فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۴۱ تا ۵۶۰ مورد از کل ۱۸٬۲۳۳ مورد.
منبع:
رهبری آموزشی کاربردی سال ۵ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳
65 - 79
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه ی بین رهبری آموزشی مدیران و فرهنگ مدرسه بود. روش پژوهش برحسب نحوه ی گردآوری داده ها، توصیفی از نوع همبستگی و مبتنی بر مدل سازی معادلات ساختاری بود..
روش شناسی پژوهش: جامعه ی آماری پژوهش، کلیه ی معلمان مدارس دولتی دوره ی اول متوسطه ی استان اردبیل در سال تحصیلی 98-1397 به حجم 3064 نفر (1684 مرد و 1380 زن) بود. حجم نمونه بر حسب جدول تعیین حجم نمونه کرجسی و مورگان 346 نفر برآورد شد که این تعداد با در نظر گرفتن افت آزمودنی ها به 418 نفر (230 مرد و 188 زن) افزایش یافت. نمونه ی آماری پژوهش با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای نسبتی انتخاب شد. داده ها از طریق پرسشنامه ی رتبه بندی رهبری آموزشی مدیر هالینگر با روایی همگرا 66/0 و پایایی مرکب 90/0 و پرسشنامه ی فرهنگ مدرسه گرونرت و والنتاین با روایی همگرا 62/0 و پایایی مرکب 90/0 به روش حضوری جمع آوری شد.
یافته ها: داده های پژوهش با روش مدل معادلات ساختاری و توسط نرم افزار AMOS24 و Smart PLS3 تجزیه و تحلیل شد. نتایج این پژوهش نشان داد که رهبری آموزشی مدیران بر فرهنگ مدرسه تأثیر مثبت و مستقیم دارد (84/0=β).
بحث و نتیجه گیری: رهبری مدرسه برای توسعه ی فرهنگ مدرسه لازم است؛ براین اساس، مدیران مدارس با یادگیری مهارت های ویژه ی رهبری می توانند به فرهنگ مدرسه ای مثبت دست پیدا کنند. در همین زمینه، وزارت آموزش وپرورش ابتدا باید اقدامات اساسی را برای توسعه مهارت های رهبری و سپس توسعه ی فرهنگ مثبت در مدارس به کار گیرد.
واکاوی نقادانه فهم نو معلمان دوره ابتدایی از مفهوم «تربیت»: یک مطالعه پدیدارشناسانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر یک پژوهش کیفی باهدف واکاوی نقادانه ی فهم نومعلمان دوره ابتدایی از مفهوم تربیت است که با استفاده از روش پدیدارشناسی تفسیری انجام گرفته است. روش نمونه گیری در این پژوهش، روش نمونه گیری هدفمند با معیار اشباع نظری است. بدین منظور، داده ها از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته با 15نفر از نومعلمان که در سال تحصیلی 1402-1401 در مدارس ابتدایی شهرستان فِلارد از توابع استان چهارمحال وبختیاری در حال تدریس بودند، به دست آمد. پرسش های مصاحبه برپایه ی چارچوب نظری پژوهش در دو مرحله طراحی و ویرایش شدند. هم چنین داده ها با استفاده از روش هفت مرحله ای کلایزی تجزیه وتحلیل شد. یافته ها بیانگر آن است که شش انگاره یِ تربیت مؤمن پرور، تربیتِ آداب دان، تربیت شهروندمدار، تربیت آگاهانه، تربیت نوگرا و تربیت سرسِپرده به عنوان مقوله های فرعی و سرانجام مقوله ی اصلیِ آشفتگی در نظر پریشانی در عمل، نماینده ی فهم نومعلمان از مفهوم تربیت است. برپایه ی رهیافت های پژوهش، فقدان ادراک معنای تربیت واقعی ممکن است سبب شود که در فعالیت های تربیتی آن چه در واقع وسیله ای بیش نیست هدف انگاشته شود و جریان رشد در نیمه ی راه متوقف گردد. سخن دیگر این پژوهش و البته جانِ کلام آن، پرهیز از ساده اندیشی و سهل نگری پیرامون مفهوم و عملِ تربیت است. برای روگردانی از این آفت، موضوع تربیتِ معلم، قبل از شروع معلمی و بعد از آن، نیازمند دقت نظری ژرف اندیشانه و همه جانبه است.
واکاوی مفهوم روایت جبران در راستای پرورش خود واقعی معلمان در برنامه درسی: یک هویت خود شرح حال نویسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم تربیتی سال ۳۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
109 - 136
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف شناسایی و تبیین مفهوم "روایت جبران" در راستای شکل گیری خود واقعی معلمان در برنامه درسی بر اساس هویت خود شرح حال نویسی انجام شد. رویکرد تحقیق کیفی از نوع پژوهش روایی با تأکید بر تحلیل موضوعی بود. در این راستا 12 نفر از معلمان در سال تحصیلی 1403-1402 با استفاده از مصاحبه روایتی عمیق از طریق نمونه گیری هدفمند از نوع شاخص مورد مطالعه قرار گرفتند. از روش خود بازبینی پژوهشگر و تکنیک کنترل اعضا برای تعیین روایی و از روش مقایسه نظام مند برای تعیین پایایی داده های تحقیق استفاده شد. یافته ها نشان داد که 7 مؤلفه انتشارپذیری، فهم پذیری، گفتمان سازی درسی، فلسفه ورزی، مالکیت معنوی، انگیزه گرایی و انگاره سازی معلمی کدهای اصلی هستند که با 21 کد محوری و 131 کد اولیه در چارچوب فرایند روایت جبرانی در جهت رشد خود واقعی معلمان در برنامه های درسی تاثیرگذار هستند. نتایج نشان می دهد که نظام آموزشی به دنبال پرورش مهارت های روایی معلمان به عنوان یک ذهنیت توسعه دهنده در حوزه فعالیت های برنامه درسی باشند و سعی کنند ماهیت جبران گرایانه روایت را در چارچوب فرایند بازآفرینی نقش معلمان در برنامه درسی تعریف نمایند.
برنامه درسی تأمل محور: گفتمانی برای توسعه مفهوم آگاهی معلمان در چارچوب پژوهش شرح حال نگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های برنامه درسی دوره ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
272 - 247
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف واکاوی و تبیین شاخصه های برنامه درسی تأمل محور در راستای توسعه مفهوم آگاهی معلمان در چارچوب پژوهش اتوبیوگرافی انجام شد. رویکرد تحقیق کیفی از نوع تحلیل محتوا با تأکید بر ماهیت مضمونی آن بود. میدان پژوهش دربرگیرنده معلمان در سال تحصیلی 1403-1402 بود که 15 نفر از آنها از طریق نمونه گیری هدفمند از نوع شاخص مورد مصاحبه قرار گرفتند. برای تعیین اعتبار داده های پژوهش از روش خود بازبینی، غنی سازی داده ها و تحلیل های میان موردی و برای تعیین پایایی داده ها از روش مقایسه مستمر و فرایند نظام مند در ثبت و نوشتن داده ها استفاده شد. یافته های پژوهش شامل 9 مضمون فراگیر روایت سازی، بازخوردپذیری، گفتمان مفهومی، شخصی سازی دانش، خود تنظیمی فکری، نوزایی درسی، مالکیت معنوی، همدلی شناختی و عملکرد پژوهی می شود که با 20 مضمون سازمان دهنده و 125 مضمون پایه به تشریح ماهیت برنامه درسی تأمل محور می پردازد. نتایج نشان می دهد که فرصت تعمق بیش تر معلمان در برنامه های درسی فراهم شده و فرهنگ شناختی آنها در توسعه محتوای درسی مورد توجه قرار گیرد هم چنین دیدگاه ها و ایده های نوآورانه معلمان در برنامه های درسی مورد تاکید قرار گرفته و هویت فکری آنها در راستای شکل دهی ساختار برنامه ها توسعه داده شود.
چیره دستان در کلاس های چندپایه: رمز ماندگاری معلمان با تجربه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ماندگاری معلمان باتجربه در کلاس های چندپایه و مناطق محروم، گامی مهم در جهت عدالت آموزشی است. با وجود چالش های این کلاس ها، برخی معلمان آنها را به مدارس تک پایه و شهری ترجیح می دهند. این پژوهش تجارب این معلمان در سال تحصیلی 1402-1403 را بررسی می کند. روش پژوهش کیفی و از نوع پدیدارشناسی است. معلمان چندپایه استان کردستان که حداقل 15 سال سابقه تدریس در کلاس چندپایه را دارند، میدان تحقیق این پژوهش کیفی بودند. نمونه گیری هدفمند و از نوع نظری بوده است. برای جمع آوری داده ها از مصاحبه نیمه-ساختاریافته استفاده شد و فرآیند مصاحبه تا اشباع نظری ادامه یافت؛ برای اطمینان، پس از اشباع نظری با سه نفر دیگر فرآیند مصاحبه ادامه پیدا کرد. پس از ضبط مصاحبه، متن آنها پیاده شد جهت تایید روایی و اطمینان پذیری، یافته ها به شرکت کنندگان ارائه می شدند و نظراتشان دریافت می شد سپس با استفاده از روش تحلیل سه مرحله ای (پایه، سازماندهنده و فراگیر) استرید- استرلینگ 2001 و به کمک نرم افزار MAXQDA مضامین استخراج گردید. یافته ها شامل سه مضمون فراگیر و نه مضمون سازماندهنده: شامل خودسالاری (افزایش آزادی عمل، تقلیل کنترل و فزونی جایگاه)، چیره دستی(آگاهی، طرح ریزی، دانشورانه و توانمندی دانش اموز) و باورمندی به کلاس چندپایه(وفاداری به روستا و بی آلایشی) می باشد. نتایج پژوهش نشان داد که کلاس های چندپایه، با وجود کمبود امکانات، مزایا و فرصت های متنوعی برای معلمان باتجربه فراهم می کنند که در کلاس های تک پایه و شهری به سختی امکان وقوع دارد. این معلمان اختیار عمل بیشتر دارند، کمتر مورد بازرسی قرار می گیرند و خلاقیت در این کلاس ها بیشتر شکوفا می شود.
نقش خودپنداره ی تحصیلی در پیش بینی خودکارآمدی ریاضی دانش آموزان متوسطه دوره دوم
حوزههای تخصصی:
هدف این تحقیق تعیین نقش خودپنداره ی تحصیلی در پیش بینی خودکارآمدی ریاضی دانش آموزان متوسطه دوره دوم بود. روش پژوهش حاضر از نوع تحقیقات رابطه ای است. نمونه آماری عبارت از 255 نفر است که به صورت تصادفی خوشه ای از بین دانش آموزان مدارس متوسطه دوم ناحیه 5 شهر تبریز انتخاب شدند. دانش آموزان به وسیله پرسشنامه های خودپنداره ی تحصیلی لی یو و وانگ و پرسشنامه ی خودکارآمدی ریاضی بتز و هاکت مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده های بدست آمده با استفاده از روش همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان می دهد که بین خرده مقیاس های خودپنداره ی تحصیلی و خودکارآمدی ریاضی در دانش آموزان رابطه معنی داری وجود دارد (001/0P>). خرده مقیاس های خودپنداره تحصیلی می توانند 18 درصد تغییرات را در خودکارآمدی ریاضی پیش بینی کنند. در بین دو متغیر پیش بین، اعتماد تحصیلی قدرت پیش بینی بالاتری دارد. نتایج این تحقیق اهمیت توجه به خودپنداره تحصیلی را در ارتقای خودکارآمدی دانش آموزان خاطرنشان می سازد.
سنتزپژوهی موانع انتقال یادگیری در آموزش های سازمانی؛ مقدمه ای برای برنامه ریزی آموزشی در سازمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: با توجه به تغییرات سریع در دانش و اطلاعات انسانی و در نهایت تغییر اهداف سازمان ها، نیاز به همگام شدن نیروی انسانی احساس می شود که مهمترین راهکار در این راستا، آموزش است که دانش، مهارت ها و توانایی های کسب شده در یک برنامه آموزشی منجر به تغییر پایدار در نحوه انجام وظایف کاری می شود که به مفهوم انتقال یادگیری اطلاق می شود. لذا هدف پژوهش حاضر شناسایی و چارچوب بندی موانع انتقال یادگیری سازمانی بود.روش شناسی: استراتژی این پژوهش سنتزپژوهی و از طریق رویکرد کیفی بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه اسناد و مدارک موجود در منابع پایگاه های استناد جهان اسلام، جهاد دانشگاهی و مگیران،گوگل اسکالر و ساینس دایرکت بود. نمونه گیری، هدفمند و نمونه شامل کلیه اسناد موجود در زمینه آموزش سازمانی، یادگیری سازمانی، انتقال یادگیری سازمانی، موانع انتقال یادگیری سازمانی، مهارت آموزی و آموزش های ضمن خدمت بود. جمع آوری منابع و اسناد تا زمانی که داده ها از لحاظ نظری اشباع نشد، ادامه یافت. از میان 247پژوهش دریافت شده، 70مورد بر اساس میزان تطابق با پژوهش حاضر انتخاب شدند. ابزار پژوهش چک لیستی برگرفته از مقالات مرتبط با کلیدواژگان بود. سپس تحلیل داده ها به شیوه استقرایی صورت گرفت و مضامین و عوامل تکرار شونده حذف و موانع اصلی و نهایی دسته بندی و برای هر دسته عنوانی کلی اتخاذ گردید. سپس عناوین کلی در اختیار اساتید صاحب نظر قرار گرفت و آنها صحت بعضی مقولات را تأیید و بعضی را رد کردند. مقولات تأیید شده به صورت منسجم درآمد و مرجع هر مقوله مقابل آن ذکر شد. یافته ها: یافته ها نشان داد اصلی ترین موانع انتقال یادگیری سازمانی؛ به ترتیب شامل عدم کیفیت آموزشی و مدیریتی مربیان، عدم وجود فرهنگ یادگیری، عدم وجود مدیریت تحول گرا و حمایتگر، حجم زیاد وظایف شغلی و چالش پذیری آنها، عدم مطلوبیت محتوای ارائه شده ، ارزشیابی نامطلوب، عدم نظارت یا نظارت نادرست بر کارآمدی دوره، زمان بندی نامناسب دوره ها و عدم آمادگی یادگیرنده می باشد. نتیجه گیری و پیشنهادات: با توجه به یافته ها پیشنهاد می شود؛ انتخاب مدرسین دوره های متناسب با شرایط یادگیرندگان و به صورت تخصصی صورت بگیرد ، سیاست ها و راهبردهای کلان آموزشی و مدیریتی از ابتدا بر اساس کاربست آموزش بنا شود و امتیازاتی که صرفاً مربوط به حضور و شرکت در دوره های آموزشی است، حذف گردد.نوآوری و اصالت: پژوهش حاضر برای اولین بار، به شناسایی تمامی موانع انتقال یادگیری سازمانی در سازمان های مختلف داخل و خارج کشور به صورت جامع با استفاده از استراتژی سنتزپژوهی پرداخته است.
Parenting Strategies for Children with Developmental Delays: A Qualitative Study on Single Parents(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Psychological Research in Individuals with Exceptional Needs (PRIEN), Vol. ۲ No. ۱ (۲۰۲۴) : Serial Number ۵
21-28
حوزههای تخصصی:
This study aimed to explore the parenting strategies, support systems, and coping mechanisms employed by single parents of children with developmental delays. A qualitative research design was adopted, involving semi-structured interviews with 23 single parents of children aged 2 to 12 years with diagnosed developmental delays. Participants were recruited through local support groups, online forums, and pediatric clinics. The data collection continued until theoretical saturation was achieved. Thematic analysis, following Braun and Clarke's framework, was used to identify key themes and subthemes within the data. The study identified three main themes: parenting strategies, support systems, and coping mechanisms. Key parenting strategies included routine establishment, positive reinforcement, adaptive techniques, communication strategies, and behavior management. Support systems encompassed family support, professional support, community resources, and financial assistance. Coping mechanisms highlighted were emotional resilience, social networks, personal time management, seeking knowledge, advocacy and empowerment, spirituality, and adaptability. Participants emphasized the importance of structured routines and positive reinforcement in managing their children's needs, while family and professional support were crucial in alleviating caregiving burdens. Effective coping mechanisms were essential for managing stress and maintaining well-being. Single parents of children with developmental delays employ a variety of effective strategies and support systems to navigate their unique challenges. Emotional resilience and social support networks play a critical role in their ability to cope with the demands of caregiving. These findings underscore the need for tailored interventions and resources to support single-parent families, highlighting the importance of flexible services, community resources, and advocacy efforts. Further research should focus on larger, more diverse samples and explore the impact of technological tools in supporting these parents.
اثربخشی مداخله آموزشی سیستم های یادگیری چندگانه برحافظه ی کاری و توجه دانش آموزان با اختلال خواندن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: اختلال خواندن یکی از انواع اختلالات یادگیری ویژه است که به مشکلات تحصیلی و یادگیری در دانش آموزان منجر می شود و در مدارس میزان شیوع بالایی دارد. بنابراین پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی مداخله آموزشی مبتنی بر سیستم های یادگیری چندگانه بر بهبود حافظه ی کاری و توجه در دانش آموزان با اختلال خواندن انجام شد. روش: این پژوهش از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود، جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان با اختلال خواندن در دوره دوم ابتدایی شهرستان مراغه بود که 30 نفر از آنان با استفاده از شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی در 2 گروه آزمایشی ) 15 نفر( و گواه ) 15 نفر( جای دهی شدند. برای هر گروه از مشارکت کنندگان، نخست آزمون وکسلر ) WISC-R ۱ ، نسخه 5( و سپس آزمون تشخیص خواندن نما ) کرمی و نوری، 1388 ( و سپس آزمون حافظه ی کاری و آزمون توجه استروپ ) Stroop ( اجرا شد. سپس برنامه آموزشی مبتنی بر سیستم های یادگیری به مدت 14 جلسه 45 دقیقه ای روی گروه آزمایشی اجرا شد. داده ها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: براساس یافته های پژوهش بین 2 گروه آزمودنی از نظر حافظه ی کاری و تعداد خطا و زمان وا کنش در توجه تفاوت آماری معنا داری وجود داشت و تعدادی خطای گروه آزمایشی کمتر از گروه گواه و زمان وا کنش گروه آزمایشی کمتر از گروه گواه بود. نتیجه گیری: با توجه به تفاوت آماری عملکرد 2 گروه آزمودنی می توان نتیجه گرفت که مداخله آموزشی مبتنی بر سیستم های یادگیری بر حافظه ی کاری و توجه اثربخش بوده و باعث بهبود عملکرد حافظه ی کاری و توجه دانش آموزان با اختلال خواندن می شود. بنابراین، پیشنهاد می شود مربیان مشکلات یادگیری ویژه از این نوع برنامه ها برای بهبود اختلال خواندن دانش آموزان خود استفاده نمایند.
Qualitative analysis of teachers' views towards environmental education in rural schools(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
Curriculum Research, Volume ۵, Issue ۲ , ۲۰۲۴
63 - 75
حوزههای تخصصی:
In recent years, attention to environmental education especially in rural environments has attracted the attention of many educational experts. The aim of the present study was to investigate the experiences of teachers in relation to environmental education in rural schools. To serve that end, a qualitative approach and phenomenological method were used. Consequently, unstructured interviews were conducted with 13 teachers using the purposeful sampling method. To analyze the data, thematic analysis was used. The analysis of the interviews revealed three main themes (regressive approach, progressive approach, and indifference approach), 13 sub-themes, and 31 refined themes. The findings of the research indicated teachers' lack of real involvement in environmental education, lack of trust in the efficiency of environmental education, absence of employing of new methods, superficial knowledge about the environment, and absence of attempts to use new methods in education. It is concluded that teachers play a significant role in environmental education, so training and preparing them can improve environmental education.
نگاهی راهبردی به برنامه درسی شیمی دوره متوسطه دوم: فاصله وضع مطلوب و موجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تعلیم و تربیت دوره ۴۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۱۵۹
۲۳۳-۲۱۳
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی برنامه درسی شیمی دوره متوسطه دوم ایران با رویکرد راهبردی بود. نوع پژوهش کاربردی و روش تحقیق، ترکیبی از نوع اکتشافی بوده است. جامعه پژوهش را در بخش کیفی، متخصصان برنامه درسی و اساتید آموزش شیمی ایران و در بخش کمی ، دبیران شیمی استان اصفهان تشکیل می دادند. برای نمونه گیری در بخش کیفی از نمونه گیری هدفمند استفاده شده و مصاحبه ها تا رسیدن به اشباع نظری(12 نفر) ادامه یافته است. دربخش کمی، حجم نمونه مطابق جدول کرجسی و مورگان و فرمول کوکران 200 نفر تعیین شده است. ابزارگردآوری داده ها، در بخش کیفی سؤالات نیمه ساختاریافته و در بخش کمی پرسشنامه محقق ساخته بود. پایایی پرسشنامه بر اساس ضریب آلفای کرونباخ 0/89 برآورد شده است. تحلیل یافته های کیفی نشان داد که متخصصان برای سواد شیمی جنبه های گوناگون (دانش، نگرش، مهارت و زمینه های شغلی) قائل اند و از نظر آنان در برنامه درسی شیمی باید به تفسیر علمی پدیده ها و پرورش مهارتها در زمینه های شغلی توجه بیشتری شود. بر اساس یافته های کمی بالاترین میانگین پاسخها (3/32) مربوط به حیطه اهداف و پایین ترین مقدار(2/83) مربوط به حیطه محتوا بود. میزان تحقق برنامه درسی شیمی دوره متوسطه دوم در حیطه اهداف، بیشتر از سطح متوسط است و در پاره ای از گویه ها در حد زیاد مورد توجه دبیران بوده است. در نهایت اینکه سازماندهی محتوا و روشهای تدریس و ارزشیابی در برنامه درسی شیمی دوره متوسطه دوم باید وضعیتی مناسب تر پیدا کنند.
نقش عکس برداری و تصویر در آموزش جغرافیا: تأثیرات مثبت بر یادگیری مکانی و فهم عمیق مفاهیم
حوزههای تخصصی:
نقش عکس برداری و تصویر در آموزش جغرافیا: تأثیرات مثبت بر یادگیری مکانی و فهم عمیق مفاهیمدرک و آموزش مفاهیم جغرافیایی نیازمند ابزارهایی است که بتوانند پیچیدگی های مکانی و ارتباطات بین پدیده های جغرافیایی را به شکلی ملموس و قابل فهم ارائه دهند. عکاسی به عنوان یکی از این ابزارها، نقش مهمی در تسهیل فرآیند یادگیری و درک عمیق تر مفاهیم جغرافیایی ایفا می کند. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانه ای-اسنادی، به بررسی تأثیرات مثبت عکس برداری بر یادگیری مکانی و فهم مفاهیم جغرافیایی پرداخته و نشان می دهد که چگونه تصاویر می توانند به عنوان یک وسیله ارتباطی مؤثر در آموزش جغرافیا عمل کنند. نتایج پژوهش نشان داد که عکس برداری و تصویر با جغرافیا یک پیوند ناگسستنی دارد و امروزه توسط بسیاری از سازمان ها یا مؤسسات تحقیقاتی و آموزشی همانند نشنال جئوگرافی در حوزه های مختلف از جمله اقیانوس ها، زمین، دنیای حیوانات وحشی، فرهنگ ها و مکان های تاریخی، نبوغ انسانی و همچنین گردشگری از این روش تأثیرگذار برای آموزش و پژوهش استفاده می شود. نتایج بررسی همچنین نشان می دهد که استفاده از عکس ها در فرآیند آموزش جغرافیا، به افراد کمک می کند تا پیچیدگی های مفاهیم جغرافیایی و ارتباط بین این مفاهیم را بهتر درک نمایند. بعلاوه این روش با ارائه تجربه واقعی و بصری از مناطق و پدیده های جغرافیایی، تحریک و انگیزه بخشی برای فرد ایجاد می کند. در این روش با ایجاد گلچینی از تصاویر مناطق مختلف و لمس محیط، نوعی تجربه مستقیم در زمینه مفاهیم و پدیده های جغرافیایی برای فرد ایجاد می شود.
هنر و زیبایی شناسی در مدرسه: رهاورد دیدگاه رودلف اشتاینر در مدارس والدورف
منبع:
آموزش پژوهی دوره ۱۰ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۳۸)
42 - 53
حوزههای تخصصی:
بر پایه این ایده مهم که هنر و ارزش های زیبایی شناسانه آن در تعلیم وتربیت، ظرفیت های قابل توجهی برای رشد همه جانبه دانش آموزان دارد، این پژوهش با هدف کاوش جایگاه و ابعاد کاربردی هنر و زیبایی شناسی در مدرسه با محوریت دیدگاه رودلف اشتاینر در مدارس والدورف انجام شد. روش پژوهش، تحلیل اسنادی بود. داده های پژوهش به کمک روش نمونه گیری هدفمند، از میان کتاب های اشتاینر و هم چنین سایر نویسندگان، با معیار بنیادهای زیبایی شناختی اسناد، گردآوری شد . ابزار اندازه گیری فرم فیش برداری بود. داده های اسنادی به شیوه ی کیفی مورد بررسی قرار گرفت. یافته های پژوهش بیانگر آن است که اشتاینر با انتقاد به آموزش های بی روحِ دوره مدرن، باور دارد شاهد قالب بندی های معین و از پیش مشخص در زندگی مکانیکی و استانداردشده هستیم. لذا ادراک مدرن از جهان، بیش از حد بر یک جانبه نگری این جهان و تفکیک ابعاد وجودی انسان متمرکز است. در این تحول جهان نگری، شیوه های تخیلی، پویا و تصویری تفکر به تدریج با تکامل آگاهی ناپدید شده و قالب های تقریباً تحلیلی و منطقی تحقق یافته اند. از این رو اشتاینر با هدف برگرداندن معنا به زندگی، هنر و ابعاد زیبایی شناسانه آن را عامل اساسی وحدت با زیستِ معنوی می داند. اگرچه فعالیت های هنرمحور در رویکرد اشتاینر به صورت شبکه ای درهم تنیده اند، با این حال در این پژوهش دو مقوله تخیل و چشم انداز کل نگر به ابعاد وجودی انسان، مورد بررسی قرار گرفتند. بنابراین، این پژوهش حائز نشانه هایی برای بازنگری نقش و جایگاه هنر در رویکرد سنتی آموزش وپرورش است. هم چنین آشنایی بیشتر با روش والدورف، علاوه بر درس آموزی در توسعه و بهبود تربیت هنرمحور، می تواند در بازاندیشی نوآورانه گنجینه-های معنوی و هنریِ فراموش شده ما ارزشمند باشد.
اثربخشی برنامه آموزشی مبتنی بر نظریه یادگیری زایشی بر استدلال ریاضی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان دوره متوسطه اول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تدریس پژوهی سال ۱۲ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
107 - 130
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی اثربخشی برنامه آموزشی مبتنی بر نظریه یادگیری زایشی بر استدلال ریاضی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان در سال تحصیلی 1402-1401 بود.روش: نوع پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جهت حذف اثر مداخله گر، با روش نمونه گیری در دسترس، دو کلاس 30 نفره، که توسط یک دبیر ریاضی آموزش می دیدند، انتخاب و به شیوه کاملا تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. طی 8 جلسه 40 دقیقه ای به گروه آزمایش محتوای درس ریاضی به روش آموزش مبتنی بر نظریه یادگیری زایشی، و به گروه کنترل همان محتوا در قالب کتاب درسی و با روش تدریس معمول ارائه گردید. دانش آموزان در هر دو گروه، قبل و بعد از آموزش، به پرسش نامه استدلال ریاضی رضایی (1394) و پرسش نامه عملکرد تحصیلی فام و تیلور (1999) پاسخ دادند. تجزیه و تحلیل داده ها با آمارتوصیفی و استنباطی از جمله میانگین، انحراف استاندارد و تحلیل کوواریانس، با استفاده از نرم افزار SPSS-26 انجام شد. نتیجه: نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که میزان استدلال ریاضی و مولفه های عملکرد تحصیلی(خودکارآمدی، برنامه ریزی و انگیزش)، در دانش آموزانی که با روش آموزش مبتنی بر نظریه یادگیری زایشی آموزش دیده اند نسبت به دانش آموزانی که با روش معمول آموزش دیده اند، بیشتر است، در حالی که میزان مولفه های تاثیرات هیجانی و فقدان کنترل در گروه آزمایش در موقعیت پس آزمون نسبت به پیش آزمون کاهش یافته است. مهم ترین نتیجه این پژوهش، مؤثر بودن روش تدریس مبتنی بر یادگیری زایشی بر استدلال ریاضی و تا حدی بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان می باشد.
طراحی آموزشی مبتنی بر اجتماع یادگیری زبان و تاثیر آن بر یادگیری خود راهبر، انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی تحصیلی دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تدریس پژوهی سال ۱۲ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
161 - 184
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف طراحی آموزشی مبتنی بر اجتماع یادگیری زبان و تاثیر آن بر یادگیری خود راهبر، انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی تحصیلی دانشجویان در درس زبان انگلیسی انجام شد. این پژوهش به لحاظ هدف، کاربردی و از نظر روش تحقیق، نیمه آزمایشی با مراحل پیش آزمون و پس آزمون و گروه های آزمایش و کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری در مقطع کارشناسی که در نیم سال دوم سال تحصیلی 1402-1401 واحد درس زبان انگلیسی را انتخاب کردند، بود. به روش نمونه گیری تصادفی ساده (بر اساس قرعه کشی)، تعداد 50 نفر انتخاب و در گروه های آزمایش (25 نفر) و کنترل (25 نفر) جایگذاری شدند. ابزار اندازه گیری، پرسشنامه های استاندارد یادگیری خود راهبر فیشر، انگیزش تحصیلی هارتر و خودکارآمدی تحصیلی شرر و مادوکس بود. به منظور تجزیه و تحلیل داده از تحلیل کواریانس چند متغیری مانکوا جهت آزمون آماری فرضیه اصلی و جهت آزمون آماری فرضیه های فرعی از آزمون تحلیل کواریانس یک متغیری آنکوا در سطح معناداری 05/0=α، استفاده شد. در سطح اطمینان 95 درصد (05/0 = α)، یافته ها نشان داد استفاده از اجتماع یادگیری زبان بر یادگیری خود راهبر، انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی تحصیلی دانشجویان در درس زبان انگلیسی تاثیر مثبت دارد و بر مقدار آن می افزاید. هم-چنین، تاثیر استفاده از اجتماع یادگیری زبان بر یادگیری خود راهبر، انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی تحصیلی دانشجویان متفاوت است. به طوری که استفاده از الگوی مورد بحث نخست بر خودکارآمدی تحصیلی (اندازه اثر: 94/0)، سپس بر انگیزش تحصیلی (اندازه اثر: 70/0) و در نهایت بر یادگیری خودراهبر (اندازه اثر: 64/0) موثر می باشد.
بررسی مؤلفه های تأثیرگذار بر توانمندسازی روان شناختی آموزگاران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویکردی نو بر آموزش کودکان سال ۶ زمستان ۱۴۰۳شماره ۴
1 - 23
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: در کارکنان هر سازمان ها، از زمان شروع اشتغال در هر پست سازمانی، ب ا انب وهی از عوامل استرس زا روبه رو هستند که علاوه بر اینکه بر بهداشت روانی و جسمی آن ها را تحت ت أثیر قرار می دهد، پیامدهای نامطلوبی مانند ناخشنودی شغلی، نداشتن احساس مسئولیت، غیبت، کم کاری، بی توجهی ب ه ش غل و اختلال در روابط بین فردی را ب ه ب ار می آورد. یک ی از اق داماتی ک ه سازمان ها می توانند برای کاهش این عوامل مخرب انجام دهند، توانمندسازی روان شناختی کارکنان است.بر همین اساس هدف و مسئله اصلی موردبررسی در این پژوهش، بررسی مؤلفه های تأثیرگذار بر توانمندسازی روان شناختی آموزگاران است.منافع آنی و آتی: منافع آنی این پژوهش شامل اصلاح طرح واره ها و ذهنیت مدیران در تصمیم گیری و تصمیم سازی و منافع آتی که برای این پژوهش متصور است این است که استفاده از نتایج و اثبات یا رد فرضیه های این پژوهش، می تواند زمینه مناسبی برای مدل یابی توانمندسازی معلمان فراهم کرده و تحقیقات آنان را تسریع بخشد.روش شناسی پژوهش: با توجه به اینکه این تحقیق می تواند در اتخاذ تصمیماتی مربوط به نظام آموزشی به کار رود، در زمره تحقیقات کاربردی است. پژوهش حاضر ازنظر روش؛ توصیفی از نوع پیمایشی، ازنظر هدف، کاربردی و ازنظر بعد زمانی، تحقیقی مقطعی و ازنظر نوع داده ها، رویکرد کمی است. روش گرداوری اطلاعات، میدانی و ابزار گردآوری اطلاعات، پرسش نامه، جامعه آماری شامل آموزگاران ناحیه ۳ استان قم در سال تحصیلی ۱۴۰۳-۱۴۰۲ و نمونه آماری شامل ۳۴ آموزگار مشغول به تدریس در ناحیه ۳ استان قم است که به صورت نمونه گیری تصادفی انتخاب شده اند. روش تحلیل آماری-استنباطی با SPSS است. بر اساس فرضیات این پژوهش، عوامل: شایستگی، ﺧﻮدﻣﺨﺘﺎری، ﺗﺄﺛیﺮﮔﺬاری، معنی دار ﺑﻮدن و اﻋﺘﻤﺎد بر اساس سنجه های سن، مدرک تحصیلی، جنسیت و سابقه کاری موردبررسی و تجزیه وتحلیل قرار گرفت.ابزار پژوهش: برای جمع آوری اطلاعات در این پژوهش، از پرسشنامه توانمندسازی روان شناختی اسپریتزر و میشرا که توسط تیمور نژاد و همکاران (۱۳۸۹) طراحی شده است استفاده می گردد. ﺟﻬﺖ اﻓﺰایﺶ روایی ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ از ﻧﻘﻄﻪ ﻧﻈﺮات کﺘﺒی و ﺷﻔﺎﻫی اﺳﺎﺗیﺪ ﻣﺘﺨﺼﺺ ایﻦ رﺷﺘﻪ و کﺎرﺷﻨﺎﺳﺎن وزارت اﻣﻮر اﻗﺘﺼﺎدی و دارایی ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺷﺮایﻂ و ﺿﻮاﺑﻂ ﺣﺎکﻢ ﺑﺮ ﺳﺎزﻣﺎن اﺳﺘﻔﺎده ﮔﺮدیﺪه اﺳﺖ. ﻫﻢﭼﻨیﻦ به منظور ﺗﻌییﻦ ﭘﺎیﺎیی پرسشنامه ها، اﺑﺘﺪا ۳۰ ﻧﻔﺮ از ﺟﺎﻣﻌﻪ آﻣﺎری اﻧﺘﺨﺎب و ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ در اﺧﺘیﺎر آن ها ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ و ﺳﭙﺲ از روش آﻟﻔﺎی کﺮوﻧﺒﺎخ ﺟﻬﺖ ﺗﻌییﻦ ﭘﺎیﺎیی ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ اﺳﺘﻔﺎده ﮔﺮدیﺪ کﻪ ﻣﻘﺪار آﻟﻔﺎ آن ﺑﺮاﺑﺮ ۰٫۹۵ ﺑﻪ دﺳﺖ آﻣﺪ کﻪ می توان ﮔﻔﺖ ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ از ﺛﺒﺎت و ﭘﺎیﺎیی ﻗﺎﺑﻞ ﻗﺒﻮﻟی ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ.
شناسایی نیازهای آموزشی نو معلمان در نظام تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر باهدف شناسایی نیازهای آموزشی نو معلمان انجام شد. روش پژوهش ازنظر هدف کاربردی و به لحاظ نحوه گرده آوری یافته ها کیفی و به شیوه مرور نظام مند بوده است. به منظور تحقق هدف پژوهش به مرور منظمپیشینه پژوهشی بر مبنای الگوی سندلوسکی و باروسو (2006) در پایگاه های اطلاعاتی داخلی (مگیران، مرکز اطلاعات جهاد دانشگاهی و سیویلیکا) پرداخته شد.سپس از بین 650 سند پژوهشی شناسایی شده، 22 مورد انتخاب و با استفاده از راهبرد تحلیل مضمون بررسی گردید. به منظور تعیین اعتبار از ابزار برنامه مهارت های ارزیابی اساسی گلین (2006) و پایایی تحقیق نیز از طریق روش توافق بین دو کدگذار و با مقدار کاپای 73% برآورد شد. تحلیل یافته های حاصل از بررسی مستندات نهایی منجر به شناسایی 24 مفهوم اصلی گردیدکه براساس مدل شایستگی در قالب 4 مؤلفه کلی تر شامل؛ نیازهای مرتبط بادانش (تسلط بر محتوای درسی، سواد ICT، دانش مرتبط با پداگوژی، رویکردهای یادگیری و هنرهای نمایشی)، نیازهای مرتبط بامهارت (به کارگیری ICT در فرایند یاددهی – یادگیری، تجزیه وتحلیل محتوای درسی، برقراری ارتباطات اجتماعی، مدیریت زمان، نظارت و ارزشیابی مبتنی بر شایستگی و پژوهشگری)، نیازهای مرتبط با توانایی (توانایی بیان سریع و شفاف ایده، ایجاد انگیزه در دانش آموزان، حل مسئله و تفکر انتقادی، برقراری عدالت در برخورد با دانش آموزان و مدیریت بر خود) و نیازهای مرتبط با نگرش (نگرش مثبت به کاربرد فناوری اطلاعات و ارتباطات در فرایند یاددهی-یادگیری، ارزش قائل شدن به حرفه ی معلمی، علاقه به کسب علم و دانش و به روزرسانی آن، تعهد به حرفه ی معلمی، نگرش مثبت به تفاوت های فرهنگی، مذهبی و قومی، شوخ طبعی، اعتقاد به یادگیری مادام العمر) دسته بندی گردید
تدوین بسته ی آموزش روابط والد- فرزندی مبتنی بر پذیرش و تعهد و تعیین اثربخشی آن بر خودکارآمدی دانش آموزان(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
تعیین اثربخشی آموزش روابط والد-فرزندی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودکارآمدی فرزندان با استفاده از بسته ی آموزشی تدوین شده هدف این مطالعه بود که به روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه کنترل انجام شد. 42 نفر از دانش آموزان پسر دوره اول دبیرستان و مادران آن ها با توجه به هدف مطالعه به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی در گروه آزمایش و گروه کنترل قرار داده شدند. مادران گروه آزمایش، مداخلات آموزشی را بر اساس بسته ی آموزشی تدوین شده طی 10 جلسه 90 دقیقه ای در طول 10 هفته دریافت کردند. قبل از شروع فرایند مطالعه و پس از پایان جلسات آموزشی، خودکارآمدی دانش آموزان با استفاده از پرسشنامه خودکارآمدی بندورا موردسنجش قرار گرفت. پکیج آموزشی با استفاده از مطالعات کتابخانه ای/ اسنادی به روش سنتز پژوهی تدوین و روایی آن به روش روایی محتوایی، مدل لاوشه (1975)، نظر جمعی گروه خبرگان تعیین شد. CVI محاسبه شده بین 9/0 تا 1 به دست آمد که نشان از قابلیت اعتبار بسته ی آموزشی است. نتایج نشان داد که مداخلات آموزشی روابط والد- فرزندی مبتنی بر پذیرش و تعهد با استفاده از بسته ی آموزشی تدوین شده بر خودکارآمدی دانش آموزان به طور معناداری مؤثر بوده است ( ). درنتیجه می توان از مداخلات آموزش روابط والد- فرزند با کمک فن های مبتنی بر پذیرش و تعهد برای افزایش و ارتقای خودکارآمدی دانش آموزان استفاده کرد.
مدل فراگیرسازی ورزش آموزشی افراد با ناتوانی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: آموزش فرا گیر به صورت آموزش و پرورشی که مبتنی بر اصول پذیرش و فرا گیری همه افراد باشد، تعریف می شود. ا ین پژو هش با هدف ارائه مدلی برای فرا گیرسازی ورزش آموز شی ا فراد با ناتوا نی در ا یران ان جام شد. روش: روش آمیخته ) کیفی و کمّّی( به صورت ا کتشافی متوالی برای اجرای این پژوهش مورد استفاده قرار گرفت. مشارکت کنندگان در پژوهش شامل متخصصان و خبرگان ورزش افراد با ناتوانی بودند و مصاحبه ها تا حصول اشباع نظری در بخش کیفی، 16 نفر و در بخش کمّّی نیز 10 نفر مورد استفاده قرار گرفتند. برای جمع آوری داده ها در بخش های کیفی و کمّّی، به ترتیب از مصاحبه نیمهساختاریافته و پرسشنامه تدوین شده مبتنی بر روش فرآیند تحلیل سلسله مراتبی) )AHP استفاده شد. یافته ها: تعداد 602 کُُد باز به دست آمد که بعد از ادغام کُُد های تکراری، 182 کُُد باز منحصر به فرد به عنوان گویه های مؤثر بر فرا گیرسازی ورزش آموزشی افراد با ناتوانی و به ترتیب 6، 14 و 5 کُُد محوری نهایی در 3 سطح خُُرد، میانی و کلان گردآوری شد. نتیجه گیری: با توجه به نتایج و بعد از شناسایی عوامل مؤثر بر فرا گیرسازی ورزش آموزشی افراد با ناتوانی، نقش معلم و فرد با ناتوانی در بخش عوامل خُُرد، نقش مدیریت ورزش و مالی سازمان و مرکز ورزش در بخش عوامل میانی و نقش اقتصاد کلان کشور و جامعه در بخش عوامل کلان از اهمیت بالاتری برخوردار بودند.
اثربخشی آموزش خودکنترلی هیجانی بر پرخاشگری و کنترل عواطف دانش آموزان پسر با اختلال رفتاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: اختلال رفتاری، حاصل تعامل کودک با محیط اطراف وی است که با پیامدهایی چون تضاد با جامعه، نارضایتی، ناشادی فردی و شکست در مدرسه همراه است. هدف از این پژوهش اثربخشی آموزش خودکنترلی هیجانی بر پرخاشگری و کنترل عواطف دانش آموزان پسر با اختلال رفتاری بود. روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه انجام گرفت. جامعه آماری پژوهش عبارت بود از تمامی دانش آموزان پسر پایه ششم ابتدایی با اختلال رفتاری شهر الشتر در سال تحصیلی 1403 - 1402 . از میان جامعه آماری تعداد 28 دانش آموز با اختلال رفتاری براساس نظر مشاوران و معلمان دانش آموزان به شیوه نمونه گیری دردسترس انتخاب و در ادامه از میان نمونه انتخاب شده به شیوه نمونه گیری تصادفی، تعداد 14 دانش آموز در گروه آزمایشیی و 14 دانش آموز در گروه گواه گمارده شدند. گروه آزمایشی تحت مداخه آموزش خودکنترلی هیجانی قرار گرفت، اما گروه گواه آموزشی را دریافت نکرد. به منظور جمع آوری داده ها از پرسشنامه پرخاشگری باس و پری، مقیاس کنترل عواطف و پرسش نامه مشکلات رفتاری راتر ۷ فرم B )معلم( استفاده شد. یافته ها با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس تک متغیره و چند متغیره ) MANCOVA ( تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که آموزش خودکنترلی هیجانی بر پرخاشگری و کنترل عواطف آزمودنی های پژوهش تأثیر معناداری داشته است ) ۰۵ / p>۰ (. به عبارت دیگر؛ آزمودنی های گروه آزمایشی در نتیجه دریافت رویکرد آموزش خودکنترلی هیجانی از کنترل پرخاشگری و عواطف بالاتری برخوردار بودند. نتیجه گیری: با توجه به نتایج حاصل از این پژوهش می توان گفت رویکرد آموزش خودکنترلی هیجانی، رویکردی مفید و سازنده در کاهش مشکلات رفتاری دانش آموزان با اختلال رفتاری است.