فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۰۲۱ تا ۲٬۰۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا ضمن توجه به دیدگاه متقدمان در تعریف علم، بر اساس مبانی وجودشناسی خود، تعریفی وجودی از علم ارائه می دهد که نقطه عطفی در علم شناسی حکمت متعالیه است. در این تلقی، علم عبارت از وجود چیزی برای چیز دیگر است. این تعریف با لوازم آن سبب ارائه تبیین های خاصی از سوی ملاصدرا درباره علم الهی شده است، به نحوی که سهم بسزایی در شکل گیری هندسه معرفتی علم الهی دارد. اضلاع این هندسه عبارت اند از زائد نبودن علم الهی بر ذاتش، حضوری بودن علم الهی، نفی صور در علم الهی، علم خداوند به جزئیات مادی، معلوم بالذات بودن معلومات الهی، علم و عالم و معلوم بودن خداوند، علم خداوند به خود، و علم اجمالی خداوند به غیر در عین کشف تفصیلی. بر اساس برون داد این پژوهش، توجه به تبیین وجودشناسانه ملاصدرا از علم باعث می شود که درک نحوه شکل گیری دیدگاه او درباره علم الهی، تمایز و وجوه ابداعی آن با سایر دیدگاه ها ممکن و یا حداقل سهل الوصول تر گردد.
Psychology and Phenomenology in Merleau-Ponty(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
142 - 150
حوزههای تخصصی:
The purpose of this article is to examine the close connection between the science of psychology, especially Gestalt psychology, and phenomenology in the thinking of twentieth-century French philosopher and phenomenologist Maurice Merleau-Ponty. This philosopher established his own philosophy under the influence of significant advances in psychology on the one hand, and also under the influence of Husserl's phenomenology. Understanding the philosophy of this philosopher without understanding the close relationship between psychology and phenomenology, especially in the matter of the living body, will lead to a lot of misunderstanding in reading his views. In this article, we tried to show this close relationship in the thought of this thinker. We know, of course, that he criticized Husserl's phenomenology and Gestalt psychology, and argued that psychology fails to understand the nature of the human mind.
واکاوی نگرش دلوز درباره هستی انسان و نسبت آن با مخاطب در هنر تعاملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
83 - 99
حوزههای تخصصی:
گفتمان هنرهای خلاق تعاملی، سبب تغییر رویکرد مفهوم مخاطب هنری از نظاره گری بی کنش و منفعل به آفریننده ای تعامل گر و پویا بوده است که از منظر فلسفه پست مدرن نگاهی قابل تأمل به انسان، بشمار می آید. افادات ژیل دلوز به فلسفه، از جسمانی ترین رویکرد ها به حیات انسان است که با نکته پردازی های خلاقانه وی می تواند ابزار تحلیلی کارآمدی برای بررسی نقش و شناخت واکنش های انسانی بشمار رود. اصطلاحاتی از قبیل صیرورت، ریزوم و بدن بدون اندام در شناخت رفتارهای انسانی که از سوی دلوز مطرح شده می توانند در تحلیل رفتارهای مخاطب بکار روند. در این مقاله به این پرسش ها پرداخته ایم که آیا هنر تعاملی می تواند ترجمان هنری صیرورت باشد و این که انتخاب های پیش روی مخاطب چگونه با تعاریف بدن بدون اندام و ریزوم مرتبط می شوند. در شیوه پژوهش، اطلاعات مورد نیاز از منابع کتابخانه ای و دیجیتال استخراج و سپس با به کارگیری این مستندات، جایگاه مخاطب به روش تحلیلی- توصیفی با رویکرد دلوزی تشریح شده اند. در نهایت به این نتیجه نزدیک شده ایم که بنابر تعریف بدن بدون اندام، مخاطب هنر تعاملی با مجموعه ای از بالقوگی های منحصر به فرد روبه رو است که انتخاب از میان آن ها، روند شکل گیری اثر هنری را به شیوه ای بی قاعده و ریزوم گونه هدایت می کند که این اثر در طی مسیر و در لحظه به ظهور می رسد و همواره میان قوه و فعلیت قرار دارد و در نهایت این تعریف با عبارت فلسفی صیرورت از دیدگاه دلوز، همسان است.
بررسی انتقادی نسبت هنر سوررئالیسم با حقیقت با توجه به آراء هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
402 - 420
حوزههای تخصصی:
هنر سورئال، هنری است که بر اساس نظریه ناخودآگاه فروید، توسط آندره برتون و لویی آراگون پایه گذاری شد. هنرمندان این سبک هنری در پی آزادسازی ناخودآگاه فردی و خلق کار هنری با توجه به ناخودآگاه و رویا و واپس زدگی (سرکوب) می باشند. آنها بر این عقیده اند که منشاء خلق کار هنریشان، ناخودآگاه فردی آنهاست. این پژوهش در تلاش است تا با تکیه بر آراء هایدگر در زمینه ارتباط هنر با حقیقت دریابد که هنر سوررئال که هنرمندان آن مدعی ارتباط هنرشان با ناخودآگاه فردی بودند و از رویاها و جنون و خیالاتشان تصویر می کشیدند چه نسبتی با حقیقت دارد؟ آیا این ادعای هایدگر که «در کار هنری حقیقت در کار است» در مورد نقاشی های سوررئال نیز صادق است؟ هدف پژوهش دریافت نسبت هنر سوررئال با حقیقت است. لذا نگارنده به عنوان نمونه به سراغ یکی از نقاشی های رنه مگریت هنرمند مشهور سبک سورئال می رود تا با نگاهی پدیدارشناسانه به این کار هنری برجسته دریابد که چگونه می توان فرض کرد که در این کار هنری چیزی از پنهانی به پیدایی درمی آید. این تحقیق به شیوه توصیفی تحلیلی و بر اساس مطالعه منابع مکتوب کتابخانه ای صورت گرفته است.
تکوین گفتمان تعهد اجتماعی در هنر معاصر غرب با تأکید بر هنر جنگ و صلح در دو دهه اخیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از کارکردهای ارزشی هنر در دنیای معاصر، مبارزه علیه اشکال سلطه مانند سلطه نژادی، قومی، طبقاتی و سلطه از طریق جنگ بر مردمان سرزمینی دیگر است. این پژوهش در جهت پاسخ به این پرسش که گفتمان تعهد اجتماعی در هنر معاصر جهان، چگونه خود را مطرح کرده و نمود آن در نحوه بیان آثار هنری چگونه است؟ به روشی توصیفی تحلیلی، روند شکل گیری گفتمان تعهد اجتماعی در هنر جهان غرب از سده بیستم را مورد بررسی قرار داده و به تحلیل گفتمان انتقادی مصادیق آن در هنر دو دهه اخیر با موضوع جنگ و صلح پرداخته است. بنا بر نتیجه، بخش بزرگی از هنر معاصر، گفتمان تعهد اجتماعی را پذیرفته؛ اما جایگاه و نقش تعهد اجتماعی، به واسطه عملکرد جنبش های هنری معاصر، به شکلی بنیادی دگرگون شده است. اگر در گذشته با آثاری فرم گرا، وحدت گرا، با بیانی فردی در نقش کالایی خاص در موزه ها و گالری ها مواجه بودیم امروزه با آثاری مفهوم گرا، کثرت گرا، با تاکید بر بعد اجتماعی در حکم یک بیانیه در مکان های عمومی، خیابان ها، موزه ها و گالری ها مواجهیم و در نهایت، در این زمان هنر از چارچوب محدود خود جدا شده و به عنوان یک کنش، هنرمند را در نقش یک کنش گر نسبت به مسائل اجتماعی قرار می دهد.
بازتاب عرفان دیونوسیوس مجعول در اندیشه ماریون: گذار از هستی شناسی آنالوژیک آکویناس به پدیدارشناسی عشق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار رویکرد ماریون به هستی شناسی آکویناس بررسی می شود. ماریون با بررسی مبانی رویکرد تشابهی آکویناس در الهیاتِ عرفانی دیونوسیوس مجعول نشان می دهد که آکویناس انتوتئولوژیست نیست. ماریون علاوه بر این رویکرد سلبی، از پدیدارشناسی عشق به عنوان بدیل ایجابی برای ارتباط با خداوند استفاده می کند. به نظر او تجربه عاشقانه، آیکون یا تمثال ارتباط با خداوند است. او انکشاف الهی را محل تلاقی «پدیده اشباع شده» و آیکون می داند. در تشابه (آنالوژی) به تفاوت مطلق وجود خداوند و مخلوقات و عدم اشتراک معنوی وجود پی می بریم ولی عشق در مورد خداوند و انسان ها از اشتراک معنوی برخوردار است. ماریون علاوه بر تحلیل پدیدارشناسانه عشق به عنوان زمینه ای برای فهم ارتباط خدا با جهان و انسان، از وجه نفس الامری و آفرینندگی عشق نیز غافل نیست. او معتقد است که برخلاف نگرش هایدگر، ندا یا دعوتِ «رویداد از آنِ خود کننده» ناظر به وجه سوبژکتیو آن است. درواقع ماریون به جای اینکه هستی را امری غیر شخصی بداند، حقیقت هستی را سوژه ای متعالی می انگارد که آدمی را به سوی خود فرامی خواند. الهیات ماریون می تواند برای فلاسفه دین تحلیلی که به دنبال آرمان ضرورت، کلیت و عینیت هستند و از تجربه شهودی و اخلاقی دین غفلت می کنند، منشاء بینشی نوین باشد.
بررسی تمایز هستی شناسی حکمت متعالیه از حکمت مشایی و اشراقی بر پایه وجود رابط و مستقل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارائه شناخت متقن از جهان هستی، از اهداف محوری سه مشرب فکری مشایی، اشراقی و صدرایی بر پایه اصول و مبانی خویش است. سوال اساسی در این نوشتار این است که وجه تمایز هستی شناسی حکمت متعالیه صدرایی نسبت به دو مکتب مشایی و اشراقی چیست؟ در پاسخ باید توجه داشت که بارقههای اصالت وجود در مکتب مشایی، برخلاف حکمت متعالیه، خالی از رسوبات تفکر ماهیتگرایانه نیست. اصول هستیشناسی این مشرب تحت تاثیر هیات بطلمیوسی نضج یافته است. مکتب اشراق نیز متاثر از نگرش اصالت ماهوی است. بدین قرار هستیشناسی این دو مکتب مبتنی بر پایههای لغزان است. حکمت متعالیه با ابتنای بر اصول مبرهنی همچون اصالت وجود، تبیینی متمایز از جهان و مراتب آن ارائه مینماید. مبانی هستیشناسی حکمت متعالیه بر پایههای عقلانی استوار بوده و حتی قادر است برخی از مبانی عرفانی مانند وحدت وجود را نیز صبغه عقلانی بخشد و زمینههای تقریب این دو مشرب را نیز فراهم نماید. صدرالمتالهین با مبنای اصالت وجود و تحلیل اصل علیت، امکان ماهوی را به امکان فقری بازگرداند و وجود را به مستقل و رابط تقسیم کرد. هستیشناسی مبتنی بر این نگرش، انحصار در هستی را به ضلع نخست آن اختصاص میدهد و از این رهگذر به مرز وحدت وجود نزدیک میشود. بررسی و تعمیق این دستاورد با روش تحلیلی مقایسهای از اهداف این نوشتار است. نتایج نشان میدهد که هستی شناسی حکمت متعالیه برخلاف حکمت مشایی و اشراقی فارغ از رسوبات کثرتزای ماهوی و مبتنی بر اصول مستحکم بوده و وحدت حقیقی هستی را بازنمایی میکند.
آگامبن و ویرانسازی زیبایی شناسی در کتاب انسان بی محتوا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
99 - 118
حوزههای تخصصی:
آگامبن در کتاب انسان بی محتوا به مسئلۀ هنر می پردازد؛ اما از نگاه او، مسئلۀ هنر درحقیقت نتیجه و حتی به نوعی بنیاد معضل نیهیلیسم معاصر است. او معتقد است که هنر با ورود به ساحت ذوق و زیبایی شناسی (استتیک)، دیگر آن کارکرد عمیق پیشینش را برای گشودن جهان بشری و فضای حقیقت از کف داده است. این مقاله، باتوجه به جایگاه اساسی اندیشه های کسانی چون هایدگر، بنیامین و بودلر در پروژۀ فکری آگامبن، بر آن است تا دیدگاه های آگامبن دربارۀ هنر و زیبایی شناسی را در این کتاب تحلیل و واگشایی کند و نشان دهد منظور آگامبن از «ویران سازی زیبایی شناسی» چیست و آن را چگونه به سرانجام می رساند. به نظر نویسنده، آگامبن در تداوم مسیر هایدگر در پی ویران سازی زیبایی شناسی برای بازیابی آرخه های پنهان شده و فراموش شده در زیر آوارهای سنّت است؛ بنابراین، با محورقراردادن مفهوم «پوئسیس» به مثابۀ خصلت ذاتی هنر، درتقابل با پرکسیس همچون کنش مبتنی بر اراده، سعی در آسیب شناسی وضعیت معاصر هنر دارد تا درنهایت به ساختار آغازین یا ذات حقیقی هنر به مثابۀ کنش پوئتیک بشر نزدیک شود. این مسیر درنهایت به تقریر جایگاه اساسی هنر در انتقال ناپذیری معنای سنّت منجر می شود و نشان دادن اینکه زیبایی شناسی، درواقع در تهی بودگی خود، پوشش دهندۀ شکاف میان گذشته و اکنون است.
کاراندیشی؛ چارچوبی برای تحلیل نسبت کار و معنای زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
153 - 172
حوزههای تخصصی:
مسئله اصلی در مقاله پیش رو این است که چگونه می توان در چارچوب نگرشی فلسفی که می توان آن را «کاراندیشی» نامید، به مهم ترین پرسش ها درباره «معنابخشی» کار و مباحث مرتبط با آن پرداخت. به همین منظور تلاش شده است تا ابتدا معنا و اهمیت کاراندیشی تبیین و در پرتو آن، نسبت کار با انسان و انسانیت بررسی شود و دو رویکرد کاراندیشی با «رویکرد بازآفرینی معنای کار» و کاراندیشی با «رویکرد معنوی» توضیح داده شود. در ادامه، نشان داده شده است که کار لزوماً ابزار نیست و می تواند هدفی ذاتی در زندگی قلمداد شود؛ به همین دلیل، برخلاف نظر رایج در میان بسیاری از اندیشمندان، می تواند نه پدیده ای ذاتاً نامطلوب و معنازدا، بلکه خوشایند و معنابخش در شمار آید؛ بنابراین، مرز میان ساعات اشتغال و اوقات فراغت بسیار سیال می شود. به تعبیر بهتر، اوقات فراغت نباید به گونه ای معنا شود که در مقابل کار قرار گیرد یا حتی به مثابه مکملی برای آن باشد. اوقات فراغت، زمان بیکاری نیست، بلکه شرایطی است مساعد برای انجام دادن کارهای مهم، اما مورد علاقه ای که بدون کنترل بیرونی یا انگیزه های صرفاً اقتصادی شایسته است که آن را از سر اختیار، علاقه و داوطلبانه پی گرفت. البته بر پایه سطح بندی ارائه شده از مراتب کار (شغل، حرفه، رسالت یا ندای درون)، همه افراد نمی توانند به این مرتبه از معنابخشی کار دست پیدا کنند و کار آرمانی خویش را یافته یا خلق نمایند.
بررسی تحلیلی - انتقادی نظریه اشتراک معنوی در گزاره های الهیاتی از منظر آیت الله جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۴۷)
149 - 173
حوزههای تخصصی:
علامه جوادی آملی، از شارحان برجسته حکمت متعالیه، در معناشناسی گزاره های الهیاتی، نظریه اشتراک معنوی را در گزاره های لفظی الهیاتی و گزاره های برآمده از واقع پذیرفته است. توجه ایشان به نظریات دیگر در معناشناسی گزاره ها و همچنین چالش های مطرح در مورد نظریه اشتراک معنوی، سبب شده است که تقریر ایشان از این نظریه، دربردارنده زوایای جدیدی باشد؛ از جمله تأکید بر نظریه وضع الفاظ برای ارواح معانی، امکان عقل برای شناخت مفهومی واجب در حوزه ذات و صفات ذاتی، سازگار دانستن نظریه اشتراک معنوی با نظریه وحدت شخصی، تطبیق گسترده این نظریه در آیات و روایات. با این همه ملاحظاتی در این تقریر وجود دارد که ممکن است اصل نظریه اشتراک معنوی را به چالش بکشد که از جمله آنها می توان به نارسایی ادله این نظریه، ناسازگاری نظریه اشتراک معنوی در گزاره های لفظی الهیاتی با قواعد زبان عرب، محذور اکتناه واجب و منتفی شدن این نظریه بر پایه وحدت شخصی وجود اشاره کرد.
رهیافت های فلسفی هایزنبرگ در شکل گیری مکانیک کوانتومی با تعبیر کپنهاگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
100 - 130
حوزههای تخصصی:
هدف از این مقاله صورت بندی رهیافت های فلسفی هایزنبرگ در خلال شکل گیری مکانیک کوانتومی با تعبیرکپنهاگی است. پرسش اصلی مقاله این است که آیا می توان رهیافت هایی فلسفی را در فرآیند شکل گیری مکانیک کوانتومی در آثار هایزنبرگ صورت بندی نمود؟ برای پاسخ به این پرسش، دو مقاله کلیدی و مهم هایزنبرگ(1925و 1927) بررسی می شوند. روش پژوهش در این مقاله براساس تحلیل محتوای متن مقالات هایزنبرگ است که در واقع به جای فیزیکدان محوری از روش متن(فیزیک) محوری بهره گرفته شده است. پس از تحلیل و بررسی مقالات، برخی اصول و آموزه های مفهومی استنباط و از خلال آن ها رهیافت هایی فلسفی صورت بندی شده اند. یافته های این پژوهش نشان می دهد که از مقاله 1925 هایزنبرگ سه اصل اساسی مشاهده پذیری، همخوانی و مماثلت نقش کلیدی در شکل گیری بنیان های مکانیک ماتریسی دارند و همچنین آموزه هایی از قبیل فهم و رابطه کلاسیک-کوانتوم، نقش تجربه و اندازه گیری، موضوع علیت و واقعیت در مقاله 1927 وی مورد توجه قرار گرفته اند. در نهایت این پژوهش نشان می دهد که از خلال این آثار هایزنبرگ، چهار رهیافت کلی تجربه گرایی، وحدت گرایی، ضدعلیتی و ضدموجبیتی و نیز ضدواقع گرایانه قابل صورت بندی است.
تبیین نظریه امر الهی رابرت آدامز و اشاعره در حوزه اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
788 - 810
حوزههای تخصصی:
در این مقاله مبانی نظری و دیدگاه های اشاعره و رابرت آدامز در ذیل نظریه امر الهی و در حوزه اخلاق به تفکیک بررسی شده است. از منظر رابرت آدامز موضع گیری در رابطه با اخلاق در دو محور «معنای خوبی» و «معنای الزام» و از منظر اشاعره در دو بخش «حسن و قبح» و «الزامات اخلاقی» مورد بررسی قرار گرفته است. از نظر آدامز، منشأ حسن اخلاقی ذات و صفات ذاتی خداوند است. همچنین از دیدگاه وی مفاهیم ارزشی واقعیت عینی دارد و دارای واقعیت خارجی است و کار عقل تنها کشف و درک آن است. اشاعره نیز در ذیل نظریه امر الهی، بیشتر به حسن و قبح افعال پرداخته اند و معتقدند حسن و قبح افعال ذاتی نیست بلکه شرعی است؛ بنابراین نظریه امر الهی اشاعره در خصوص حسن و قبح الهی وابستگی مفهومی نیست، بلکه بیشتر بر اساس وابستگی وجودشناختی اوامر اخلاقی بر اراده خداوند است
تأثیر عقل و ایمان در رستگاری و نجات انسان از دیدگاه قرآن و عهد جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۴۸)
435 - 463
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم الهیاتی در ادیان الهی، نجات و رستگاری است. از نگاه اسلام، هرچند خداوند، نجات بخش است، اما انسان با اختیار و نقش فعال خود، پذیرنده نجات الهی است. قرآن، به نقش انسان در رسیدن به رستگاری تأکید دارد و بیان می دارد که انسان برای رسیدن به رستگاری باید مجدانه دستورهای الهی را اطاعت کند؛ همچنین باید همه قوای خود، از جمله «عقل» را به کار گیرد تا در نهایت به نجات و رستگاری نائل شود. در مسیحیت نجات و رستگاری در گرو ایمان به مسیح است که برای بشر به ارمغان آورده است و معتقدند که انسان در اسارت گناه و مرگ است و از ناحیه خود قابلیت نجات ندارد، خداوند با حضور مستقیم خود در کالبد مسیح و با فدیه شدنش، تاوان گناه انسان را می پردازد و او را از اسارت گناه نجات می دهد. در عهد جدید بر این باور تأکید شده که ایمان به مسیح عامل نجات انسان است. این پژوهش پاسخی است به این پرسش که تأثیر عقل و ایمان، بر رستگاری و نجات انسان در قرآن و عهد جدید چگونه بیان شده است؟ و دیگر اینکه آیا آموزه ها و باورهای اسلام بیشتر مبتنی بر عقلانیت است یا مسیحیت؟ طبق یافته های تحقیق، در عهد جدید، بیشتر آموزه ها، توحید، تثلیث و تجسد، تنها مبتنی بر ایمان بدون دلیل عقلی است، اما در قرآن مبتنی بر عقل و ایمان.
بررسی تطبیقی براهین درون نگرانه ملاصدرا و جان فاستر بر تجرد نفس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۹
119 - 103
حوزههای تخصصی:
برخی از فلاسفه، انسان را موجودی صرفاً مادی و جسمانی می دانند و نفس و ذهن نیز از دیدگاه ایشان ماهیتی مادی دارد. در مقابل، دسته ای دیگر، به جوهری غیرمادی که در تعامل با بدن است باور دارند. ملاصدرا فیلسوف حکمت متعالیه و جان فاستر فیلسوف ذهن معاصر بریتانیایی در دسته اخیر قرار دارند و با تکیه بر دلایلی، به اثبات تجرد نفس پرداخته اند. در این مقاله به آن دسته از استدلال های تجرد نفس می پردازیم که جنبه درون نگرانه دارند؛ یعنی برهان هایی که در آنها بر توجه مستقیم انسان به نفس خود یا بر خودآگاهی درونی و غیرمادی او تاکید می شود. روش این دو فیلسوف در ارائه براهین، متفاوت است؛ بدین معنا که فاستر مستقیماً به آگاهی درونی انسان از حالات ذهنی اش تمرکز کرده و ملاصدرا، استدلال ها را بر مقایسه ویژگی های نفس با بدن استوار نموده است. براهین درون نگرانه از این جهت کارآمد هستند که می توانند در عین سادگی، بدون نیاز به مقدمات پیچیده، هر انسانی را به درون خویش ارجاع دهند؛ البته ملاصدرا و فاستر، به اشکالات وارد بر درون نگری توجهی نکرده اند. پیش از اقامه این سنخ براهین باید خطاناپذیری دسترسی به حالات ذهنی و صحت شهودهای اولیه اثبات شود. همچنین باید به دستآوردهای تجربی نافی صحت درون نگری، پاسخ داد.
تغییر جهان: بررسی و نقد آموزه شناخت فیشته و نسبت فلسفه اخلاق با آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۲
231 - 252
حوزههای تخصصی:
فلسفه فیشته تفسیر جهان را با تغییر آن درک می کند. در این فلسفه تأمل نظری بدون تغییر عالم بی معناست. این در صورتی است که مهمترین دستاورد فلسفی جهان از نظر فیشته یعنی فلسفه کانت با وجود دادن ابزار برای تغییر عالم اما از آن در این مسیر استفاده نمی کند. مأموریت فیشته برقراری سنخیت میان فلسفه کانت با جهان خارج است. در این مسیر فیشته تمامی دوگانگی ها و نظریاتی که موجب عدم برقراری این سنخیت در فلسفه کانت شده بود را طرد می کند یا از درون تغییر می دهد و راه را برای تئوری نظر-عمل و سوژه-ابژه باز می کند. و نشان می دهیم که چگونه فیشته در این مسیر معنای آزادی، واقعیت و ایده آلیسم را دگرگون می سازد. نگارنده در این مقاله تمامی دستاوردهای فیشته در مسیر را با دقت مورد واکاوی و بررسی قرار می دهد و سپس به نقد روش و راهکار فیشته می پردازد و نشان می دهد که چگونه او در دام موانعی می افتد که پیش آن ها را در کانت بازشناسی کرده بود.
نقش فلسفه دین در هویت بخشی به علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۰
125 - 148
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم در حوزه علم شناسی، جهت داری و هویت مندی علوم است. دینی یا غیردینی بودن علوم، ناظر به همین ویژگی است. این مسئله درباره تمامی علوم، از فلسفه به مثابه انتزاعی ترین آن تا علوم انضمامی و کاربردی صادق است. علوم انسانی نیز از این قاعده مستثنا نبوده و می تواند وصف و هویت دینی یا سکولار داشته باشد. عوامل مختلفی (معرفتی و غیر معرفتی) در هویت بخشی این علوم نقش دارند که مبادی و زیرساخت های نظری از جمله آن می باشند. یکی از مهم ترین زیرساخت های نظری، مبانی دین شناختی اند. نوع نگاه به ماهیت دین، گستره و غایت دین، منشأ دین و نظایر آن، در دینی یا سکولاربودن علوم انسانی تأثیر جدی دارد. مبانی دین شناختی، محصول دین شناسی فلسفی یا فلسفه دین می باشد. فلسفه دین به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در دینی یا سکولاربودن علوم انسانی نقش دارد. این مسئله درباره علوم انسانی مدرن و فلسفه دین موجود کاملاً مشهود است. از یافته های مهم مقاله حاضر، اصل جهت مندی فلسفه دین و نقش آن در هویت بخشی علوم انسانی است؛ از این رو این مقاله می کوشد با روش فلسفی تحلیلی، ضمن طرح جهت داری علوم به ویژه فلسفه دین، سهم و نقش جهت بخشی آن را در هویت دینی یا سکولاری علوم انسانی نشان دهد.
عبور از واقع گرایی و ضد واقع گرایی: بررسی دیدگاه ناواقع گرایی نلسون گودمن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
اختلاف میان واقع گرایی و ضدّ واقع گرایی درباره وجودِ عالم واقع و نسبت آن با ذهن انسان است. نلسون گودمن این اختلاف را اختلافی حقیقی و اصیل نمی داند و در این میان دیدگاه سومی را برگزیده و آن را «نا واقع گرایی» می نامد. دیدگاه ناواقع گرایی گودمن به طور کامل در نظریه «جهان سازی» او تبیین شده است. بر اساس این نظریه، جهان مستقل از ذهن وجود ندارد، بلکه انسان با ذهن و زبان خود، توصیف ها و نسخه هایی می سازد و هریک از این نسخه ها جهان خود را می سازند. در این مقاله، ابتدا دیدگاه کلی گودمن درباره مبحث واقع گرایی- ضدّ واقع گرایی و انگیزه ها و ریشه های نا واقع گرایی او بررسی شده است. در تبیین دیدگاه گودمن نشان داده ایم که وی متأثر از مبانی پراگماتیسم است و موضع او در دوگانه واقع گرایی-ضدّواقع گرایی جای نمی گیرد. سپس با تشریح نظریه جهان سازی و انتقادهای وارد شده به آن کوشیده ایم تا حد امکان به این انتقادها پاسخ دهیم. هر چند گودمن به وجود واقعیت فی نفسه اعتراف نمی کند، اما آن را انکار نمی نماید، بلکه نادیده می گیرد. همچنین ضمن بررسی انتقادها نشان داده ایم پاسخ بسیاری از آنها به طور ضمنی در عبارات گودمن وجود دارد. مهمترین انتقاد، به معیار تمایز نسخه های درست از نادرست مربوط می باشد. به نظر گودمن معیار درستی یک نسخه، «متناسب بودن در عمل» است و بر خلاف نظر منتقدان، این معیار، در واقع، معیاری عینی و معتبر می باشد.
طبیعت گرایی روش شناختی در علم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
طبیعت گرایی روش شناختی یکی از پیش فرضهای محوری کنونی علوم تجربی است. نه تنها طبیعت باوران که بسیاری از خداباوران علم گرا نیز حامی طبیعت گرایی روش شناختی در علم و در رابطه با جهان طبیعی هستند. اما اگرچه در بدو امر دفاع از طبیعت گرایی روش شناختی در علم متین و موجه به نظر می رسد، اما خصوصا در مواردی که امکان ارائه ی تبیین های غیر طبیعت گرایانه متکی بر شواهد تجربی وجود دارد، اصرار بر طبیعت گرایی روش شناختی حالت ایدئولوژیک به خود می گیرد و اصولا نزاع بر سر طبیعت گرایی روش شناختی در این موارد است. در این مقاله پس از تبیین چیستی و اهمیت طبیعت گرایی روش شناختی، مسئله ی فراروی طبیعت گرایی روش شناختی و لزوم تعیین محدوده ی آن تبیین شده و در ادامه ارتباط آن با طبیعت گرایی هستی شناختی بیان می گردد. سپس طبیعت گرایی روش شناختی مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده می شود که طبیعت گرایی روش شناختی نه تنها از لحاظ الهیاتی در تعارض با امکان فاعلیت خداوند و علیت غیرمادی است که به لحاظ علمی و فلسفی هم محل سوال است و نباید آن را به صورت پیشینی پذیرفت. بر این اساس علم چنانچه به دنبال کشف حقیقت عالم است، نباید به طور پیشینی امکان بررسی نظریاتی را در مورد جهان سلب نماید که تنها متکی بر مکانیزم های مادی نیستند و در پیدایش و پیشرفت جهان از مفاهیم فرامادی سخن می گویند.
روان روایت شناسیِ طنز در داستان های کودک: با رویکردی طرح واره ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«روان روایت شناسی» مطالعه بازنمایی های شناختیِ روایت است. «طرحواره ها» مجرای تحقق بازنمایی ها بوده، حاوی کلیتی از ویژگی های شاخص، و فاقد جزئیات اند. مقاله پیشِ رو بر آن است: با استفاده از مفهوم طرحواره، ابتدا «طنز» را تعریف؛ سپس وفقِ چگونگی تأثیر متن بر بازنمایی های ذهنی مخاطب، سب ک های طنزپردازی را در داستان های کودک دسته بندی کند. روش این مقاله تحلیلی توصیفی و قائم بر دو مؤلفه است. یکی از مؤلفه ها مبین تغییرات طرحواره گفته یابِ درون رواییِ متن (شخصیتِ مضحک داستان) است، دیگری مبین تغییرات طرحواره گفته یاب برون روایی (خواننده). نتایج پژوهش نشان می دهد: اول اینکه طنز عبارت است از علم بر تحقق خطای شناختیِ ناشی از دیالکتیکِ دو طرحواره متباین؛ دوم اینکه خنده آفرینیِ روایت های طنز زاده تعاملِ دو متغیر است: یکی طرحواره ذهنیِ گفته یاب درون روایی و دیگری طرحواره ذهنی گفته یاب برون روایی؛ سوم اینکه از منظر تفکرِ شناختی، سبک های روایت های طنزِ کودکانه تکرار یا تلفیقی از سبک های روایت های ل ط یفه گون (انکدوت ها) است. در این مقاله برای نخستین بار، ضمن بررسی ارتباط میان سازوکارهای معناسازیِ متون طنز کودک با فرایند بازنماییِ ذهنیِ خواننده، طنزپژوهیِ دومؤلفه ای (برحسب دو گفته یابِ درون روایی و برون روایی) معرفی می شود. دستاورد عملی پژوهش، ارائه الگوریتم هایی شناختی برای خنده آفرینی است که می تواند یاریگر طنزنویسانِ حوزه کودک باشد.
ارزیابی نگرۀ هم ترازی ادلۀ اثباتی و سلبی انگارۀ اتحاد عاقل و معقول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در فرایند خردورزی، خودپردازی عقل، امری معمول و رایج در همه مکاتب فلسفه اسلامی است. برخی در این آزمون دشوار سرفراز و برخی ناکام مانده و به تردید گرفتار و به تعطیل فرجام سپرده اند. مسئله اتحاد عقل و عاقل و معقول در زمره مسائلی است که عقل به توانایی قلمرو و کیفیت خردورزی خود می پردازد. ابعاد مختلفی از معرفت شناسی و هستی شناسی و نفس شناسی در این مسئله بروز و نمود دارد. همین امر، نظریه پردازی را دچار دشواری مضاعف نموده است. ابن سینا با تأثیر از نارسایی برخی مبانی خود، بخشی از قلمرو آن را پوچ و قائل به آن را به عدم فهم متهم کرده است. فقط صدرالمتألهین بر اساس مبانی قوم، حتی خود ابن سینا و سپس در حد پیشرفته تری، استوار بر مبانی خاص حکمت متعالیه، به احیاء و بازآفرینی آن اهتمام ورزیده است. در حکمت متعالیه نتایج مهم معرفتی و انسان شناختی از آن مدنظر است و توجیه خردپسند برخی باورهای اصیل دینی به تحلیل متعالی از آن منوط شده است. پژوهنده ای هردو دیدگاهِ مُثبت و نافی را ناتوان از تحکیم مطلوب انگاشته و ادعای توقف و تعطیل نظریه پردازی را بر آن مترتب کرده است. واکاوی نشان می دهد این ادعا مترتب بر برداشت های نادرست از ادله اثباتی صدرالمتألهین است و ادعای تکافؤ و هم ترازی مردود است.