
مقالات
حوزههای تخصصی:
زمینه: خود تأملی و کفایت اجتماعی دوبعدی هستند که در اختلال سلوک در دوران نوجوانی و اختلالات شخصیت در دوران بزرگسالی زمینه را برای مشکلات درون و بین فردی فراهم می کنند. هدف: این مطالعه با هدف بررسی اثربخشی آموزش تحلیل رفتار متقابل مبتنی برمن بالغ بر خود تأملی وکفایت اجتماعی نوجوانان دارای اختلال سلوک انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر، شبه آزمایشی و طرح آن از نوع پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری یک ماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را نوجوانان دارای اختلال سلوک 14 الی 17 سال پسر کانون اصلاح و تربیت شهر بجنورد در سال 1402 تشکیل دادند. نمونه پژوهش 30 نفر از نوجوانان کانون اصلاح و تربیت شهر بجنورد بود که به روش نمونه گیری هدفمند و با توجه به ملاک های ورود و خروج از مطالعه انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و گواه گمارده شدند. گروه آزمایشی 15 جلسه 90 دقیقه ای آموزش تحلیل رفتار متقابل مبتنی بر من بالغ را دریافت کرد و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های پرسشنامه خود تأملی و بینش (گرانت و همکاران، 2001) و کفایت اجتماعی (فلنر، 1990) استفاده شد. تجزیه وتحلیل یافته ها با استفاده از نرم افزار SPSS.27 و از طریق آزمون تحلیل واریانس آمیخته با اندازه گیری مکرر صورت گرفت. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل واریانس آمیخته با اندازه گیری مکرر نشان داد که آموزش تحلیل رفتار متقابل مبتنی برمن بالغ بر خود تأملی وکفایت اجتماعی نوجوانان دارای اختلال سلوک مؤثر بوده است (05/0 ≥P). همچنین اثر مداخله پس از پیگیری یک ماهه حفظ شده است. نتیجه گیری: با توجه به نتایج غربالگری اختلالات رفتاری در مدارس و به کارگیری مداخلات چند سطحی مبتنی بر شواهد که متمرکز بر فرد، خانواده و جامعه باشد در پیشگیری و انجام آن در سطح زندان ها برای افراد دارای اختلال سلوک در بازتوانی آن ها با جامعه اثربخش باشد.
شناسایی فانتزی ها و دفاع های ناخودآگاه مشترک مؤثر در تناسب و تعارض زناشویی: یک مطالعه موردی پدیدار شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: بر اساس نظریه های روانکاوی فانتزی ها و دفاع های ناخودآگاه مشترک منبع اصلی جذابیت، تناسب زناشویی و همین طور منشأ تعارضات زوجی هستند. بااین وجود مطالعات انجام شده بر روی این مفاهیم محدود است درحالی که با شناسایی و تحلیل این مکانیسم های ناخودآگاه، زوج درمانگران می توانند به زوجین کمک کنند تا ریشه های تعارضات خود را درک کرده و به سمت روابط سالم تری حرکت کنند. هدف: این پژوهش با هدف شناسایی فانتزی ها و دفاع های ناخودآگاه مشترک مؤثر در تناسب و تعارض زناشویی در قالب یک مطالعه پدیدار شناختی انجام شد. روش: پژوهش حاضر با رویکرد کیفی و به روش پدیدارشناسی تفسیری انجام شد. جامعه ی مشارکت کنندگان در این پژوهش شامل تمام زوج های دارای تعارض زناشویی بود که در طول سال 1403 به مراکز مشاوره و روانشناسی تبریز مراجعه کرده اند. نمونه پژوهش یک زوج بود که به روش هدفمند انتخاب شد. اطلاعات از طریق مصاحبه های عمیق نیمه ساختاریافته بر اساس اصل اشباع جمع آوری شد. داده ها از طریق تحلیل تفسیری پدیدار شناختی (IPA) مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: فانتزی های ناخودآگاه مشترک زوج در پنج نوع اختصاصی: ترس و اجتناب، قدرت و کنترل، تأیید و پذیرش، محرومیت و ناکامی و سرزنش و ناارزنده سازی خود در مقابل سرزنش و ناارزنده سازی همسر و دفاع های ناخودآگاه مشترک زوج در سه نوع همانندسازی فرافکنانه مکمل، متقابل و همخوان شناسایی شد. همچنین اجتناب از صمیمیت مهم ترین دفاع زوج مورد مطالعه، تشخیص داده شد که به تداوم تعارشان دامن می زد. نتیجه گیری: با توجه به یافته های این پژوهش فانتزی ها و دفاع های ناخودآگاه زوج منجر به تناسب ناخودآگاه و همین طور ایجاد چرخه معیوب تعارضات در ارتباط آن ها شده بود. این یافته می تواند دریچه ای برای فهم بهتر پیچیدگی های روابط زوجی و غنای زوج درمانی باشد.
تدوین و امکان سنجی پروتکل درمان پردازش اطلاعات هیجانی برای بهبود کارکردهای اجرایی و کیفیت زندگی در مدرسه در دانش آموزان با اختلال نقص توجه / بیش فعالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: اختلال نارسایی توجه/بیش فعالی، فرد را با مسائل و مشکلات زیادی روبرو می کند که زندگی او را تحت تأثیر قرار می دهد. ازاین رو برنامه درمانی که بتوانند به بهبود فرآیند کارکردهای اجرایی و افزایش کیفیت زندگی در مدرسه، دانش آموزان با اختلال نقص توجه/بیش فعالی کمک کند ضروری به نظر می رسد. هدف: هدف پژوهش حاضر تدوین و امکان سنجی پروتکل درمان پردازش اطلاعات هیجانی برای بهبود کارکردهای اجرایی و کیفیت زندگی در مدرسه در دانش آموزان با اختلال نقص توجه/بیش فعالی بود. روش: پژوهش حاضر از نوع رویکرد کیفی و روش اکتشافی بود. جامعه مورد مطالعه، کلیه متخصصان روانشناسی کودکان استثنایی ایران در سال 1403-1402 بودند. نمونه پژوهش 13 نفر بود که به صورت هدفمند انتخاب شدند. بعد از بررسی ادبیات موجود در زمینه پردازش اطلاعات هیجانی، جهت استخراج عوامل درمان، با این 13 نفر متخصص مصاحبه شد. به منظور اعتباریابی عوامل درمان از دو ضریب نسبت روایی محتوا (CVR) و شاخص روایی محتوا (CVI) استفاده شد. مقدار CVR به دست آمده با جدول لاوشه مقایسه شد (54/0< (CVR و مقدار CVI بیشتر از 79/0 باشد قابل قبول است. جهت مقیاس امکان سنجی از چک لیست 50 سؤالی شلانی استفاده شد که شامل مؤلفه های مختلفی همچون مقبولیت و تناسب، کاربردپذیری و تقاضا، یکپارچگی، سازگاری، منابع و قابلیت اجرا و تعمیم پذیری می باشد. یافته ها: نتایج نشان داد نسبت روایی محتوایی در دامنه 85/0 تا 1 و شاخص روایی محتوایی بین 92/0 تا 1 بود. که پروتکل درمان از نسبت روایی محتوا و شاخص روایی محتوا مطلوبی برخوردار بود، همچنین نتایج امکان سنجی نشان داد میانگین تمام مؤلفه های درمان از میانگین کل بزرگتر بود، بنابراین امکان سنجی پروتکل مورد تأیید می باشد. نتیجه گیری: با توجه به اینکه، مؤلفه های درمان و پروتکل پردازش اطلاعات هیجانی از روایی خوبی برخوردار بود و همچنین پروتکل پردازش اطلاعات هیجانی از مقبولیت و تناسب، کاربردپذیری و تقاضا، یکپارچگی، قابلیت انطباق، منابع و قابلیت اجرا و تعمیم پذیری خوبی برخوردار بود، می توان پروتکل پردازش اطلاعات هیجانی را برای مداخله بالینی مناسب ارزیابی کرد.
رابطه کنترل روان شناختی والدین با عملکرد تحصیلی دردانش آموزان متوسطه دوم: نقش میانجی گر جهت گیری هدف پیشرفت و تاب آوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: یکی از هدف های نظام تعلیم و تربیت، پرورش یادگیرندگانی با انگیزه، کارآمد و هدفمند است، بررسی عوامل مرتبط با درگیری تحصیلی دانش آموزان و ارتقاء آن ضروری به نظر می رسد؛ در همین راستا، شناسایی عوامل مؤثر بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان بسیار حائز اهمیت است. هدف: این پژوهش با هدف بررسی رابطه کنترل روانشناختی والدین با عملکرد تحصیلی دردانش آموزان متوسطه دوم با میانجی گری جهت گیری هدف پیشرفت و تاب آوری انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر همبستگی از نوع تحلیل مسیر بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان دوره متوسطه دوم شهرکرمانشاه در سال تحصیلی 1402-1403 بود؛ از این جامعه نمونه آماری به حجم 235 نفر از طریق روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شد. داده های پژوهش با استفاده از پرسشنامه های کنترل روانشناختی والدین (سوننس و همکاران،2010)، جهت گیری هدف پیشرفت (الیوت و مک گریگور، 2001)، تاب آوری (کانر- دیویدسون، 2003) و عملکرد تحصیلی (فام و تیلور، 1999) گردآوری شد. داده ها با استفاده از تحلیل مسیر در نرم افزار های Spss-24 و Amos-24 تجزیه تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که مدل مفروض از برازش خوبی برخوردار است. کنترل روان شناختی تأثیرات منفی قابل توجهی بر تاب آوری (504/0- =β)، تسلط – گرایش (458/0- =β)، و عملکرد تحصیلی (18/0- =β) دارد. همچنین تأثیر مثبت بر عملکرد - اجتنابی دارد (473/0 =β). علاوه بر این، تاب آوری (286/0 =β) و تسلط – گرایش (293/0- =β) تأثیر مثبتی بر عملکرد تحصیلی دارند، در حالی که عملکرد - اجتنابی تأثیر منفی دارد (173/0- =β). به طور غیرمستقیم، کنترل روان شناختی از طریق تاب آوری (144/0- =β)، تسلط – گرایش (134/0- =β)، و عملکرد – اجتنابی (082/0- =β) بر عملکرد تحصیلی تأثیر منفی دارد (05/0 p<). نتیجه گیری: نتایج نشان داد که کنترل روانشناختی، تاب آوری و جهت گیری هدف بر عملکرد تحصیلی تأثیرگذار است، بنابراین با ایجاد آگاهی و آموزش می توان بر نتایج تأثیرگذار بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان تأثیر گذاشت و باعث افزایش عملکرد تحصیلی شد.
نقش میانجی گر نظم جویی هیجانی در رابطه بین جو عاطفی خانواده و سازگاری تحصیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: اعتقاد بر این است که یکی از تأثیرگذارترین عوامل موفقیت نوجوان، سازگاری تحصیلی است و پیامدهای مهمی در توانایی های نوجوانان برای موفقیت در مدرسه و بزرگسالی دارد. ساختار و جو عاطفی خانواده در کنار آموزش مهارت های تنظیم هیجانی به نوجوان می تواند زمینه را برای سازگاری هیجانی، تحصیلی و اجتماعی فراهم کند؛ بنابراین انجام یک مطالعه در جهت عوامل تأثیرگذار بر سازگاری دانش آموزان یک ضرورت اساسی در دوران نوجوانی است. هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش میانجی گرنظم جویی هیجان در رابطه بین جو عاطفی خانواده و سازگاری تحصیلی بود. روش: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی که به روش مدل یابی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری پژوهش را کلیه دانش آموزان پسر دوره دوم متوسطه شهر خرم آباد در سال تحصیلی 1403-1402 تشکیل دادند. نمونه پژوهش 315 نفر از دانش آموزان دوره دوم شهر خرم آباد بود که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس جو عاطفی خانواده هیل برن (1964)، مقیاس تنظیم هیجان گراس و جان (2003) و مقیاس سازگاری تحصیلی بیکر و سریاک (1984) استفاده شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از نرم افزار SPSS.22 با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و نرم افزار Smart PLS.3 برای مدل سازی معادلات ساختاری استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد تمام ابعاد جو عاطفی خانواده و نظم جویی هیجان با نمره کل سازگاری تحصیلی رابطه مثبت و معنی داری دارند (05/0 >P). نتایج حاصل از مدل سازی معادلات ساختاری نشان داد که جو عاطفی خانواده اثر مستقیم و معنی داری بر سازگاری تحصیلی ندارد؛ بلکه از طریق نقش میانجی گر نظم جویی هیجانی رابطه غیرمستقیم خوبی با سازگاری تحصیلی دارد (05/0 >P). نتیجه گیری: بنابراین با آموزش مهارت های تنظم جویی هیجانی به والدین و دانش آموزان می توان نقش سایر عواملی که منجر به ناسازگاری و عدم انطباق دانش آموزان می شود را به نسبت تعدیل کرد. لذا به مسئولین آموزش و پرورش پیشنهاد می شود تا آموزش روابط والد- فرزند و مهارت های نظم جویی هیجانی را در یک الگوی متقابل والدین و دانش آموزان در دستور کار قرار دهند.
ساختار عاملی نسخه دوم مقیاس های سنجش شناختی رینولدز در کودکان شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: شناخت و توانایی های شناختی کودکان نقش کلیدی در موفقیت تحصیلی و سازگاری اجتماعی آن ها دارد. مقیاس های سنجش شناختی رینولدز (RIAS-2) ابزاری معتبر برای ارزیابی این توانایی هاست، اما ساختار عاملی و اعتبار آن در کودکان شهر تهران به طور کامل بررسی نشده است. هدف: این پژوهش با هدف بررسی ساختار عاملی نسخه دوم مقیاس سنجش شناختی رینولدز در کودکان شهر تهران انجام شد. روش: روش این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامیکودکان 3 تا 6 ساله شهر تهران بودند که از این جامعه یک گروه نمونه به حجم 200 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شد. سپس نسخه دوم مقیاس های سنجش شناختی (رینولدز و کامپهاوس، 2015) بر روی گروه نمونه اجرا شد و داده ها با استفاده از روش تحلیل عامل تأییدی در نرم افزار لیزرل نسخه 8 تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که از میان مدل های مختلف، مدل های تحلیل عاملی تأییدی تک عاملی هوش عمومی با چهار خرده مقیاس اصلی (حدس بزن، تصویر متناقض، استدلال کلامی و اشکال ناقص) و دوعاملی (کلامی و غیرکلامی) با چهار خرده مقیاس اصلی (حدس بزن، تصویر متناقض، استدلال کلامی و اشکال ناقص) از برازش مطلوب برخوردار بودند. نتیجه گیری: نتایج این مطالعه می تواند به روان شناسان، مربیان و متخصصان حوزه کودک کمک کند تا با استفاده از نسخه دوم مقیاس های سنجش شناختی رینولدز، ارزیابی دقیق تری از توانایی های شناختی کودکان شهر تهران انجام دهند. این امر زمینه ساز طراحی مداخلات آموزشی و شناختی هدف مند برای بهبود نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت شناختی کودکان خواهد بود. همچنین، اعتبارسنجی این ابزار در جامعه ایرانی، امکان استفاده گسترده تر و مؤثرتر از آن را در پژوهش ها و کاربردهای بالینی فراهم می کند.
مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان راه حل محور بر ابرازگری هیجانی و الگوهای ارتباطی در زنان دارای تعارض زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: تعارض زناشویی با سلامت روانی ضعیف و کاهش بهزیستی روانشناختی مرتبط است و یک عامل خطر برای سلامت روان از جمله اختلال افسردگی و اضطرابی است. عوامل متعددی از جمله ابرازگری هیجانی و الگوهای ارتباطی بر آن تأثیر می گذارد. همچنین، مطالعات نشان می دهد که ابراز هیجان مثبت و منفی و الگوهای ارتباطی ناکارآمد با رضایت زناشویی مرتبط است. هدف: هدف از این پژوهش، مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان راه حل محور بر ابرازگری هیجانی و الگوهای ارتباطی در زنان دارای تعارض زناشویی بود. روش: روش پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون-پیگیری یک ماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان مراجعه کننده دارای تعارض زناشویی به مرکز مشاوره روان پلاس شهر مشهد در سال ۱۴۰۲ بودند که به شیوه نمونه گیری هدفمند و داوطلبانه، ۴۵ نفر انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (هر گروه ۱۵ نفر) جایگزین شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه تعارض زناشویی (ثنائی و همکاران، ۱۳۸۷)، پرسشنامه ابرازگری هیجانی (کینگ و آمونز، ۱۹۹۰) و پرسشنامه الگوهای ارتباطی (سالاوی و کریستنسن، ۱۹۸۳) بودند. گروه های آزمایش به مدت دو ماه، هرهفته به مدت ۹۰ دقیقه درمان را دریافت کردند. داده های پژوهش با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و از طریق نرم افزار SPSS نسخه ۲۳ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج بیانگر اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان راه حل محور در مقایسه با گروه گواه بر الگوهای ارتباطی و ابرازگری هیجانی در آزمودنی ها بود (05/0 p<). همچنین، طبق نتایج آزمون تعقیبی، بین دو مدل درمانی در متغیرهای پژوهش تفاوت معناداری مشاهده نشد (05/0 p>). نتیجه گیری: براساس نتایج پژوهش، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان راه حل محور موجب بهبودی در تعاملات، افزایش کیفیت ارتباط و نحوه ابراز هیجان زنان شده است.
اثربخشی زوج درمانی هیجان مدار بر دلزدگی زناشویی و نگرش های ناکارآمد در زوجین با شرایط طلاق عاطفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: زوج های دچار طلاق عاطفی در زندگی زناشویی دارای مشکلات فراوانی از جمله افزایش دلزدگی زناشویی و نگرش های ناکارآمد هستند و ضروری است از رویکردهای درمانی مؤثرتر مانند زوج درمانی جهت کاهش مشکلات آن ها استفاد کرد. هدف: هدف این مطالعه تعیین اثربخشی زوج درمانی هیجان مدار بر دلزدگی زناشویی و نگرش های ناکارآمد در زوجین با شرایط طلاق عاطفی بود. روش: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل زوج های دچار طلاق عاطفی مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر رشت در سال 1402 بودند که از میان آنها 20 زوج (40 نفر) با روش نمونه گیری هدفمند به عنوان نمونه انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه مساوی آزمایش و گواه گمارده شدند. گروه آزمایش 9 جلسه 90 دقیقه ای (هفته ای یک جلسه) تحت زوج درمانی هیجان مدار (جانسون، 2019) قرار گرفت و گروه گواه در لیست انتظار برای آموزش ماند. داده ها با پرسشنامه طلاق عاطفی (گاتمن، 1994)، پرسشنامه دلزدگی زناشویی (پاینز، 1996) و مقیاس نگرش های ناکارآمد (ویسمن و بک، 1978) جمع آوری و با روش های تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بنفرونی در نرم افزار SPSS-23 تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که زوج درمانی هیجان مدار باعث کاهش معنی دار دلزدگی زناشویی و نگرش های ناکارآمد در زوج های با شرایط طلاق عاطفی شد و این نتایج در مرحله پیگیری نیز حفظ شد (001/0P<) و 44 درصد تغییر دلزدگی زناشویی و 37 درصد تغییر نگرش های ناکارآمد نتیجه زوج درمانی هیجان مدار بود. نتیجه گیری: با توجه به نتایج این پژوهش، مشاوران و درمانگران می توانند از روش زوج درمانی هیجان مدار در کنار سایر روش های درمانی جهت بهبود ویژگی های روانشناختی به ویژه کاهش دلزدگی زناشویی و نگرش های ناکارآمد زوج های دچار طلاق عاطفی بهره ببرند.
تحلیل کیفی نیازهای زیربنایی چرخه های تعاملی هیجانی زوجین ساکن شهر یزد: یک مطالعه تحلیل محتوا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: حالات خلقی یک شریک، توانایی انتقال هیجانی به شریک دیگر را دارند که می تواند در یک چرخه تعاملی رخ دهد، و این تعاملات می توانند تحت تأثیر نیازهای مختلف قرار بگیرند. هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی نیازهای زیربنایی چرخه های تعاملی هیجانی زوجین ساکن شهر یزد به صورت تحلیل محتوای کیفی بود. روش: روش پژوهش، کیفی و مبتنی بر تحلیل محتوای عرفی بود. جامعه آماری شامل زوجین با سن بین ۲۰ تا ۴۵ سال و ساکن شهر یزد بود. نمونه گیری به صورت هدفمند انجام شد و تا رسیدن به حد اشباع، ۲۷ زوج در یک مصاحبه عمیق و نیمه ساختاریافته شرکت کردند. داده های جمع آوری شده با استفاده از روش ۵ مرحله ای گرانهایم و لاندمن (۲۰۰۴) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل محتوای داده ها در پاسخ به سؤال پژوهش به شناسایی ۶ مقوله اصلی منجر شد که عبارت بود از: صمیمت شناختی-هیجانی، صمیمیت جنسی، صمیمیت زمانی، نیاز به مراقبت و حمایت، نیاز به تعهد و نیاز به آزادی. نتیجه گیری: به طور کلی می توان نتیجه گرفت که راهکارهای بهبود چرخه های تعاملی هیجانی در روابط زوجین شامل درک عمیق تر از نیازهای زیربنایی هر زن و مرد، ارتقاء ارتباط و ارائه حمایت متقابل برای تأمین این نیازها، و استفاده از تکنیک های مؤثر مانند مشاوره زناشویی یا آموزش مهارت های ارتباطی می باشد. این راهکارها می توانند بهبود رضایت و تطابق در روابط زناشویی را تسهیل و تقویت نمایند.
طراحی مدل گرایش به خشونت خانگی بر اساس عملکرد عصب شناختی با میانجی گری سرمایه روان شناختی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: خشونت خانگی و خیانت زناشویی از جمله رویدادهایی است که ضمن متأثر کردن روابط زوجین به صورت منفی، می توانند موجب از هم گسیختگی خانواده و جدایی زوجین از یکدیگر شوند. مطالعات پیشین به بررسی روبط بین عملکرد عصب شناختی و سرمایه روانشناختی با خشونت خانگی و خیانت زناشویی پرداخته اند، اما تا کنون پژوهشی که گرایش به خشونت خانگی را بر اساس عملکرد عصب شناختی با میانجی گری سرمایه روانشناختی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی بررسی کند، انجام نشده است. هدف: هدف از انجام این پژوهش، طراحی مدل گرایش به خشونت خانگی بر اساس عملکرد عصب شناختی با میانجی گری سرمایه روانشناختی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی بود. روش: روش مطالعه حاضر توصیفی-همبستگی بود که با روش تحلیل مسیر انجام شد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی زنان درگیر با مسئله خیانت زناشویی همسر بود که در سال 1401 به مراکز مشاوره منطقه 5 شهر تهران مراجعه کرده بودند. 323 نفر به عنوان حجم نمونه در نظر گرفته شد و با روش در دسترس از بین زنان درگیر در خیانت زناشویی مراکز مذکور انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری اطلاعات در پژوهش شامل چهار پرسشنامه خیانت زناشویی (ینیسری و کوکدمیر، 2006)، سرمایه روانشناختی (لوتانز و همکاران، 2007) خشونت خانگی (محسنی تبریزی و همکاران، 1391) و توانایی شناختی (نجاتی، 1392) بود. هم چنین برای تحلیل داده های پژوهش از نسخه 26 نرم افزار SPSS و نسخه 3 نرم افزار Smart PLS استفاده شد. یافته ها: یافته های این پژوهش نشان داد که بین عملکرد عصب شناختی با گرایش به خشونت خانگی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی رابطه مستقیم وجود دارد (05/0 P<). بین عملکرد عصب شناختی با گرایش به خشونت خانگی در زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی با میانجی گری سرمایه روانشناختی رابطه غیرمستقیم وجود دارد (05/0 P<). هم چنین مدل گرایش به خشونت خانگی بر اساس عملکرد عصب شناختی با میانجی گری عامل سرمایه روانشناختی دارای برازش مطلوب است. نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده پیشنهاد می شود زوج درمانگران در جهت پیشگیری از خشونت خانگی و متعاقب آن خیانت زناشویی، از راهکارهای لازم جهت کاهش اثرات عملکرد عصب شناختی و تقویت سرمایه روانشناختی استفاده کنند.
مقایسه اثربخشی درمان سیستم خانواده درونی و شناخت درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی بر نشانه های افسردگی و بدریخت انگاری بدنی در زنان دارای تجربه ترومای کودکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: رویدادهای تروماتیک کودکی یک نگرانی عمده برای سلامت عمومی است و مطابق با نتایج مطالعات ریشه بسیاری از مشکلات روانی مانند افسردگی و بدریخت انگاری بدنی است. با بررسی ادبیات موجود در این حوزه تاکنون اثر درمان های مختلفی بر افراد دارای تجربه ترومای کودکی بررسی شده است ولی هیچ مطالعه ای به مقایسه درمان سیستم خانواده درونی و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی نپرداخته است. هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان سیستم خانواده درونی و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر نشانه های افسردگی و بدریخت انگاری بدنی در زنان دارای تجربه ترومای کودکی بود. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون باگروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان دارای تجربه ترومای کودکی مراجعه کننده به مراکز مشاوره در شهر لاهیجان در سال 1402 بود. از میان آن ها با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 60 نفر انتخاب شدند و در 2 گروه آزمایش و یک گروه گواه (هر گروه 20 نفر) گمارش شدند. ابزارهای جمع آوری داده ها در این پژوهش شامل پرسشنامه افسردگی (بک، 1996)، بدریخت انگاری بدنی (فیلیپس و همکاران، 1997) و ترومای کودکی (برنستاین و همکاران، 2003) بود. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار spss نسخه 25 تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد هر دو مداخله بر نشانه های افسردگی و بدریخت انگاری بدنی اثربخش و در مرحله پیگیری اثر درمان پایدار بود (001/0 >P). همچنین نتایج نشان داد درمان سیستم خانواده درونی بر نشانه های افسردگی اثربخشی بیشتری دارد (001/0 >P). همچنین نتایج نشان داد بین درمان سیستم خانواده درونی و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر بدریخت انگاری بدنی تفاوتی وجود ندارد (001/0 >P). نتیجه گیری: باتوجه به نتایج به دست آمده می توان از درمان سیستم خانواده درونی و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی به عنوان درمانی مؤثر در بهبود نشانه های افسردگی و بدریخت انگاری بدنی افراد دارای تروما استفاده نمود.
مقایسه اثربخشی درمان هیجان مدار(EFT) و شفقت درمانی ((CFT بر ناگویی هیجانی نوجوانان دختر با مشکلات روان تنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: یکی از انواع اختلالاتی که ممکن است در اثر سرکوب هیجانات برای نوجوانان به وجود آید، اختلالات روان تنی است. با توجه به نقش هیجانات در بروز ناگویی هیجانی و تشدید اختلالات روان تنی، به نظر می رسد از جمله درمان های مؤثر بر آن، درمان متمرکز بر شفقت و درمان هیجان مدار باشد. در مورد مقایسه اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت و درمان هیجان مدار بر ناگویی هیجانی نوجوانان دختر با مشکلات روان تنی خلا پژوهشی وجود دارد. هدف: هدف از انجام این پژوهش، مقایسه اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت و درمان هیجان مدار بر ناگویی هیجانی نوجوانان دختر با مشکلات روان تنی در شهر مشهد بود. روش: روش این پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان دختر 15 تا 18 ساله با مشکلات روان تنی مشغول به تحصیل در دوره دوم متوسطه ناحیه 3 آموزش و پرورش شهر مشهد در سال تحصیلی 1403-1402 (250 نفر) بود که 45 نفر از آن ها با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (درمان متمرکز بر شفقت و درمان هیجان مدار) و گروه گواه (هر گروه 15 نفر) قرار گرفتند. ابزار جمع آوری اطلاعات در این پژوهش، مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو (بگبی و همکاران، 1994) بود. گروه آزمایش اول در 8 جلسه 90 دقیقه ای درمان متمرکز بر شفقت (گیلبرت، 2010) و گروه آزمایش دوم 8 جلسه 90 دقیقه ای درمان هیجان مدار (گرینبرگ، 2011) را دریافت کردند. برای تجزیه و تحلیل داده ها نیز از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و نرم افزار SPSS-26 استفاده شد. یافته ها: نشان داد که درمان های متمرکز بر شفقت و درمان هیجان مدار بر ناگویی هیجانی دختران نوجوان دارای علائم روان تنی اثربخش بودند (001/0 P<). نتایج آزمون های تعقیبی بنفرونی نیز نشان داد که هر دو نوع درمان، اثربخشی یکسانی بر روی ناگویی هیجانی دختران نوجوان دارای علائم روان تنی دارند (001/0 P<). نتیجه گیری: با توجه به یافته های این پژوهش، درمانگران و مشاوران مدارس می توانند از هر دو نوع درمان متمرکز بر شفقت و هیجان مدار برای کاهش ناگویی هیجانی نوجوانان دختر دارای مشکلات روان تنی استفاده کنند.
بررسی اثربخشی برنامه آموزش مبتنی بر تجربه زیسته در روابط والد- فرزندی بر همدلی و تنظیم هیجان دختران نوجوان بد سرپرست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: نوجوانی یکی از حساس ترین دوره های رشدی در روند تحول انسان است. نوجوانان بدسرپرست از حمایت های روانی و عاطفی والد یا والدین خود محروم هستند. نداشتن تنظیم هیجانی و ناتوانی در همدلی از مهم ترین مشکلات و چالش های روانشناختی است که نوجوانان بدسرپرست با آن مواجه هستند. تاکنون پژوهشی به بررسی اثربخشی برنامه درمانی مبتنی بر تجربه زیسته در روابط والد-فرزندی بر میزان همدلی و تنظیم هیجان دختران نوجوان بدسرپرست نپرداخته است. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی برنامه آموزش مبتنی بر تجربه زیسته در روابط والد فرزندی بر همدلی و تنظیم هیجان دختران نوجوانان بدسرپرست انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دختران نوجوان بدسرپرست بود که در بازه زمانی فروردین ماه تا بهمن ماه سال 1402 در مراکز حمایتی دخترانه وابسته به اداره بهزیستی شهرستان سنندج حضور داشتند. نمونه آماری پژوهش نیز شامل 30 نوجوان دختر بدسرپرست بود که با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (۱۵ نفر) و گواه (۱۵ نفر) گمارش شدند. ابزارهای جمع آوری اطلاعات در این پژوهش شامل پرسشنامه تنظیم هیجان برای کودکان و نوجوانان (گروس و جان، 2003) و پرسشنامه همدلی (دیویس، 1983) بود. برنامه آموزشی مبتنی بر تجربه زیسته روابط والد فرزندی نیز در قالب ۸ جلسه 60 دقیقه ای و به صورت هر هفته یک جلسه برای گروه آزمایش برگزار شد. هم چنین جهت تحلیل داده ها در این پژوهش از آزمون تحلیل کواریانس و نرم افزار SPSS نسخه 23 استفاده شد. یافته ها: یافته های این پژوهش نشان داد که برنامه آموزش مبتنی بر تجربه زیسته در گروه آزمایش در نمره کل همدلی و مؤلفه های آن (دغدغه همدلانه، دیدگاه گرایی و آشفتگی شخصی) اثربخشی معناداری نسبت به گروه گواه دارد (05/0 P<). هم چنین این برنامه آموزشی بر راهبرد ارزیابی مجدد شناختی اثربخش بود (05/0 P<) ولی اثربخشی این بسته آموزشی بر راهبرد بازداری هیجانی تأیید نشد (05/0 <P). نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده پیشنهاد می شود، مراکز نگهداری نوجوانان بدسرپرست از برنامه آموزشی مبتنی بر تجربه زیسته نوجوانان دختر بدسرپرست در روابط والدین و فرزند برای بهبود همدلی و تنظیم هیجانی در این افراد استفاده کنند.
مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری و هیجان مدار بر آشفتگی های روان شناختی در مراقبین بیماران مبتلا به سرطان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: مراقبین بیماران مبتلا به سرطان به دلیل چالش ها و عوامل استرس زا در معرض خطرات مرتبط با بار مراقبین قرار می گیرندکه اثرات روانشناختی زیادی از جمله آشفتگی های روانشناختی را در پی دارد. بر اساس پیشینه، درمان شناحتی رفتاری و درمان هیجان مدار هر کدام بر آشفتگی های روانشناختی مؤثر است، اما در زمینه کاربرد این درمان ها و مقایسه آن ها در آشفتگی های روانشناختی در جامعه مورد تحقیق شکاف پژوهشی وجود دارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری و درمان هیجان مدار بر آشفتگی های روانشناختی در مراقبین بیماران مبتلا به سرطان انجام شد. روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه همراه با پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی مراقبین بیماران مبتلا به سرطان بود که از خدمات بنیاد نیکوکاری کنترل سرطان ایرانیان (مکسا) شهر مشهد در سه ماه آخر سال 1402 برای بیماران خود بهرمند می شدند. از جامعه آماری مذکور تعداد 45 نفر دارای شرایط ورود به پژوهش با روش نمونه گیری هدفمند وارد مطالعه شدند. سپس به صورت تصادفی در 3 گروه 15 نفره، (30 نفر در 2 گروه آزمایش و 15 نفر در گروه گواه) جایگزین شدند. از مقیاس پریشانی روانشناختی (کسلر و همکاران، 2002) جهت جمع آوری اطلاعات و به عنوان پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری استفاده شد. پروتکل ها شامل درمان شناختی رفتاری (یونگ و همکاران، 2001) به صورت 10 جلسه 90 دقیقه ای هفته ای یک بار و درمان هیجان مدار (گرینبرگ، 2006) به صورت 8 جلسه 90 دقیقه ای هفته ای یک بار بودند؛ در حالی که گروه گواه هیچ گونه مداخله ای دریافت نکردند. داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرنی و نرم افزار SPSS نسخه 27 تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان دادکه بین گروه های آزمایش و گروه گواه تفاوت معناداری وجود داشت؛ و هر دو درمان شناختی رفتاری و هیجان مدار باعث کاهش آشفتگی های روانشناختی مراقبین بیماران مبتلا به سرطان مؤثر شد (05/0 >p). همچنین براساس نتایج بدست آمده درمان هیجان مدار در بهبود آشفتگی های روانشناختی مراقبین بیماران مبتلا به سرطان اثربخشی بیشتری از درمان شناختی رفتاری دارد (05/0 >p). نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش با هر دودرمان شناختی رفتاری و درمان هیجان مدار، می توان آشفتگی های روانشناختی را در مراقبین بیماران مبتلا به سرطان بهبود داد. یافته های مذکور می تواند برای انتخاب نوع درمان، یاریگر درمانگران باشد.
نقش هوش های چندگانه در تصمیم گیری مسیر شغلی: مروری بر ادبیات و پژوهش ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: هوش های چندگانه، به عنوان یکی از نظریه های شناخته شده در روانشناسی، نقش مهمی در تصمیم گیری های مختلف از جمله مسیر شغلی ایفا می کنند. با وجود پژوهش ها متعدد در این حوزه، شکاف های علمی قابل توجهی در بررسی نحوه تأثیرگذاری انواع مختلف هوش بر تصمیم گیری شغلی مشاهده می شود. هدف: پژوهش حاضر با هدف مرور پژوهش های موجود پیرامون نقش هوش های چندگانه در تصمیم گیری مسیر شغلی انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر مروری از نوع مرور منظم اسناد بود. جامعه این مطالعه شامل تمامی منابع علمی و پژوهشی مرتبط با مفاهیم نقش هوش های چندگانه در تصمیم گیری مسیر شغلی بود. این منابع شامل مقالات علمی، کتاب ها، گزارش های پژوهشی و تحلیل های انتقادی منتشرشده در بازه زمانی 2000 الی 2024 در پایگاه های داده علمی معتبر و نشریات بین المللی بود. روش نمونه گیری در این مطالعه به صورت غیرتصادفی و هدفمند بود. تحلیل داده ها با استفاده از روش تحلیل مضمون انجام شد. یافته ها: یافته های مرور نشان می دهد که هر یک از انواع هوش های چندگانه، از جمله هوش منطقی-ریاضی، هوش میان فردی، و هوش درون فردی، تأثیرات متفاوتی بر تصمیم گیری مسیر شغلی دارند. به ویژه، هوش میان فردی در انتخاب مشاغل مرتبط با تعامل اجتماعی و هوش منطقی-ریاضی در مشاغل فنی و تحلیلی تأثیرگذارتر بوده است. نتیجه گیری: این مطالعه نشان می دهد که استفاده از نظریه هوش های چندگانه می تواند به درک بهتری از فرآیند تصمیم گیری مسیر شغلی کمک کند و به مشاوران شغلی و برنامه ریزان منابع انسانی در ارائه راهبردهای متناسب با قابلیت های فردی یاری رساند.
اثربخشی تکنیک های تنظیم هیجان بر کاهش تعارضات و احتمال طلاق زوجین دارای کودکان کم توان ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: داشتن کودک معلول، سلامت جسمی و روانی والدین را به مخاطره انداخته و آن ها را با رویدادهای نامطلوب و چالش زا مواجه می کند. این زوجین فشارهای روانشناختی، اجتماعی و اقتصادی زیادی را تجربه می کنند که می تواند بر روابط آن ها تأثیرگذار باشد و حتی منجر به طلاق شود؛ بنابراین با اتخاذ تدابیر و استفاده از آموزش و روش های درمانی مناسب باید به گونه ای عمل کرد که از شدت این تنش ها کاسته شود. هدف: پژوهش حاضر با هدف اثربخشی تکنیک های تنظیم هیجان بر کاهش تعارضات و احتمال طلاق زوجین دارای کودکان کم توان ذهنی انجام شد. روش: روش پژوهش طرح نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی زوج های دارای کودکان کم توان ذهنی و تحت پوشش اداره بهزیستی ساکن شهرستان دره شهر (استان ایلام) و نمونه آماری شامل 20 نفر از زوج های دارای فرزند معلول ذهنی بودند که با استفاده از نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت کاملاً تصادفی در دو گروه آزمایش (10 نفر) و گروه گواه (10 نفر) جایگزین شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه تحت مداخله تکنیک های تنظیم هیجان (گراس، 2002) قرار گرفتند، درحالی که گروه گواه هیچ گونه مداخله ای دریافت نکردند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه مهارت های تنظیم هیجان (برکینگ، 2016)، پرسشنامه تعارضات زناشویی (ثنایی ذاکر و براتی، 1378) و پرسشنامه میزان بی ثباتی ازدواج (ادواردز و همکاران، 1987) در پیش آزمون و پس آزمون استفاده شد. داده های جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار SPSS.25 و به روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس چندمتغیری نشان داد تکنیک های تنظیم هیجان بر کاهش تعارضات و احتمال طلاق زوجین دارای کودکان کم توان ذهنی مؤثر است (05/0 >P). نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش با آموزش مهارت های تنظیم هیجان به زوجین دارای کودک کم توان ذهنی می توان گام مهمی در کاهش تعارضات زناشویی و تنظیم هیجانی آن ها برداشت. لذا به مراکز آموزشی پیشنهاد می شود از راهبردهای تنظیم هیجانی به عنوان یک مداخله مستقل و ترکیبی در کنار سایر مداخلات مبتنی بر شواهد برای کاهش تعارضات زناشویی و احتمال طلاق زوجین دارای کودکان کم توان ذهنی استفاده شود.