مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
مارتین بوبر
حوزههای تخصصی:
صلح و دوستی حقیقی بین انسانها مستلزم فراتر رفتن از مصلحت جویی های گذرا و آنی، و عمل براساس پشتوانه ای اعتقادی و نیز ایمانی ژرف و عمیق است. از دیرباز انسانها در قالب ادیان و اندیشه های مختلف به صلح اندیشیده اند و راهکارهایی نیز ارائه نموده اند. در دوران مدرن، گسستن از مقتضیات و الزامات اعتقادی دوران گذشته، سبب تلاش برای بازاندیشی در مبنای پیوند و ارتباط بین انسانها شده است. ضرورت این امر در آن است که، به تعبیر اندیشمندانی همانند دورکیم، نوع همبستگی بین افراد دگرگون شده است. با آنکه جریان عمومی و کلی برای همبستگی بین افراد در دوران مدرن، مبنایی غیردینی و غیرالهیاتی داشته است، اما هنوز هم اندیشمندان و آموزه هایی بوده و هستند که تعلّق خاطر انسانها به یکدیگر را بر پایه مبانی دینی و الهیاتی استوار نموده اند. چنین آموزه هایی سعی دارند نسبت جدید میان انسانها با یکدیگر را بر اساس رابطه ایشان با خداوند و امر قدسی بازتعریف کنند. مارتین بوبر از کسانی است که در دوران جدید با بیان نسبت های میان فرد و دیگری، و نیز فرد و خداوند، به چنین ارتباطات و پیوندهایی می اندیشد. مهم ترین مبنای مورد تأکید وی آن است که برای تحقق نسبت و ارتباط درست بین هر یک از اینها باید از نگاه ابزارگونه دست کشید. ارتباط حقیقی انسان با دیگری، در ذیل نسبتی که وی با خداوند دارد، باید همنوع خویش را به مثابه غایتی در خود ببیند؛ آن گونه که کانت نیز این گونه می انگاشت. بالطبع هر نوع نگرش ابزارانگارانه نسبت به آدمی مانع از تحقق این امر خواهد شد. دیدگاه بوبر بر وجه وجودشناختی ارتباط بین انسانها تأکید دارد و گفتگو را رکن رکین چنین رابطه ای می انگارد. او برای تبیین منظور خویش از دو نوع رابطه من-تو و من-او یاد می کند که نوع و جهت گیری من، در هرکدام از اینها با دیگری متفاوت است. تلقی دیگری، در مقام تو، نگرشی وجودشناسانه و بالاستقلال است که با نوعی گشودگی به دیگریِ متفاوت با من، هم به شناخت اصیلی از طرف مقابل می رسد و هم شناخت من از خودم را تکامل می بخشد.
«خود» و «دیگری» در اندیشه مهدی بازرگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رابطه مطلوب «خود» و «دیگری» به معنای مواجهه بیناسوژگی، رویکردی انتقادی به مدرنیته است و به دفاع از انسان در مقابل سیطره عقل ابزاری مدرن می پردازد. این موضوع از سوی متفکران فلسفه وجودی ارائه شده و «مارتین بوبر»، صورت بندی نسبتاً روشنی از آن ارائه می کند. بررسی این موضوع در تفکرات نواندیشان دینی که نگاه انتقادی به مدرنیسم دارند، اهمیت دارد. «مهدی بازرگان» به عنوان یکی از نواندیشان دینی متقدم، در جهت مسئله اصلی اش که پیوند دین و مدرنیته است، بر اساس انسان شناسی دینی اش، سوژه ایرانی را با رویکردی معنوی برمی افرازد و به این ترتیب ارتباط مبنایی میان انسان دینی با مفاهیم مدرن برقرار می کند. این ارتباط در نوع مواجهه «خود» و «دیگری» در تفکر او نمود روشنی دارد. بازرگان، «انسان الهی- اجتماعی» را در کانون تفکر خود قرار می دهد و از این جهت مقوّمات مواجهه مطلوب «خود» و «دیگری» و همزمان پیوند مناسب تر انسان دینی با دنیای مدرن را فراهم می کند.
نقد فلسفه همسخنیِ مارتین بوبر و پی آمدهای آن در حوزه تعلیم و تربیت کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در میان مفاهیم جدیدی که در اوایل قرن بیستم در حوزه ی تعلیم و تربیت مطرح شده بودند، مفهوم «دو طرفه بودن» (Gegenseitigkeit) فرایند آموزش چالش های بسیاری را به همراه داشته است؛ بسیاری از مربیان با انتقاد از این مفهوم، اظهار داشتند که معلم باید به تنهایی فرایند آموزش را رهبری کند و شاگردان نمی توانند و نباید نقشی در این فرایند ایفا کنند. بوبر ضمن اشاره به این مطلب که به منظور حفظ رابطه ی آموزشی، باید فاصله ی امنی بین معلم و شاگرد وجود داشته باشد، آموزه ی «تعلیم و تربیت مبتنی بر دیالوگ» را مطرح می کند؛ به عبارت دقیق تر، وی نسبت آموزشی را نوعی« رابطه ی من تو یک طرفه» می خواند. حال پرسش اینجاست که با توجه به این که بوبر «رابطه ی من- تو» را یک رابطه دو طرفه می داند، چگونه می تواند از رابطه ی میان معلم و شاگرد تعبیر به «رابطه ی من تو» کند و در عین حال از یک طرفه بودن آن سخن بگوید؟
واکاوی رویکرد معنویت گرایانه ی مارتین بوبر به اخلاق معلمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه های نوین تربیتی دوره شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲
173 - 194
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، واکاوی منظومه ی فکری مارتین بوبر در حوزه های دین، اخلاق و تربیت، به منظور تبیین مسئولیتهای اخلاقی و حرفهای معلم است. این پژوهش که با رویکرد توصیفی- تفسیری و روش استنتاجی انجام شده، در گام نخست، به توصیف و تفسیر رویکرد معنویت گرایانهی بوبر پرداخته است. بوبر از آن جهت فیلسوفی معنویت گرا قلمداد می شود که با طرح ایده ی «کسوف خداوند»، به حائل شدن اندیشه ی ابزارانگارانهی مدرن در مواجهه ی انسان با خداوند اذعان کرده و از کمرنگ شدن جنبه های روحانی و اخلاقی در ابعاد مختلف زندگی انسان امروز، ابراز نگرانی کرده است. در گام بعدی، دلالتهای این رویکرد برای عرصه های چهار گانهی اخلاق معلمی یعنی خداوند، جهان، خود و انسانهای دیگر (شاگردان، والدین، همکاران و جامعه)، استنتاج شده است. اخلاق معلمی براساس دیدگاه بوبر را می توان در دو مرحله خلاصه کرد: معلم به واسطه ی ایجاد رابطه ی شخصی با خداوند، معنویت الهی را به تمامی افکار و افعال خود فرا میخواند. نتیجهی این حالت روحانی، آن است که معلم از قوای وجودی خویش مانند حق انتخاب، تصمیم گیری و اراده، آگاهی مییابد و در تمامی شئون ارتباطی از خودمداری، تنگ نظری، اصرار بر رابطه از نوع «من-آن» با مظاهر آفرینش و دیگران، رها می گردد و با تمام وجود برای تحقق خداوند، جهان، خویشتن و انسانها عمل میکند.
مواجهه «خود» و «دیگری» در فلسفه اگزیستانس و صورتبندی آن با تأکید بر اندیشه مارتین بوبر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۶
373 - 409
حوزههای تخصصی:
موضوع «خود» و «دیگری» به یک معنا گویای مجادلات ذهن گرایی- تجربه گرایی در فلسفه معاصر غرب است. در این مجادلات گاه زمینه توجه به موضوع «دیگری» و گاه به فراموشی سپردن آن و حتی سیطره بر او فراهم می شد، اما با ظهور اگزیستانسیالیسم، موضوع «دیگری» و تأکید بر نقش آن در شناخت «خود»، مقام ثابتی در تفکر فلسفی و سپس اندیشه سیاسی پیدا کرد. فلاسفه اگزیستانس هرچند موضوع «دیگری» را از منظر وجودی مورد توجه قرار داده اند، اما از آنجا که با اصل نظام مندی اندیشه چندان موافق نیستند و نظام مندی را نوعی سیطره بر انسان می دانند، بنابراین موضوع «دیگری» و مواجهه «خود» با آن، صورت بندی مشخصی در اندیشه آنان ندارد، در حالی که صورت بندی این موضوع می تواند آموزه-های روشنی را برای دفاع از رابطه مطلوب میان انسان ها ارائه دهد. در این مقاله فرض شده است اندیشه مارتین بوبر، هرچند در ادامه سنّت فلسفی اگزیستانسیالیسم مطرح می شود، اما وی با بهره گیری از سایر نحله های فلسفی و همچنین تأثیرپذیری از عرفان یهود، و با تأسیس «فلسفه گفتگویی»، صورت بندی نسبتا روشنی از چگونگی مواجهه مطلوب با «دیگری» ارائه می کند. این مقاله با بررسی رویکردهای مختلف به رابطه «خود» و «دیگری» سعی می کند الگویی نظری را بر مبنای آراء بوبر جهت بررسی امکان یا فقدان باهم بودگی و اصالت دادن به «دیگری» در شناخت «خود» در اندیشه یک متفکر، ارائه دهد
واکاوی جایگاه دیالوگ در پژوهش های اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۸ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۱۱
61 - 77
چندی است مفهوم دیالوگ مورد توجه برخی از پژوهشگران اجتماعی قرار گرفته است. این پژوهشگران با استناد به نظرات مارتین بوبر، میخائیل باختین و دیوید بوهم جایگاه رفیعی برای دیالوگ در تحقیقات اجتماعی قائل شده، بی توجهی به آن را مورد انتقاد قرار داده اند و خواستار به وجود آوردن پارادایم جدیدی در عرصه علوم اجتماعی هستند؛ با این حال در عمل، تحقیق هایی که با عنوان رویکرد دیالوگیکال انجام شده است، صرفاً رهنمودهای نظریه پردازان دیالوگ را در هنگام مصاحبه با مشارکت کنندگان خود به کار بسته اند؛ بدین ترتیب پژوهش های یادشده جایگاه دیالوگ را از یک پارادایم جدید به یک ابزار و تکنیک تحقیق کاهش داده اند. در این مقاله، نخست تئوری های صاحب نظران عرصه دیالوگ مورد بررسی قرار گرفته و پیامدهای مدعیات این اندیشمندان در عرصه پژوهش اجتماعی صورت بندی شده است. سپس طرح نوینی از یک پژوهش دیالوگیکال ارائه می شود؛ طرحی که بر مبنای آن کل پژوهش (و نه تنها بخشی از آن) به مثابه گفت و شنیدی مداوم در نظر گرفته خواهد شد، گفت وشنیدهایی که ارزشمندند و باید در گزارش تحقیق گنجانده شوند.
بررسی مقایسه ای مفهوم دیگری مطابق با اندیشه های بوبر و لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۹۱
219 - 235
حوزههای تخصصی:
هدف این تحقیق بررسی چگونگی ارتباط اندیشه بوبر و لویناس با تاکید بر مفهوم «دیگری» است. مطابق اندیشه های بوبر و لویناس و در زمینه فلسفه اخلاق، پژوهش های فراوانی با موضوع های مختلف انجام شده است. با این حال، رابطه بین آن ها هنوز هم به عنوان یک زمینه تحقیقاتی گنگ و مبهم باقی مانده است. این تحقیق درصدد است تا بازتابی مقایسه ای در مواجهه با مفهوم «دیگری» مطابق با اندیشه های این دو فیلسوف ارائه نماید. با بررسی های انجام شده در حالی که اندیشه های بوبر با یک رابطه متقابل «من» و «تو» همراه بوده است که یک رابطه متقارن، نزدیک و هم سو را پرورش می دهد، لویناس بر رویارویی رو در رو تأکید کرد که با فاصله ای نامتقارن مشخص می شود. لویناس نظر انتقادی خود را به رابطه «من و تو» بوبر مطرح و مدعی می شود که برخورد بوبر به اندازه کافی اخلاقی نیست، زیرا طرف مقابل را به نفع یک فرآیند شکل گیری خودمحورانه نقض می کند. در واقع لویناس به فاصله میان «من» و «دیگری» معتقد است و «دیگری»، «من» یا «خود» دیگر نیست. از سویی در اندیشه لویناس، اگر در مواجهه با «دیگری»، انتظار برخورد متقابل و یکسان از «دیگری» وجود داشته باشد، از حیطه اخلاقی خارج می شویم.