فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۹۰۱ تا ۹۲۰ مورد از کل ۵۲٬۵۲۲ مورد.
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
163 - 190
حوزههای تخصصی:
شخصیت ابومسلم خراسانی، به صورت های گوناگونی در متون بازتاب یافته است. در منابع حدیثی، غالباً ابومسلم به عنوان کسی که مخالف امامانِ شیعه بوده و امامان وی را طرد کرده بودند، معرفی شده است. در متون جدلی کلامی، ابومسلم منتقم آل علی و براندازنده سبّ امامان و نابودکننده اُمویان معرفی شده است، اما در داستان های عامیانه و به خصوص روایت هایی که امروزه با نام ابومسلم نامه می شناسیم، ابومسلم نه تنها شخصی شیعی، بلکه از شیعیان خاص است که تعالیم معنوی ائمه را هم دریافت کرده و خود اهل طریقت است و صاحب کرامات. همین تصویر از ابومسلم، از طریق سُنّت قصه خوانی در محافل صوفیانه نیز وارد شد و بعدها جزو ارکان مهم دعوتِ خانقاهِ صفوی قرار گرفت. پس از به قدرت رسیدنِ صفویان، صوفیان صفوی با ترویج قصه های ابومسلم در میانِ مردم، هم اهداف قیام صفویان را زنده نگه می داشتند و هم بر مریدان خود می افزودند. فقیهان دربار صفوی، در تلاش برای کاستن از قدرت صوفیان، نخست متوجه این امر شدند و به تحریم قصه خوانی و تخریب شخصیت ابومسلم خراسانی پرداختند. در این مقاله نشان داده شده که تحریم قصه و قصه خوانی و مخدوش کردنِ چهره ابومسلم، یکی از گام های اساسی فقیهان برای مقابله با گسترش تصوف در دوره صفوی بوده است.
واکاوی اسطوره ای کهن در شعر ناصرخسرو
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: گردانه ی اساطیر در کشورهای دنیا چنین معرّفی شده که در آن ها مادر را به عنوان عنصری خالق، بازتاب داده اند. در اسطوره های متقدّم به وضوح پدیدار است که قدرت های بالاتر از آن زنان است؛ امّا با ایفای نقش بیشتر در جامعه از سوی مردان، در مقایسه با زنان، گردانه ی اساطیری نیز به آهستگی تغییر گردش داده و به سمت عنصر مذکّر چرخیده که این عامل در اشعار شاعران دوران باستان نیز پدیدار شده است؛ اما گذشته از دوران کهن، در شعر شاعران ادوار بعدی نیز می توان چنین موردی را مشاهده کرد. شاعر مورد پژوهش در این مقاله، ناصرخسرو است. روش پژوهش: در این مقاله با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به سنجش اشعار ناصرخسرو پرداختیم و با اساطیر ایران، یونان، مصر و هند که در این اسطوره ها قدرت از مؤنث به مذکّر رسیده است، تطبیق دادیم تا به بررسی ریشه شناختی این ابیات در بین اساطیر سایر کشورها نیز بپردازیم. یافته ها: با استفاده از پژوهشی که انجام شد، شواهدی از بین اشعار ناصرخسرو -که حاکی از بازتاب اسطوره ای بس کهن در اساطیر دنیاست- استخراج شد. این ابیات معلوم می دارد که در دیوان ناصرخسرو به عنوان یکی از معدود شاعران ادبیات فارسی، باوری بسیار قدیمی که در بین تمدّن های فراموش شده وجود داشته، بازتاب پیداکرده است. نتایج: با انجام این پژوهش، آشکار شد که ناصرخسرو سخنانی را در دیوان اشعار خود مطرح کرده است که از دیدگاه اسطوره شناسی، این ابیات حاکی از اساطیری است که به عنوان اولین مظاهر اسطوره سازی در دنیای انسان ها و اوّلین ریشه های دین داری در بین تمدّن های دنیا مطرح شده است.
بررسی و تحلیل داستانِ «فارسی شکر است» از جمال زاده برمبنای سبک شناسی انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله داستان کوتاه «فارسی شکر است» از مجموعه داستان «یکی بود یکی نبود» اولین اثر داستانی محمدعلی جمال زاده، با در نظر گرفتن مؤلفه های سبک شناسیِ انتقادی لسلی جفریز، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. مسأله اصلی مقاله آن است که به کمک این مؤلفه ها شناخت لایه های پنهان متن و کشف مناسبات «ایدئولوژی»، «قدرت»، «گفتمان انتقادی» با نظم و سهولت بیشتری انجام می پذیرد. مؤلفه های سبک شناسی انتقادی از دیدگاه جفریز عبارت اند از: 1-نامیدن و توصیف کردن 2-بازنمایی کنش ها، رخدادها و وضعیت ها 3-ترادف و تقابل 4-مثال آوردن و نام بردن 5-اولویت بندی 6-معانی ضمنی و فرض و دلالت 7-منفی سازی 8-فرضیه سازی 9-ارائه سخنان و افکار دیگر مشارکین 10-بازنمایی زمان، مکان و جامعه. با توجه به ساختار زبانی و تحلیل های اجتماعی و فرهنگی موجود در این داستان، مؤلفه های ده گانه جفریز در ارزیابی و تحلیل این اثر کارایی و قابلیت بسیار زیادی دارد و می تواند یافته های قابل توجهی را برای پژوهش فراهم کند.بازنمایی وضعیت ها، رخدادها و کنش ها با اختلاف چشم گیری نسبت به سایر مؤلفه ها نمود بیشتری در این داستان دارد. مؤلفه هایی مانند بازنمایی جامعه، فرضیه سازی و بیان اندیشه های دیگران، کم ترین بسامد را در این داستان دارند. روش کار این مقاله توصیفی-تحلیلی و تطبیقی با استفاده از منابع کتابخانه ای است. این پژوهش در مقایسه با پژوهش های سبک شناسی که درباره آثار جمال زاده انجام شده، واجد نوآوری ها و تازگی های بسیاری است که هم در روش بررسی و تحلیل آن دیده می شود و هم در کیفیت دست یابی به داده ها و یافته ها می توان شاهد آن بود. از مزیت های این روش، آمیختن مباحث سبک شناسی، نقد و دستور زبان است، و مبتنی بر تحلیل های فرهنگی و جامعه شناسی است که بین روساخت و ژرف ساخت زبان متن واکاوی می کند. مؤلفه های مورد نظر جفریز برای عینی کردن پژوهش و نظام مند کردن تحقیق در مقایسه با تحلیل گفتمان انتقادی و دیگر روش های مشابه مزیت بیشتری دارد.
بررسی و تحلیل نحوۀ رویارویی شریعت و طریقت در زبان غزل های حکیم الهی قمشه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حکیم الهی قمشه ای، با توجه به آثارش، یکی از استادان فلسفه و عرفان و شعر و از شاعران پرکار به شمار می آید. از میان سروده های بسیارش بی تردید غزل هایش مناسب ترین عرضه گاه خلاقیت و نمایش بی پرده حال های عرفانی یک صوفی شیعی مقیّد به شریعت است. او شریعت را نه تنها مقدمه وصول به طریقت می داند؛ بلکه معتقد است در هیچ شرایطی از پای بندی به آن، گریزی وجود ندارد. زیرا او این دو را مثل دو روی یک سکه و جدایی ناپذیر و دارای سرچشمه یی واحد می داند. این مقاله که بر پایه نشانه های بسیار دو مقوله شریعت و طریقت در غزل های حکیم الهی، پدید آمده نشان می دهد که زبان او با اندیشه اش رابطه یی مستقیم دارد و تمام شیفتگی های مشهود او، به ویژه در دوره دوم زندگی اش، در زبان شاعرانه او انعکاس یافته است. اطلاعات مربوط به این پژوهش از رهگذر مطالعات کتاب خانه یی به دست آمده و سپس با بهره گیری از روش تحلیلی توصیف شده است. نبود تحلیلی از غزل های او در پیوند با روحیات عاطفی اش، ضرورت انجام پژوهش را توجیه می کند. در کنار نتایج متعددی که از این پژوهش به دست آمده، مهم ترین دستاورد آن، هم سویی شگرف آشفتگی های عارفانه او با زبانی است که به خوبی از عهده وصف این حا ل های عارفانه، برآمده است.
بررسی تطبیقی «سنگ های شیطان» منیرو روانی پور و «قرعه کشی» شرلی جکسون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳شماره ۳۰
127 - 155
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی «سنگ های شیطان» منیرو روانی پور و «قرعه کشی» شرلی جکسون می پردازد.مساله اصلی مقاله این است که شباهتهای متناظر و هم ارز این دو داستان چه می باشند؟ روانی پور و جکسون در حالیکه در دو نقطه متفاوت زندگی می کنند از نمادهای همسان و هم ارز و شخصیت های متوازی استفاده کرده اند. زیرا ریشه تمام همه اینها تفکرات خرافی است که پایان غم انگیز نیک خواهان را رقم می زند. این مقاله با بهره گیری از مکتب ادبیات تطبیقی امریکایی به وجود شباهت های دو داستان پرداخته و وجه ابتکار و افتراق هر دو را کنترل کرده است. نتایج تحقیق نشان می دهد دو نویسنده محیط روستایی و کوچک را برای بیان مضمونی بزرگ یعنی خرافه ستیزی انتخاب کرده و پیروی کورکورانه از خرافه ها را سرزنش می کنند. هر دو نویسنده از استعاره سنگ استفاده کرده و انسانها را مشبه و سنگها را مشبه به بکار می برند تا وجه شبه را سنگدلی این انسانها به خواننده ارایه دهند.شخصیت ها در دو داستان توازن و تساوی دارند، برای مثال دایه پیر و وارنر پیر در نقش هشدار دهنده در دو داستان از مردم می خواهند از خرافه پیروی کنند زیرا اینان رزق و روزی و قوام و دوام خود را در پیروی کورکورانه مردم از خرافه می بینند. همچنین دایه پیر شباهت شگفت انگیزی با آقای سامرز دارد مبنی بر اینکه هر دو به عنوان متولیان روستا نازا و ناکارآمد هستند و بقای خود را در حفظ خرافات می دانند.
مفهوم تناسخ در مثنوی های بیدل بر اساس انگاره های هستی شناختی دین هندو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای نوین ادبی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۲۵
98 - 75
حوزههای تخصصی:
تناسخ زیربنای اخلاقیات و آخرت شناسی دین هندو را تشکیل می دهد. بیدل دهلوی شاعر معروف فارسی زبان، بارها به مسئله تناسخ در مثنوی هایش اشاره کرده است. در این پژوهش به بررسی مفهوم تناسخ در مثنوی های بیدل می پردازیم. در دین هندو انسان بر اساس قانون کرمه (عمل و عکس العمل) دوباره متولد می شود تا به نتایج اعمال خود برسد. این توالد و تناسخ که به آن «سمساره» می گویند، پیوسته ادامه دارد تا زمانی که انسان به کشف حقیقت غایی در درون و ذات خود برسد. بر اساس اوپه نیشدها هدف از تناسخ، شناخت آتمن یا روح حقیقی است. این روح به علت آمیختن با پرده های مادی و جسمانی از حقیقت خود غافل شده. روح مادی و عنصری دچار تناسخ می شود تا زمانی که بتواند با کنار زدن پرده های مادی و جسمانی به شناخت حقیقت خود برسد و با آن یکی شود. بر این اساس بهشت و جهنم انسان در همین جهان است. بهشت برخورداری از نعمت های این جهان، و جهنم تولد مجدد و دوری انسان نسبت به آتمن یا حقیقت خود است. در مثنوی های بیدل، تناسخ هم در وجه نظری و هم در داستان های رمزی، مفهومی مستند به انگاره های هستی شناختی دین هندو است.
بررسی و تحلیل وجه جمله در بخش اول و دوم تذکرة الاولیای عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
وجه مقوله ای نحوی است که نگرش گوینده را درباره موضوع سخن نشان می دهد. در این مقاله شرح حال دو عارف از بخش اول (جنید بغدادی و بایزید بسطامی) و دو عارف از بخش دوم (ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر) از کتاب تذکرهالاولیا از منظر وجهی بررسی شده است. ابتدا وجه در دو دسته کلی وجه خبری و غیرخبری بسامدگیری، بررسی و تحلیل شده است. به طورکلی، بسامد وجوه غیرخبری در هر چهار بخش تفاوت معناداری ندارد و این موضوع را می توان ازلحاظِ سبک نثر تصوف و نیت گوینده و مؤلف تحلیل کرد. در بخش بعد، از میان وجوه غیرخبری بسامد وجه های امری، پرسشی و شرطی بررسی و مقایسه شده است. از این نظر بین دو عارف بخش اول و دو عارف بخش دوم تفاوت های معناداری وجود دارد. همچنین، دو عارف بخش اول ازلحاظِ به کارگیری انواع وجه شباهت تام دارند و دو عارف بخش دوم علاوه بر تفاوت با بخش اول، با یکدیگر نیز متفاوت اند و می توان آنها را ازنظرِ گفتمانی و سبک شناسانه تحلیل کرد. از منظر گفتمانی، در بخش دوم در مقایسه با بخش اول قدرت بیشتری جریان دارد. در بخش ذکر ابوسعید بیشترین میزان قدرت گوینده و نویسنده در مقایسه با مخاطب دیده می شود. بخش های ذکر ابوالحسن، جنید و بایزید در رتبه های بعدی قرار می گیرند. ازنظرِ سبکی نیز تفاوت های موجود در قسمت های بررسی شده و دیگر مؤلفه های جانبی بررسی شده نشان دهنده سبک متفاوت بخش اول و دوم تذکره است و گمان الحاقی بودن بخش دوم تذکره را تقویت می کند.
تقسیم بندی نادرست صنایع بدیعی به لفظی و معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های دستوری و بلاغی سال ۱۴بهار و تابستان ۱۴۰۳شماره ۲۵
189 - 205
حوزههای تخصصی:
«بدیع» به عنوان یکی از سه فن علوم بلاغت، سالیان درازی است که به عنوان علم و فنّی مستقل شناخته شده است. با توجه به اینکه ذات ادبیات زایا و خلاقانه است و به موازات هنر و خلاقیت شاعر، صنایع و آرایه های جدید خلق می شود، شاید بتوان گفت در برخی از موارد، بدیع (علم شناخت محسنات شعری) همگام با شعر، رشد نکرده است. آموختن و آموزش آن نیز گاهی خالی از اشکال نیست. آسیب شناسی و بیان نقاط ضعف و تلاش برای رفع آنها ضرورتی اجتناب-ناپذیر است. در این مقاله به روش تحلیلی – توصیفی به بیان یکی از کاستی های این علم یعنی تقسیم بندی نادرست بدیع، به «لفظی» و «معنوی» پرداخته شده است؛ به نظر می رسد، برخلاف نظر اغلب قریب به اتفاق مؤلفان کتب بدیعی، تعریف و تفاوت این دو شاخه، منطقی و علمی نیست؛ زیرا، گاهی با صنایعی مواجه هستیم که هم زمان لفظ و معنا در آن نقش دارند و گاهی نیز از صنایعی نام برده شده است که ارزش بدیعی آن در گروی آهنگ لفظ و معنا نیست بلکه ظاهر چشم نواز آن بیش از هر چیز، باعث التذاذ ادبی و هنری شده است.
زمان رستگاری در آخرالزمانی های سنگی بر گوری و شازده احتجاب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«رستگاری» همواره دغدغه آشکار و پنهان آثار ادبی بوده است که گاه از آن به پایان خوش تعبیر شده و گاه در هیئت حیات پس از مرگ بیرون آمده است. پیگیری این مفاهیم در دو اثر سنگی بر گوری و شازده احتجاب نشان دهنده تفکیک دو مفهوم «پایان زمان» به مثابه آخرالزمان گرایی منفعل و «زمان پایان» به منزله آخرالزمان گرایی فعال است. دو رمان در میدانی سرشار از تنش میان این دو زمان شکل گرفته اند. در شازده احتجاب زمان دایره ای و تجدیدپذیر امید را در دل شخصیت اصلی می پرورد؛ حال آنکه نهایتاً جبر زمان تقویمی است که در هیئت مرگ رؤیاهای او را بر باد می دهد. در سنگی بر گوری راوی اقتدار زمان خطی را می پذیرد، اما در پی مقابله با آن به میانجی نوعی زمان دایره ای یا زمان کیفی نیست؛ بلکه رهایی و سعادت را در ایجاد رخنه در زمان خطی بازمی جوید؛ این رخنه در تمنای فرزندآوری تجلی می یابد.
هم عرضی رمان بره گمشده راعی با سرشت متکثر مدرنیته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در گذار از جهان قدیم به جهان جدید، بر مبنای دو انگاره «گسست» و «پیوست» دو روایت کلان شکل گرفت. انگاره گسست، جهان جدید را فرایند عقلانی شدن و گذار از سنت می دانست؛ اما از دل آن سویه هایی ناسازگار همچون «رمانتیسم و نوستالژی و نیهیلیسم» زاده شد که میل به رجعت داشتند و ایده شکاف نایافتگی جهان قدیم را ارج می نهادند. انگاره پیوست نیز امتداد و گسترش سنت های الهیاتی و فرهنگی در مدرنیته، و پیوستار آنها را برجسته می کرد. با کنار هم نشاندن این دو انگاره و سویه های مختلف آنها، سرشت متکثر و پاشان مدرنیته و تجربه های مختلف و متناقض آن را بهتر می توان درک کرد. هرچند تکثر و تناقض های درونی مدرنیته را در مدرنیته ایرانی نیز می توان یافت، اما بازنمایی آن را در داستان فارسی کمتر شاهد هستیم. رمان بره گمشده راعی از هوشنگ گلشیری، برخلاف عمده آثار داستانی سنت گریز یا سنت گرای دهه چهل و پنجاه، نمونه ای کم نظیر از ادراک پاشان مدرنیته را عرضه می دارد و حامل حداکثر آگاهی ممکن از این مقوله در دهه پنجاه است. گلشیری در این رمان در پی ستایش یا نفی جهان قدیم و جهان جدید نیست بلکه روایتی انتقادی، توأمان و اندیشمندانه از دیالکتیک جذب/ دفع گذشته و اکنون را عرضه می دارد.
بازخوانی مروری سنتِ تحلیل معرفت شناختی نماد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
203 - 224
حوزههای تخصصی:
دیدگاه های متفاوتی برای تبیین نماد، معنا و ارزش آن، سازوکارِ درونی آن و اهمیت وجودی یا معرفتی آن وجود دارد. از این میان، سنت تحلیل هستی شناختی و سنت تحلیل معرفت شناختی اهمیت ویژه ای دارند. دیدگاه نخست در جستار مستقلی واکاوی شده است، و بنابراین جُستار حاضر صرفاً متوجه جنبه های معرفت شناختی نماد است. در تحلیل معرفت شناختی، بررسی روش ها و مبانی بنیادیِ مطالعه نماد، تنها در صورت پذیرش وجوه معرفتیِ «هم تراز» یا «ناهم تراز» در زبان علم و زبان هنر میسر می شود. ، مقاله پیش رو کوشیده است ضمن پرداختن به سنت تحلیل معرفت شناختی نماد، روشن سازد: الف- نماد به موجب چه استدلال هایی حاملِ بار معنایی و ارزشی است، ب- تفکیک یا اختلاطِ زبان علم و زبان هنر چگونه تبیین ما را درباب نماد دگرگون خواهد کرد. بنابراین، پژوهش حاضر ضمن بازخوانی انتقادی سنت تحلیلِ معرفت شناختی نماد، می کوشد پاسخی روشن به این پرسش به دست دهد که در سنت مذکور نسبت به مفهوم، جایگاه و کارکردِ نماد چه دیدگاه هایی اتخاذ شده است. در این پژوهش روشن می شود که در سنت نخست، هدف اصلی مبتنی بر ایجاد نوعی توازن بین وجه معرفتی در ساحت علم و وجه معرفتی در ساحت ادبیات است؛ درحالی که در سنت دیگر، هدف اصلی مبتنی بر آن است که ضمن پذیرش تمایز زبان علم از زبان هنر یا شعر نشان دهیم ویژگی های بنیادین این دو گونه متفاوت چیست و سازکار درونی آنها بر چه موازینی استوار است.
ردپای دانته در رمان ماه و آتش به قلم چزاره پاوزه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۳۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
527 - 549
حوزههای تخصصی:
نام دانته آلیگیری تقریباً در آثار زیادی از ادبیات جهان، به خصوص غرب، به چشم می خورد. نویسندگان و ادبای معاصر زیادی از زبان و فرهنگی متفاوت در برخی آثار و یا مطالعات خویش به سفر درونی دانته گونه انسان اشاره داشته اند. در شبه جزیره ایتالیا، نام و سنت و اندیشه و ذهنیت دانته بارها مورد خطاب و اشاره ی متفکرین و نویسندگان از قرن شانزدهم میلادی تا دوره ی معاصر قرار گرفته است. در مطالعات تطبیقی ملی و درون مرزی، امروزه محققین در ایتالیا و خارج از ایتالیا به وام گیری های موضوعی و ریخت شناسانه در آثار برخی داستان سرایان و نویسندگان قرن بیستم ایتالیا پرداخته اند، و در این بین شاید مطالعه ای از تریستان کی (۲۰۱۰) تحت عنوان «دانته به عنوان یک ضدمدل در ماه و آتشِ چزاره پاوزه» در خور اهمیت شایانی باشد چراکه با یک نگاه نقدی کلیت گرا به قیاس ساختاری و موضوعی بین افکار نویسنده ی ماه و آتش و نویسنده ی کمدی الهی پرداخته است. مطالعه ی حاضر با الهام گیری از مطالعه ی تریستان کی و با اتخاذ نگاهی لزوماً درون متنی، ضمن آنکه سعی دارد از عمق ماه و آتش به سمت برخی زوایای محتوایی و تصویریِ کمدی الهی حرکت کند، به دنبال یافتن رد پای دانته در قسمت های مختلف این رمان است. سوالی که در نهایت این جستار به دنبال پاسخی بر آن است این است که آیا به جز دوزخ و برزخ، ردپایی از بهشت نیز در ماه و آتش وجود دارد؟
حکمت متعالیه از ساختارگرایی تا پساساختارگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
73 - 102
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم در فلسفه عرفان، نقش ساختارهای تجربه گر در محتوای تجارب عرفانی و نسبت این تجارب با یکدیگر است که باعث شکل گیری رویکردهای پرینالیزم، ذات گرایی، ساختارگرایی و زمینه زدایی شده است. در این تحقیقِ تحلیلی تطبیقی پس از معرفی اجمالی هر یک از این مواضع، به جست وجوی پاسخ ملاصدرا به این مسئله پرداخته شد. یافته ها: در رویکرد ملاصدرا، ساختارهای شخصی، نقش مهمی در تجارب عرفانی دارد؛ به طوری که عارف ازطریق انعکاس و تجربه آن در واقعیت درونی با حقایق متعالی ارتباط برقرار می کند و به همین جهت نقش استعداد، باورها، رفتارها، انتظارات، تمایلات و توجهات در این تجارب بارز است؛ در عین حال تجارب عرفانی موازی در سنت های متمایز حاکی از تأییداتی در راستای رویکرد پرینالیزم است. ملاصدرا برخی تجارب یا داده های عمودی را خیالی دانسته و موضع ساختارگرایی محض را برمی گزیند و در مرحله فنا، نیل به تجارب ناب و گذار از رویکرد ساختارگرایی به پرینالیزم را ترجیح می دهد. به عبارتی دیدگاه صدرالدین، رویکرد ساختارگراییِ تشکیکی است؛ یعنی هرچه تجربه گر به مراتب بالاتری از حقیقت سیر می کند و زهد و حریت در او بیشتر می شود، نقش ساختارهای فردی کم رنگ تر و واقع نمایی و همگرایی عرفا در تجارب موازی بیشتر می شود. در این موارد در تحلیل ادبیات عرفانی، تحلیل زمینه ای را برمی گزیند.
واکاوی استبداد شرقی در فیه مافیه و مکتوبات مولانا جلال الدین بلخی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه استبداد شرقی ویتفوگل، ازجمله رویکردهایی است که ویژگی های پیچیده جوامع شرقی و تفاوت های فرهنگی آنها را آشکار می کند؛ چنان که ازطریق آن می توان پیچیدگی های این جوامع را درک کرد. بدین منظور با بررسی آثار مختلف ادبی می توان جلوه های استبداد شرقی و تأثیر آن بر افراد، جوامع و معانی آثار ادبی را کشف کرد. این پژوهش، با بهره گیری از روش تحلیل توصیفی و رویکرد جامعه شناسی ادبی، مؤلفه های استبداد شرقی را در فیه مافیه و مکتوبات کاویده و آنها را با متن این آثار سترگ عرفانی تطبیق داده است. یافته ها نشان می دهد که فیه مافیه و مکتوبات، افزون بر مسائل عرفانی و اخلاقی به گفتمان های فرهنگی، اجتماعی و فکری دیگری نیز اشاره دارد. مولوی در فیه مافیه و مکتوبات، ساختار سیاسی نظام استبدادی وگفتمان منبعث از آن را در قالب قصه ها، نامه ها و اندیشه های عارفانه خویش بازسازی و تکثیرکرده و براین اساس می توان گفت که او نیز همچون دیگر مردمان زمانه خود، گفتمان غالب درباره قدرت و سیاست را پذیرفته و در لوای این حکایات، به صورت مستقیم و غیرمستقیم به آن نظام حکومتی، مشروعیت بخشیده است.
بازتاب مؤلّفه های ادبیّات پایداری در اشعار روزنامه جنگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نامه فرهنگستان دوره ۲۳ بهمن و اسفند ۱۴۰۳ شماره ۶ (پیاپی ۹۴) ویژه نامه ادبیات انقلاب اسلامی
102 - 119
حوزههای تخصصی:
: آثار حوزه ادبیّات پایداری می تواند بازتابی باشد از چگونگی مقاومت و پایداری جامعه ایرانی و مبارزات سیاسی اجتماعیِ آن دربرابر تجاوز قدرت های خارجی و ظلم حکومت های استبدادی. «جنبش جنگل»، به رهبری میرزاکوچک جنگلی، یکی از نمادهای مقاومت مردم ایران دربرابر استبداد و استعمار و پیش درآمدی بر انقلاب اسلامی ایران به شمار می رود. بخش درخور توجّهی از باورها و عقاید رهبران و کنشگران جنبش مزبور در قالب شعر، به زبان فارسی و گویش گیلکی، در روزنامه جنگل (نشریّه رسمیِ این جنبش مردمی) بازتاب پیدا کرده است. در این مقاله تلاش شده است، ضمن بررسی محتواییِ اشعار مندرج در روزنامه جنگل، به مثابه یکی از مواریث ادبیّات پایداری، برجسته ترین و مهم ترین مضامینِ آمده در آن نیز تدقیق شود. یافته های پژوهش نشان می دهد میهن دوستی و ملّیّت، دعوت به اتّحاد و همدلی، تأکید بر هویّت دینی و اسلامی، بیگانه ستیزی و نقد سیاست های بین المللی، نقد و اعتراض به وضع نابسامان داخلی، دعوت به قیام و مبارزه مسلّحانه، و نیز دفاع از ارزش هایی مانند استقلال طلبی و آزادی و عدالت خواهی ازجمله مهم ترین مؤلّفه های ادبیّات پایداری است که در اشعارِ آن روزنامه بازتاب یافته است.
تکاپوی روسیه برای نفوذ اقتصادی در سیستان و مرزهای غربی هند در دوره قاجاریه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شبه قاره سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
67 - 82
حوزههای تخصصی:
از میانه دوره قاجاریه، حضور روسیه در شرق و جنوب شرقی ایران افزایش یافت و آن کشور نفوذ اقتصادی را به مثابه راهبردی مؤثر برای دستیابی به هند درپیش گرفت. چگونگی چالش هایی که این سیاست ایجاد کرد و اثرات افزایش نفوذ روسیه در سیستان، مسئله ای است که شناخت دلایل آن می تواند راهبردهای آن دولت در کشورهای همسایه را مشخص کند. هدف این مقاله، تمرکز بر کنش اقتصادی روسیه در سیستان است و نویسندگان با رویکرد توصیفی-تحلیلی و به شیوه کتابخانه ای و اسنادی به این پرسش پاسخ می دهند که چه عواملی موجب افزایش حضور اقتصادی روسیه در سرحدات غربی هند و سیستان شد. چنین به نظر می رسد که افزون بر اهمیت راهبردی سیستان در رقابت های سیاسی و نظامی بین قدرت های استعماری در اواخر دوره قاجاریه، سیستان توانمندی اقتصادی بالقوه ای داشت که توجه قدرت های فرامنطقه ای را به مرزهای غربی شبه قاره هند جلب کرد. این تحقیق نشان می دهد که سیستان، هم از لحاظ تولیدات کشاورزی و هم به دلیل گذرگاه تجاری، جذابیت های اقتصادی داشت؛ لیکن آنچه این منطقه را به میدان رقابت روسیه و انگلیس تبدیل کرد، شرایط ویژه جهانی ای بود که از آن با عنوان «دوره صلح مسلح» نام برده می شود.
مطالعه تطبیقی عناصر فرمی قالی طرح هزارگل گورکانیان هند و ناظم قشقایی فارس در راستای روابط میان فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شبه قاره سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
111 - 130
حوزههای تخصصی:
هنر فرش، از عرصه های ظهور روابط میان فرهنگی در دوره صفوی و گورکانیان هند بوده است که طرح های هزارگل و ناظم، این روابط عمیق را به خوبی نشان می دهند. هدف پژوهش حاضر، شناخت و دستیابی به ویژگی های سبکی طرح هزارگل و ناظم در دو نمونه منتخب قالی های گورکانی و صفوی است که این مهم با شناسایی تفاوت ها و اشتراکات در عناصر فرمی (طرح، نقش، رنگ و ترکیب بندی) دو نمونه مربوط به دو پیکره مطالعاتی صورت پذیرفته است. در راستای این هدف، این پرسش اصلی مطرح می شود که تأثیر روابط میان فرهنگی در ساحت دو طرح ناظم ایران و هزارگل هند چگونه به بیانی مشترک در زمینه تمهیدات فرمی انجامیده است. دو نمونه انتخابی این پژوهش به روش هدفمند نمونه شاخص، انتخاب و به روش کیفی، تحلیل شده اند و داده های گردآوری شده اسنادی این پژوهش به روش تطبیقی-تحلیلی از نوع مجزاسازی بررسی شده اند. نتایج نشان می دهد که گونه های مختلف روابط میان فرهنگی در شکل گیری تشابهات فرمی فرش های دو منطقه، تأثیرات قابل توجهی داشته است و درضمن ویژگی های سبکی خاص هر منطقه وجه تمایز و تفاوت نقوش و طرح های قالی های مورد مطالعه است. به کارگیری نقوش مشابه، استفاده از رنگ های روناسی در متن و سرمه ای در زمینه حاشیه، از وجوه بارز اشتراکات هستند. باوجود وجوه اشتراک، افتراقات چشمگیری نیز مانند ظرافت نقوش، تنوع رنگی و خطوط دورگیری دیده می شود؛ درنتیجه ویژگی های سبکی متفاوت، دو فرهنگ فرش بافی متفاوت را به وجود آورده است.
Ethics of Truths and the Diasporic Novel: Radical Ethics in Ben Okri's The Famished Road(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Critical Literary Studies, Vol ۶, No ۲, Spring ۲۰۲۴
19 - 34
حوزههای تخصصی:
This study queries into the ethical functions of diasporic fiction through carrying out a textual as well as a contextual study of The Famished Road. As an account of the politically marginal and the socially displaced, the diasporic novel is imbued with a singularity of form and content. Formally speaking, diasporic fiction is non-canonical, since it belongs to the space between nations and cultures. Furthermore, it partakes of a dialogic form which novelizes minor discourses and genres. In terms of content, the diasporic fiction opens up and narrates a liminal space and consists of the search for a utopian alternative to the dystopian status quo. The concurrence of these four qualities turns the diasporic novel into an account of experience at its extremes. However, the diasporic fiction is ethically radical not because it shows how different human experience is at the moment of exception, but because it points toward what Badiou calls an ethics of truths in singular situations. The diasporic experience results in a radical ethical system of truths that, far from succumbing to an overarching ethics of difference and a logic of us versus them, highlights the human truth at the heart of the experience of diaspora.
بررسی تطبیقی مولفه «چندصدایی» در رمان های معاصر عربی و فارسی با تأکید بر نظریات باختین (سووشون سیمین دانشور- میرامار نجیب محفوظ)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۸ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۹
113 - 146
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با بهره گیری از آراء میخائیل باختین و به طور خاص نظریه چندصدایی، سعی دارد به صورت تطبیقی گفتمان های موجود در رمان های سووشون اثر سیمین دانشور و میرامار اثر نجیب محفوظ را واکاوی نماید و با استفاده از روش توصیفی _تحلیلی به بازتاب چندصدایی در این رمان ها بپردازد. نگارنده بر اساس منطق مکالمه ای باختین و مؤلفه های موجود در آن این رمان ها را مورد ارزیابی قرار می دهد و در ضمن پژوهش به این پرسش پاسخ داده است که چگونه چندصدایی در رمان های منتخب بازنمایی شده است؟ نتایج پژوهش نشان می دهد که در داستان های فوق ما شاهد چندصدایی هستیم، اما شکل و نحوه بیان این چندصدایی باهم متفاوت است و در هر داستان عواملی چون: جنسیت ، ساختار اجتماعی و اقتصادی، جریانات روشنفکری در قالب دو قطب خودآگاهی و ازخودبیگانگی فرهنگی، در به ثمر رسیدن چندصدایی در قالب مؤلفه ها خود را بیش از سایر عوامل بازنمایی می کنند. زنان غالباً نقش دنباله رو اندیشه ای که از مرجع اخلاقی داستان صادر می شود، دارند و عموماً با سبک بخشی موجب تقویت چندصدایی در داستان می شوند. ساختار اجتماعی و اقتصادی و تقابل و تضاد طبقاتی و جریانات روشنفکری در داستان ها هرکدام با ایجاد دو قطب متقابل به عنوان دیگری، زمینه تنوع گفتمانی را ایجاد می کنند.
نثر شاعرانه در دو رمان «ذاکرة الجسد» و «یک عاشقانه آرام»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۸ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۹
166 - 184
حوزههای تخصصی:
نظم و نثر دو گونه ادبی هستند که هر یک ویژگی وکارکرد خاص خود را دارند؛ نثر با رویکردی منطقی به بیان تحلیلی و تعلیلی یک موضوع می پردازد، امّا شعر غالباً بر محور و بنیاد عاطفه، احساس و خیال حرکت می کند. در پاره ای از موارد، نثر از ویژگی های استدلالی و تحلیلی خارج می شود و با بهره گیری از صورخیال و آرایه های لفظی و بدیعی، احساس و عاطفه خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد. این نثر، نثر شاعرانه نام دارد. رمان ذاکره الجسد، نوشته احلام مستغانمی (1953) و رمان یک عاشقانه آرام، نوشته نادر ابراهیمی (۱۳۱۵-۱۳۸۷)، دو اثری هستند که باور بر آن است؛ نثر آنها رنگ و بوی شاعرانه دارد. پژوهش حاضر، با روش توصیفی-تحلیلی و بر اساس مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی که دامنه آن محدود به تأثیر و تأثر نیست، بلکه بر تشابه، تباین و زیبایی شناسی ادبی تأکید دارد، دو رمان مزبور را از نگاه مؤلفه های نثر شاعرانه بررسی کرده است. یافته های پژوهش، نشان می دهد که موسیقی درونی(تکرار، واج آرایی)، کاربرد استعاره، تشبیه، تضاد واژگان، تضاد فعلی و حسّامیزی از برحسته ترین نمودهای نثر شاعرانه هستند که در نثر شاعرانه احلام مستغانمی و نادر ابراهیمی به کار رفته است. حضور این ویژگی ها، نثر ایشان را شاعرانه، جذّاب، خیال انگیز، زیبا و پرطروات نموده است. با این تفاوت که کاربرد استعاره های مکنیه در نثر مستغانمی، شاخص تر و ممتازتر است.