فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۴۱ تا ۳۶۰ مورد از کل ۱۸٬۸۲۳ مورد.
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۸۰)
121 - 145
حوزههای تخصصی:
بنا به قوّه گرایی، ادراک حسی با به کارگیری قوّه های ادراکی، قوّه هایی جهت تمیز دادن و برگزیدن نمونه ای از نمونه دیگر، تقویم می یابد. این نظریه باور دارد که با تحلیل تجربه در چارچوب قوّه ها، دوگانه بازنمود گرایی و رابطه گرایی به مثابه دوگانه ای کاذب آشکار خواهد شد: تجربه ادراکی اساساً بازنمودی و اساساً رابطه ای است. هم عین جزء مقوّم تجربه ادراکی است و هم محتوا. در راستای تبیین این ادعا، قوّه گرایی جزئی بودن فرگه ای را معرفی و بین نوع محتوا و نمونه محتوا تمایز قائل می شود. ادراک حسی مطابق با واقع و توهّم به عنوان عنصر مشترک نوع محتوای مشترک دارند؛ اما تفاوتی اساسی میان نمونه محتوای آن ها است: اولی رابطه آگاهی حسی با جهان خارج برقرار می کند و دومی اساساً رابطه ای نیست. من به دو مشکل راهکار قوّه گرایی پرداخته ام. مشکل نخست معطوف به اصرار قوّه گرایی بر اتّخاذ رویکردی غیرفصل گرا است. استدلال می کنم این اصرار توجیه نشده و مبتنی بر مرزبندی های نادقیق است. مشکل دوم آن است که راهکار قوّه گرایی تنها نشان می دهد که رابطه گرایی و بازنمود گرایی ناسازگار نیستند؛ پذیرش یکی ضرورتاً ردّ دیگری را به همراه ندارد. این راهکار نشان نمی دهد که اساساً تقابلی نیست. بلکه با تحلیل این موضوع در سطحی بنیادی تر، نشان می دهم که دوگانه بازنمود گرایی و رابطه گرایی در بطن قوّه گرایی همچنان حاضر است.
بررسی مهدویت در اندیشه مستشرقین و نقد آنها
منبع:
موعودپژوهی سال ۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۰
79 - 94
حوزههای تخصصی:
اگرچه از دیرباز برخی از اندیشمندان و عالمان غربی در زمینه مفاهیم اسلامی و به ویژه مهدویت، پژوهش و تألیفاتی داشته اند، اما سابقه توجه ویژه غرب به موضوع مهدویت معطوف به دو قرن اخیر است. در این فاصله زمانی برخی از مستشرقین به طور خاص در موضوع مهدویت نزد مسلمانان پژوهش کرده اند. هدف پژوهش پیش رو، بررسی و تبیین اندیشه مهدویت در نگاه مستشرقین است. در نوشتار علاوه بر بازتاب دیدگاه مستشرقین درباره مهدویت، نظریات و دیدگاه های آنها نقد و بررسی می شود. مقاله حاضر به روش توصیفی-تحلیلی، نظریات شرق شناسان غربی را بررسی می کند. براساس تحلیل های صورت گرفته، شرق شناسان غربی با نگاه تاریخی و باتوجه به زمینه های توجه غرب به مهدویت، مسئله مهدی پژوهی را مورد توجه قرار داده اند. نمونه هایی از نظریات مستشرقین غربی نشان می دهد که دیدگاه آنها به شدت متأثر از غرب است. ازاین رو، نقد نظریات آنها در مورد مسئله مهدویت علاوه بر اینکه دیدگاه آنها را مخدوش می کند، باعث تزلزل دیدگاه آنها درباره اسلام و نظریات مسلمانان می شود. به طورکلی، محدودیت ها و آفات نگاه غرب در موضوع مهدویت نیز بخش مهمی است که طی آن زمینه های نگاه ناصحیح مستشرقین به مهدویت تبیین می شود.
چشم و وجود: تأملاتی در ادراکِ بصر محورانه حقایقِ وجودی اشیاء در فلسفه متعارف اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در عرف فیلسوفان مسلمان، علم حقیقی که به وجودات (خارجی یا ذهنی) ثابت تعلق می گیرد، یا از راه تجرید کلّی طبیعی است یا دیدن مُثُل افلاطونی. بینایی هر چند برخی آنرا اشرف حواس گفته اند، یکی از حواس ظاهر برشمرده شده است و چشم صرفاً ابزارِ شکارِ یکی از محسوسات یعنی امور بصری است نه چیزی بیشتر؛ اما حضور همه جانبه امر بصری–که در اینجا بیناییدن خوانده می شود- در توصیفات اینان از ادراک حقایق وجودی، خواه این توصیف تمثیلی باشد، خواه سرراست، قابل مشاهده است. این جُستار ضمنِ اشاره به پیوندِ ناگسستنیِ بینایی و ادراکِ حقایقِ اشیاء، بر فرایندِ بصرمحورانه ماهیّتِ عقلانیِ ادراک شده، در عالَمِ ایده ها و کُلّیِ طبیعی درنگ خواهد کرد. در این راه پس از تأملی کوتاه بر توصیفات افلاطون و ارسطو که سرنمون این دو دیدگاه هستند، به بررسی بیناییده شدن در آنچه مشهور به فلسفه اسلامی است، پرداخته خواهد شد. روش این پژوهش طرحِ یک آزمونِ ذهنی است که طی آن دیگرگونگیِ ادراکِ حقایقِ وجودیِ اشیا، در صورتِ سلبِ باصره بررسی خواهد شد؛ یعنی فرض گرفته می شود صاحب یک نظریه نابینا باشد. سر آخر به اینجا رسیده خواهد شد که دست کم این دو شیوه مدعی ادراک وجودات حقیقی به هیچ روی از درازدستی چشم و سیطره بینایی دور نتوانند شد و هم هنگام این نوشتار با تأمّلِ بر نقشِ پُررنگِ بینایی در کاوش هایِ هستی شناختی، نوعی ایدئالیسمِ بصرمحورانه و بیناییده را در سطحِ معرفت شناختی پیشنهاد می دهد که مبتنی بر آن، سخن گفتن از هستی شناسی محض و رسیدن به وجود اشیاء آنچنان که هستند، بدون پیشفرض چشم و بینایی، سخت و یا شاید نشدنی می نماید.
ارزیابیِ نقدهایِ ابنِ رشد بر روشِ متصوفه در الاهیات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴
75 - 106
حوزههای تخصصی:
ابنِ رشد به هدفِ نقدِ روشی که «متصوّفه» در استنباط هایِ الاهیاتیِ خود برگزیده اند، دو ادعا به آنان نسبت می دهد: یک-متصوفه به روش هایِ نظری باور ندارند و، دو-به باورِ متصوفهْ معرفتْ تنها با پیراستنِ نفس از شهوت ، و القاء از جانبِ خداوند شکل می گیرد. او معتقد است، تنها دلیلِ صوفیان بر این دعاوی ظاهرِ آیاتی از قرآن است؛ امّا ظواهرِ آیاتِ یادشده برایِ اثباتِ مقصودشان بسنده نیست. یک روش برایِ آن که موجّه و مقبول افتد، باید هم زمان سه مؤلّفه یِ «عمومیّت»، «سازگاری با ظواهرِ قرآن»، و «سازگاری با چارچوبِ منطقِ ارسطویی» را برآورد. ازنظرِ اوْ روشِ «متصوّفه» هیچ یک از سه مؤلّفه یِ گفته شده را ندارد. ما فهمِ ابنِ رشد از متصوفه را مفروض می گیریم و در درستیِ آن چون وچرا نمی کنیم و؛ سپس استدلال می آوریم که: (1) می توان از مُدّعایِ نسبت داده شده به صوفیان، صورت بندیِ منطقی و نظری ارائه داد؛ صورت بندی ای که حتا با پیش فرض هایِ روش شناختیِ ابنِ رشد سازگار باشد. (2) ظواهرِ آیاتِ موردِنزاع، به یک سان می تواند هم مُدعایِ صوفیان را اثبات نماید و هم مُدعایِ ابنِ رشد را. (3) ابنِ رشد در ظهوریابیِ خود از آیاتِ قرآن به شکاکیّتِ معناشناختی دچار می شود، ازاین رو نمی تواند ازپسِ تبیینِ هیچ آیه ای برآید. (4) ابنِ رشد در معناشناسیِ خود، تأویل براساسِ مبانیِ فلسفه یِ ارسطویی را برگزیده است؛ این نحوه تأویل کردن نه عمومیّت دارد و نه با ظواهرِ قرآن سازگار است؛ ازاین رو ایرادی که ابنِ رشد به متصوفه وارد می کند، خودشکن است. (5) ابنِ رشد از یک سو حقِ تأویل را از متصوفه سلب می کند؛ اما خودْ فراوان با مفروضاتِ ارسطویی به تأویل مبادرت می ورزد. (6) ابنِ رشد بینِ «اطلاق» و «عمومیّت» خلط کرده است.
قاعده «کل شیء فی کل شیء» در عرفان ابن عربی، داستان دقوقی مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴
129 - 155
حوزههای تخصصی:
داستانِ دقوقی تبیینِ تمثیلیِ قاعده «کل شیء» و بلکه ذکرِ وحدتِ وجود به لحن و سیاقِ اختصاصیِ عرفانِ مولوی است؛ بی آن که لازم باشد او را وحدتِ وجودیِ عرفان نظری بدانیم. نسبتِ داستانِ دقوقی به مثنوی، نسبتِ قاعده ی «کل شیء» به عرفانِ ابن عربی است که هر کس به مدلول و معنای آن ها توجه نداشته باشد نتوانسته است جان مایه ی عرفان نظری و نیز مثنوی معنوی را دریابد. مقاله ی حاضر معتقد است علی رغم تفاوت های زیادی که میانِ عرفان ابن عربی و عرفان مولوی وجود دارد اما توحیدِ حق تعالی اساسی ترین مفهومی است که هر دو مکتب حول آن شکل گرفته اند.مهم ترین تمثیل هایی که در داستانِ دقوقی به کار رفته اند، شمع = نور، درخت و انسان هستند. وجه اشتراکِ مهمِ تمثیل های یاد شده این است که: هر سه قایم و ایستاده و راست قامت اند: و این با مسیرِ طول و عمقِ هستی تناسب دارد. هر سه با سوختن نسبتی دارند؛ و در عینِ حال هر سه با تزکیه مرتبط اند.هستی با نور یکی است و نور از اسمای الهی است. نور و وجود، وحدتِ محض اند و همه ی کثرات، ظهورِ همین وحدت اند؛ حقیقت انسان حقیقت نوری است.
اناجیل و چالش آیات الحاقی؛ بررسی آیات الحاقی در کدکس ها و ترجمه های اناجیل اربعه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت ادیان سال ۱۵ بهار ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۵۸)
91 - 109
حوزههای تخصصی:
باور مسیحیان بر این است که تمام اناجیل، الهام الهی اند؛ یعنی نه چیزی بدان افزوده و نه از آن کاسته شده است؛ درحالی که قدیمی ترین نسخه ای که از اناجیل در دسترس است، دست کم سیصد سال با زمان ادعایی تدوین آن فاصله دارد و نسخه های متأخرتر نیز تا حدود نهصد سال. همین نکته سبب شده است که آیات مختلفِ نسخه های گوناگون اناجیل با یکدیگر تفاوت داشته باشند؛ ادعایی که وحیانی بودن و تحریف ناپذیری متن اناجیل را با چالش مواجه می سازد. این تحقیق که بر پایه اسناد کتابِ مقدسی صورت گرفته، درصدد است تا با اتخاذ روشی توصیفی تحلیلی، آیات الحاقی مورد ادعا در کدکس ها و ترجمه های اناجیل را بررسی و دیدگاه های ارائه شده در این زمینه را بیان کند. اشاره به طرح و تدبیر الهی بر وجود آیات ادعایی، ناتوانی نسخه نویسان در انتقال صحیح متن اصلی، و امکان وجود خطاهای کم اهمیت در متن کتاب مقدس، ازجمله دیدگاه هایی است که در زمینه آیات الحاقی عهد جدید مطرح شده اند.
بررسی نظریه «قدم عالم» بر اساس تفسیر المیزان و با تأکید بر خطبه اول نهج البلاغه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
161 - 176
حوزههای تخصصی:
دیدگاه فلسفی قدیم بودن عالم مادّه در عین پذیرش حدوث آن توسط فلاسفه اسلامی، همواره با نقدهایی مواجه بوده که از جمله آنها، اشکال به تعارض این نظر با برخی ظواهر متون دینی می باشد. نوشتار پیش رو با هدف رد چنین شبهه ای و توجه دقیق تر به گزاره های دینی آفرینش عالم مادّه، با روشی تحلیلی توصیفی به بررسی فرازهای برجسته خطبه اول نهج البلاغه در خلقت دنیا، بر اساس تفسیر علامه طباطبایی از آیات خلقت پرداخته و در نهایت به همسویی ظاهر فرمایش امیر المؤمنین و فهم فلسفی از تفسیر نحوه آفرینش دنیا منتج می گردد. ظاهر عبارات نهج البلاغه در این بحث، نشان از پذیرش فضا و جو پیش از فتق و شکافتن آنها دارد و این فرمایش حضرت، با قدیم بودن آن و عدم خلقت عالم مادّه از نیستی و عدم، سازگار بوده و در اینجا تفسیر علامه از خلقت به معنی تجمیع و تفریق مادّه قدیم دنیا به اَشکال و صور گوناگون و نفی خلقت و آفرینش از عدم و نیستی، می تواند بهترین توضیح برای حدوث و آفرینش عالم مادّه در عین قبول ازلیّت آن باشد و از تفاسیر بعضاً ملحدانه علم روز و یا نظرات غیر منطبق بر برهان عقلی سایر رشته ها نیز اجتناب می شود.
Cognitive Science and Philosophy of Religion: Embracing the Human Perspective(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
The Cognitive Science of Religion (CSR) is a relatively young field that explores the intersection between science and religion. Some argue that CSR, by employing purely explanatory methods and presupposing methodological naturalism, has secularized and materialized religion. Others believe that explanatory methods are not the sole approach in CSR, and the use of other methods is permissible. This article aims to show how CSR has influenced the entire realm of philosophy of religion and the nature of this impact. It examines various perspectives on the extent of CSR’s influence on the philosophy of religion, particularly analyzing its effect on the proofs of natural theology. The second part demonstrates that contrary to the dominant literature, the impact of CSR can extend beyond merely strengthening or weakening theological arguments and can be used to argue for the reform of religious beliefs. This argument is pursued from four different perspectives: first, the concept of God, arguing that weakening classic proofs does not imply weakening belief in God; second, the methodology of studying religion, advocating for methodological pluralism; third, the topic of revelation and the role of humans in religion, suggesting that a behavioral shift desirable in economics is also preferable in the study of religion; and fourth, the issue of religious pluralism and interfaith relations, arguing against the exclusivity produced by textualism and foundationalism in epistemology.
سبک شناسی لایه ای قصیده خالد نقشبندی در مدح ثامن الائمه (ع) و وصف حرم مطهر رضوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ رضوی سال ۱۲ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۷
63 - 93
حوزههای تخصصی:
مدیحه سرایی برای اهل بیتb به خصوص ستایش حضرت ثامن الحجج (ع) پیشینه ای بس طولانی در تاریخ ادبیات فارسی دارد و شاعران بزرگی چون سنایی غزنوی، خاقانی شروانی و جامی در این زمینه آثار شاخصی دارند. یکی از مشهورترین مدایح سروده شده خطاب به پیشگاه ثامن الائمه(ع) قصیده ای است که خالد نقشبندی شهرزوری از مشاهیر ادب و عرفان سده دوازدهم هجری، هنگام زیارت مشهد مقدس سروده است و از همان بدو سرایش، قبول عام یافت. در این پژوهش، نخست شرح مختصری از احوال و آثار شاعر ارائه داده ایم. سپس به روش توصیفی تحلیلی، بر اساس معیارهای سبک شناسی لایه ای، قصیده مد نظر را ذیل لایه های پنج گانه آوایی، واژگانی، نحوی، بلاغی و ایدئولوژیک مورد واکاوی قرار داده و با تعیین ویژگی های ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ و ﭘﺮﺑﺴﺎﻣﺪ، تشخص سبکی و ﭘﯿﻮﻧﺪﻫﺎی ﺻﻮری ﻣﺘﻦ ﺑﺎ ﻣﺤﺘﻮای آن توضیح داده ایم. بر این اساس، درلایه آوایی، وزن عروضی؛ در لایه واژگانی، لغات و ترکیبات مذهبی؛ در لایه نحوی، صدای نحوی منفعل؛ در لایه بلاغی، آرایه استفهام انکاری و در لایه ایدئولوژیک، درون مایه مبتنی بر مفاهیم بنیادین مذهبی، بیشترین نقش را در تشخص و برجستگی سبکی این قصیده ایفا کرده اند.
نقادی نظریه شیخ احمد احسائی در مورد استلزام وجود و ماهیت نسبت به خیرات یا شرور افعال انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام سال ۱۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲۱
43 - 55
حوزههای تخصصی:
شیخ احمد احسائی با نگاهی هستی شناسانه، ریشه اختیار را وجود و ماهیت می داند. او که قائل به اصالت اصلین (وجود و ماهیت) است، معتقد است وجود اقتضای نیک رفتاری و ماهیت مقتضی بدرفتاری است و تردید میان نیک و بد و انتخاب یکی از آن دو، چیزی جز اختیار نیست. از سوی دیگر، او وجود را فعل بالذات حق تعالی می داند و ماهیت را بالعرض به خداوند نسبت می دهد؛ بنابراین، اسناد بدی ها و شرور به خداوند، اگرچه صحیح است، اما بالذات نیست. احسائی مسئله اراده انسانی و رابطه آن با خداوند را نیز با قوام وجودی انسان و افعال او به خداوند، و در عین حال قدرت بر انجام یا ترک آن از جانب انسان، توجیه می کند. در پژوهش حاضر که در گردآوری مطالب به شیوه اسنادی و در پردازش به شیوه تحلیلی و منطقی نگاشته شده است، نظریه احسائی در مورد تبیین اراده انسانی و رابطه آن با قدرت خداوند مورد نقادی قرار گرفته است.
ملاصدرا و ضرورت تقابل در بنیاد متافیزیک (ذوق ایمانی-عرفانی در ترازوی عقل متعالی انسان)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
173 - 200
حوزههای تخصصی:
مقاله پیش رو در سر دارد به نقد مبانی «ذوق تألّه» دوانی و «صرف الوجود» عرفانی ابن ترکه با نظر به مبانی حکمت متعالیه صدرایی بپردازد. به نظر می رسد ایراد بنیادین صدرایی بر این مبانی به درستی درک نشده است، به نحوی که حاجی سبزواری و علامه حسن زاده آملی دو فیلسوف صدرایی قصد می کنند با تصحیح و تدارک ذوق تألّه آن را تا برهانی کردن نظر عرفا برکشند، هرچند علامه جوادی آملی «ذوق تألّه» را در سلک عرفان شهودی قرار می دهد و در حیطه نظری از سنخ «یقین روانشناختی» می داند. پرسشی برجاست که ملاصدرا چه معضل بنیادینی در نظرات ذوقی-عرفانی اصالت ماهویان دیده است که از آن روی برتافته و کراراً به آن تذکر داده است؟
کار ما در مقاله حاضر بررسی بنیاد متافیزیک است. این بنیاد از سرآغاز همواره به خود تذکر داده است که واحدِ بسیطِ جداافتاده و منعزل از کثرات، آن را از حقیقت، تهی و زمینه را برای ظهور نیهیلیسم فراهم می کند. از این رو فلاسفه در دوران های مختلف نسبت به دیالکتیک واحدوکثیر یا به بیانی دیگر عینیت وحدت وکثرت تذکر داده اند و چه بسا بنیادی ترین اصل فلسفه خوانده اند و عدم توجه به این اصل، متافیزیک را در دام بنیادی صُلب و نا پاسخگو (مونو-لوگ) می اندازد که نسبت به حیات انسانی بی تفاوت است.
پرورش توانایی «اندیشیدن» به منزله اصل بنیادین «فلسفی زیستن» از منظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
125 - 136
حوزههای تخصصی:
پرورش توانایی تفکر از مولفه های بنیادین در پروژه فلسفی زیستن است که قابلیت طرح در فلسفه ملاصدرا را به همراه دارد. بر همین اساس، پرسش مقاله این است که چگونه می توان «مبانی انسان شناختی صدرا» را به منزله «مدلی برای توسعه و تعمیق تفکر» مرتبط کرده و طرحی از این نسبت دایرمدار پروژه فلسفی زیستن به دست داد؟ فرضیه مقاله بر امکان این نسبت استوار است. بدین گونه، اگر تصور «برنامه» برای هر مدل از زیستن مستلزم خردورزی است؛ در مرتبه ای عمیق تر و مبتنی بر فلسفه ملاصدرا، اعتلای عقل همچون برنامه ای برای فلسفی زیستن به حساب می آید. از دیگر سو، فعلیت تعقل منوط به لحاظ امکان و استعداد اولیه برای تحقق این فرایند است. فرض این بینش که علاوه بر توجیه انتزاعی-فلسفی می تواند منطبق بر سیر بیولوژیکی نوع انسان نیز باشد، ضرورت تصور سطوح متمایز عقل را تقویت می کند. سپس، در فرایند پرورش توانایی های وجودی-ذهنی این امکان به نهایت فعلیت رسیده و عقل در کامل ترین مرتبه محقق می شود. بدین سان، هر انسان این توانایی را دارد تا طبق فرایند «فلسفی زیستن» به پرورش جنبه های وجودی خویش مبادرت ورزد؛ این سیر استعلایی در اندیشه صدرا، با تمرین تفکر آغاز شده و با رعایت قواعد ذهنی و ضوابط عملی به نحوه ای متمایز از «بودن» و شیوه شگفتی از درک موجودات ختم می شود.
جایگاه «وجود لا بشرط» در فلسفه ملاصدرا (با تأکید بر مراتب سه گانه وجود)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال ۱۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
127 - 140
حوزههای تخصصی:
از طرفی «حقیقت وجود» در حکمت متعالیه عنوانی است که ملاصدرا در مسائل مهم فلسفی بر آن تکیه دارد و احکام ویژه ای مانند اصالت، وحدت و تشکیک را خصوص این عنوان مطرح می کند و از طرف دیگر وی فقط سه قسم وجود را برمی شمارد: وجود واجب، وجود مطلق و وجود مقیّد. رابطه آن حقیقت با این سه قسم اهمیت زیادی در فهم دقیق نظام فلسفی ملاصدرا دارد. در این مقاله با روش تحلیل محتوا، بر شناخت این رابطه تمرکز بیشتری شده است و بر همین اساس پای بحث از اعتبارات وجود خصوصا اعتبار «لابشرط» به میان می آید. با استفاده از خصوصیاتی که ملاصدرا برای سه قسم از وجود بیان می کند و همچنین با بررسی لوازمی که هر یک از اعتبارات وجود به دنبال دارد، این نتیجه حاصل شده است که در فلسفه ملاصدرا حقیقت وجود که حکم مقسم برای این سه را دارد، اعتبار لابشرطیت داشته و این اعتبار، مربوط به وجود حقّ تعالی نیست، بلکه تنها وجود منبسط دارای خصوصیات لابشرطیت است. بر اساس شواهد و تصریحات ملاصدرا این وجود لابشرط همان وجود مطلق در موضوع علم الهی است که شناخت خدا در آینه او امکان پذیر است.
بازخوانی تطبیقی محرک نخستین و ویژگی های آن از دید ارسطو و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
95 - 122
حوزههای تخصصی:
یکی از محوری ترین موضوعات فلسفه، حرکت می باشد که تأثیرات شگرفی در دیگر علوم داشته است. در کنار تبیین حرکت از سوی فلاسفه، نیاز آن به محرک، مهم ترین بخش این موضوع است. فیلسوفان همواره دو نگاه به این امر داشته اند. برخی حرکت را در جهان هستی رد می کنند و به ثبات و سکون معتقدند و برخی دیگر، جهان هستی و پدیده های آن را پیوسته در حال حرکت می دانند. ارسطو و ابن سینا با روش برهانی و عقلانی، به تبیین حرکت در جهان هستی و پدیده های آن پرداخته و محرک حرکت را عاملی بیرونی در نظر می گیرند که خود دچار دگرگونی نیست و علت حرکت دیگر پدیده هاست و آن را محرک نخستین می نامند. در دیدگاه هر دو، شوق و اشتیاق پیوند میان متحرک و محرک می باشد که ارسطو بر پایه ی آن تنها به محرک نخستین باور دارد و برای اثبات آن، برهان حرکت را می آورد؛ ولی ابن سینا افزون بر اینکه به محرک نخستین باور دارد و عامل حرکت بودن برای دیگر پدیده ها را برای آن تبیین می نماید، از محرک نخستین به عنوان خالق و علت موجِده یاد می کند و در این زمینه از ارسطو فاصله می گیرد. هر دو فیلسوف، محرک نخستین را سرمدی و جاودانه، واحد، بسیط، ضروری الوجود، زنده، سرچشمه ی خیر، نیکی، لذت و ابتهاج می دانند و این ویژگی ها را با دلیل و برهان برای آن اثبات می نمایند.
بررسی ادعای تقلیل گرائی حکمت متعالیه در هستی شناسی بر پایه عدم انگاری شر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تاریخ فلسفه اسلامی گواه است، مسائل و مطالب حکمت اسلامی، به ویژه مسائل هستی شناخت، از ویژگی «سهل و ممتنع» برخوردار است. کم نبوده و نیستند افرادی که با ادعای خودآموزی به ورطه انحراف فروغلتیده و برای اثبات کژروی خود دست به تهافت نویسی علیه فلسفه اسلامی زده اند. هم اکنون هم نویسندگانی با کمک از همان روش و با استناد به سخنان همان تهافت نویسان پیشین، همانند غزالی، به اعتراض و ایرادهای همگون دامن زده و به عنوان نقد و انتقاد به آن مباهات می کنند. مقاله ای با عنوان «نگاهی انتقادی به رویکرد فیض محور در فلسفه اسلامی و پیامدهای آن در تعلیم و تربیت» برای نفی اصول و مبانی حکمت اسلامی و ناکارآمد نشان دادن مبانی آن در فلسفه های مضاف به ویژه فلسفه تعلیم و تربیت، سراسر اصول هستی شناخت را موهون جلوه داده و اتهامات بی اساسی را روانه نشر کرده است. بخشی از آن مقاله حکمت متعالیه را با اتهام تقلیل گرائی و طفره روی درباره موضوع شر نواخته است. پشتوانه ادعا این است که حکمت متعالیه چون به اصالت وجود گرویده و این اصل با وجودی بودن شر ناسازگار است، پس به افراط درباره وجود و تفریط و تقلیل درباره موجودات دچار است؟! مقاله برای اثبات وجودانگاری شر، وجود را به اصیل و غیر اصیل تقسیم کرده و با دو تمثیل نظر خود را قابل اثبات پنداشته است. بررسی نشان می دهد آن مقاله چگونه در مقام گردآوری و استحصال و در مقام داوری دچار انحراف و تحریف شده و از آسیب خودآموزی در امان نمانده و به اتهام زنی نابه جا روی آورده است.
بررسی نسبت عقل فعال و قوای ادراکی نبی از نگاه فارابی وابن سینا و مقایسه آن با ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی نظرات سه فیلسوف برجسته اسلامی، فارابی و ابن سینا و ملاصدرا درباره نسبت عقل فعال و قوای ادراکی نبوی می پردازد. فارابی عقل فعال را به عنوان منبع اصلی الهام و وحی نبوی معرفی می کند. او باور دارد که عقل فعال با افاضه ی معرفت و هدایت به سوی قوای ادراکی نبی، امکان دریافت وحی را برای او فراهم می سازد و به عنوان واسطه ای بین عالم عقلانی و عالم مادی، نقش کلیدی در فرآیند نبوت ایفا می کند.در مقابل، ابن سینا همچنین به اهمیت عقل فعال در فرآیند نبوت تأکید دارد، اما به توانمندی های ذاتی نبی و تقویت قوای ادراکی او نیز توجه می کند. وی معتقد است که نبی با تزکیه نفس و تقویت قوای ادراکی، به مرتبه ای از شناخت و آگاهی می رسد که مستقیماً از عقل فعال بهره مند شود و از طریق قوای ادراکی قوی و تزکیه ی نفس به مرحله ای از کمال می رسد که قادر به دریافت مستقیم حقایق الهی می شود.این مقاله همچنین به تأثیر این تعامل بر فرآیند دریافت و تفسیر وحی توسط نبی پرداخته و نشان می دهد که چگونه دیدگاه های فارابی و ابن سینا و همچنین ملاصدرا می تواند به فهم عمیق تر و جامع تری از فرآیند نبوت و وحی منجر شود.در پایان، اشاره به دیدگاه ملاصدرا نیز نمایانگر توسعه و تعمیق نظریات فلسفی اسلامی در زمینه نبوت و ادراکات نبوی است، که با افزودن ابعاد وجودی به این بحث، دیدگاهی جامع تر ارائه می دهد. ملاصدرا معتقد است که نبی از طریق تصفیه نفس و مراتب وجودی به عقل فعال و معرفت الهی دست می یابد، که این مسئله نیز نشان از توسعه و تعمیق نظریات در طول زمان دارد.این چکیده به بررسی موضوع اصلی، تفاوت ها و شباهت های دیدگاه های فارابی و ابن سینا و ملاصدرا و نیز تأثیر این تفاوت ها بر فهم مفاهیم نبوت و ادراکات نبوی توسط فیلسوفان اسلامی می پردازد
بررسی تطبیقی طهارت انبیاء الهی در آیه 74 سوره انعام از دیدگاه علّامه آلوسی، علّامه طباطبائی و علّامه فضل الله(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه سال ۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۹
329 - 356
حوزههای تخصصی:
مسئله طهارت اعتقادی انبیای الهی از (کفر، شرک) و طهارت عملی از (زنا) از مبانی مهم در دانش کلام است. در دیدگاه کلام امامیه، طهارت پیامبران عمدتا جزو مسائل مورد اتفاق دانسته شده است اما در کیفیّت طهارت آنان اختلاف نظر وجود دارد و در میان سایر مذاهب اسلامی اتفاق رأی در این موضوع وجود ندارد. مقاله حاضر، بررسی واژه «أب» را در آیه شریفه«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأبیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَهً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ» (الانعام:74) به بحث پرداخته و نسبتی که میان حضرت ابراهیم با آزر از نگاه کلامی، تفسیری آلوسی، علّامه طباطبائی و علّامه فضل الله است را مورد ارزیابی قرار داده است و به تناسب، طهارت انبیای الهی و ایمان نیاکان پیامبر را به بحث می پردازد. آلوسی مدعی است عده بسیاری از اهل سنّت، آزر را پدر ابراهیم علیه السلام نمی دانند، براساس این تفکر هیچ یک از اجداد پیامبر (ص) کافر نبوده اند. این نظر آلوسی با اشکال مواجه است؛ چرا که اغلب اندیشمندان اهل سنّت و شذوذی از شیعه مانند علّامه فضل الله مخالف این نظر هستند. در مقابل گروهی اندک از اهل سنت و عمده شیعیان از جمله علّامه طباطبائی بر اساس مبانی توحیدی و اصل خداباوری برآنند که والدین و اجداد هیچ یک از پیامبران و از آن جمله پدرحضرت ابراهیم مشرک و بت پرست نبوده اند. این مقاله با روش اسنادی و به شیوه توصیفی، تحلیلی با هدف کشف کیفیّت طهارت انبیاء الهی از نظرگاه سه مفسر شیعی و سنّی نگاشته شده است.
جنون در طب و فلسفه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی - کلامی سال ۲۷ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۰۰)
175 - 194
حوزههای تخصصی:
جنون به مثابه یک مسئله پزشکی، اجتماعی، ادبی و فلسفی همواره مورد توجه صاحبان اندیشه قرار داشته است. ابن سینا، در مقام یک فیلسوف-پزشک، این موضوع را در دو ساحت پزشکی (فیزیکی) و فلسفی (متافیزیکی) مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. در چارچوب علم پزشکی، او بر اساس سازوکار مزاج انسان به تحلیل چرایی وقوع جنون می پردازد. اما اختلالات مزاجی نقطه آغاز تبیین فلسفی ابن سینا از اوهام مالیخولیایی است، و نوآوری ابن سینا را باید در این ساحت جستجو کرد. اختلال مزاجی منجر به اختلال در عملکرد روح بخاری می گردد، و این منجر به اختلال در رابطه نفس (قوه عاقله) و بدن می شود. از رهگذر این اختلال، گسستی میان صور ذهنی فرد مجنون و واقعیت ایجاد می شود؛ چراکه قوه مخیله، به عنوان مولد صور خیالی، و حس مشترک، به عنوان موطن صور محسوس و خیالی، بر اثر قطع یا تضعیف ارتباطشان با قوه عاقله، امکان تفکیک صورِ موهم از واقعی را از فرد مجنون سلب می کنند. درمان هایی را که ابن سینا در جهت بهبودی جنون پیشنهاد می دهد باید در همین بستر، یعنی تقویت ارتباط نفس ناطقه با بدن، توجیه و تحلیل کرد. مسئله اصلی این پژوهش تبیین پدیده جنون از نگاه ابن سینا با رهیافتی توصیفی- تحلیلی است، و سعی بر آن است تقریر دقیق و جامع از دیدگاه او بر اساس مبانی طبی و فلسفی ارائه شود.
هگل ایرانی؛ گزارش و وصف خوانش سید جوادطباطبایی از گفت وگوی ملاصدرا و هگل(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۵
143 - 168
حوزههای تخصصی:
بیش از یک و نیم قرن از مواجهه ایرانیان با اندیشه هگل می گذرد. در این مدت،مراجعه «ما» به هگل، تحولاتی داشته لذا بجاست پس از این همه هگل پژوهی، ترجمه هگل و هگل خوانی، دست به یک ارزیابی از نسبتی که با هگل ساخته ایم بزنیم و بپرسیم؛ آیا پس از این همه مدت، هگل را در سنت خودمان اخذ کرده ایم؟ به بیان دیگر آیا می توان در عداد سنت های تفسیری گوناگونی که از هگل وجود دارد مثلا هگل راست و چپ و پیر و جوان و انگلیسی و فرانسوی و غیره، سخن از یک هگل ایرانی گفت؟آیا اساسا امکان فهم هگل-ولو متفاوت از سایر فهم ها-برای ما گشوده است؟ پاسخ این پرسش ها ارجاع به تاریخ فلسفه و سنت فکری ما دارد.شاکله مفاهمه ای «ما»، باید ظرفیت شنیدن هگل و سخن گفتن با او را داشته باشد. این بیان آشکارا پرسش از معاصرت فلسفه اسلامی است. پاسخ به این پرسش مستلزم بررسی خوانش هایی است که از اندیشه هگل در بستر فلسفه اسلامی رخ داده است. از آنجا که اندیشه ملاصدرا، تمامیت فلسفه ماست، خوانش های ما از هگل عمدتا در بستر فلسفه ملاصدرا و در امتداد و بسط آن اندیشه، شکل گرفته است. لذا ما تمرکز خودرا بر سنجش مواجهات صدرا با هگل قرار دادیم. سید جواد طباطبایی یکی از متفکران معاصر ایرانی است که دست به تطبیق هایی میان صدرا و هگل زده است. از همین رو توصیف مواجهه اش با هگل ضرور است و ما در پی آنیم تا بتوانیم به ارزیابیی دقیق از یکی از مهم ترین هگل خوانی های ما در بسترسنتِ به تفکر درآمده شده ما یعنی فلسفه ملاصدرا برسیم و یکی از اضلاع کلان پروژه «هگل ایرانی» را تبیین نماییم.
لزوم کسب علم اجتهادی یا کفایت علم تقلیدی در عقاید از منظر مذاهب کلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام سال ۱۱ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۰
109 - 138
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم و حیاتی بشر که در دیدگاه و عمل او تأثیرگذار بوده و وی را مکلف به فراگیری آن می نماید، مسائل مربوط به ضرورت شناخت معارف اعتقادی(اصول دین) است. پژوهش پیش رو با روش تحلیلی و داده پردازی توصیفی انتقادی، با مراجعه به آرای کلامی مذاهب، به دنبال روش شناخت معارف اعتقادی از طریق پاسخ یابی به این پرسش است که آیا انسان مکلف به شناخت اجتهادی و تحقیقی است یا اینکه با تقلید هم تکلیف از او ساقط می شود؟ در این مسئله حداقل سه نظریه مشاهده می شود؛ عدم کفایت تقلید، جواز تقلید و نظریه تفصیل. تفسیر اول ناظر به مکلف بوده و انسان مستعد را از غیر مستعد تفکیک می کند و تحقیق را مربوط به افراد مستعد می داند و تفسیر دوم، ناظر به متعلق تکلیف است؛ به این معنی که اگر متعلق تکلیف توحید و عدل باشد، تحقیق ضروری است و گرنه تقلید جایز است. به نظر می رسد با توجه به اینکه نظریه تفصیل بدون دلیل است، با تبیین صحیح از مسئله می توان گفت هر کدام از تحقیق و تقلید دارای جایگاه هستند و این گونه نیست که تحقیق و اجتهاد مقدور همه باشد و همچنین این گونه نیست تقلید مطلقاً مذموم باشد و در برخی موارد تقلید مقدمه تحقیق و اجتهاد است.