فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۸۱ تا ۱٬۴۰۰ مورد از کل ۱۸٬۸۲۳ مورد.
منبع:
مشرق موعود سال شانزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۶۲
7 - 22
حوزههای تخصصی:
در مصادر حدیثی شیعه و اهل سنت روایات فراوانی وجود دارد که از نژاد فارس به عظمت سخن گفته و از آنان تجلیل کرده است. در پاره ای از این روایات به نقش آخرالزمانی قوم فارس و تأثیراتی که این قوم مومن و مقاوم بر محیط پیرامونی خود بر جای می گذارد و نقشی که در حمایت از دین و آموزه های اصیل اسلامی ایفا می کند اشاره شده است. این روایات در کتاب های متعدد و در ابواب مختلف پراکنده است و بخشی از آن در منابع تفسیری و در مقام تفسیر آیاتی از کلام الله مجید است و بسیاری از مفسران متقدم و متاخر شیعه و سنی به استناد همین روایات پاره ای از آیات قرآن را ناظر به قوم فارس دانسته اند. روشن است که اگر بتوان این آیات و نیز روایات مربوط به آن را همراه با دیدگاه محدثان و مفسران در این باره جمع آوری و دسته بندی و تحلیل کرد ابعاد بیشتری از موضوع روشن خواهد و افق های تازه ای بر محققین گشوده خواهد. راقم این سطور در مقالات دیگری برخی از این آیاتی که به حسب تفسیر پیشوایان معصوم به نژاد فارس تفسیر شده است را بررسی کرده است. در نوشتار پیش رو به هشتاد و نهمین آیه از سوره مبارکه انعام که از همین دست آیات است، پرداخته خواهد شد. أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ فَإِنْ یکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیسُوا بِها بِکافِرِین .
مقایسه ماهوی هوش انسانی با هوش مصنوعی از منظر فلسفه اسلامی با تاکید بر حکمت متعالیه ملاصدرا، راهگشایی در فهم جایگاه عقول برتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هوشمندی طیفی وسیع دارد که می توان درجات هوشمندی را بر اساس هوشمندی های اولیه و ثانویه تقسیم کرد. بررسی واژه هوش با الفاظ متنوع تقریبا مترادف در حکمت متعالیه از جمله عقل، علم، حکمت و ....نشان می دهد هوشمندی انسان نیز وابسته به هوشمندی بالاتری است بطوریکه کسب علم و فهم معانی و علوم بواسطه فیض رسانی عقل فعال است و در نتیجه ثانوی می باشد. هوش مصنوعی که دستاورد هوشمندی انسان است عملکردهای بسیار دقیقی همچون یادگیری، بهینه سازی، تعمیم پذیری دارد. در هوشمندی ثانوی امکان دارد عملکردهای بسیار قوی به منصه ظهور برسد اما به دلیل واسطه های بیشتر و ضعف در علوم می توان آگاهی یا علم ثانوی را تنها شبحی از علم دانست چنان که مشاهده می شود در هوش مصنوعی نرم افزار و سخت افزار کاملا مغایر یکدیگر هستند. با توصیف و تحلیل و قیاس ماشین هوشمند با انسان می توان فاصله آگاهی انسان با آگاهی علل اولی و ورود کثرت و مغایرت در عالم مادی را با عوالم بالاتر بهتر فهمید. اگرچه به نظر می رسد مراتبی از هوشمندی انسان به نحوه عملکرد در زمینه اخلاق و افعال اختیاری باز می گردد اما نظر به درصد قابل اعتنای تاثیرات شرایط بیرونی و یا قبلی بر اعمال اختیاری انسان، تفاوتها میان این دو نوع هوشمندی ثانوی( هوش انسان و هوش مصنوعی) به حد پایین تری نازل می شود. بدون توجه به عواطف، حالات درونی یا علوم حضوری حتی در خصوص اراده نیز تمایز اصیلی در هوشمندی انسان و هوش مصنوعی نمی توان یافت.
بررسی نقش تجرید در ادراک عقلی نزد ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادراک ازنظر ابن سینا عبارت است ازحصول صورت مُدرَک در ذات مُدرِک. ادراک در امور مادّی، متوقف بر تجرید صورت شیء است. متناسب با اینکه صورت ادراکی به چه میزان از عوارض مادّی تجرید یافته باشد، ادراک بر سه نوع حسی، خیالی و عقلی تقسیم می شود. شیخ الرئیس نفس انسانی را حقیقتی می داند که ذاتاً ازسنخ عقول است؛ از این روی، فعل ذاتی و اصلی نفس، ادراک عقلی است و دیگر اقسام ادراک، مادّی و به اعتبار بدن برای نفس، ثابت اند. تعقل، پیوندی وثیق با عقل فعال دارد و عقل فعال، علت افاضه صورت های معقول و عاقل شدن مُدرِک است. براساس تفسیر مشهور ازدیدگاه بوعلی، تجرید، شرط لازم برای ادراک عقلی محسوب می شود و در فرایند ادراک عقلی، مدخلیت ذاتی دارد؛ ولی با دقت در عبارات این فیلسوف می توان مواردی را یافت که در آن ها ادراک عقلی بدون تجرید و صرفاً با اتصال به عقل فعال حاصل می شود.
خدا همچون کنشگری اخلاقی (2)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
7 - 30
حوزههای تخصصی:
این مقاله بخش دوم از پژوهشی مفصل درباره سرشت کنش گری خداوند را گزارش می کند. دو پرسش اصلی این پژوهش اینهاست:«آیا خدا کنش گری اخلاقی است؟»؛ بدین معنا که «آیا خدا سرشتی اخلاقی دارد؟»؛ و «ذات، صفات، میل، اراده و افعال خدا نیز همچون ذات، صفات، میل، اراده و افعال انسان ها، در معرض ارزیابی و ارزش داوری اخلاقی قرار دارد؟».اگر آری، «آیا اخلاق الاهی همان اخلاق انسانی است یا اخلاق الاهی کلاً یا بعضاً با اخلاق انسانی تفاوت دارد؟».نویسنده سه نظریه رقیب درباره سرشت کنش گری خداوند را با یکدیگر مقایسه می کند و پیامدهای نظری و عملی پذیرش هر یک از این سه نظریه را می کاود و شرح می دهد. این سه نظریه عبارتند از: «خدا همچون کنش گری خودکامه»، «خدا همچون کنش گری مصلحت اندیش» و «خدا همچون کنش گری اخلاقی». در بخش نخست این پژوهش پس از طرح کلیات و مباحث مقدماتی، به نظریه «خدا همچون کنش گری خودکامه» پرداختیم و این تلقی از سرشت خداوند را بررسی و نقد کردیم. بخش دوم این پژوهش که در قالب مقاله حاضر ارائه می شود به دو تلقی دیگر از سرشت خداوند می پردازد. در بخش سوم که در قالب مقاله ای دیگر ارائه خواهد شد، به نقش خدا در الاهیات عملی خواهیم پرداخت و پیامدهای منطقی این سه تلقی از خدا در الاهیات عملی را شرح و بسط خواهیم داد.
بررسی تطبیقی حدیث «داخل فی الأشیاء...» و قاعده فلسفی «بسیط الحقیقه...» از دیدگاه حکمت متعالیه و عرفان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۱
169 - 193
حوزههای تخصصی:
توانایی عقل در استنباط، تبیین، استدلال و دفاع از برخی معارف، امری مسلم و انکارناپذیر است. در کتب روایی، کلامی، فلسفی و عرفانی به نقل از حضرت علیu ، روایتی در نحوه ارتباط حق تعالی با اشیاء با این مضمون نقل شده است که خداوند «داخل فی الأشیاء لا کدخول شیء فی شیء وخارج عن الأشیاء لا کخروج شیء عن شیء». بی شک این کلام از سنخ معما و رمز نبوده و معنایی فهم پذیر برای مخاطب دارد. مسئله تحقیق این است که منظور از داخل بودن یا خارج بودن خداوند از اشیاء چیست؟ آیا تفسیر آن با استفاده از مبانی فلسفی ممکن است یا باید فهم آن را به زمان حضور و مواجهه با معصومu واگذار نمود؟ در این مقاله ضمن بررسی سندی و دلالی حدیث و بیان اقوال و برداشت های مختلف، به ذکر شواهدی از آیات و روایات پرداخته، نشان داده ایم که با تبیین قاعده فلسفی «بسیط الحقیقه کلّ الأشیاء...» می توان معنایی معقول از این حدیث ارائه کرد و نشان داد که خداوند بسیط الحقیقه و بی نهایتی است که فراگیر همه اشیاء و کمالات آن ها بوده و هیچ کدام خارج از او نیستند؛ در عین حال، هیچ یک از محدودیت های امکانی در او راه ندارد.
بررسی تطبیقی نظریه فطرت مطهری و نظریه ناهشیار یونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطهری با بهره گیری از میراث قرآنی، فلسفی، عرفانی و علوم و فلسفه های جدید کامل ترین تقریر از نظریه فطرت را ارائه می دهد. وی در ابتدا سه مرتبه طبیعت، غریزه و فطرت را برای انسان در نظر می گیرد. مرتبه فطرت را به دو بخش فطرت شناخت و فطرت گرایش تقسیم می کند و برای فظرت گرایش، گرایش های پنج گانه ای را ذکر می کند. یونگ تحت تاثیر دیگر روان شناسان و سنت های فلسفی و عرفانی، نظریه ناهشیار را مطرح می نماید. او در ابتدا روان انسان را به دو بخش روان خودآگاه و روان ناخودآگاه تقسیم می کند. سپس روان ناخودآگاه را به دو قسم ناخودآگاه فردی و ناخودآگاه جمعی تقسیم می کند و برای ناخودآگاه جمعی کهن الگوهای مختلفی ذکر می کند. هدف این پژوهش بررسی و تطبیق چارچوب کلی این دو نظریه می باشد که به روش توصیفی، تحلیلی و تطبیقی این هدف دنبال شده است. انسان شناسانه بودن هر دو نظریه، تناظر فطرت شناخت با خودآگاه، و فطرت گرایش با ناخودآگاه، همسنگی فطرت فردی با ناخودآگاه فردی و فطرت عمومی با ناخودآگاه جمعی، شباهت گرایش های پنج گانه فطری با کهن الگوها، محمل قرار گرفتن هر دو نظریه برای تبیین پدیده های دینی از شباهت های این دو نظریه است. اختصاص نظریه فطرت به جنبه های مثبت و متعالی و پرداختن نظریه ناهشیار به جنبه های مثبت و منفیِ نفس از تفاوت های این دو نظریه می باشد.
بررسی انتقادی ارادی نبودن دخالت پیش فرض ها در هرمنوتیک فلسفی بر اساس نظریه ارجاع به علم حضوری
منبع:
معارف حکمی جامعه سال ۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵
53 - 76
حوزههای تخصصی:
دخالت پیش فرض ها در فرایند فهم، از اساسی ترین مسائل هرمنوتیک فلسفی به شمار می رود. در نظر قائلین به هرمنوتیک فلسفی، با توجه به نگاه پدیدارشناسانه و تحلیلی که از نحوه هستی انسان ارائه می دهند، اولاً انسان موجودی پرتاب شده در تاریخ و زمان و ثانیاً، سراسر فهم و ادراک است؛ فهمی متأثر از پیش فرض هایی که به دلیل تاریخی بودن انسان، در اختیار و گزینش او نیست. ازاین رو در پژوهشی فلسفی، با رویکردی معرفت شناسانه و با روشی تحلیلی- توصیفی، با تکیه بر نظریه ارجاع به علم حضوری استاد مصباح یزدی نشان داده شد که در بررسی انواع ادراکات انسان و تفکیک بین ادراکات حصولی و حضوری، گرچه یکسری از پیش فرض ها در روند فهم دخالت دارند، ولی این دخالت ها لزوماً به اختیار انسان است. بدین ترتیب، با ارائه تحلیل فرایند فهم انسان به کمک روش ارجاع به علم حضوری، ادعای غیر روشمند بودن فهم و در نتیجه، غیر اختیاری دانستن دخالت پیش فرض ها و نتایج حاصل از آن، همچون تعدد قرائت ها و نسبیت باطل گردید.
اثبات قضاوت داوودیِ امام زمان عج، بیان کارکردها و پاسخ به شبهات(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
مشرق موعود سال شانزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۶۲
83 - 104
حوزههای تخصصی:
از جمله مباحثی که در روایات مهدوی به صورت گسترده مطرح شده است، قضاوت بدون بیّنه و براساس واقع است. از ظاهر روایات استفاده می شود که این نوع از قضاوت با علم خدادادی و به صورت خارق العاده می باشد. براساس این پژوهش امام زمان؟عج؟ حداقل در برهه ای از حکومت خود از قضاوت داوودی بهره می برد و چنین قضاوتی نقش به سزایی در گسترش عدالت در جامعه پس از ظهور و کاهش جرم دارد و امام زمان؟عج؟ به سبب آن، مجرمان خاص و حرفه ای را محاکمه و مجازات می نماید که برای سایرین نیز بازدارنده خواهد بود. چنین قضاوتی به اقتضای ضرورت است، هرچند رویه عمومی دستگاه قضایی در حکومت آن حضرت، قضاوت براساس ظواهر و شواهد است. این تحقیق با روش جمع آوری کتابخانه ای و تحلیل داده ها، ابتدا به گزارش روایی این مسئله و اثبات صحت و سقم روایات پرداخته و پس از تحلیل و بیان کارکردها، شبهات این مسئله را پاسخ خواهد داد.
دیالکتیک وجود و حضور در ساحت فلسفه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال دهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۰)
173 - 188
حوزههای تخصصی:
وجود و حضور دو اصل و مبنا در عرصه هستی شناسی و معرفت شناسی حکمت صدرایی است. ملاصدرا در بُعد هستی شناسی بر اساس اصالت وجود، حقیقت وجود را موضوع فلسفه قرار می دهد. گرچه وی در برخی مواضع مانند ابن سینا از موجود بماهوموجود به عنوان موضوع فلسفه نام می برد، اما در نهایت مسیر خود را جدا کرده و حقیقت وجود را به عنوان موضوع فلسفه برمی گزیند. وی در اثبات موضوع فلسفه همچون فلاسفه پیشین، دو ملاک بداهت و کلیت را مد نظر داشته است. بداهت و کلیت وجود در فلسفه صدرا ناظر به حقیقتی است که عین خارجیت و مبدئیت اثر است، اما بداهت و کلیت موجود در فلسفه ابن سینا ناظر به مفهومی است که با وسعت خود، تمامی موجودات عالم را به صورت تشکیک وار در برمی گیرد. موضوعیت حقیقت وجود در حکمت صدرایی و محوریت آن در مباحث و مسائل فلسفی مستلزم محوریت حضور در عرصه معرفت شناسی این حکمت است؛ چرا که معرفت به حقیقت وجود جز از طریق فهم حضوری و شهودی امکان پذیر نیست و آنچه از حقیقت وجود در محدوده ذهن و از طریق معرفت حصولی برای آدمی به دست می آید، نمایی ضعیف از آن است. وجود مجلای حقیقت و حضور است و این تنیدگی وجود و حقیقت و حضور شاکله هستی شناسی و معرفت شناسی فلسفه ملاصدرا را تشکیل می دهد.
عقلانیت حداکثری در ترازوی نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۶۸
۱۱۰-۹۷
حوزههای تخصصی:
اندیشمندان در مورد رابطه عقل و دین نظرهای مختلفی دارند. آقای مردیها در کتاب دفاع از عقلانیت قائل به تقدم عقل بر دین در همه زمینه هاست و دلائل مختلفی ارائه کرده است. در بحث عقل و اثبات نبوت، ضعف عقل را رد نموده؛ در بحث عقل و صدق نبی، بر تقدم عقل بر دین تاکید کرده و فقط ابزار بودن عقل و وابستگی سایر منابع حتی وحی به آن را پذیرفته است. بنابراین معرفت دینی را نپذیرفته و عقل منبعی از سوی اصولیین را رد کرده است. اهم یافته های تحقیق با روش عقلی و نقلی: عقل ابزاری و منبعی تفاوت دارند. عقل منبعی به ضعف خود اعتراف کرده و از وحی طلب یاری می کند. تقدم فی الجمله عقل بر دین پذیرفته است نه بالجمله. عقل هم با توجه به حسن و قبح ذاتی و درک ملازمه عقل و نقل منبع است و هم ابزاری در کنار ابزارهای دیگر برای نیل به معرفت. به اعتبار اخذ معارف دینی از منابع گوناگون سخن از معرفت دینی صحیح می باشد.
حقیقت معرفت الله از منظر فخررازی و صدرالمتألهین شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۶۸
۱۷۲-۱۵۵
حوزههای تخصصی:
«معرفت الله» دغدغه بسیاری از متکلمان و فیلسوفان بوده است. سوال اساسی بعد از تبیین موضوع کلی معرفت این است که انسان مکتوم در ماده و محدود چگونه می تواند به موجود نامحدودی علم پیدا کند؟ مسأله این تحقیق با توجه به تفاوت رویکرد کلامی و فلسفی فخر رازی و صدر المتألهین بررسی و تبیین حقیقت معرفت الله از منظر این دو است. یافته های این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده است که با وجود تفاوت رویکردهای کلامی و فلسفی این دو، پاسخ های داده شده تقریبا یکسان می باشند. با وجود تفاوت استدلال ها و همچنین نظرگاه های کلامی، فلسفی و دینی هر دو فیلسوف قائل به عدم امکان علم به ذات و کنه الهی می باشند اما معتقدند که این تنها راه معرفت الله نیست بلکه معرفت الله مراتب پایین تری نیز دارد که علم به آن برای انسان ممکن می باشد. هر دو معرفت الله را امری مشکک و در برخی از مراتب فطری می دانند که خداوند قابلیت کشف معرفتش را برای انسان قرار داده است.
تحلیل و نقد دیدگاه «قصد معصیت حضرت یوسف» در آیه ۲۴ سوره یوسف با تأکید بر تأویل های مفسران فریقین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۱۷
179 - 208
حوزههای تخصصی:
برخی از علمای مسلمان با استناد به ظاهر آیه ۲۴ سوره یوسف و شماری از احادیث ضعیف، به حضرت یوسفG نسبتِ قصد معصیت داده اند. گروهی نیز برای آیه، تأویل های غیر منطقی ارائه کرده اند. این شرایط، فهم معنای آیه را دشوار کرده است. پژوهش حاضر به روش توصیفی، تحلیلی مهم ترین نظریات و تأویل های آیه را تحلیل و نقد کرده است. دستاورد این تحقیق تبیین و تثبیت نظریه تفاوت متعلق«همَّت» و «همَّ» در دو جمله «هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها» است. به گواهی جمله های «وَ راوَدَتْهُ الَّتیٖ هُوَ فیٖ بَیْتِها»، «هَیْتَ لَکَ»، «مَعاذَ اللَّهِ» و «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ»، متعلق «همّ» زلیخا انجام گناه است، اما متعلق «همّ» یوسف، عملی بازدارنده از گناه است، نه قصد گناه. به همین سبب، واژه «همَّ» دو مرتبه تکرار شده تا به این تفاوت اساسی اشاره کند. بنابراین آیه چنین معنا می شود: «زلیخا قصد کرد با یوسف گناه انجام دهد و یوسف قصد کرد با انجام عملی بازدارنده، زلیخا را از گناه بازدارد و ترک معصیت کند». در این لحظه اگر برهان رب نیامده بود، یعنی اگر یوسف از طرف خداوند به عاقبت هرگونه عکس العملی در مقابل زلیخا واقف نمی گشت، آن عمل بازدارنده را انجام می داد و در آن صورت متهم به خیانت می شد، اما چون یوسف به این علم دست یافت، حرکتی انجام نداد و صحنه را ترک کرد. به این ترتیب، خداوند سوء(عمل بازدارنده اتهام زا) و فحشا(زنا) را از حضرت یوسفG دور ساخت. این همان معنای عصمت مطلقه ای است که تمام انبیای الهی، از جمله حضرت یوسف، متصف به آن بودند.
بازخوانی تحلیلی انتقادی نظریه «مباینت وجودی تشکیک در مراتب با تشکیک در مظاهر» با تاکید بر اصل «نامتناهی بودن حقیقت وجود»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره ۲۲ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۸۴
51 - 70
حوزههای تخصصی:
هدف این نوشتار آن است که با تأکید بر اصل «نامتناهی بودن حقیقت وجود»، نوعی «وحدت اتصالی» را در ساحت هستی به اثبات برساند. وحدتی که در پرتو آن «انفصال»، «تباین»، «مرزبندی» و «مرتبه بندی» حقیقی در ساحت هستی نفی گردد. اثبات این هدف طبق «وحدت شخصی وجود» و وقوع تشکیک در مظاهر حقیقت وجود، چندان دشوار نیست؛ لکن اثبات آن طبق «وحدت تشکیکی وجود» و وقوع تشکیک در مراتب حقیقت وجود، از جهاتی نظیر «مقید شدن واجب تعالی»، «انفصال میان مراتب حقیقت وجود» و «مصداق وجود بودن کثرات» مورد مناقشه قرار گرفته است؛ به نحوی که عده ای نسبت میان «تشکیک در مراتب» و «تشکیک در مظاهر» را تباین دانسته اند. لکن عمده این مناقشات ناشی از غفلت در هستی شناسی «مرتبه»، خلط میان «اعتبارات وجود» و مهم تر از همه اعتقاد به عدم امکان اثبات «نامتناهی بودن حقیقت وجود» طبق «وحدت تشکیکی مراتبی» است. براین اساس نگارنده معتقد است که با اثبات «نامتناهی بودن حقیقت وجود» در «وحدت تشکیکی مراتبی» می توان «وحدت اتصالی» وجود و عدم مباینت «تشکیک در مراتب» با «تشکیک در مظاهر» را نتیجه گرفت.
واکاوی سرانجام میراث فلسفی و کلامی ابن رشد در جهان اسلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شماری از مستشرقان و تعدادی از اندیشمندان مسلمان مُصرّانه بر این باورند که میراث حکمی و کلامی ابن رشد در جهان اسلام و از جمله ایران، وارد نشد و حکیمان و متکلمان مسلمان، التفاتی به نوشته های او نکردند. توجیهاتی مانند نبود نسخه های آثار ابن رشد یا نداشتن شاگردان وفاداری به وی نیز بر این باور ارائه شده است. نوشتار حاضر می کوشد هم گزارشی از جبهه مقابل با این باور ارائه دهد و هم نادرستی پندار بی توجهی اندیشمندان جهان اسلام و به ویژه ایرانیان به میراث ابن رشد را نشان دهد. برای نیل به این منظور به نوشته های متعددی از حکیمان و متکلمان شرق عالم اسلام تمسک می شود که در آنها صریحاً از ابن رشد و یا نوشته های او نام می برند و گاه به نقد می نشینند. همچنین در این نوشتار به بسیاری از مسایلی اشاره می شود که متکلمان و فیلسوفان مسلمان در نوشته های ابن رشد دنبال کردند. سرانجام نیز محتمل ترین وجه برای کم توجهی حکیمان مسلمان به نوشته های ابن رشد ذکر خواهد شد.
تحلیل ارکان معرفت شناسی اشراقی و تأثیر آن در اندیشه های اسلامی
منبع:
معارف حکمی جامعه سال ۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵
103 - 124
حوزههای تخصصی:
دیدگاه اشراقی به معنای دیدگاه قائل به نقش اشراق و افاضه عالم بالا در هستی جهان و موجودات و نیز در معرفت یابی انسان، دیدگاه مهمی در هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی و غیر اسلامی است. جمعی از فیلسوفان و عارفان مسلمان و غیر مسلمان، مباحث معرفت شناختی خود را حول اشراق مطرح کرده اند. این مقاله می کوشد با روش توصیفی-تحلیلی و استنباطی، به تحلیل مفهوم اشراقِ شناختی و عناصر مهم آن، به منظور درک هویت این نوع اشراق (در قلمرو عقل و فوق عقل) و کشف عناصر مشترک آن در دیدگاه های اشراقی اسلامی بپردازد و به این سؤال پاسخ دهد که اشراقِ شناختی یا اشراق در حوزه شناخت، چیست و چه عناصری در آن نقش دارد؟ بر پایه این تحلیل، اشراق مادی و حسی، نقش زیادی در دیدگاه های اشراقی دارد و تبیین اشراق غیر مادی، از رهگذر آن انجام می شود. یکی از عناصر و جنبه مشترک این دیدگاه ها، محوریت نور و تابش نور، و دیگری باور به خداست که در نقش اشراق کننده قرار دارد. درباره چیستی اشراق، دو دیدگاه، قابل استخراج است: 1. اشراق، مقدمه معرفت است؛ 2. اشراق، مربوط به مرحله تحقق معرفت است. در دیدگاه های اشراقی، مسئله اصلی، ظهور نور از مراتب بالا بر پایین، و آشکار شدن معلوم (حقیقت) برای اشراق شونده (فاعل شناسا) است. این حقیقت، یا نور - نور غیر مادی- است یا تشبیه به نور شده و یا در اثر فعالیت نوعی نور معقول، برای انسان قابل شناخت می شود. از جمله نتایج معرفت اشراقی، علم اشراق کننده به اشراق شونده، و علم اشراق شونده به اشراق کننده نیز می باشد.
دیدگاه علامه جعفری در تبیین عقلانی و علمی عمل و مواجهه با چالش های نظریه علّی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۱
195 - 217
حوزههای تخصصی:
چگونگی تبیین عمل، یکی از پرسش های اصلی فلسفه عمل معاصر است که نقطه پیوند این شاخه نوپای فلسفی با فلسفه علوم انسانی محسوب می گردد. برخی فیلسوفان عمل این مسئله را به نحو علمی و بر اساس رابطه علّی دلیل با عمل توضیح داده و برخی دیگر به تبیین عقلانی آن اقدام نموده، آن را متفاوت از تبیین علمی تفسیر کرده اند. علامه جعفری ضمن تحلیل عمل انسان و تأکید بر عنصر اختیار در آن، سعی کرده تا نشان دهد که عمل اختیاری با وجود سلطه عامل بر انجام و ترک کارها، قابل تبیین است. علامه ضمن تفکیک میان تبیین عقلانی و تبیین علمی، اگرچه تبیین علّی را در حوزه تحقیق علمی پذیرفته است، اما آن را در تبیین با دلیل منحصر نمی کند؛ بلکه با تأکید بر نقش اختیار و آزادی انسان، ملاحظه عوامل چهارگانه درون ذاتی متغیر، درون ذاتی ثابت، برون ذاتی متغیر و برون ذاتی ثابت را در تبیین علمی ضروری می داند. همچنین علامه تبیین را به دو مرحله پیش و پس از عمل تقسیم کرده، روش تبیین پیشینی را استقرایی و بر اساس حساب احتمالات، و روش تبیین پسینی را قیاسی معرفی می کند. پژوهش حاضر ضمن استخراج و تنظیم نظریه علامه جعفری در تبیین عمل، سه چالش مهم هنجارمندی، ارتباط منطقی و انحراف در سلسله عمل را که در نظریه های علّی مطرح است، توضیح و نشان می دهد که مبتنی بر تحلیل عمل و اختیار انسان می توان به این اشکالات پاسخ داد.
واکاوی مسئله تصرفات امام غایب از منظر عقل و نقل(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
مشرق موعود سال شانزدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۶۳
115 - 130
حوزههای تخصصی:
یکی از شبهات مخالفین شیعه، مسئله عدم تصرف امام زمان؟عج؟ در زمان غیبت و ناسازگاری آن با ضرورت وجود امام در هر زمان است و پاسخ اجمالی آن است که: اولاً این علم به عدم تصرف از کجا برای شما پیدا شده است؟ آیا به صرف این که ما از تصرفات امام بی خبریم، می توانیم منکر وجود آنها شویم؟ ثانیاً این عدم تصرف امام غایب _ به فرض اثبات آن _ مستند به او نیست بلکه به سبب عوامل بیرونی است که تأثیری در امامت ایشان و لزوم و ضرورت آن ندارد به قول خواجه طوسی: وجوده لطف و تصرفه لطف آخروعدمه منا. ثالثاً نزد عقلا هیچ تلازمی بین غیبت و عدم تصرف نیست بلکه ممکن است کسی در عین غیبت تصرّفات گوناگونی داشته باشد ولی به دلیل غیبتش، تصرّفات او نیز از نظر و ادراک ما پنهان بماند. در این مقاله به ابعاد مختلف این بحث به تفصیل سخن گفته شده است.
مسئله حیات در فلسفه ابن سینا: بررسی انتقادی دیدگاه تاوارا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت سینوی (مشکوه النور) سال ۲۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۶۸
227 - 244
حوزههای تخصصی:
بحث درباره حیات و چیستیِ آن، یکی جنجالی ترین مباحث بین رشته ای درمیان محققان است که فلاسفه نیز ازنگاه خود بدان پرداخته اند. ابن سینا از اولین فیلسوفان اسلامی ای است که در آثار خویش به این بحث پرداخته و به مشکل اساسی تعریف حیات اشاره کرده است. تاوارا به عنوان یکی از معدود پژوهشگرانی که به بحث حیات در آثار ابن سینا پرداخته، بدون توجه به مشکل اساسی موجود در تعریف حیات نتیجه گرفته شیخ الرئیس در آغاز فعالیت فلسفی خود، با تعریف حیات به عنوان تغذیه و نمو، گیاهان را جزء موجودات زنده قلمداد کرده است؛ اما در ادامه و در سِیر تکامل فکری خویش با عرضه کردن تعریف دیگری از حیات و یکی دانستن آن با ادراک و حرکت ارادی، از این نظر روی گردانده و گیاهان را از دایره شمول موجودات زنده خارج کرده است. در مقاله حاضر با استفاده از روش تحلیل مفهومی و تحلیل متن، نخست، دیدگاه تاوارا را نقد کرده ایم. مهم ترین نقدهای مطرح شده درخصوص نظر وی عبارت اند از: برداشت ناقص از متن ابن سینا؛ توجه نکردن به مشکل اساسی تعریف حیات در فلسفه این فیلسوف؛ نبودِ تکامل زمانی و تاریخی در تعریف حیات در فلسفه بوعلی. پس از آن، در افقی گسترده تر، مسئله حیات در فلسفه شیخ الرئیس را بررسی کرده و نتیجه گرفته ایم وی در آثار خویش، نه دو تعریف، بلکه پنج تعریف متفاوت را درباره حیات به دست داده است و این تعاریف را نمی توان حاصل یک سِیر تکاملی در بستر زمان دانست؛ بلکه بازگشت این تعاریف متعدد به مشکل اساسی موجود در تعریف حیات است که بوعلی تا پایان زندگی فلسفی خود با آن مواجه بوده است.
رابطۀ حقیقت علم با حقیقت اراده از منظر صدرالمتألهین و علامه مصباح یزدی (ره)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ بهار ۱۴۰۱ شماره ۵۱
41 - 70
حوزههای تخصصی:
صدرالمتألهین بین «مفهوم»، «حقیقت نفس الامری» و «حقیقت عینی» تمایز می گذارد و معتقد است یک حقیقت می تواند به صورت های مختلف محقق شود؛ چنان که چند حقیقت می توانند در یک موطن به یک وجود و در موطن دیگر جداگانه محقق شوند. ایشان حقایق علم و اراده را ساری در کل هستی می شمارد و معتقد است امکان ندارد وجودی مطلقا فاقد علم و اراده باشد، هرچند ممکن است مراتبی از وجود و علم و اراده جداگانه محقق شوند. اما علامه مصباح نه تمایز سه حدیِ «مفهوم»، «حقیقت نفس الامری» و «حقیقت عینی» را می پذیرد، نه اجتماع چند حقیقت نفس الامری در یک وجود را و نه وحدتِ شخصی یک حقیقت و تکثر تعینات آن در مراتب و مواطن مختلف را. ایشان در بحث علم و اراده نیز نه اجتماع آنها در یک وجود را برمی تابد و نه وحدت حقایق آنها در عین تکثر تعینات شان را. «سؤال اصلی» این تحقیق درباره نوع رابطة علم و اراده است و «هدف» از این تحقیق، شناخت اراده و مقومات آن به عنوان یکی از شئون انسان شناسی است. ما در این پژوهش با «روش» تحلیلی، توصیفی و مقایسه ای به این «نتیجه» رسیده ایم که باوجود اختلاف مبانی، هر دو حکیم می پذیرند که نوعی علم، تلازم ضروری و غیر قابل انفکاک با نوعی اراده دارد.
مقایسه تطبیقی خلافت از نگاه شیخ صدوق و ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۱
73 - 97
حوزههای تخصصی:
مسئله خلافت در حوزه های مختلف معارف دینی، مورد تفسیر و شرح و بسط قرار گرفته است. مطالعه تطبیقی در این دیدگاه ها و ایجاد گفتمان میان آن ها به ظهور آثار و نتایج جدید کمک خواهد کرد. اگرچه هم از نظر شیخ صدوق و هم در نگاه ابن عربی، خلیفه دارای دو سویه آسمانی و زمینی و مرجع سیاسی و علمی و معنوی جامعه بوده، جعل این منصب در عالم ظاهر به اراده الهی و خارج از انتخاب مردم است و به حسب باطن، خلیفه واسطه فیض و سبب بقای عالم به شمار می آید، اما نگرش کلامی شیخ صدوق و گرایش عرفانی ابن عربی باعث ایجاد وجوه تفارقی میان این دو دیدگاه شده است که برخی از آن ها مهم و قابل توجه است؛ از جمله اینکه شیخ صدوق خلافت را برآمده از صفت الهی «الانتصاف لأولیائه من أعدائه» و برای جلوگیری از ایجاد جبر در عالم دانسته است، اما ابن عربی خلیفه را مظهر اسم جامع «اللّٰه» معرفی کرده و برای خلافت، دو مرتبه باطنی یعنی حقیقت محمدیه، و ظاهری یعنی مصادیق بشری اولیاء در نظر گرفته است. همچنین ابن عربی میان خلافت الهی و خلافت رسول تفکیک کرده و خلیفه اللّٰه را به عنوان مرجع سیاسی و علمی معرفی نموده است.