فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۲۲۱ تا ۲٬۲۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۰ شماره ۸۵
103 - 126
حوزههای تخصصی:
در معرفت شناسی معاصر، هر گاه باور انسان صادق باشد و انسان در صدق باور خویش موجه باشد، معرفت شکل می گیرد. نقش توجیه از این جهت مهم است که دلایل یا شواهد لازم بر صدق باور را عرضه می دارد و آن را از حالت ادعای محض بیرون می آورد. مبناگرایی - یعنی بازگرداندن گزاره های نظری یا غیر پایه به گزاره های بدیهی یا پایه در فرایند توجیه معرفت- مهم ترین و پرسابقه ترین نظریه در مبحث توجیه است. معرفت شناس برجسته معاصر بونجور و فیلسوف شهیر اسلامی ملاصدرا هر دو در مبحث توجیه قایل به مبناگرایی هستند و از این جهت زمینه مساعد برای مقایسه و تعیین نقاط اشتراک و اختلاف آنان وجود دارد. چنین مقایسه ای به فهم رویکرد مبناگرایانه هر دو متفکر مدد می رساند؛ چه بسیاری از دیدگاه ها را می توان در مقام مقایسه با هم، به نحوی شایسته تر و دقیق تر درک کرد. نتیجه اینکه مهم ترین وجه اشتراک دو فیلسوف، تقسیم دوگانه آگاهی به غیر مفهومی و مفهومی (نزد بونجور) یا تقسیم دوگانه علم به حضوری و حصولی (نزد ملاصدرا) و نمایاندن مواجهه مستقیم میان این دو، به منظور تدارک توجیه مناسبی برای قسم دوم است. نیز مهم ترین اختلاف میان آن دو، استقلال معرفت شناسی از وجودشناسی و دفاع از مبناگرایی معتدل نزد بونجور و ارتباط معرفت شناسی با وجودشناسی و دفاع از مبناگرایی حداکثری نزد ملاصدراست.
چالش فلاسفه علم در شناخت زبانِ علم: موردکاوی مفهوم «هم ساخت»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حدود پنجاه سال پیش ارنست مایر (Ernst Mayr) زیست شناس و فیلسوف علم آلمانی در حالی اهمیت زیست شناسی را به فلاسفه علم گوشزد کرد که فلسفه علم به شدت تحت تاثیر فیزیک بود. فیلسوفان علم اندک اندک و با چند دهه تاخیر متوجه این غفلت شدند، اما هنوز اقدامی جدی و همه جانبه برای تجدید نظر در مبانی خود انجام نداده اند. تمرکز این مقاله بر روی مشکلاتی است که مثال های علوم زیستی برای درک رایج فیلسوفان علم از زبان دانشمندان ایجاد می کند. تغییرات مفهومِ «هم ساخت» به عنوان یک موردکاوی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و نشان داده خواهد شد که حداقل در مورد این مفهوم باور رایج مبنی بر وابستگی مفاهیم علمی به نظریات و یا امکان تعیین مرجع یک مفهوم با مولفه های توصیفی و علّی به شدت مورد تردید است. این مشکلات می طلبد که فلاسفه علم درباره آنچه تاکنون بدان توجه نکرده اند، یا به صورت موضعی سعی در حل و فصل آن کرده اند، تجدید نظر کلی کنند. در این مقاله نشان خواهیم داد که ریشه تمایز زیست شناسی از دیگر علوم، تاریخمندی موضوع مورد مطالعه آن است.
نسبت الفاظ و معانی در نظر فارابی با تکیه بر کاربرد اسامی «مثال اوّل» و «مشتق» در بیان معانی فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
107 - 129
حوزههای تخصصی:
فارابی در جدال میان دو قول درباره منشأ زبان، یعنی طبیعت گرایی افلاطونی و قراردادگرایی ارسطویی، موضع مستقل و بدیعی دارد. افلاطون حکایتگریِ لفظ از معنا را منوط به مناسبت حروف و اصوات تشکیل دهنده لفظ با معنا می دانست و ارسطو چیزی جز وضع و توافق گویشوران را معتبر نمی دید. در نظر فارابی «شباهت ساختار الفاظ با معانیِ مدلول» لازمه صحت و قوّت زبان و ضامن حکایتگریِ آن از معناست. او از میان قواعد زبانی ، قاعده اشتقاق را دارای بیشترین ظرفیت در نمایاندنِ شباهت و مناسبت میان الفاظ و معانی می بیند و آن را در موارد مختلفی به نمایش می گذارد. اطلاق اسامی «مشتق» یا «مثال اوّل» بر مراحل مختلف معرفت و اجناس و انواع مقولات جوهری و عرضی در حالات مختلف و تبیین وجه فلسفی این اطلاقات، از این موارد است. او توضیح می دهد که چگونه شباهت ساختار هریک از این دوگونه لفظ با ویژگی ها و نسبت های ذاتیِ معانی و مفاهیم فلسفیِ مدلولشان آن ها را شایسته این دلالت می کند. در جایگاهی دیگر، با اشاره به «مثال اوّل» بودن واژه های معادل «موجود» در دیگر زبان ها، از ویژگی ها و جایگاه معنای مدلول این لفظ در فلسفه خبر می دهد و دوستدارانِ عرب زبان فلسفه را از خطاهایی که ممکن است به دلیل ظاهرِ مشتق این لفظِ منقول دچار شوند، آگاه می کند.
تبیین رابطه نفس و بدن: رهیافتی جهت درک رابطه خدا و انسان مبتنی بر اصل امکان فقری و بسیط الحقیقه کل الاشیاء(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ازجمله مباحث مهم حکمت متعالیه «چگونگی ارتباط نفس و بدن» است که صدرالمتألهین با نوآوری در نحوه تبیین «امکان فقری» و «عین الربط بودن معلول» و نیز با نگاه متعالی خویش در «قاعده بسیط الحقیقه» به اثبات «عینیت نفس و بدن» پرداخته، و با همین نگرش به یکی دیگر از اصلی ترین پرسش ها یعنی چگونگی ارتباط خدا و انسان در حیطه اعمال و افعال پاسخ داده است. براساس مبانی صدرایی همان طور که قوا و بدن وجود منحاز و مستقلی ندارند و قوا و افعالش معلول نفس اند، از این رهگذر به نحوه فاعلیت افعال انسان (که معلول و ممکنی از ممکنات و عین الربط به وجود حضرت حق است و وجودش تطور و تشأنی از وجود خدا محسوب می شود) می توان رهنمون گشت، و بدین مهم دست یافت که فاعلیت انسان نه تنها مستقل نبوده، بلکه حتی نقش وسایط هم نخواهد داشت و فقط مصحح قابلیت قابل برای فیض صادر از فیاض علی الاطلاق بوده و فاعلیت حقیقی تنها از آن خداوند است. در پرتو همین نگاه پرسش های فرعی موجود در آیاتی همچون «ومارمیت اذ رمیت» پاسخ داده می شود.
تبیین میزان سازگاری نظام الهیاتی ابن سینا در باب "وجود واجب تعالی”(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نظام الهیاتی ابن سینا، موضوع مربوط به «وجود واجب تعالی» در دو بخش الهیات بالمعنی الاعم و الهیات بالمعنی الاخص بررسی و تبیین شده است. ابن سینا در امور عامه، احکام «موجود بما هو موجود» اعم از واجب و ممکنات را تبیین کرده و در مبحث الهیات بالمعنی الاخص نیز، به صورت مبسوط و مستوفی به اثبات واجب تعالی و بیان صفات و افعال او پرداخته است. در بررسی دیدگاه های شیخ الرئیس در هر دو موضع است که میزان سازگاری و ناسازگاری نظام الهیاتی او قابل رصد، تحلیل و نقد می باشد. نظام الهیاتی سینوی، علی رغم توفیقاتی که در اثباب واجب الوجود و احکام تقسیمی «موجود بما هو موجود» داشته، به دلیل عدم ارتقاء از «وحدت تشکیکی عام» به «وحدت تشکیکی خاص» در تبیین مسائلِ «وجود» و «وحدتِ» واجب تعالی در دو قلمرو «مفهوم» و «حقیقت مصداق» با چالش های جدّی مواجه گردیده است. این مقاله، با رویکرد تحلیلی- انتقادی و با تمرکز بر عناوینی نظیرِ «نحوه وجود واجب تعالی» و رابطه «انیّت و ماهیتِ» او، نشان می دهد که بین اجزاءِ درونی نظام مذکور در محدوده موضوع مقاله ناسازگاری هایی وجود دارد و در نتیجه باید اذعان نمود که در این نظام الهیاتی وفاق و سازگاری صددرصدی مشاهده نمی گردد.
روش های ترویج مشهورات از نگاه فارابی و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر ناظر به نقش محوری مشهورات در ایجاد وحدت و سوق جوامع به سمت سعادت یا شقاوت، به جست وجو در باب اقسام روش های ترویج مشهورات در آثار فارابی و ابن سینا پرداخته است. علی رغم عدم تصریح فارابی و ابن سینا به روش های ترویج مشهورات، می توان بر اساس ملاکی که از تأمل در آثار فارابی مبنی بر ایجاد انگیزه در افراد به سوی انجام افعال به دست آمده است، روش هایی را برای ترویج مشهورات در آثار آن ها استنباط کرد. یک قسم از این روش های ترویج مربوط به حوزه تعلیم می شود که شامل طریق تخیلی و اقناعی است و قسم دیگر مربوط به حوزه تأدیب است که شامل اقاویل اقناعی و انفعالی می شود. اقسام دیگر شامل تخیل و آثار آن، مقاربت با آرای مشهوره دیگر، قوای نفسانی، قانون و شریعت، فرا گرفتن از زمان خردسالی، صناعت خطابه و جدل و عادات می شود. حاصل تأمل در هر یک از این روش های ترویج مشهورات این است که روش های ترویج میان این دو فیلسوف مکمل یکدیگر محسوب می شوند و روش های ترویج مشهورات از لوازم عوامل مشهورات هستند و عکس العمل اکثر افراد در قبال مشهورات گسترش یافته به وسیله این روش ها، اقبال و در برخی، اکراه است.
موجه بودن باور متداول به خداوند بر اساس معرفت شناسیِ مبتنی بر شنیده های اطمینان یافته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چالش های معرفت شناسانه بسیاری حول توجیه باور به خداوند در سه قرن گذشته وجود داشته است، به گونه ای که برخی همچون پلنتینگا صرف تضمین را به جای توجیهِ استدلالی در این زمینه مطرح کردند و باور به وجود خداوند را باوری پایه نشان دادند. اما میلیون ها انسان، بدون توجه به این چالش ها، باور به وجود خداوند را بدون آن که ایمان گرا باشند برای خودشان موجه می دانند. این توجیه از کجا ناشی می شود؟ آیا توجیه آنها از لحاظ معرفت شناختی قابل تبیین است؟ در این مقاله در نظر است ضمن تبیین جریان های جدید معرفت شناسی اجتماعی و «گواهی»، اهمیت معرفت شناسی مبتنی بر شنیده های اطمینان یافته نشان داده شود، سپس استدلال گردد که شنیده های اطمینان یافته ما درباره وجود خداوند و صفات او، که به پیامبران منتهی می شود و آن نیز به اقرار خداوند و تبیین او از خودش مبتنی است، می تواند بهترین توجیه برای باورهای ما باشد. در نهایت به این سؤال پاسخ داده شود که چگونه گواهی خداوند بر وجود و صفاتش که از طریق پیامبران به ما رسیده است می تواند یکی از بهترین توجیه های معرفتی برای باور به وجود و صفات خداوند باشد؟ و این نوع معرفت شناسی دینی چه مزایایی نسبت به قرینه گرایی یا صورت های گوناگون برهان آوری بر وجود خداوند و صفات او می تواند داشته باشد؟
تئوفراستس و قیاس های دارای-حد-اضافه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تئوفراستس شاگرد و جانشین ارسطو، به جز شرح نظام منطقی استادش، برای تکمیل و غنای بیشتر این نظام دست به کار اصلاح و بسط آن هم شد. علاوه بر اینها او صورت هایی استدلالی را معرفی کرد که در آثار ارسطو یا اصلا ذکری از آنها وجود نداشت یا ارسطو تنها به اشاره هایی گذرا به آنها اکتفا کرده بود. یکی از این صورت های استدلالی که تئوفراستس مطرح کرد قیاس های دارای-حد-اضافه هستند. گرچه در ارگانون ارسطو می توان اشاره ای مختصر به این نوع استدلال را ملاحظه کرد ولی شرح و بسط این استدلال ها و نامگذاری خاص آنها مربوط به تئوفراستس است. این شکل خاص استدلالی در نظام قیاسی ارسطو نمی گنجد. البته می توان برای برخی از انواع این استدلال ها معادل هایی در میان ضروب قیاس های ارسطویی یافت. ولی همه انواع آنها قابل تحویل به قیاس های حملی نیستند. به نظر می رسد طرح و بحث از قیاس های دارای-حد-اضافه ورود به منطق مرتبه دوم و ورود به بحث از نسبت میان مفاهیم و کلیات است.
بررسی تطبیقی تحوّل جسم طبیعی در فلسفه ملاصدرا با تحول مستمر «ذرات» کوانتومی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نظریه کوانتوم، اشیاء (ذرّات) مدام در حال تغیر ناشی از اصل عدم قطعیت بوده و حالت ذرّه با یک بسته موج تابع زمان توصیف می شود؛ به طوری که تابع موج منتسب به حتی یک ذرّه آزاد، دارای تحوّل پی در پی است و ذره، حالتی نامعین و دگرگون شونده دارد. همچنین در نظریه میدان های کوانتومی نسبیتی، به جای مفاهیم ذرّه و بسته موج، اصالت به شیْ ء پیوسته ای به نام «میدان» که دارای افت و خیز دائمی در حالت پایه (خلأ کوانتومی) است، داده می شود. از سوی دیگر، موضوع تحوّل جسم، در فلسفه ملاصدرا هم در قالب حرکت ذاتی و تکاملی جلوه گر شده است. در این پژوهش، برآنیم تا - با استفاده از منابع شناخته شده و استاندارد در حوزه فلسفه صدرایی و همچنین فیزیک مدرن - به روش مطالعه و تحقیق کتابخانه ای - در دو حوزه پیش گفته به بررسی تطبیقی بپردازیم. نتیجه کار این است که همان گونه که تحوّل جسم طبیعی در فلسفه صدرایی، دال بر وجود یافتن و وجود باختن فلسفی نیست، تحوّل و تغیّر ذرّات کوانتومی و یا خلق و فنای ذرّات بنیادین، بر اساس نظریه میدان های کوانتومی نیز قابل تطبیق با این معناست؛ هم چنین، این که بر اساس اصل عدم قطعیت کوانتومی، یک ذرّه در دو لحظه پیاپی وضعیت یکسانی ندارد، با نظریه حرکت جوهری ملاصدرا که حرکت را در بستر زمانْ تبیین می کند، قابل تطبیق است.
بررسی و مقایسه آرای ارسطو و فارابی در مسئله خطای حسّی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۹
246 - 227
حوزههای تخصصی:
در فلسفه ارسطو و فارابی معرفت از حواسّ آغاز می گردد. این رویکرد به اکتسابِ معرفت، با دو چالش مطرح شده توسّط سوفیزم دربابِ ادراکاتِ حسّی _ یعنی «خطای حسّ» و «تفسیرهای متعارض از ادراکاتِ حسّی»_ مواجه می شود. ارسطو با تقسیمِ محسوسات به «مختصّ» و «مشترک» و طرحِ مفهوم «شرایط متعادل» و همچنین با طرح دوگانه ی «نمود» و «ادراک» تلاش می کند به این دو مسئله پاسخ دهد. فارابی نسبت به چالش دوّم موضِعی اتّخاذ نکرده است امّا در بابِ چالش اوّل با تقسیم یقین به «تامّ» و «غیرتامّ» راهکار متفاوتی را ترسیم می کند. از منظرِ وی یقینِ ناشی از «ادراکاتِ حسّی» یقین غیرتامّ است و با پایبندی به شرایط سه گانه ای، می توان به یقین های حاصل از شهودِ حسّی پایبند بود. به نظر می رسد هیچ یک از دو راهکارِ این دو متفکّر در حلّ مسئله خطای حسّی تامّ نیست؛ امّا راهکار ارسطو در تبیین مسئله، قابل دفاع تر از نظر فارابی است.
ارزش باریِ علم و برهان تعیّن ناقص(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم در دامان فلسفه علم در دهه های اخیر، ارزیابی امکان و لزوم پاک سازی فرایند علم از ارزش هاست. تأثیر ارزش های علمی در فرایند علمیْ محل مناقشه نیست، اما دخالت ارزش های غیر علمی - به دلایل مختلف و ازجمله خدشه در عینیت علم - محل تردید جدّی است. یکی از مهم ترین استدلال های مدافعان این اثرگذاری، تمسک به تعیّن ناقص گذرای فرضیه بر اساس شواهد و قواعد موجود است. در فرایند علم، گاه اتفاق می افتد که مجموعهی شواهد در دسترس به همراه قواعد منطقی و علمی، پژوهشگر را به نتیجه معیّنی رهنمون نمی شود و هنوز چند گزینهی بدیل پیش روی او وجود دارد. حال، از آنجا که مؤلفه های علمی بنا به فرض، از تعیّن کامل فرضیه ناتوان هستند، انتخاب از میان این گزینه ها بر پایهی ارزش های غیر علمی خواهد بود و در نتیجه، دخالت این قسم از ارزش ها در فرایند علم مُجاز خواهد بود. مهم ترین چالش پیش روی این دفاع، خدشه به عینیت علم است؛ زیرا شکاف بین فرضیه و مؤلفه های علمی، با عوامل غیر علمی پر شده است و این نگرشی غایت گرایانه و عمل گرایانه به علم است؛ نه نگاهی واقع گرایانه. همچنین عوامل اثرگذار بر انتخابِ نظریه در حالت تعیّن ناقص، اعم از ارزش های غیر علمی هستند و می توان انتخاب نهایی را مولود ویژگی های شخصیتی یا عوامل محیطی و فرهنگی غیر هنجاری دانست.
علم الهی در اندیشه ابن سینا و ابوالبرکات بغدادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
علم الهی جزو مسائل مهم در حوزه خداشناسی است که تحلیل آن مورد اختلاف اندیشوران قرار گرفته و دیدگا ه های متعددی در تقریر آن ارائه شده است. در همین زمینه ابوالبرکات بغدادی در کتاب معروف «المعتبر فی الحکمه» به نقد و ارزیابی دیدگاه ابن سینا پرداخته است. از رهگذر این جستار مشخص می شود که این دو در پذیرش علم حضوری خدا به ذاتش و علم به اشیای موجود مجرد اتفاق نظر دارند، اما علم الهی به اشیای معدوم (علم پیش از ایجاد) و علم به اشیای مادی متغیر اختلاف دارند که در این جستار به تقریر و ارزیابی هر دو دیدگاه پرداخته شده است.
رویکردی معرفت شناختی به مسئلۀ این همانی شخصی از دیدگاه هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
21 - 37
حوزههای تخصصی:
تلقی هیوم از جوهر نفسانی و این همانی شخصی حاصل ادعای تجربه گرایانۀ او مبنی بر ابتنای تصورات بر انطباعات و رویکرد توده ای او به ماهیت ذهن است. او بر همین اساس، وجود ذهن یا نفس را به عنوان حامل و موضوع ادراکات، مشکوک اعلام می کند و در نتیجه با مسئلۀ ملاک این همانی شخصی مواجه می شود. او ملاک استمرار آگاهی و آگاهی از گذشته را که مبتنی بر اعتقاد به جوهر نفسانی است در ایجاد تصور این همانی شخصی ناکافی می داند و مورد انتقاد قرار می دهد؛ اما در عین حال قائل است به اینکه آگاهی از گذشته و حافظه به عنوان نگهدارندۀ ادراکات گذشته به واسطۀ نسبت های شباهت و علیت، عمل قوۀ تخیل را در درک و فرض و کشف این همانی شخصی تسهیل می کنند. او سرانجام ادعا می کند که این همانی شخصی جعلِ قوۀ تخیل و اثبات ناپذیر و بدون ملاک است. آنچه در مورد رویکرد هیوم به مسئلۀ این همانی شخصی اهمیت دارد، این است که این رویکرد عمدتاً معرفت شناختی است نه هستی شناختی؛ و این امر با نظر به مبانی تجربه گرایانه و تصریحات او واضح به نظر می رسد، اما کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله سعی شده از منظری معرفت شناختی به دیدگاه او بنگریم و نشان دهیم که هیوم را نمی توان به سادگی منکر این همانی شخصی به معنای هستی شناختی دانست؛ زیرا طبق مبانی او اصولاً امکان بحث هستی شناختی دربارۀ این همانی شخصی وجود ندارد.
The Relationship between Psychology and Phenomenology: an analysis based on Husserl’s views(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
245 - 258
حوزههای تخصصی:
The relationship between an independent scientific discipline called psychology with phenomenology that presents the methodology and method together is an excuse for investigating the relationship between Husserl and Brentano’s thoughts. Although their relationship is come from different sources, according to Husserl’s main problem, end, and concern in confronting psychology, a researcher can find a good issue for research. Psychology and phenomenology bond together in favor of philosophy and seek a different intuition. Husserl keeps a type of psychology and uses it to achieve a philosophical attitude. The difference between Husserl and Brentano is both thematic and methodological, and of course, we can refer to the understanding of others and empathy that reduces the subjective aspect of the experience in Husserl’s phenomenology. Husserl goes to descriptive psychology with criticizing Brentano’s opinion about inner perception and also he criticizes Brentano's psychological reality that is the only appearance for him. Husserl’s attempt for modifying descriptive psychology makes to provides practical and functional solutions for contemporary psychologists. Of course, he does not forget the distinctions between psychology and phenomenology in terms of issue and method but especially holds them together. The brief article wants to follow the relationship between psychology and phenomenology from its origin (Husserl’s phenomenology) to achieve this purpose, the data of research have been collected through the library method and internet search then they are described and analyzed to reveal the concomitance of psychology and phenomenology. They must come together in the interpretation of the word description.
ساختار زبانی واقعیت در اندیشه ریچارد رورتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
واقعیت مستقل از آگاهی یا زبان و اساساً انسان چگونه است و آیا این امکان وجود دارد که واقعیتی که مستقل از ما و آنجا است در دسترس ما قرار گیرد؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟ پاسخ به پرسش هایی از این دست در باب واقعیت یکی از دغدغه های اصلی فلاسفه، مخصوصاً فلاسفه معاصر، است. برخی از اندیشمندان معاصر در مواجهه با مفهوم «واقعیت»، با بیان ها و استدلال هایی عمدتاً متفاوت، آن را امری در نسبت با انسان و اهداف و مقاصدش می دانند نه مستقل از آنها. ریچارد رورتی از جمله طرفداران چنین اندیشه ای است که می کوشد با تکیه بر مبادی نئوپراگماتیستی اش از آن دفاع کند. مقاله پیش رو با روش توصیفی تحلیلی در صدد است از چگونگی دفاع رورتی از این دیدگاه پرده بردارد. مطابق تحقیق حاضر، روشن می شود که رورتی با استناد به ویژگی هایی که برای زبان قائل است، از جمله این باور خود که امکان خروج و فراروی از زبان وجود ندارد و از طرفی زبان ماهیتی ابزاری و شعرگونه دارد، می گوید دسترسی به واقعیت لخت و عریان برای ما ممکن نیست و واقعیتی که برای ما دست یافتنی است ساخته خود ما با همکاری یکدیگر بوده و ساختاری کاملاً زبانی دارد.
مدل فهم هرمنوتیکی قرآن، در اندیشه گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۰
5 - 36
حوزههای تخصصی:
گادامر در کتاب حقیقت و روش به مقوله فهم و چگونگی شکل گیری آن پرداخته است. اندیشه های او، بیشترین تأثیر را بر مطالعات قرآنیِ روشنفکران دینیِ مسلمان داشته است. وی ضمن به تصویر کشیدن گونه-های مختلفی از فهم، از نقاط ضعف آنها لایه برداری می کند، تا بدین وسیله صورتِ حقیقیِ "فهمیدن" را نشان دهد. در این پژوهش، سعی شده است با انطباقِ این مدل های فهم بر حوزه فهم قرآن و ارزیابیِ آنها از منظر گادامر، صورت مقبول فهمِ قرآن بر اساس منظومه فکریِ او آشکار شود. پژوهش حاضر با روش توصیفی _تحلیلی نشان می دهد که گونه های فهم، اعم از "عینیِ محض یا تاریخی"، "ذهنیِ محض یا مدرن" و "دیالوگی" اساساً کاشف از حقیقت قرآن نیستند. نقص آنها، به دلیل نفی یا کم رنگ-کردنِ نقش برخی عناصر سازنده فهم است. بر اساس اندیشه گادامر، فهمِ حقیقی قرآن، فهمِ "دیالوگی-الهیاتی" است؛ یعنی ما با یک فزونی مهم با عنوان "باور توحیدیِ فهمنده" در "الگوی دیالوگی عامِ" گادامر مواجه ایم.
بررسی تطبیقی مفهوم خدا در کتاب اثولوجیا و رسائل فلسفی کندی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
903 - 926
حوزههای تخصصی:
خدای فلسفی با مفاهیم و اصطلاحات فلسفی مانند «وجود»، «علت»، «فعل محض» تبیین می شود که در اثولوجیا علاوه بر آنها از «واحد محض»، و «نور» و «نااندیشیده بودن» نیز سخن گفته شده است. در کندی نیز علاوه بر دو اصطلاح نخست، از «فاعلیت» و «حق» برای مفهوم خدا سخن به میان آمده است. مسئله حاضر بررسی تطبیقی مفهوم سازی خدا نزد کندی و اثولوجیا است تا میزان استقلال کندی از اثولوجیا یا میزان قرابت میان اندیشه کندی و متن اثولوجیا در مفهوم سازی خدا مشخص گردد. براین اساس پرسش هایی مطرح می شود اصطلاحات مشترک در مفهوم خدا در اثولوجیا و اندیشه کندی چقدر از حیث معنایی بهم نزدیک هستند و کاربست آنها برای اثولوجیا و کندی چقدر قابل تطبیق و انطباق است؟ آیا اندیشه کندی و کتاب اثولوجیا درباره مفهوم خدا را می توان بهم تحویل دارد؟ براین اساس در این نوشتار، با بررسی مفاهیم در هردو و تحلیل و بررسی آنها، مفهوم سازی خدا در اثولوجیا و رسائل فلسفی کندی را در مفاهیمی مانند وجود و علت و واحد بهم نزدیک و در مفاهیمی مانند «مؤیّس» متفاوت می یابیم.
واکاوی آلزایمر بر اساس مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۸
125 - 160
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش واکاوی آلزایمر بر اساس مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی ملاصدراست. بدین منظور به کمک بررسی کتابخانه ای به منابع دست اول روان شناختی و همچنین کتاب های دست اول ملاصدرا از جمله اسفار، مفاتیح الغیب و شواهد الربوبیه مراجعه شد. یافته ها به روش توصیفی- تحلیلی بررسی و با همدیگر مقایسه گردید و نتایج ذیل به دست آمد: 1. روان شناسان به تبع الوئیس آلزایمر نورولوژیست آلمانی بیماری آلزایمر را اختلالی جسمانی مربوط به آسیب های خاصی در مغز دانسته اند. 2. این اندیشمندان به گونه ای سخن گفته اند که جوهر اصیل تشکیل دهنده او را بدن دانسته اند. گویی انسان وجودش منحصر به همین بعد است. به همین دلیل همه بیماری آلزایمر را بر همین اساس تبیین کرده اند. 3. در مقابل از نظر ملاصدرا انسان موجودی مرکب از دو جوهر است که از آنها به نفس و بدن یاد می کند. 4. نفس جوهر اصیل و واقعیت انسان است و سلامت و بیماری روانی اساساً به آن منتسب است؛ بنابراین آلزایمر نیز به اختلال های مربوط به نفس باز می گردد، هرچند مغز نیز به عنوان علت اعدادی می تواند در آن به سهم خود، نقش داشته باشد. 5. ماهیت آلزایمر همان نسیان است که از تغییری در نفس حاصل می شود که نمی تواند با عقل فعال ارتباط برقرار کند؛ به همین دلیل نمی تواند صور ذهنیه را به وجود آورد. 6. بنابراین ملاصدرا آلزایمر را از جنس نسیان می داند که ریشه نفسی جسمی دارد. این پژوهش این نتیجه عملی را در بر دارد که پژوهشگران برای بررسی آلزایمر نباید صرفاً به ریشه های بدنی اکتفا کنند؛ بلکه لازم است بیماری را در چارچوب های نفسانی نیز بررسی کنند.
ورزش چونان پرورش فضایل اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در حالی که غالباً از منظر سلامتی یا با تأکید بر جنبه های اقتصادی به ورزش نگاه می شود، در این مقاله، نویسنده می کوشد کارکرد اخلاقی ورزش را بررسی کند و ابعاد آن را نشان بدهد. وجود برخی الگوها و نگرش های رایج به ورزش و سلطه نگرش پزشکی یا تجاری به آن مانع از توجه به جنبه های بنیادین اخلاقی در ورزش شده است. حال آنکه ورزش، به خصوص هوازی و غیر رقابتی، با فضایل اخلاقی گره خورده است. با این نگاه، نویسنده این اندیشه را پیش می کشد که ورزش استقامتی غیر رقابتی در درازمدت سه کارکرد اخلاقی دارد. نخست مایه خودفهمی، خودآگاهی و خودشناسی می شود، دوم به تسلط بر بدن، عواطف و هیجانات می انجامد و سوم آنکه موجب پرورش فضایل اخلاقی متعددی از جمله شجاعت، نظم، تحمل درد و حکمت می گردد.
دلایل توحید ذاتی در فلسفه اسلامی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
پژوهش پیش رو درپی تبیین و بررسی دلایل توحید ذاتی در دو مرتبه، یکی به معنای أحدیت و دیگری به معنای واحدیت در فلسفه اسلامی است. روش شناسی مسئله أحدیت و بساطت خداوند بدین گونه است که چون بساطت در مقابل مرکب است، ازاین رو فیلسوفان پس از شناخت انواع ترکیب ها در ممکنات، دلایل متعددی بر نفی همه این ترکیب ها در ذات باری تعالی اقامه کرده و بدین طریق به اثبات بساطت و أحدیت خداوند می پردازند. ازآنجاکه خداوند وجود صرف است و وجود صرف و بسیط، محدود به هیچ حدی نیست، پس خداوند نامتناهی و تکرارناپذیر بوده و در عین بساطت، واحد است. از نتایج این پژوهش آن است که فیلسوفان مسلمان به توحید واجب الوجود در رأس سلسله وجود باور دارند که هیچ علت و سببی برای آن متصور نیست و ماهیت و صورت عقلی نداشته و متصف به احکام ماهیت نمی شود و در عین بساطت، واحد بوده و مثل و شریکی ندارد.