فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۳٬۶۷۹ مورد.
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
25 - 41
حوزههای تخصصی:
رویکرد سبک گوتیک در هنر و ادبیات ، پرداختن به موضوعاتی؛ مانند وحشت، هراس و دلهره است. این سبک در داستان نویسی با استفاده از شخصیت های عجیب و غریب و با تلفیق عناصر رازآلود با خشونت و به نمایش گذاشتن تصاویر جنایت و محیط های متروکه و خالی از سکنه جایگاه قابل توجهی پیدا کرده است. احمد خالد توفیق (1962-2018م) و رامبد خانلری (1362ش) دو رمان نویس معاصر عربی و ایرانی هستند که آثاری داستانی در حوزه گوتیک به رشته تحریر درآوردند. مجموعه داستانی حکایه الغرفه 207 (2008م) از احمد خالد توفیق شباهت های قابل توجهی در محتوا و ساختار با مجموعه داستانی سرطان جن (1397ش) خانلری دارد. هدف این پژوهش بررسی تطبیقی مؤلفه های گوتیک در مجموعه داستان های حکایه الغرفه 207 و سرطان جن است. نتایج حاکی از آن است که اصلی ترین مؤلفه های مشترک گوتیک در مجموعه داستان های حکایه الغرفه 207 و سرطان جن به ترتیب اهمیت عبارت است از: شخصیت پردازی، فضای رمزآلود، رخدادهای غیرقابل باور، تسخیر و خشونت. کمیت استفاده از این مولفه ها در هر دو اثر نشان از توجه مشابه هر دو نویسنده به این مولفه ها دارد با این تفاوت که در داستان های حکایه الغرفه 207در بخش شخصیت پردازی و فضاسازی تعمق بیشتری در وحشت ذهن داشته و در مجموعه داستان سرطان جن مولفه خشونت بیشتر از تسخیر نمود داشته است.
نگاهی تطبیقی به قصه ی انیمیشن ژاپنی ماجرای شاهزاده کاگویا و حکایت سیاه پوشان از هفت پیکر نظامی و بررسی نشانه های تعامل فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبیات تطبیقی دوره ۱۳ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۴۳)
147 - 171
حوزههای تخصصی:
نگاه تطبیقی به فرهنگ و آثار ادبی و هنری دو کشور ایران و ژاپن یکی از راه هایی است که می تواند برخی از همانی ها در این حوزه های تمدنی غنی را برای محققان به نمایش گذاشته و بسا به مسیری برای کشف تعاملات بیشتر منجر گردد. از این منظر در این مقاله تلاش می شود به روش توصیفی- تحلیلی و با رویکردی تطبیقی و بینامتنی به این پرسش اصلی پاسخ داده شود که با توجه به همزمانی حدود شکل گیری افسانه ی ژاپنی مرد بامبوشکن (که مبنای اقتباس انیمیشنی با نام ماجرای شاهزاده کاگویا است) و حکایت سیاه پوشان از هفت پیکر نظامی، چه تشابهاتی بین آنها وجود داشته و چه نتایجی از آن قابل تصور است. بر این اساس به نظر می رسد چارچوب داستانی مشابه در آغاز و انجام و پایان تراژیک، کارکرد نزدیک شخصیت های اصلی و فرعی با مرکزیت درون مایه ی غنایی و اهمیت نقش آفرینی زنانه در جایگاه بلند معشوق و ساخت اتمسفر شبیه به هم در دو داستان در چارچوب بیان نمادین، همگی از مواردی است که نشان می دهد علی رغم تفاوت های عمیق دو تمدن شرق و غرب قاره، این دو داستان شباهت های قابل توجهی با یکدیگر داشته و می توان وجود نوعی از تعاملات فرهنگی میان ادبیات ایران و ژاپن را محتمل در نظر گرفت.
از پساحافظه تا مکان های تروماتوپیک: تحلیلی بر بازنمایی تروما در آثار وجدی معود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به بررسی تطبیقی بازنمایی تروما و حافظه در نمایشنامه های منتخب وجدی معود، شامل «خط ساحلی»، «آتش سوزی ها»، «جنگل ها» و «آسمان ها» می پردازد. هدف از این پژوهش، تحلیل چگونگی بازنمایی هنری تروما و حافظه در آثار معود و بررسی پیامدهای آن بر بازسازی هویت فردی و جمعی است. چارچوب نظری پژوهش بر اساس نظریه های کتی کاروت، پل ریکور، ماریانا هیرش و یان پاتوچکا تدوین شده و روش پژوهش کیفی و تطبیقی است. یافته های پژوهش نشان می دهد که معود با بهره گیری از روایت های غیرخطی، نمادگرایی مکان و سکوت، پیچیدگی های حافظه فردی و جمعی را برجسته می کند. هر نمایشنامه به شیوه ای منحصربه فرد به این مضامین می پردازد؛ «آتش سوزی ها» روایت میان نسلی خشونت و جنگ را بررسی می کند، «خط ساحلی» بر جستجوی هویت و مواجهه با گذشته تمرکز دارد، «جنگل ها» اسرار خانوادگی و پساحافظه را نمایان می سازد و «آسمان ها» به بحران هویت در دنیای مدرن می پردازد. این پژوهش نشان می دهد که آثار معود با فراتر رفتن از مرزهای زبانی و فرهنگی، قدرت هنر را در بازسازی هویت و زخم های روانی به تصویر می کشند.
بازآفرینی اسطوره ها در پویانمایی ربات وحشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسطوره ها پس از گذار از مرحله تکوین، بارها بازخوانی و بازآفرینی می شوند. بازآفرینی مضامینِ اساطیری در پویانمایی، گونه ای از اقتباس در آفرینش های هنری است. قابلیت های روایی، تصویرسازی، حضور عناصر داستان و مضمون های مرتبط با هویت یابی در اسطوره ها، فرصتی در اختیار نویسندگان و تهیه کنندگان صنعت فیلم سازی می گذارد تا پویانمایی هایی گیرا برای مخاطبان معاصر بسازند. بررسی چگونگی بازتولیدِ اسطوره ها در فیلم، موضوعی بینارشته ای و از حوزه های پژوهشی در ادبیات تطبیقی است. در مقاله حاضر کوشیده ایم تا بازآفرینی مضامین اسطوره ای را در پویانمایی ربات وحشی ((The Wild Robot, 2023 نشان دهیم. با توجه به چندبعدی بودن بن مایه های اساطیریِ این فیلم، برای تحلیل متن، هم از نظریه "زمان چرخه ای" و "فضای مقدس" میرچا الیاده و هم از نظریه "سفر قهرمان" کمبل بهره برده ایم. این پویانمایی توانسته است مضامین اسطوره ای "گایا"، افسانه آفرینش "آدم" و ماجرای "کشتی نوح" را ضمن ایجاد فضای سرگرمی به مخاطبان رده های سنّی پایین تر منتقل کند. یافته های پژوهش نشان می د هد، کنشگران رسانه ای که دغدغه های فرهنگی دارند با گزینش کهن الگوهای اساطیری، می توانند بخش های مهمی از باورهای فرهنگی و دینی را در قالب پویانمایی، بازتولید و بازتفسیر کنند و به این ترتیب، تأثیر به سزایی در احیای روایت هایی داشته باشند که نسل جدید مخاطبان، کمتر به سراغ آن ها می روند.
خوانش تطبیقی شعر فروغ فرخزاد و سعاد الصباح بر اساس رویکرد اکوفمینیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبیات تطبیقی دوره ۱۳ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۴۳)
89 - 124
حوزههای تخصصی:
اکوفمینیسم شاخه ای از پژوهش های فمینیستی است که ارتباط میان زن و زمین را بررسی می کند که این بررسی، عمدتاً یکپارچه نیست و مانند فمینیسم، متکثّر و متنوّع است؛ اما باور مشترک میان اکوفمینیست های مختلف، استثمار زن و زمین از طرف نظام مردسالار حاکم را تأیید می کند. در این پژوهش به روش تحلیل کیفی و با بهره گیری از مطالعات کتابخانه ای و اسنادی، تلاش کرده ایم به خوانش اشعار فروغ فرخزاد و سعاد الصباح بر مبنای مؤلفه های شاخص اکوفمینیسم بپردازیم و نشانه های آن را در اشعار این دو شاعر، استخراج، طبقه بندی، مقایسه و نقد کنیم. یافته های پژوهش نشان می دهد در اشعار فروغ فرخزاد و سعاد الصباح، تشبیه زنان به گیاهان بسامد چشمگیری دارد که بخشی از این تشبیهات، ریشه در فرهنگ و جغرافیا دارد؛ اما بخشی دیگر، دارای سویه های انتقادی است؛ به گونه ای که هر دو شاعر زن به صراحت یا به شکل تلویحی، نظام مردسالار را در استثمار زمین و زن مورد انتقاد خود قرار می دهند. در نهایت، نگرانی های این شاعران زن شرقی در قبال طبیعت، باعث شده بخشی از شعر آن ها، قابلیت خوانش با شاخصه های جریان اکوفمینیسم را داشته باشد. البته در بررسی نمونه ها نقاط افتراق این دو شاعر هم به چشم می آید. فروغ فرخزاد و سعاد الصباح به شکلی منحصربه فرد و شخصی ارتباط زن و طبیعت را بازتاب داده اند.
خوانش شالوده شکنانه و برداشت ایدئولوژی های جدید «بررسی وتحلیل دو قصیده از محمد الماغوط و احمد شاملو»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
43 - 62
حوزههای تخصصی:
ژاک دریدا تحت تأثیر رویکرد عدم قطعیتی که در قرن بیستم پدید آمده بود دست به ارائه رویکرد شالوده شکنانه در غرب زد. بعد از آن که نقد نو توانست سیطره مناسبات خارجی برمتن را از بین ببرد و خود متن و شکل و ساختار آن را به عنوان مباحث اصلی نقد مطرح کند، توجّه همه ناقدان معطوف متن گشت وکمتر کسی به خود خواننده ومخاطب متن اهمیت می داد. ولی دریدا با مطرح نمودن نظریه خود برای خواننده نقش اساسی در نظر گرفت و بدین شکل شاهد نقد خواننده محور گشتیم. در کنار این موضوع نفی حضور معنا در متن نیز منجر به برداشت های متفاوت از متن می شود. از این رو در این جستار با از بین بردن شالوده دو قصیده «مسافر عربی فی محطات السماء» از« محمد الماغوط» وقصیده « لعنت» از« احمد شاملو» به روش توصیفی- تحلیلی متوجه شدیم که علاوه بر ایدئولوژی های مدنظر این دو شاعر می توان ایدئولوژی های مختلفی را برداشت کرد. برای نمونه هردو شاعر در قصیده های خودشان به دنبال آن بودند که عدم تغییر وتحول در جامعه را مورد نقد قرار بدهند و مخاطبان خود را به ایجاد تغییر تشویق نمایند، ولی با رویکرد شالوده شکن توانستیم ساختار اصلی این دوقصیده را بر هم بزینم و ایدئولوژی اصلی را از بین ببریم و ایدئولوژی های دیگری را جایگزین آن کنیم.
معرفی و بررسی نام آواهای فارسی وعربی در نفثه المصدور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
105 - 127
حوزههای تخصصی:
نام آوا (اسم صوت) از مقوله اسم است. به صداهای طبیعی و غیر طبیعی پیرامون انسان اطلاق می گردد. از عناصر زنده و پویای زبان است و متعلّق به هر قوم و ملّتی است که از زبان استفاده می کند. شهاب الدین محمد زیدری نسوی مؤلّف نفثهالمصدور (قرن هفتم)، درکنار جلوه های بلاغی فراوان از ظرفیت های زبانی (نام آواها) در این اثر بسیار استفاده نموده است. نفثهالمصدور به دلیل آمیختگی با زبان عربی از نام آواهای متعدّد عربی نیز در کنار نام آواهای فارسی بسیار بهره مند گردیده است. در پژوهش حاضر ابتدا نام آواهای فارسی و سپس عربی معرفی شده است، سپس تأثیرشان بر متن تحلیل گردیده است. هدف از پژوهش، با توجه به بسامد چشم گیر نام آواهای فارسی و عربی، تأثیر و جایگاه آن ها در یک متن ادبی- تاریخی است. نام آواهای عاطفی و غیر عاطفی در این متن به منظور توصیف حوادث تاریخی، مصائب و شکواهای فردی- اجتماعی استفاده شده است که بر فضاسازی، عینیت بخشی، تجسّم حوادث تاریخی و انتقال مفاهیم بثّ الشکوی تأثیر بسیاری گذاشته است. نام آواهای غیرعاطفی شامل اسامی حیوانات و صدای آن ها، مظاهر طبیعت، اشیاء و نیز اصواتی با منشأ انسانی هستند. افزون بر این استفاده از نام آواهای متفرقه فراوان فارسی و توالی نام آواهای عربی با منشأ اصوات انسانی، بر تأکید نویسنده و تأثیرگذاری این ظرفیت زبانی صحه می گذارد.
تحلیل رفتار متقابل شخصیت «TA» در رمان «ما تَبَقَّی لَکُم» اثر غسّان کنفانی و «شما که غریبه نیستید» اثر هوشنگ مرادی کرمانی بر اساس نظریه شخصیت اریک برن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه تحلیل رفتار متقابل شخصیت TA یکی از نظریات مطرح در عرصه روانشناختی شخصیّت می باشد. اریک برن به عنوان برجسته ترین نظریه پرداز در این حیطه شخصیت انسان ها را بر سه جنبه والد، بالغ، کودک استوار می داند که هنگام برقراری ارتباط با افراد دیگر در شخصیت وی پدیدار می گردد. این دانش با ادبیات رابطه بسیار تنگاتنگی دارد بویژه ادبیات داستانی که رفتار شخصیت های اصلی داستان را تحت تأثیر شرایط سیاسی و اجتماعی به نیکوترین شکل بیان می کند. رمان ما تبقی لکم اثر غسان کنفانی بیانگر شرایط بغرنج یک خانواده جنگ زده فلسطینی است که دچار از هم پاشیدگی و بحران شده است. هوشنگ مرادی کرمانی با رمان شما که غریبه نیستید موضوع رنج ها و ضربات عاطفی دوران زندگانی خود از کودکی تا بزرگسالی را به تصویر می کشد. هدف از این تحقیق، تبیین زوایای پنهان بافت متنی هر دو رمان و آشکارسازی روابط سلطه جویانه و مستبدانه شخصیت های اصلی هر دو رمان نسبت به یکدیگر می باشد. در این جستار ادبی با روش توصیفی تحلیلی و بر مبنای نظریه اریک برن شخصیت های دو رمان مذکور را بررسی و تحلیل نموده و مؤلفه های یکسان شان را تطبیق می دهیم.
بررسی تطبیقی گدای غلامحسین ساعدی و گدای (الشّحاذ) نجیب محفوظ بر اساس دیالکتیک هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
1 - 24
حوزههای تخصصی:
دو نویسنده ادبیات داستانی ایران و مصر، غلامحسین ساعدی و نجیب محفوظ، در دو اثر همنام خود با عنوانِ گدا، به موضوعات اجتماعی مهمی در برخوردِ جامعه با پدیده مدرنیته پرداخته اند. پژوهش حاضر، با تکیه بر دیالکتیک هگل، به تحلیل تطبیقی این دو اثر، پرداخته و برنهاد (تز) سنت، برابرنهاد (آنتی تز) مدرنیته و هم نهاد (سنتز) پیامدهای این تعارض را در دو جامعه ایران و مصر واکاوی می کند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که در داستان «گدا»ی ساعدی، سنت از طریق احترام به خانواده، پایبندی به ارزش های روستایی و اعتقادات مذهبی نمایان است و مدرنیته با فروپاشی کانون خانواده، گسترش فساد اخلاقی و بی اعتنایی به دین، برابرنهاد آن را شکل می دهد. در «الشّحاذ»، سنت در وفاداری خانوادگی، نوستالژی گذشته و سادگی و صمیمیت روستایی تجلی می یابد، در حالی که مدرنیته با علم زدگی، سردی روابط اجتماعی و بی حرمتی به مقدسات در تقابل با آن، قرار می گیرد. دیالکتیک هگل نشان می دهد که این تضادها به مثابه نیروی محرکه ای در بطن تاریخ عمل کرده که نطفه های یکدیگر را در خود پرورش می دهند. پیامد این صیرورت (سنتز) در هر دو اثر، اضطراب، ترس و تنهایی است که در ارتباط با عُمر حمزاوی، شخصیت اصلی الشّحاذ، به شکلِ پوچی و گم گشتگی در معنای زندگی نیز، تجلی می یابد. جستار پیشِ رو، با رویکردی توصیفی-تحلیلی، ضمن برجسته سازی جنبه های منفی مدرنیته، نشان می دهد که هر دو نویسنده با نگاهی انتقادی، گذارِ ناتمام از سنت به مدرنیته را به تصویرکشیده و عمیقاً به تبعات اجتماعی این تحول پرداخته اند.
واکاوی تطبیقی واژگان دخیل فارسی در ادب عربی منظوم خراسان (قرن چهارم و پنجم)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
63 - 90
حوزههای تخصصی:
در طول تاریخ، ملّت ها و اقوام مختلف به واسطه همجواری جغرافیایی، مبادلات تجاری و نیز برخی شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر آنها، به ناچار با یکدیگر ارتباط داشته و این روابط و پیوستگی به مرور زمان تا بدان جا تعمیق یافته، که پیوندهای ناگسستنی فرهنگی و خانوادگی را به دنبال داشته است. طبیعی است که این امر، بر زبان و ادبیّات مردم علی رغم تفاوت های فرهنگی و ملّی، تأثیر گذارده و تنوّع در گفتار و واژگان را رقم زده است. علاوه بر این، اهتمام حکومت ها به علم و دانش، وجود علما و ادبا و محافل مختلف ادبی، عامل دیگری بر امتزاج فرهنگی به ویژه، عرصه واژگانی و گفتاری بوده و روشن است که در چنین فضایی و تأثیرات متقابل دو زبان بر یکدیگر، راه برای ورود واژگان دخیل را هموار نموده است. این پژوهش کوشیده است با دسته بندی واژگان معرّب در ده موضوع مرتبط و با روش توصیفی و تحلیلی به واکاوی مسأله بپردازد و در مجموع سی واژه دخیل که بیشترین بسامد را در ادبیات منظوم شعرای عربی سرای خراسان داشته، مورد بررسی قرار دهد. نتایج پژوهش نشان می دهد که شعرای تازی گوی خراسان در دو قرن چهارم و پنجم توانسه اند با وارد کردن واژگان دخیل فارسی در ادب عربی غنای فرهنگی این زبان را برجسته جلوه داده و میزان نفوذ فرهنگ و ادب ایرانی را در دیگر زبان ها، به ویژه عربی به نمایش گذارند که این امر را می توان نوعی ابتکار ادبای خراسان در احیای فرهنگ فارسی و هویت بخشی به اصالت زبان ایرانی دانست.
تجلی فرهنگ و ادب فارسی در شعر معاصر عربی (مورد مطالعه: اشعار نزار بنی المرجه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
91 - 104
حوزههای تخصصی:
فرهنگ و ادب عربی و فارسی در گذر دوره های مختلف تاریخی، به دلیل ارتباطات فراوان مردمان این دو سرزمین با یکدیگر، تعامل زیادی با هم داشته اند. اثر پذیری شاعران ایرانی و عرب از فرهنگ و ادبیات یکدیگر، از نمایان ترین جلوه های این تعامل است. نزار بنی المرجه، از شاعران معاصر سوری است که تحت تأثیر این تعامل ادبی، رنگ و بوی فرهنگ و ادب فارسی را در اشعار خود نمایان کرده است. وی در سروده های خویش، از شاعران ناموری چون سعدی، حافظ و خواجوی کرمانی به نیکی یاد کرده و به توصیف برخی از شهرها و مکان های تاریخی و باستانی ایران پرداخته است. نگارندگان در این پژوهش، به روشی توصیفی-تحلیلی، به بررسی شخصیت ها و مکان های ایرانی در شعر نزار بنی المرجه پرداخته و از تأثیرپذیری این شاعر سوری از فرهنگ و ادب فارسی سخن به میان آورده اند. همچنین پربسامدترین نمادهای ادب فارسی را در اشعار او شناسایی و تحلیل کرده اند. فرهنگ و ادب فارسی، به دلیل غنا و بار معنایی فراوان خود، از مرزهای جغرافیایی کشور ایران گذشته، با احساسات لطیف شاعر معاصر عرب درآمیخته و در قالب سروده های زیبا تجلّی یافته که اشعار نزار بنی المرجه، مصداق بارز این تأثیرپذیری و تعامل فرهنگی است.
بررسی مقولات فرهنگی درترجمه عربی داستان کوتاه جشن فرخنده جلال آل احمد براساس نظریه نیومارک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
129 - 147
حوزههای تخصصی:
ترجمه متونی که واژه ها، اصطلاحات عامیانه و مسائل فرهنگی، اجتماعی و... زبان مبدا را در خود جای داده است، نیازمند مطالعه فراوان وآگاهی مترجم است؛ زیرا ترجمه این متون با چالش هایی همراه است. با نقد ترجمه ها می توان برخی مشکلات ترجمه این متون را برطرف نمود. نظریه ای که در این جستار برای نقد مقولات فرهنگی در ترجمه به کارگرفته شده ، نظریه نیومارک است. در این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی به نقد ترجمه عربی داستان کوتاه جشن فرخنده از مجموعه پنج داستان نوشته جلال آل احمد براساس نظریه نیومارک پرداخته شده است. در این ترجمه از هجده راهکار پیشنهادی نیومارک در ترجمه عناصر فرهنگی، معادل فرهنگی از بسامد بالایی برخورداراست و ازمقولات فرهنگی معرفی شده درنظریه مذکور، فرهنگ مادی، بیش ترین نمونه را درترجمه یاد شده دارد. نکته قابل ذکر این است که مترجم در ترجمه بعضی عناصر فرهنگی، گاهی به نوشتن معادل های اشتباه روی آورده است که در پژوهش پیش رو با توجه به نظریه نیومارک برای ترجمه بعضی از این عناصر، ترجمه هایی پیشنهاد شده است. نتایج با کمک جدول و نمودار نمایش داده شده است.
«خوانش تطبیقی دو نمایشنامه «سیاوش و سودابه» و« از خون سیاوش» با استفاده از نظریه تراروایت ژرار ژنت»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبیات تطبیقی دوره ۱۳ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۴۳)
125 - 146
حوزههای تخصصی:
برگرفتگی از گذشته و بازتاب معاصر آن در متون جدید برای حفظ پیوستگی میان انسان هایی که روایت جزئی جدانشدنی از زندگی شان است، همواره و در میان تمام ملل مورد توجه بوده است. با بررسی و مطالعه تاریخ ادبیات نمایشی ایران و جهان در می یابیم که نحوه استفاده و نمود متون کهن در این آثار، غالبا از طریق اقتباس های ادبی صورت پذیرفته است. در میان متون ایرانی نیز آنچه توجه را جلب می کند، استفاده مکرر از داستان های شاهنامه و اقتباس از آنها در نگارش متون جدید است. این پژوهش به صورت موردی به مطالعه دو اقتباس صورت پذیرفته از داستان سیاوش خواهد پرداخت که کمتر مورد توجه قرار گرفته اند: سیاوش و سودابه که توسط گئورگ دارفی، نویسنده ارمنی الاصل، و از خون سیاوش که توسط محمود کیانوش، نویسنده ایرانی، به نگارش در آمده اند. این اقتباس ها به صورت انفرادی تحلیل و سپس به صورت کلی و به کمک تحلیل تراروایتی-بیش متنی ژرار ژنت مورد بررسی قرار خواهند گرفت. آنچه در انتها توجه ها را به سمت خود جلب می کند، خوانش امروزی تفاوت ها، شباهت ها و ظرفیت های دو متن فارسی و ارمنی است که با رویکردهایی مختص به خود، دست به اقتباس از متنی واحد و در قالبی واحد زده اند که نگاهی دوباره به آنها می تواند برای خلق متون جدید نیز راهگشا باشد.
بررسی تطبیقی اقتباس انیمیشن قلعه ماهی ها و منطق الطیر عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبیات تطبیقی دوره ۱۳ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۴۳)
173 - 212
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی اقتباس انیمیشن قلعه ماهی ها و منطق الطیر عطار در یک گفتمان بینارشته ای در حوزه ادبیات تطبیقی و مطالعات اقتباس می پردازد. نگارنده بر مبنای نظریه اقتباس لیندا هاچن، اقتباس قلعه ماهی ها را نه به عنوان یک فرایند ساده و مستقیم از متن اول بلکه به عنوان فرایندی کنش گرانه و خلاق بررسی می کند که شامل تغییرات عمیق و تفسیرهای جدیدی است که بر اساس زمینه ها و شرایط فرهنگی و اجتماعی، تفاوت در رسانه انتقال و نیز درک مخاطب ایجاد می شود. در این جستار، براساس چهارچوب روش شناسی هاچن، بررسی فرایند اقتباس انیمیشن قلعه ماهی ها در سه سطح انجام می شود: از منظر سطح اول اقتباس یا همان متنی، به بررسی تفاوت میان درون مایه و پیرنگ دو داستان می پردازیم. در سطح دوم اقتباس یا فرایندی، تغییرات ناشی از تبدیل رسانه مکتوب منطق الطیر به رسانه بصری انیمیشن مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در سطح سوم بررسی یا همان تجربه مخاطب، به تغییرات خلاقانه اقتباس گر با توجه به مخاطب کودک اقتباس خواهیم پرداخت. روش تحقیق توصیفی-کیفی است و داده ها با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی گردآوری شده اند.انتخاب نمونه نیز به صورت هدفمند و براساس شاخص های اقتباس خلاقانه در آثار کودک انجام شده است.نگارنده نشان می دهد که اقتباس انیمیشن در رسانه نمایشی حوزه کودک چگونه می تواند تجربیات و تفسیرهای جدیدی از داستان اصلی را ایجاد کند و چگونه در زمینه فرهنگی و زمانی متفاوت، منجر به بازنگری و تغییر در معنای داستان می شود.
بررسی تطبیقی ساختار تقابلی شعر «پادشاه فتح» از نیما یوشیج و «اسطوره آفرینش» بر پایه نظریه لوی استروس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۸ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۹
222-241
حوزههای تخصصی:
تقابل های دو گانه، ساده ترین و در عین حال مهم ترین رابطه میان واژه هاست که در علم ساختارگرایی مورد بررسی قرار می گیرد. اعتقاد به ستیز دو بُن مایه خیر و شرّ، در ساختار نظام خلقت که با اسطوره آفرینش آغاز می شود؛ در شعر نیما یوشیج به عنوان شاعری اسطوره ساز، جایگاه ویژه ای دارد. این پژوهش با هدف بررسی و تحلیل تقابل های به کار رفته در شعر پادشاه فتح نیما یوشیج و تطبیق آن با ساختار تقابلی اسطوره آفرینش، نوشته شده است. از آنجا که مشهورترین نظریه پرداز تقابل های دوگانه در اسطوره، لوی استروس، قوم شناس فرانسوی است؛ کوشیده شده تا این تقابل ها بر پایه نظریه او ارائه گردد. یافته های این پزوهش نشان دهنده آن است که در ساختار اسطوره آفرینش، تقابل های دو گانه، جایگاه نخست را به خود اختصاص داده است و نیما یوشیج با الگوپذیری از ساختار تقابلی این اسطوره، علاوه بر کاربرد انواع تقابل ها در شعر پادشاه فتح، کوشیده است تا با بازآفرینی این اسطوره در قالب شعر، نارضایتی خود را از اوضاع سیاسی و اجتماعی نشان دهد.
بررسی تطبیقی مناقشه «جنسیّت» و «فرودستی» در دو رمانِ«جای خالی سُلوچ» محمود دولت آبادی و «کوچه مَدَق» نجیب محفوظ (با تأکید بر آرای پسااستعماری گایاتری اسپیواک)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳شماره ۳۰
1 - 31
حوزههای تخصصی:
ادبیات پسااستعماری یکی از رویکردهای نو و البتّه پویا در حوزه ادبیّات تطبیقی و مطالعات فرهنگی است. این رویکرد، مؤلفه های پسااستعماری را در متون ادبی شناسایی، ارزیابی و مورد تحلیل قرار می دهد. اسپیواک یکی از متفکّران پسااستعماری، معتقد است که صدای فرودستان جامعه هرگز شنیده نمی شود. «جنسیّت» و «فرودستی» از کلیدواژه های مورد تأکید اوست. دولت آبادی و نجیب محفوظ از نویسندگان برجسته ایرانی و مصری هستند که در دو رمان جای خالی سُلوچ و کوچه مَدَق صدای اقشار «فرودست» جوامع خود را بازتاب داده اند. پیش فرض این است که دولت آبادی آگاهانه و متأثر از فرهنگ مردسالاری، در رمان جای خالی سُلوچ، تلاش کرده است تا شخصیّتِ زنِ فرودست را صاحب عاملیّت و صدا معرّفی کند؛ این در حالی است که نجیب محفوظ متأثر از تجربه و تأثیر مستقیم استعمار، هم به زنان و هم به مردان فرودست، صدا می بخشد. این دو نویسنده، نگاه شیء انگارانه، ابزاری و البتّه جنسی به زنان را در نظام مردسالار و استعمارزده، به تصویر کشیده اند. فرهنگ استعماری و مردسالاری با ابزار فرهنگی و بیانی، می تواند وضعیّت هایی بنیادین را بر زنان و مردان اِعمال کند تا به این ترتیب بتواند ماهیّتی جنسیّتی با استانداردهای خاص را تحمیل کند. پژوهش حاضر با روش توصیف و تحلیلِ کیفی و با تأکید بر آرای اسپیواک، به بررسی موضوع «جنسیّت» و «فرودستی»، در دو رمان مذکور، پرداخته است.
مطالعه ی غزلیات حافظ بر اساس تئوری روان شناختی اکت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۸ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
137 - 162
حوزههای تخصصی:
حافظ مهر همیشه فروزان آسمان ایران و جهان است که پژوهشگران از زوایایی مختلف پرتوهای سروده های چندوجهی او را هم چنان می کاوند. هدف پژوهش مطالعه ی غزلیات حافظ بر اساس دیدگاه روان شناختی اکت بود. روش پژوهش از نوع کیفی و تحلیل محتوا و توصیفی- تحلیلی از نوع مقایسه ای است که به طریق کتابخانه ای انجام شد. تلاش حافظ در مقام شاعری ژرف بین و دغدغه مند و انسان شناسی که در مورد انسان و پیچیدگی های ذهنی و روانی او اندیشیده است و تئوری روان شناختی اکت، دستیابی انسان به انعطاف پذیری روان شناختی جهت زندگی معنادار و ارزش محور است. از نتایج پژوهش این است که اگر چه دیدگاه اکت می تواند در نوع مواجهه ی انسان با چالش های زندگی، موثر باشد ولی در غزلیات حافظ نه تنها فرایندهای تئوری اکت، نقش آفرینی می کنند، فراتر از آن ها، متناسب مورد، کنش های متهعدانه و ارزش مدارانه ی فراوانی جهت زندگی کامل و معنامند پیشنهاد شده است که گذر زمان اعتبار همیشگی و پیشرو بودن اندیشه های روان شناختی او را آشکار می کند.
تاثیر مولفه های پست مدرن بر داستان نویسی مکتب جنوب -با رویکردی به رمان «همسایه ها» احمد محمود -(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال ۷ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲۹
152 - 182
حوزههای تخصصی:
پست مدرن به معنای نوگرایی و تجدد گرایی ترجمه شده است. برخی از نویسندگان ایرانی با توجه به اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور و با قرار گرفتن در جریان فکری این مکتب یا تحت تاثیر ساخت و زبان ویژه ی پست مدرن آثار خود را پدید آوره اند.احمد محمود (۱۳81-۱۳10) از جمله داستان نویسان –مکتب جنوب - است که در مسیر تاریخی و سیاسی- ملی شدن صنعت نفت - این مکتب ادبی و فلسفی قرار دارد. بر این اساس ، در مقاله پیش رو می کوشیم تا پیشینه ی این مکتب را با بررسی مفاهیم و مولفه های پست مدرن از جمله (نفی کلّیت و جامعیت ، انکار هویت انسجام یافته فرد و اجتماع ، اعلان پایان پذیرفتن و بی اعتباری ایدئولوژی ، انکار حقیقت ثابت و عینی و..) در داستان همسایه ها احمد محمود به عنوان یکی از نمایندگان مکتب جنوب مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. حاصل آنکه هویت بومی و اقلیمی و محوریت مضامین اجتماعی در حقیقت مثلث توفیق ادبیات داستانی احمد محمود را تشکیل می دهد. نگارنده این مقاله کوشیده است از رهگذر بررسی و تحلیل داستان همسایه ها میزان بهره گیری این نویسنده داستانهای اقلیمی از مفاهیم و مولفه های پست مدرن را تبیین نماید.
واکاوی تطبیقی بن مایه های اجتماعی در رمان های «شریک جرم» جعفر مدرس صادقی و «در نبردی مشکوک» جان اشتاین بک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات تطبیقی، به بررسی روابط، شباهت ها و تفاوت های ادبی کشورهای گوناگون با یکدیگر می پردازد. این امر، موجبات آشنایی و تبادل فرهنگی و ادبی کشورها با یکدیگر را فراهم می سازد؛ البته امروزه نحله های جدید ادبیات تطبیقی مانند مطالعات فرهنگی ایجاد شده که این امکان را میسر ساخته تا در متن و بطن ادبیات یک ملّت نیز مطالعات تطبیقی گوناگونی انجام گیرد. امروزه خوانش رمان در جوامع گوناگون تنها جنبه سرگرمی ندارد؛ بلکه ابزار ارزشمندی است که نویسنده از آن در نشر مسائل، افکار و انتقادات اجتماعی و سیاسی بهره می گیرد. در پژوهش پیش رو، به شیوه توصیفی-تحلیلی به بررسی تطبیقی مضامین اجتماعی مشترک در دو اثر «شریک جرم» از جعفر مدرس صادقی و «در نبردی مشکوک» از جان اشتاین بک پرداخته شده است. بررسی تطبیقی این دو اثر نشان می دهد، هر دو نویسنده دارای اهداف و آمالی هستند که ریشه اجتماعی و سیاسی دارند و همین اهداف اجتماعی، بن مایه اصلی دو اثر را تشکیل می دهد. اگرچه این دو رمان در مضامین اجتماعی مانند جنبش های اجتماعی، اعتصاب، سرکوب، تبعیض و مسائل سیاسی با یکدیگر شباهت دارند، امّا شیوه پرداخت آن ها در این موضوعات در برخی موارد تفاوت هایی دارد برای مثال جان اشتاین بک به شکل صریح تری مسائل را بیان می کند، اما مدرس صادقی مسائل را در لفافه منعکس می کند. قریب به انفاق شخصیت های هر دو رمان را افرادی تشکیل می دهد که در زندگی خود کنشگران جدی سیاسی و اجتماعی به شمار می آیند؛ به همین دلیل، تمام حوادث دو رمان در پیوند با یک چالش اجتماعی شکل می گیرد و قصه حول محور آن ماجرا پیش می رود.
تأثیر تجربه های تلخ زیسته بر درون مایه، لطافت زبان و تصویر های شعری با تأملی درکابوس نمایی های موجود در شعر شفیعی کدکنی و امل دنقل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبیات تطبیقی دوره ۱۲ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۴۰)
103 - 128
حوزههای تخصصی:
اهی رخدادهای تلخ زندگی، روح انسان و به ویژه روح لطیف شاعران را که عاطفهای به شدت شکننده دارند، به اندازهای مکدر میکند که پدیدهها و اشیای زیبای طبیعت، در چشم و دل آنها به کلی، رنگ می- بازد و شکلی کابوسگونه به خود میگیرد. این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی مبتنی بر مقایسه، این رویکرد را در نمونه اشعاری، از دو شاعر برجسته معاصر، شفیعی کدکنی و امل دنقل بررسی نموده و کوشیده به این پرسش، پاسخ گوید که کابوسگونگی در شعر این دو شاعر، چگونه نمود پیدا کرده و چه تأثیری بر زبان و تصویرهای شعری آنها گذاشته است. یافتههای پژوهش نشان میدهدکه در شعر این دو شاعر دغدغهمند معاصر، کابوسهای شعری ترسناک بسیاری یافت میشود و در بسیاری از اوقات، رخدادهای ناگوار زندگی، شاعر را مجبور به انتخاب درونمایهای خشن و زمخت و به تبع آن، نواختن نغمه- هایی ناهمسو با لطافت ذاتی شعر سوق داده است در این نمونه اشعار، بیرحمی و تلخی حوادث، احساس شاعر را به گونهای ناگوار ساخته که وصف دلپذیر پدیدههای زیبای طبیعت و لطافت زندگی که ویژگی اتی شعر است، جای خود را به توصیف رخدادهای دلخراش داده و در پی آن، لطافت زبان و خیال شاعرانه، دستخوش یک نوع دگردیسی بنیانی شده است.