فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۴۱ تا ۴۶۰ مورد از کل ۳۶٬۴۲۸ مورد.
حوزههای تخصصی:
با توجه به افزایش شهرنشینی و اهمیت روزافزون شهرها در توسعه اقتصاد ملی، روش های متعارف اداره شهر با رویکردهایی از بالا به پایین نتیجه بخش نبوده و ناکافی است و نیاز به اتخاذ و الگوگیری نظام ها و روش های جدید برای اداره شهرها هستیم تا مشارکت فعال و کارآمد همه ذی نفع ها را تسهیل کند. حکمرانی خوب شهری بر این اصل بنیادی استوار است که مدیریت شهری به جای آنکه به تنهایی مسئولیت کامل اداره شهر را در تمام سطوح آن بر عهده گیرند، بهتر است در کنار شهروندان، بخش های خصوصی و اجتماعی، بعنوان یکی از نهادها یا عوامل مسئول اداره شهر محسوب شوند. در این پژوهش، مؤلفه های حکمرانی خوب در مدیریت شهری منطقه یک تهران بررسی و اولویت بندی شده است. جامعه آماری این تحقیق شامل کلیه کارکنان شهرداری منطقه یک تهران و نواحی ده گانه آن می باشدکه با استفاده از فرمول کوکران 186 نفر از آنان به روش نمونه گیری سیستماتیک انتخاب شده اند. نتایج بدست آمده حاکی است که بر اساس ضریب اهمیت نسبی روش AHP، روابط از بیشترین اهمیت به عنوان مهم ترین عامل مؤثر بر حکمرانی خوب در مدیریت شهری با ضریب 0/533 و پس از آن اقتصاد کارآمد با ضریب 0/467 می باشد. امنیت، ارائه خدمات و ظرفیت مدنی نیز در رده های بعدی اولویت قرار گرفته اند که شاخص های این مؤلفه ها می بایست در سیاستگذاری شهری مورد توجه قرار گیرد.
اَل قویوب: سیاست گذاری و سلب زیستن در راستاکوچه، محله ای تاریخی در تبریز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فکر مراقبت و حفاظت از بافت ها، محله ها و آثار تاریخی در قالب طرح های جامع شهری، ثبت آثار، تصویب قوانین و ضوابط و تنظیم آیین نامه ها طی حدود نیم قرن گذشته بر زندگی در محله هایی با بافت تاریخی و قدیمی تأثیر عمیقی گذاشته است. هدف این مقاله، بررسی مردم شناختی و زمینه مند کردن سیاستگذاری نهادهای رسمی در زندگی در محله ی تاریخی راستاکوچه در مرکز شهر تبریز است. به خاطر تمرکز پژوهش بر رابطیه بین نهادها و اجتماعات محلی، برای استخراج قوانین مربوط به سیاستگذاری های نهادها و مقامات آنها از روش مطالعات اسنادی و بررسی خبرگذاری ها و برای مشاهدیه فضاهای زیسته در محله ها از روش مردم نگاری و فنون آن شامل مشاهده و حضور بهره برده ام.برآیند سیاست گذاری های محلی، ملی و بین المللی در قالب طرح های جامع، قانون های مجلس و پایگاه جهانی یونسکو در حدود نیم قرن گذشته، در کردار «اَل قویوبِ» (دست گذاشتن) اداره کل میراث فرهنگی استان آذربایجان شرقی تجسم یافته است. سیاست «اَل قویوب» که می بایست به سبک ایجابی با مجموعه ای وسیع از مطالعات و اقدامات ویژه موجب مراقبت و زنده شدن بافت تاریخی این سو و آن سوی باروی قدیمی می شد، به یک شیویه سلبی کوته فکرانه تقلیل یافت: ساخت وساز بالای 7.5 متر ممنوع یا پذیرفتن خطر زیستن در خانه هایی که دچار فرسودگی اند. بسیاری از اهالی خانه های قدیمی شان را وانهادند و از محله ها رفته و آواره و مستأجر شده اند. تأثیر ملموس این سیاست ها و وانهادگی در اجتماع محلی عبارت بودند از: خانه های رو به ویرانی، مخروبه های وسیع، درهای صدمه دیده، درهای قفل دار، شکستن رد بارو، تخلفات ساخت وساز، ناهمسازی سکونتی، و وضع آنارشیک. نتیجه، سلب ساکنان از زیستن در محله ی خودشان بود.
شناسایی و مدل سازی ساختاری - تفسیری عوامل مؤثر بر فرهنگ حسابرسی بخش عمومی در استان ایلام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ ایلام دوره ۲۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۴ و ۸۵
119 - 142
حوزههای تخصصی:
حسابرسی بخش عمومی، نقش و جایگاهی اساسی در کاهش اشتباهات، تخلف ها و تقلب در حوزه های مالی، بودجه ریزی و گزارشگری سازمان های دولتی دارد و اگر این حسابرسی به صورت مطلوب اجرا شود، موجب بهبود قدرت پاسخگویی دولت، تقویت اعتماد ملی و همبستگی ملت و دولت می شود. با توجه به تأثیر فرهنگ سازی در اجرای کارا و اثربخش حسابرسی بخش عمومی و در راستای تحقق جزء 3 بند الف مادیه 48 قانون برنامیه پنج سالیه هفتم پیشرفت جمهوری اسلامی ایران، پژوهش حاضر با هدف شناسایی و مدل سازی عوامل مؤثر بر فرهنگ حسابرسی در استان ایلام از طریق روش های طوفان مغزی، تحلیل محتوی، دلفی و تحلیل عاملی اکتشافی و ساختاری - تفسیری انجام شده است. این پژوهش، که جامعیه آماری آن را متخصصان حوزیه حسابرسی بخش عمومی استان ایلام تشکیل می دهند، از نوع بنیادی بوده و با رویکرد توصیفی با نگرش همبستگی و علی - مقایسه ای انجام شده است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که ارزش های «فردی»، «اجتماعی»، «سیاسی»، «اقتصادی»، «اخلاقی»، «مذهبی» و «امنیتی»، عوامل مؤثر بر فرهنگ حسابرسی بخش عمومی در استان ایلام هستند. نتایج ارتباط میان عوامل نیز بر اساس مدل ساختاری - تفسیری و تحلیل میک مک اولویت بندی شده است. دستاورد های پژوهش، راه حلی مناسب را برای بهبود فرهنگ سازی و استفاده از فرصت های حسابرسی بخش عمومی ارائه می کنند.
بررسی عوامل جامعه شناختی مؤثر بر اختلافات درون خانواده در دوره قرنطینه کروناویروس در شهر بهار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
برنامه ریزی رفاه و توسعه اجتماعی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۶۰
281 - 320
از عوامل مهم گسست و ناپایداری خانواده ها اختلافات درون خانواده است. هدف تحقیق کنونی نیز بررسی عوامل جامعه شناختی موثر بر اختلافات درون خانواده در دوره قرنطینه کرونا بود. روش این تحقیق پیمایشی- تحلیلی و واحد تحلیل فرد و ابزار گرداوری اطلاعات، پرسشنامه محقق ساخته با پایایی 9/79 درصد بود. جامعه آماری زنان و مردان (335 نفر) مراجعه کننده به شورای حل اختلاف بودند. بر اساس جدول کرجسی مورگان 180 نفر با روش نمونه در دسترس انتخاب شدند. یافته های ضریب همبستگی نشان داد که عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، عاطفی، رعایت پروتکل های بهداشتی و روابط والدین- فرزندان ارتباط قوی و معنی داری با اختلافات درون خانواده داشتند. هم چنین بی توجهی فرزندان به رعایت پروتکل های بهداشتی بیشترین تاثیر را بر اختلافات بین آن ها با والدین داشته است. یافته های رگرسیون چندگانه نشان داد این عوامل قابلیت پیش بینی واریانس اختلافات درون خانواده را دارند. تحلیل مسیر نشان داد که عوامل اقتصادی بیشترین تاثیرگذار مستقیم(374/0) و عوامل فرهنگی بیشترین تاثیرگذار غیرمستقیم( 393/4) بر اختلافات درون خانواده بوده اند. همچنین عوامل اقتصادی و روابط والدین- فرزندان بیشترین تاثیر پذیر از سایر متغیرها بوده اند. نتایج نهایی نشان داد تعارض و تداخل نقش ها بر اختلافات درون خانواده در دوره کرونا تاثیرگذار بوده و نیازمند باز آموزی و بازنگری آن هاست.
تعیین عوامل موثر بر توسعه آموزش ترکیبی در آموزش وپرورش شهر تهران و بررسی وضعیت موجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳
70 - 81
حوزههای تخصصی:
هدف: آموزش وپرورش از سازمان های موثر در توسعه همه جانبه کشورها است و آموزش ترکیبی در این سازمان شامل استفاده از ابزارهای گوناگون و متنوع برای آموزش و یادگیری می باشد. در نتیجه، هدف این پژوهش تعیین عوامل موثر بر توسعه آموزش ترکیبی در آموزش وپرورش شهر تهران و بررسی وضعیت موجود بود. روش شناسی: این مطالعه آمیخته (کیفی و کمّی) بود. در بخش کیفی، جامعه پژوهش خبرگان دانشگاهی و سازمانی شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بودند که 19 نفر از آنها با روش نمونه گیری هدفمند و طبق اصل اشباع نظری به عنوان نمونه انتخاب شدند. در بخش کمّی، جامعه پژوهش مدیران و معاونین آموزش وپرورش شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بودند که 242 نفر از آنها با روش نمونه گیری خوشه ای مرحله ای و طبق جدول کرجسی و مورگان به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار پژوهش در بخش کیفی مصاحبه نیمه ساختاریافته و در بخش کمّی پرسشنامه محقق ساخته بود که شاخص های روانسنجی آنها مورد تایید قرار گرفت. داده های این پژوهش در بخش های کیفی و کمّی به ترتیب با روش های تحلیل مضمون و آزمون تی یک نمونه ای در نرم افزارهای MAXQDA و SPSS تحلیل شدند. یافته ها: نتایج بخش کیفی این پژوهش نشان داد که عوامل موثر بر توسعه آموزش ترکیبی در آموزش وپرورش دارای 30 مضمون پایه، 6 مضمون سازمان دهنده و 2 مضمون فراگیر شامل عوامل سازمانی (با سه مضمون سازمان دهنده ساختار مدرسه، فرهنگ مدرسه و حمایت مدرسه) و عوامل آموزشی (با سه مضمون سازمان دهنده ارزشیابی آموزشی، امکانات آموزشی و مدیریت آموزشی) بود. همچنین، نتایج بخش کمّی این پژوهش نشان داد که هر شش عامل موثر بر توسعه آموزش ترکیبی در آموزش وپرورش بالاتر از میانگین فرضی بودند، اما فقط اختلاف چهار عامل ساختار مدرسه، فرهنگ مدرسه، ارزشیابی آموزشی و مدیریت آموزشی معنادار می باشد (05/0P<). نتیجه گیری: طبق نتایج این مطالعه، جهت توسعه آموزش ترکیبی در آموزش وپرورش باید راهکارهایی برای بهبود چهار عامل ساختار مدرسه، فرهنگ مدرسه، ارزشیابی آموزشی و مدیریت آموزشی را فراهم نمود.
تمایلات کاربران دختر نوجوان (13 تا 18 ساله) ایرانی نسبت به نحوه نمایش خود در شبکه اجتماعی تیک تاک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شبکه اجتماعی «تیک تاک»، به عنوان یکی از رسانه های نوپدید، در سال های اخیر با تمرکز بر تصویر و محوریتِ ساخت، به اشتراک گذاری و تماشای ویدیوهای کوتاه و موزیکال، مورداستقبال فراوان نوجوانان قرار گرفته است. هدف این مقاله، بررسی حضور کاربران دختر نوجوان ایرانی (13 تا 18 ساله) در شبکه اجتماعی تیک تاک و تمایلات آنها در ارتباط با چگونگی نمایش «خود» (ظاهر، سبک زندگی، روابط و...) در این رسانه است. به این منظور، با استفاده از روش های نمونه گیری در دسترس و گلوله برفی، محتوای صوتی-تصویری، صوتی و متنی پروفایل مجموعاً شصت نوجوان دختر، موردبررسی و تحلیل محتوای کیفی قرار گرفته و مضامین مشترک آنها استخراج و کدگذاری شد، همچنین با کاربران موردنظر، درباره اهداف و تمایلات شان مصاحبه شد. نتایج نشان می دهد: 1- تأکید اغراق آمیز بر تفاوت ظاهری با هنجارهای جامعه؛ 2- نمایش چهره ای کاملاً آزاد، راحت و رها از خود در ارتباطات؛ 3- ادعای نفی هرگونه کنترل و تأکید بر انتخاب های شخصی؛ 4- ارائه تصویری غنی و اشرافی از سبک زندگی و مصارف روزمره؛ و 5- نمایش موافقت بی قید و شرط با تمام گرایش ها و سلایق فکری، از مضامین عمده پروفایل های موردبررسی بوده اند. دسترسی آسان و سریع به انبوهی از اطلاعات متنوع و متکثر، آشنایی با ایده ها و سبک های زندگی کاملاً متفاوت، محوشدن تدریجی مرزهای فرهنگی ناشی از جهانی شدن، جست وجوی راهی برای اثبات خود، تغییرات نسلی و اجتماعی و اهمیت فراوان محبوبیت و مخاطب داشتن از دلایل این نتایج تصور می شود.
مطالعه کیفی تجارب زیسته مادران از تأثیر دایه گری دیجیتال بر خانواده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بحث در مورد دایه گری دیجیتال در ادبیات والدگری رسانه ای در مراحل اولیه خود به سر می برد. مطالعه تجارب زیسته می تواند نقش موثری در شناخت و توسعه ادبیات در این زمینه ایفا نماید. این پژوهش کیفی از نوع پدیدارشناسانه، تجارب زیسته 10نفر از مادران مشارکت کننده را با هدف کشف و توصیف دایه گری دیجیتال، مورد بررسی قرار داده است. تحقیق جهت گردآوری داده ها، از مصاحبه نیمه ساختارمند و با روش نمونه گیری هدفمند بهره برده است. فرایند تحلیل در سه سطح کلان انجام شد. در سطح سوم تحلیل، حاصل یکسان سازی افق های فکری، تعداد 5 افق مربوط به دایه گری دیجیتال، 4 افق مربوط به استفاده از انواع صفحه نمایش و 11 افق مربوط به استراتژی ها و راهکارها بود. در سطح دوم، توصیفات منسجم روایات به تفکیک دایه گری دیجیتال، ابزارهای رسانه ای، استراتژی ها و راهکارها شکل گرفت و در سطح اول و در بالاترین سطح انتزاعی یا همان تحلیل، ادغام ساختاری توصیف های منسجم انجام شد. براساس یافته های این پژوهش، حضور و شیوع استفاده از ابزارهای رسانه ای در نگهداری از کودکان باعث ظهور فرهنگ "دایه گری دیجیتال" شده است. این امر نیاز به بازتعریف روابط و مناسبات اجتماعی والد-کودک، تعهدات اجتماعی والدین در قبال کودکان است. یافته های نهایی ارائه شده از تجربه زیسته مادران، شامل چهار کاربرد عمده مادران از رسانه ها برای فرزندانشان شامل صفحه نمایش به عنوان: پس زمینه، پرستار کودک، پستانک دیجیتال و مجموعه ابزار مراقبت از کودک مورد استفاده قرار می گیرد.
بررسی تاثیر شبکه های اجتماعی بر تعارضات تربیتی دانش آموزان (با تاکید بر شبکه اجتماعی تلگرام)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳
148 - 157
حوزههای تخصصی:
هدف: رفتار والدین درباره نحوه و میزان استفاده از شبکه های اجتماعی فرزندان خود بر تعارضات تربیتی تاثیر می گذارد. هدف این مطالعه، بررسی تاثیر شبکه های اجتماعی بر تعارضات تربیتی دانش آموزان با تاکید بر شبکه اجتماعی تلگرام بود. روش: پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر نحوه گردآوری داده ها، توصیفی از نوع پیمایشی بود. جامعه آماری این مطالعه همه دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهر تهران بودند که نمونه ای به حجم 391 نفر از میان آنها به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شد. برای جمع آوری داده ها از ابزارهای محقق ساخته شامل فرم اطلاعات جمعیت شناختی و پرسشنامه شبکه های اجتماعی و تعارضات تربیتی استفاده شد که روایی و پایایی آن مورد تایید قرار گرفت. برای تحلیل داده ها از روش های ضرایب همبستگی پیرسون، تحلیل واریانس و آزمون تعقیبی توکی در نرم افزار SPSS نسخه 23 استفاده شد. یافته ها: نتایج ضرایب همبستگی پیرسون نشان داد که بین استفاده از شبکه های اجتماعی و هر چهار مولفه آن شامل روش های حضور در شبکه اجتماعی تلگرام، هدف حضور در شبکه اجتماعی تلگرام، محدودکردن استفاده از تلگرام توسط والدین و مدت استفاده از تلگرام با تعارضات تربیتی دانش آموزان همبستگی مثبت و معنی دار وجود داشت (001/0P<). همچنین، نتایج تحلیل واریانس نشان داد که روش های حضور در شبکه اجتماعی تلگرام، هدف حضور در شبکه اجتماعی تلگرام و مدت استفاده از تلگرام بر تعارضات تربیتی دانش آموزان تاثیر ندارند (05/0P>)، اما محدودکردن استفاده از تلگرام توسط والدین بر تعارضات تربیتی دانش آموزان تاثیر دارد (05/0P<). علاوه بر آن، نتایج آزمون تعقیبی توکی نشان داد که گروه های عدم محدودکردن استفاده از تلگرام توسط والدین، استفاده با نظارت والدین و استفاده فقط برای درس نسبت به گروه استفاده فقط برای ارتباط همکلاسی ها تعارضات تربیتی کمتری را تجربه کردند (05/0P<). نتیجه گیری: طبق نتایج این مطالعه، استفاده از شبکه های اجتماعی مانند تلگرام بر تعارضات تربیتی دانش آموزان تاثیر می گذارد. بنابراین، برنامه ریزی برای کاهش تعارضات تربیتی دانش آموزان از طریق مدیریت استفاده از شبکه های اجتماعی ضروری است
کاربرد هوش مصنوعی در مدیریت مدارس (آموزش و پرورش)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳
249 - 260
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف بررسی کاربردهای هوش مصنوعی در مدیریت مدارس انجام شده است.روش شناسی: این مطالعه به روش فراتحلیل کیفی و با استفاده از دستورالعمل PRISMA انجام شد. مقالات منتشرشده بین سال های ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۴ از پایگاه های معتبر علمی به طور سیستماتیک بررسی شدند و در نهایت ۱۶ مقاله که معیارهای ورود را داشتند انتخاب گردید. داده ها با استفاده از کدگذاری باز، محوری و انتخابی تحلیل شدند و بر کاربردها و پیامدهای هوش مصنوعی در مدیریت مدارس تمرکز داشتند.یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که هوش مصنوعی نقش مهمی در بهبود کارایی مدیریتی، یادگیری شخصی سازی شده، ارتقاء فرآیند تصمیم گیری و کاهش وظایف تکراری ایفا می کند. این فناوری توانسته است با ارائه تحلیل های مبتنی بر داده، تصمیم گیری های مدیران را بهبود بخشد و بازخورد فوری و دقیق تری برای معلمان و دانش آموزان فراهم کند. همچنین، از هوش مصنوعی برای بهینه سازی تخصیص منابع، نظارت و ارزیابی عملکرد کارکنان استفاده شده است. با این حال، چالش هایی مانند امنیت داده ها، زیرساخت های ناکافی و مقاومت در پذیرش فناوری شناسایی شدند که می توانند اجرای مؤثر این فناوری را محدود کنند.نتیجه گیری: این مطالعه نتیجه می گیرد که هوش مصنوعی ظرفیت بالایی برای تحول مدیریت مدارس از طریق بهبود کارایی، شخصی سازی و تصمیم گیری دارد. با این حال، توجه به چالش هایی مانند حفظ حریم خصوصی، توسعه زیرساخت ها و آموزش کافی برای کاربران ضروری است. یافته های این پژوهش راهنمایی های ارزشمندی برای سیاست گذاران، مدیران و پژوهشگران در جهت بهره برداری از پتانسیل های هوش مصنوعی ارائه می دهد.
شناسایی و ارزیابی عوامل حیاتی در موفقیت سیاست های خودتنظیمی سینمای ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ارتباطی سال ۳۱ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۱۱۹)
41 - 73
حوزههای تخصصی:
هدف: اجرایی نشدن سیاست های خودتنظیمی، منجر به نبود انعطاف و انطباق لازم میان نهادهای تنظیم گر و سینماگران و بروز برخی مشکلات ساختاری در روند توسعه بازار سینمای ایران شده است. هدف از این پژوهش، شناسایی و ارزیابی عوامل حیاتی در موفقیت سیاست های خودتنظیمی سینمای ایران بوده و برای دستیابی به این هدف، با تحلیل شرایط موجود و مطلوب، موانع اصلی اجرای این سیاست ها، بررسی شده است.
روش شناسی: در این پژوهش که با استفاده از روش آمیخته کمی و کیفی انجام گرفته، به منظور ترسیم شرایط مطلوب و شناسایی عوامل حیاتی در موفقیت سیاست های خودتنظیمی، با تکیه بر مبانی نظری، به مقایسه زوجی و رتبه بندی کمی مهم ترین عوامل، در سه شاخص صنعتی، راهبردی و محیطی پرداخته شده و برای ارزیابی شرایط موجود سینمای ایران و نیز ارزیابی موانع و چالش ها، از داده های کیفی و نظر خبرگان استفاده شده است. داده های کمی از طریق پرسشنامه های مقایسه زوجی1 و داده های کیفی با مصاحبه های هدفمند جمع آوری شده اند و در نهایت تحلیل داده های کمی با بهره گیری از نرم افزار اکسپرت چویس2 و تحلیل دادهای کیفی بر اساس کدگذاری انجام گرفته است.
یافته ها: بر اساس یافته های پژوهش، عوامل مربوط به شاخص راهبردی در داده های کمی با مجموع رتبه 3528 و 46 درصد و در داده های کیفی با مجموع 90، مهم ترین شکاف میان شرایط موجود و مطلوب در سینمای ایران است. از این رو، برای برطرف ساختن موانع اجرای سیاست های خودتنظیمی در سینمای ایران، تقویت عواملی همچون گسترش خصوصی سازی، تأسیس شوراهای فیلم، افزایش خودمختاری اصناف سینمایی و سرمایه گذاری بر روی استعداد ها و منابع انسانی پیشنهاد می شود.
نتیجه گیری: بر اساس داده های به دست آمده، چهار عامل: برقرای تعادل میان تنظیم گری دولتی و خصوصی، گسترش خصوصی سازی و توجه به فناوری های نوین و ظرفیت های بین المللی، مهم ترین راهکارهای اجرای سیاست های خودتنظیمی در سینمای ایران قلمداد می شوند.
مطالعه ای کیفی بر موضوع «عدالت» در آموزش پزشکی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی کاربردی سال ۳۵ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۹۳)
31 - 52
حوزههای تخصصی:
عدالت در جامعه ما مفهومی است که در عین بدیهی و مفروض دیده شدن، گنگ و پیچیده است. یکی از حوزه های مرتبط با عدالت در حوزه آموزش، آموزش پزشکی است. تجربه پزشک شدن در بستر آموزش پزشکی حاضر، درک و مفهوم پردازی نسبت به موضوع عدالت را شفاف می کند. هدف مطالعه حاضر، کشف و واکاوی درک و تجربه عدالت در میان دانشجویان پزشکی، استادان و مسئولان آموزش پزشکی است. مطالعه حاضر، یک مطالعه کیفی است که در سال 1400 انجام و در آن داده های 29 مصاحبه نیمه ساختاریافته (با استادان، دانشجویان و معاونان آموزشی در دانشگاه های علوم پزشکی) به روش تحلیل مضمون تجزیه و تحلیل شده است. نتایج نشان داد ازنظر مشارکت کنندگان، بی عدالتی قبل از ورود به رشته پزشکی و ازطریق کنکور اتفاق می افتد. بسترهای غیرمنصفانه رقابت در جامعه، شکلی از ورود غیرمنصفانه به رشته پزشکی را به وجود آورده است. از سوی دیگر، میدان آموزش پزشکی نیز خود در بر گیرنده بستری پیچیده از بی عدالتی است که با وجود ناپذیرفته بودن مرسوم است. مضامین احصاشده عبارت اند از ساختارهای نابرابرساز، جامعه کالایی و سیاست های غیرمنصفانه. مطابق نتایج تحقیق سیاست گذاری ها و راهبردهای عادلانه در بستری از جامعه کالایی و سرمایه دارانه، به ضد خود بدل می شوند و به بی نظمی ناعادلانه و نابرابری می انجامند. تناسب سیاست گذاری ها در آموزش پزشکی با تغییرات اجتماعی، چابکی و به روز بودن، به عنوان ملزومات تغییر پیشنهاد می شود. اتخاذ سیاست های عادلانه در کنکور سراسری و میدان آموزش پزشکی، توزیع منصفانه جایگاه های شغلی، تناسب فعالیت بالین با حقوق و دریافت های دانشجویان پزشکی، از تغییرات فوری پیشنهادی در آموزش پزشکی روشن است که سیاست گذاری های کل نگرانه در آموزش پزشکی، مانع هدررفت حجم عظیمی از استعدادها در وزارت بهداشت می شود.
تأملی جامعه شناختی بر نظام مسائل و آسیب های اجتماعی (مورد مطالعه: استان آذربایجان غربی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله، شناسایی و اولویت بندی نظام مسائل و آسیب های اجتماعی استان آذربایجان غربی برای همسوکردن حوزه اجرایی با حوزه دانشی و ایجاد یک فضای مفهومی مشترک و جلب توجه مدیران اجرایی به یافته های علمی حوزه اجتماعی برای نیل به توسعه اجتماعی است. به لحاظ نظری، دو رویکرد عمده واقعیت گرایی اجتماعی و برساخت گرایی در بررسی مسائل و آسیب های اجتماعی طرح شده است که در این تحقیق از رویکرد برساخت گرایی برای شناسایی نظام مسائل و تشخیص اهمیت و اولویت مسائل اجتماعی از دیدگاه نخبگان بهره گرفته شده است. روش شناسی پژوهش حاضر از منظر راهبرد استقرایی، از لحاظ ماهیت کیفی، از نظر هدف کاربردی، و به لحاظ تحلیل داده ها اکتشافی است. جامعه آماری پژوهش شامل مطلعان کلیدی و کارشناسان خبره در حوزه آسیب های اجتماعی (استادان دانشگاهی علوم اجتماعی، مدیران اجرایی و کارشناسان حوزه اجتماعی) است که به شیوه نمونه گیری غیراحتمالی هدفمند، 20 نفر از کارشناسان و متخصصان انتخاب شدند. واحد تحلیل این پژوهش، آسیب ها و مسائل اجتماعی، واحد مشاهده در این پژوهش فرد صاحب نظر یا صاحب تجربه در حوزه آسیب های اجتماعی است. برای گردآوری داده ها از تکنیک مصاحبه نیمه ساختاریافته، جلسات گروه متمرکز و تکنیک دلفی و برای تحلیل داده ها از نرم افزار میک مک استفاده شده است. یافته های تجربی پژوهش حاکی از آن است که نحوه پراکنش متغیرها و شاخص ها در محورهای تأثیرگذاری (نفوذ) و تأثیرپذیری (وابستگی) مستقیم و غیرمستقیم مسائل بر همدیگر، سیستم اجتماعی مرکز استان را به لحاظ آسیب های اجتماعی در وضعیت ناپایدار نشان می دهد و بدکارکردی نهادی (ضعف مدیریتی)، حاشیه نشینی، اعتیاد، کودکان خیابانی، طلاق، فقر و بیکاری از مسائل اساسی، راهبردی و کلیدی محسوب می شوند. براساس نتایج و یافته های این پژوهش در برنامه ریزی برای مداخلات اجتماعی ضرورت دارد این مسائل به عنوان مسائل اولویت دار مدنظر باشد.
رصد فرهنگی و اجتماعی (شناسایی اولویت های مورد نیازفرهنگ عمومی در خوسف)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
راهبرد اجتماعی فرهنگی سال ۱۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۵۲
485 - 510
حوزههای تخصصی:
شهر خوسف در خراسان جنوبی از شهرهای کوچک و قدیمی است که به لحاظ بسیاری از مسائل فرهنگی بکر و دست نخورده باقی مانده است. با توجه به امر جهانی شدن و رسانه ای شدن فرهنگ و جذب فرهنگ های بومی در فرهنگ جهانی، رصد فرهنگی و اجتماعی شهرهایی با این ویژگی، ضمن شناسایی اولویت ها مسائل و مشکلات فرهنگی و اجتماعی به حفظ و نگهداشت داشته های فرهنگی کمک خواهد کرد. شناخت فضای فرهنگی منطق مختلف کشور شامل کالبدشکافی مسائل فرهنگی موجود در جامعه؛ بررسی وضعیت موجود فرهنگی اجتماعی جامعه، به عبارت دیگر یعنی کشف آنچه در عینیت فرهنگی جامعه در حال اتفاق افتادن است، راه گشا برنامه ریز اجتماعی و فرهنگی خواهد بود. این مقاله با هدف شناسایی مسائل و اولویت های فرهنگی و اجتماعی شهر خوسف با روش کیفی و کمک مصاحبه های عمقی از 21 نفراز مطلعین و صاحب نظران سعی به احصاء این مسائل دارد. بر اساس نتایج مسائلی چون: مهاجرت، تعلق و تعهد اجتماعی، فضاهای فراغتی، مشکلات اقتصادی، چالش های خانواده، مسائل اجتماعی مهم ترین مسائل خوسف و اولویت های فرهنگی آن عبارت اند از: مسئله اشتغال در دو بُعد احیای فعالیت های بومی و کارآفرینی بخش کشاورزی و صنایع وابسته به آن آموزش مهارت های زندگی به خانواده ها در جهت کاهش آسیب های اجتماعی افزایش خودباوری جوانان توجه به فضاهای دانش آموزی و سرمایه گذاری روی جوانان و نوجوانان شهرستان و گسترش فضاهای فراغتی گوناگون و جذاب برای نگه داشتن نسل جوان در منطقه و پیگیری از مهاجرت است. مهم ترین اقدام های صورت گرفته برگزاری جلسه های سبک زندگی است مشاوره فردی جلب کمک های خیران هماهنگی با جشنواره های استانی پارچه بافی و ترویج ازدواج آسان بیان شده است.
ساخت و اعتباریابی سنجش مسؤولیت پذیری اجتماعی: ارائه مدل پیشنهادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اهداف: مفهوم مسؤولیت پذیری اجتماعی از قدمت تاریخی طولانی در علوم انسانی برخوردار است؛ اما بررسی پیشینه تحقیق نشان دهنده خلأ تحقیقاتی در زمینه ابزار سنجش و اندازه گیری این مفهوم کلیدی در پژوهش های اجتماعی است. بنابراین، ضرورت دارد تا تلاش های علمی بیشتر و گسترده تری به منظور سنجش هرچه بهتر و جامع تر مفهوم مسؤولیت پذیری اجتماعی انجام گیرد و هدف تحقیق حاضر نیز این است تا در این زمینه سهم و نقشی را ایفا کند. روش مطالعه: تحقیق حاضر مبتنی بر بررسی پیمایشی با استفاده از روش تحلیل عاملی اکتشافی در نرم افزار اس پی اس اس۲۴ و روش تحلیل عاملی تأییدی با نرم افزار اِموس۲۵ است. جامعه آماری تحقیق مشتمل بر مردان و زنان 15 ساله و بالاتر ساکن در نقاط شهری روستایی شهرستان گرگان در استان گلستان واقع در شمال ایران می باشد و با استفاده از فرمول کوکران تعداد 330 نفر به عنوان نمونه تحقیق مشخص گردید که با احتساب نمونه پایلوت پیشین مجموعاً 400 نفر جمعیت نمونه تحقیق تعیین و انتخاب شده اند. یافته ها: نتایج تحلیل عاملی اکتشافی نشان داد که همه گویه ها دارای وزن رگرسیونی مناسب هستند. علاوه بر این، بار عاملی سنجه های این مقیاس بالای3/0 به دست آمد که به عنوان معیار مطلوب و مناسب برای انتخاب گویه های تحقیق محسوب می شود. ضریب آلفای حاصل شده برای کل مقیاس،954/0 بود؛ همچنین، ضریب پایایی مؤلفه ها از 953/0 تا 955/0 در نوسان بود که در مجموع به معنی ضریب پایایی مناسب است؛ زیرا ضرایب اعتبار 70/0 و یا بیشتر عموماً برای مقاصد تحقیقی کفایت می کند. نتیجه گیری: در مجموع، با استناد به یافته های پژوهش، مقیاس ارائه شده برای شناسایی مقدار و میزان مسؤولیت پذیری اجتماعی، ابزاری مفید است و زمینه مطلوبی را برای تحقیقات آینده در راستای توسعه هرچه بیشتر سنجش مسؤولیت پذیری اجتماعی فراهم می آورد.
بررسی تأثیر عوامل جمعیت شناختی بر میزان رضایت از فاکتورهای ارزیابی پس از بهره برداری (مورد پژوهی: کارکنان ادارات دولتی شهر بندرعباس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظرسنجی از استفاده کنندگان درطول عمر ساختمان ها روشی است که با دریافت بازخورد استفاده کنندگان به بهبود تعاملات اجتماعی و ارتقاء کیفیت مهرازی کمک می کند. شیوه ارزیابی پس از بهره برداری(POE)، سال هاست در دنیا استفاده می شود، اما در ایران باوجود مزایای فراوان، کمتر به عنوان عاملی برای ایجاد تحولات اجتماعی درراستای توسعه جامعه موردتوجه قرار گرفته است. افراد یک سوم روز و نیمی از ساعات بیداری خودرا در فضاهای کاری سپری می کنند و تحت تأثیر فضاها قرار می گیرند به همین منظور دریافت بازخورد آن ها از اهمیت بالایی برخوردار است. به طورخاص، تاکنون در ایران مطالعه ای بر تأثیر عوامل جمعیت شناختی بر فاکتورهای ارزیابی پس از بهره برداری به این گستردگی صورت نگرفته است. برمبنای پرسش-چگونه عواملی به مانند جنسیت، سن، تحصیلات، رده شغلی، سابقه کار، ساعات حضور، نوع فضای کار و نوع جداکننده ها بر تعاملات اجتماعی و رضایت از فاکتورهای ارزیابی پس از بهره برداری تأثیر می گذارند؟-این تحقیق شکل گرفت. فاکتورهای ارزیابی به مثابه نور، صدا، دما و تهویه، چیدمان، بیوفیلیا، مکان و امکانات، دید و منظر و عوامل رفتاری هستند. پژوهش باتمرکزبر ادارات دولتی شهر بندرعباس تبیین شده و از نوع توصیفی-تحلیلی و روش تحقیق کمی است. داده ها ازطریق پرسش نامه برپایه طیف لیکرت جمع آوری شدند. نتایج حاکی ازآن است که متغیرهای جمعیت شناختی، نوع فضای کار و جداکننده ها بر فاکتورهای ارزیابی تأثیرگذار هستند. طوری که افزایش رضایت از یکی، بر رضایت از دیگر فاکتورها موثر است.
Analysis of Drivers for Enhancing Cultural Adaptation in Addressing Migrant Students through Education(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Purpose: One of the critical issues in addressing migrant students is the improvement of cultural adaptation. Therefore, the objective of this study was to analyze the drivers for enhancing cultural adaptation in addressing migrant students through education.
Methodology: This study was applied in terms of its objective and utilized a mixed-methods approach (qualitative and quantitative) in terms of execution. The study population in both sections consisted of managers and teachers familiar with the research field, from which 18 individuals were selected as samples based on the principle of theoretical saturation using purposive sampling. The research instruments included literature review, semi-structured interviews, and a researcher-made questionnaire. Initially, experts were interviewed, and then 15 of those who expressed willingness evaluated the importance of the extracted drivers. In this study, the coding method was used to identify the drivers for improving cultural adaptation in addressing migrant students through education, the importance and uncertainty method to identify key drivers, and the structural analysis method using MICMAC software to understand the influence of the drivers.
Findings: The findings indicated that the most important drivers for enhancing cultural adaptation in addressing migrant students through education were, in order, training managers on how to interact with migrant students, short-term training for teachers, training all students on how to interact with migrant students, training parents on how to teach communication principles with different cultures, training teachers by school managers, short-term training for school managers, training managers on how to deal with errant teachers, training migrant students on how to handle other students' behaviors, in-service training for teachers, training teachers through brochures, and training migrant parents to enhance their children's communication skills. Additionally, the drivers' impact levels were ranked, with the training of parents on communication principles with different cultures, training managers on interacting with migrant students, training managers on dealing with errant teachers, training migrant parents to enhance their children's communication skills, training all students on interacting with migrant students, short-term training for teachers, in-service training for teachers, training teachers by school managers, short-term training for school managers, training teachers through brochures, and training migrant students on handling other students' behaviors being the most influential.
Conclusion: Cultural specialists and planners in the country can utilize the identified drivers from the present study, considering their importance and impact, to improve cultural adaptation in addressing migrant students through education.
نقش مدیریت شهری در ارتقاء کیفیت فضاهای عمومی کلان شهر تبریز باتأکیدبر توسعه اجتماعی و فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تغییرات اجتماعی - فرهنگی سال ۲۱ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۳
144 - 163
حوزههای تخصصی:
نمود تحولات اجتماعی-فرهنگی سریع شهری و افزایش جمعیت در 1قرن حاضر، تقاضا برای فضاهای عمومی در اجتماع باکیفیت را بیش ازپیش آشکار ساخته است. پژوهش موردتبیین دراین رستا به دنبال واکاوی نقش مدیریت شهری در ارتقاء کیفیت فضاهای عمومی باتأکیدبر توسعه اجتماعی و فرهنگی در اجتماع به ویژه در کلان شهر تبریز تلاش است. طوری که از روش ترکیبی شامل مطالعات کیفی و کمی، این تحقیق به شناسایی و ارزیابی نقش مدیریت شهری دراین حوزه پرداخته است. یافته های پژوهش نشان می دهد که مدیریت شهری در ارتقاء کیفیت فضاهای عمومی دارای نقش های چندگانه ای است که عبارت انداز: سیاست گذاری، برنامه ریزی، اجرا، حفاظت و نگهداری، تدوین استانداردها و کاتالیزور کیفیت و نقش مشارکتی در توسعه اجتماعی و فرهنگی. نتایج حاصل از تحلیل داده ها حاکی ازآن است که سیاست گذاری به عنوان محرک اصلی در ارتقاء کیفیت فضاهای عمومی ایفای نقش می کند. همچنین، مشارکت فعال اجتماعی شهروندان در فرایندهای تصمیم گیری و اجرای پروژه ها به عنوان عاملی کلیدی در بهبود کیفیت این فضاها شناخته شده است. به طورخاص، این جستار بر اهمیت رویکردی جامع و یکپارچه در مدیریت فضاهای عمومی در اجتماع تأکید دارد. به بیانی، برای دستیابی به فضاهای عمومی باکیفیت، لازم است که تمامی ابعاد اجتماعی-فرهنگی، اقتصادی-سیاسی، موردتوجه قرار گیرد و همکاری بین تمامی ذی نفعان ازجمله مدیران شهری، شهروندان و متخصصان مختلف برقرار شود. بدین سان، این پژوهش به عنوان یک مرجع علمی برای سیاست گذاران و مدیران شهری درراستای ارتقاء کیفیت فضاهای عمومی شهری عمل می کند. نتایج این تحقیق می تواند در تدوین برنامه های جامع و بلندمدت برای بهبود فضاهای عمومی شهری و ارزیابی عملکرد مدیریت شهری دراین زمینه مورداستفاده قرار گیرد.
محرومیت های زنان سرپرست خانوار در تله های فضایی فقر (مطالعه ای تجربی در شهر تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسائل اجتماعی ایران سال ۱۵ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
۳۹-۹
حوزههای تخصصی:
فقر هنگامی با خود تله به همراه دارد که دور باطل تلاش های فقیر را تحلیل می بَرد. در چنین وضعیتی مسئله فقر بیش ازپیش به امر پیچیده ای تبدیل می شود. تله فقر برای زنان سرپرست خانوار به دلایل زیستی و اجتماعی متفاوت از مردان است و محرومیت های شکل گرفته ویژگی های خاصی دارد. پژوهش حاضر شناخت محرومیت های زنان سرپرست خانوار در تله های فضایی فقر را مدنظر داشته است. در این پژوهش با بهره گیری از روش شناسی کیفی و نیز تکنیک مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته، به جمع آوری داده ها در حومه منطقه 19 شهر تهران یعنی محله مرتضی گِرد پرداخته شد. با نمونه گیری هدفمند و معیار اشباع نظری، ضمن مصاحبه با 17 زن سرپرست خانوار، با اتکا به تکنیک تحلیل مضمون در سه مرحله کدگذاری معنایی، تلخیص و تفسیر تحلیل داده ها انجام شد. بر پایه یافته ها، سه محرومیت اصلی در محله مرتضی گِرد عبارت بود از: محرومیت اقتصادی (فرصت های محدود، کمبود پول، فقدان مسکن ملکی، هزینه های سربارگی، بی قدرتی و بی عدالتی در کار و دستمزد)، محرومیت اجتماعی (ضعف جسمانی، حمایت نهادی، ناامیدی و نگرانی، بازتولید زندگی زنان سرپرست خانوار، فضای نامناسب و دسترسی محدود) و تعاملات اجتماعی (اعتماد، مشارکت و حمایت زنان سرپرست خانوار، خودمحروم سازی و طرد اجتماعی در تعامل با همسایه و اقوام). محرومیت های شکل گرفته برای زنان سرپرست خانوار در محله مرتضی گِرد، هم افزایی این محرومیت ها را در پی داشته که برآیند آن تشدید فقر زنان سرپرست خانوار و شکل گیری دور باطل از چرخه فقر در این محله و بازتولید آن برای نسل های آتی بوده است. به نظر می رسد شرایط ساختاری حاکم بر این محله و همچنین ویژگی های فردی زنان سرپرست خانوار، شکستن این چرخه و رهایی از این تله را دشوار کرده است.
مسئله طلاق: تئاتر اشک ها و لبخندها (مطالعه کیفی علل و زمینه های طلاق در بین زنان شهر تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسائل اجتماعی ایران سال ۱۵ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
۲۲۰-۱۸۵
حوزههای تخصصی:
نهاد خانواده به عنوان اولین و مهم ترین نهاد جامعه پذیرکننده، در دوران حیات مدرن بشر دچار چالش های جدی شده است. در حقیقت ژستِ اساسیِ چرخش استعلایی جهان پسامدرن، تغییر معناهای زندگی، سبک های نوین فکری و به تبع آن تغییر جایگاه های مهم اجتماعی ازجمله خانواده را حکایت می کند. هدف پژوهش حاضر، مطالعه کیفی تجربه زنان از طلاق در شهر تهران بود که با روش شناسی کیفی و روش نظریه زمینه ای انجام شد. به این منظور، با 39 زن طلاق گرفته در شهر تهران که با روش نمونه گیری هدفمند و استراتژی گلوله برفی انتخاب شده بودند، مصاحبه های عمیق و نیمه ساختاریافته انجام شد. در مرحله تحلیل داده ها، 131 کد باز، 20 مقوله فرعی، 6 مقوله اصلی شامل «تکثر در تجربه اشکال خشونت، میل به رهایی از محدودیت و انفکاک از کنترل گری، گرایش شوهر به روابط فرازناشویی، مشکلات شخصیتی-روحی همسر، داغ ننگ طلاق (از طرد دیگران تا طعمه جنسی بودن)، ارتباط با جنس مخالف پس از طلاق، گسست از زندگی جمعی» از خلال نظام کدگذاری داده ها استخراج شد. همچنین، «طلاق: تراژدی دیالکتیک اشک ها و لبخندها» به عنوان مقوله هسته انتخاب و درنهایت مدل پارادایمی مستخرج از داده ها تنظیم شد. یافته ها بر این دلالت داشت که تبیین و تفسیر جستارمایه طلاق، این مسئله را کاملاً عینی و درگیر در دوگانه های مختلف رضایت و نارضایتی، مثبت و منفی و میل به رهایی در کنار مشقت های فراوان قرار داده است. این دوگروی و پارادوکس معنایی، تحلیل و برداشت یکدست از حوزه طلاق را برنمی تابد.
زندگی در حاشیه: ویژگی های محلات حاشیه نشین کلان شهر اهواز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسائل اجتماعی ایران سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
۷۶-۳۹
حوزههای تخصصی:
«زیست در حاشیه»، برساخته شرایط و اقتضائات و فرجام پیامدهای عوامل ساختاری بر افراد جامانده از مدار توجه است. یکی از مسائل مهم دربارهٔ محلات پیرامونی شهرها، شناسایی ویژگی های گوناگون این محلات است. اهمیت این جستار ازآن روست که محلات یادشده ویژگی های یکسانی ندارند و هرگونه سیاست گذاری و مداخله در این مناطق بدون درنظرگرفتن این ویژگی ها نتایج مثبتی در پی نخواهد داشت. بر همین پایه، پژوهش کیفی پیش رو از راه مصاحبه با افراد آگاه به موضوع می کوشد ویژگی های این سکونت گاه را شناسایی کند. قلمرو مکانی پژوهش، محلات حاشیه نشین استان خوزستان بود و نمونه های پژوهش با رسیدن به اشباع نظری متوقف و داده ها با استفاده از تکنیک تحلیل مضمون با روش آترید-استرلینگ تحلیل شد. یافته ها منجر به برساخت یازده مضمون سازمان دهنده با نام های انباشتگی مشکلات کالبدی، ناتوانی اقتصادی، سرمایه اجتماعی درون گروهی بر پایه قومیت، محرومیت نسبی مضاعف، طردشدگی، واگرایی های اجتماعی-فرهنگی، هبیتاس دوگانه، فعالیت گروه های ذینفع، دولت محوربودن انتظارات و توقعات، بی اعتمادی نهادی و ناامیدی نسبت به تغییر شرایط؛ و چهار مضمون فراگیر با نام های فقر چندگانه، آشفتگی محیطی، نابسامانی اجتماعی و ناکارآمدی نهادی (دولت) شد. نتایج تحقیق نمایانگر اهمیت تأثیر متقابل جامعه و فرهنگ و سیاست بر مسئله حاشیه نشینی استان خوزستان بود؛ دو نکته ای که این استان را به یکی از مهاجرفرست ترین استان های کشور تبدیل کرده است. بر این پایه، تدوین سیاست ها و برنامه ها برای مداخله در این مناطق تنها در صورتی موفقیت آمیز خواهد بود که بتوان ویژگی های مختلف حاشیه نشینی را مشخص کرد.