فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۲۰۱ تا ۲٬۲۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۴۹)
519 - 539
حوزههای تخصصی:
این مقاله در پی پاسخگویی به این پرسش است که اعتقاد مردم به زندگی پس از مرگ را چگونه می توان براساس علوم شناختی تبیین کرد و آیا چنین تبیینی به سود باور دینی به زندگی پس از مرگ تمام می شود یا خیر. دو «آزمایش موش مرده» و «آزمایش ریچارد قهرمانِ» برینگ و همکارانش از جمله آزمایش های مهمی است که برای تأیید باور انسان به دوگانگی ذهن و بدن و بقای ذهن پس از مرگِ بدن ثبت شده است. نظریه «قوه ذهن مندانگاری» (TOM) از نظریاتی است که در علوم شناختی عمومی برای تبیین پاره ای از یادگیری ها و شناخت های انسان مطرح شده است و بعدها دانشمندان علوم شناختی دین از همان برای تبیین باور گسترده انسان به دوگانگی ذهن و بدن و نیز زندگی پس از مرگ استفاده می کنند. در این مقاله ارکانی که نظریه قوه ذهن مندانگاری برای تبیین باور به زندگی پس از مرگ را تشکیل می دهد، استخراج و صورت بندی شده است: «قابلیت ذهن مندانگاری آفلاین»، «نیاز به نظارت و قضاوت مردگان»، «محدودیت در شبیه سازی مرگ»، «درک بدن مند و در نتیجه درک مکان مند از مرگ و زندگی پس از مرگ». از دیگر نظریه های علوم شناختی دین که رقیب نظریه قوهذهن مندانگاری اند نیز یاد شده است؛ همچون «نظریه فرهنگی»، «نظریه ذات گرایی»، «نظریه مدیریت وحشت» و «نظریه ترکیبی». دست آخر، براساس این دستاوردهای علوم شناختی دین در تبیین باور دینی به حیات پس از مرگ، «استدلالی به روش بهترین تبیین» یا «استدلال به روش تأیید مقایسه ای» اقامه شده است که نشان می دهد احتمال وقوع باور انسان به حیات پس از مرگ با فرض طبیعت گرایی، از احتمال وقوع باور انسان به حیات پس از مرگ با فرض فراطبیعت گرایی بسیار کمتر است.
بیان امر الهی در پیکرسازی گیاهی (بر اساس پدیدارشناسی روح و درس گفتارهای زیباشناسیِ هگل)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۷
83 - 104
حوزههای تخصصی:
در «پدیدارشناسیِ روح»، شواهدی دال بر این همانیِ مطلق و امر الهی وجود دارد. امر الهی در نزد هگل ذاتِ عقلانی دارد؛ بنابراین امر الهی بی کرانه، می بایست در موجودِ کران مند حضور یابد تا روح، خود را در جهان محقق سازد. این پویش و عزیمتِ روح در «دین طبیعی» و به موازاتِ آن در هنر نمادین پدیدار می شود. «پیکره های گیاهی» نخستین ریختِ تن یافته امر الهی اند. این ریختِ بدوی ابتدا به صورت ستون های ساده نشان داده می شود که کمترین «کار» بر روی آن ها انجام شده است. این ستون ها عمدتاً از ملحقات معماری هستند. پیکره های گیاهیِ مستقل به ندرت یافت می شوند، زیرا در این مرحله روح آزاد نیست و شناخت او از خویشتن در حدّ شناختِ گیاهان است. در «دین گیاهان» معصومیتی وجود دارد که با آغاز زیستِ جانوری و پیکار و پویشِ ناشی از آن، از دست می رود. با پایان دین طبیعی و هنر نمادین، پیکره های گیاهی به صورتِ «رفع شده» در ادیان و هنر ادوارِ بعدی تداوم می یابد. دین گیاهی، سرآغاز بیان امرِ الهیِ تن یافته در ادیان است.
اخلاق امکان ساز به جای اخلاق قضاوتگر؛ گفتگو با مقصود فراستخواه جامعه شناس و استاد برنامه ریزی توسعه آموزش عالی
حوزههای تخصصی:
جامعه ایدئولوژیک جامعه ای است که تحت حاکمیت یک ایدئولوژی حکومتی مستقر حاکم است که هم بر ایدئولوژی های دیگر و هم بر زندگی جامعه سیطره دارد. چون اگر ما وارد بحث ایدئولوژی شویم، موضوعات دیگر از منظر معرفت شناسی و همین طور جامعه شناسی معرفت، بحث جداگانه ای است. تصور من بر این است که مسئله ما آن نیست که در جامعه، ایدئولوژی هایی وجود دارد، چه بسا در جامعه ایدئولوژی هایی وجود داشته باشد اما جامعه اخلاقی باشد.یک مدل از اخلاق، نصیحت است ethics of advice. بر اساس این مدل، جامعه از افراد تشکیل شده است و اگر تک تک افراد را اندرز بدهیم، جامعه اخلاقی می شود. هرچه افراد اخلاقی شوند و تعداد افراد اخلاقی افزایش پیدا کند از مجموع جمع جبری افراد، جامعه اخلاقی به وجود می آید. مدل دوم، مدل محتسبی یا «ethics of inspector» است. مدل محتسبی یعنی اخلاق محتسبانه، یعنی محتسبی باشد. مدل محتسبی شیوه ای است که در آن حکومت متولی اخلاق می شود و در پی تغییر اخلاق مردم طبق معیارهای مورد نظر خود است.در مقابل مدل محتسبان و نصیحت، مدل رضایت بخشی که وجود دارد، شیوه اخلاق امکان ساز و توانمندساز است. این شیوه اخلاق تسهیلگر است به جای مدل اخلاق قضاوتگر. در این مدل به جای قضاوت کردن، برای اخلاقی شدن جامعه باید تسهیلگری، امکان سازی و توانمندسازی کنیم؛ یعنی امکان هایی را برای جامعه به وجود آوریم تا جامعه اخلاقی شود.بخت اخلاقی مفهوم جدیدی است که سال های گذشته و اخیر در حوزه مباحث اخلاقی مطرح شده است. یعنی یک انسان نوعی تا چه میزان بخت برای اخلاقی بودن دارد. بر اساس این مفهوم در برخی جوامع و شرایط مردم بخت اخلاقی شان بیشتر است و در برخی شرایط مردم بخت اخلاقی شان کمتر. این مدل بر گزاره های روشن و آزموده شده ای استوار است. این مدل می گوید کاری کنید تا شرایط و امکان اخلاقی بودن بالا برود، تسهیلگر و حمایتگر باشید تا امید اخلاقی بودن و بخت اخلاقی بودن مردم بالا برود.در جامعه اخلاقی مدنظر من دو نیرو وجود دارد: یکی بازدارنده ها یعنی عواملی که اجازه نمی دهند جامعه اخلاقی شود، مانند شکاف بین دولت و ملت، اختلاف طبقاتی، دولت سالاری و...؛ نیروی دیگر، مشوق ها و عوامل پیش برنده است، یعنی عواملی که می تواند جامعه را به سمت اخلاقی بودن پیش ببرد، مانند عدالت اجتماعی، شفافیت، فعالیت جامعه مدنی، افزایش سرمایه های انسانی و مشروعیت دولت.اولین قدمی که می تواند دومینوی غیراخلاقی ما را تا حدی تعدیل کند رفع شکاف بین دولت و ملت است. دولت باید قبل از اینکه همه چیز فرو بریزد، نوعی آشتی ملی و نوعی رفراندوم برگزار کند. این اقدام یک نوع امید و مشارکت جاری می کند و امکان های بعدی را به وجود می آورد که مشارکت اجتماعی، حقوق اجتماعی و نهادهای مدنی بالا برود.
هوش اخلاقی: بررسی تفکر و عمل اخلاقی در مدل بربا و مدل لنیک و کیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
میشل بربا (2001) و دوگ لنیک و فرد کیل (2005) دو مدل مختلف از هوش اخلاقی ارائه داده اند. این مقاله می کوشد با مروری بر اصطلاح هوش اخلاقی به بررسی، مقایسه و نقد این دو مدل بپردازد. هر دو مدل، نگاهی این دو مدل دارای اشتراکات قابل توجهی هستند. از سوی دیگر، در زمینه اهداف، روش ها و جغرافیای نظری دارای تفاوت هایی هستند. از جمله انتقادات وارد بر این دو مدل این است که هیچ یک از این دو تبیین فلسفی و/ یا علمی روشنی از مبانی خود ارائه نداده اند. علاوه بر این، چیستی فضائل و چگونگی انتخاب آن ها در هر یک از دو مدل مورد سوال است. هم چنین تعریف مفهومی و ارتباط مفهومی فضیلت های اخلاقی نیز در هر یک از این دو مدل مورد غفلت واقع شده است. از این رو، به نظر می رسد، با توجه به کاستی هایی که این دو مدل دارند، اتکا به آن ها به عنوان نظریه هایی در باب هوش اخلاقی محل اشکال باشد. از جمله نکات قابل توجه در نظریه های هوش اخلاقی این است که هوش اخلاقی تفکر اخلاقی و عمل اخلاقی را به هم پیوند می زند؛ این در حالیست که فاصله میان نظر و عمل اخلاقی یکی از چالش های مهم در حوزه فلسفه و روان شناسی است.
تلویزیون به مثابه شاعر، در بوته نقد افلاطونی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
522 - 545
حوزههای تخصصی:
نزاع افلاطون با شاعران و حکم به اخراج آنها از مدینه فاضله را از مطالعه جمهوری به خوبی می توان دریافت. او در کتاب سوم جمهوری به تعیین بایدها و نبایدها در خصوص شعر می پردازد و تعیین می کند که چه اشعاری باید برای جوانان خوانده شوند و چه اشعاری نباید خوانده شوند. این نقد تند و تیز افلاطون به شعر و شاعری، امروزه به نوعی می تواند ساختار هنری رسانه های جمعی مانند تلویزیون و سینما را نیز دربرگیرد. به نظر افلاطون واکنش های ما در برابر اتفاقات مختلف زندگی روگرفتی از واکنش های ما در برابر شعر هستند. همین امر، امروزه درخصوص تلویزیون نیز صادق است. تلویزیون صرفاً یک ابزار انتقال و پخش است و هیچ وسیله تازه ای برای تفسیر هنری واقعیت ارائه نمی دهد. به عبارت دیگر، تلویزیون جهان را آن گونه که هست تصویر می کند و به ما ارائه می دهد، یا به تعبیر افلاطونی، صرفاً روگرفتی از صورت ظاهر آن را عرضه می کند و در نتیجه، چنانکه افلاطون درباره شعر تأکید می کند، در برنامه های تلویزیونی نیز تقلیدها بر جای واقعیت می نشینند. در این جستار تلاش خواهیم نمود تا با تبیین دیدگاه افلاطون در خصوص هنر شاعری، آنگونه که در جمهوری بیان شده است، به نقد افلاطونیِ رسانه های جمعی در روزگار حاضر بویژه تلویزیون بپردازیم.
تکوین آگاهی و خودآگاهی در وضع سیاسی؛ بر اساس آموزه دانش و بنیاد حق طبیعی فیشته(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
654 - 681
حوزههای تخصصی:
آگاهی که یکی از مسائل کانونی ایده آلیسم آلمانی است تفسیرهای متنوعی در میان فلاسفه آلمان به خود دیده است. کانت با فرض شی فی نفسه، آگاهی را تکه تکه و در قامت سه نقد خود ارائه داد. بعد از او راینهولت و شولتسه با انتقاد از شی فی نفسه زمینه تفسیری نوآیین از آگاهی را به دست فیشته فراهم آوردند. فیشته با به حق دانستن نقد شولتسه از شی فی نفسه، آگاهی را در وحدت سوژه مطلق جمع نمود. سپس او با ایجاد نسبتی دیالکتیکی میان آگاهی، خودآگاهی و بیناسوژگانی تفسیری انقلابی از نحوه تکوین آگاهی به دست داد. در این مقاله سعی می کنیم تفسیر فیشته از آگاهی را با توجه به ارتباطی که وی میان آگاهی، خودآگاهی و بیناسوژگانی برقرار می کند توضیح داده و نحوه تقویم آگاهی و خودآگاهی را در وضع سیاسی ارائه دهیم. او ابتدا ادعا می کند که آگاهی به لحاظ منطقی در تکوین خود نیازمند نظمی است که خودآگاهی برای آن فراهم می کند و سپس نظم موجود در خودآگاهی را وابسته به ایجاد رابطه ای می داند که در فرایند به رسمیت شناسی میان سوژه ها به وقوع می پیوندد.
نقش«تعریف نشده ها» و «روش اصل موضوعی» در آغاز تطبیق فلسفه ها، با تمرکز برسه نظام فلسفی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۶۸)
29 - 61
حوزههای تخصصی:
تطبیق فلسفه ها و نظام های فکری با یکدیگر، تلاشی در جهت یافتن راه های تعامل و هم افزایی این مکاتب است. به نظر می رسد در این فرآیند، یافتن اشتراکات و اختلافات این ساختارها و روش مناسب این دستیابی، دارای اهمیت بسزایی هستند. روش را می توان در دو سطح کلان و متعیّن یا ابزاری در نظر گرفت. در اینجا مسئله این است که اگر برای این تطبیق، روش پدیدارشناسی با رویکرد پیشگامانی همچون کربن را به عنوان روش کلان برگزینیم و برای عینیت بخشیدن به این شیوه کلان، ساختارهای مورد تطبیق را در بستر «روش اصل موضوعی» که در دوره معاصر با بهره گیری از نظریه «مدل» دارای خصلت صوری بیشتری شده، پیاده سازی کنیم، آنگاه بنیادی ترین همسانی ها و اختلاف هایی که در روش پدیدارشناسی مذکور مورد تأکید هستند، در کدامین اجزاء ساختارهای اصل موضوعیِ موردبحث تعیّن می یابند؟ و نسبت این دو دسته اجزاء با یکدیگر، چگونه تبیین می گردد تا در سایه این تبیین، سایر نقاط اشتراک و اختلاف دستگاه های مورد تطبیق به وضوح و به شکلی نظام مند مشخص گردند؟ لذا، تلاش گردید تا با استفاده از بستر روش اصل موضوعی و ظرفیت صوری سازی نظریه مدل در دایره ای محدود و در ضمن بررسی تطبیقی یک گزاره خاص در سه ساختار فلسفی اسلامی،، نشان داده شود که «مفاهیم تعریف نشده»، بنیاد ترین همسانی ها و «تعابیرِ» آن ها و یا پیدایش اختلاف در این تعابیر، نیز اصلی ترین عامل افتراق و ایجاد دستگاه های گوناگون هستند و نسبت این دو به یکدیگر، نسبت «مطلق» با «قید» است، نیز سایر مختصات دستگاه ها و نقاط اختلاف و اشتراک در شکلی سلسله مراتبی امکان ظهور می یابند.
منطق استعلایی امیل لاسک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۴
195 - 211
حوزههای تخصصی:
امیل لاسک (1915-1875) آخرین نوکانتی و نقطۀ اوج این سنت شمرده می شود. او در گسست و پیوست سنت نوکانتی قرار می گیرد. وی از سویی نوکانتی است، زیرا با پروژۀ «منطق استعلایی» کانت توافق دارد. کانت و سایر نوکانتی ها در هر دو مکتب ماربورگ و بادن مقولات را نه همچون ارسطو به عنوانِ اموری هستومند در ابژه، که در فاهمۀ سوژه می جستند. ولی از سوی دیگر لاسک، به تأسی از مفهوم اعتبار (Geltung/validity) نزد لوتسه، طرحی دیگر در افکند و قلمرو سومی غیر از ابژه و سوژه برای مقولات تعریف کرد. به نظر او، مقولات اساساً هستنده (entity) نیستند که در سوژه یا ابژه تقرر داشته باشند. مقصود ما در این مقاله بازسازی آرای فیلسوفی است که به رغمِ اهمیت بسیارش، تقریباً فراموش شده و در این بازسازی، ضمن به تصویر کشیدن جایگاه او در تاریخ فلسفه اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست، زمینه را برای نشان دادن دقیق تر نحوۀ تأثیر او بر هایدگر فراهم می کنیم. مدعای اصلی مقاله آن است که لاسک نوآوری های فراوانی در اقوال سنتی فلسفه داشته و زمینه را برای ویرانگری سنت فلسفی غرب توسط هایدگر فراهم می کند.
بررسی مفاهیم اصلی نظام کیهانی- اخلاقی نوکنفوسیوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۰
291 - 314
حوزههای تخصصی:
مفاهیم لی، چی و ژن اصلی ترین مفاهیم نوکنفوسیوسی هستند. در این مقاله با مراجعه به متون کنفوسیوسی مکالمات، معرفت بزرگ، آموزه اعتدال و منسیوس که به سبب اهمیتشان توسط نوکنفو سیوسی ها به صورت یک مجموعه تحت عنوان «چهار کتاب» درآمدند، تفاسیر محققان برجسته از متون کنفوسیوسی و نیز آثار نوکنفوسیوسی ها، مفاهیم مذکور تبیین شده و ضمن بررسی منشأ این مفاهیم، به توصیف جایگاه آن ها در نظام کیهان شناسی اخلاقی نوکنفوسیوسی پرداخته شده است. آیین نوکنفوسیوسی در واقع پیشرفت خلاقانه مکتب کنفوسیوسی و نشانگر بلوغ آن و حاصل ادغام با جهان بینی های رایج عصر خود، اعم از دین بودایی، دائویی و دیگر مکاتب فلسفی است. نوکنفوسیوسی ها توانستند تحت تأثیر تفوق ادیان بودایی و دائویی مفاهیم کنفوسیوسی را بسط داده و برای رقابت با ادیان رایج؛ بویژه دین بودایی، نظام اخلاقی- متافیزیکی آیین کنفوسیوسی را برجسته سازند. آن ها از این طریق آیین نوکنفوسیوسی را بر عرصه تاریخ تفکر چین بنا نهادند و با احیای آیین کنفوسیوسی بر قوت و غنای آن افزوده و بار دیگر مردم را متوجه حقیقت ناب این آیین کهن ساختند.
تحلیل مفهوم خداشناسی در داستان های کلر ژوبرت با تأکید برآموزش مفاهیم دینی به کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش، با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی، به دنبال تحلیلِ مفهوم خداشناسی از جنبه های ساختاری و محتوایی در آثار داستانی کلرژوبرت است. خداشناسی، یکی از اصول اساسی مکتب اسلام و از مهمترین مسائل زیربنایی زندگی معنوی و دینی انسان هاست و اگر توحید و خداشناسی، مطابق شناخت و ادراک کودکان به دور از تقلید و تحمیل در ادبیات داستانی بیان شودادراک اصول اساسی دیگر مانند نبوّت و معاد به راحتی برای کودکان میسّر می گردد.این نویسنده مسلمان، در تبیین مفهوم خدا و خداشناسی اسلامی با آگاهی دقیق از ظرفیّت روح و روان و زبان کودکان و فهم کودکانه آنان و دشواری انتقال مفهوم خدا برای گروه سنّی ب و ج، از روش های غیر مستقیم گویی و مثال های ملموس و عینی استفاده نموده است واز طریق هنر داستان نویسی و به زبانی روان و شیوا و با جملاتی کوتاه و قابل فهم و تصاویری شاد و جذّاب و الهام گرفتن از آیات و روایات و از طریق محسوسات و پدیده های آفرینشو با کنار هم گذاشتن شخصیّت های انسانی و حیوانی به نحوی شایسته به پرسش های کودکان در خصوص مفهوم خداشناسی پاسخ داده و حسّ خداپرستی را در آنان برانگیخته است.
آگاهی اینترسوبژکتیو و التفات به دیگری در پدیدارشناسی روح هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
149 - 164
حوزههای تخصصی:
هگل در فلسفه مدرن، بحرانی را تشخیص می داد که به باور او، ناشی از تناهی و جزئیت رویکرد سوبژکتیو به آگاهی، و شکاکیت و بیگانگی آگاهی با واقعیت به عنوان نتیجه آن بود؛ ازاین رو، یکی از اموری که هگل به خصوص در دوره اقامت در ینا، آن را مسئله ای اساسی برای فلسفه قلمداد می کرد، حل این بحران بود. این مقاله در صدد است تا با تمرکز بر فصل خودآگاهی از کتاب پدیدارشناسی روح ، یکی از مواقف مهم تلاش هگل برای برون رفت از بحران یادشده را که در نظریۀ بازشناسی متقابل و رویکرد اینترسوبژکتیو به آگاهی به میان می آید، بررسی و تحلیل کند. در این نوشتار نشان داده خواهد شد که چگونه اتخاذ دیدگاه فردگرایانه در آگاهی و تصدیق بی واسطگی خودآگاهی استعلایی به منزله شرط امکان آگاهی، همواره شناخت را دچار تعارضاتی اساسی می کند. همچنین، نشان داده خواهد شد برای غلبه بر تعارضات یادشده به وساطتی نیاز است که بازشناسی مفروض در تعاملات اینترسوبژکتیو آن را تأمین می کند. درنهایت، این ادعا که سوبژکتیویته نه در نوعی رابطه درونی با خود، بلکه با پذیرش و بازشناسی دیگریِ خود امکان کلیتی را می یابد که در آن شکاف میان آگاهی و واقعیت از میان می رود، به عنوان بینش مهم هگل در پدیدارشناسی برای حل بحران یادشده معرفی می شود.
چالش موجودیت زمان موهوم در آرای متکلمان و فلاسفه مسلمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مبحث حدوث و قدم عالم ریشه در مبانی تفکر کلامی و فلسفی نظیر ملاک نیاز معلول به علت، نسبت علت تام و معلول، ضرورت علّی و معلولی، تبیین ماهیت زمان و مکان و نسبتشان به یکدیگر، تبیین ذات و صفات الهی نظیر علم، قدرت، اراده و نسبت صفات با ذات دارد. دراین میان، برخی متکلمان، براساس مبانی فکری خود و توجه به ظاهر آیات و روایات، حدوث زمانی عالم را برگزیدند و شواهد و استدلال هایی اقامه کردند. در نقطه مقابل، فلاسفه مسلمان با نقد ادله و شواهد ایشان، قدم زمانی عالم را اختیار کردند. از سوی دیگر، برخی متکلمان برای گریز از چالش های حدوث زمانی و ترمیم ساختاری آن، نظریه زمان موهوم را ارائه کردند. یکی از محورهای اساسی در این نظریه، مسئله موجودیت و معدومیت زمان موهوم است که شکل دهنده دیالوگ استدلالی میان فلاسفه و متکلمان بوده است. در این پژوهش، اولاً نظرات متکلمان که در سه محور موجودیت، معدومیت و نفس الامری بودن این زمان متغیر است، مورد بررسی قرار می گیرد؛ ثانیاً نقدهای فلاسفه بر آرای متکلمان تبیین می گردد. نهایتاً نیز آشکار می گردد که با وجود تنافر آرای فلاسفه و متکلمان و اشکالات واردشده مانند شبیه زمان موجود بودن زمان موهوم و لغو بودن معدومیت زمان موهوم، می توان هر دو گروه را در اثبات نوعی وعاء برای موجودات عوالم مافوق ماده با وجود اختلاف در تبیین ویژگی ها و منشأ انتزاع این وعاء متفق دانست.
تومیسم تحلیلی؛ زمینه ها، نقدها، درس ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴
۳۱۲-۲۹۷
حوزههای تخصصی:
تومیسم از قرن سیزدهم تا امروز استمرار داشته است و گاهی این مطلب حمل بر بی بدیلی این سنت شده است. از جمله، این سنت فلسفی در قرن بیستم به قالب های مختلفی درآمد؛ برای مثال، گاهی صبغه «استعلایی» گرفت و گاه «اگزیستانسیالیست» شد. با این حال به علل و دلایلی این سنت کمتر با فلسفه تحلیلی ارتباط داشت. اما به مرور، پس از کارهایی فیلسوفانی چون پیتر گیچ، الیزابت انسکام و آنتونی کنی، زمینه برای داد و ستد بیشتر این دو سنت مهیاتر شد. سپس جان هالدین در سال ۱۹۹۰ به اتکای میراث فیلسوفان تحلیلی پیش از خود، تعبیر «تومیسم تحلیلی» را جعل کرد. هدف نوشته حاضر ارائه تصویری از این جنبش و توجه به برخی وجوه آن است. بنابراین، مختصراً دوره های تومیسم مرور می شوند. سپس به زمینه ها و جوانه های تومیسم تحلیلی اشاره می شود. گام بعدی توضیح درباره تومیسم تحلیلی و توضیح درباره بعضی عناصر و وجوه شکل گیری آن است. تومیسم تحلیلی منتقدان خود را دارد؛ بنابراین به مواردی از نقدها به این جنبش و پاسخ به آنها اشاره خواهد شد. در انتهای مقاله، در ضمن جمع بندی، به «فلسفه اسلامی تحلیلی» نقب می زنیم.
تبیین تفاوت های هستی شناختی میان دیدگاه حکمت متعالیه و نوخاسته گرایی در باب رابطه نفس و بدن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴
۲۸۵-۲۶۵
حوزههای تخصصی:
دیدگاه نوخاسته گرایی شباهت هایی با دیدگاه حکمت متعالیه در باب رابطه نفس و بدن دارد. در عین حال و علی رغم این شباهت ها، به نظر می رسد تفاوت هایی اساسی در تصویر هستی شناسانه حکمت متعالیه و نوخاسته گرایی در این باره در کار باشد. مسأله اصلی مدنظر این مقاله، تشخیص این تفاوت هاست. نتیجه این تلاش را به طور خلاصه می توان چنین بیان داشت که مبانی هستی شناختی نوخاسته گرایی، سازگار با یافته های علمی است در حالی که این امر درباره حکمت متعالیه صدق نمی کند و این مهم، تفاوت هایی اساسی را میان تصویر هستی شناختی حکمت متعالیه و نوخاسته گرایی در باب رابطه نفس و بدن رقم می زند؛ تفاوت هایی که ریشه در مغایرت تصویر کلاسیک یا ارسطویی با تصویر جدید علمی از جهان دارند.
تعیّن ناقص و رئالیسم علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
224 - 247
حوزههای تخصصی:
ادّعا می شود که تعیّن ناقص نظریه های علمی توسط شواهد تجربی، می تواند موضع رئالیسم علمی را از پای درآورد. رئالیست های علمی ضمن باور به صدق (تقریبی) نظریّه های بالغ علمی معتقدند که ما می توانیم از رهگذر این نظریه ها نسبت به سطح مشاهده ناپذیر عالم دانش کسب کنیم. اما این اعتقاد با تکیه بر تز تعین ناقص به چالش کشیده شده است. گفته شده است که چون برای هر نظریه علمی نظریه های متعدّد هم ارزی وجود دارد که علی رغم ارائه هستی شناسی های مختلف همگی به یک اندازه با شواهد مشاهدتی سازگارند، لذا هرگونه باور رئالیستی به صدق یکی از اینها خالی از پشتوانه معرفتی خواهد بود. رئالیست ها برای غلبه بر این چالش می بایست نشان دهند که ما راه های معرفتی غیر از تأییدِ بی واسطه حاصله از شواهد مشاهدتی داریم که می تواند چنین تعیّن ناقصی را بشکند. ما در این مقاله سعی می کنیم بعد از شکافتن دقیق مسئله، نشان دهیم که امکان پاسخ به این مسئله با اتّکا بر رویکردی که آن را «توسعه منابع تأیید» می نامیم وجود دارد. مطابق این رویکرد، نظریّات می توانند از منابع دیگری نیز تأیید دریافت کنند. مهمترین منابعی که تاکنون در این زمینه معرفی شده اند عبارتند از: تأیید غیرمستقیم و مزّیت های نظری. پس از ارزیابی تأیید غیرمستقیم، ما به نفع این ادّعا استدلال خواهیم کرد که مزیّت های نظری، به خصوص «توان تبیین گری»، بهتر می تواند در ورای نتایج تجربی به عنوان منبع تأیید مورد نیاز رئالیست ها عمل نماید. البته به کارگیری مزیّت های نظری همواره با چالش هایی روبه رو بوده است، ولی ما در بخش های پایانی مقاله نشان خواهیم داد که می توان به این چالش ها پاسخ داد.
هستی شناسی معماری خانه ایرانی با توجه به سبک زندگی دینی (پژوهش موردی: مفهوم خلوت در مسکن طلاب شهر قم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خانه مکانی است که وقوع زندگی روزمره را در خود گرفتهاست. با این حال در خانهسازی معاصر ایران، به لحاظ هستیشناسی توجه کمتری به سبک زندگی دینی و مفاهیم معنوی همچون خلوت که ریشه در باورها و اعتقادات دینی ما دارد، شدهاست. این پژوهش نخست به بررسی نظری مفهوم سبک زندگی و مفهوم خلوت پرداخته؛ سپس تاثیر و رابطه این مفاهیم با سبک زندگی دینی بررسی شدهاست. بدین منظور قشر اجتماعی طلاب، به دلیل پایبندی بیشتر به آموزههای دینی، انتخاب شدهاست. روش تحقیق کیفی و رویه عملی آن تکمیل پرسشنامه توسط طلاب میباشد. یافتههای تحقیق لزوم انطباق رویکردهای مطرح شده توسط اندیشمندان غربی در ارتباط با خلوت، با هستیشناسی اسلامی و سبک زندگی دینی را نشان میدهد. چرا که تفاوت در هستیشناسی اندیشمندان غربی و مسلمان منجر به رویکرد متفاوت در قبال سبک زندگی و مفهوم خلوت میگردد. بنابراین باید با استفاده از سبک زندگی دینی هم در هستیشناسی مسکن سنتی و هم در نظریات خانهسازی غربی، مسکن مناسب برای یک خانواده ایرانی طراحی کرد.
ارزیابی شعور همگانی موجودات در حکمت متعالیه براساس ادله مبتنی بر وحدت شخصی وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
105-116
حوزههای تخصصی:
یکی از حقایقی که ذهن بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول کرده، شعور همگانی موجودات است؛ موضوعی که ظواهر آیات قرآن کریم و روایاتِ فراوان گواه آن است. حکمت متعالیه گام های ارزنده ای در مقام تبیین سریان ادراک در همه موجودات برداشته است. نگارنده در این مقاله می کوشد با به کارگیری روش توصیفی تحلیلی و با رویکردی انتقادی، آن دسته از ادله شعور سراسری موجودات را بررسی کند که در حکمت متعالیه با ابتنا بر وحدت شخصی وجود اقامه شده است. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که در صورت ناکافی بودن ادله مزبور برای اثبات مدعا، می توان با استناد به آیات و روایاتی که به دلالت مطابقی یا التزامی بر سریان ادراک در موجودات دلالت دارند، به این نتیجه دست یافت که هر موجودی بهره ای از علم دارد، هرچند تمام حقیقت چنین علمی برای انسان ناشناخته و دست نیافتنی باشد.
کاربرد استعاره در معرفت شناسی سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۹
81 - 61
حوزههای تخصصی:
در دیدگاه سنتی، استعاره امری تزیینی و مربوط به زبان ادبی و قابل حذف از زبان علمی و فلسفی است. هم چنین مطابق این دیدگاه، مبنای شکل گیری استعاره، شباهت عینی بین دو پدیده است. اما در دیدگاه معاصر نه تنها زبان ادبی بلکه زبان علمی و فلسفی نیز استعاری است و مبنای شکل گیری استعاره علاوه بر شباهت های عینی، انواع شباهت های ساختاری غیرعینی و هم بستگی در تجربه نیز می تواند باشد. در دیدگاه معاصر، استعاره، انتقال الگوی استنباطی حوزه مبدأ به حوزه مقصد است. مطابق این رویکرد، مفاهیم فلسفی از طریق استعاره ها مفهوم سازی می شوند. لیکاف و جانسون معتقدند خودِ ذهن و فرآیندهای ذهنی توسط استعاره مفهوم سازی می شوند. در این مقاله نشان داده می شود شیخ اشراق نیز ذهن و کنش های ذهنی را توسط استعاره ساختاربندی می کند. جنبه های مختلف ادراک در معرفت شناسی سهروردی توسط مفاهیمی مانند دیدن، اشراق، دست کاری اجسام، ساختمان، محاسبه ریاضی و حرکت مفهوم سازی می شوند.
تطوّر توحید ذاتی در فلسفه اسلامی و عرفان نظری با رویکرد تحلیلی - تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پایه و اساس همه اصول و فروع آموزه های دینی اصل توحید است. در مورد حقیقت توحید آراء متعددی بیان شده است. پژوهش حاضر با رویکرد تحلیلی - تطبیقی در صدد دست-یابی به فهم صحیح مسأله توحید با همه مراتب آن در عالم هستی است. از این رو اولاً و بالذات به تحلیل توحید ذاتی در فلسفه اسلامی أعم از مشایی و صدرایی و عرفان نظری و تطبیق آنها با یکدیگر، و ثانیاً به تبیین توحید صفاتی و افعالی پرداخته شده است. از نتایج این پژوهش آن است که واقعیت و حقیقت یک چیز است و تفاوت فلسفه و عرفان، در فهم واقعیت هستی است. در فلسفه اسلامی، أعم از مشایی و صدرایی، إسناد وجود به ماسوی الله را حقیقی دانسته و معتقد به توحید واجب الوجود در رأس سلسله علل و وجود بوده و اینکه خداوند در عین بساطت، دارای همه کمالات وجودی به نحو أعلی و أتم است. در تبیین توحید افعالی، فلسفه مشایی راه کار علیّت طولی، و فلسفه صدرایی، معدّ بودن موجودات را مطرح می نمایند؛ اما عرفاً معتقد به توحید موجود هستند و اینکه موجود حقیقی یک چیز بوده و آن ذات حق تبارک وتعالی است، ضمن اینکه إسناد هستی به سایر اشیاء مجاز است و آنچه فلاسفه، توحید می نامند، تعیّنی از تعیّنات آن حقیقتی است که موضوع عرفان نظری است. همه أشیاء، مظاهر اسماء و صفات حق بوده و فاعلیت آنها در واقع مرآت و شئون فاعلیت خدای سبحان است.
ملاحظات منطقی و معرفت شناختی ابن سینا، ابن عربی و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آیا می توان در حکمت اسلامی از طریق به کارگیری قواعد منطقی به تعریف حدی و حقیقی واجب تعالی نایل شد؟ شمار پرشماری از پژوهش گران بر این باورند که ارائه «تعریف حدی حقیقی» برای واجب تعالی ممکن نیست؛ زیرا تعریف حدی مختص به امور ماهوی است و واجب تعالی امری ماهوی نیست. برخی عبارت های ابن سینا نشان می دهد که او در پاره ای موارد مانند حیثیت اضافی قوای نفس برای امور غیرماهوی «تعریف حدی حقیقی» درنظر گرفته است؛ در عین حال او برای واجب تعالی تعریف حدی حقیقی ارائه نکرده و در این مورد به «شرح اسم» اکتفا کرده است. ایده اصلی مقاله حاضر این است که ابن عربی و ملاصدرا از روزنه ای که در نظام منطقی ابن سینا برای تعریف حدی حقیقی امور غیرماهوی باز شده است استفاده کرده و نگرش او برای تعریف حد امور غیرماهوی را در نظام حِکمی خود امتداد داده اند. نتیجه ای که به دست آمده از قرار زیر است: ابن عربی دو راهکار را برای تعریف حدی واجب تعالی ارائه کرده و صدرالمتألهین نیز یک راهکار به شیوه های ابن عربی افزوده است.