فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۸۱ تا ۲۰۰ مورد از کل ۳۶٬۲۵۰ مورد.
حوزههای تخصصی:
زمینه: با توجه به تغییرات اجتماعی ازدواج از جمله افزایش ازدواج های با تفاوت فرهنگی، استقلال بیشتر در انتخاب همسر، و تغییر تمایلات افراد در روابط زناشویی، آموزش پیش از ازدواج را به عنوان یک رویکرد پیشگیرانه ضروری می باشد. افزایش نرخ طلاق، بالا رفتن سن ازدواج نیز در جامعه نگران کننده است. هدف: این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی آموزش برنامه پیش از ازدواج مبتنی بر آگاهی و انتخاب های بین فردی بر روی باورهای محدود کننده انتخاب همسر و نگرش به شناخت همسر انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی، از نوع پیش آزمون، پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه جوانان مجرد 21 تا 30 سال شهر اهواز در سال 1401 بودند و با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس و براساس ملاک های ورود و خروج 40 شرکت کننده انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس های باورهای محدود کننده انتخاب همسر رجبی و همکاران (1398) و بهبود نگرش نسبت به شناخت همسر (ون اپ و همکاران، 2018) استفاده شد. همچنین از پروتکل 5 جلسه ای آموزش پیش از ازدواج مبتنی بر آگاهی و انتخاب های بین فردی (ون اپ، 2015) برای مداخله استفاده شد. از آزمون های تحلیل واریانس یک راهه، با اندازه گیری مکرر و نرم افزار SPSS نسخه 26 برای تحلیل داده ها استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که برنامه آموزش آگاهی و انتخاب بین فردی باعث کاهش باورهای محدود کننده انتخاب همسر و بهبود نگرش نسبت به شناخت همسر (01/0 >p) در گروه آزمایش نبست به گواه شده است. از طرفی نتایج آزمون جفتی بنفرونی نشان داد که نمرات مرحله پیش آزمون به پس آزمون و پیش آزمون تا پیگیری به شکل معناداری متفاوت می باشد، اما بین نمرات پس آزمون و پیگیری در متغیرهای وابسته تفاوت معناداری دیده نمی شود و این یافته اخیر بیانگر پایداری اثر برنامه آموزشی است. نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش و تغییر در الگوهای ازدواج، ییشنهاد می شود روانشناسان و متخصصان حوزه ازدواج از این برنامه جهت آموزش به جوانان در کاهش باورهای محدود کننده انتخاب همسر، بهبود نگرش نسبت به شناخت دقیق شریک، آگاهی درکنترل روابط عاطفی، تعهد زودهنگام و روابط جنسی قبل از ازدواج استفاده کنند.
خوشه بندی خرده انواع شناختی اختلال های ریاضی در دانش آموزان مدارس ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (شهریور) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۰
۲۰۸-۱۸۵
حوزههای تخصصی:
زمینه: اختلال ریاضی یک ناتوانی یادگیری است که درک و محاسبات ریاضی را برای کودکان دشوار می کند. ازآنجایی که در زمینه شناسایی و تشخیص خرده انواع شناختی این اختلال در مطالعات داخلی نارسایی های متعددی به چشم می خورد. در این پژوهش سعی شده است انواع پردازش شناختی عمومی و خاص در کودکان با اختلال ریاضی ارزیابی شود. هدف: شناسایی خرده انواع شناختی اختلال ریاضی در دانش آموزان ابتدایی بود. روش: مطالعه حاضر توصیفی - همبستگی است. جامعه آماری اول (تمامی دانش آموزان ارجاع شده به مراکز ناتوانی های یادگیری استان البرز با تشخیص عملکرد ضعیف ریاضی) و جامعه آماری دوم (تمامی دانش آموزان ابتدایی پایه سوم تا ششم استان البرز) در سال تحصیلی 1403-1402 بودند. شرکت کنندگان شامل 180 نفر بدون اختلال ریاضی و 96 نفرمبتلا به اختلال ریاضی بودند. دانش آموزان با اختلال ریاضی با روش نمونه گیری تصادفی و دانش آموزان عادی با روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. شرکت کنندگان تکالیف شناختی طراحی شده در نرم افزار سایکوپای، آزمون هوش وکسلر IV، آزمون فراستیگ، آزمون وپمن، آزمون ایران- کی مت و فرم ارزشیابی رفتاری راتر را تکمیل کردند. داده ها با تحلیل عاملی اکتشافی و خوشه ای تحلیل شدند. از نرم افزار SPSS-24 برای تحلیل داده ها استفاده شد. یافته ها: نتایج تحلیل عاملی اکتشافی نشان داد شش عامل عملکرد حسابی شناختی، عملکرد مقایسه شناختی، پردازش عددی شناختی، سرعت پردازش شناختی، سرعت پردازش حسابی و دقت پاسخ شناختی شناسایی شدند. شش عامل بر روی هم 74 درصد واریانس را تبیین می کردند. شش خوشه شناختی اختلال ریاضی شامل واگرایی پردازش شناختی، محاسبات و دقت با تاخیر در پردازش، شناخت عددی مختل، نقص عددی و دقت، نقص پردازش و دقت، نقص حسابی و مقایسه بودند. نتیجه گیری: یافته ها نشان داد اختلال ریاضی یک اختلال ناهمگن است. درمانگران و سیستم آموزشی می توانند مداخلات متناسب با نوع اختلال هر خوشه را برای کودکان با مشکلات ریاضی براین اساس طراحی و استفاده کنند.
اثربخشی نظریه یادگیری سازنده گرایی بر تفکر علمی، خودکارآمدی و خودپنداره تحصیلی دانشجویان عراقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (شهریور) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۰
۲۲۷-۲۰۹
حوزههای تخصصی:
زمینه: با توجه به اینکه دنیای امروز با مائل دشوار و آسان فراوانی مواجه است، باید با استفاده از فرایندهای شناختی و فکری بارآور به دنبال راهکارهای جدید بود تا بتوان م ائل را به صورت علمی، خلاق و کارآمد حل کرد. به نظر می رسد پرداختن به این موضوع مهم باید از مدارس و دانشگاه ها آغاز شود. هدف: هدف از پژوهش حاضر اثربخشی نظریه یادگیری سازنده گرایی بر تفکر علمی، خودکارآمدی و خودپنداره تحصیلی بود. روش: پ ژوهش حاض ر ی ک ط رح شبه آزم ایشی میدانی با پیش آزمون -پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانشجویان رشته طراحی دانشگاه بغداد در سال تحصیلی 2022-2023 تشکیل می دادند. نمونه پژوهش 60 نفر از دانشجویان رشته طراحی بود که از بین 229 دانشجو به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در گروه های آزمایشی و گواه گمارده شدند (هر گروه 30 نفر). قبل از آموزش برنامه مبتنی بر نظریه سازنده گرایی از هر دو گروه با استفاده از پرسشنامه های خودکارآمدی تحصیلی (موریس، 2001) تفکرعلمی از لیانگ و همکاران (2006)، خودپنداره تحصیلی (چن و تامپسون، 2004) پیش آزمون به عمل آمد. سپس به گروه آزمایش در 10 جلسه نظریه یادگیری سازنده گرایی آموزش داده شد و به گروه گواه هیچ آموزشی ارائه نشد. پس از اتمام دوره آموزشی دوباره از هر دو گروه پس آزمون گرفته شد. داده های به دست آمده با استفاده از نرم افزار SPSS.27 و به روش تحلیل کوواریانس تک متغیری تحلیل شدند. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس تک متغیری نشان داد که آموزش نظریه یادگیری سازنده گرایی باعث افزایش معنی دار تفکر علمی خودکارآمدی و خودپنداره تحصیلی دانشجویان شده است (05/0 >P). نتیجه گیری: با توجه به این نتایج می توان گفت، اجرای آموزش مبتنی بر نظریه سازنده گرایی باعث می شود دانشجویان با استفاده از فرضیه سازی، آزمایشگری و ارزیابی و توانایی حل مسائل و موضوعات درسی خودپنداره و خودکارآمدی تحصیلی بالاتری داشته باشند و به صورت علمی تفکر خلاق، منطقی و شهودی را پرورش دهند.
اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت بر کمال گرایی، شرم از بدن و نشانه های اختلال بدریخت انگاری بدن در زنان متقاضی جراحی های زیبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ پاییز (آذر) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۳
۲۴۷-۲۲۹
حوزههای تخصصی:
زمینه: نگرانی از شکل بدن و ترس از ظاهر جسمانی می تواند در اقدام به جراجی زیبایی مؤثر باشد. تاکنون اثربخشی شیوه های مختلفی بر متغیرهایی مانند شرم از بدن و نشانه های اختلال بدریخت انگاری بدن مورد بررسی قرار گرفته است ولی اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت مورد توجه پژوهشگران نبوده است. بنابراین ضروری است تاثیر این مداخله برای بهبود وضعیت روانشناختی در افراد متقاضی جراحی زیبایی بررسی شود. هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی برنامه آموزشی متمرکز بر شفقت بر کمال گرایی، شرم از بدن و نشانه های اختلال بدریخت انگاری بدن در زنان متقاضی جراحی های زیبایی بود. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان متقاضی جراحی زیبایی مراجعه کننده به کلینیک زیبایی در شهر تهران در 9 ماهه اول سال 1400 بودند که که از بین آن ها کلینیک فاطمه زهراء تهران به عنوان نمونه با شیوه در دسترس انتخاب شد و از میان مراجعه کنندگان به آن مرکز 30 نفر با توجه به معیارهای ورود به پژوهش انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. گروه آزمایش تحت درمان متمرکز بر شفقت به مدت 8 جلسه 120 دقیقه ای قرار گرفت. تمامی شرکت کنندگان به وسیله پرسشنامه های چند بعدی کمال گرایی (هویت و فلت، 1991)، شرم از تصویر بدن (دوارت و همکاران، 2014) و ترس از بدریختی بدنی (لیتلتون و همکاران، 2005) مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده ها از طریق نرم افزار SPSS-24 و آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تحلیل شدند. یافته ها: نتایج حاکی از اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت بر کاهش کمال گرایی، شرم از بدن و نشانه های اختلال بدریخت انگاری بدن بود (05/0 p<). همچنین نتایج مربوط به اثر تعاملی بین زمان و گروه نشان می دهد که این اثر در تمامی متغیرها معنی دار است (05/0 >p). بنابراین بین سطوح مختلف زمان و سطوح مختلف گروه ها تعامل وجود دارد. نتیجه گیری: با توجه به اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت، لزوم تمرکز بر این درمان به عنوان یکی از درمان های کمکی، حمایتی و توانبخشی در کنار درمان دارویی در کاهش پیامدهای ناشی از کمال گرایی، شرم از بدن و نشانه های اختلال بدریخت انگاری پیشنهاد می شود.
هنجاریابی ابزار سنجش هوش ورزشی در نمونه ورزشکاران و غیر ورزشکاران: کاربرد مدل های چندبعدی نظریه سوال پاسخ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (مرداد) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۹
۲۸۵-۲۶۱
حوزههای تخصصی:
زمینه: هوش ورزشی به عنوان توانایی پردازش و واکنش مؤثر به محرک های محیطی نقش کلیدی ایفا می کند.. بسیاری از مطالعات به اهمیت مؤلفه های هوش در موفقیت ورزشی پرداخته اند، اما ابزارهای موجود تنها به ارزیابی جنبه های محدودی از هوش ورزشی پرداخته و به طور جامع توانایی های چندگانه ورزشکاران را در شرایط پویا نمی سنجند. این شکاف پژوهشی نیاز به طراحی ابزاری جامع را برجسته می سازد که بتواند با ارزیابی چندبعدی، درک دقیق تری از توانمندی های شناختی و عملکردی ورزشکاران ارائه دهد. هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی ساختار عاملی و ارائه هنجارهای ابزار هوش ورزشی در میان ورزشکاران و غیرورزشکاران در سال 1401 بود. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی تحلیلی و از نوع توسعه ابزار بود. جامعه آماری شامل تمامی ورزشکاران و غیرورزشکاران 16 تا 35 ساله استان البرز بود که از میان آن ها با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 624 نفر انتخاب شدند. در این پژوهش علاوه ابزار هوش ورزشی (پژوهشگرساخته، 1403) از آزمون هوش (کتل، 1961) استفاده شد. جهت تحلیل آماری از مدل های چندبعدی نظریه سؤال پاسخ، آلفای طبقه بندی شده، آلفای کرانباخ، رتبه های درصدی و نمرات T استفاده شد و داده ها با نرم افزارهای SPSS نسخه 27، نرم افزار R نسخه 4.0.2 مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج بررسی روایی ابزار با مدل های چندبعدی نظریه سؤال پاسخ، پنج عامل ابزار هوش ورزشی تأیید کرد. همچنین همبستگی بین هر یک از ابعاد ابزار هوش ورزشی با آزمون هوش کتل نیز مثبت معنی دار بود (05/0 >P) که نشان داد روایی ملاکی نیز برقرار است. اعتبار ابزار هوش ورزشی با روش آلفای کرونباخ برای هر یک از پنج عامل آن بیشتر از 6/0 محاسبه شد که مطلوب و قابل پذیرش بود. نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش حاضر و اهمیت ارزیابی هوش ورزشی به ویژه بین نوجوانان ورزشکار، می توان تأیید کرد که ابزار هوش ورزشی، ابزاری مناسب و معتبر برای ارزیابی هوش ورزشی افراد بزرگسال 16 تا 35 سال است و براساس هنجارهای ارائه شده می توان وضعیت فرد را در جامعه تعیین کرد. لذا توصیه می شود از این ابزار برای سنجش هوش ورزشی استفاده شود و براساس آن به تعیین نیازهای آموزشی پرداخته شود.
اثربخشی یکپارچه سازی طرحواره درمانی و درمان پذیرش و تعهد بر بهزیستی ذهن و نگرانی از تصویر بدنی زنان مبتلا به سرطان پستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ بهار (فروردین) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۵
۲۲۰-۱۹۷
حوزههای تخصصی:
زمینه: سرطان سینه یکی ازشایع ترین سرطان هاست و به عنوان یک بیماری مزمن دارای عوارض روانشناختی متعددی است. لذا اثربخشی مداخلات روانشناختی یکپارچه که بتواند ابعاد هیجانی، شناختی، رفتاری و بین فردی را مورد توجه قرار دهد یک ضرورت کاربردی است. هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی یکپارچه سازی طرحواره درمانی و درمان پذیرش و تعهد بر بهزیستی ذهنی و نگرانی از تصویر بدنی زنان مبتلا به سرطان پستان بود. روش: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر روش شبه آزمایشی از سری طرح های پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری سه ماه با گروه گواه بود. پژوهش جامعه آماری پژوهش را تمام زنان مبتلا به سرطان پستان شهرستان یزد را در سال 1402 تشکیل دادند. نمونه پژوهش 30 نفر از زنان مبتلا به سرطان پستان بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و گواه گمارده شدند. دو نفر از شرکت کنندگان گروه آزمایش در مرحله پس آزمون ریزش داشتند و دو نفر از اعضا گروه کنترل برای تساوی گروه ها کنار گذاشته شدند (13 نفر در هر گروه). یکپارچه سازی طرحواره درمانی و درمان پذیرش و تعهد در 8 جلسه 5/1 ساعته به گروه آزمایشی آموزش داده شد. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه های بهزیستی ذهنی (مولوی و همکاران، ۱۳۸۸)، و نگرانی از تصویر بدنی (لیتلتون و همکاران، 2005) استفاده شد. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 27 و آزمون تحلیل واریانس آمیخته با اندازه گیری مکرر انجام شد. یافته ها: یافته های به دست آمده از تجزیه وتحلیل داده ها نشان داد که بین دو گروه آزمایش و کنترل در میزان بهزیستی ذهنی و نگرانی از تصویر بدنی پس از دریافت مداخله جلسات درمانی یکپارچه سازی طرحواره درمانی و درمان پذیرش و تعهد تفاوت معناداری وجود دارد (05/0 >p). همچنین یافته های مرحله پیگیری نشان داد که کاهش میزان نگرانی از تصویر بدنی و افزایش بهزیستی ذهنی در گروه آزمایش در مرحله پیگیری پایدار بوده است (05/0 >p). نتیجه گیری: یکپارچه سازی طرحواره درمانی و درمان پذیرش و تعهد، یک مداخله امیدوارکننده را برای زنان مبتلا به سرطان پستان ارائه می دهد که فرآیندهای شناختی و عاطفی را هدف قرار داده، باعث بهبود مشکلات روانشناختی آن ها می شود؛ اما برای نتیجه گیری بهتر، تحقیقات بیشتری مورد نیاز است.
The Effectiveness of Unified Protocols for Transdiagnostic Treatment on Improving Mental Health of Bilingual Female Adolescents
حوزههای تخصصی:
The present research is conducted to determine the effectiveness of Unified protocols for Transdiagnostic Treatment of Emotional Disorders in Children and Adolescents (UP-A) on empathy and perceived social support, in bilingual middle school students. The statistical population of this study was comprised of bilingual students who studied of Tehran International School in the academic year of 2021-2022. A purposive method was used to select a sample of 30 students, and then they were randomly divided into two groups, experimental and control groups, each of 15 students. A semi-experimental research method with a pre-test, post-test, and follow-up test design was used for both experimental and control groups. The experimental group received family-centered psycho-education based on emotion regulation between the pre-test and post-test. Two questionnaires, the EmQue-CA and MSPSS were employed, to measure empathy and perceived social support, respectively. A mixed variance analysis with repeated measures was the technique for data analysis. The results indicated that there were significant differences in the scores of empathy and perceived social support of the students between the two groups in post-test and follow-up test compared to the pre-test (p < 0.05). Considering the vulnerability of adolescents to psychological harm due to difficulties regulating emotions, UP-A programs with an emphasis on emotion regulation can be particularly suitable for the effective prevention of a wide range of psychological disorders and seems effective in enhancing student empathy and perceived social support. Therefore, implementing UP-A in schools would be a wise preventive measure against emotional problems of adolescents
Men and the Problem of Women's Persuasion: Analyzing the Rotation of Men's Exercise of Power in the Experience of Everyday Marital Life(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: Marital life is the cause of the development of social relations and provides a ground for the exercise of power, from domination to hegemony. The purpose of this study is to investigate the methods of persuasion used by women in the experience of everyday life among married people in Guilan province, Iran.Methods: This research used a qualitative approach with semi-structured interviews and purposive sampling among 45 married men and women in Guilan province. Thematic analysis was employed to analyze the data obtained from the interviews.Results: The data analysis revealed 15 basic themes, 7 organizing themes, and 2 global themes. The findings indicate that, in the past, men used social, economic, and psychological dominance against women, in addition to physical dominance. However, in the new society, with women's resistance, such dominance has become negative and illegitimate. Women now accept men's superiority not by force but through internal desire and persuasion. Therefore, today, the exercise of men's power against women has shifted from a state of dominance and asymmetry to a more symmetrical but hegemonic state.Conclusion: In the past, men used more dominance but less authority against women, but today's men use less dominance and more authority. New men's exercise of power is more persuasive, hidden, and corresponding to Rutherford's new masculinity, Connell's hegemonic masculinity, and Bourdieu's symbolic violence.
رابطه ساختاری ادراک ویژه تکلیف و یادگیری کلاسی: نقش میانجی سازماندهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: بر اساس پژوهش های متعدد راهبردهای سازماندهی شناختی با پیشرفت تحصیلی ارتباط دارد و موجب بهبود یادگیری می شود. بنابراین هدف پژوهش حاضر، تعیین نقش واسطه ای سازمان دهی در رابطه بین ادراک ویژه تکلیف و یادگیری کلاسی دانش آموزان بود. روش: روش این پژوهش توصیفی - همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان مشغول به تحصیل در پایه نهم مدارس دوره یکم متوسطه شهر کرمان در سال تحصیلی ۱400-۱399 بودند که به روش تصادفی خوشه ای چند مرحله ای 400 دانش آموز به عنوان نمونه انتخاب شدند. تمامی افراد نمونه پرسشنامه های عاطفه مثبت و منفی (واتسن و همکاران، 1988)، خودتنظیمی (بوفارد و همکاران، 1995)، تلاش (دوپی رایت و مارین، 2005)، کنترل تحصیلی (پری و همکاران، 2001)، خودکارآمدی (جروسالم و شوارزر، 1992)، فشار و سختی ادراک شده (بورگ، 1982)، مفهوم خویشتن (بک و همکاران، 1990) و آزمون محقق ساخته ریاضی را تکمیل کردند. داده ها با روش معادلات ساختاری و نرم افزار Spss24 و Amos23 تحلیل شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد که ادراک ویژه تکلیف بر سازمان دهی (05/0, p<60/0γ = ) و یادگیری کلاسی(05/0, p<46/0γ = ) اثر ساختاری مستقیم دارد، سازماندهی بر یادگیری کلاسی اثر ساختاری مستقیم دارد(05/0, p<26/0β = )، و سازمان دهی در رابطه بین ادراک ویژه تکلیف و یادگیری کلاسی نقش میانجی ایفا می کند (001/0> p،427/0 = BS). نتیجه گیری: برای دستیابی به یادگیری مؤثر کلاسی نه تنها باید درک ویژه ای از تکلیف ایجاد کرد، که باید به یادگیرنده کمک کرد با سازماندهی عواطف، راهبردها و اراده اقدام به یادگیری کند. مربیان می توانند با طراحی تکالیف واضح و ارائه بازخورد سازنده، ادراک دانش آموزان از تکالیف و سازمان دهی را بهبود دهند. آموزش مهارت های سازمان دهی مانند برنامه ریزی و مدیریت زمان را می توان از طریق ابزارهایی مانند چک لیست ها و عملکرد کلاسی ارتقا داد. ایجاد محیط های یادگیری حمایتی و ارائه بازخورد مستمر، یادگیری کلاسی را با تقویت ادراک و سازمان دهی به طور مداوم بهبود می دهد.
پیش بینی عملکرد تحصیلی بر اساس مهارت های ارتباطی – کلامی با نقش میانجی گر مهارت های فراشناخت دانش آموزان مبتلا به ناتوانی یادگیری ریاضی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (مرداد) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۹
۱۷۹-۱۶۱
حوزههای تخصصی:
زمینه: اهمیت عملکرد تحصیلی کودکان استثنایی در شرایط حاکم بر نظام آموزشی ایران اهمیت زیادی پیدا کرده است. جنبه های روان شناختی مختلفی بر میزان عملکرد تحصیلی دانش آموزان دارای اختلال یادگیری مؤثر است. در ادبیات موجود در این زمینه ارتقای عملکرد تحصیلی مورد توجه بوده ولی متغیرهای تأثیرگذاری مانند مهارت های ارتباطی–کلامی و مهارت های فراشناخت مورد غفلت واقع شده اند. هدف: هدف پژوهش حاضر پیش بینی عملکرد تحصیلی بر اساس مهارت های ارتباطی – کلامی با نقش میانجی مهارت های فراشناخت دانش آموزان مبتلا به ناتوانی یادگیری ریاضی بود. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی که به روش مدل سازی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان (دختر و پسر) مبتلا به اختلال یادگیری ریاضی دوره دوم دبستان شهر کرمانشاه در سال تحصیلی 1401-1402 بود. نمونه پژوهش 200 نفر از دانش آموزان 10 تا 12 مبتلا به اختلال ریاضی شهر کرمانشاه بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری اطلاعات در این پژوهش شامل پرسشنامه های عملکرد تحصیلی (فام وتیلور، 1999)، مهارت های ارتباطی – کلامی (بارتون جی ای، 1990) و پرسشنامه مهارت فراشناخت (والترز، 1993) بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون و مدل معادلات ساختاری در نرم افزارهای SPSS23 و AMOS. 23 صورت گرفت. یافته ها: نتایج بیانگر این است که بین مهارت های ارتباطی – کلامی با عملکرد تحصیلی و مهارت های فراشناخت را به وجود دارد (05/0 <P). بین مهارت های فراشناخت با عملکرد تحصیلی نیز رابطه وجود دارد. نتایج نشان داد که مهارت های ارتباطی-کلامی از طریق مهارت های فراشناخت با عملکرد تحصیلی رابطه دارد (05/0 <P). نتیجه گیری: استفاده از مهارت های ارتباطی – کلامی و فراشناخت موجب رشد معنادار یادگیری در دانش آموزان مبتلا به اختلال یادگیری ریاضی می شود بنابراین می توان با تقویت مهارت های ارتباطی – کلامی و فراشناختی ضمن تقویت عملکرد تحصیلی دانش آموزان مبتلا به اختلال یادگیری ریاضی، زمینه شناخت دقیق ظرفیت ها، توانایی ها و کاستی ها به دست خودشان فراهم شود.
Increased Age Linked to Delayed Face Detection in Ambiguous Stimuli
حوزههای تخصصی:
Previous research has identified correlations between individual differences, such as age, and perceptual processes. However, the specific roles of these factors in face and house detection and the categorization of ambiguous stimuli remain inadequately understood. To address this issue, we employed a face/house categorization task to investigate how participants of different ages perceive human agents versus non-natural objects amidst varying levels of visual noise (40%, 50%, 60%, and 70%). Our results revealed that older participants exhibit longer reaction times (RT) in face detection under low-noise, ambiguous conditions (40% noise)—pointing toward a selective effect of age on face processing rather than on other object categories, such as houses.
مقایسه تأثیر آموزش تنظیم هیجان و مداخله مبتنی بر شفقت بر نظم جویی هیجانی و خودتوانمندسازی اجتماعی در دانش آموزان پسر دارای رفتارهای پر خطر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: رفتارهای پرخطر در نوجوانان می تواند آسیب های جدی و گاه غیرقابل جبرانی به همراه داشته باشد. بنابراین به کارگیری مداخلات روانشناختی مبتنی بر شواهد برای این نوجوانان یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. هدف: هدف از پژوهش حاضر مقایسه تأثیر آموزش تنظیم هیجان و مداخله مبتنی بر شفقت بر نظم جویی هیجانی و خودتوانمندسازی اجتماعی در دانش آموزان پسر دارای رفتارهای پرخطر بود. روش: روش پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی و از طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه استفاده شد. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان پسر مقطع متوسطه دوم دارای رفتارهای پرخطر شهر بهبهان در سال تحصیلی 1402-1401 بود. نمونه پژوهش 45 نفر از دانش آموزان پسر مقطع متوسطه شهر بهببهان بود که با توجه به ملاک های ورود به پژوهش به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در گروه های آزمایشی و گواه گمارده شدند. هر سه گروه در مرحله پیش آزمون به پرسشنامه های پژوهش مقیاس سنجش رفتارهای پرخطر (مرکز پیشگیری و کنترل بیماری های آمریکا، 1995)، مقیاس مشکلات در نظم جویی هیجانی (گراتز و روئمر، 2004) و پرسشنامه خودتوانمندسازی اجتماعی (فلنر و همکاران، 1990) پاسخ دادند. سپس آزمودنی های هر کدام از گروه های آزمایش، آموزش تنظیم هیجان و درمان مبتنی بر شفقت را در 8 جلسه 90 دقیقه ای (هر هفته یک جلسه) به صورت گروهی دریافت کردند، درحالی آزمودنی های گروه گواه در لیست انتظار بودند و هیچ گونه مداخله ای در طول اجرای پژوهش دریافت نکردند. پس از اتمام مداخله ها مجدداً همه آزمودنی ها پرسشنامه های پژوهش را به عنوان پس آزمون تکمیل کردند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS.24 و با استفاده از روش تحلیل کوواریانس تک متغیری استفاده شد. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس تک متغیری نشان داد که آموزش تنظیم هیجان و درمان مبتنی بر شفقت به طور معنادار بر نظم جویی هیجانی و خودتوانمندسازی اجتماعی دانش آموزان تأثیرمعناداری دارند (05/0 >P). نتایج آزمون های تعقیبی بنفرونی نشان داد که آموزش تنظیم هیجان در مقایسه با درمان مبتنی بر شفقت بر بهبود نظم جویی هیجانی و خودتوانمندسازی اجتماعی دانش آموزان دارای رفتارهای پرخطر تأثیر بیشتر داشته است (05/0 >P). نتیجه گیری: با توجه به یافته ها می توان نتیجه گرفت آموزش مهارت های تنظیم هیجانی و شفقت به خود می توان نظم جویی هیجانی و خودتوانمندسازی دانش آموزان را بهبود بخشد. بنابراین به متولیان آموزشی پیشنهاد می شود با اجرای آزمون های غربالگری برای رفتارهای پرخطر و متناسب سازی مداخلات از آموزش تنظیم هیجانی و شفقت به خود به عنوان مداخلات مبتنی بر شواهد در جهت بهبود مهارت های رفتاری، شناختی و هیجانی این افراد استفاده کنند.
پیش بینی نگرش به ازدواج بر اساس حمایت اجتماعی ادراک شده و تنظیم هیجان در دختران دانشجو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ شماره ۳ (پیاپی ۱۰۸)
۱۱۲-۱۰۵
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف پیش بینی نگرش به ازدواج براساس حمایت اجتماعی ادراک شده و تنظیم هیجان در دختران دانشجو انجام شد. روش پژوهش حاضر توصیفی-همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه دختران دانشجو مقطع کارشناسی دانشگاه شهید بهشتی در سال 1401 بودند که از بین آنها 200 نفر با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس و غیرتصادفی به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار سنجش شامل ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ تنظیم شناختی هیجان گراس و جان (2003CERQ, )، نگرش نسبت به ازدواج براتن و روزن (1988 (MAS, و مقیاس چندبعدی حمایت اجتماعی ادراک شده زیمت و همکاران (1988 MSPSS,) بود. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد حمایت اجتماعی ادراک شده و تنظیم هیجان قادر به پیش بینی نگرش به ازدواج بوده اند (05/0>p) و درمجموع 1/54 درصد از واریانس نگرش به ازدواج را تبیین می کنند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که حمایت اجتماعی ادراک شده و تنظیم هیجان نقش معنی داری در پیش بینی نگرش به ازدواج دارند و لزوم توجه به این عوامل برای افزایش نگرش مثبت به ازدواج در دختران دانشجو ضروری به نظر می رسد.
پیش بینی رفتارهای خودآسیب رسان نوجوانان بر اساس سبک های دلبستگی، شفقت به خود، و تکانشگری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سلامت روان کودک دوره ۱۲ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۴۲)
۱۰۱-۸۷
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: خودآسیب رسانی روشی نامناسب برای مقابله با مشکلات عاطفی، تنیدگی، خشم، و ناامیدی است. فراوانی انواع رفتارهای خودآسیب رسان در نوجوانی بیشتر از سایر دوره های زندگی است. پژوهش حاضر با هدف پیش بینی رفتارهای خودآسیب رسان در نوجوانان بر اساس سبک های دلبستگی، شفقت به خود، و تکانشگری انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش، توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری شامل تمامی نوجوانان ایرانی دختر و پسر 12 تا 18 ساله در سامانه نوشتاری پیشگیری از بحران طی اردیبهشت تا خرداد 1403 بود که از این بین 161 نفر که ملاک های شرکت در پژوهش را دارا بودند به صورت غیرتصادفی و پیاپی انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل سیاهه خودگزارشی خود آسیب رسانی (کلونسکی و گلن، 2009)، مقیاس شفقت به خود (نف،2003)، پرسشنامه تکانشگری بارات (1959)، مقیاس دلبستگی (هازان و شیور، 1987) بود. داده ها از طریق تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی با نرم افزارSPSS-26 تحلیل شدند. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که بین سبک دلبستگی ایمن و رفتارهای خودآسیب رسان رابطه منفی و معنادار بود (001.0 < p ، 72/0-r= ) و بین سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی و رفتارهای خودآسیب رسان رابطه مثبت و معنادار بود (001.0 < p ، 43/0r= ). بین سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرای اضطرابی و رفتارهای خودآسیب رسان رابطه مثبت و معنادار وجود دارد (001.0 < p ، 55/0r= ). همچنین رابطه بین شفقت به خود و رفتارهای خودآسیب رسان نیز منفی و معنادار بود (001.0 < p ، 61/0-r= ) و بین تکانشگری و رفتارهای خودآسیب رسان رابطه مثبت و معناداری وجود دارد (01.0 < p ، 19/0r= ). از سویی نتایج تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی نشان داد که متغیرهای سبک دلبستگی، شفقت به خود، و تکانشگری می توانند 55 درصد از تغییرات در رفتارهای خودآسیب رسان نوجوانان را به طور معناداری پیش بینی کنند. نتیجه گیری: سبک دلبستگی ایمن و شفقت به خود به عنوان عوامل محافظتی، و دلبستگی ناایمن و تکانشگری به عنوان عوامل خطر در خودآسیب رسانی نقش دارند. طراحی مداخلات خانواده محور برای تقویت دلبستگی ایمن، آموزش شفقت به خود، و مدیریت تکانشگری پیشنهاد می شود.
Cross-cultural adaptation and psychometric properties of the Persian version of the revised scale of prolonged grief disorder (PG-13-R)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Background: Grief is a natural and universal response to the loss of a loved one. The grief experience is not a state but a process. Most individuals recover adequately within a year after the loss; however, when individuals experience an extension of the standard grieving process, they are said to be experiencing prolonged grief disorder, thought to result from failure to transition from acute to integrated grief. Therefore, validating tools related to grief in different cultures can provide the ground for measuring its concept by the culture to understand the cultural differences of this structure. Aims: This study aimed to investigate the psychometric properties, reliability, and validity of PG-13-R. Methods: Data were collected from two independent samples of 285 (exploratory factor analysis) and 241 (confirmatory factor analysis) mourning adults to determine whether the findings explored in one sample can be verified in another. Face and content validity were measured quantitatively and qualitatively. Concurrent validity was measured using correlation coefficient calculation with the Posttraumatic Stress Disorder Checklist (PCL-5), the Generalized Anxiety Disorder scale (GAD-7), and the Beck Depression Inventory-II (BDI-II). The collected data were analyzed using SPSS.27 and AMOS.26 software. Exploratory factor analysis was performed using principal components and the Varimax method. Confirmatory factor analysis was performed using AMOS.26 software. Results: The exploratory and confirmatory factor analyses supported the two-factor structure with emergent distress, detachment, and meaninglessness factors. These factors had acceptable internal consistency. PG-13-R factors had good convergence validity with depression, anxiety, post-traumatic stress disorder, and bereavement experience (P< 0.05). Cronbach's alpha coefficient (α) was 0.78 for Distress and 0.79 for Detachment and Meaning factor, and 0.87 for the whole scale, indicating good internal consistency Conclusion: PG-13-R is a useful and reliable tool for measuring PGD symptoms in the Iranian population. It is suggested that future studies examine this scale in people who have been bereaved for various reasons, including (death by suicide, sudden death, and death by accident).
نقش گردشگری در ارتقاء سلامت روان و رفاه: مروری بر شواهد و سازوکارها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: گردشگری با کارکردهای فردی (تفریح و تجربه)، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، جایگاهی چندبعدی در توسعه جوامع دارد و همواره مورد توجه سیاست گذاران و پژوهشگران بوده است. در سال های اخیر، نقش گردشگری به ویژه در قالب طبیعت گردی و تعاملات فرهنگی، فراتر از منافع سنتی، به عنوان مداخله ای مؤثر در ارتقاء سلامت روان و بهزیستی فردی و اجتماعی شناخته شده و به یکی از دغدغه های اصلی حوزه توسعه پایدار تبدیل شده است. هدف: هدف مطالعه حاضر بررسی مرور سیستماتیک نقش گردشگری در ارتقاء سلامت و بهزیستی روانشناختی بود. روش: در این مطالعه مرور سیستماتیک بدین صورت که یافته های پژوهشی از سال های میلادی 2020 تا 2025 در پایگاه های اطلاعاتی SID،Magiran، Springer، Scopus، Pubmed، Science direct و Google Scholar با جستجوی کلمات کلیدی گردشگری، سفر، تعطیلات، اوقات فراغت، گردشگر، مسافر، گردش، سلامت روان، بهزیستی روانشناختی، بهزیستی، کیفیت زندگی، استرس، اضطراب، افسردگی، خلق و خو، شادی، رضایت از زندگی، اثرات روانشناختی، فواید روانشناختی مورد بررسی قرار گرفت که در نهایت براساس معیارهای ورود و خروج 30 مقاله وارد پژوهش و با استفاده از نرم افزار اکسل نتایج طبقه بندی، خلاصه و گزارش شد. یافته ها: یافته های این مرور نظام مند نشان می دهد گردشگری، به ویژه گردشگری مبتنی بر طبیعت و تجارب معنادار، نقش مؤثری در ارتقاء سلامت روان، کاهش افسردگی، اضطراب و استرس، و افزایش شادی، رضایت از زندگی و کیفیت روابط اجتماعی دارد. این اثرات در گروه های مختلف شامل دانشجویان، سالمندان، گردشگران و ساکنان محلی مشاهده شده و در مطالعات مختلف تأیید شده است. همچنین، گردشگری می تواند خطر ابتلا به اختلالات شناختی در سالمندان را کاهش دهد و به عنوان یک مداخله پیشگیرانه و غیردارویی برای بهبود سلامت و بهزیستی فردی و اجتماعی توصیه می شود. بر اساس شواهد، استمرار و تکرار فعالیت های گردشگری و توجه به طراحی تجارب معنادار، در کنار سیاست گذاری مبتنی بر شواهد و حمایت از گروه های آسیب پذیر، برای ارتقاء سلامت روان و توسعه پایدار اهمیت ویژه ای دارد. نتیجه گیری: بر اساس یافته های این پژوهش، می توان نتیجه گرفت که گردشگری به عنوان یک مداخله غیر دارویی و فراگیر، ظرفیت قابل توجهی در ارتقاء سلامت روان و بهزیستی فردی و اجتماعی دارد و می تواند به طور مؤثری در کاهش علائم منفی روانشناختی و افزایش کیفیت زندگی گروه های مختلف جمعیتی نقش آفرینی کند. شواهد به دست آمده بر ضرورت توجه سیاست گذاران و برنامه ریزان حوزه سلامت و گردشگری به توسعه راهبردهای مبتنی بر شواهد، ایجاد فرصت های دسترسی همگانی به تجارب گردشگری و طراحی برنامه هایی با رویکرد چندبعدی برای ارتقاء بهزیستی جسمانی، روانشناختی و اجتماعی تأکید می کند.
مقایسه اثربخشی دو روش آموزش والدین با رویکرد آدلری و رفتاری بر مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی/ نقص توجه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی در این پژوهش مقایسه اثربخشی دو روش آموزش والدین با رویکرد آدلری و رفتاری بر مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی و نقص توجه بود. پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش، والدین کودکان مبتلا به نقص توجه و بیش فعالی شهر تهران در سال 1402 بود که از بین آن ها به طور در دسترس 60 نفر به عنوان نمونه انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه 20 نفره جایگذاری شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه رفتاری کودکان راتر (1964، RCBQ) بود. پس از اجرای پیش آزمون در هر سه گروه، گروه های آزمایش به مدت 10 جلسه، هفته ای یک جلسه، تحت آموزش و مداخله گروهی قرار گرفتند. سپس میزان مشکلات رفتاری در هر دو گروه آزمایش و همچنین گروه کنترل مجدداً مورد بررسی قرار گرفت. نتایج تحلیل کوواریانس چند متغیره نشان داد که با کنترل اثر پیش آزمون، بین میانگین پس آزمون گروه های مداخله (آدلری و رفتاری) و گروه کنترل تفاوت معناداری وجود دارد (05/0P<). بنابراین آموزش والدین چه با رویکرد آدلری و چه با رویکرد رفتاری بر مشکلات رفتاری کودکان مؤثر است. همچنین نتایج دو گروه آزمایش آدلری و رفتاری با یکدیگر تفاوت معناداری نداشتند (05/0P>). بر اساس یافته ها می توان نتیجه گرفت آموزش والدین با دو رویکرد آدلری و رفتاری اثربخشی یکسانی بر مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی و نقص توجه دارد.
Comparative Effectiveness of Reality Therapy and Emotion-Focused Therapy on Love Trauma Syndrome, Self-Worth, and Relationship Beliefs in Divorced Women in Tehran(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to compare the effectiveness of reality therapy and emotion-focused therapy (EFT) on love trauma syndrome, self-worth, and relationship beliefs in divorced women residing in Tehran. Methods and Materials: This research is applied in terms of purpose and quasi-experimental in terms of data collection, using a pretest-posttest-follow-up design with a control group. The statistical population included all divorced women residing in District 2 of Tehran in 2023, from whom 45 participants were selected through convenience sampling. The participants were randomly assigned, with age-matching, into two intervention groups and one control group. Participants completed the Relationship Beliefs Questionnaire, Ross's Love Trauma Syndrome Questionnaire, and the Self-Worth Questionnaire at pretest, posttest, and follow-up phases. The first intervention group received 8 sessions of reality therapy, while the second group received 10 sessions of emotion-focused therapy. Data were analyzed using repeated measures analysis of variance (ANOVA) with SPSS version 22. Findings: Both reality therapy and emotion-focused therapy were effective in enhancing self-worth, improving relationship beliefs, and reducing love trauma syndrome symptoms among divorced women in Tehran. Moreover, the effectiveness of both treatments persisted over time. No significant difference was found between the effectiveness of reality therapy and emotion-focused therapy on the studied variables. Conclusion: Based on the results, it can be concluded that both reality therapy and emotion-focused therapy are effective interventions for improving love trauma syndrome symptoms, enhancing self-worth, and modifying relationship beliefs in divorced women in Tehran
نقش میانجی باورهای مذهبی و معنا در زندگی در رابطه شدت حوادث استرس زا با سلامت روان در زنان خیانت دیده(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ پاییز (آبان) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۲
۲۲۳-۲۰۵
حوزههای تخصصی:
زمینه: خیانت زناشویی به عنوان یکی از عوامل استرس زای شدید، می تواند تأثیرات عمیقی بر سلامت روان افراد داشته باشد. باورهای مذهبی و معنا در زندگی به عنوان منابع روانشناختی، نقش مهمی در کاهش اثرات منفی حوادث استرس زا ایفا می کنند. با این حال، پژوهش های محدودی به بررسی نقش میانجی این متغیرها در ارتباط میان شدت حوادث استرس زا و سلامت روان، به ویژه در زنان خیانت دیده، پرداخته اند. این شکاف پژوهشی ضرورت بررسی دقیق تر این روابط را برجسته می کند. هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی باورهای مذهبی و معنا در زندگی در رابطه شدت حوادث استرس زا با سلامت روان در زنان خیانت دیده بود. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی-تحلیلی از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان خیانت دیده مراجعه کننده به مراکز مشاوره و روانشناسی، بهزیستی و اورژانس اجتماعی شهرستان جهرم طی 3 ماهه دوم سال 1402 بودند که از این میان تعداد 360 با روش نمونه گیری در دسترس مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه های سلامت روانی (ویتوویر، 1983)، ارزیابی میزان فشار روانی استرس (هولمز و راهه، 1967)، باورهای مذهبی (جورج، 1998)، معنا در زندگی (استگر و اویشی، 2004) بودند. داده ها با نرم افزارهای Spss نسخه 26 و Smart PLS نسخه 3 با سطح معناداری 05/0 تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد شدت حوادث استرس زا و سلامت روانی (05/0 <P)، رابطه مستقیم شدت حوادث استرس زا و معنا و هدف زندگی (05/0 <P) و رابطه مستقیم شدت حوادث استرس زا و باورهای مذهبی (05/0 <P) رابطه مستقیم نداشتند، رابطه مستقیم معنا و هدف زندگی و سلامت روانی (05/0 >P)، رابطه مستقیم باورهای مذهبی و سلامت روانی (05/0 >P) و رابطه مستقیم باورهای مذهبی و معنا و هدف زندگی (05/0 >P) از نظر آماری معنی دار بود. نتیجه گیری: با توجه به نتایج، باورهای مذهبی و معنای زندگی در زنان قربانی خیانت نقش واسطه ای در کاهش شدت حوادث استرس زا بر سلامت روان داشتند، از این رو، آگاهی متخصصان حوزه های روانشناسی، مشاوره و سلامت از این مدل می تواند در جهت ارتقای سلامت روان این دسته زنان بسیار مؤثر و کمک کننده باشد.
مطالعه کیفی دیدگاه دختران جوان از معیارهای انتخاب همسر مبتنی بر رویکرد قرآنی سهم گذاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مشاوره جلد ۲۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۹۳
۸۹-۶۴
حوزههای تخصصی:
اهداف: با توجه به لزوم تبیین معیارهای انتخاب همسر با در نظر گرفتن نیاز روز جامعه ایرانی، این پژوهش به مطالعه تجربه زیسته دختران جوان از معیارهای انتخاب همسر مبتنی بر رویکرد سهم گذاری برخاسته از هستی شناسی اسلامی پرداخته است. روش: با روش پدیدارشناسی در فرایند نمونه گیری با 16 نفر از دختران جوان متأهلی که شاخص های سبک زندگی سهم گذارانه شامل احساس آرامش دهندگی و رشددهندگی، عاملیت، روابط تکوین بخش و... در زندگی آن ها وجود داشت، با روش هدفمند، مصاحبه نیمه ساختاریافته انجام شد. مصاحبه ها تا اشباع نظری ادامه یافت و کدگذاری صورت گرفت. یافته ها: سه معیار اصلی انتخاب همسر، قبل از ازدواج، برای رسیدن به «منِ مطلوب سهم گذار در زندگی زوجی بعد از ازدواج» بدست آمد. معیار اول «شاخص های نگرشی توسعه بخش و آرامش زا در زوج ها»، معیار دوم «آگاهی و آمادگی پیرامون شاخص های شباهت زا و تفاوت زا» و معیار سوم «آگاهی از مسیرهای رشد و بلوغ شخصی» احصا شد. نتیجه گیری: معیارهای انتخاب همسر مبتنی بر رویکرد سهم گذاری می تواند افق فکری دختران را درباره ازدواج گسترش دهد و به انتخاب عاقلانه همسر کمک کند.