فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۲۴۱ تا ۲٬۲۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۷
83 - 104
حوزههای تخصصی:
در «پدیدارشناسیِ روح»، شواهدی دال بر این همانیِ مطلق و امر الهی وجود دارد. امر الهی در نزد هگل ذاتِ عقلانی دارد؛ بنابراین امر الهی بی کرانه، می بایست در موجودِ کران مند حضور یابد تا روح، خود را در جهان محقق سازد. این پویش و عزیمتِ روح در «دین طبیعی» و به موازاتِ آن در هنر نمادین پدیدار می شود. «پیکره های گیاهی» نخستین ریختِ تن یافته امر الهی اند. این ریختِ بدوی ابتدا به صورت ستون های ساده نشان داده می شود که کمترین «کار» بر روی آن ها انجام شده است. این ستون ها عمدتاً از ملحقات معماری هستند. پیکره های گیاهیِ مستقل به ندرت یافت می شوند، زیرا در این مرحله روح آزاد نیست و شناخت او از خویشتن در حدّ شناختِ گیاهان است. در «دین گیاهان» معصومیتی وجود دارد که با آغاز زیستِ جانوری و پیکار و پویشِ ناشی از آن، از دست می رود. با پایان دین طبیعی و هنر نمادین، پیکره های گیاهی به صورتِ «رفع شده» در ادیان و هنر ادوارِ بعدی تداوم می یابد. دین گیاهی، سرآغاز بیان امرِ الهیِ تن یافته در ادیان است.
ورزش چونان پرورش فضایل اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در حالی که غالباً از منظر سلامتی یا با تأکید بر جنبه های اقتصادی به ورزش نگاه می شود، در این مقاله، نویسنده می کوشد کارکرد اخلاقی ورزش را بررسی کند و ابعاد آن را نشان بدهد. وجود برخی الگوها و نگرش های رایج به ورزش و سلطه نگرش پزشکی یا تجاری به آن مانع از توجه به جنبه های بنیادین اخلاقی در ورزش شده است. حال آنکه ورزش، به خصوص هوازی و غیر رقابتی، با فضایل اخلاقی گره خورده است. با این نگاه، نویسنده این اندیشه را پیش می کشد که ورزش استقامتی غیر رقابتی در درازمدت سه کارکرد اخلاقی دارد. نخست مایه خودفهمی، خودآگاهی و خودشناسی می شود، دوم به تسلط بر بدن، عواطف و هیجانات می انجامد و سوم آنکه موجب پرورش فضایل اخلاقی متعددی از جمله شجاعت، نظم، تحمل درد و حکمت می گردد.
جستار در مقام روش ازمنظر لوکاچ و آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
121 - 136
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر با تمرکز بر آرای گئورگ لوکاچ و تئودور آدورنو درباره جستار می کوشد نسبت شیوه فلسفه ورزی در نظریه انتقادی با این ژانر را روشن کند. ابتدا با مروری تاریخی بر چگونگی ظهور ژانر در فلسفه مدرن، نشان داده می شود که فلسفه با شیوه بیان خود پیوندی ناگسستنی دارد؛ بنابراین، زبان، سبک و فرم، نه عناصری صرفاً ذوقی که واجد دلالت های روش شناختی و معرفت شناختی هستند. جستار با ظهور فردیت مدرن و تبدیل شدن نفس به موضوع تأمل ظهور کرد و در قرن بیستم با رشد خودآگاهی انتقادی و فراروی از نفس، به مقام روش ارتقا یافت. واکاوی متن درباب ماهیت و صورت جستار نشان می دهد جستار وسیله بیانی متناسب تجربه زیسته و فرمی اساساً آیرونیک است. برای لوکاچ، آیرونی همان نسبتی را با جستار دارد که شک با علم. آدورنو در جستار در مقام فرم نشان می دهد جستارْ تمهیدی فرمی و روش شناختی برای تحقق تز دیالیتیک منفی است. آدورنو با نقد قوانین چهارگانه روش دکارتی، ضدروش بودن جستار را صورت بندی می کند. بی روشی روشمند جستار آن را به میدان نیرویی تبدیل می کند که مفاهیم در آن در شبکه ای پویا و باز، گرد هم می آیند. جستار به این طریق، علیه نظام های فلسفی تمامیت ساز و این همانی عمل می کند؛ بنابراین، در آرای هر دو فیلسوف، جستار در مقام روش و درراستای جهت گیری پروژه کلی تر فلسفی آنها به کار رفته است و با مجموع ساختن وجه معرفت شناسی و زیبایی شناختی، از تقابل دوتایی مدرن که علم و هنر را از یکدیگر متمایز می سازد، فراروی می کند.
شناخت جواهر مفارق از نظر ابن سینا و توماس آکوئینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴
۲۹۶-۲۷۸
حوزههای تخصصی:
از جمله مسائل مابعدالطبیعه، مسأله جواهر مفارق و نحوه شناخت مفارقات است. پیچیدگی بحث شناخت جواهر مفارق تا حدّی است که فیلسوفان هنگام بررسی و تأمّل در باب آن، آراء متفاوت و گاه متعارضی را ارائه می دهند. از جمله اندیشمندان دوره میانه، می توان به ابن سینا و توماس آکوئینی اشاره کرد که هر یک از ایشان با ذکر دلایلی و شواهدی چند دو نظر مقابل در خصوص شناخت جواهر مفارق اعلام می دارند، چنانکه در برخی موارد شناخت جواهر مفارق را برای نفس انسانی ممکن می دانند و در مواردی نفس انسانی را قادر به شناخت نمی دانند. با این وصف اگرچه آراء دو اندیشمند مردّد و ناسازگار می نماید اما با تحلیل آراء ایشان و به دنبال ارائه تقسیم ثُنائی برای شناخت، یعنی شناخت حقیقت و شناخت حقیقی، می توان تعارض ظاهری را مرتفع ساخت و در نهایت اعلام داشت که به اعتقاد هر دو اندیشمند، نفس انسانی قادر به شناخت حقیقت جواهر مفارق است؛ با این تفاوت که از نظر ابن سینا شناخت حقیقت منوط به افاضه عقل فعال بیرونی است، حال آنکه از نظر آکوئینی، شناخت حقیقت مستلزم اِعداد عقل فعال درونی است و از سوی دیگر هر دو اندیشمند، اتفاق نظر دارند بر اینکه شناخت حقیقی جواهر مفارق برای نفس انسانی امکان پذیر نیست، بلکه شناخت حقیقی مختص جواهر مفارق و خداوند است و در نهایت اینکه از طریق علم حصولی نمی توان به شناخت حقیقی مفارقات نائل شد.
تحلیل فلسفی دمیدن روح در بدن در نگاه حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع این مقاله رابطه نفس و بدن و مساله ی آن، تعارض آموزه فلسفی " حدوث جسمانی نفس" با آموزه قرآنی "دمیدن روح در بدن" است. حل این تعارض هدف ماست و روش آن ابتدا توصیف هر دو آموزه و سپس تحلیل تعارض و حل آن بر اساس حکمت متعالیه است. دمیدن روح به یک بدن به معنای تنزل و تعلق تدبیری روح به آن است. حدوث جسمانی نفس جزیی برای یک بدن به معنای حدوث توجه تدبیری مرتبه عقلی این نفس نسبت به این بدن مثالی یا مادی است. بنظر می رسد روح، همان مرتبه عقلی نفس است و نفخ روح، همان حدوث جسمانی نفس. بنابراین روح که از عالم امر است یا نفس که در مرتبه عالم عقل است، حادث نیست بلکه حیث تعلقی آن به یک بدن، حادث است. دمیدن روح در بدن یا جسمانی بودن حدوث نفس به معنای تعلق تدبیری داشتن آن به جسم است نه به معنای مادی بودن نفس.
بررسی تطبیقی تحوّل جسم طبیعی در فلسفه ملاصدرا با تحول مستمر «ذرات» کوانتومی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نظریه کوانتوم، اشیاء (ذرّات) مدام در حال تغیر ناشی از اصل عدم قطعیت بوده و حالت ذرّه با یک بسته موج تابع زمان توصیف می شود؛ به طوری که تابع موج منتسب به حتی یک ذرّه آزاد، دارای تحوّل پی در پی است و ذره، حالتی نامعین و دگرگون شونده دارد. همچنین در نظریه میدان های کوانتومی نسبیتی، به جای مفاهیم ذرّه و بسته موج، اصالت به شیْ ء پیوسته ای به نام «میدان» که دارای افت و خیز دائمی در حالت پایه (خلأ کوانتومی) است، داده می شود. از سوی دیگر، موضوع تحوّل جسم، در فلسفه ملاصدرا هم در قالب حرکت ذاتی و تکاملی جلوه گر شده است. در این پژوهش، برآنیم تا - با استفاده از منابع شناخته شده و استاندارد در حوزه فلسفه صدرایی و همچنین فیزیک مدرن - به روش مطالعه و تحقیق کتابخانه ای - در دو حوزه پیش گفته به بررسی تطبیقی بپردازیم. نتیجه کار این است که همان گونه که تحوّل جسم طبیعی در فلسفه صدرایی، دال بر وجود یافتن و وجود باختن فلسفی نیست، تحوّل و تغیّر ذرّات کوانتومی و یا خلق و فنای ذرّات بنیادین، بر اساس نظریه میدان های کوانتومی نیز قابل تطبیق با این معناست؛ هم چنین، این که بر اساس اصل عدم قطعیت کوانتومی، یک ذرّه در دو لحظه پیاپی وضعیت یکسانی ندارد، با نظریه حرکت جوهری ملاصدرا که حرکت را در بستر زمانْ تبیین می کند، قابل تطبیق است.
تطوّر توحید ذاتی در فلسفه اسلامی و عرفان نظری با رویکرد تحلیلی - تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پایه و اساس همه اصول و فروع آموزه های دینی اصل توحید است. در مورد حقیقت توحید آراء متعددی بیان شده است. پژوهش حاضر با رویکرد تحلیلی - تطبیقی در صدد دست-یابی به فهم صحیح مسأله توحید با همه مراتب آن در عالم هستی است. از این رو اولاً و بالذات به تحلیل توحید ذاتی در فلسفه اسلامی أعم از مشایی و صدرایی و عرفان نظری و تطبیق آنها با یکدیگر، و ثانیاً به تبیین توحید صفاتی و افعالی پرداخته شده است. از نتایج این پژوهش آن است که واقعیت و حقیقت یک چیز است و تفاوت فلسفه و عرفان، در فهم واقعیت هستی است. در فلسفه اسلامی، أعم از مشایی و صدرایی، إسناد وجود به ماسوی الله را حقیقی دانسته و معتقد به توحید واجب الوجود در رأس سلسله علل و وجود بوده و اینکه خداوند در عین بساطت، دارای همه کمالات وجودی به نحو أعلی و أتم است. در تبیین توحید افعالی، فلسفه مشایی راه کار علیّت طولی، و فلسفه صدرایی، معدّ بودن موجودات را مطرح می نمایند؛ اما عرفاً معتقد به توحید موجود هستند و اینکه موجود حقیقی یک چیز بوده و آن ذات حق تبارک وتعالی است، ضمن اینکه إسناد هستی به سایر اشیاء مجاز است و آنچه فلاسفه، توحید می نامند، تعیّنی از تعیّنات آن حقیقتی است که موضوع عرفان نظری است. همه أشیاء، مظاهر اسماء و صفات حق بوده و فاعلیت آنها در واقع مرآت و شئون فاعلیت خدای سبحان است.
واکاوی آلزایمر بر اساس مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۸
125 - 160
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش واکاوی آلزایمر بر اساس مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی ملاصدراست. بدین منظور به کمک بررسی کتابخانه ای به منابع دست اول روان شناختی و همچنین کتاب های دست اول ملاصدرا از جمله اسفار، مفاتیح الغیب و شواهد الربوبیه مراجعه شد. یافته ها به روش توصیفی- تحلیلی بررسی و با همدیگر مقایسه گردید و نتایج ذیل به دست آمد: 1. روان شناسان به تبع الوئیس آلزایمر نورولوژیست آلمانی بیماری آلزایمر را اختلالی جسمانی مربوط به آسیب های خاصی در مغز دانسته اند. 2. این اندیشمندان به گونه ای سخن گفته اند که جوهر اصیل تشکیل دهنده او را بدن دانسته اند. گویی انسان وجودش منحصر به همین بعد است. به همین دلیل همه بیماری آلزایمر را بر همین اساس تبیین کرده اند. 3. در مقابل از نظر ملاصدرا انسان موجودی مرکب از دو جوهر است که از آنها به نفس و بدن یاد می کند. 4. نفس جوهر اصیل و واقعیت انسان است و سلامت و بیماری روانی اساساً به آن منتسب است؛ بنابراین آلزایمر نیز به اختلال های مربوط به نفس باز می گردد، هرچند مغز نیز به عنوان علت اعدادی می تواند در آن به سهم خود، نقش داشته باشد. 5. ماهیت آلزایمر همان نسیان است که از تغییری در نفس حاصل می شود که نمی تواند با عقل فعال ارتباط برقرار کند؛ به همین دلیل نمی تواند صور ذهنیه را به وجود آورد. 6. بنابراین ملاصدرا آلزایمر را از جنس نسیان می داند که ریشه نفسی جسمی دارد. این پژوهش این نتیجه عملی را در بر دارد که پژوهشگران برای بررسی آلزایمر نباید صرفاً به ریشه های بدنی اکتفا کنند؛ بلکه لازم است بیماری را در چارچوب های نفسانی نیز بررسی کنند.
The Indeterministic Weightings Model of Libertarian Free Will(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
This article articulates and defends an indeterministic weightings model of libertarian free will (LFW). It begins by defining the conception of free will at issue and then goes on to present versions of the luck objection which is often made against theories of LFW. It is argued that the sort of indeterministic weightings model of LFW which has been defended in the recent literature by Storrs McCall and E.J. Lowe (2005, 2008) and John Lemos (2018, Ch.5) has the resources to answer such luck objections while possessing virtues which some other libertarian views lack. According to the indeterministic weightings model of LFW, in making undetermined free-willed choices between two courses of action, A or B, the reasons for choosing each option don’t come with pre-established evaluative weights. During the process of deliberation, the agent assigns weight in an undetermined way to the reasons for each option and this typically leads to the choice of the option that has been assigned a greater value. In the paper, it is not only argued that this theory can resolve worries about luck but also that the view has virtues which certain other libertarian views lack, as such the view is contrasted with the modest libertarian models of LFW from Daniel Dennett (1978) and Alfred Mele (1995) as well as Robert Kane’s view (1996, 2002, 2007, 2011, 2019).
ارتباط سوژه های بدن مند در فضای مجازی، در چارچوب پدیدارشناسی مرلوپونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موریس مرلوپونتی پدیدارشناسِ فرانسوی قرن بیستم است. پدیدارشناسی او، پدیدارشناسی ادراک حسی است. وی در تلاش است تا بتواند ذات ادراک حسّیِ انسان را به عنوان سوژه ای بدن مند توصیف کند. در این پژوهش میان رشته ای، پدیدارشناسی مرلوپونتی برای توصیف ادراک حسّیِ انسان امروزی در فضای مجازی به کار گرفته می شود. سوژه بدن مند کنونی علاوه بر برقرار کردن روابط حضوری و فیزیکی با سایر افراد، از فناوری های دیجیتالی زیادی استفاده می کند و با استفاده از ابزارهای هوشمند و نرم افزارهای متنوع، زندگی مجازی خود را بر بستر اینترنت شکل می دهد و بازسازی می کند. سوژه بدن مند مدرن کنونی، روابط مجازی گسترده ای را با دیگر سوژه ها برقرار کرده و اعیان متعددی را ادراک می کند. معناهایی که سوژه بدن مند از طریق زندگی مدرن خود در فضای مجازی از اعیان و سایر سوژه های بدن مند در این فضا دریافت می کند، علیرغم گستردگی فراوانی که دارند، مبهم و غیرشفاف هستند.
استجابت دعا و تغییر اراده الهی؛ پاسخی بر مبنای اخلاق دینی فضیلت گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۴۷)
221 - 242
حوزههای تخصصی:
در خصوص استجابت دعا یک تصور عرفی وجود دارد و آن اینکه خداوند از دعای بندگان متأثر می شود و با تغییر اراده خود در عالم تصرف کرده و دعا را اجابت می کند. آیا به واقع، دعای ما موجب تغییر در اراده الهی می شود؟ در این مقاله، ضمن تبیین پنج پاسخ ممکن به این مسئله در اندیشه اسلامی شیعی، تلاش شده تا تبیین موجه تری از پاسخ این مسئله در ساختار اخلاق فضیلت جست وجو شود. پاسخ نخست متعلق به ابن سیناست که دعا را از مقدرات الهی می داند؛ پاسخ دوم را صدرالمتألهین بیان کرده که تأثیرپذیری را به واسطه های فیض الهی نسبت داده است. پاسخ سوم را می توان در قالب تفکیک صفات ذات از صفات فعل جست وجو کرد. پاسخ چهارم را کسانی دنبال می کنند که فرایند استجابت دعا را سرّ قدر می دانند. پاسخ پنجم از سوی عرفا، استجابت را به تجلی الهی گره زده است. اما پاسخ مدنظر مطابق تقریر دینی از اخلاق فضیلت، این است که در فرایند استجابت، تغیر و انفعال در مدعو رخ نمی دهد، بلکه در داعی محقق می شود. ذات و اراده مدعو ثابت است و فیضیان وجودیِ خداوند همواره جاری است. ازاین رو به هر اندازه که داعی مهذب تر شود، سنخیت وجودی بیشتری با مدعو می یابد و اراده او همراستا با خدا خواهد شد، قدرت او بر تصرف در تکوین بیشتر می شود و طلب او به اجابت نزدیک تر خواهد شد. هر اندازه انسان از معرفت و حکمت حقیقی و از نفسی پالوده و مهذب برخوردار شده باشد، به همان اندازه سخنش در ملکوت شنیده خواهد شد و دعا و طلب مبتنی بر اراده و خواسته اصیل او محقق خواهد شد.
تحلیل تلاقی اندیشه «تجلّی» و «خلقت» میان متفکّران مسلمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۰
213 - 240
حوزههای تخصصی:
درباره تبیین آفرینش عالَم دو دیدگاه کلّی میان متألّهان وجود دارد. اهل عرفان و گروهی از فلاسفه با طرح نظریه «تجلّی» و بر پایه وحدت شخصی وجود، هستی حقیقی را از آنِ خداوند سبحان دانسته و عالَم امکان را از مظاهر اوصاف کمالیِ مخفی و مندمج در ذات حق تعالی انگاشته اند؛ اما بیشتر متکلمان بر این باورند خداوند متعال، جهان را از عدم و لاشیء آفرید و بر تباین و جداییِ خالق و مخلوق تأکید می کنند. تمانع میان مبانی متکلمان از یک طرف و فلاسفه و عرفا از طرف دیگر، اعتقاد به هر دو نظریه به عنوان تبیین حقیقی از عالم را ناممکن می سازد؛ لیکن نظریه «خلقت» برای ردّ «تنزّل خلقت خدا به صرف ناظمیّت» مطرح شده و ناظر به آن می باشد. این جُستار با نوآوری در تحلیل مفهوم «لاشیء»، خوانش جدیدی از دیدگاه متکلمان ارائه می دهد که بر اساس آن، نظریه «خلق از عدم» و «تجلّی» نقطه وفاقی در «خلق لا من شیء» به دست می دهد.
تفسیر هایدگر از فرونسیس در کتاب سوفیست افلاطون با نگاهی به کتاب هستی و زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۶
163 - 191
حوزههای تخصصی:
هایدگر در کتاب سوفیست افلاطون، به تفسیر کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس ارسطو و به ویژه مبحث فرونسیس پرداخته است. وی در این کتاب به پنج نحوه ی کشف و گشودگی دازاین یعنی اپیستمه، تخنه، سوفیا، نوس و فرونسیس می پردازد. وی «اپیستمه و سوفیا» را از سنخ نحوه ی معرفتی و «فرونسیس و تخنه» را از سنخ نحوه ی حساب گر نفس دازاین دانسته است. در واقع هایدگر پنج فضیلت عقلانی ارسطو را به عنوان نحوه های کشف و گشودگی دازاین معرفی می کند. وی سوفیا را به عنوان بالاترین نحوه ی معرفتی و فرونسیس را به عنوان بالاترین نحوه ی حساب گر دانسته است. لازم به ذکر است که هایدگر در نهایت فرونسیس را به جهت توجه در عمل به عنوان بالاترین نحوه ی کشف و گشودگی دازاین معرفی نموده است. از سوی دیگر در کتاب هستی و زمان در مباحث مربوط به دازاین و بویژه مناسبات دازاین با دازاین های دیگر، می توان به فرونسیس به عنوان نحوه ای از وجود دازاین پی برد. در واقع نحوه ی وجود اگزیستانسیال دازاین همان نحوه وجود فرونتیک است. نکته قابل توجه در نوشتار حاضر این است که هایدگر در کتاب سوفیست افلاطون همان تفسیری را از فرونسیس ارائه داده که در کتاب هستی و زمان وی قابل برداشت است. در واقع هایدگر برای بیان فرونسیس به وجود اگزیستانسیال دازاین اشاره و در نهایت نحوه رفتار اصیل را در عمل بر اساس ندای وجدان دانسته است؛ همان چیزی که در سوفیست افلاطون به عنوان وجدان فراموش نشدنی تعبیه شده است.
مواجهه «خود» و «دیگری» در فلسفه اگزیستانس و صورتبندی آن با تأکید بر اندیشه مارتین بوبر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۶
373 - 409
حوزههای تخصصی:
موضوع «خود» و «دیگری» به یک معنا گویای مجادلات ذهن گرایی- تجربه گرایی در فلسفه معاصر غرب است. در این مجادلات گاه زمینه توجه به موضوع «دیگری» و گاه به فراموشی سپردن آن و حتی سیطره بر او فراهم می شد، اما با ظهور اگزیستانسیالیسم، موضوع «دیگری» و تأکید بر نقش آن در شناخت «خود»، مقام ثابتی در تفکر فلسفی و سپس اندیشه سیاسی پیدا کرد. فلاسفه اگزیستانس هرچند موضوع «دیگری» را از منظر وجودی مورد توجه قرار داده اند، اما از آنجا که با اصل نظام مندی اندیشه چندان موافق نیستند و نظام مندی را نوعی سیطره بر انسان می دانند، بنابراین موضوع «دیگری» و مواجهه «خود» با آن، صورت بندی مشخصی در اندیشه آنان ندارد، در حالی که صورت بندی این موضوع می تواند آموزه-های روشنی را برای دفاع از رابطه مطلوب میان انسان ها ارائه دهد. در این مقاله فرض شده است اندیشه مارتین بوبر، هرچند در ادامه سنّت فلسفی اگزیستانسیالیسم مطرح می شود، اما وی با بهره گیری از سایر نحله های فلسفی و همچنین تأثیرپذیری از عرفان یهود، و با تأسیس «فلسفه گفتگویی»، صورت بندی نسبتا روشنی از چگونگی مواجهه مطلوب با «دیگری» ارائه می کند. این مقاله با بررسی رویکردهای مختلف به رابطه «خود» و «دیگری» سعی می کند الگویی نظری را بر مبنای آراء بوبر جهت بررسی امکان یا فقدان باهم بودگی و اصالت دادن به «دیگری» در شناخت «خود» در اندیشه یک متفکر، ارائه دهد
نسبت الفاظ و معانی در نظر فارابی با تکیه بر کاربرد اسامی «مثال اوّل» و «مشتق» در بیان معانی فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
107 - 129
حوزههای تخصصی:
فارابی در جدال میان دو قول درباره منشأ زبان، یعنی طبیعت گرایی افلاطونی و قراردادگرایی ارسطویی، موضع مستقل و بدیعی دارد. افلاطون حکایتگریِ لفظ از معنا را منوط به مناسبت حروف و اصوات تشکیل دهنده لفظ با معنا می دانست و ارسطو چیزی جز وضع و توافق گویشوران را معتبر نمی دید. در نظر فارابی «شباهت ساختار الفاظ با معانیِ مدلول» لازمه صحت و قوّت زبان و ضامن حکایتگریِ آن از معناست. او از میان قواعد زبانی ، قاعده اشتقاق را دارای بیشترین ظرفیت در نمایاندنِ شباهت و مناسبت میان الفاظ و معانی می بیند و آن را در موارد مختلفی به نمایش می گذارد. اطلاق اسامی «مشتق» یا «مثال اوّل» بر مراحل مختلف معرفت و اجناس و انواع مقولات جوهری و عرضی در حالات مختلف و تبیین وجه فلسفی این اطلاقات، از این موارد است. او توضیح می دهد که چگونه شباهت ساختار هریک از این دوگونه لفظ با ویژگی ها و نسبت های ذاتیِ معانی و مفاهیم فلسفیِ مدلولشان آن ها را شایسته این دلالت می کند. در جایگاهی دیگر، با اشاره به «مثال اوّل» بودن واژه های معادل «موجود» در دیگر زبان ها، از ویژگی ها و جایگاه معنای مدلول این لفظ در فلسفه خبر می دهد و دوستدارانِ عرب زبان فلسفه را از خطاهایی که ممکن است به دلیل ظاهرِ مشتق این لفظِ منقول دچار شوند، آگاه می کند.
تحلیل و نقد دلایل امکان شناخت ذات الهی و راه حصول آن از منظر فخر رازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر در پی تلاش برای پاسخ گویی به این پرسش است که «آیا در نظام اندیشه فخر رازی شناخت ذات حق امکان پذیر است یا خیر؟». روش تحقیق این جُستار، تحلیلی-انتقادی است، بنابراین داده ها بر اساس یک سیر منطقی چیده شده و سپس تجزیه و تحلیل و در پایان نقد می شوند. اهمّ نتایج به دست آمده عبارت اند از فخر رازی پس از نفی امکان شناخت مفهومی و صورتمند از خدای متعال، با طرح مسئله امکان رؤیت، در پی نظام شناختی جدیدی است که با سیر بر اساس آن بتواند به معرفت ذات الهی نائل شود. در گام نخست او با روشی عقلانی، که تا حدی گرایش های عرفانی در آن دیده می شود، با دلایلی هشتگانه امکان شناخت ذات را اثبات می کند. هرچند نقدهایی بر دلایل او وجود دارد و گاهی برخی از دلایل با پیشداوری و به شکل ذوقی تحلیل می شود، اما در مجموع امکان شناخت از سوی فخر قابل پذیرش به نظر می رسد. شواهدی وجود دارد که فخر رازی در آثار متأخر خود روش عرفانی را ترجیح داده و در گام دوم طریق عرفانی را در پیش گرفته و پس از بیان دلایل راهکار چهار-مرحله ایِ طلب، تزکیه، مشاهده نیستی خود و فنا را برای وصول به ذات و معرفت نسبت به آن ارائه می دهد.
تبیین و مقایسه دیدگاه لایب نیتس و علامه طباطبایی درباره اختیار(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۱
45 - 65
حوزههای تخصصی:
بحث جبر و اختیار یکی از مسائل و معضلات مهم فلسفی است که در طول تاریخ، فیلسوفان شرق و غرب درباره آن به تأملات بسیار پرداخته اند. علامه طباطبائی به عنوان یک اندیشمند اسلامی، هم در آثار فلسفی خود و هم در تفسیر المیزان، ابعاد مختلف جبر و اختیار را بررسی نموده است. لایب نیتس نیز به عنوان یکی از متفکران بزرگ دوران پیش از کانت، درباره جبر و اختیار تحقیقات بسیار انجام داده است. پرسش اصلی پژوهش پیش رو، این است که آیا اعتقاد به اصل هماهنگی پیشین بنیاد، نوعی نفی اختیار و حاکمیّت ضرورت نیست؟ چگونه اراده ازلی الهی با اختیار آدمی سازگار است؟ لایب نیتس در صدد بود با تمایز میان ضرورت مطلق و ضرورت شرطی و نظریه جهان های ممکن به تثبیت اختیار انسان بپردازد. علامه طباطبایی نیز اختیار را امری فطری دانسته و معتقد است قاعده ضرورت سابق «الشئ ما لم یجب لم یوجد»، هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد. در این پژوهش پس از تبیین مبانی لایب نیتس و علامه طباطبایی، به بررسی، تحلیل و تطبیق دیدگاه این دو اندیشمند می پردازیم.
حقیقت هیولای اولی بر اساس مبانی فلسفه صدرا (از منظر شارحان معاصر حکمت متعالیه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ماده اولی یکی از ارکان فلسفه اسلامی است که در بسیاری از مسائل مهم هستی شناسی و معرفت شناسی آن، نقش سازنده ای دارد، لیکن هویت هیولا در حکمت متعالیه با چالش ها و ابهاماتی مواجه شده و همواره مورد اختلاف مفسرین حکمت متعالیه از جمله شارحان معاصر واقع شده است. اکنون پرسش این است که آیا از نظر شارحان معاصر، ماده اولی با همان تفسیر ارسطویی و مشائی همچنان مورد قبول این متفکران است یا تفسیر دیگری از آن ارائه شده است؟ و اگر هم اسمی و نامی از آن به میان می آید تنها اشتراک لفظی با تعبیر مصطلح و ارسطویی دارد؟ پاسخ این است که بر اساس رویکرد توصیفی- تحلیلی می توان گفت که ماده اولی، بر پایه مبانی فلسفه صدرایی به ویژه نظریه تحوّل و اشتداد وجودی، دیگر همان ماده المواد مرسوم و مشهور در بستر تاریخی و ارسطویی نیست و مفهوم ماده به عنوان یک مفهوم انتزاعی و معقول ثانی فلسفی از مقایسه وجود ضعیف در حال استکمال با مرتبه بعدی آن، انتزاع و حاصل می شود. تعبیرات صریحی نیز (مبتنی بر مبانی حکمت متعالیه) در آثار خود ملاصدرا و شارحان و مفسران آثار او وجود دارد که بر نفی هیولا به عنوان یک جوهر مستعد (مشائی) دلالت دارد و ماجرای حرکت را بر اساس تحول و شکوفایی وجود ضعیف و رقیقه تبیین می کند. تشریح و تبیین این نکته بنیادی، همان وظیفه ای است که این مقاله بر عهده گرفته است.
نقد و بررسی دیدگاه ابوالحسن عامری پیرامون امکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پرسش اصلی این پژوهش این است که دیدگاه ابوالحسن عامری درباره امکان چیست؟ با روش توصیفی و تحلیلی پیرامون این پرسش اصلی به کندوکاو پرداختیم. از جهت تاریخی بحث جهات مثل سایر مباحث منطقی، از ارسطو آغاز شد. او جهات را به چهار قسم واجب، ممتنع، محتمل و ممکن تقسیم کرد، اما فیلسوفان مسلمان از جمله عامری، بحث مواد و جهات را به سه قسم واجب، ممتنع و ممکن تقسیم کرده اند. عامری در برخی مواضع، مقسم این سه قسم را مقدرات و در برخی دیگر از مواضع، حیثیت عقلی قرار داد. او روابط میان حوادث عالم طبیعت و عقل را به اقسام مختلفی تقسیم کرده و بر این باور است که میان امکان و واجب تقابل وجود دارد و امکان را به سه قسم طبیعی، تقلبی و نادر تقسیم کرده است و سپس در توضیح هریک از این اقسام، از حوادث روزانه زندگی بهره گرفته است. عامری در مباحثش، درباره امکان با امور عادی، پیوند میان نظر و عمل، زیاد توجه کرده است و شاید یک عامل عمده طرح بحث او درباره امکان، به مبارزه با جبرگرایی برگردد. در تاریخ فلسفه به اصطلاحات مجعول او درباره امکان، توجه چندانی نشده است.
اهداف آموزش مفاهیم اخلاقی به کودکان بر اساس دیدگاه های آیت الله جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از جمله وظایف نظام تربیت رسمی و غیررسمی در دوره ابتدایی، آموزش اخلاق به کودکان است چرا که دارای قلبی پاک و زلال و آماده دریافت بذری چون کسب فضایل هستند. در این راستا پژوهش حاضر با هدف شناسایی اهداف آموزش مفاهیم اخلاقی به کودکان دوره دوم ابتدایی(سنین 10 تا 12 سال) بر اساس دیدگاه های آیت الله جوادی آملی انجام شد. روش پژوهش تحلیلی–استنباطی بود. نتایج نشان داد که قرب الی الله هدف غایی و مواردی مانند خودشناسی، پرورش خداجویی و خدابینی، تفکر در مسائل اخلاقی، روی آوردن به مسئولیت پذیری، افزایش آستانه صبر و بردباری، توفیق در اکرام، احترام و محبت به انسان ها، بهبود حس زیبایی گرایی ازجمله اهداف واسطه ای آموزش مفاهیم اخلاقی به کودکان هستند که می توان از دیدگاه آیت الله جوادی آملی شناسایی نمود. رسیدن به این اهداف در دوره دوم ابتدایی بشارت دهنده ورود متخلقانه و معتقدانه به دوره نوجوانی است که اگر آن هم از برنامه ریزی منسجمی برخوردار باشد می تواند در شکل گیری هویت پایدار اخلاقی مورد نظر اسلام مؤثر باشد.