فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۳۰۱ تا ۲٬۳۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به دنبال بررسی سیر تحول مفهوم «فلک» و ارائه روایتی معقول از چرایی حذف آن در تاریخ نجوم هستیم. نشان خواهیم داد که مفهوم فلک در دوره یونان باستان از ابهامی مفهومی رنج می برد. این ابهام به طور ویژه در دو رویکرد هندسی و فیزیکی به این مفهوم بازتاب پیدا می کند. مفهوم «فلک» در آثار منجمان بزرگ یونانی همچون بطلمیوس در برخی مواضع با رویکرد هندسی و در برخی دیگر با رویکرد فیزیکی استفاده شده است. این ابهام در علم تمدن اسلامی اندک اندک زایل شد. ما معتقدیم تدقیق مفهوم «فلک» حدودا از قرن پنجم هجری و با آثار ابن هیثم و ابوریحان بیرونی آغاز شد و در مکتب مراغه در قرن هشتم هجری به اوج بلوغ خود رسید. مفهوم بالغ شده فلک، حول چند مولفه مفهومی اصلی مورد توافق دانشمندان بود و با دقت بالایی مورد استفاده قرار می گرفت. یکی از این مقومات مفهومی مورد توافق، صلب بودن افلاک است و دقیقا همین مولفه در تعارض با برخی از مشاهدات منجمان قرن شانزدهم اروپا قرار گرفت. در نهایت تیکو براهه و دیگر دانشمندان قرن شانزدهم به این نتیجه رسیدند که مفهوم «فلک» انعطاف لازم برای اصلاح و استفاده مجدد در نظریات جدید را ندارد و طرد آن نسبت به حفظ آن مقرون به صرفه تر است.
رشک؛ نقادی کی یرکگور از عصر تأمّل بازتابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
131 - 152
حوزههای تخصصی:
سورن کی یرکگور (1803-1855م)، متفکّر دانمارکی قرن نوزدهم میلادی را اکثراً با اندیشه او درباره حیات فردی انسان در نسبت با ایمان مسیحی می شناسند؛ امّا در کنار این حوزه، کی یرکگور به حیات اجتماعی یا مدنی انسان نیز پرداخته است، گرچه دیدگاه های او در این زمینه معمولاً کمتر مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفته است. مقاله حاضر می کوشد تا با توجّه به مباحثی که کی یرکگور در کتاب دو عصر مطرح کرده است، دیدگاه او را درباره حیات جمعی از منظری خاص بررسی کند. در ابتدا از پدیده رشک و گونه های مختلف آن در آثار کی یرکگور سخن به میان خواهد آمد. سپس، بیان خواهد شد که کی یرکگور چگونه حرکت فلسفه غرب از آغاز عصر جدید تا سیستم هگلی را بازنماینده عصری قلمداد می کند که آن را «عصر تأمّل بازتابی» می خواند و در تقابل با «عصر انقلاب» قرار می دهد. همچنین خواهد آمد که او چگونه برخلاف ادّعای هگل، «فراکران نگری» را مسیری برای برون رفت از پدیده تأمّل بازتابی نمی داند، بلکه اتّفاقاً آن را کامل کننده مسیری می داند که با تأمّل بازتابی آغاز شده است. در نهایت، نقّادی کی یرکگور از عصر تأمّل بازتابی با تمرکز بر پدیده رشک تبیین می شود و دو روی سکّه این عصر، یعنی وجوه تهدیدگر و رهایی بخش آن، از دیدگاه کی یرکگور بررسی خواهد شد.
بررسی و نقد گزارش تصریحی ملاصدرا از دیدگاه فارابی در مسألۀ تشخص(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این که چه چیز شخص را آن می کند که هست، سؤالی است که ریشه در گذشته دور دارد و اندیشمندان بزرگی برای یافتن هویت و واقعیت اشیاء آن را کاویده اند. ملاصدرای شیرازی یکی از اینان است. وی مبتکر یا مدافع سرسخت نظریه اصالت وجود در مقابل اصالت ماهیت است و معتقد است تشخص شی به نحوه وجود آن است. وی به دو گونه، نظریه تشخص خود را به فارابی نسبت داده است: اول به صورت نقل رأی از فارابی و دوم به صورت گزارش تصریحی. ملاصدرا در هشت کتابِ اسفار ، شرح هدایه اثیریه ، رسائل تسعه و حاشیه بر الهیات شفاء ، مبدأ و معاد ، رساله تشخص ، رساله اللمیه ، رساله اتصاف الماهیه بالوجود این انتساب را تأکید کرده است، اما با وجود این، سندی برای این انتساب نقل نمی کند. این نوشتار با بررسی اَسناد، اِستناد تصریحی ملاصدرا را بر دایره محک قرار داده است و با به میان آوردن سه شاهد شامل بررسی بعض دیگر از استنادات صدرا، بررسی این حکم در آرای صریح فارابی و نیز بررسی این نظریه بر پایه قاعده شناخت سلف در پرتو خلف، انتساب این دیدگاه را به معلم ثانی مورد تردید قرار می دهد و نشان می دهد که ملاصدرا تا پیش از خود در این قول منفرد است. این نوشتار به توصیف اکتفا نمی کند و در پرتو یک قانون کلی، تبیین ارائه می دهد که چرا چنین استناد نامعتبری واقع شده است.
استنتاج بهترین تبیین در روش اصل موضوعی دکارت و پیامدهای معرفت شناختی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه اصلی این پژوهش بررسی روش دکارت در معرفت به عالم محسوس و نسبت آن با آرمان اصل موضوعی معرفت است. با فاصله گرفتن از این ایراد که دکارت در شناخت عالم مادی از روش اصل موضوعی عدول کرده، استدلال کرده ام که وی، از جمله در این عرصه، با توسعه قواعد تبدیل و استنتاجی دستگاه معرفت و شکستن انحصار قیاس، همچنان به روش اصل موضوعی در تأسیس درخت معرفت پای بند مانده است. یکی از مهمترین قواعد استنتاج غیرقیاسی توسعه یافته در کار او روشی است که امروزه با عنوان استنتاج بهترین تبیین شناخته می شود. با تحلیل اسنادی نشان داده ام که افزون بر صورت بندی پایه استنتاج بهترین تبیین، صورت بندی گسترده آن هم در طرح اولیه ای مانند گفتار در روش و هم در بخش های تجربی اصول فلسفه به وضوح قابل ره گیری است. مطالعه این توسعه قواعد استنتاجی در کار دکارت، نه تنها برخی ابعاد ایده مهم و دوران ساز او مبنی بر جایگزینی روش به جای منطق را روشن می سازد بلکه الگویی برای جمع میان معرفت تجربی با روش اصل موضوعی به دست می دهد که به ویژه الهام بخش شناخت و مواجهه عقلانی با رخدادهای خلّاق و نوشونده تجربی و انسانی است و بر پایه آن می توان روزنه ای به سوی خروج از آنارشی معرفتی و حتی آنارشی ارزشی در این قبیل عرصه ها گشود.
پاسخی بر اشکالات فیزیکالیست ها به دکارت درباره رابطه ذهن و بدن (براساس مبانی حکمت متعالیه)(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
مسئله رابطه ذهن و بدن، همواره یکی از مسائل بحث برانگیز در تاریخ فلسفه بوده است. در فلسفه غرب، دکارت که تمایزی کامل بین نفس و بدن قرار داد، نتوانست از عهده تبیین رابطه نفس و بدن برآید. در همان زمان اشکالاتی به نظریه وی وارد شد. به خاطر همین اشکالات، مکتب توازی گرایی پدید آمد و سرانجام در قرن بیستم، فیلسوفان ذهن به خاطر عدم تبیین از رابطه نفس و بدن، تجرد نفس را منکر شدند. افزون براین، با وجود انکار نفس توسط فیزیکالیست ها و تلاش آن ها مبنی بر تبیین رابطه مادی حالات ذهنی و بدن، حتی نتوانستند تبیین مقبولی از رابطه مادی حالات ذهنی و بدن ارائه دهند و در نتیجه، این مسئله حل ناشده باقی ماند. اما ملاصدرا برابر اصول اساسی و بنیادین فلسفه اش - اصالت وجود و تشکیک وجود- توانست تبیین مقبولی از رابطه نفس و بدن ارائه دهد که برپایه آن، نفس و بدن دو مرتبه از یک وجود واحد هستند و بدن با حرکت جوهری توانسته به مرحله تجرد دست یابد.
نقد و بررسی الهیات استعاری مک فیگ و مبانی معرفتی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم بهار ۱۴۰۰ شماره ۹۹
141 - 166
حوزههای تخصصی:
مک فیگ، فیلسوف و دین پژوه که نظریاتش درباره استعاره های دینی تأثیر بسیاری بر اندیشمندان معاصر گذاشته است، همچون بسیاری زبان شناسان معاصر، استعاره را نه فقط ابزار زبان، بلکه ویژگی اندیشه انسان و برای ادراک امور ناشناخته، اجتناب ناپذیر می انگارد. او از سیطره آنها بر حوزه دین سخن می گوید و الهیات را شبکه ای از استعاره های مختلف می داند که حول محور مدل ها با هم تلفیق شده اند. در این راستا، وی با ردّ صریح عین گرایی، برای ارزیابی باورها، تمایل به پراگماتیسم و ارزش سنجی بر اساس فایده و نتیجه دارد و با این مبنا به نقد استعاره های مسیحیت می پردازد و بسیاری از آنها را در دنیای معاصر فاقد کارکرد می یابد. بنابراین به تغییر استعاره های سنتی و جایگزین سازی آنها با استعاره های متناسب دغدغه های امروز و البته در محدوده پارادایم مسیحیت رأی می دهد. در نگاه وی، تجویز مدل ها و استعاره های دینی، بدون توجه به پارادایم و سنت حاکم بر آن دین موفق نخواهد بود. بنابراین می کوشد در محدوده پارادایم مسیحی و متناسب با آموزه ها، مدل ها و استعاره های جدیدی را جایگزین مدل های سنتی نماید. او نظام منسجمی از استعاره ها را برای الهیات به ترسیم می کند که هرچند از جهات بسیاری شایان اهمیت است، نمی توان آثار معرفت شناختی گسترده آن را بر دین و دین باوری نادیده گرفت. نظریه الهیات استعاری و تجویزی انگاری استعاره ها، بر مبنای رد عین گرایی است که عملاً منجر به شکاکیت گسترده و حذف ایمان یقینی می شود و احساسات و اعمال دینی را نیز تحت الشعاع قرار می دهد. نگاه پراگماتیک به دین نیز منجر به تحویلی نگری می گردد که در آثار مک فیگ نیز با آنها مواجهیم.
بررسی مسأله صدق در معرفت شناسی دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
267 - 283
حوزههای تخصصی:
مسأله صدق و نقش آن در معرفت شناسی همواره دغدغه اصلی و موضوعی چالش برانگیز در عرصه فلسفی بوده است. اغلب مفسران و اندیشمندان تعریف صدق به مطابقت با واقع را پذیرفته و این گونه اذعان داشته اند که ملاک تعیین صدق و کذب امور ذهنی، تطابق با واقعیت و صرفا به حوزه تصدیقات مرتبط است؛ به این معنا که زمانی احکام ذهنی صادق هستند که با واقعیت مطابق باشند. با این حال، سخن دکارت درباره صدق اندکی متفاوت است. در فلسفه دکارت، صدق مبتنی بر دو ویژگی وضوح و تمایز و نیز، در هر دو حیطه تصوّرات و تصدیقات جاری و ساری است. در این مقاله می کوشیم تا نشان دهیم که در فلسفه دکارت، صدق، مؤلفه ای است که در نتیجه سیری معرفتی و پیمایش گام های معرفت شناسانه و نیز، پس از برخورداری از شناخت واضح و متمایز محقق می شود. از این منظر می توان گفت که صدق در نگاه دکارت، امری درونی است نه بیرونی؛ یعنی صدق در درون سیر معرفت شناسانه و پس از حصول شرایطی مانند داشتن شناخت واضح و متمایز تحقق می یابد.
تعارض درونی در رئالیسم درونی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
113 - 133
حوزههای تخصصی:
اواخر دهه 70 میلادی تا اوایل دهه 90 میلادی، پاتنم نظریه ای پروراند که به رئالیسم درونی مشهور بود و شعارش از این قرار بود: «ذهن و جهان در کنار یک دیگر به ذهن و جهان سروشکل می دهند». رئالیسم درونی دو مؤلفه اصلی داشت: نسبیت مفهومی و وابستگی صدق به اظهارپذیری عقلانی در شرایط ایده آل. در این مقاله استدلال خواهد شد که در مؤلفه دوم؛ یعنی وابستگی صدق به اظهارپذیری عقلانی در شرایط ایده آل، نوعی تعارض درونی وجود دارد. در این راستا، پس از شرح و تبیین این مؤلفه خواهیم دید که «ایده آل سازی شرایط معرفتی» ناشی از تأکیدات پاتنم بر شهودات رئالیستی ما درباره صدق است. همچنین خواهیم دید که پاتنم ترجیح می دهد از عبارت «شرایط به حد کافی خوب» به جای «شرایط ایده آل معرفتی» استفاده کند. در ادامه استدلال خواهد شد که «شرایط به حد کافی خوب» ویژگی هایی دارند که با شهودات رئالیستیِ ناظر به صدق، تعارض پیدا می کنند. بدین ترتیب، می توان نتیجه گرفت که رویکرد پاتنم به صدق در دوره رئالیسم درونی اش حاوی نوعی تعارض درونی است.
نگرش وجودی به حیات دنیا در فلسفه ی صدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حیات یکی از مهم ترین و بنیادی ترین مسائل فلسفی است که فیلسوفان هماره به واکاوی آن پرداخته اند. تحلیل حیات دنیا از دیدگاه ملاصدرا باید در چارچوب فلسفه وی و نگرش وجودی او به عالم هستی صورت پذیرد تا تبیینی جامع و دقیق به دست آید. حیات در فلسفه ی صدرا مساوق وجود و ساری در هر شی و امری مشکک است که در هر مرتبه ظهور و بروزی متفاوت دارد و دنیا ظهور وجود و حیات در پایین ترین مرتبه آن است. در نگرش وجودی ملاصدرا به عالم هستی، دنیا شأنی از شئون حق تعالی و مرتبه ای ضروری از مراتب هستی است. اصول مهم حکمت متعالیه همچون وحدت تشکیکی وجود و حرکت وجودی اشتدادی در تبیین حقیقت حیات دنیا از منظر ملاصدرا نقش مهمی را ایفا می کنند. بر این اساس حیات دنیا نه تنها باطل نخواهد بود بلکه شانی از واجب تعالی است که با حرکت اشتدادی به سوی کمال خود سیر می کند. گفتنی است این مقاله حیات را در دو نظام وحدت تشکیکی و وحدت شخصی وجود به روایت ملاصدرا مورد واکاوی قرار داده است.
Philosophical Reflections on New Foundations of Mental Health (The Personality Modulation Clinic)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
92 - 103
حوزههای تخصصی:
To date, of essential goals in psychiatry and establishment of future medical centers is creating therapeutic environments with the aim of improving clinical outcomes, preventing the progression of personality difficulties to serious psychiatric disorders, increasing self-satisfaction in society, facilitating personal growth and actualization, as well as reducing high medical costs. In this regard, the Personality Modulation Clinic in 2016 in Tabriz University of Medical Sciences was established, with the aim of providing appropriate mental health services for clients who do not fulfill criteria for a specific mental disorder, in the traditional classifications; nevertheless, desiring to eliminate inner obstacles towards mental growth, self-actualization, spirituality and the proper well-being they lack. The services in this clinic provide clients with support in order to seek innovative growth opportunities within themselves, by removing inner obstacles towards personality development. These obstacles are roughly equivalent to the diagnosis of “personality difficulty” in the 11th edition of the International Classification of Diseases (ICD-11). Moreover, the therapeutic foundation of this clinic is an emerging medical paradigm known as Cosmetic Psychiatry. At the beginning of any new scientific establishment, as usually happens, and was true for this clinic as well, the bond of philosophical concepts are unveiled, and this is the irreversible and undeniable link between science and philosophy. Thereby, important questions appeared, which were approached philosophically.
آثار ایدئالیسم زبانی ویتگنشتاین در تبیین مفاهیم اجتماعی و طبیعی؛ با بررسی قرائت انسکوم و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الیزابت آنسکوم اندیشه های ویتگنشتاین (در کتاب تحقیقات فلسفی) را در باب زبان، یک ایدئالیسم زبانی ناقص توصیف می کند. زیرا ویتگنشتاین -بر اساس تفسیر آنسکوم- قواعد و هنجارهای اجتماعی را به نحوی تبیین می کند که با ایدئالیسم زبانی مطابقت دارد ولی تبیین ویتگنشتاین از مفاهیم مربوط به ذوات طبیعی کاملا با ایدئالیسم زبانی مطابقت ندارد. به نظر آنسکوم، ویتگنشتاین اعیان را به نحو ایدئالیستی تبیین نمی کند و آنها را مستقل از زبانْ مفروض می گیرد. در اینجا پس از بیان استدلالِ آنسکوم در دفاع از ادعای فوق، آن را مورد انتقاد قرار می دهم. انتقاد مذکور با توجه به استدلال مفسرینی صورت می گیرد که از این موضع دفاع می کنند که ایدئالیسم زبانی ویتگنشتاین را نباید به صفت «ناقص» موصوف کرد. بر اساس تحلیلی که در اینجا ارایه خواهد شد، مفاهیم مربوط به هویت های فیزیکی و ذوات طبیعی نیز از نگاه ویتگنشتاین با اتکا به آنچه ایدئالیسم زبانی می خوانیم، توضیح داده می شوند. این ادعا را با اتکا به -اولا- نگاه کلی نویسنده کتاب تحقیقات فلسفی به معنا و -در ثانی- خصلت خودارجاع دهندگی زبان و گستره آن -از نگاه او- مستدل خواهیم کرد.
نگرشی متفاوت در مباحث معاصر فلسفه زمان: تبیین سازگاری دیدگاه حکمت متعالیه با شواهد فیزیک مدرن در واقعیت رویدادهای آینده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مباحث معاصر فلسفه زمان در تحلیل واقعیت حوادث آتی، شاهد رویارویی دو نگرش عمده است. این حوادث در دیدگاه پویانگرانه معدوم و در دیدگاه ایستانگرانه موجود تبیین می گردند؛ اما هریک با بخشی از یافته های فیزیک مدرن هم خوانی ندارند. نوشتار حاضر با هدف تبیین سازگاری شواهد مزبور با یک نگرش جامع فلسفی، به دیدگاه متفاوتی رسیده است؛ چراکه مطابق حکمت صدرایی رویدادهای آینده به تشکیک موجودند؛ یعنی نه وجودی کاملا بالفعل و نه وجودی کاملا بالقوه؛ بلکه از فعلیتی ضعیف برخوردارند به طوری که آثار ضعیفی از آنها در زمان حاضر تحقق دارد. در فیزیک جدید شواهد جهت مندی زمان، ناسازگار با نگرش ایستانگرانه و شواهد غیرجایگزیدگی زمانی کوانتومی - همچون آزمایش انتخاب تأخیری – ناسازگار با نگرش پویانگرانه اند. ولی شواهد مزبور مطابق دیدگاه برگزیده با یکدیگر تنافی ندارند؛ زیرا در عین حقیقی بودن گذر زمان، فعلیت تشکیکی پدیده های آتی می توانند مؤثر بر روند کنونی پدیده های کوانتومی باشند. این خوانش، تفسیری صحیح از ناموضعیت ذوات کوانتومی در زمان است.
نسبتِ نقش ارزش های غیرمعرفتی و نقش شواهد در نظریه های علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
41 - 58
حوزههای تخصصی:
آرمان علم غیرارزش بار[1] (VFI) دیدگاهی است که می گوید ارزش های غیرمعرفتی هیچ نقش مشروعی در ارزیابی معرفتیِ نظریه های علمی نمی توانند داشته باشند. این دیدگاه زمانی به عنوان یک هنجار تنظیمی که راهنمای پژوهش علمی در مواجهه با ارزش های غیرمعرفتی بود هواداران متعدد داشت. اما اخیراً انتقادهای بسیاری به آن می شود. یکی از مهم ترینِ این نقدها استدلالی است موسوم به استدلال ریسک استقرایی[2] (IRA). درباره اعتبار این استدلال نیز تردیدهایی مطرح شده است. به علاوه می توان نشان داد حتی به فرض اعتبار، این استدلال نمی تواند VFI را رد کند. زیرا جان کلامِ VFI نامشروع بودنِ هرگونه نقشی است که ارزش های غیرمعرفتی ممکن است در تعیین شواهد داشته باشند، و بنابراین برای رد کردنِ VFI، نادرستیِ همین ادعا باید نشان داده شود. کوشش هایی صورت گرفته که نشان داده شود ارزش های غیرمعرفتی گاهی می توانند در نقش شواهد عمل کنند. در این مقاله با بررسی این موارد نشان خواهیم داد ارزش های غیرمعرفتی نباید برای نظریه علمی نقش شواهد را داشتند باشند، و بنابراین به رغم همه نقدها، VFI هنوز قابل دفاع است. به این ترتیب در نهایت برداشتی دقیق تر از VFI عرضه خواهد شد.
مبنای هنر دینی نزد صدرالمتألهین و بورکهارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۴۸)
339 - 362
حوزههای تخصصی:
درباره هنر دینی و به ویژه هنر اسلامی سؤالات متعددی در کانون هنرپژوهی معاصر قرار دارد. یکی از این سؤالات درباره چیستی مبانی هنر دینی است. این سؤال از آن حیث مهم است که با وجود برخی نوشته های معاصر که معتقدند این مسئله در نزد متفکران مسلمان در سده های پیش مطرح نبوده است، دیرینه ای قوتمند دارد. مقاله در پی پاسخگویی به این پرسش دو منظر مختلف را مقایسه کرده است: دیدگاه ملاصدرا به عنوان بزرگ ترین فیلسوف مسلمان در سده های اخیر و بورکهارت، فیلسوف معاصر غربی، که با علاقه و جدیت به هنرپژوهی فلسفی در هنر اسلامی پرداخته است. حاصل این مقایسه چنانکه خواهیم دید، نتایج مشترک در نگاه توحیدی و تمرکز بر حیث وجودی هنر، با دو روش شناسی متفاوت است: روش پدیدارشناسی در بورکهارت، که آشکارگی وجود را به مثابه چیستی هنر در لابه لای جلوه ها، رنگ ها و مقدارها در آثار هنر اسلامی گزارش می کند؛ و روش سلوک حکمی صدرا که مساوقت وجود و زیبایی را در نگاه هنرمند و ناظر هنر اسلامی تحلیل می کند.
برهان ابتکاری ابن سینا در اثبات وجود واجب الوجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
57 - 75
حوزههای تخصصی:
مشهور است که ابن سینا برای اثبات وجود واجب الوجود سه برهانِ علیت، حرکت و وجوب و امکان را اقامه کرده است. با اندک تأملی روشن می شود که هیچ کدام از براهین مزبور، برهان ابتکاری ابن سینا نیستند و این سه برهان در آثار ارسطو، کندی و فارابی به وضوح مطرح شده اند؛ لذا برهان ابتکاری ابن سینا در اثبات وجود واجب الوجود، برهانی است که لازمۀ نظام فلسفی اوست؛ یعنی برهان مبتنی بر تحلیل عقلی «وجود»، که می توان آن را «برهان سینوی» یا «برهان ابن سینایی» نامید. ابن سینا با تحلیل عقلیِ وجود، به مثابۀ حقیقت معقول، وجود واجب و صفات و افعال واجب را اثبات می کند. حال آنکه در براهین سه گانۀ یادشده با پیش فرض وجود ممکن، به اثبات واجب پرداخته می شود. در این مقاله با استدلال ها و شواهدی نشان می دهیم که برهان اصلی و ابتکاری ابن سینا بر نظریۀ او دربارۀ وجود مبتنی است. وجود در اندیشۀ ابن سینا حقیقتی متافیزیکی و پیشینی است. تأمل در نظریۀ ابن سینا دربارۀ وجود، روشن می کند که برهان وی از جنس برهان وجودی آنسلم و دکارت نیست و در معرض انتقادات کانت قرار نمی گیرد. با این مبنا، ابن سینا اولین ارائه دهندۀ برهان وجودی است که ضمن تقدم بر فلاسفه ای چون آنسلم، تفاوت بارزی نیز با آنها دارد.
نقد دیدگاه ابوزید درباره حدوث کلام الهی و تلازم آن با تاریخ مندی قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۲
5 - 30
حوزههای تخصصی:
ابوزید به عنوان یکی از نظریه پردازان نومعتزله، در مواردی آموزه های قرآن را تاریخ مند دانسته و در راستای اثبات نظریه خود، ادلّه مختلفی اقامه کرده است؛ از جمله اینکه کلام الهی را حادث و مخلوق در نظر گرفته و نتیجه آن را تاریخیت قرآن می داند. او تلاش می کند از طریق فعل دانستن صفت تکلّم، آن را به مسئله حدوث قرآن ارتباط داده، از رهگذر آن به تاریخی بودن قرآن استناد کند. در این راستا وی منکر وجود پیشین قرآن در لوح محفوظ شده و مراد از وجود قرآن در لوح محفوظ را معنای مجازی آن انگاشته است. به اعتقاد او لوح محفوظ همان قلوب مؤمنان است. این مقاله که به روش توصیفی، تحلیلی و انتقادی نگاشته شده است، بر آن بوده با مداقّه در اصل بحث حدوث و قدم قرآن، اولاً درکی درست از آن ارائه نماید و سپس با اقامه دلایل و شواهدی از آرای فلاسفه و دانشمندان و صراحت های قرآن، در قالب پاسخ های حلّی و نقضی ثابت کند که ارتباطی بین حدوث و تاریخیت قرآن برقرار نیست. نتیجه آنکه بحث حدوث کلام الهی تأثیری بر تاریخ مندی قرآن به آن معنایی که مراد ابوزید است، ندارد و ادله و شواهد جناب ابوزید بر این مسئله همگی مخدوش است.
بررسی اشکالات پدیدارشناختی نظریه وجود ذهنی با نگاهی به نظریه داده های حسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
218 - 238
حوزههای تخصصی:
در فلسفه ادراک حسی معاصر، آزمونهای متعددی از جمله آزمونهای پدیدارشناختی که بر جنبه های آگاهانه تجربه های حسی تمرکز می کند، برای بررسی نظریه های مختلف در این زمینه مطرح شده است. نظریه داده های حسی یکی از نظریاتی است که پدیدارشناسی تجربیات حسی را به درستی نشان نمی دهد و اشکالات متعددی بر آن وارد است. از جمله این اشکالات می توان به ناکارآمدی این نظریه در تبیین برخی از مسائل مانند جنبه شی محوریِ پدیدارشناختی ادراک حسی، بحث پدیدارشناختی مربوط به کیفیات اولیه و بحث عمق اشاره کرد. طرفداران این نظریه با اتخاذ موضع وجودشناختی و معرفت شناختی، پاسخهای مختلفی را به این اشکالات داده اند. با توجه به قرابت بین نظریه وجود ذهنی در سنت فلسفه اسلامی و نظریه داده های حسی می توان این اشکالات را به نظریه وجود ذهنی نیز عرضه کرد. با بهره گیری از برخی مبانی حکمت متعالیه مانند بحث اتحاد ماهوی میان اشیاء خارجی و صور ذهنی آنها، قیام صدوری صور حسی و خیالی به نفس، تفکیک میان حمل اولی و حمل شایع و ویژگیهای علم حضوری می توان از نظریه وجود ذهنی در مقابل اشکالات پدیدارشناختی دفاع کرد.
تحلیل و نقد بعد هستی شناسی و معناشناسی الهیات تنزیهی حکیم تبریزی بر مبنای حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رجبعلی تبریزی یکی از نظریه پردازان الهیات تنزیهی می باشد. وی بر این باورست که همه اوصاف خداوند، جنبه سلبی دارند و تنها از نوعی تنزیه حکایت می کنند و ارجاع اوصاف الهی به سلب مقابل آن است.مبنای این دیدگاه بر اساس آموزه های اصالت ماهیت و اشتراک لفظی وجود و تفسیرها و برداشت های ظاهری و قشری ازآیات وروایات می باشد ورگه های فکری مکتب نوع افلاطونی نیز درآن مشاهده می شود.حکیم بسیاری از امهات حکمت متعالیه، همچون، اصالت وجود و لوازم آن،بالاخص، عینیت ذات وصفات الهی را،در سه بعد هستی شناختی،معرفت شناسی و معناشناسی انکار کرده است. حکیم در استدلال های خود در بعد هستی شناسی و معنا شناسی دچار خلط مفهوم و مصداق شده است . نگارنده بر اساس اصالت وجود و اشتراک معنوی وجود و تشکیک خاصی وجود و اصولی همچون قاعده بسیط الحقیقه و حیثیت تقییدیه اندماجی و قاعده معطی الشی دیدگاه های حکیم را نقد کرده است .
آموزش تفکر به مثابه نوشتار؛ براساس نقد دریدا از خوانش فوکو در رابطه بین عقل و جنون در کوگیتو دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۲
81 - 98
حوزههای تخصصی:
مفهوم تفکر و اندیشیدن یکی از مسائل مهم معرفت شناسی است که فیلسوفان و معرفت شناسان از دیرباز تا کنون دیدگاه های گوناگونی درباره چیستی تفکر و چگونگی ارتباط آن با عقل ابراز داشته اند. در این نوشتار، ما به بازسازی مفهوم تفکر از دیدگاه دریدا به وسیله نقد او از خوانش فوکو از "من می اندیشم" دکارت پرداخته و چگونگی ارتباط آن را با آموزش تجزیه و تحلیل می کنیم. بر طبق دیدگاه فوکو، دکارت جنون را از تفکر کنار می گذارد، در حالی که به اعتقاد دریدا در کوگیتو، جنون وضعیتی از تفکر (درون تفکر) می باشد. در خوانش دریدا، کوگیتو نقطه صفری است که در آن عقل و جنون در هم تنیده اند. در حالی که فوکو دکارت را چنین تفسیر می کند؛ من فکر می کنم، پس من مجنون نیستم، دریدا او را چنین می خواند: مجنون باشم یا نباشم، من فکر می کنم، پس هستم. از سوی دیگر دریدا اذعان دارد که تفکر خود، نوعی نوشتن است، فکر کردن؛ یا همان نوشتن، فقط به لطف غیاب و وضعیت های امکان نیافته، و عقلانیت فقط به لطف عدم عقلانیت، یعنی جنون، امکان می یابد. نوشتار دریدایی نیز به واسطه رابطه ای مضاعف با آموزش فوکوی معلم امکان می یابد؛ استاد در ابتدا دانشجو را با فراهم نمودن دانش و طرز تفکر مناسبی آموزش می دهد و سپس دانشجو بخاطر این که خود فکر کند و صدای منحصر بفرد خود را ایجاد نماید، استاد را به چالش می کشد
ضرورت واقعیت یا ناموجبیت گراییِ مبتنی بر رویکرد زمانی ارسطو به موجّهات، بر اساس فصل نهمِ دربارۀ عبارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
189 - 211
حوزههای تخصصی:
رابطۀ جهت و زمان نسبت پیچیده ای است. استدلال های ارسطو دربارۀ موجبیت گرایی عمدتاً متمرکز بر مقولۀ زمان به جای علیت است. مسئله دربارۀ عبارت را می توان ناشی از تأملات ارسطو دربارۀ زمان و صدق به شمار آورد. از تأکید ارسطو بر «ضرورت به هنگامِ بودن» که در این مقاله بیان خواهد شد و تبیین آن به صورت نفی ضرورت مطلق، دست کم می توان سه نتیجه گرفت: 1. ورود بحث زمان به موجّهات و در نهایت، تحول در سطوح بحث از اصل موجبیت و رخدادهای منفرد آینده؛ 2. اهمیت پیامدهای نظریۀ صدق ارسطو در نفی یا ایجاب اصل موجبیت بر اساس نسبت صدق و زمان؛ 3. تفکیک بنیادی ارسطو میان ضرورت مشروط و مطلق که موجب فهم بهتر حوزه های گوناگون هستی و شناخت از جمله تفاوت های قلمرو تحت و فوق قمر می شود. استنتاج ضرورت یک چیز از صدق آن نشان می دهد همان گونه که صدق نزد ارسطو در گرو مطابقت با واقع است، مفهوم ضرورت را نیز باید به عنوان وصف واقع یا واقعیت فهمید. پیوند میان صدق، ضرورت و فعلیت حاکی از آن است که به آسانی نمی توان واقعیت به فعلیت درنیامدۀ ناظر به آینده را قلمرو صدق، ضرورت پیشینی و سرانجام موجبیت تام دانست. سعی این نوشتار بر آن است که مرز و تمایز اندیشۀ ارسطو دربارۀ ضرورت با جبر و تعیّن باوری علّی در جایگاه پرسش اصلی مقاله روشن تر شود و شواهد لازم به منظور اثبات این فرق در مباحث فصل نهمِ دربارۀ عبارت جست وجو شود.