فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۴۱ تا ۸۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۵
267 - 282
حوزههای تخصصی:
This study explores the distinguished Persian Sufi mystic Shaykh Maḥmūd Shabestarī’s Golshan-e Rāz, or The Rose Garden of Mystery . Adopting a hermeneutic approach, it scrutinizes the intricate spiritual journey towards divine realization delineated in Shabestarī’s poetry, utilizing qualitative content analysis of original texts and interpretations by scholars such as Lāhījī and Ibn Turka Iṣfahānī. The main question the paper addresses is this: “How can the spiritual journeyer overcome obstacles—particularly ‘otherness’—and achieve unity with the divine Essence within the framework of Islamic mysticism, as interpreted through Shabestarī’s teachings in Golshan-e Rāz ?” To answer this inquiry, the paper addresses pivotal questions concerning Shabestarī’s depiction of the spiritual journeyer’s path, its stages and challenges, and the critical role of the human form in divine manifestation. The study underscores the necessity of overcoming duality and distinction, alluding to the transformative nature of the journey that necessitates self-purification and the cessation of otherness. Findings from this study provide an enriched understanding of Shabestarī’s thought, contributing to the discourse on Islamic metaphysics. It presents valuable insights into the spiritual journeyer’s path, offering a comprehensive interpretation of the challenges, practices, and transformative experiences leading to divine realization and unity.
رابطه نظریه های ضمنی هوش با ذهنیت فلسفی و باورهای معرفت شناختی مدیران آموزشی مدارس متوسطه دخترانه شهر مریوان
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف بررسی رابطه نظریه های ضمنی هوش با ذهنیت فلسفی و باورهای معرفت شناختی مدیران آموزشی مدارس متوسطه دخترانه شهر مریوان انجام شد. روش کار: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه مدیران زن مدارس متوسطه اول و دوم شهرستان مریوان به تعداد 75 نفر بوده که به صورت کل شماری تمامی آنها در پژوهش دخالت داده شده اند (یعنی حجم نمونه برابر با جامعه آماری در نظر گرفته شده است). جهت گردآوری اطلاعات از سه پرسشنامه باورهای ضمنی هوش عبدالفتاح و ییتس(2006)، ذهنیت فلسفی سلطانی(1375) و باورهای معرفت شناختی شومر(1990) استفاده شده است. داده ها با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شدند. نتایج: یافته ها نشان داد که بین نظریه هوش افزایشی و نظریه هوش ذاتی با ذهنیت فلسفی و باورهای معرفت شناختی مدیران آموزشی مدارس متوسطه دخترانه شهر مریوان رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد (05/0>P). همچنین مؤلفه های ذهنیت فلسفی و باورهای معرفت شناختی توانایی پیش بینی باورهای ضمنی هوش را دارند.نتیجه گیری: براساس نتایج حاصل می توان بیان نمود که مسئولان آموزشی با بهره مندی از نظریه های ضمنی هوش، می توانند زمینه لازم جهت رویش ذهنیت فلسفی و بهبود باورهای معرفت شناختی مدیران را فراهم نمایند.
کارکرد استعاره در یادگیری از دیدگاه ویتگنشتاین: یک تبیین نظام مند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
غرب شناسی بنیادی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۷)
119 - 146
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش با تحلیل مفاهیمی مرتبط با یادگیری در نوشتار ویتگنشتاین و نمونه هایی از استعاره های مشهور و مهمی که وی در آثار خود به قصد عینیت بخشی به مفاهیم آورده به بررسی کارکرداستعاره در تحقق « یادگیری در عمل» پرداخته و نقش استعاره به عنوان « حلقه واسط» در شناخت مورد بررسی قرار دهد. روش حیث هدف کاربردی و رویکرد کیفی و به شیوه تحلیلی می باشد. از نظر ویتگنشتاین استعاره فراتر از ابزاری بلاغی و به مثابه حلقه رابط قابلیت برانگیختن روشن سازی ذهن یادگیرنده را به سوی تحقق یادگیری مطلوب دارد. در آثار ویتگنشتاین استعاره به مثابه گونه ای امکان و چهارچوب برای درک صورت های زندگی و بستر ساز توافقی که در آن یادگیری در عمل روی می دهد قابل شناخت ا ست. استعاره ها جهانی بر ساخته از بازی های زبانی خلق می نمایند؛ برآمده از صورت های زندگی که معلم و فراگیر در آن به فهمی متقابل دست می یابند یادگیری را ممکن می سازد. استعاره های ویتگنشتاین عامل زمینه ساز عینیت بخشی به مفاهیم، بستر ی لازم برای الگوهای آموزشی است که یادگیری را از رهگذر توافق دربافتار صورت های زندگی به شیوه ای اثر بخش پیش می رانند.
Love, Compassion and Reason in The Open Society and Its Enemies(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
242 - 257
حوزههای تخصصی:
One may say that The Open Society and Its Enemies (OS) offered in 1945 the first complete elaboration of the general approach proposed by Karl Popper, namely his ‘critical rationalism’, a bold generalization of the fallibilist falsificationism in the domain of the empirical sciences masterly proposed in Logik der Forschung (1934). The political content of The OS has been critically discussed. Nevertheless, not all people insist on the equally important moral dimension of the book, giving it its unity, I submit. Without morality, no critical discussion, no reason, no open society, let us say in a nutshell. I would argue that according to Popper, a strictly Christian morality of love would not be the appropriate emotional companion of critical rationalism, but that the less demanding moral emotion of sympathy or compassion is perhaps necessary to give it its force against violence. I give some support to this line of argument. In my view, Popper proposed a somewhat unarticulated critical rationalist ‘emotivism’ of sorts. The emotion of compassion is necessary for triggering our moral decisions and values, which are the ultimate basis of the choice for a reason against violence.
بررسی انسان شناسی از دیدگاه نیچه و بازتاب آن از منظر اندیشه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انسان شناسی نیچه بر مبانی اندیشه های مادی و تجربه انگارانه استوار است و بازتاب هایی درخور توجهی دارد. تحقیق پیش رو با روش توصیفی- تحلیلی، در زمینه انسان شناسی از نظرگاه نیچه و واکاوری پیامدهای آن در آرای برخی از اندیشمندان اسلامی صورت گرفته است. برخی از یافته ها و نتایج پژوهش بدین شرح است: نیچه با نفی عقل گرایی انسان را تا مرز پوچ انگاری سوق می دهد سپس برای نجات وی تلاش می کند تا این باور را در انسان نهادینه کند که قدرت در او اصالت دارد. در همین راستا ابرانسان در نگاه نیچه انسانی است که تمام قدرت خویش را در جهت تسلط هر چه بیشتر بر دیگران به منصه ظهور رسانیده باشد. درحالی که در نگاه اندیشمندان اسلامی انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است و نفی عقل گرایی و مقابله با تفکرات الهی سبب بی اعتباری خردورزی است. آنها معتقدند که قدرت به نحو استقلالی برای خداوند تحقق دارد و اگر چه قدرت در برخی موارد برای انسان مطلوب است اما در صورتی که در راستای ظلم به دیگران باشد، قبیح است. به اعتقاد آنها منشأ پوچ انگاری از سوی نیچه نفی امور معنوی و انگاره خداپرستی است، چرا که قرب الهی به عنوان غایتی اساسی به زندگی انسان هویت می بخشد.
معماری و فصاحت؛ بازخوانی کتاب «دگرگونی آرمان ها در معماری مدرن 1750-1950» اثر پیتر کالینز، بر اساس ساختارگشایی دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
296 - 311
حوزههای تخصصی:
کتاب دگرگونی آرمان ها در معماری مدرن 1750-1950 ، اثر پیتر کالینز را می توان به عنوان یکی از رفرنس های مهّم در تاریخ تئوری معماری نام برد که درآن کالینز تلاش می کند با بهره گیری از تفاوت آرای تاریخ کلاسیک و مدرن در فصل های مختلف کتاب و با فرض میان رشته ای بودن علم معماری، به قیاس آن با دیگر رشته های تخصصی بپردازد . به خصوص در فصل قیاس با علم «زبان شناسی» و پیوند آن با واژه «فصاحه» در مبانی بلاغت و کلام، مخاطب را به برداشت تازه ای از پیرامون معماری حول مبانیِ «زبان» می رساند . امری بینارشته ای که بنیادی تاریخی-ساختاری دارد و چنان که از تحلیل هایش برمی آید فراتر از نظر معماری صِرف به گستره فراگیر بینامتن این رشته با دیگران اشاره دارد . در نوشتار پیش رو نگارندگان تلاش می کنند که ضمن خوانشی انتقادی (از یک کتاب)، ابعاد تفکر کالینزی را حول کلید واژه مفهومی «فصاحه» با استناد به استراتژی دکونستروکسیون دریدایی برگرفته از متن های ساختاری سوسوری، در قیاس زبان با معماری، ساختارگشایی کند و به این سؤال پاسخ دهد که چرا در مصادیق معماری و فصاحت، همانند ترکیب واژگان در زبان، دلالتِ به متن مطرح می شود؟ و چگونه این «تفاوت»، در شیوایی معماری موثر است؟ مطابق آنچه از فحوای متن کتاب مذکور در این پژوهش انتقادی، بازخوانی می شود، فارغ از نتایج مشترک استنباط شده از اشارات صریح یا در لفافه و ابهام کالینز، نقد این کتاب بزرگ، با هدف مطالعات مهم در زمینه های رابط و میان رشته ای، راهگشاست .
مقایسه حس مشترک در فلسفه اسلامی با نواحی همگرایی در علوم اعصاب(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۲ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲
52 - 72
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین و پیچیده ترین حواس باطنی انسان، حس مشترک است. حس مشترک اطلاعاتی مانند تصویر، طعم، صدا و امثال آن را در اشیا به وسیله ی حواس پنجگانه درمی یابد و این اطلاعات را با یکدیگر ترکیب می کند. تعریف این حس در فلسفه اسلامی و علوم اعصاب تعریف مشترکی است. لکن علوم اعصاب از این حس با عنوان نواحی همگرایی یاد می کند. تخصص نواحی همگرایی در این است که میان اطلاعاتی که از طریق حواس پنجگانه در مورد یک شی ء به دست می آید پیوند برقرار می کند. بنابراین گرچه نامی متفاوت برای ترکیب اطلاعات حواس در علوم اعصاب و فلسفه اسلامی وجود دارد اما تعریف و کارکرد آن مشترک است. البته جهت اشتراک صرفاً به تعریف محدود نمی شود، و ادله ی اثبات وجود حس مشترک در فلسفه نیز مورد تأیید علوم اعصاب می باشد. اما در فلسفه اسلامی یافته های علوم اعصاب صرفا بعد مادی ادراکات حس مشترک را تبیین می کند. بر این اساس سوالی که در این پژوهش مطرح است این است که با توجه به یافته های علوم اعصاب آیا می توان از نظریات فلسفه اسلامی در مورد ادراکات حس مشترک استفاده کرد. بنابراین در این نوشتار سعی بر این است با روش توصیفی تحلیلی استحکام نظریات فلسفه اسلامی در مورد حس مشترک با یافته های علوم اعصاب مقایسه و بررسی شود.
مبانی معرفت شناختی تعریف ناپذیری خوب و بد اخلاقی از دیدگاه ابن سینا و مور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۵
7 - 25
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با تحلیل آراء ابن سینا و مور ضمن آنچه درباره تعریف ناپذیری خوب و بد اخلاقی مطرح است، نگرش آنها از جهت معرفت شناختی تبیین شده و آراء این دو متفکر بر اساس شیوه گفتگو مقایسه می شود. مسئله اصلی تحقیق نگرش ابن سینا و مور درباره نقد ملاک و معیار طبیعت گرایانه برای حمل خاصه های اخلاقی نظیر خوب و بد در موضوعات اخلاقی است. ابن سینا در آراء خویش بیان می دارد که اعتدال به عنوان امری مابعدالطبیعی و طبیعی نمی تواند در همه زمینه ها معیار و ملاک برای خوب یا بد بودن موضوعات اخلاقی باشد، مور نیز با تحلیل مغالطه طبیعت گرایانه لذت یا هماهنگی با طبیعت را ملاک و معیار حمل خوب و بد بر موضوعات اخلاقی نمی داند. نتایج تحقیق نشان می دهند که رویکرد این دو متفکر برای اثبات مدعای خویش توجه به ایراد منطقی ای است که در مساوق دانستن خوب و بد با اموری نظیر اعتدال، لذت و هماهنگی با طبیعت رخ می دهد. ابن سینا و مور برای پاسخ به مسئله، از واقع گرایی غیرطبیعت گرایانه گزاره های اخلاقی دفاع می کنند، در این میان تأکید بر شهودِ خاصه ها در شهودِ عقلای قوم برای یافتن ملاک و معیار برای صدق و کذب پذیری گزاره های اخلاقی امکان گفتگو در آراء این دو متفکر را میسر می سازد. روش انجام پژوهش تحلیل محتوای آراء این دو فیلسوف در جهتِ پدید آمدن نوعی گفتگو برای مقایسه آراء ایشان است.
نزاع میان جلال الدین دوانی و غیاث الدین دشتکی درباب تبیین جسم نزد شیخ اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
19 - 37
حوزههای تخصصی:
در برهه ای از تاریخ که گمان می کنند دوران فترت حکمت اسلامی است، بین صدرالدین دشتکی و جلال الدین دوانی در مدرسۀ فلسفی شیراز مناظرات و مباحثات و گاه مجادلاتی شفاهی، کتبی، حضوری و گاه غیابی روی داد که در زمان خود موجب گرمی حوزۀ فلسفی شیراز و در اعصار بعدی سبب عمق بخشیدن به مباحث حکمت اسلامی شد. ازجمله موضوعات موردبحث آنان در شرح هیاکل النور شیخ اشراق است. در این نوشتار، به طور خاص به بررسی شرح دو حکیم از تعریف جسم نزد شیخ اشراق پرداخته می شود. در این بررسی مشاهده می شود که شارحان بر سر معنای دو اصطلاح «قصد» و «اشاره» اختلاف نظر دارند. همچنین، ازنظر دوانی، وجه افتراق و اشتراک میان اجسام، «هیئت لازم» است و ازنظر دشتکی، «هیئت غیرلازم». سومین محل نزاع، ذیل مبحث جزء لایتجزی است. دوانی بر این عقیده است که آنچه قبول اشارۀ حسی می کند، منقسم در جهات ثلاث است؛ درحالی که بنا به قول دشتکی، مقصود به اشارۀ حسی بودن، اعم است از قابلیت انقسام در جهات ثلاث. پس از طرح منازعات آنان، با روش تحلیلی تطبیقی به بررسی نزاع میان این دو شارح و درنهایت محاکمۀ آنان پرداخته می شود.
تحلیل وجودشناختی «خوددوستی» به مثابه خاستگاه کنش گری انسان نزد صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سخن از مبدا نخستین صدور عمل یا کنشگری در فلسفه اسلامی، سابقه ای طولانی در مباحث نفس شناسی دارد و دیدگاه رائج، ادعای آغازیدن عمل از شناخت و تصدیق به فایده است. صدرالمتألهین اما بانظر به مبانی متفاوت خود در هستی شناسی و نفس شناسی، دیدگاه های دیگری را آشکار می سازد که با ایده تشکیک وجودی وی، سازگار است. این جستار درصدد است تا با تحلیل وجودی و نه صرفا مفهومیِ مبادی صدور فعل، «خاستگاه نخستین و اصیل» کنشگری در نفس بر اساس چارچوب فکری صدرالمتألهین را آشکار نماید. این خاستگاه که پس از تحلیل مواضع وی مخصوصا در تشبیه «صدور اعمال در نفس» به «آفرینش هستی در باری تعالی» و همچنین مقایسه مواضع وی با دیدگاه عارفان به دست می آید، می تواند ایده حب ذاتی یا خوددوستی در کنشگری نامیده شود. خاستگاه کنشگری در پرتو این ایده، میل به اظهار کمالات وجودیِ ذات و حبِّ به تفصیل درآوردنِ آنها در سطح رفتار بیرونی است و عمل یا کنش نیز چیزی جز ذاتِ آشکارشده در سطح صفات انسانی و سپس در سطح رفتار طبیعی نیست. این ایده همچنین در نگاه و تحلیلی معکوس، سبب فهم عمیق تر مقوله «نیاز» و چگونگی پدیدارشدن آن نیز می گردد.
نقد و بررسی روش ولفسون در بازخوانی متون فلسفی و الهیاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۰
93 - 117
حوزههای تخصصی:
ولفسون، فیلسوف نام آشنای یهودی، با نگارش مجموعه ای از آثار، در صدد بازنویسی تاریخ فلسفه غرب با محوریت یهودیت برآمد. او برای انجام این مهم، روش فرضی-استنتاجی یا روش تلمودی مطالعه متون را به کار بست. ولفسون از این طریق به دنبال مسائل حل ناشده، منابع ناشناخته، روابط ناشناخته و مسیرهای ناشناخته فلسفه بود. چالش درک و کشف منشأ و خاستگاه، ساختار و تنوع نظام های فلسفی برای او جذاب بود. با این که هیچ گونه ارتباطی بین مطالعه تلمودی و تحقیقات فلسفی وجود نداشت و ولفسون کاملاً غرق در دومی بود، از یک قرابت روش شناختی بین آن دو بهترین بهره برداری را کرد. این روش مبتنی بر این پیش فرض است که تناقض واقعی در اندیشه های یک متفکر واقعی وجود ندارد. بدیهی است با یافتن یک مورد نقضی می توان پیش فرض فوق و به تبع آن، روش مورد نظر ولفسون را زیر سوال برد. منسجم و نظام مند نشان دادن اندیشه های یک متفکر و بیان ناگفته ها و نانوشته های اندیشه وی، مرتبط ساختن مطالب غیرمرتبط و رفع تناقضات ظاهری اندیشه های یک اندیشمند، از جمله کارکردهای روش پیش گفته است. استفاده ولفسون از اصطلاحات، بدون توجه به تطور تاریخی آن ها، تحمیل چارچوب فکری خود بر متفکر مورد بحث، گزافی و دل بخواهی انتخاب کردن متن و یهودی سازی تاریخ تفکر و جانبداری او از تفکر یهودی، از مهم ترین نقدهایی است که بر او وارد است. افزون بر این، ابهامات یا خطرات قرائت متنی نیز می تواند دستمایه روش او قرار گیرد.
Is it more reasonable for a critical rationalist to be non-religious?(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
317 - 331
حوزههای تخصصی:
This paper argues that it is not reasonable for a critical rationalist to be a religious believer in the Abrahamic tradition. The argument is distinctive, in that it takes seriously the critical rationalist view that we should abandon ‘justificationist’ argument. What this means, is that the structure of argument then becomes a matter of offering theories as resolutions of problems, and then judging how they fare in the face of ongoing critical appraisal. The paper surveys issues in several areas, including God and what is good; homosexuality; mysticism; and messianic ideas. It argues that, unless the believer engages in intellectual retreat (something that is unacceptable for the critical rationalist), the problem-situation facing the believer appears to be so daunting that it would be unreasonable for them to hope that they can overcome it.
رویکردهای مکمل به تبیین تکاملی دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه تکامل دو جزء اصلی دارد: نیای مشترک و انتخاب طبیعی. «سازش» صفت معلول انتخاب طبیعی است. «محصول فرعی» صفت همبسته با سازش است. صاحب نظرانی در رشته های مختلف از نظریه تکامل برای تبیین دین استفاده کرده اند. چهار رویکرد تکاملی برای تبیین دین وجود دارد: روان شناسی تکاملی، تکامل فرهنگی، ساختن کنام و بوم-شناسی رفتاری. روان شناسان تکاملی معمولاً دین را محصول فرعی سازوکارهای روانی می دانند که پیشتر برای اهداف معمولی تکاملی سازش یافته بودند و بعد مورد استفاده دین قرار گرفته اند. تکاملیون فرهنگی معمولاً دین را سازشی فرهنگی برای همکاری بین غریبه ها و لذا بزرگتر شدن جامعه می دانند. دو رویکرد ساختن کنام و بوم شناسی رفتاری کمتر برای تبیین دین مورد استفاده قرار گرفته اند. ما از هر یک، یک نظریه را آورده ایم: ساختن کنام فره مند و علامت دهی تکاملی. صاحب نظرانی استدلال کرده اند که این رویکردها با وجود اختلاف بسیار، مکمل یکدیگرند. و نظریاتی که ما در این مقاله آورده-ایم هم با وجود اختلاف بسیار، مکمل یکدیگرند.
از تصرّف تا عشق: فهم کار معمار در مکتب صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۰
17 - 49
حوزههای تخصصی:
مکتب صدرایی قابلیت بالایی برای پاسخ گویی به پرسش های حوزه معماری در زمینه های مختلف دارد. این نوشته نیز در تلاش است تا کار معمار را بر مبنای این مکتب با استفاده از منظومه مفاهیمی که از کلام ملاصدرا استخراج شده، تبیین کند. روش کار تفسیر و استنتاج از آرای ملاصدراست، به گونه ای که بتوان کار معمار را در وجوه مختلف تبیین نمود. در مکتب صدرایی کار معمار یکی از سه صناعت پایه است که به نیاز اساسی انسان یعنی جایی برای زندگی پاسخ می دهد؛ و این پاسخ ذومراتب است. بنابراین منظومه ای از مفاهیم مرتبط با این کار از صنع، غایت، احاطه و تصرف گرفته تا نظم، علت، زیبایی و عشق مورد بحث قرار می گیرد. چنین می توان گفت که معمار به عنوان یک صانع غایتمند، می تواند صوری خیالی، وهمی و یا عقلی از زندگی انسانی و کارهای انسان داشته باشد و در تلاش است تا با تصرف در محیط، تغییر اندازه ها و روابط در طبیعت جایی برای زندگی او فراهم کند تا بستر بروز افعال متعدد انسانی شود. معمار با توجه به جایگاه وجودی اش به مرتبه ای از احاطه ادراکی بر هستی و شناخت علت ها و معلول ها در نظام احسن وجود می رسد و با تصرف در محیط در راستای ایجاد جایی برای زندگی انسان، نظمی را در طبیعت تحقق می بخشد که زمینه رسیدن او به کمال مطلوب خویش می شود. معمار با درک زیبایی و برگزیدن محبوب، قوای درونی خویش را نظم می بخشد و از مجرای این نظم درونی، تصرفی در عالم می کند که کارش تجلی گاه حسن صورت محبوب و افعال مطلوب او باشد.
تبیین نقش یادگیری سازمانی در سازمان های یادگیرنده
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از انجام این پژوهش تبیین نقش یادگیری سازمانی در سازمان های یادگیرنده است. روش کار: روش کار در این پژوهش با استفاده از منابع کتابخانه ای و به روش توصیفی به رشته تحریر درآمده است. نتایج: بحث با تعریف مفهوم یادگیری سازمانی آغاز می شود و با انواع یادگیری سازمانی، سطوح و دیدگاه های یادگیری سازمانی، جایگاه و اهمیت بکارگیری مدیریت دانش در یادگیری سازمانی و اهداف و مزایای یادگیری سازمانی به پایان می رسد. در گذشته سازمان ها به شکلی طراحی می شدند که تا مدت زمان زیادی بدون هیچ اصلاح، تغییر و تحولی بتوانند از تکنولوژی های خود استفاده کنند و اهداف خود را محقق کنند. اما اهمیت یادگیری سازمانی در سازمان های دانش محور کنونی که برای به کارگیری فکرهای جدید و اطلاعات بروز طراحی شده اند نقش پررنگی دارد، زیرا دیگر مدتهاست که ما از عصر تکنولوژی خارج و وارد عصر دانشی شده ایم. در واقع هر کدام از کامندان سازمان های امروزی باید در چند فعالیت تخصصی مهارت و تبحر داشته باشند و مستمر در حال یادگیری باشند. نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که با تبیین نقش یادگیری سازمانی در سازمان ها کارمندان قادرند مسائل و مشکلات مربوط به حوزه فعالیت خود را شفاف بیان کرده و برای آن ها راه حل مناسب ارائه دهند و حتی گاهاً مسائلی که هنوز دست و پاگیر سازمان نشده است را طراحی و حل نمایند تا در زمان وقوع آن زمان کافی برای گرفتن بهترین تصمیمات را داشته باشند.
نقد تاریخ مندی ذاتی فهم با محوریت آیات قرآن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۲ شماره ۹۴
37 - 64
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک فلسفی مدعی است فهم به جهات مختلف زائیده شرایط تاریخی و لزوما متأثر از آن است و با تغییر آن شرایط فهم هم متغیر و متناسب با شرایط جدید شکل می گیرد؛ باعتقاد گادامر فهم تابع حیثیت های مختلف تاریخی است، مثل افق معنایی مفسر، پیش فرض های او، شرایط و سئوالات فعلی او و به گفته هیدگر، تابع پیش داشت ها، پیش دید ها و پیش فهم ها است که همه حیث وجودی انسان اند. این حیثیت ها هستند که مشخص می کنند انسان چگونه بفهمد؛ اینها قالب اصلی فهم های بعدی هستند و خود نیز حالت سیالیت و تأثر از شرایط و اوضاع و احوال تاریخی را دارند؛ فهم همواره حاصل امتزاج افق های تاریخی ودر نتیجه مقتضی تولید معنای جدید است نه بازتولید معنای مراد مؤلف؛ از همین رو امکان رسیدن به مر مراد مؤلف وجود ندارد. حیثیت های فوق الذکر و عوامل دخالت کننده در فهم خود قابل ملاحظه و مطالعه استقلالی نیستند. در مقاله حاضر سعی بر این است که به این موضوع پرداخته شود. دقت و تدبر در آیات نشان گر آن است که دلالت دسته های مختلف آیات مستقلا یا با افزودن برخی ملاحظات عقلی، با دیدگاه تاریخمندی ذاتی فهم توافق ندارد بلکه خلاف آن قابل اصطیاد از آیات است.
نقد اخلاقی پاسخ های فلسفه ی اسلامی معاصر (علامه طباطبایی و شهید مطهری) به مسئله ی شر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله دیرپای شر، که خود شامل مجموعه ای از مسائل است، به طور کلی، به سه طریق تقریر شده است: (1) مسئله منطقی شر (ناسازگاری منطقی وجود خدا و صفات او با وجود شر)؛ (2) مسئله شاهدمحور شر (شر را شاهدی علیه معقولیت خداباوری دانستن)؛ (3) مسئله اگزیستانسیال شر (ناسازگاری باورهای دینی با تجربه زیسته شخص). مهم ترین دفاعیه های فلسفه اسلامی معاصر (برگرفته از اندیشه های علامه طباطبایی و شهید مطهری)، که در پاسخ به مسئله منطقی شر مطرح شده، عبارت اند از (1) موهوم بودن شر؛ (2) عدمی بودن شر؛ (3) نسبی بودن شر؛ (4) ضرورت وجود موجودی که خیر آن بیش از شرش است (ضرورت شر قلیل در برابر خیر کثیر)؛ (5) منشأ اثر بودن ماده در شرور؛ (6) ضرورت شر برای تحقق خیر؛ (7) ضرورت شر برای درک خیر؛ (8) شر را حاصل جزءنگری دانستن؛ (9) شر را حاصل دیدگاه انسان دانستن؛ (10) شر را حاصل اختیار دانستن. از نظر فلسفه دین مدرن نقدهایی اخلاقی به دفاعیه ها و تئودیسه های سنتی وارد شده که فلسفه اسلامی معاصر را نیز در بر می گیرد. نقدهای اخلاقی مانند (1) دفاعیه پردازی شر؛ (2) انفعال در برابر شر؛ (3) نگاه ابزاری به انسان و رنج او؛ (4) نقض خودمختاری انسان؛ (5) غفلت از تنوع خصلت روانی انسان ها، غفلت از میزان، تنوع و پراکندگی رنج؛ (6) غفلت از رنج حیوانات، کودکان و معلولان. بررسی این انتقادات لزوم اصلاح، تکمیل، ابداع و ارائه گونه های جدیدی از دفاعیه ها در فلسفه اسلامی را ضروری می سازد که به طور خاص به جنبه عملی شر نیز توجه داشته باشد.
اینهمانی شخصی
منبع:
الهیات سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۸
73 - 99
حوزههای تخصصی:
این همانی فردی یا هویت شخصی ، یکی از مسائل اصلی مورد بحث در فلسفه نفس است. سؤال از اصل و ماهیت انسان و این که چه عاملی باعث می شود فرد از تولد تا زمان مرگش یک شخص باقی بماند و چگونگی تشخیص این استمرار از مباحث مطرح در مسأله این همانی شخصی است. سؤال اصلی در این همانی شخصی این است که، دلیل منطقی و شرایط کافی برای اینکه فرد P2 در زمان T2 همان شخصP1 در زمان T1 باشد چیست؟ سؤال دیگر این است که با چه شواهد ظاهری یا تجربی و یا احیاناً غیرتجربی ما می توانیم حکم به این همانی شخصی بدهیم؟به چه دلیل، ما همان انسان ده سال قبل هستیم؟ چه دلیلی برای اثبات این ادعا داریم؟ عامل حفظ این وحدت در وجود ما چیست؟ از هنگام تولد تاکنون ظاهر بدن ما و حتی بسیاری از سلول های بدن ما تغییر کرده است، اما ما باز هم خود را همان فرد گذشته می دانیم. ممکن است در این میان بدن ما دچار تغییرات اساسی هم شده باشد: به عنوان مثال دست یا پای ما قطع شده باشد، آیا با وجود این تغییرات، ما هنوز همان فرد گذشته هستیم و این همانی ما حفظ شده است یا این که باید بگوییم ما تنها شبیه به فرد گذشته هستیم. این امر مسلم است که به لحاظ بدنی و ظاهری با فرد گذشته دارای این همانی نیستیم، اما آیا این گونه تغییرات باعث می شود که ما فرد دیگری باشیم؟ این سؤالات هرچند ساده به نظر می رسند ، اما سال های متمادی ذهن فیلسوفان نفس را به خود مشغول داشته است. سؤال از این همانی فردی و چیستی آن و چگونگی استمرار آن از جمله پرسش های اساسی و رایج در فلسفه نفس یا ذهن است. فیلسوفان ذهن پاسخ های متفاوتی به این گونه سؤالات داده اند ، اما آن چه مسلم است چگونگی دیدگاه آنان در باب حقیقت انسان تأثیر مستقیمی بر تبیین آنان از مسأله ی این همانی دارد
چالش ها و راهکارهای آموزش تفکر خلاق در مدارس ابتدایی یاسوج(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تفکر و کودک سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۷)
201 - 230
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش، شناسایی چالش ها و ارائه راهکارهای آموزش تفکر خلاق در مدارس دوره ابتدایی شهر یاسوج بود. روش پژوهش حاضر کیفی از نوع پدیدارشناسی بود. به منظور گردآوری داده ها از تکنیک مصاحبه نیمه ساختاریافته با در نظر گرفتن قاعده اشباع نظری استفاده شد. با تحلیل محتوای استقرایی و بررسی موشکافانه داده ها در مراحل مختلف فرایند تحلیل داده ها، و استخراج کدهای معنادار، مقوله های محوری 25 گانه احصاء شد و در قالب دو کد گزینشی چالش های آموزش تفکر خلاق (12 مقوله) و راهکارهای آموزش تفکر خلاق (13 مقوله) دسته بندی شد. برای اعتباریابی پژوهش از روش مسیر ممیزی و روش بازبینی توسط مشارکت کنندگان، بررسی توسط گروه پژوهشگران و دقت علمی پژوهشگران استفاده شد. نتیجه به دست آمده از پژوهش حاکی از آن است که مقوله های محوری، می توانند عملکردی دوگانه داشته باشند بدین نحوکه هم می توانند آموزش تفکر خلاق را با چالش روبرو کنند و هم با در نظر گرفتن مسیر مناسب، راهکاری برای برطرف کردن چالش های آموزش تفکر خلاق باشند. از دیدگاه معلمان، آنچه موجب بروز خلاقیت می شود، در صورت عدم توجه و در نظر نگرفتن ضرورت ها توسط آموزش وپرورش، منجر به ایجاد موانع خواهد شد و توجه کردن به راهکارهای سیزده گانه، منجر به شکوفایی خلاقیت در دانش آموزان خواهد شد.
مراکز تعالی پژوهشی (قطب های علمی)، شبکه سازی، و پاسخ به دو مسأله(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اکنون چند دهه است که شاکله های مراکز تعالی (قطب های علمی) به مثابه ابزارهایی سیاستی برای نیل به اهدافی مشخص رواج یافته اند، و مراکز تعالیِ متعددی با کارکردهای مختلف تأسیس شده اند. این مراکز زمینه بسیار خوبی را برای همکاری های پژوهشی، به ویژه همکاری های میان رشته ای، فراهم می کنند که برای نوآوری های مأموریت گرا به منظور حل چالش های اجتماعیِ عمده ضروری اند. با این حال، مراکز تعالی با چالش های مهمی نیز روبه رو هستند. به طور خاص، با وجود این که مراکز تعالی ابزاری برای شکل دهی جرم بحرانی از پژوهشگران برجسته هستند، که این به طور خاص برای حل چالش های عمده ضروری است، اما تشکیل این جرم بحرانی به طور مؤثر در این مراکز با موانعی روبه رو است. هم چنین، به نظر می رسد مراکز تعالی در خلاف جهت ارزش های یکسان نگرانه ای عمل می کنند که در فعالیت علمی نیز اهمیتی ویژه دارند. در این مقاله، پس از بحث در مورد مفهوم تعالی و دسته بندی، شیوه های تشکیل، تأمین مالی، و مبنای استدلالیِ مراکز تعالی، به دو مسأله کلیدیِ جرم بحرانی و یکسان نگری در ارتباط با این مراکز پرداخته می شود. سپس، با الهام گرفتن از ساختار شبکه های تعالی، شاکله ای برای مراکز تعالی پیشنهاد می شود که به واسطه ایجاد شبکه ای از پژوهشگران از مؤسسات مختلف برای کار در یک حوزه پژوهشی یا حل یک چالش اجتماعی، دو مسأله فوق را به میزان قابل قبولی مرتفع می کند.