فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۲٬۰۲۳ مورد.
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
81 - 115
حوزههای تخصصی:
نورتروپ فرای، نظریه پرداز کانادایی، در تئوری اسطوره شناختی خود، وجه روایی اثر ادبی را «میتوس» و وجه مضمون مدار را «دایانویا» می نامد و اظهار می دارد تمام آثار ادبی ریشه ای اسطوره ای دارند. جستار حاضر، درصدد است با بهره گیری از روش توصیفی تحلیلی، به بازخوانی رمان پاییز فصل آخر سال است از منظر آرای فرای بپردازد تا نشان دهد هم از لحاظ ساختار روایت و هم مضمون، از دو مفهوم میتوس و دایانویا تأثیر پذیرفته است. براساس نتایج به دست آمده، تقسیم بندی روایی رمان به دو بخش تابستان و پاییز، که نمودار ورود سه شخصیت اصلی از مرحله دنیای آرمانی به زندگی واقعی است، نمادی از گذر از ژانر رمانس به تراژدی است که فرای در نظام اسطوره شناختی خود، با نسبت دادن ژانرها به فصول سال، آن را نمادی از گذر از «میتوس تابستان» به «میتوس پاییز» می داند. مرحله تابستان از منظر فرای، نمود تصاویر بهشتی و مرحله پاییز، نمود تصاویر دوزخی است که در این اثر، جهانی منطبق با قیاس تجربه و مملو از مضامین تراژیک می آفریند. دایانویای اسطوره نیز در قالب کهن الگوی «ولادت مجدد» در این سه شخصیت زن بازتولید می شود و آنان را به مرحله پاگشایی می رساند. بدین ترتیب، پس زمینه های اساطیری شگردی برای بازنمایی مشکلات اجتماعی زنان می شود و اسطوره «زن سرمدی» را بازآفرینی می کند.
بررسی تأملات فلسفی محمود هومن درباره ماهیت و مختصات شعر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
1 - 37
حوزههای تخصصی:
برخلاف سنت غربی که همواره نزاع آشتی ناپذیر میان فلسفه و شعر، ذهن و زبان پاره ای از فیلسوفان را به خود مشغول داشته، در سنت ما اگرچه غالباً از فلسفه به ذمّ و نکوهش یاد شده است، اما فیلسوفان ما غالباً مواجهه ای ایجابی با شعر داشته اند؛ از آن جمله، در دوره معاصر و فیلسوفی به نام محمود هومن، که این پژوهش با شیوه توصیفی تحلیلی، به بررسی و تحلیل دیدگاه های هومن درباره شعر و مسائل مرتبط به آن می پردازد؛ امری که در پژوهش های معاصر به آن اهتمام و توجهی صورت نگرفته است. نتایج این جستار نشان می دهد که هومن در دوره اول فکری خود با الهام از دستاوردهای فیلسوفان غربی (کانت و شوپنهاور) و ایرانی اسلامی (شمس قیس رازی) و تأملات خود درباره ماهیت و چیستی شعر، موزون، مقفی و متساوی بودن را از شمس قیس، خیال انگیز بودن را در توسعی که از لحاظ مفهومی به آن می بخشد از کانت و شوپنهاور، و دو شرط لطف و اختصار را نیز خود بدان می افزاید. واضح است که این تعریف از شعر با فضای شعر کلاسیک مناسبت بیشتری پیدا می کند. همچنین او نکته سنجی های قابل تأملی را درباره علت تأثیر شعر در نسبت با ارکان شعری، ویژگی های شاعر، بنیادهای معنایی شعر توصیفی و رمزی، تحلیل فلسفی قوه خیال و .... مطرح می سازد. هومن به تبعِ کانت برای شعر ابعاد معرفت شناختی قائل نمی شود. اما هومن در دوره دوم فکری خود، با میل به سمت پدیدارشناسی هوسرلی، با امعان نظر به شعر امروز در تعریف پیشین خود از شعر تجدید نظر می کند و ویژگی هایی چون مقفی بودن و متساوی بودن را از مقومات شعر خارج می کند و به زیبایی شعر وجه سوبژکتیو ابژکتیو می بخشد.
از روایت دینی به روایت مردمی: تحلیل روایت شناختی داستان یوسف و زلیخا در تفسیر میبدی و منظومه خانای قُبادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
235 - 271
حوزههای تخصصی:
تغییر روایت یک داستان به عنوان نشانه ای کلان از یک سو بر عدم مقبولیت روایت پیشین در جامعه فرهنگی موردهدف و تلاش برای حذف واقعیت بازنمایی شده در آن دلالت دارد، از سوی دیگر نیز این مسئله را نشان می دهد که با روایت آفرینی جدید، مطابق انتظارات آن جامعه واقعیت سازی انجام شده است. داستان یوسف و زلیخا که روایت آن در ادبیات تفاوت بنیادینی با منابع دینی دارد، مصداقی از مقوله تغییر روایت برای همسوسازی داستان با خواسته ها و انتظارات جمعی است. گفتمان و نظام معنایی ارزشی حاکم بر روایت دینی این داستان، اخلاقی تعلیمی است که بر نکوهش هوسرانی و خیانت زلیخا و نیز ارزش بخشی به پاکدامنی یوسف بنا شده است. با تغییرات و دستکاری هایی در این روایت، روایت دیگری برای داستان تولید شده است که ساختار و گفتمان کاملاً متفاوتی دارد. در روایت ادبی مردمی گفتمان عشق و دلدادگی حاکم است که در آن، زلیخا به عنوان سوژه با عشقی پاک برای رسیدن به معشوق تلاش می کند. هدف از این پژوهش، تبیین عوامل و انگیزه های دخیل در تغییر روایت این داستان و نیز تشریح تغییرات صورت گرفته در ساختار روایت و نشانه معناشناختی هرکدام از این تغییرات است. نتایج به دست آمده دالّ بر این است که به دلیل ماهیت این داستان، برای تغییر روایت آن نمی توان مبنای ایدئولوژیکی قائل شد تا منشأ این تغییر روایتی را به عوامل سیاسی، تاریخی و اندیشگانی نسبت داد، بلکه عوامل و انگیزه های عاطفی، روانی و ارزشی در این تغییر روایت نقش تأثیرگذار داشته اند.
شش نوع خشونت در رمان دهه نود افغانستان (بر اساس دو رمان زنانه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
38 - 80
حوزههای تخصصی:
خشونت علیه زن پدیده ای شایع و نگران کننده است، به ویژه در کشور افغانستان با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی ابعاد گسترده تری پیدا می کند. این تحقیق به شش نوع خشونت شامل: خشونت روانی، جسمی، اقتصادی، اجتماعی، جنسی و حقوقی اشاره دارد که در دو رمان افغانستانی از دهه 1390 شمسی بازتاب یافته است. نتایج نشان می دهد که رمان روشنایی خاکستر (1394) نسبت به رمان بگذار برایت بنویسم (1396)، بازتاب بیشتری از انواع خشونت را دارد، چراکه نویسنده خود قربانی این پدیده بوده است. پیامدهای این خشونت ها شامل بیماری های روحی و روانی، آشفتگی جو خانواده، احساس حقارت، کینه اندوزی، بدبینی نسبت به خود و دیگران، دین ستیزی، فروپاشی خانواده، مرگ طلبی و حتی خودکشی است. مقاله با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، به بررسی عوامل ایجادکننده خشونت علیه زنان پرداخته و تأثیرات آن بر زندگی اجتماعی و روانی زنان را تحلیل کرده است. بنیاد نظری مقاله بر نظریات کیت میلت درباره عوامل خشونت و ایدئولوژی مردسالاری نهاده شده است. درنهایت، این پژوهش بر لزوم توجه بیشتر به مسائل زنان در ادبیات و نیاز به تغییرات اجتماعی برای کاهش خشونت علیه زنان تأکید می کند.
تعریف ادبیات الکترونیک و پیشنهاد یک اصطلاح(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
160 - 193
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر تلاش دارد در مفهوم اصطلاح نوظهوری که در مجامع فارسی زبان، با عنوان ادبیات الکترونیک/دیجیتال شناخته می شود، کاوش کند و با مرور برخی ویژگی های بنیادین آن، مانند «تعاملی بودن»، «چندرسانگی»، «وابستگی به محاسبات رایانشی» و «سخت پیمایی و غیرخطی بودن»، شناختی ملموس از آن به دست دهد. در دهه های اخیر، به دلیل چارچوب های نظریِ در حال تحول، تعریف ادبیات الکترونیک فرایندی پیچیده بوده است. مقاله حاضر سعی دارد با طرح ریزی پنج دوره «مفاهیم اولیه و ظهور فرامتن (نیمه نخست 1990 2000)»، «سخت پیمایی آرسِت و توجه به نقش تعامل (نیمه دوم 1990 2000)»، «کرشنباوم و مادیت متن الکترونیکی، هایلز و امر ادبی (2000 2010)»، «برجسته شدن روایت گری تعاملی و بازی مانندی (2010 تاکنون)» و «چالش تعریف در دوران هوش مصنوعی» نگاهی تاریخی به تلاش محققان برجسته این حوزه داشته باشد و درنهایت تعریفی روشن گر از ادبیات الکترونیک ارائه دهد. از طرف دیگر، مقاله حاضر، در ترجمه اصطلاح «electronic literature»، با ذکر دلایل مختلفی ازجمله «کژتابی اصطلاح ادبیاتِ الکترونیک»، واژه «کُدَبیات» را به جای ترجمه تحت اللفظی «ادبیات الکترونیک» پیش نهاد می دهد.
سفر قهرمانانه زنان در روایت های تمثیل رؤیا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
194 - 234
حوزههای تخصصی:
این مقاله تلاشی برای توصیف، بررسی و تحلیل چهره زنان در نوع ادبی تمثیل رؤیا از منظر اسطوره شناسی و با تمرکز بر سیر تحول آن از دوران باستان تا دوران معاصر است. با استفاده از روش تحلیل تطبیقی، بیش از پانزده روایت تمثیل های رؤیا از فرهنگ ها و دوره های زمانی مختلف (همچون: اسطوره ایشتر و گیل گمش؛ روایت های زردشتی چون معراج کرتیر و ارداویراف نامه؛ رساله الغفران، کمدی الهی و از متن های معاصری چون نمایشنامه کفن سیاه عشقی، «زن بدوی» سپهری، و فیلم هایی چون چه رؤیاهایی که می آیند و پویانمایی هرکول و...) بررسی و مقایسه شده است و با توجه به متن های پیکره پژوهش، دریافتیم: در روایت های تمثیل رؤیا، زنان اغلب در قالب چهره هایی چون راهنما قدیس، مادر، هدف سفر، شرور و، در مواردی نادر، زن سالک ظاهر می شوند. در این سیر تاریخی، چهره زنان دستخوش تحول شده است و در روایت های دوران معاصر زنان راهنما بار دیگر با چهره هایی خردمند و ستوده دیده می شوند. تحلیل تمثیل های رؤیا نشان دهنده تحول در نقش زنان در طول تاریخ و تأثیر عوامل مختلف فرهنگی و اجتماعی بر آن است؛ چهره زن از خدای ماده، زنان راهنما و درمانگر دوران اساطیر به زنان معذب به عذاب دوزخ نزول می کنند و در روایت های عارفانه فارسی عموماً چهره زن راهنما، با چهره پیری روحانی جایگزین می شود. در تمثیل رؤیاهای معاصر اندک اندک ردپایی از بازگشت راهنمای زن به روایت ها دیده می شود. مسیر سفر قهرمانانه زنان با سفر قهرمانانه مردان نیز تفاوت دارد و الگوی «مارپیچ» موریان مورداک در توصیف سفر قهرمان زنان نسبت به الگوی جوزف کمبل در «سفر قهرمان» مناسب تر به نظر می رسد؛ الگویی که در آن بر اهمیت خودآگاهی و هم آوایی زنان با آگاهی درونی شان تأکید می کند.
تحلیل و بررسی عنصر سواد عاطفی در شخصیت «جلال آریان» در شماری از داستان های پلیسی اسماعیل فصیح براساس الگوی گلمن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
116 - 159
حوزههای تخصصی:
سواد عاطفی یا هوش هیجانی از نیازهای ضروری زندگی بشر برای بهبود روابط اجتماعی و دوری از برخی آسیب های حیطه رفتار و کاهش زمینه جرم در جامعه است. سواد عاطفی، آگاهی از هیجانات و چگونگی اثرگذاری آن در مدیریت روابط فردی و اجتماعی است تا فرد به درستی بیندیشد، تشخیص دهد و به بهترین حالت، عواطف و احساسات را دریافت کند و انتقال دهد. هرچند این موضوع بیشتر مربوط به حوزه های روان شناسی و تربیتی است، اما می توان نقش آن را در ادبیات پلیسی نیز بررسی کرد. در این پژوهش با استفاده از روش تحلیل محتوا و بررسی مقایسه ای و تطبیقی و استمداد از منابع کتابخانه ای به بررسی عنصر سواد عاطفی در زندگی «جلال آریان» شخصیت اول رمان های اسماعیل فصیح پرداخته شده و این شخصیت در پنج داستان فصیح ازجمله: «شراب خام»، «فرار فروهر»، «شهباز و جغدان»، «گردابی چنین هایل» و «درد سیاوش» تحلیل و بررسی شده است. براساس نتایج، جلال آریان به دلیل داشتن پیوند قوی بین دو حلقه شناخت و عواطف هیجانی خود توانسته است از تمام عوامل پنج گانه سواد عاطفی (الگوی گلمن) برای گره گشایی از معماهای جنایی فصیح بهره ببرد. دستاورد پژوهش آن است که فصیح از میان این عوامل، بیش از همه به یکدلی و مدیریت روابط، سپس مهارت های اجتماعی،خودآگاهی، کنترل عاطفی و کم تر از سایرین به خودانگیختگی توجه داشته است. او با هنر سواد عاطفی نه تنها پی رنگ داستان هایش را تقویت کرده، بلکه آن ها را جذاب تر و دلپسندتر نیز کرده است.
واکاوی عناصر گفتمان ادبی پست مدرن با تکیه بر انگاره های ژان فرانسوا لیوتار: (تحلیل داستان دو بلدرچین از محمدرضا صفدری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
125 - 141
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به تحلیل نمودها و تعاملات گفتمان پست مدرنیسم در داستان دو بلدرچین نوشته محمدرضا صفدری پرداخته است. مسئله اصلی پژوهش پیشِ رو، تحلیل و واکاوی این پرسش است که چگونه یک متن می تواند قواعد متعین بازنمایی را به چالش بکشد و جلوه های نوین بازنمود را پیشنهاد دهد. در این تحقیق به شیوه تحلیل محتوای کیفی برپایه اسناد، و با تکیه بر انگاره های برجسته لیوتار مانند: رویداد، امر والای پسامدرنیستی، ترافع و ستیز جملات و مسئله هویت، داستان دو بلدرچین موردمطالعه قرار گرفته است. نتایج تحقیق نشان می دهد صفدری، با برهم زدن بسط خطی و جهت روایت، پیش فرض های خواننده را در دست یابی به ماجرا به چالش کشیده و پیوسته در حس سردرگمی غوطه ور می گذارد. متن صفدری در این داستان، خصلت رویداد داشته که همچنان که از داوری بر مبنای اصول شناخته شده ژانر گفتمانی و قواعد داستانی مدرن سر باز می زند، شگردها و شکل های بازنمایی نوینی پیشنهاد می دهد. روایت صفدری نشان دهنده وضعیت جهانی پرآشوب است که هرگونه پیوستگی ساختاری و انسجام معنایی در آن با تردید همراه است. این نامشخص بودن و عدم قطعیت نه تنها در محتوا قابل درک است بلکه در وجوه صوری و فرمی بیان و زبان نیز نمود آشکار دارد.
تحول سبک صائب تبریزی براساس اشعار دو دستنویس 1059ق و 1083ق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
191 - 243
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با استناد به اشعار دو دستنویس 1059 ق و 1083 ق دیوان صائب تبریزی، بیان می دارد که سبک شعری صائب پس از بازگشت از هند، تحولاتی را از سر گذرانده است، به گونه ای که دو طرز متفاوت در اشعار او قابل شناسایی است. این پژوهش با سبک شناسی بلاغی اشعار دو دستنویس، سیر تحول سبک صائب را ترسیم می کند و نشان می دهد که شاخصه های بلاغی شعر صائب در این دو طرز، تغییر یافته و از بیان استعاری به سوی نازک خیالی و بیان تمثیلی گراییده است. سپس به شاخصه هایی می پردازد که فردیت سبک صائب را نمایان می کند و درنهایت، عوامل مؤثر در تغییر طرز شعر صائب را بررسی می کند و بر این نکته تأکید دارد که تحول سبکی شعر صائب همسو با تغییر نگرش هستی شناختی او پدید آمده است.
کتابی برساخته به نامِ آثارمنتشرنشده عارف قزوینی!(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۶۷
101 - 137
حوزههای تخصصی:
در سال 1321 سیّد هادی حائری (کوروش) مجموعه ای از اشعار منتشرشده عارف قزوینی را که پیشتر در کتاب منتخباتی از دیوان ابوالقاسم عارف (به کوشش سِر دینشاه سلیسیتر ایرانی) و عارفنامه هَزار (مجموعه مکاتبات عارف و محمدرضا هَزار شیرازی) چاپ شده بود، به علاوه چند شعر دیگر تحت عنوان جلد دوم دیوان عارف قزوینی در بنگاه بازرگانی گلبهار کرمان (در تهران) منتشر کرد.
حائری در سال 1372 با انتشار کتاب آثار منتشرنشده عارف قزوینی تغییر و تحریف و حذف و انواع دگرگونی ها در شعرهای عارف را به انگیزه های ایدئولوژیکِ مذهبی، سیاسی، مصلحت اندیشانه، تغییرهای ذوقی و رفع خطاها و لغزش های زبانی (دستوری، منطقی = معنایی) و عروضی دنبال گرفت تا هم انتقادهای آتشین عارف به نهاد و متولیان روحانیت را محو کند، هم از او شاعری ضد رضاشاه و مخالف با نظام سلطنت بسازد، هم هزل و هجاها و سخنان گزنده شاعر ملی را بزداید و سرانجام بیت های محذوف را با تصرف هایی خودسرانه در شعرهایی برساخته به کار گیرد.
نقد نظریه مخاطب نهفته ایدن چمبرز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۶۶
109 - 150
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، نظریه مخاطب نهفته ادبیات کودک و نوجوان از ایدن چمبرز را نقد کرده ایم. ایدن چمبرز در نظریه خود، برای شناخت مخاطب نهفته در ادبیات کودک و نوجوان، فنونی را پیشنهاد می کند. در طرح این نظریه که مفاهیم مفیدی ارائه می کند، ایرادها و خلأهایی وجود دارد که آن ها را ذیل چند عنوان توضیح داده ایم: کلی گویی و ابهام در تعاریف، هم پوشانی مقوله ها، رعایت نکردن مدعاها در مثال و سست بودن مبانی نظری. کاربست صحیح این نظریه در عمل، نیازمند بازنگری، تکمیل و اصلاح ایرادهایی است که در این پژوهش مطرح کرده ایم. در ادامه تلاش کردیم در جهت اصلاح نظریه پیشنهادهایی ارائه کنیم. با توجه به این که هدف نظریه چمبرز یافتن مخاطب نهفته است ما نیز به سراغ تکنیک هایی رفتیم که امکان یافتن این مخاطب را به ما می داد. در زبان شناسی رمان و روایت شناسی، روش ها و مفاهیم کارآمدی یافتیم و روشی براساس تحلیل ساختار متن و گفتمان روایت طراحی کردیم که با کمک آن می توان مخاطب نهفته را استنباط کرد. این روش شامل مفاهیم معنابن، کانونی سازی، صدا و فاصله است که درکی دقیق تر از مخاطب نهفته به دست می دهند.
خوانش اسطوره شناختی «لاتاری» اثر شرلی جکسون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۶۷
2 - 38
حوزههای تخصصی:
داستان کوتاه «لاتاری» نوشته شرلی جکسون، آیین سالانه بخت آزمایی را در یک روستای کوچک آمریکایی به تصویر می کشد. داستان به نحوی غریب و ترسناک به پایان می رسد. این داستان معطوف به آن دسته از هنجارها و آداب و رسوم فرهنگی است که به مثابه آگاهی کاذب عمل می کنند و سوژه را به انجام کنش هایی پیش تأملی هدایت می کند. کنش هایی که بیشتر در متن پراکسیس اجتماعی روی می دهند و بنابراین فاقد عقلانیت لازم هستند؛ چراکه اساساً رانه پیش برنده این کنش ها اراده کورِ اجتماعی است. بر این اساس، با توجه به ماهیت این داستان و در پاسخ به این پرسش که «ایستادن در صف مرگ» چه ارتباطی با بخت آزمایی دارد و علت تداوم این آیین چیست، نگارنده با استخدام الگوی اسطوره شناختی رنه ژرار به عنوان چهارچوب کلّی نقد ضمن تحلیل و نقد داستان حاضر، به تبیین شاخص های جامعه روان شناختی اثر می پردازد. در پایان مشخص می شود بنیان این داستان مبتنی بر فراشد قربانی به مثابه امری آیینی است که در مرتبه ای «متقدم بر بازنمایی نمادین» عمل می کند. فراشد قربانی ضمن بازنمایی واقعیات مادی، نظام درونی اثر را سروسامان می بخشد.
طبقه بندی تصویرهای بخش پهلوانی شاهنامه بر پایه نظریل تصویرشناسی ادبی محمدرضا شفیعی کدکنی و نظریه سینمایی ژیل دلوز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر خوانش و دسته بندی تصویرهای بخش پهلوانی شاهنامه برپایه دو دیدگاه ادبی و سینمایی است: دیدگاه محمدرضا شفیعی کدکنی و نظریه سینمایی ژیل دلوز. وجه مشترک در هر دو نظرگاه مسئله وجود حرکت و زمان در تصویر است. جستار پیش رو با بهره گیری از یک نظریه ادبی و یک نظریه سینمایی مدرن به طبقه بندی دیگری از تصویرهای شاهنامه دست یافت. براین اساس انواع تصویر عبارتند از تصویرهای 1- بلاغت مبنا. 2- روایت مبنا. 3- زبان مبنا. 4- کنش مبنا. 5- گفت و گو مبنا. دسته بندی این تصویرها در دو گروه حرکت و زمان نتیجه نهایی جستار پیش روست. روش پژوهش بر بنیان مطالعات بینارشته ای و به شیوه تطبیقی تحلیلی است.
تحلیل روایت شناختی روایت تلفیقی عاشقانه-عارفانه (مطالعه موردی: سلامان و ابسال در ادبیات فارسی و مه م و زین در ادبیات کُردی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
125 - 148
حوزههای تخصصی:
سلامان و ابسال اثر جامی در ادبیات فارسی و مه م و زین اثر احمد خانی در ادبیات کُردی گرچه در طبقه بندی منظومه ها در دسته منظومه عاشقانه قرار داده شده اند، اما ساختار روایت در این دو اثر، ساختار جدید و متفاوتی از سایر منظومه های عاشقانه است که چنین ساختاری در آثار همگون دیگر مشاهده نمی شود. با توجه به رویدادها و معناگذاری آنها در متن قابل دریافت است که این دو اثر صرفاً عاشقانه نیستند و نمی توان آنها را همچون منظومه های عاشقانه محض قلمداد کرد. سرنوشتی که برای شخصیت های اصلی رخ می دهد و آن حالات روحی و نگرش جدیدی که در آنها شکل می گیرد، به عنوان نشانه هایی در متن بر این مسئله دلالت دارد که روایت در ادامه، ماهیت عرفانی پیدا می کند. در این پژوهش که چگونگی روایت در دو اثر نامبرده بررسی و تحلیل می شود، هدف این است که سیر تکوینی گونه روایتِ تلفیقی عاشقانه -عارفانه، باتکیه بر نقش عامل گفتمانی- اندیشگانی در فرایند شکل گیری آن، تشریح شود. نتایج پژوهش بر این امر دلالت دارد که این گونه روایت محصول گفتمان گذر تکاملی از عشق زمینی- انسانی به عشق الهی است. تغییر گفتمانی که در این گونه روایت رخ می دهد، در مظاهر متعددی همچون تغییر در سوژگی، تغییر معشوق، رمزگذاری رویدادها و ایجاد سطوح معنایی-دلالتی مختلف نمایان می شود. این مؤلفه ها ازجمله شاخصه های ماهیتی این نوع روایت هستند که وجه تمایز آن با منظومه های عاشقانه صرف به شمار می رود.
بررسی مفاهیم ادبیات جهان، جهان شمول و جهان میهنی در پرتو ادبیات تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۶۷
139 - 184
حوزههای تخصصی:
این مقاله کیفی به شیوه ای تحلیلی تبیینی و براساس منابع کتابخانه ای، نسبت میان ادبیات جهان، ادبیات جهان شمول و ادبیات جهان میهنی را از منظر ادبیات تطبیقی بررسی می کند. هدف پژوهش، روشن سازی تمایزها و پیوندهای این سه مفهوم است تا جایگاه ادبیات ایران در ادبیات جهانی از این رهگذر بهتر درک شود. در اینجا، چند پرسش مطرح می شود: آیا ادبیات جهان با ادبیات جهان شمول یکسان است یا از آن متمایز است؟ با ادبیات جهان میهنی چطور؟ چه نسبتی با ادبیات تطبیقی دارند؟ برخی ادبیات جهان و ادبیات جهان شمول را مترادف می دانند. برخی ادبیات جهان را متشکل از بهترین آثار معیار ادبیات های بوم محلی می دانند که یا از طریق ترجمه یا به زبان اصلی خود در سطح فراملی و بین المللی انتشار یافته اند. یافته ها نشان می دهد ادبیات جهان، گذشته نگر و ناظر به آثار معیار تاریخی است، اما ادبیات جهان شمول حال نگر بوده و محصول فرآیندهای جهانی سازی معاصر است. همچنین، مفهوم ادبیات جهان میهنی، با تقویت حس تعلق جهانی و تأکید بر تعاملات فرهنگی، پیوند نزدیکی با این دو دارد. ادبیات تطبیقی می تواند به مثابه چهارچوبی برای تحلیل این روابط و تقویت ارتباط ادبیات فارسی با جریان های جهانی عمل کند.
آیا او با کُشته شدن می میرد؟ «مسئله این است»: تطبیقی لکانی از پدرکشی در هملت اثر ویلیام شکسپیر و غراب جندون اثر امیرحسین الهیاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
105 - 123
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر، با بهره گیری از مفاهیم «تمناطلبی» و «نام پدر» از منظر ژک لکان، به مطالعه غراب جندون اثر امیرحسین الهیاری و هملت اثر ویلیام شکسپیر می پردازد. این جستار روایت پدرکشی را بررسی می کند و خوانشی از سازوکار «نام پدر» ارائه می دهد. پژوهش حاضر به نقش مادر یا مادرنماد در تسریع سقوط پدر یا پدرنماد می پردازد و چگونگی مغلوب شدن شخصیت های «هملت» و «خان زاده» را دربرابر «نام پدر» واکاوی می کند. برای تبیین این گزاره ها، این پژوهش با بهره گیری از مفاهیم روانشناختی لکانی، به شیوه ای تطبیقی مفاهیم «تمنا» و «نام پدر» را در شخصیت های «خان زاده» و «هملت» مطالعه می نماید. تحقیق حاضر نشان می دهد که معضل «هملت» درواقع جدا کردن خود از تمناطلبی دیگری (مادر) و تحقق بخشیدن به تمنای خود است؛ همچنین، پدرکشی «خان زاده» را می توان متأثر از داستان های دایه خود، «ماه باجی»، و در راستای تمناطلبی مادر دانست. مطالعه تطبیقی حاضر، وجه تمایز «خان زاده» و «هملت» را در پالوده شدن فانتزی «هملت» به واسطه سوگواری و مواجهه با مرگ می بیند؛ «خان زاده»، با اعتقاد به جهانی دیگر، تا جان در بدن دارد از نابودی سرزمین پدری و خودتخریبی دست برنمی دارد. لیکن، علی رغم تفاوت های آشکار در تجلی سرنگونی پدرنماد در این دو اثر، خللی در سلطه همه جانبه «نام پدر» به چشم نمی خورد.
ناپایداری و تزلزل در معنا؛ خوانش واسازانه داستانی کوتاه از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
13 - 47
حوزههای تخصصی:
مطالعات ادبی در پرتو اندیشه پساساختارگرا از منظری متفاوت متن را واکاوی می کنند. پساساختارگرایی ضمن رها شدن از چهارچوب تصلب یافته ساختارگرایی، خوانشی واسازانه از متن به دست می دهد و معنا و گفتمان ادعایی آن را به پرسش می گیرد. در این راهبردِ مطالعاتی، پژوهشگر از رهگذر بازشناسی تناقضات نهفته در متن، از دوگانه های پایگانی ساختارگرایی فاصله گرفته، از معنای آشکار آن مرکزیت زدایی می کند و معنای خاموش گشته را به سخن می آورد. کاربست چنین راهبردی در واکاوی متون فارسی می تواند ابعاد ویژه ای را در باب آن ها و ساختارهای فکری نویسندگان آشکار سازد. پژوهش حاضر بر بنیاد این اندیشه و با اتخاذ رویکردی استنادی تاریخی در گردآوری داده ها، داستان کوتاه «حضور» از مجموعه داستان دیوان سومنات نوشته ابوتراب خسروی را واسازی نموده است. بنابر پژوهش پیش ِرو، متن «حضور» به رغم عنوان آشکار آن، رو به غیاب دارد و امر غایب در آن به سطح حضور فرامی رود. تزلزل در رابطه متناظر دال و مدلولی و درنتیجه، ناپایداری معنامندی دال ها، ناآغازی در متن، باژگونگی کارکردها و موقعیت های دال های متن و نام زُدایی از شخصیت ها بخشی از مصادیق مرکززدایی از گفتمان مرکزیت یافته متن قلمداد می شوند. در پرتو این رابطه ناپایدار، دال های کنشگر در متن دچار تعویق و گسست از معنای نهایی شده اند و بدین ترتیب، انکسار و پراکنش معنا در متن رقم خورده است؛ برونداد چنین وضعیتی آپوریا یا تنگنا در پذیرش معنای قطعی متن است، به طوری که خواننده دیگر قادر به تحدید معنای نهایی نیست. جابه جایی حضور و غیاب و ناپایداری معنا حتی بر تمهیدات متن و موقعیت های مکانی شخصیت ها نیز سایه انداخته است و متن از درون خود را نقض کرده است.
رویکرد بوم-زن مداری روایت شناختی به «روز اسبریزی» از بیژن نجدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
225 - 247
حوزههای تخصصی:
این مقاله، داستان «روز اسب ریزی» را از منظر نقد بوم-زن مداری مبتنی بر روایت شناسی تحلیل می کند. مسئله اصلی، چگونگی بازنمایی سرکوب زنان و طبیعت در ساختار مردسالارانه از طریق روایت پردازی نجدی است. هدف اصلی این پژوهش بررسی نحوه استفاده نجدی از تکنیک های روایت شناسی برای برجسته سازی سرکوب همزمان زنان و طبیعت و تحلیل ژرف روابط قدرت مردسالارانه در جامعه سنتی است با تاکید بر این پرسش ها که چگونه نجدی با استفاده از تکنیک های روایت شناسی همبستگی میان زنان و طبیعت را به تصویر می کشد؟ و چگونه این روش ها به بررسی ساختار قدرت در جامعه فئودالی و قبیله ای کمک می کنند؟ داستان نجدی می تواند به عنوان نمونه ای از ادبیات زن-بوم مداری ایرانی شناخته شود که به تفکر و آگاهی بخشی در مورد مسائل زنان و محیط زیست در بافتار فرهنگی ایران کمک می کند. روش تحقیق شامل تحلیل کیفی متن داستان با استفاده از رویکرد زن-بوم مداری و روایت شناسی است. اینکه چگونه همبستگی زنان با طبیعت از رهگذر صدای اسب و آسیه بازنمایی می شود و چگونه نجدی از زبان شاعرانه و تصاویر نمادین برای نشان دادن ارتباط عاطفی و هویتی بین اسب و آسیه بهره می گیرد. نتایج نشان می دهد نجدی با دادن صدای اول شخص به اسب و نمایش داستان از دیدگاه آن، ساختار مردسالارانه روستا را به چالش می کشد. فرار اسب و آسیه و سپس به دام افتادن و تحریف هویت اسب، نماد سرکوب ناپایدار و اجتناب ناپذیر زنان در جامعه مردسالارانه است. این مطالعه نشان می دهد روابط قدرت در این بافتارها عمیقاً ریشه دار است و تلاش برای فرار از آنها معمولاً ناکام می ماند.
نظریه آستانگی و اشعار سهراب سپهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
247 - 270
حوزههای تخصصی:
سپهری در بسیاری از اشعار خود، از ورود و خروج هایی به عوالم شخصی با فضاهای خاص انتزاعی و تجریدی سخن می گوید؛ این اشعار روایت گر سفری باطنی، متضمن گذار (شکاف/گسست) از فضای اولیه (جامعه متعارف انسانی) و حضور در فضای ثانویه شهودی -به قصد استکمال روح و راحت جان- و سپس بازگشت به عالم اولیه است. این دسته اشعار سپهری، یادآور نظریه های فرهنگ شناسی مناسک و -به گونه ویژه- دیدگاه آستانگی است. مسئله اصلی تحقیق حاضر، تحلیل تطبیقی نظایر این اشعار در هشت کتاب سپهری با نظرگاه آستانگی بوده است. این تحقیق به روش توصیفی و تحلیل محتوای قیاسی است و از انجام آن این نتایج به دست آمد: سه مرحله مناسک گذار: پیشاآستانگی (تفکر انتقادی و گسستگی از فضای عادی اجتماعی)، درآستانگی (تمنای ارتقای موقعیت و درک فضایی بالاتر از نظم موجود-عادی اجتماعی) و پساآستانگی (بازگشت به وضعیت متعادل و بهنجار ابتدایی) طی فرایند تشکیل یافته از چهار گام عملیاتی: شکاف، بحران، عمل جبرانی و انسجام در گفتمان شعری سپهری قابلیت رهجویی و انطباق دارد. نیز اغلب ویژگی های درنظر گرفته شده برای آستانگی (نمادین بودن، فضامندی، ریخت مندی، میانگی، تجویزی، ایدئولوژیک، تعلیقی و هم پیوندی با اساطیر) در فضای آرمانی و استعلایی که سهراب آن را در شعر خود مفهوم سازی می کند، یافت می شود.
هنرسازه های ترکیبی، مختص مختصات بلاغت فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۶۶
197 - 243
حوزههای تخصصی:
بلاغت فارسی پس از اسلام، نخست از آبشخور قرآن و بلاغت عربی سرچشمه می گیرد و در ادامه، توأمان با ترجمه آثار حکمای یونانی، بلاغت اسلامی و به تبع آن بلاغت فارسی به طور عمیق تحت تأثیر آثار و بلاغت غربی قرار می گیرد. از این رو، هنرسازه های ادبی، خاصه ابزارهای زیبایی شناختیِ دانش بیان در بلاغت فارسی متأثر است از دستگاه بلاغی عربی و غربی؛ و یا دست کم مشترک با آن ها. اما با غور و وارسی سامان بلاغت و مداقه در صناعات ادبی فارسی درمی یابیم که گونه ای از این شگردها، یعنی هنرسازه های ترکیبی علی رغم وابستگی و هم بستگی با شگردهای بلاغی عربی و غربی، از استقلال و انحصار ویژه ای برخوردارند که مانند آن را در سایر دستگاهای بلاغی نمی بینیم. این جستار که با شیوه توصیفی تحلیلی نوشته شده است، می کوشد تا با بررسی شباهت های شگردهای دستگاه بلاغت فارسی با دستگاه های بلاغی عربی و غربی، نشان دهد که هنرسازه های ترکیبی مختص مختصات بلاغت فارسی است و سایر دستگاه های بلاغی محروم از این گونه از ابزارهای زیبایی شناسی اند. نتیجه این جستار تأیید می کند که بلاغت فارسی با توجه به قابلیت بازتابندگی عناصر فرهنگی و قومی شگرد کنایه و نیز دوگانه خوانی ابعاد لازمی و ملزومی آن، و همچنین به سبب مختصات ذاتی زبان فارسی در حوزه ترکیب پذیری، با امتزاج شگردهای منفرد، صناعات مستقل و منحصری می سازد که خاص بلاغت فارسی است و به نظر می رسد که در دیگر دستگاه های بلاغی (عربی و غربی) نشانی از آن نمی بینیم. البته این موضوع بیش از آنکه ادعایی باشد، دعوتی است از متخصصان حوزه های مزبور، که درنهایت، چه نظر نگارنده رد شود و چه پذیرفته، دستاورد جدیدی برای حوزه بلاغت محسوب خواهد شد.