فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۱۰۱ تا ۲٬۱۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
340 - 357
حوزههای تخصصی:
متافیزیک جنسیت شاخه ای از فلسفه فمینسیتی است که به چیستی مقوله جنسیت می پردازد. یکی از نظریه پردازان این حوزه شارلوت ویت است که در نظریه ذات گرایی وحدت بخش، مساله جنسیت را از بعدی متفاوت مورد توجه قرار داده است. ویت از چارچوب استاندارد مناقشه واقع گرایی/ نام گرایی درباره جنسیت خارج شده و نقش جنسیت را در هویت اجتماعی افراد بررسی می کند. او ادعا می کند جنسیت یک اصل هنجاری وحدت بخش برای فرد اجتماعی است. در تعارض هایی که بین نقش های اجتماعی پیش می آید، هنجارهای جنسیتی بر هنجارهای سایر نقش های اجتماعی رجحان دارند. این هنجارها به مثابه یک کلان نقش عمل کرده و تمامی نقش های اجتماعی فرد را سامان دهی و یکپارچه می کنند. بنابراین می توان جنسیت را به معنایی ارسطویی برای هر فرد ذاتی دانست. در مقاله حاضر نظریه ذات گرایی وحدت بخش ویت بررسی شده و نقاط ضعف آن مورد بحث قرار می گیرد. در نهایت برای ارتقاء این نظریه و ایجاد ظرفیت اصلاح گرانه در آن پیشنهادهایی ارائه می شود.
تحلیل هستی شناسانه «لم یولد» با تاکید بر آرای ابن سینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سوره توحید، محفوف در مضامین عمیق فلسفی و هستیشناسانه است، که با توجه به سنخ استدلالی آن، تفاسیر فلاسفه اسلامی، مستمسک خوبی برای فهم میباشد. پژوهش حاضر در پی آن است که استدلال ها و نکات مربوط به «لم یولد» را، از منظر فلاسفه اسلامی (با محوریت تفاسیر هستیشناختی ابنسینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی)، مورد تحلیل مستقل و نقد تطبیقی قرار دهد. روش پژوهش، تحلیلی- توصیفی است. در طول پژوهش از نماد ها و جداول برای بازنویسی منطقی استدلال ها بهره گیری شده است. مبتنی بر یافته های پژوهش، استدلال ابنسینا [نفی مولودیت خداوند، مبتنی بر ناسازگاری لذاته بودن با مولودیت و نیاز به غیر]، جامع نمیباشد؛ این استدلال، با لحاظ مقدمات دیگر قابلیت اصلاح و تقریر نو دارد. استدلال علامه طباطبایی [نفی مولودیت خداوند، مبتنی بر ناسازگاری صمدیت با مولودیت و نیازمندی]، بدلیل متفرع شدن بر «صمدیت» قابلیت نقد دارد. با ملاحظه انتقادی- ترکیبیِ استدلال ابنسینا و علامه طباطبایی میتوان استدلال جدیدی را سامان داد. استدلال اول ملاصدرا [ نفی مولودیت مبتنی بر تناقض مابین اقدم بودن واجب با تقدم والد]، بدلیل دخالت غیر ضروریِ مساله «اولویت»، قابل نقد و اصلاح است. استدلال دوم ملاصدرا [نفی مولودیت بدلیل استلزام امکان] پسندیده است.
معرفت عملی: یک ارزیابی زبانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
25 - 40
حوزههای تخصصی:
استنلی ویلیامسون برپایه تحلیل اسنادهای Know how در زبان انگلیسی یک استدلال زبان شناختی بسیار مناقشه برانگیز در دفاع از اندیشه انگاری درباره معرفت عملی اقامه کرده اند. در این مقاله ابتدا این استدلال معرفی می شود. سپس یک دسته از نقدهای وارد بر آن یعنی نقدهای مبتنی بر داده های بین زبانی به تفصیل به بحث گذاشته خواهد شد. به طور مشخص، داده هایی که منتقدان استنلی ویلیامسون از شیوه های اسناد معرفت عملی در زبان های گوناگونی همچون فرانسه، لاتین، یونانی، آلمانی، ترکی و روسی آورده اند [و همچنین پاسخ های استنلی به آنها] معرفی می شود. سپس شیوه های اسناد معرفت عملی در زبان فارسی به مثابه سنجه ای جدید برای استدلال زبان شناختی استنلی ویلیامسون تحلیل می شود. برپایه این تحلیل، مقاله حاضر دو دستاورد اصلی خواهد داشت: دستاورد نخست اینکه برخلاف آنچه در نگاه نخست به نظر می رسد، داده های برآمده از زبان فارسی می تواند مؤید استدلال استنلی ویلیامسون باشد. دستاورد دوم اینکه تحلیل پیشنهادی مقاله، خلأ روش شناختی پیشینه بحث حاضر را آشکار می کند؛ مشخصاً این خلأ که اسناد معرفت عملی در زبان های گوناگون عموماً به نحو ایستا و هم زمانی تحلیل می شود و از تحلیل پویا و درزمانی آنها غفلت شده است.
From Physics to Metaphysics: Islamic Perspective and Contemporary Outlook(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
83 - 91
حوزههای تخصصی:
Before the advent of Modern Science, philosophy ruled over sciences. But, after the emergence of modern science, with the appearance of philosophers like Locke and Hume, empiricism which relied only on sense data became prevalent in most scientific circles. This was fortified by the advent of positivism of Aguste Comte which gave value only to the knowledge obtained from sensory experience. Thus, philosophy lost its status among scientists. But with the emergence of some schools of philosophy of science in the second half of the twentieth century, it became evident that all sciences are based on some general supra-scientific (metaphysical) principles. Then, some eminent physicists recognized the significant role of philosophy and several coalitions was formed between some eminent philosophers and physicists in several important universities of UK and USA, which has yielded fruitful results. With the revival of philosophy, religious studies, too, got momentum, and theists have used philosophical arguments to refute the challenges of atheists against theism.
The Rise of the "Other" and the Fall of the "Self": from Hegel to Derrida(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
228 - 244
حوزههای تخصصی:
Since time immemorial, due to its metaphysically grounded perspective, western philosophy has not been able to detach itself from the egoistic outlook, and thus, the interaction with the "other” had no role in this philosophy. The world has always been interpreted from the perspective of "self" ignoring the "other". Reviewing this mode of thought from Ancient Greece to Modern Age, one can reveal a kind of repression and forgetfulness of "alterity" and difference which Levinas has well highlighted in his philosophy. The very foundation of this egoism can be traced back to the Socratic slogan "know yourself”. In the same spirit, a kind of self-centered moral philosophy has been developed, the clear example of which is Kant's ethics. In line with Hegelian tradition of recognition, contemporary thinkers have redefined ethics and politics and acknowledged the constitutional dependence of the “self” on the "other." Based on the coordinates of their thought as well as the historical condition of their own time in the formation of subjectivity, these thinkers have criticized the neglect of the “other”. Hegel's role in underlining the importance of the vital status of the “other” is unique. Hegel bridges all post-Hegelian currents on the concept of “Other”. Then, in the present essay, we seek to show that since Hegel’s time up to Derrida, we have been witness to the rise of “Other” and the fall of “Self”.
تکوین گفتمان تعهد اجتماعی در هنر معاصر غرب با تأکید بر هنر جنگ و صلح در دو دهه اخیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از کارکردهای ارزشی هنر در دنیای معاصر، مبارزه علیه اشکال سلطه مانند سلطه نژادی، قومی، طبقاتی و سلطه از طریق جنگ بر مردمان سرزمینی دیگر است. این پژوهش در جهت پاسخ به این پرسش که گفتمان تعهد اجتماعی در هنر معاصر جهان، چگونه خود را مطرح کرده و نمود آن در نحوه بیان آثار هنری چگونه است؟ به روشی توصیفی تحلیلی، روند شکل گیری گفتمان تعهد اجتماعی در هنر جهان غرب از سده بیستم را مورد بررسی قرار داده و به تحلیل گفتمان انتقادی مصادیق آن در هنر دو دهه اخیر با موضوع جنگ و صلح پرداخته است. بنا بر نتیجه، بخش بزرگی از هنر معاصر، گفتمان تعهد اجتماعی را پذیرفته؛ اما جایگاه و نقش تعهد اجتماعی، به واسطه عملکرد جنبش های هنری معاصر، به شکلی بنیادی دگرگون شده است. اگر در گذشته با آثاری فرم گرا، وحدت گرا، با بیانی فردی در نقش کالایی خاص در موزه ها و گالری ها مواجه بودیم امروزه با آثاری مفهوم گرا، کثرت گرا، با تاکید بر بعد اجتماعی در حکم یک بیانیه در مکان های عمومی، خیابان ها، موزه ها و گالری ها مواجهیم و در نهایت، در این زمان هنر از چارچوب محدود خود جدا شده و به عنوان یک کنش، هنرمند را در نقش یک کنش گر نسبت به مسائل اجتماعی قرار می دهد.
مطالعه تطبیقی جهان های موازی فیزیک و جهان های ممکن دیوید لوئیس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
39 - 62
حوزههای تخصصی:
در نگاه نخست به نظر می رسد می توان شباهت هایی بین جهان های ممکن مورد نظر لوئیس و نظریه جهان های موازی فیزیک یافت. هر دو این نظریات به امکان وجود جهان هایی بیش از جهانی که در آن زندگی می کنیم، اشاره دارند. پس از رساله اورت، توجه فیزیک دانان به چندجهانی و جهان های موازی جلب شد. اکنون جهان های موازی یکی از نظریه های مورد توجه دانشمندان و پژوهشگران حوزه فیزیک است. دیوید لوئیس با تکیه بر فیزیکالیسم و رئالیسم موجهاتی از جمله طرفداران نظریه جهان های ممکن است. در این مقاله کوشیده ایم با استفاده از روش تحلیلی-توصیفی ابتدا مبانی دو نظریه را تبیین کرده و سپس نظریه لوئیس را در مورد جهان های ممکن با توجه به نظریه جهان های موازی مورد بررسی قرار دهیم. هر دو نظریه وجود جهان های دیگر را ممکن می دانند. نظریه لوئیس شش ویژگی اصلی دارد: ۱- وجود و واقعیت جهان های ممکن، ۲- عدم وجود رابطه علی میان جهان های ممکن، ۳- شباهت جهان های ممکن با جهان ما و تفاوت در محتوای جهان ها، ۴- عدم امکان تقلیل جهان های ممکن، ۵- نمایه ای بودن واقعیت و ۶- اتحاد مکان- زمان اجزای هر جهان و مجزا بودن روابط زمان-مکان جهان ها. نتایج پژوهش نشان می دهد در صورتی که جهان های موازی، زمانی به عنوان یک حقیقت علمی مورد تأیید قرار بگیرند، آنگاه ممکن است ویژگی های دوم، سوم و ششم نظریه لوئیس با واقعیت فیزیکی در تضاد قرار بگیرند. در صورت وجود تضاد -به جهت بنیادی بودن این ویژگی ها- نظریه جهان های ممکن لوئیس دچار تزلزل فراوان خواهد شد.
خانواده و خداناباوری فرزندان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از تغییرات اجتماعی بنیادین دنیای مدرن، کم رنگ شدن دین داری و خداباوری است. عوامل متعددی در این پس رفتن دریای ایمان سهیم هستند. یک عامل مهم این رخداد، خانواده است؛ که معمولا توجه اندکی را به خود جلب کرده است. شواهد و مستندات آماری و جامعه شناختی این ایده را به اثبات می رساند که جریان بی دینی و خداناباوری به این عامل مهم نیز گره خورده است. این نوشتار با شیوه توصیفی _ تحلیلی به بررسی این پرسش پرداخته است که اگر خانواده تا این حد مهم است و افول آن به افول خداباوری منجر می شود، چرا چنین است. این پژوهش با بررسی احتمالات مختلف و گمانه زنی های متفاوت، از طریق داده های آماری و جامعه شناختی، به این نتیجه دست یافته است که عدم تأهل، ازدواج ها یا روابط غیررسمی و خارج از محدوده پذیرفته شده ادیان توحیدی، زندگی بدون فرزند، آزاد شدن از قید و بند خانواده، الحاد نظری یا عملی والدین، فقدان پدر در خانه و تضاد تربیت دینی والدین نقش گسترده ای در روی گرادانی همه اعضای خانواده، به ویژه فرزندان از خدا و دین دارد.
استعاره مفهومی سلول برای اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
764 - 787
حوزههای تخصصی:
استعاره ها در رویکرد جدید به دلیل ظرفیت های درونی همانند برجسته سازی و تنوع نگاشت ها از حوزه های منبع، امکان فهم اخلاقی و زیست اخلاقی بهتری را برای ما فراهم می کنند. به تعبیر برخی، استعاره ها نه منحصر در استعاره های متعارف هستند و نه صرفاً امر شناختی، بلکه ما برای تفکر عمیق و ملاحظات فرهنگی سنجیده، نیازمند استعاره های پیچیده و نامتعارف هستیم. از سویی دیگر، سلول های بنیادی ویژگی های فوق العاده ای برای حوزه منبع در استعاره نامتعارف و پیچیده اخلاقی دارند. از این رو، نگارنده، از استعاره مفهومی سلول برای اخلاق بهره برده است. پرسش اساسی این جُستار این است: استعاره مفهومی سلول در اخلاق چه زوایایی از اخلاق را برای ما برجسته می کند؟ دستاوردهای این پژوهش به این قرار است: 1. استعاره مفهومی سلول برای اخلاق، برخلاف اکثر استعاره های اخلاقی که استعاره های ساده و متداولی هستند و طبیعتاً قدرت کمتری برای زیست اخلاقی دارند، استعاره ای پرتوان، نامتعارف و پیچیده ای است که بخوبی می تواند از عهده تحلیل مراتب اخلاق برآید؛ 2. استعاره یادشده در اخلاق، پدیدارهای اخلاقی شکل گرفته و تمایزیافته در محیط دین و عرفان را به رسمیت می شناسد؛ 3. در پرتو استعاره سلولی اخلاق، تفاوت عملکرد اخلاقی در موقعیت ها و کنشگران اخلاقی مختلف بهتر تبیین می شود؛ 4. این استعاره، برخلاف دیگر استعاره ها، آیدوس اخلاق را برجسته می کند نه یک ویژگی یا چند ویژگی اخلاقی را.
طبیعت گرایی روش شناختی در علم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
طبیعت گرایی روش شناختی یکی از پیش فرضهای محوری کنونی علوم تجربی است. نه تنها طبیعت باوران که بسیاری از خداباوران علم گرا نیز حامی طبیعت گرایی روش شناختی در علم و در رابطه با جهان طبیعی هستند. اما اگرچه در بدو امر دفاع از طبیعت گرایی روش شناختی در علم متین و موجه به نظر می رسد، اما خصوصا در مواردی که امکان ارائه ی تبیین های غیر طبیعت گرایانه متکی بر شواهد تجربی وجود دارد، اصرار بر طبیعت گرایی روش شناختی حالت ایدئولوژیک به خود می گیرد و اصولا نزاع بر سر طبیعت گرایی روش شناختی در این موارد است. در این مقاله پس از تبیین چیستی و اهمیت طبیعت گرایی روش شناختی، مسئله ی فراروی طبیعت گرایی روش شناختی و لزوم تعیین محدوده ی آن تبیین شده و در ادامه ارتباط آن با طبیعت گرایی هستی شناختی بیان می گردد. سپس طبیعت گرایی روش شناختی مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده می شود که طبیعت گرایی روش شناختی نه تنها از لحاظ الهیاتی در تعارض با امکان فاعلیت خداوند و علیت غیرمادی است که به لحاظ علمی و فلسفی هم محل سوال است و نباید آن را به صورت پیشینی پذیرفت. بر این اساس علم چنانچه به دنبال کشف حقیقت عالم است، نباید به طور پیشینی امکان بررسی نظریاتی را در مورد جهان سلب نماید که تنها متکی بر مکانیزم های مادی نیستند و در پیدایش و پیشرفت جهان از مفاهیم فرامادی سخن می گویند.
روان روایت شناسیِ طنز در داستان های کودک: با رویکردی طرح واره ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«روان روایت شناسی» مطالعه بازنمایی های شناختیِ روایت است. «طرحواره ها» مجرای تحقق بازنمایی ها بوده، حاوی کلیتی از ویژگی های شاخص، و فاقد جزئیات اند. مقاله پیشِ رو بر آن است: با استفاده از مفهوم طرحواره، ابتدا «طنز» را تعریف؛ سپس وفقِ چگونگی تأثیر متن بر بازنمایی های ذهنی مخاطب، سب ک های طنزپردازی را در داستان های کودک دسته بندی کند. روش این مقاله تحلیلی توصیفی و قائم بر دو مؤلفه است. یکی از مؤلفه ها مبین تغییرات طرحواره گفته یابِ درون رواییِ متن (شخصیتِ مضحک داستان) است، دیگری مبین تغییرات طرحواره گفته یاب برون روایی (خواننده). نتایج پژوهش نشان می دهد: اول اینکه طنز عبارت است از علم بر تحقق خطای شناختیِ ناشی از دیالکتیکِ دو طرحواره متباین؛ دوم اینکه خنده آفرینیِ روایت های طنز زاده تعاملِ دو متغیر است: یکی طرحواره ذهنیِ گفته یاب درون روایی و دیگری طرحواره ذهنی گفته یاب برون روایی؛ سوم اینکه از منظر تفکرِ شناختی، سبک های روایت های طنزِ کودکانه تکرار یا تلفیقی از سبک های روایت های ل ط یفه گون (انکدوت ها) است. در این مقاله برای نخستین بار، ضمن بررسی ارتباط میان سازوکارهای معناسازیِ متون طنز کودک با فرایند بازنماییِ ذهنیِ خواننده، طنزپژوهیِ دومؤلفه ای (برحسب دو گفته یابِ درون روایی و برون روایی) معرفی می شود. دستاورد عملی پژوهش، ارائه الگوریتم هایی شناختی برای خنده آفرینی است که می تواند یاریگر طنزنویسانِ حوزه کودک باشد.
اثربخشی اجرای برنامه فلسفه برای کودکان بر ادراک شایستگی و انعطاف پذیری شناختی کودکان پسر بی سرپرست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر اجرای برنامه فلسفه برای کودکان بر ادراک شایستگی و انعطاف پذیری شناختی کودکان پسر بی سرپرست بود. طرح پژوهشی نیمه آزمایشی بر اساس پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود که به همین منظور 32 نفر از پسران بی سرپرست گروه سنی ب (نه و ده ساله) و ج (یازده و دوازده ساله) مرکز شبانه روزی شهرستان ازنا به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و با گمارش تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش جای داده شدند. نمونه آماری پژوهش پرسشنامه های ادراک شایستگی و انعطاف پذیری شناختی که ابزار این پژوهش بودند را پیش از آموزش و پس از آموزش تکمیل کردند. دوره آموزشی فلسفه برای کودکان در طی هشت جلسه هفتگی به مدت 2 ساعت برگزار شد. یافته های حاصل از این تحقیق با استفاده از تحلیل کوواریانس نشان داد که اجرای برنامه فلسفه برای کودکان با اطمینان 95 درصد (05/0P<). منجر به افزایش ادراک شایستگی (شناختی 64%، اجتماعی 54% و جسمانی 51%) و انعطاف پذیری شناختی 70/. در گروه آموزش شده است. با توجه به نتایج به دست آمده از این پژوهش می توان برنامه فلسفه برای کودکان را به عنوان راهکاری مناسب به منظور افزایش ادراک شایستگی و انعطاف پذیری شناختی کودکان پسر بی سرپرست مورداستفاده قرارداد
مبانی انسان شناختی اگزیستانسیالیسم خداباور و مقایسه آن با آرای علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
111-124
حوزههای تخصصی:
مهم ترین رکن فلسفه اگزیستانسیالیسم بر انسان و اختیار او استوار است. در فلسفه اسلامی نیز علامه طباطبائی براساس آموزه های اسلامی و همچنین تحت تأثیر فلسفه صدرایی نکات ارزشمندی درباره انسان مطرح می کند. ازآنجاکه شناخت انسان و درک ویژگی های او نقش بسزایی در تکوین مکتب های فکری دارد، لذا بررسی مبانی انسان شناسی یکی از ارکان تفکرات فلسفی است. در فلسفه اگزیستانسیالیسم حتی در طیف خداباور انسان موجود وانهاده ای است که همه چیز حول محور او شکل می گیرد و ماهیت وی در آزادی کامل دائماً در حال شکل گیری است، درحالی که در عقاید علامه انسان موضوع شناخت است، همه چیز حول محور خداوند شکل می گیرد و انسان می تواند با اختیار خویش به بالاترین درجه تعالی برسد. مقاله حاضر سعی دارد مبانی انسان شناسی اگزیستانسیالیسم خداباور را با مبانی انسان شناسی علامه طباطبائی به روش توصیفی تحلیلی، مورد بررسی تطبیقی قراردهد.
آلثیا، الهۀ شعر پارمنیدس بررسی تحلیل هایدگر از حقیقت در یونان باستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
51 - 72
حوزههای تخصصی:
دغدغۀ هایدگر که پرسش از هستی است، در آثار متأخرش با شعر تعلیمی پارمنیدس، متفکر پیشاسقراطی گره خورده است و او با تفسیرکردن این شعر، تحلیل خود از حقیقت هستی را عرضه می کند. محتوای شعر پارمنیدس الهامات الهه ای است که ازنظر هایدگر الهۀ حقیقت یا آلثیاست. هایدگر برای نشان دادن اینکه منظور از آلثیا چیست، به تحلیل این واژه می پردازد. تبدیل شدن آلثیا به مطابقت یا صدق، ازنظر او انحراف از ذات این واژه است و او برای توضیح دادن آلثیا از تعابیری چون آشکارسازی، دربرگیرندگی و سرپناه دادن وگشودگی استفاده می کند. آلثیا برای او حقیقتِ هستی است. آلثیا، اصیل ترین نام هستی، چون زمینی است که چیزها بر آن پدیدار می شوند؛ درحالی که خود این زمین در پس چیزها پنهان می شود. در این پژوهش با شیوۀ تحلیلی توصیفی، روایت هایدگر از آلثیا به عنوان الهۀ شعر پارمنیدس معرفی شده است. این مسئله را می توان بیان ایجابی از معنای حقیقت نزد هایدگر دانست. هایدگر با بررسی پارمنیدس و مسئلۀ حقیقت و هستی نزد او تلاش می کند تا نقطۀ آغازی بیابد برای فهمیدن و پرسیدن از حقیقتِ هستی؛ ازاین رو، فهمیدن دیدگاه هایدگر دربارۀ شعر پارمنیدس، برای فهمیدن ذات تفکر او مهم است.
بررسی دیدگاه برخی از معاصران (مصباح یزدی، عابدی شاهرودی و لاریجانی) دربارۀ نفس الامر قضایای عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
181 - 195
حوزههای تخصصی:
حقیقی و نفس الامری بودن احکام عملی و انکشاف این احکام از واقع، با مشکلاتی روبه رو بوده که یکی از مهم ترینشان، انشایی بودن مفاد آنها و متصف نشدن به صدق وکذب است. برپایۀ این اشکال، جمله های ناظر به کنش اختیاری انسان بدون اینکه درستی و نادرستی دربارۀ آنها معنا داشته باشد، در زمرۀ اوامر و نواهی هستند که بیان کنندۀ عواطف و احساسات گوینده اند و شنونده را به عمل معیّنی برمی انگیزانند. نوشتار حاضر در سازگاری با اندیشۀ افلاطون، ارسطو، فارابی و ابن سینا بر آن است که جملات مطرح در حکمت عملی، شناختی هستند؛ زیرا از سعادت انسان و خیر و شر در مسیر سعادت انسان حکایت می کنند. این سخن را برخی از اندیشمندان معاصر مسلمان مانند محمدتقی مصباح یزدی، علی عابدی شاهرودی و صادق لاریجانی (در بستر مواجهه با دیدگاه غربی ها) نیز مطرح کرده اند؛ با این تفاوت که به باور آنان احکام عملی از مفاد انگیزشی هم برخوردار است. چنین دیدگاهی باوجود تلاش برای نشان دادن واقع نمایی قضایای عملی دچار این اشکال است که فضای حکمت عملی را به گونۀ باید و نباید تصویر کرده است. مصباح یزدی حکایت گری قضایای عملی از کمال انسان را با استناد به ضرورت بالقیاس میان کنش اختیاری و غایت آن بیان کرده که این اندیشه نیز با خلل همراه است.
معیار سنجش اثر هنری در نظر مارتین هایدگر بر مبنای رساله "سرچشمه اثر هنری" مطالعه موردی: تابلویی از سهراب سپهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۴
233 - 252
حوزههای تخصصی:
هایدگر در رسالۀ سرچشمۀ اثر هنری، با روش فلسفی به چیستی هنر و اثر هنری می پردازد. او شرط وجود اثر هنری و شرط مواجهه با آن را منوط به بحث هستی شناسانه دانسته و در این حالت، آن را گشاینده حقیقت هستی معرفی می کند، حقیقتی که حتی در دوران رونهان کنندگی هستی امکان گشایش را مهیا می کند. بر این اساس، اثر هنری زمانی که بتواند به پرسشگری از هستی بپردازد و خود را از بند هستنده رها سازد و به هستیِ هستنده معطوف سازد، امکان گشایش را برای خود مهیا می کند. اما چه چیز می تواند اثر هنری را در امکان پرسش گری از هستی قرار دهد و چه معیاری برای سنجش امکان ورود هر اثر هنری به دایرۀ هستی شناسی وجود دارد؟ معیاری که بتوان هر اثر هنری را با آن مقایسه نمود و مؤلفه های هستی شناسانه آن را از نظر هایدگر مورد واکاوی قرار داد. در این مقاله، سعی بر آن است تا با استفاده از معیاری که بر اساس رسالۀ سرچشمۀ اثر هنری هایدگر بدست می آوریم، تابلوی کفش های وان گوگ و نیز تابلویی از سهراب سپهری را مورد ارزیابی قرار دهیم، تا ابعاد نظر هایدگر پیرامون اثر هنری، دستِ کم، به بحث گذاشته شود.
تبیین نظریۀ عدم تطابق ذهن و عین بر اساس اصاله الوجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
93 - 110
حوزههای تخصصی:
عدم تطابق ذهن و خارج یکی از مباحث چالشی است که بسیاری از حکما آن را نمی پذیرند و شاید غالب حکما بر این امر متفق باشند که همان چیزی که انسان ادراک می کند، مطابق با واقع است. همان طور که تطابق عوالم با یکدیگر به دنبال اثبات این همانی میان وجود سافل و وجود برتر است، تطابق ذهن و عین نیز به دنبال اثبات اتّحاد میان ذهن و عین است. در این پژوهش ابتدا نظریۀ تطابق عوالم و تطابق عین و ذهن و اشکالات هر یک به تفصیل مطرح می شود که از جملۀ آن ها پیش فرض های نادرستی همچون واقعی دانستن امور محسوس و واقعی ندانستن امور نامحسوس و یا اشکالاتی است که بر تقسیم حمل به اولی و شایع وارد می شود و پس از آن، ارکان نظریۀ عدم تطابق ذهن و عین در سه بخش به تفصیل تقریر می گردد و در نهایت، نقش نظریۀ عدم تطابق در عوالم ماده، مثال، عقل و تجرد الوهی بررسی می شود. از جمله نتایج تحقیق از این قرار است: 1. دلیلی بر تطابق عوالم و تطابق ذهن و عین وجود ندارد، بلکه چنین تطابقی بر اساس اصاله الوجود محال است؛ 2. ارکان نظریۀ عدم قول به تطابق را اموری همچون ارتباط حقایق و وجودات با یکدیگر بر اساس اصاله الوجود نه تطابق وجودات با یکدیگر، تشکیک وجود، وجود واقعیت و بی اعتبار نبودن ادراکات انسانی تشکیل می دهد؛ 3. نظریۀ عدم تطابق ذهن و عین در رابطه با برخی از اقسام علم حضوری مطرح می شود؛ 4. نظریۀ عدم تطابق، اختصاصی به عالم ماده ندارد؛ بلکه شامل عوالم مثال، عقل و تجرد الوهی نیز می گردد.
تبیین رابطه نفس و بدن: رهیافتی جهت درک رابطه خدا و انسان مبتنی بر اصل امکان فقری و بسیط الحقیقه کل الاشیاء(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ازجمله مباحث مهم حکمت متعالیه «چگونگی ارتباط نفس و بدن» است که صدرالمتألهین با نوآوری در نحوه تبیین «امکان فقری» و «عین الربط بودن معلول» و نیز با نگاه متعالی خویش در «قاعده بسیط الحقیقه» به اثبات «عینیت نفس و بدن» پرداخته، و با همین نگرش به یکی دیگر از اصلی ترین پرسش ها یعنی چگونگی ارتباط خدا و انسان در حیطه اعمال و افعال پاسخ داده است. براساس مبانی صدرایی همان طور که قوا و بدن وجود منحاز و مستقلی ندارند و قوا و افعالش معلول نفس اند، از این رهگذر به نحوه فاعلیت افعال انسان (که معلول و ممکنی از ممکنات و عین الربط به وجود حضرت حق است و وجودش تطور و تشأنی از وجود خدا محسوب می شود) می توان رهنمون گشت، و بدین مهم دست یافت که فاعلیت انسان نه تنها مستقل نبوده، بلکه حتی نقش وسایط هم نخواهد داشت و فقط مصحح قابلیت قابل برای فیض صادر از فیاض علی الاطلاق بوده و فاعلیت حقیقی تنها از آن خداوند است. در پرتو همین نگاه پرسش های فرعی موجود در آیاتی همچون «ومارمیت اذ رمیت» پاسخ داده می شود.
صورت بندی تمایز امور اعتباری از امور حقیقی براساس تفسیر علامه طباطبایی از ایده آلیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۶۶)
29 - 50
حوزههای تخصصی:
علامه طباطبایی علاوه بر ادراکات اعتباری و اندیشه های پنداری، بارها از امور اعتباری و اندیشه های دل بخواهی نیز یاد کرده و آن ها را در مقابل امور حقیقی قرار داده است. مقصود از امور اعتباری، اندیشه های نامنظمی است که به اراده انسان وابسته اند، اما پس از اراده آن ها، چیزی به جهان خارج افزوده نمی شود. علامه طباطبایی معتقد است که ایده آلیسم -انکار ادراک جازم مطابق با واقع- با دل بخواهی بودن تمام اندیشه ها و به تبع آن، نامنظم بودن تمام رفتارها تلازم دارد؛ یعنی به طور منطقی نمی توان ادراک جازم مطابق با واقع را انکار کرد و همزمان علاوه بر مصادیق امور اعتباری به مصادیق امور حقیقی نیز دسترسی داشت. این مقاله با نفی تلازم بین ارادی نبودن یک اندیشه و عدم وابستگی آن به انسان، نشان داده است که تقسیم امور به حقیقی و اعتباری بر باور به ادراک جازم مطابق با واقع إبتناء ندارد و ممکن است کسی براساس مبانی علامه طباطبایی، ایده آلیست در شمار آید، اما علاوه بر اندیشه های دل بخواهی یا امور اعتباری، دارای اندیشه های قهری یا امور حقیقی نیز باشد.
پرسش از امکانِ متافیزیکِ خیر در سیر تحلیلِ ارسطو از مفهوم «آگاثون» (ἀγαθόν)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارسطو در پژوهش عملی به اقتضای غایتِش (خیر غایی) به مفهوم «آگاثون» یا «خیر کلی» می پردازد. گستره دلالت و استعمال مقولیِ خیر همچون موجود (هستنده) است. از این رو وی به تأمل نظری در خیر، و مقایسه آن با موجود به نحو مطلق می پردازد. در سیرِ تحلیل ارسطو از مفهوم «آگاثون»، می توان هم هنگام پرسش از امکان برساختنِ متافیزیکی را در باب خیر با موضوع خیر بما هو خیر همسان با متافیزیک وجود و موضوع موجود بما هو موجود پی گرفت. در این سیر، آشکار می شود که هرچند «موجود» و «خیر» گستره دلالتِ واژگانی و اطلاقِ مقولیِ همسانی دارند اما ساختارِ ارجاعی و اشتراکِ معناییِ یکسانی ندارند. دلالت هایِ گوناگون موجود به یک معنای مشترکِ نخستین، و مقولات متعددِش به یک مقوله اصلی باز می گردد. این معنا و مقوله اصلی و اولیه، موجود نخستین و مقوله جوهر است و دانش متافیزیکِ وجود به عنوان دانایی نخستین به علت تقویم موضوع آن (موجود نخستین) شکل می گیرد. اما میان دلالت های گوناگون خیر هیچ معنای مشترکی وجود ندارد و خیر در هر مقوله به نحوی مستقل و بی ارتباط با سایر معانی و مقولات به کار می رود. فقدان معنای مشترک اولیه و مقوله اصلی که همه معانی و مقولات دیگر بدان بازگردند، مانع از تقویمِ موضوع مطلق خیر و حیث ذاتی بما هو خیر می شود. از این رو نمی توان همسان با موجود برای خیر، متافیزیکی تصور کرد با موضوع خیر بما هو خیر، که با نحوه نگرش نظریِ محضی همچون سوفیا در دانایی نخستین شناخته شود. در برابر امتناع تقویم اِیدوس (صورت) و فهم ایدتیک (صورت اندیش) از خیر که شرط تکوین دانش نظری است، ارسطو با نفی ایده خیر و نگرش دیالکتیک افلاطونی، حیث کلی و نظری خیر را رها کرده و به خیر انسانی معطوف به تحقق عملی آن (خیری که انسان در عمل می تواند به دست آورد) می پردازد و در ادامه طرح واره ای از آن معطوف به تحقق عملی ترسیم می کند.