فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۱۲۱ تا ۲٬۱۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۴۷)
273 - 293
حوزههای تخصصی:
ایجاد گرایش «کلام اجتماعی» در علم «کلام اسلامی» با سه هدفِ «ارائه ابعاد اجتماعی آموزه های اعتقادی»، «تحلیل موضوعات اجتماعی جدیدِ مرتبط با مبادی اعتقادی» و «پاسخ به انبوه شبهات اجتماعی وارده به معارف دینی» ضروری به نظر می رسد و اندیشه های متکلمان معاصر اسلامی و به خصوص استاد مرتضی مطهری که در عین تأکید بر انسجام و یکپارچگی معارف دینی، بنا به ضرورت های جهان امروز توجه ویژه ای به ابعاد اجتماعی اسلام کرده اند، مواد علمی ارزشمندی برای نیل به این مقصود در اختیار گذاشته است. این مقاله به تبیین ضرورت و ظرفیت ایجاد چنین گرایشی با استخراج کلام اجتماعی استاد مطهری پرداخته است.
«فهم شبکه ای معنا»به مثابه زیرساخت زبانی برای فهم گزاره های نقلی اعم از توصیفی و تجویزی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۸
5 - 29
حوزههای تخصصی:
با توجه به مبنای هستی شناختی و معرفت شناختیِ «پارادایم شبکه ای» که زیرساخت شکل گیری «معنا» است، معانی دارای وجود استقلالی از فاعل شناسا و قابل کشف و دارای ابعاد، سطوح، لایه ها و زوایای مختلف، هم در اصل وجودشان و هم در ظهور و بروزشان هستند و تلاش تمام فاعلهای شناسا، برای کشف حداکثری از «معنای پدیده یا نشانه یا متن» است. آیا روش موجّه برای این کشف وجود دارد؟ فرضیه مؤلف در پاسخ به این مسئله چنین است: «روش فهم شبکه ای که مبتنی بر گسترۀ شبکۀ هستی و معادلات ارتباطی در این شبکه است، روش موجه برای کشف حداکثری از معانی است». مقصود از «شبکه هستی» در این زمینه، نقشه روابط کل پدیده ها و مفاهیم دال بر آنها با یکدیگر است و مقصود از «معادلات ارتباطی در شبکه هستی»، برایندگیری از کمّ و کیف روابط میان پدیده ها و مفاهیم برای ایجاد یک تغییر است. در این روش از سه ابزار تحلیلی به طور خاص استفاده می شود: «علل اربع»، «مقولات عشر» و «مقومات سته حرکت». این سه ابزارِ راهبردی، مسئولیت تجزیه پدیده ها و مفاهیم به اجزا و روابطشان و سپس ترکیب آنها برای دستیابی به اثر و مفهوم جدید را به عهده دارند. این ابزارهای فلسفی با قرائت حکمت متعالیه، در تمام پدیده های فردی و جمعی، ذهنی، روحی و رفتاری، مُلکی و ملکوتی، حقیقی و اعتباری (بر اساس منشأ اعتبار یا انتزاعشان) کارایی دارند و می توانند در کشف مراد جدی گزاره های نقلی اعم از توصیفی و تجویزی استفاده شوند.
تبیین رابطه نفس و قوا با تأکید بر دیدگاه صدرالمتألهین(مقاله ترویجی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال هفتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۱۲)
41 - 62
حوزههای تخصصی:
مبنای «وحدت نفس و قوا» یا «النفس فی وحدتها کل القوی» از اصلی ترین مبانی ملاصدرا در باب نفس شناسی فلسفی است که فهم آن علاوه بر اینکه تأثیری جدی در برخی مبانی تعلیم و تربیت دارد، بستری مناسب برای حل مسئله «توحید افعالی» فراهم می کند؛ اما برای فهم صحیح این مبنا و رسیدن به ثمرات و کارکردهای آن نخست باید تصویر درستی از آن به دست آورد. در این تحقیق ابتدا با روش تحلیلی توصیفی به دیدگاه مشائیان درباره رابطه نفس و قوا پرداخته و با بررسی آن به این نتیجه رسیده ایم که فقدان برخی مبانی لازم، باعث تحلیل ضعیف مشائیان از رابطه نفس و قوا شده است. در تبیین دیدگاه ملاصدرا نیز بین مقام ذات و فعل، همچنین بین نظر متوسط و نهایی ملاصدرا در باب تشکیک، تفکیک کرده و روشن نموده ایم که رابطه نفس و قوا در نگاه ملاصدرا به حسب مقامات گوناگون، تفاسیر مختلفی دارد که مطابق با مقام ذات به «نفس و حقایق مندمج در آن» و طبق دیدگاه تشکیک خاصی به «نفس و مراتبش» و طبق تشکیک خاص الخاصی به «نفس و شئوناتش» تفسیر می شود.
قرابت بیان رمزی- تمثیلی سهروردی و افلاطون درباره خودشناسی به عنوان سرآغاز سلوک فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پیوند فلسفه افلاطون و حکمت اشراقی را صرف نظر تصریحات سهروردی درباب افلاطون به عنوان برجسته ترین حکیم صاحب شهود، می توان از طریق واکاوی قرابت های این دوفیلسوف درپرداختن به معانی کلیدی که به تعبیر سهروردی در«خمیره ازلی حکمت» ریشه دارند، بازشناخت. طبق این روش که فراترازپژوهش های تاریخی است، آثار این دو فیلسوف از جهتی مقایسه می-شوند که واجد مضامین سلوکی و معنوی اند. غایت فلسفه راستینی که افلاطون و سهروردی بدان اشتغال داشته اند سعادت بوده واین سعادت همان تشبّه به اله است. ازاین رو، مضمون بنیادی دراین فلسفه عبارت است ازسنخیت حقیقت انسان باحقایق الهی که براثرتعلق یافتن به تن فراموش شده است. بدین ترتیب اصل آغازین فلسفه به عنوان نوعی سلوک معنوی تذکار خود الهی به عنوان استعدادی درانسان برای حصول آن غایت است. سهروردی و افلاطون علاوه بر بحث نظری درباره این مضمون، بابیان رمزی نیز بدان پرداخته اند. درآثار سهروردی، به صورت متمرکز دررساله های تمثیلی، و در افلاطون نیز، در گفتگو هایی نظیر جمهوری و فایدروس می توان رمز هایی که درمقام این تذکارند بازشناخت. رمز هایی نظیر خارپشت، قطره شبنم، پرنده، قلب و جام جهان نما، و رمز های همبسته باآن ها، نظیر اسارت دردام و چرم و چاه همگی نمودار وضعیّت دوگانه بشرند: آسمانی و زمینی. این معانی رادرافلاطون بارمز هایی نظیرارابه بالداروچشم جان،ودرمقابل باهیولای توفونی، گلاوکس دریایی ونیزدرپیوندبارمز های اسارت درغار و دفن شدن درقبر می توان بازشناخت.
بررسی نگرش سودگروانه به دین در سپهر حکمت با رویکرد تحلیلی، تطبیقی و انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۶
307 - 337
حوزههای تخصصی:
نگرش سودانگارانه به دین، بیشتر، رویکردی نوظهور و متعلق به اندیشمندان جهان غرب به ویژه با تلقی عمل گروانه دین شناختی انگاشته می شود. گرچه چنین نگرشی به دین حاصل برخی نحله های فکری است که برای حقانیت و صدق گزاره ها اعم از دینی و غیر آن ارزش چندانی قایل نیست و ملاک اعتبار گزاره ها را وابسته به میزان سودمندی آن می داند، اما ریشه ها و نشانه های چنین نگرشی را می توان در اندیشه دین پژوهان جهان اسلام جستجو نمود. نگرش اندیشمندان مسلمان به این مسأله امری پسینی و بعد از حقانیت و صدق دین است. از منظر دین پژوهان مسلمان، نه تنها احکام فقهی و حقوقی بلکه اعتقادات دینی مشتمل بر مصالح و مفاسد و سود و زیانی است که بازگشت به زندگی بشر دارد. دین تنها یک سلسله مقررات تعبدی خالص نیست که فقط از ناحیه خدا صادر شده و بندگان مجبور به اطاعت از آن باشند؛ بلکه حقیقتی است که پایبندی به آن به سود و سعادت بشر می انجامد. سودمندی دین در زندگی مشروط و معطوف به معرفت و ایمان به خدا و زیست مؤمنانه است. مهمترین فایده دین به بشر معرفت بخشی، ارایه طریق هدایت، انگیزشو .... است. معرفت و ایمان به خدا و دینداری بستری برای ظهور فواید دین است. برخی فواید دین این-جهانی و عاجل و برخی نیز آخرتی و آجل است. نگرش انحصاری به سود این جهانی دین نگرشی فروکاهشی و وسیله انگارانه و فاقد ارزش معرفتی است و با ادیانی وحیانی سازگار نیست.
تحلیل روش شناسی فطری مهدویت پژوهی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۱
65 - 87
حوزههای تخصصی:
مهدویت پژوهی به عنوان یک حوزه مطالعاتی، موضوع، مبانی، اهداف و مسائل خاص خود را دارد. مسائل مهدویت پژوهی، مقولاتی است که از عوارض ذاتی موضوع (مهدویت) بحث می کند؛ مانند انتظار، غیبت، ظهور و غیره. حوزه مطالعاتی مهدویت پژوهی به جهت بهره مندی از وسعت موضوعی و کثرت و تنوع مباحث، به روش های مختلف برای اثبات و توجیه مسائل نیاز دارد. مسائل مهدویت پژوهی مبتنی بر نوع نگرشی که برای تبیین و تفسیر آنها به کار گرفته می شود، با استفاده از روش های مختلفی توجیه می گردند. مسائل مبتنی بر نگرش هستی شناختی با روش عقلی توجیه می شوند؛ برای اثبات مسائل مبتنی بر دین شناختی از روش نقلی روائی بهره گرفته می شود؛ توجیه مسائل مبتنی بر نگرش تاریخی به روش نقلی تاریخی نیاز دارد و مسائل مبتنی بر نگرش وجدانی نیز با بهره گیری از روش فطری اثبات می شوند. به طور کلی حوزه مهدویت پژوهی به جهت تنوع و تکثر مسائل و چند تباری بودن آنها با روش های گوناگونی سامان می یابد که چنان که گفتیم یکی از آن ها، روش فطری است. فطری بودن مهدویت با دو رویکرد انسانی و دینی توجیه می شود؛ رویکرد انسانی که از گرایش ها و خواسته های درونی و قلبی بشر بر می خیزد و رویکرد دینی، همان گزارش هایی است که از آیات و روایات استنباط می شود.
نقد و بررسی ظرفیت های مطالعات زیستی - دینی (نوروفلسفه، علوم شناختی دین، هوش معنوی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بعد از پیدایی و رشد مطالعات زیستی-دینی، ژنتیک رفتاری و علم ژنتیک مولکولی، زمین و ساحت دیگری تعریف و در نتیجه برای شناخت این دسته از مسائل از جمله منشاء دین ورزی، محققان به سراغ دانش بیولوژی و عصب شناسی رفته و در راستای کند و کاو پیرامون عامل گرایش های دینی ، عواملی از جمله VMAT2 موسوم به «ژن خدا» را آدرس می دهند. تمرکز تلاش این دسته، ارائه نقشه کامل باورهای مذهبی بر مکانیزم های مغزی و سیستم عصبی آن بوده و اساسا پایه ژنتیکی را برای آن مکانیزم های مغزی ارائه می دهند. در این راستاست که آنان مارکرهای ژنتیکی و هوش معنوی (SQ) را در کنار دیگر هوش های بشری معرفی و بر این باورند که پایه های عصبی استعلایی معنوی نیز بر ساخته صرف از این بنیاد ها هستند. پیش فرض رایج بر این است که این نوع مطالعات به دلیل اتخاذ رویکردهای تجربی، تکاملی و فرگشتی کاملا ضددینی و یا لااقل مبتلا به مشکل تقلیل گرایی است با این وجود، کوشش این خامه بر آن است تا نشان دهد که التزام به تنکردشناسی (فیزیولوژیک) دینی و فرگشت مغزی ، می تواند بستری را برای پاسخ به انتقادات پوزیتویستی بر ادیان نیز فراهم نماید.
تحلیل و نقد نظریه ی «عدم امکان شناخت ذات الهی از منظر فخر رازی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۹
183 - 167
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به دنبال پاسخ گویی به دو سؤال «امتناع شناخت ذات الهی به چه معنا است؟» و «این امتناع چه دلایلی دارد؟» شکل گرفته و در فرآیند پژوهش داده های زیر به دست آمده است، دلایل فخر مبنی بر شناخت ناپذیری ذات مخدوش به نظر می رسد چرا که: مبنای غیریت ذات و صفات و وجود ماهیت در خدای متعال قابل خدشه است، اعتقاد بر عدم شناخت کنه ذات مساوی با تعطیل شناخت در مورد موجود بسیط است، تصورناپذیری خدای متعال صحیح است اما ممکن است راه های دیگری برای شناخت وجود داشته باشد، برخی از دلایل نیز مبنی بر مقایسه است و بیش تر جنبه ی مثال دارد تا دلیلی مستقل، بنابراین داده ها و نتایج به نظر می رسد فخر رازی در مسئله سیری خطی نداشته و در برخی موارد متمایل به امکان شناخت ذات الهی نیز هست. فخر رازی با سامان دهی نظام شناخت بر مبنی فنا و به دلیل مشکلات موجود در اعتقاد به عدم امکان شناخت ذات، از عدم امکان دست برمی دارد که موضوع پژوهشی دیگر از نگارندگان خواهد بود.
چالش موجودیت زمان موهوم در آرای متکلمان و فلاسفه مسلمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مبحث حدوث و قدم عالم ریشه در مبانی تفکر کلامی و فلسفی نظیر ملاک نیاز معلول به علت، نسبت علت تام و معلول، ضرورت علّی و معلولی، تبیین ماهیت زمان و مکان و نسبتشان به یکدیگر، تبیین ذات و صفات الهی نظیر علم، قدرت، اراده و نسبت صفات با ذات دارد. دراین میان، برخی متکلمان، براساس مبانی فکری خود و توجه به ظاهر آیات و روایات، حدوث زمانی عالم را برگزیدند و شواهد و استدلال هایی اقامه کردند. در نقطه مقابل، فلاسفه مسلمان با نقد ادله و شواهد ایشان، قدم زمانی عالم را اختیار کردند. از سوی دیگر، برخی متکلمان برای گریز از چالش های حدوث زمانی و ترمیم ساختاری آن، نظریه زمان موهوم را ارائه کردند. یکی از محورهای اساسی در این نظریه، مسئله موجودیت و معدومیت زمان موهوم است که شکل دهنده دیالوگ استدلالی میان فلاسفه و متکلمان بوده است. در این پژوهش، اولاً نظرات متکلمان که در سه محور موجودیت، معدومیت و نفس الامری بودن این زمان متغیر است، مورد بررسی قرار می گیرد؛ ثانیاً نقدهای فلاسفه بر آرای متکلمان تبیین می گردد. نهایتاً نیز آشکار می گردد که با وجود تنافر آرای فلاسفه و متکلمان و اشکالات واردشده مانند شبیه زمان موجود بودن زمان موهوم و لغو بودن معدومیت زمان موهوم، می توان هر دو گروه را در اثبات نوعی وعاء برای موجودات عوالم مافوق ماده با وجود اختلاف در تبیین ویژگی ها و منشأ انتزاع این وعاء متفق دانست.
خطاهای فلسفی دکارت در تبیین خطاهای معرفتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول بهار ۱۴۰۰ شماره ۲
۱۰۰-۸۹
حوزههای تخصصی:
دکارت در تبیین فلسفیِ خطاهای ما، علت را به محدودبودن فاهمه و نامحدودبودن اراده و حکم کردن ذهن ما بر اساس اراده آزاد و نامحدودش درباره اموری که فاهمه به طور واضح و متمایز درنیافته است می داند. او برای این مطالب استدلال های فلسفی را پیش می کشد که در این مقاله درنظر است چند اشکال فلسفی به تبیین های وی نشان داده شود. مهم ترین اشکال آن است که استدلال دکارت مبنی بر نامحدودبودن اراده، یعنی بساطت اراده، از جهتی می تواند بر نامحدودبودن فاهمه نیز صدق کند. استدلال او بر محدودبودن فاهمه چون از جهت متعلقات فاهمه است بر متعلقات اراده نیز می تواند دلالت کند و در نتیجه، از این جهت اراده نیز محدود است. اشکال دیگر استنتاج نامحدودبودن اراده به خاطر بساطت آن است در حالی که دکارت دلیلی ارایه نکرده است که نشان دهد از بساطت یک امر، بینهایت بودن آن نتیجه می شود؛ این در حالی است که دلایل فلسفی نشان می دهد که از بساطت اراده فعلیت محض آن و در نتیجه، مجردبودن آن نتیجه می شود، نه نامحدودبودن آن. بدین ترتیب، تبیین دکارت از خطا و خاستگاه آن، چندان موجه به نظر نمی رسد.
دانش ها و نهادها در ساختار همه گیری: تحلیل زیست سیاسی پاندمی کرونا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ناآمادگی در مواجهه با همه گیری کرونا و نابسندگی مداخله ها و اقدامات در مهار آن، جهان را با شرایطی بحرانی مواجه کرده است. در این مقاله برآنم تا بر مبنای تحلیل و نقد زیست سیاسی نشان دهم که چرا در این نقطه ایستاده ایم و اینکه این ناآمادگی و نابسندگی ریشه در ساختار همه گیری (ابژه ها، دانش ها و نهادها) دارد. در این تحلیل به ابژه ها، دانش ها و نهادهای مربتط با ساختار همه گیری خواهم پرداخت و نشان خواهم داد ساختار همه گیری سبب رویت ناپذیری ابژه هایی همچون شهر، شهروندی و جامعه و به محاق رفتن دانش ها و نهادهای مرتبط با آن شده است. طبی سازی امور بهداشتی و مرجعیت دانش اپیدمیولوژی حاصل چنین فرآیند تاریخی ای است. به نظر می رسد احیای پزشکی شهری و توجه جدی به علوم انسانی سلامت به عنوان پیوند دهنده علوم زیست پزشکی، سیاست و جامعه می تواند افق های نوی بگشاید.
رویکرد معرفت شناختی در اثبات عقل مفارق در سنت اسلامی: تحلیل انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۹
166 - 147
حوزههای تخصصی:
یک دسته از ادله اثبات عقل مفارق ادله مبتنی بر رویکرد معرفت شناختی اند که در این جستار به تحلیل انتقادی سه دلیل از آن ادله خواهیم پرداخت. ما در این پژوهش نشان می دهیم که این ادله بیشتر شبیه به تبیین اند تا استدلال بر وجود عقل مفارق یعنی بیشتر شبیه به فرضیه های روشنگری هستند که علاوه بر برقراری سازگاری در یک نظامْ فهم چگونگی امکان یک امر را به ما می دهند. دراین صورت، اولا، رقیب بردارند یعنی می توان فرضیه ها و تبیین های رقیب ارائه داد؛ ثانیا، چون ظاهرا همه این مسائل چندتباری اند در علوم مختلف می توان تبیین هایی دیگر برای این امور عرضه کرد تبیین هایی که هر کدام بخشی از حقیقت را روشن می سازند؛ ثالثا، با توجه به ملاک های اولویت تبیین شاید امروزه دیگر این تبیین ها خیلی موفق نباشند. با این همه، اگر این ادله را استدلال و توجیه برای وجود عقل مفارق بدانیم، همچنان خلل های فراوانی دارند و از رسیدن به مقصود بازمی مانند.
تحلیل مفهوم خداشناسی در داستان های کلر ژوبرت با تأکید برآموزش مفاهیم دینی به کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش، با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی، به دنبال تحلیلِ مفهوم خداشناسی از جنبه های ساختاری و محتوایی در آثار داستانی کلرژوبرت است. خداشناسی، یکی از اصول اساسی مکتب اسلام و از مهمترین مسائل زیربنایی زندگی معنوی و دینی انسان هاست و اگر توحید و خداشناسی، مطابق شناخت و ادراک کودکان به دور از تقلید و تحمیل در ادبیات داستانی بیان شودادراک اصول اساسی دیگر مانند نبوّت و معاد به راحتی برای کودکان میسّر می گردد.این نویسنده مسلمان، در تبیین مفهوم خدا و خداشناسی اسلامی با آگاهی دقیق از ظرفیّت روح و روان و زبان کودکان و فهم کودکانه آنان و دشواری انتقال مفهوم خدا برای گروه سنّی ب و ج، از روش های غیر مستقیم گویی و مثال های ملموس و عینی استفاده نموده است واز طریق هنر داستان نویسی و به زبانی روان و شیوا و با جملاتی کوتاه و قابل فهم و تصاویری شاد و جذّاب و الهام گرفتن از آیات و روایات و از طریق محسوسات و پدیده های آفرینشو با کنار هم گذاشتن شخصیّت های انسانی و حیوانی به نحوی شایسته به پرسش های کودکان در خصوص مفهوم خداشناسی پاسخ داده و حسّ خداپرستی را در آنان برانگیخته است.
تومیسم تحلیلی؛ زمینه ها، نقدها، درس ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴
۳۱۲-۲۹۷
حوزههای تخصصی:
تومیسم از قرن سیزدهم تا امروز استمرار داشته است و گاهی این مطلب حمل بر بی بدیلی این سنت شده است. از جمله، این سنت فلسفی در قرن بیستم به قالب های مختلفی درآمد؛ برای مثال، گاهی صبغه «استعلایی» گرفت و گاه «اگزیستانسیالیست» شد. با این حال به علل و دلایلی این سنت کمتر با فلسفه تحلیلی ارتباط داشت. اما به مرور، پس از کارهایی فیلسوفانی چون پیتر گیچ، الیزابت انسکام و آنتونی کنی، زمینه برای داد و ستد بیشتر این دو سنت مهیاتر شد. سپس جان هالدین در سال ۱۹۹۰ به اتکای میراث فیلسوفان تحلیلی پیش از خود، تعبیر «تومیسم تحلیلی» را جعل کرد. هدف نوشته حاضر ارائه تصویری از این جنبش و توجه به برخی وجوه آن است. بنابراین، مختصراً دوره های تومیسم مرور می شوند. سپس به زمینه ها و جوانه های تومیسم تحلیلی اشاره می شود. گام بعدی توضیح درباره تومیسم تحلیلی و توضیح درباره بعضی عناصر و وجوه شکل گیری آن است. تومیسم تحلیلی منتقدان خود را دارد؛ بنابراین به مواردی از نقدها به این جنبش و پاسخ به آنها اشاره خواهد شد. در انتهای مقاله، در ضمن جمع بندی، به «فلسفه اسلامی تحلیلی» نقب می زنیم.
تبیین اهم مؤلّفه ها و لوازم معناداری زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به دنبال تبیین مفهوم معنای زندگی و تبیین مؤلّفههای حیات معنادار و نیز لوازم معناداری بر اساس قرآن کریم است. بدین منظور، ضمن بررسی نظرات متفاوت پیرامون این موضوع، به روش توصیفی- تحلیلی به تبیین مسأله از منظر قرآن با استفاده از تحلیل آیات پرداختهشدهاست. بر اساس بررسیهای انجامشده، هر چند در قرآن به هر سه مفهوم از معانی حیات یعنی معنا به مثابه ارزش زندگی، معنا به مثابه هدف زندگی و معنا به معنی کارکرد و نقش انسان در عالم خلقت، اشاره شدهاست، آنچه مشهود است این است که قرآن تنها معنا به مثابه هدف زندگی را به عنوان معنای زندگی حقیقی در نظر گرفته و بر همین اساس قرب و لقاء الهی را به عنوان معنا و هدف حیات انسانی معرفی کردهاست. سؤال اصلی پژوهش بر این مبنا استوار است که مهمترین مؤلفههای مؤثر بر حیات معنادار و لوازم آن از دیدگاه قرآن کریم چیست. شناخت، نگرش توحیدی، ایمان، عبودیت و لوازم آن، آرامش و رضایت، مؤلّفههای معناداری حیات است که طیّ فرآیند تحقیق، بدان دستیافتهایم.
بررسی خرده تراشی بر خوانش آقاعلی مدرس از وحدت وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۲
55 - 74
حوزههای تخصصی:
آقاعلی مدرس طهرانی نقش ویژه در تداوم و ترویج مبانی و رهیافت های حکمت متعالیه دارد. «بدایع الحکم» و «رساله فی التوحید» دو اثر وزین و ویژه او در توحیدنگاری است. تبیین مفصل و مبرهن توحید با زبان پاسخ گویی در «بدایع الحکم» بی بدیل است. با آن همه تفصیل، موضع او درباره وحدت وجود در «نظریه وحدت شخصی وجود در اندیشه ابوالحسن طباطبایی جلوه و آقاعلی مدرس طهرانی» با تحریف لفظی و معنوی و تقطیع عبارات، دستخوش تحریف شده است. اتهاماتی از قبیل دوگانه انگاری، ابطال مقامات وجود، لزوم سریان ذات واجب، تباین انگاری وجودی واجب تعالی و فعل مطلق، دستاورد این مقاله است که معظم له را بر پایه آنها ناقد بلکه نافی وحدت شخصی وجود قلمداد نموده است. داستان نقد ادعایی، ترکیبی است از اتهامات، شبهات، سوء رداشت از عبارات تقطیعی و خطاهای فراوان در مقام گردآوری و داوری. استناد به موضع سلبی حکیم در برابر خوانش باطل از وحدت وجود، مستمسک اساسی آن مقاله است. راستی آزمایی داستانِ نقد ادعایی با عرضه بر نص عبارات حکیم، پوچی این مدعاها را به وضوح نشان می دهد و موضع استوار او را همسان با سایر حکمای مدقق و عرفای محقق، از تقریرکنندگان وحدت شخصی وجود با بیان متقن و برهانِ مستحکم می نمایاند.
مجردگراییِ جادویی درباره جهان های ممکن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
173 - 194
حوزههای تخصصی:
لوئیس در بخش سوم کتابش، درباره کثرتِ جهان ها، با ارائه طبقه بندیِ سه گانه جالبی از انواعِ نظریاتِ مجردگرایانه درباره جهان های ممکن، انتقاداتی را علیه این نظریات اقامه می کند. اگرچه انتقاداتِ لوئیس به این نظریات عموماً ساختاری روشن و سنجیده دارند، اما مشکلات زیادی درباره فهمِ انتقادِ اصلیِ لوئیس به نوعِ سومِ نظریات مجردگرایانه، یعنی آنچه او مجردگراییِ جادویی یا معجزه آسا می نامد، وجود دارد. در این مقاله تلاش کرده ام که با دفاع از انتقادات لوئیس به مجردگرایی جادویی نشان دهم که هسته اصلیِ نقد لوئیس به مجردگراییِ نوعِ سوم، ناظر بر تشخیصِ مشکلی روش شناختی در این دست نظریات است. نظریه مجردگراییِ جادویی انتظاراتِ ما از یک نظریه حقیقیِ متافیزیکی را برآورده نمی کند. مجردگرایی جادویی، نسبت به انواع دیگر نظریات واقع گرایانه درباره جهان های ممکن و صدق های موجهه، قدرت تبیینی کمتری دارد، زیرا نظریه انضمامی گرایانه و همچنین نظریات مجردگرایانه زبان شناختی و تصویری می توانند تبیین های معقول و قابلِ فهمی درباره این نکته عرضه کنند که چگونه و به چه معنا یک جهان ممکن یک وضعیت امور ممکن را بازنمایی می کند. اما نظریه مجردگرایانه نوع سوم با غیرقابلِ تحلیل دانستن رابطه بازنمایی، به عنوانِ کلیدی ترین عنصر یک نظریه متافیزیکی درباره جهان های ممکن، نمی تواند لوازم یک نظریه متافیزیکی باکفایت را برآورده کند.
ساختار زبانی واقعیت در اندیشه ریچارد رورتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
واقعیت مستقل از آگاهی یا زبان و اساساً انسان چگونه است و آیا این امکان وجود دارد که واقعیتی که مستقل از ما و آنجا است در دسترس ما قرار گیرد؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟ پاسخ به پرسش هایی از این دست در باب واقعیت یکی از دغدغه های اصلی فلاسفه، مخصوصاً فلاسفه معاصر، است. برخی از اندیشمندان معاصر در مواجهه با مفهوم «واقعیت»، با بیان ها و استدلال هایی عمدتاً متفاوت، آن را امری در نسبت با انسان و اهداف و مقاصدش می دانند نه مستقل از آنها. ریچارد رورتی از جمله طرفداران چنین اندیشه ای است که می کوشد با تکیه بر مبادی نئوپراگماتیستی اش از آن دفاع کند. مقاله پیش رو با روش توصیفی تحلیلی در صدد است از چگونگی دفاع رورتی از این دیدگاه پرده بردارد. مطابق تحقیق حاضر، روشن می شود که رورتی با استناد به ویژگی هایی که برای زبان قائل است، از جمله این باور خود که امکان خروج و فراروی از زبان وجود ندارد و از طرفی زبان ماهیتی ابزاری و شعرگونه دارد، می گوید دسترسی به واقعیت لخت و عریان برای ما ممکن نیست و واقعیتی که برای ما دست یافتنی است ساخته خود ما با همکاری یکدیگر بوده و ساختاری کاملاً زبانی دارد.
رشد عقل و نظام حقوقی فراگیر در اندیشه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
284 - 299
حوزههای تخصصی:
در نظام فلسفی کانت، روشنگری معطوف به آینده ای است که در آن آدمی می تواند به ذات خود یعنی به آزادی و حداکثر شکوفایی استعدادهای خود دست یابد؛ استعدادهایی که طبیعت یا همان مشیت الهی در اختیار وی نهاده است. در این نگاه، حرکت عقل در طول تاریخ معطوف به رشد آدمی در مسیر خواست طبیعت بوده است؛ خواستی که طبیعت نیز از همان مجرا به خواسته اصلی اش که همانا فرهنگ و مدنیت جوامع بشری است، دست می یابد. در این ایده غایت مندانه، تمامیت تاریخ، تاریخِ حرکت گام به گام آدمی به سوی آزادی و عقلانیت و اخلاقیت در قالب نظامی اجتماعی- مدنی است که در آن آدمی ذات خود را در هیئت مشارکت های مدنی، مهار جنگ و رشد آموزش و فرهنگ به نمایش می گذارد و بدین ترتیب ایده وحدت متجسم می شود. این نوشتار تلاش دارد نشان دهد چگونه کانت ایده اصلی روسو مبنی بر ضرورت تغییر طبیعت ثانویه آدمی متناسب با خواست طبیعت را در دو نظام حقوقی- مدنی و نظام تعلیم و تربیت به خدمت گرفته و طرح انقلابی روسو را در چارچوب نظریه رشد عقل بازخوانی کرده است.
Khaqani’s Late Style: The Mada’in Qasida(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
384 - 399
حوزههای تخصصی:
This article discusses Khaqani Shirvani’s poem Aivan-i Mada’in (The Mada’in Qasida), from the vantage points of literary history and the theory of ruins. The Mada’in Qasida is a product of Khaqani’s “late style” in multiple senses, including the meaning that Edward Said attached to the term when discussing Adorno and Beethoven. While offering a close reading of The Mada’in Qasida, I consider how Khaqani refashioned his poetic persona within a prophetic lineage and set forth the terms of his argument for poetry’s discursive authority. In the case of this poem, Khaqani used his late style to critique the injustice of rulers past and present.