فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۰۱ تا ۵۲۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
منبع:
روانشناسی تربیتی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۴ شماره ۷۵
67 - 94
حوزههای تخصصی:
این پژوهش سعی دارد با استفاده از فنون تحلیل هم رخدادی واژگان، نقشه دانش در پژوهش های منتشرشده در پایگاه Web of Science در حوزه تربیت جنسی را با استفاده از رویکردهای تحلیل شبکه و دیداری سازی علمی موردمطالعه قرار دهد. در یک مطالعه توصیفی تحلیلی، تعداد 1556 منابع علمی موضوع تربیت جنسی از پایگاه Web of Science به صورت جستجوی عنوانی، مورد تحلیل بیبلومتریک قرار گرفت. تحلیل داده ها توسط امکانات این پایگاه و همچنین نرم افزار VOS viewer که یک نرم افزار تحلیل شبکه اجتماعی است صورت گرفت. یافته ها: منابع بازیابی شده تولیدات علمی سال های 1909 تا 2021 را پوشش داد. نتایج مطالعه نشان دهنده روند صعودی انتشار مقالات حوزه تربیت جنسی در ده سال اخیر بود. بیشترین تعداد مقالات در سال 2019، 190 مقاله بود. بیشترین انتشارات این حوزه به صورت مقاله پژوهشی اصیل (661/62 %) و از کشورهای آمریکا (368/38 %) بود. مدارک موردمطالعه نشان داد، مفاهیمی از قبیل: تحقیقات آموزشی، بهداشت شغلی محیط عمومی، روانشناسی ازجمله پرکاربردترین زمینه ها در حوزه ی تحقیقات تربیت جنسی در سطح بین المللی به شمار می روند. ترسیم شبکه هم تألیفی مجلات در موضوع تربیت جنسی در 6 خوشه و با تعداد 393 تألیف مشترک نمایش داده شد. واژه های کلیدی از پیشگیری از بارداری و بیماری های مقاربتی به سمت هویت یابی جنسی و سپس پیشگیری از آسیب های روانی متحول شدند. ازآنجاکه مبحث تربیت جنسی به طور گسترده در کشورهای دنیا و ایران موردتوجه قرارگرفته؛ به نظر ضروری می رسد برای ارائه برنامه های آموزشی مرتبط جهت آموزش مباحث جنسی به دانش آموزان متناسب با سطح آن ها در راستای آشنایی آن ها با این مباحث اندیشیده شود.
بررسی روابط ساختاری بین کارکردهای اجرایی، انگیزه تحصیلی، اضطراب و افسردگی در بین دانش آموزان دارای اختلالات یادگیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی تربیتی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۷۶
147 - 169
حوزههای تخصصی:
مطالعه حاضر با هدف بررسی روابط بین کارکردهای اجرایی، انگیزه تحصیلی، اضطراب و افسردگی در بین دانش آموزان دارای اختلالات یادگیری انجام شد. پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر نحوه گردآوری داده ها توصیفی–همبستگی و با رویکرد مدل سازی تحلیل مسیر انجام شد. جامعه آماری تمامی دانش آموزان دوره اول متوسطه دارای اختلال یادگیری در سال 1403 در شهر تهران بود که با استفاده از نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای ابتدا به صورت تصادفی شهر مورد بررسی به چهار خوشه شمال، جنوب، شرق و غرب تقسیم شد و از هر ناحیه 15 مدرسه و از هر مدرسه چهار کلاس از دوره اول متوسطه انتخاب شد با بهره گیری از ملاک های DSM-IV دانش آموزان دارای اختلال یادگیری در حدود 300 نفر طبق چک لیست های ریاضیات، خواندن و نوشتن تشخیص داده شدند که از بین این تعداد 170 نفر به صورت تصادفی ساده انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها پرسشنامه های استفاده شد که روایی و پایایی این ابزارها در مطالعات قبلی مورد تایید بودند در این مطالعه نیز با بهره گیری از روایی صوری و همچنین با استفاده از روش الفای کرونباخ روایی و پایایی تایید شد. یافته های این تحقیق نشان داد که کارکردهای اجرایی اثر مستقیمی بر انگیزش درونی و بیرونی دارد؛ همچنین نتایج نشان داد افسردگی و اضطراب هر دو بر انگیزش درونی و بیرونی اثر منفی دارند. این یافته ها اهمیت کارکردهای اجرایی در انگیزش تحصیلی و همچنین اثر منفی افسردگی و اضطراب در کاهش انگیرش تحصیلی را در بین دانش آموزان دارای اختلال یادگیری را نشان می دهد.
اثربخشی آگاه سازی مبتنی بر ارتقاء مهارت خودمراقبتی بر رفتارهای پرخطر جنسی و خودکارآمدی عمومی زنان آسیب دیده اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: افزایش رفتارهای ناسالم و پرخطر در میان زنان آسیب دیده اجتماعی و کمبود آموزش های لازم در این زمینه، موضوعی نگران کننده است که نیاز به توجه فوری دارد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی روش آگاه سازی مبتنی بر ارتقاء مهارت خودمراقبتی بر رفتارهای پرخطر جنسی و خودکارآمدی عمومی زنان آسیب دیده اجتماعی بود.
روش: طرح کلی پژوهش حاضر با روش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری آن کلیه زنان خدمت گیرنده در مرکز حمایت و توانمندسازی زنان آسیب دیده اجتماعی (راه نوین) شهرستان آمل در سال 1401 درنظر گرفته شد که از بین جامعه آماری 30 نفر به صورت در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی ساده در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده در پژوهش پرسش نامه رفتارهای پرخطر جنسی زارعی و همکاران (1389) و مقیاس خودکارآمدی عمومی شرر و همکاران (1982) به عنوان پیش آزمون اجرا و مداخله آگاه سازی مبتنی بر ارتقاء مهارت خودمراقبتی به مدت 8 جلسه 120 دقیقه ای بر روی گروه آزمایش قرار گرفت و پس از اتمام برنامه آموزش، پس آزمون اجرا شد. داده ها با نرم افزار SPSS و تحلیل کوواریانس چندمتغیره تجزیه وتحلیل شد.
یافته ها: نتایج نشان داد، مداخله آگاه سازی مبتنی بر ارتقاء مهارت خودمراقبتی در کاهش رفتارهای پر خطر جنسی و افزایش خودکارآمدی عمومی در زنان آسیب دیده مؤثر بوده است و بیشترین اثر این مداخله بر متغیر خودکارآمدی عمومی بود (01/0>p).
نتیجه گیری: بر اساس یافته ها می توان نتیجه گرفت که آگاه سازی مبتنی بر ارتقاء مهارت خودمراقبتی منجر به کاهش رفتارهای پرخطر جنسی و افزایش خودکارآمدی زنان آسیب دیده اجتماعی می شود. این مداخله می تواند به عنوان یک ابزار مؤثر و کاربردی در بهبود سلامت روانی و جسمانی این گروه مورد توجه قرار گیرد.
نقش واسطه ای باورهای وسواسی ناکارآمد در رابطه بین سبک های دلبستگی و نوموفوبیا در دانشجویان پرستاری
حوزههای تخصصی:
مقدمه: نوموفوبیا به عنوان ترس و اضطراب از نداشتن دسترسی به تلفن همراه شناخته می شود و در دنیای امروز، به ویژه در میان دانشجویان، یک مشکل رو به رشد است. هدف: پژوهش حاضر باهدف تعیین نقش واسطه ای باورهای وسواسی ناکارآمد در رابطه بین سبک های دلبستگی و نوموفوبیا در دانشجویان پرستاری انجام شد. روش: در قالب یک طرح توصیفی – همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری، تعداد 358 نفر (322 زن، 36 مرد) از دانشجویان پرستاری دانشگاه های شهر تهران در سال تحصیلی 1402 - 1403 به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه های نوموفوبیا، سبک های دلبستگی کولینز و رید و پرسشنامه باورهای وسواسی به شکل آنلاین پاسخ دادند و همچنین ابزار های مورد نیاز برای تجزیه و تحلیل داده ها نرم افزار های 27SPSS و 24AMOS بود. یافته ها: نتایج مطالعه نشان داد سبک های دلبستگی ناایمن با باورهای وسواسی ناکارآمد (P<0.001، β=0.581) و با میزان نوموفوبیا (P<0.001، β=0.39) رابطه مستقیم و معناداری داشت. و باورهای وسواسی ناکارآمد با میزان نوموفوبیا نیز رابطه مستقیم و معناداری داشت (P<0.001، β=0.27). علاوه براین، متغیر باورهای وسواسی ناکارآمد در رابطه بین سبک های دلبستگی و نوموفوبیا در دانشجویان پرستاری نقش واسطه ای داشت (P<0.01، β=0.157). نتیجه گیری: باتوجه به نتایج حاصل از این پژوهش، در محیط های درمانی با مداخله برروی سبک های دلبستگی ناایمن و باورهای وسواسی ناکارآمد می توان میزان نوموفوبیا را در دانشجویان پرستاری بهبود بخشید که این بهبود یافتگی میتواند موجب ارتقای پیشرفت تحصیلی و بهبود کیفیت خدمات درمانی ارائه شده توسط این گروه بشود
اثربخشی درمان نوروفیدبک بر تنظیم هیجانی و خشم پسران نوجوان 11 و 12 سال دارای اختلال اضطرابی
حوزههای تخصصی:
مقدمه: نوجوانان دارای اختلال های اضطرابی، سطوح بالایی از خشم و بدتنظیمی هیجانی را از خود نشان می دهند. به نظر می رسد یکی از مداخله های مؤثر در این زمینه، نوروفیدبک باشد. هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان نوروفیدبک بر تنظیم هیجانی و خشم کودکان پسران نوجوان 11 و 12 سال دارای اختلال اضطرابی بود. روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمام پسران نوجوان 11 و 12 سال دارای اختلال اضطرابی مراجعه کننده به کلینیک ها و مراکز رواندرمانی در سال 1401 بودند که از میان آنها 34 نوجوان به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی و با همگن سازی سن و نوع اختلال اضطرابی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. ابزار پژوهش جهت پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری پرسشنامه دشواری در تنظیم هیجان و پرسشنامه حالت– صفت، بیان خشم بود. روش درمانی نوروفیدبک با استفاده از دستگاه های مجهز به سیستم رایانه ای در ۲۰ جلسه ۴۵ دقیقه ای برای هر نفر در گروه آزمایش اجرا شد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد درمان نوروفیدبک بر دشواری تنظیم هیجان (001/0=P) اثر کاهنده داشت. درمان نوروفیدبک بر خشم (001/0=P) اثر کاهنده داشت. نتایج همچنین نشان داد اثربخشی نوروفیدبک بر دشواری تنظیم هیجان و خشم در طول زمان ماندگار بود (001/0=P). نتیجه گیری: نتایج نشان داد درمان نوروفیدبک بر تنظیم هیجانی و خشم پسران نوجوان 11 و 12 سال دارای اختلال اضطرابی اثربخش است. به کارگیری رویکردهای مفید درمانی نظیر نوروفیدبک برای کودکان و نوجوانان دارای اختلال اضطرابی در مراکز درمانی پیشنهاد می شود.
مقایسه اثربخشی آموزش سبک های یادگیری شناختی وارک و راهبردهای فراشناختی برپیشرفت درس علوم دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ پاییز (آبان) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۲
۱۶۹-۱۵۳
حوزههای تخصصی:
زمینه: در پیشرفت تحصیلی، عوامل متعددی می توانند بر موفقیت دانش آموزان تأثیر بگذارند. دو رویکرد مهم و کاربردی در این زمینه، راهبردهای فراشناختی و سبک های یادگیری VARK هستند که هر کدام به شیوه ای منحصر به فرد، تلاش می کنند یادگیری و دست یابی به درک عمیق را تسهیل کنند. مطالعات قبلی اثربخشی هر یک از این رویکردها را در بهبود یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان به طور جداگانه بررسی کرده اند. با این وجود، شکاف پژوهشی مهمی در مقایسه مستقیم اثربخشی این دو رویکرد برای بهبود یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان وجود دارد. هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی آموزش سبک های یادگیری شناختی وارک و راهبردهای فراشناختی بر پیشرفت درس علوم دانش آموزان بود. روش: روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ماهه است. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموز پسر مقطع اول متوسطه شهر تهران در سال 1400-1399 بود، که براساس آخرین آمار رسمی اداره آموزش و پرورش شهر تهران برابر با 2400 دانش آموز است. برای انتخاب نمونه با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس در مجموع 69 دانش آموز انتخاب شد و به سه گروه (هر گروه 23 نفر اختصاص داده شد). گروه آزمایش اول تحت آموزش راهبردهای فراشناختی (پنتریچ، 2004) قرار گرفتند؛ گروه آزمایش دوم سبک های یادگیری وارک (فلمینگ و میلز، 1998) آموزش داده شد و گروه گواه آموزشی دریافت نکرد. ابزار گردآوری داده ها آزمون پیشرفت تحصیلی علوم بود که توسط پژوهشگر ساخته شده بود. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار SPSS نسخه 27 مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: یافته ها نشان داد که آموزش مبتنی بر سبک های یادگیری شناختی وارک در پیشرفت تحصیلی درس علوم دانش آموزان تأثیر دارد (05/0 >P). همچنین آموزش مبتنی بر راهبردهای فراشناختی در پیشرفت تحصیلی درس علوم دانش آموزان تأثیر دارد (05/0 >P) همچنین یافته ها بیانگر این بود که اثر آموزش مبتنی بر سبک های یادگیری شناختی وارک و راهبردهای فراشناختی بر پیشرفت تحصیلی درس علوم متفاوت نیست (05/0 P>). نتیجه گیری: نتایج این مطالعه می توانند به تصمیم گیران و طراحان آموزشی در انتخاب روش های مناسب برای بهبود یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان کمک کنند. همچنین، یافته های پژوهش حاضر می توانند برای معلمان و مشاوران آموزشی به عنوان راهنمایی در شناسایی و به کارگیری روش های آموزشی مؤثر برای دانش آموزان با نیازهای یادگیری متفاوت مفید واقع شوند و بدین ترتیب، به بهبود کیفیت آموزشی و حمایت از یادگیری فعال و مستقل کمک نمایند.
اثربخشی برنامه آموزشی مبتنی بر بهزیستی روانشناختی بر کاهش استرس ناباروری در زنان نابارور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: ناباروری، به عنوان یک عامل استرس زا و چالش برانگیز در زندگی زوجین، به ویژه زنان، می تواند اثرات منفی چشمگیری بر سلامت روان داشته باشد. استرس ناشی از ناباروری اغلب به مشکلات روانی متعددی همچون کاهش بهزیستی روانشناختی منجر می شود. در این میان، بهزیستی روانشناختی به عنوان یک مؤلفه کلیدی در بهبود کیفیت زندگی افراد نابارور مورد توجه قرار گرفته است. علی رغم اهمیت این موضوع، هنوز شکافی در پژوهش های مربوط به تأثیر برنامه های آموزشی مبتنی بر بهزیستی روانشناختی در کاهش استرس ناباروری وجود دارد. هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین میزان اثربخشی برنامه آموزشی مبتنی بر بهزیستی روانشناختی بر کاهش استرس ناباروری در زنان نابارور بود. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان نابارور داوطلب لقاح خارج رحمی مراجعه کننده و تحت درمان در مرکز درمان ناباروری مام شهر تهران در سال 1402 بود که از میان آن ها 80 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها شامل مقیاس استرس ناباروری (نیوتن، 1999) بود. گروه آزمایش 8 جلسه 90 دقیقه ای مداخله آموزش مبتنی بر بهزیستی روانشناختی دریافت کرد در حالی که گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس آمیخته (با اندازه گیری مکرر) و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS نسخه 27 بررسی شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که برنامه آموزشی مبتنی بر بهزیستی روانشناختی بر کاهش استرس ناباروری زنان نابارور داوطلب لقاح خارج رحمی در مراحل مداخله مؤثر بود (05/0 >P) و این تغییرات در مرحله پیگیری نیز میان گروه های آزمایش و گواه پایدار بود (05/0 >P). تأثیر بسته آموزشی تنها در مؤلفه نگرانی های ارتباطی تأیید نشد (05/0 P>). نتیجه گیری: نشان می دهد که برنامه های آموزشی مبتنی بر بهزیستی روانشناختی می توانند به عنوان یک مداخله مؤثر برای کاهش استرس ناباروری در زنان نابارور استفاده شوند. این برنامه ها می توانند به عنوان بخشی از برنامه های جامع تر در کلینیک های ناباروری و مراکز مشاوره برای بهبود کیفیت زندگی زنان نابارور و افزایش پذیرش آنان از شرایط خود معرفی شوند.
اثربخشی رفتار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر حساسیت اضطرابی و الکسی تایمیا در زنان مبتلا به اختلال پوست کنی و مو کنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) بر حساسیت اضطرابی و آلکسی تایمیا در زنان دارای اختلالات کندن پوست و مو در شهر تهران انجام شد. این مطالعه از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. از میان دانشجویان دختر دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم پزشکی تهران، 30 نفر که بر اساس ملاک های پژوهش به اختلال کندن پوست و مو مبتلا بودند، به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش در طی 8 جلسه تحت درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفت، در حالی که گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسشنامه های مشخصات دموگرافیک، حساسیت اضطرابی و آلکسی تایمیا بود که در سه مرحله خط پایه، پس از مداخله و پیگیری سه ماهه تکمیل شد. نتایج تحلیل آماری نشان داد که میانگین نمرات حساسیت اضطرابی و آلکسی تایمیا در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل در مراحل پس آزمون و پیگیری به طور معناداری کاهش یافته است (p<0.05). این یافته ها حاکی از اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در کاهش مؤلفه های هیجانی و شناختی در زنان مبتلا به اختلالات کندن پوست و مو است و بر کارآمدی این رویکرد در بهبود مشکلات همراه با این اختلالات تأکید دارد.
Comparison of the Effectiveness of Acceptance and Commitment Therapy and Solution-Focused Therapy on Marital Quality of Life and Sexual Communication Intelligence in Couples with Marital Conflicts(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to compare the effectiveness of Acceptance and Commitment Therapy (ACT) and Solution-Focused Therapy (SFT) on marital quality of life and sexual communication intelligence in couples experiencing marital conflicts. Methods: This study was applied in terms of its objective and employed a quasi-experimental design with a pretest-posttest structure, a two-month follow-up, and a control group for data collection. The statistical population consisted of all couples aged 25 to 40 who had marital conflicts and visited counseling and psychology clinics in District 13 of Tehran in 2023. From this population, 45 couples were selected using purposive sampling. The research instruments included the Sexual Communication Intelligence Questionnaire (Dehkordi et al., 2021) and the Marital Quality of Life Questionnaire (Babci et al., 1995), which were completed by the couples. One group underwent Solution-Focused Therapy in eight 90-minute sessions, while the other group received Acceptance and Commitment Therapy in ten 90-minute sessions. Data analysis was conducted using repeated measures ANOVA in SPSS software. Findings: The results indicated that Acceptance and Commitment Therapy had a positive effect on marital quality of life and sexual communication intelligence. Additionally, Solution-Focused Therapy was also effective in improving these two components (p < .05). Conclusion: The findings of this study demonstrate the effectiveness of both therapeutic approaches—Solution-Focused Therapy and Acceptance and Commitment Therapy—on marital quality of life and sexual communication intelligence. A comparison of the two methods revealed that Acceptance and Commitment Therapy was more effective than Solution-Focused Therapy.
Examining the Relationship Between Psychological Abnormalities and Emotional Interactions with Emotional Divorce with the Mediating Role of Religious Beliefs in Couples with Marital Conflicts(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to investigate the relationship between psychological abnormalities and emotional interactions with emotional divorce, with the mediating role of religious beliefs in couples experiencing marital conflicts. Methods: The research method was descriptive and correlational. The statistical population of this study included all couples visiting counseling centers in the city of Neka (Neda-e-Zendegi Counseling Center, Phoenix Counseling Center, Amin Counseling Center, Imam Ali Social Work Counseling Center, and Mental Health Counseling Center) during the first six months of 2022, totaling 686 individuals (343 couples). Using the Krejcie and Morgan table, the sample size was calculated to be 246 individuals, and through a convenience sampling method, those who were interested in participating in the study were selected as the sample. They responded to questionnaires on psychological abnormalities by Najarian and Davoodi (2001), emotional interactions of couples by Brok and Bretman (1995), emotional divorce by Gottman (1995), and religious beliefs by Najafi (2006). Data analysis was performed using the Kolmogorov-Smirnov test, Pearson correlation test, and structural equation modeling with SPSS and AMOS software. Findings: The findings showed that psychological abnormalities had a positive effect on emotional divorce and a negative effect on religious beliefs. Additionally, emotional interactions had a negative effect on emotional divorce and a positive effect on religious beliefs. Furthermore, religious beliefs had a negative effect on emotional divorce in couples. On the other hand, the results indicated that religious beliefs played a mediating role in the relationship between psychological abnormalities, emotional interactions, and emotional divorce in couples. Conclusion: This study highlights the indirect effect of psychological disorders and emotional interactions on emotional divorce, with religious beliefs playing a mediating role among couples experiencing marital conflicts. The findings suggest that strengthening religious beliefs may help reduce emotional divorce, emphasizing the need for interventions that promote emotional well-being and healthy marital dynamics.
Spousal Support and Marital Satisfaction: The Mediating Role of Gratitude Expression(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to examine the direct and indirect relationships between spousal support and marital satisfaction, with gratitude expression as a mediating variable. Methods and Materials: A descriptive correlational design was employed with 370 married individuals from Armenia, selected based on the Morgan and Krejcie sampling table. Data were collected using standardized instruments for marital satisfaction, spousal support, and gratitude expression. Analyses were conducted in two stages: Pearson correlation analysis in SPSS-27 to examine bivariate associations, and Structural Equation Modeling (SEM) in AMOS-21 to test the hypothesized mediating model. Model fit was evaluated using established indices, including χ²/df, GFI, AGFI, CFI, TLI, and RMSEA. Findings: Pearson correlations revealed that spousal support was significantly associated with both marital satisfaction (r = .58, p < .001) and gratitude expression (r = .51, p < .001), while gratitude expression was also correlated with marital satisfaction (r = .46, p < .001). SEM demonstrated acceptable model fit (χ²/df = 1.93, GFI = 0.93, AGFI = 0.91, CFI = 0.96, TLI = 0.95, RMSEA = 0.049). Direct effects showed that spousal support positively predicted marital satisfaction (β = 0.37, p < .001) and gratitude expression (β = 0.44, p < .001), while gratitude expression also predicted marital satisfaction (β = 0.29, p = .001). The indirect effect of spousal support on marital satisfaction through gratitude expression was significant (β = 0.13, p = .002), confirming partial mediation. Conclusion: Findings underscore the dual importance of supportive behaviors and gratitude expression in shaping marital satisfaction. Spousal support enhances satisfaction both directly and indirectly by fostering gratitude, suggesting that couples who both provide support and express appreciation are more likely to sustain fulfilling relationships.
The Process of Meaning Formation in Adolescents: A Grounded Theory(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to explore the process of meaning formation in adolescents. Methods: The research method was qualitative and utilized a grounded theory approach. The research population consisted of adolescents aged 12–20 years in Isfahan, Iran. Sampling was conducted theoretically. Nine participants were included in the study, and data collection was carried out through semi-structured interviews. The data analysis process followed Glaser's (1987) methodology. At the end of the coding stages, the final model of the study was presented. Findings: The results revealed that meaning formation in adolescents occurs through five stages: the occurrence of conflict (a triggering event), expression of conflict (problematic coping with a painful and damaging context, emotional confusion, and protesting against meaning), confrontation with conflict (addressing unclear feelings, focusing on core pain (self-awareness), and developing acceptance capacity), processing conflict (recalling the experience, exploring, expanding and deepening, gaining insight into unmet needs, and processing and accepting one's and others' experiences), and the emergence of resolution and achieving integration (softening and adopting a new perspective, manifesting agency (decision-making), generating experience, and integrating with prior experiences). Conclusion: Based on the findings, it can be inferred that meaning formation in adolescents occurs as a process. Therefore, it can be concluded that the journey toward finding meaning is not a fixed or instantaneous event but a continuous and evolving process shaped by various experiences and reflections. This process unfolds as a series of interrelated stages, reflecting a dynamic and transformative approach to navigating and understanding significant life changes. This structured delineation of stages provides valuable insights into how individuals actively engage with and create meaning when encountering transformative moments.
واکاوی بسترهای زمینه ساز فرهنگی جراحی زیبایی با طرحواره ناسازگاری خودگردانی در زنان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روان شناسی فرهنگی زن سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۶۴
43 - 58
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی بسترها ی زمینه ساز فرهنگی جراحی زیبایی با طرحو اره های ناسازگاری خود گردانی در زنان بود. جامعه آماری تمامی زنان (18 تا 40 ساله) شهر اهواز .بود. نمونه پژوهش27 نفر از زنان از جامعه مذکور بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند.روش پژوهش کیفی از نوع پدیدارشناسی بود. برای گردآوری داده ها از مصاحبه عمیق و نیمه ساختار استفاده شد. نتایج یافته ها نشان داد که 11 مضمون اولیه براساس مفاهیم مشترک استخراج شد که شامل تمایلات ظاهر پسندانه مردان، تمایلات ظاهر پسندانه زنان، نابرابری ایجاد شده توسط ظاهر، قبح زدایی اجتماعی عمل های زیبایی، دسترسی آسان به عمل های زیبایی، خود زشت انگاری زنان، فرار از روزمرگی، پسند شدن و ازدواج، رقابت جویی در زیبایی، کمال گرایی در زیبایی و کلیشه های جنسیتی در مورد زیبایی بود. پیامد های جراحی زیبایی زنان شامل افزایش عزت نفس، تسهیل اجتماعی، تزلزل سرمایه اجتماعی و شئ انگاری بدن بود. هم چنین نتایج نشان داد طرحواره ناس ازگار خودگردانی بیش ترین تاثیر را بر گرایش به جراحی زیبایی دارد. زنانی که متقاضی جراحی هستند طرحواره های ناسازگار مانند بی ثباتی، بی اعتمادی، محرومیت هیجانی، نقص و شرم، انزوای اجتماعی و بیگانگی، طرد، خودگردانی مختل، محدودیت های غیرمنطقه ای، وابستگی و بازداری دارند. برخی از زنان متقاضی جراحی طرحواره تسلیم دارند و به درست بودن آن گردن می نهند و هیچ گاه سعی نمی کنند با طرحواره بجنگند یا از آن اجتناب کنند، بلکه می پذیرند که طرحواره ها درست هستند. بنابراین برای جلوگیری از افزایش بیشتر این مسئله اجتماعی و فرهنگی لازم است مشاوره تخصصی روان شناختی به زنان متقاضی جراحی زیبایی جهت کاهش طرحواره های ناسازگار ارایه شود.
بررسی عوامل فرهنگی بسترساز روابط زناشویی مثبت با همسر از دیدگاه زنان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روان شناسی فرهنگی زن سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۶۴
99 - 110
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی عوامل فرهنگی بسترساز روابط زناشویی مثبت با همسر از دیدگاه زنان بود. جامعه پژوهش تمامی متون فرهنگی و روان شناختی زنان بود. نمونه پژوهش متون مرتبط با عوامل فرهنگی و روابط مثبت زناشویی از دید گاه زنان بود. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی بود. جهت گردآوری متون مرتبط با موضوع، از روش کتابخانه ای استفاده شد و سپس به تحلیل اطلاعات و داده ها پرداخته شد. نتایج یافته ها 9 عامل فرهنگی را شناسایی کرد. این عوامل شامل ارزش های سنتی، الگوهای ارتباطی، نگرش به جنسیت، فشارهای اجتماعی، رسانه، انتظارات از نقش مادری، تحصیلات، نگرش دینی و تربیت خانوادگی بود. هم چنین یافته ها نشان داد که عوامل فرهنگی تأثیر زیادی بر کیفیت روابط زناشویی مثبت دارند که این تأثیر اغلب از طریق ارزش های سنتی، الگوهای ارتباطی، نگرش به جنسیت، فشارهای اجتماعی، رسانه، انتظارات از نقش مادری، تحصیلات، نگرش دینی و تربیت خانوادگی شکل می گیرد. این عوامل از جمله عوامل فرهنگی کلیدی هستند که می توانند روابط زناشویی را تسهیل یا محدود کنند. به عبارتی شناخت عمیق و جامع از عوامل فرهنگی بسترساز روابط زناشویی مثبت از دیدگاه زنان می تواند به طراحی برنامه های آموزشی، مشاوره ای و رسانه ای مؤثر در جهت تقویت روابط زناشویی کمک کند.
تحلیل ساختار ابزار سنجش خود مراقبتی دوران بلوغ (فرم والدینی) با استفاده از نظریه کلاسیک آزمون(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
تعالی مشاوره و روان درمانی دوره ۱۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۳
15 - 23
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف تحلیل ساختار ابزار سنجش خودمراقبتی دوران بلوغ (فرم والدینی) با استفاده از نظریه کلاسیک آزمون در سال 1402 انجام شد. روش: روش پژوهش با تکیه بر روش های روانسنجی (تحلیل عاملی) و ابزار مورد استفاده مقیاس خودمراقبتی دوران بلوغ (فرم والدینی) آزادیکتا (1402) بوده است. جامعه آماری والدین دارای فرزند دختر و پسر دانش آموز پایه ششم دوره ابتدایی شهر ماکو در سال تحصیلی 03-1402 بوده که 480 نفر از آنان به شیوه تصادفی در پژوهش مشارکت نمودند. یافته ها: تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی و کاربست چرخش متعامد نشان داد که این مقیاس از 4 عامل معتبر تشکیل شده است که در مجموع 54/47 درصد از واریانس کل را تبیین می کردند. ضریب اعتبار اُمگا نیز بالاتر از 7/0 حاصل شد و ساختار عاملی بدست آمده طی تحلیل اکتشافی از شاخص های برازندگی (CFI، GFI، RFI، NFI، IFI) مطلوبی در تحلیل عاملی تاییدی برخوردار بوده است. نتیجه گیری: براساس یافته ها می توان نتیجه گرفت که ابزار سنجش خودمراقبتی دوران بلوغ (فرم والدینی) از ساختار عاملی معتبر و شاخص های برازندگی مطلوب برخوردار است. این ابزار با در نظر گرفتن مؤلفه های آموزشی، تربیتی و فرهنگی، نگرش و رفتار والدین در حوزه تربیت جنسی فرزندان را به طور مؤثر می سنجد. به کارگیری آن می تواند زمینه ساز مداخلات هدفمند در نظام آموزش خانواده باشد.
طراحی مدل گرایش به خشونت خانگی بر اساس محرومیت هیجانی با میانجی گری ناگویی خلقی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ بهار (فروردین) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۵
۱۵۵-۱۳۹
حوزههای تخصصی:
زمینه: خشونت خانگی و خیانت زناشویی از جمله رخدادهایی است که ضمن متأثر کردن روابط زوجین به صورت منفی، می توانند باعث از هم گسیختگی خانواده و جدایی زوجین از یکدیگر شوند. مطالعات پیشین به بررسی روبط بین محرومیت هیجانی و ناگویی خلقی با خشونت خانگی و خیانت زناشویی پرداخته اند، اما تا کنون پژوهشی که گرایش به خشونت خانگی را بر اساس محرومیت هیجانی با میانجی گری ناگویی خلقی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی بررسی کند، انجام نشده است. هدف: هدف از انجام این پژوهش، طراحی مدل گرایش به خشونت خانگی بر اساس محرومیت هیجانی با میانجی گری ناگویی خلقی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی بود. روش: روش مطالعه حاضر توصیفی-همبستگی بود که با روش تحلیل مسیر انجام شد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی زنان درگیر با مسئله خیانت زناشویی همسر بودند که در سال 1401 به مراکز مشاوره منطقه 5 شهر تهران مراجعه کرده بودند. 323 نفر به عنوان حجم نمونه در نظر گرفته شد و با روش در دسترس از بین مراجعان درگیر در خیانت زناشویی مراکز مذکور انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری اطلاعات در پژوهش شامل چهار پرسشنامه خیانت زناشویی (ینیسری و کوکدمیر، 2006)، ناگویی خلقی تورنتو (بگبی و همکاران، 1994) خشونت خانگی (محسنی تبریزی و همکاران، 1391) و محرومیت هیجانی (یانگ، 1998) بود. هم چنین برای تحلیل داده های پژوهش از نسخه 26 نرم افزار SPSS و نسخه 3 نرم افزار Smart PLS استفاده شد. یافته ها: یافته های این پژوهش نشان داد که بین محرومیت هیجانی با گرایش به خشونت خانگی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی رابطه مستقیم وجود دارد (05/0 P<). بین محرومیت هیجانی با گرایش به خشونت خانگی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی به واسطه ناگویی خلقی رابطه غیرمستقیم وجود دارد (05/0 P<). هم چنین مدل گرایش به خشونت خانگی بر اساس محرومیت هیجانی با میانجی گری ناگویی خلقی دارای برازش مطلوب است. نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده پیشنهاد می شود زوج درمانگران در جهت پیشگیری از خشونت خانگی و متعاقب آن خیانت زناشویی، از راهکارهای لازم جهت کاهش اثرات محرومیت هیجانی و تعدیل ناگویی خلقی استفاده کنند.
طراحی و بررسی ویژگی های روانسنجی ابزار سنجش هوش ورزشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ بهار (فروردین) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۵
۲۵۹-۲۳۹
حوزههای تخصصی:
زمینه: هوش ورزشی به عنوان توانایی پردازش و واکنش مؤثر به محرک های محیطی، به ویژه در ورزش های سطح بالا، نقش کلیدی ایفا می کند و شامل مؤلفه هایی چون زمان واکنش، توجه، دقت، مهارت های همزمان و انعطاف پذیری ذهنی است. بسیاری از مطالعات به اهمیت این مؤلفه ها در موفقیت ورزشی پرداخته اند، اما ابزارهای موجود تنها به ارزیابی جنبه های محدودی از هوش ورزشی پرداخته و به طور جامع توانایی های چندگانه ورزشکاران را در شرایط پویا نمی سنجند. این شکاف پژوهشی نیاز به طراحی ابزاری جامع و روان سنجی شده را برجسته می سازد که بتواند با ارزیابی چندبعدی، درک دقیق تری از توانمندی های شناختی و عملکردی ورزشکاران ارائه دهد. بنابراین، طراحی و بررسی ویژگی های روان سنجی این ابزار می تواند به شکل گیری معیارهای معتبر در ارزیابی هوش ورزشی و بهبود عملکرد ورزشی منجر شود. هدف: این پژوهش باهدف بررسی ساختار عاملی و ویژگی های روان سنجی ابزار هوش ورزشی در میان ورزشکاران و غیرورزشکاران انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی-تحلیلی از نوع ساخت ابزار بود. جامعه آماری آن شامل تمامی ورزشکاران و غیرورزشکاران 16 تا 55 ساله استان البرز در سال 1401 بود. با استفاده از نمونه گیری در دسترس، 624 نفر انتخاب شدند. علاوه بر ابزار هوش ورزشی، از آزمون هوش کتل (1961) نیز استفاده شد. داده ها با نرم افزارهای SPSS نسخه 27 و R نسخه 4.0.2 و از طریق تحلیل عاملی اکتشافی، ضریب همبستگی پیرسون، آلفای کرونباخ، امگای مک دونالد و ضریب همبستگی درون طبقه ای تحلیل شدند. یافته ها: نتایج تحلیل عاملی اکتشافی نشان داد که ابزار هوش ورزشی شامل پنج عامل است. همچنین، همبستگی مثبت و معنی داری بین ابعاد هوش ورزشی و آزمون هوش کتل مشاهده شد (05/0 >P) که نشان دهنده روایی ملاکی مناسب ابزار است. اعتبار ابزار از طریق آلفای کرونباخ برای هر پنج عامل بالاتر از 7 /0 محاسبه شد که حاکی از قابلیت اعتماد مطلوب ابزار است. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان می دهد که ابزار هوش ورزشی از روایی و اعتبار کافی برخوردار بوده و می تواند به عنوان یک ابزار مناسب برای ارزیابی هوش ورزشی در افراد 16 تا 55 سال مورد استفاده قرار گیرد.
بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اضطراب، ناگویی هیجانی و پیروی از درمان در نوجوانان دختر مبتلا به ریفلاکس معده- مری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ بهار (خرداد) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۷
۲۸۸-۲۷۳
حوزههای تخصصی:
زمینه: مطالعات نشان داده است ریﻔﻼﻛﺲ ﻣﻌﺪه- مری از شایع ترین اختلالات دﺳﺘﮕﺎه ﮔﻮارش اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣیﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺮ ﺳﻼﻣﺖ رواﻧی بیماران ﺗأﺛیﺮ ﺳﻮء داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد برای بسیاری از اختلالات روانشناختی در اقشار گوناگون بررسی شده است، اما در مطالعات داخلی تاکنون اثربخشی این رویکرد در بیماران مبتلا به ریفلاکس معده-مری مورد بررسی قرار نگرفته است. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثر بخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اضطراب، ناگویی هیجانی و پیروی از درمان نوجوانان دختر مبتلا به ریفلاکس معده- مری انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی نوجوانان دختر مبتلا به ریفلاکس معده- مری مراجعه کننده به بیمارستان ثارالله کرج در سال 1402 بود که از بین آن ها، 30 نفر با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه گمارش شدند. گروه آزمایش تحت آموزش 8 جلسه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفت، ولی گروه گواه هیچ گونه مداخله ای را دریافت نکرد. به منظور گردآوری داده ها از پرسشنامه های اضطراب (بک و استر، 1990)، ناگویی هیجانی تورنتو (بگبی و همکاران، 1994) و پیروی از درمان دارویی (موریسکی و همکاران، 2008) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها نیز از تحلیل کوواریانس یک راهه و نرم افزار SPSS-22 استفاده شد. یافته ها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که پس از تعدیل نمرات پیش آزمون بین گروه ها، نمرات پس آزمون در بین گروه های آزمایش و گواه دارای تفاوت معنی داری بود (05/0 P<). هم چنین نتایج نشان داد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به طور معناداری باعث کاهش سطح اضطراب و ناگویی هیجانی در شرکت کنندگان شد (05/0 P<). هم چنین نتایج نشان داد درمان مورد استفاده منجر به افزایش پیروی از درمان در اعضای گروه آزمایش شد (05/0 P<). نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش حاضر پیشنهاد می شود، متخصصان (پزشکان، روان پزشکان و روانشناسان) از این شیوه درمانی در کنار دارو درمانی در جهت کاه
مروری برکاربست باورهای معرفت شناختی در یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان؛ یک مطالعه مروری نظام مند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۶)
۱۹۴-۱۸۳
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، ﻣﺮور ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت انجام شده در ﺣﻮزه کاربست باورهای معرفت شناختی در یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان از سال 1390 تا 1403 شمسی (2011 تا 2024 میلادی) بود. بر این اساس، جستجوی ﻣﻘﺎﻻت در ﭘﺎیﮕﺎه ﻫﺎی اﻃﻼﻋﺎﺗی ﻣﻌﺘبر داخلی و خارجی مانند مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، مگ ایران، نورمگز، پرتال جامع علوم انسانی، اریک، فرانسیس و تیلور، ساینس دایرکت و گوگل اسکالر با جستجوی کﻠﻤﺎت باورهای معرفت شناختی، یادگیری، پیشرفت تحصیلی و معادل آنها در انگلیسی اﻧﺠﺎم شد. ارزیابی کیفی مقالات با چک لیست صورت گرفت. در این مرور 70 مقاله شناسایی شد که بعد از بررسی عناوین، درنظرگرفتن معیار های ورود و خروج و بررسی کامل مقالات، در نهایت 20 مقاله وارد فرآیند مطالعه شد. بر اساس مرور پژوهش های انجام شده، تجزیه وتحلیل این اسناد بر 17 محور پایه تأکید داشت. محور های پای ه در قالب 3 محور فرعی «مهارت های تحصیلی»، «راهبردهای یادگیری» و «ابعاد انگیزشی» در زمین ه محور اصلی پژوهش، یعنی کاربست باور های معرفت شناختی در یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان سازمان دهی شدن د. بررسی محورهای موضوعی مطالعات حوزه کاربست باور های معرفت شناختی در یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان نشان می ده د پژوهشگران تنها به برخی از قلمروهای موضوعی که این نظریه می تواند بر آنها تأثیرگذار باشد، پرداخته اند. نیاز است پژوهش های بیشتری درباره باورهای معرفت شناختی و یادگیری دانش آموزان به ویژه در داخل کشور انجام شود.
رابطه اعتیاد به شبکه های اجتماعی و دشواری در تنظیم هیجان با پرخاشگری در افراد مبتلا به میگرن: نقش میانجی کیفیت خواب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۶)
۱۱۲-۱۰۳
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه اعتیاد به شبکه های اجتماعی و دشواری در تنظیم هیجان با پرخاشگری در افراد مبتلا به میگرن با میانجی گری کیفیت خواب بود. روش پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آم اری شامل افراد مراجعه کننده دارای میگرن به کلینیک های نورولوژی استان گیلان در سال 1402-1403 بود. 200 نفر به صورت در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه های اعتیاد به شبکه های اجتماعی مبتنی بر موبایل خواجه احمدی و همکاران (1394)، دشواری در تنظیم هیجان (DERS) گراتز و رومر (2004)، کیفیت خواب پیتزبورگ (PSQI) بویس و همکاران (1989)، پرخاشگری (BPAQ) باس و پری (1992) استفاده شد. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و مدل یابی معادلات ساختاری مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد مدل پیشنهادی از برازش مطلوب برخوردار است. اعتیاد به شبکه های اجتماعی بر پرخاشگری و کیفیت خواب اثر مستقیم دارد (05/0>P). دشواری در تنظیم هیجان بر پرخاشگری و کیفیت خواب اثر مستقیم دارد (05/0>P). کیفیت خواب بر پرخاشگری اثر مستقیم دارد (05/0>P). کیفیت خواب در رابطه بین اعتیاد به شبکه های اجتماعی و دشواری در تنظیم هیجان با پرخاشگری اثر غیر مستقیم دارد (05/0>P). در نتیجه کیفیت خواب می تواند در رابطه بین اعتیاد به شبکه های اجتماعی و دشواری در تنظیم هیجان با پرخاشگری در افراد مبتلا به میگرن نقش میانجی ایفا کند.