فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵٬۱۰۱ تا ۵٬۱۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
هستی و شناخت جلد سوم بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۱
79 - 96
حوزههای تخصصی:
توماس آکوئیناس با اقتباس دیدگاه های پیشینیان خود، به صورت پراکنده در آثارش به مسئله زیبایی و هنر پرداخته و قصد دارد تا میان ساحت زیبایی متعالی و زیبایی محسوس ارتباطی برقرار کند. وی با بیان تعریف زیبایی و مؤلفه های آن به تبیین نوعی ادراک زیبایی شناختی دست می یابد. در این مقاله ضمن تبیین نگاه وی به مسئله زیبایی و بیان تأثیر پذیری او از اشارات کتاب مقدس به مسئله زیبایی، ادراک زیبایی شناختی، نسبت زیبایی با خیر و وجود، زیبایی عالم و طبیعت، تلاش شده است تا به مسئله تقلید هنرمند در خلق هنری از فعل الهی پرداخته شود که وی آن را استمرار عمل خلاقه آفرینش الهی توسط هنرمند می داند.
تأملی بر معنای مرگ اندیشی در فلسفة هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقالة حاضر سعی می کند تا مسألة مرگ را از دریچة تازة هستی شناسی تودستی مورد بررسی قرار دهد. منظور ما از هستیشناسی تودستی نحوهای از مواجهه با هستنده های تودستی (هستی های ابزاری) و افقهای انضمامی حیات است که در تفکر مارتین هایدگر بسط پیدا کرده است. این هستی شناسی که به نظر ما روش خاص هایدگر در بررسی هر موضوعی است، موضوعات و افقهای حیات انسانی را در بستری عملی و درگیرانه مورد بررسی قرار می دهد. یکی از این افقهای انضمامی هستی شناسی تودستی، مرگ است که به علت اهمیت قاطع بر حیات بشر و تأثیر عظیم بر جهان بینی انسان شایسته است که مورد تحلیل دقیق قرار گیرد. برای رهیابی صحیح به مسأله مرگ در فلسفة هایدگر و نشان دادن تمایز مرگ اندیشی هایدگر و سنّت متافیزیک، مرگ اندیشی را در دو هستی شناسی پیش دستی و هستی شناسی تودستی مورد بررسی قرار می دهیم. منظور از هستی شناسی پیش دستی شیوة غالب مرگ اندیشی در سنت متافیزیک از افلاطون تا نیچه است؛ سپس مرگ اندیشی هستی شناسی تودستی را در سه دورة تفکر هایدگر بررسی می کنیم. بنابراین پرسش راهنمای سراسر این پژوهش این است که هستی شناسی تودستی یا به عبارت بهتر شیوة مواجهة عملی و درگیرانه با افقهای انضمامی به روی ما می گشاید؟ سعی می کنیم تا حد توان پاسخگوی پرسش فوق باشیم.
بررسی دیدگاه ویلفرد کنت ول اسمیت در مسئله تنوع دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم دین پژوهی، مسئله تنوع دینی است که امروزه دارای اهمیت زیادی است. این مقاله به بررسی دیدگاه کنت ول اسمیت، یکی از برجسته ترین دین پژوهان معاصر، درباره مسئله تنوع دینی می پردازد. این بررسی با استفاده از روش تحلیلی تبیینی و با مراجعه به آثار وی انجام می شود. به نظر اسمیت دین پژوهی بررسیِ معنای ظواهر دین در نظر باورمندان به آن، بررسی ایمان در قلب انسانها و مطالعه اشخاص است نه مطالعه داده ها. او معتقد است باید به جای واژه دین از مفاهیم ایمان و سنت انباشته استفاده کرد. ایمان، پاسخ شخصیِ انسان به امر متعالی است که قابل مشاهده نیست و متنوع است. سنت انباشته صورت و تجلی ایمان است که امری تاریخی، قابل مشاهده و متنوع است. ایمان واحد است، اما از آنجا که ایمان هیچ شکلی ندارد مگر زمانی که در شکل های خاصی ابراز شود، در عین حال همواره متکثر و متنوع است. اسمیت معتقد به الهیات مسیحی کثرت گرایانه و مخالف دیدگاه انحصار گرایی و شمول گرایی است. نجات از دیدگاه او به وسیله دلتنگی و عشق به خدا، که در قلب انسانهاست، حاصل می شود. حقانیت نیز در هر شخص با ایمان و در همه سنت های انباشته دینی وجود دارد و دین حق متکثر است. در نتیجه، کنت ول اسمیت بر اساس تعریف خاص خود از دین، هم در حوزه حقانیت و هم در حوزه نجات یک کثرت گرای دینی است. البته میراث دینی شخصی و ارتباط مستقیم او با پیروان ادیان مختلف بر تفکر کثرت گرایانه او موثر بوده است.
تبارشناسی نسبت های چهارگانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نسبت های چهارگانه میان مفاهیم، هرچند پیشینه اش به ارسطو و فرفوریوس می رسد، اما به عنوان یک تقسیم منطقیاز نوآوری های منطق دانان مسلمان بوده و برای نخستین بار، در آثار فارابی، غزالی، فخر رازی و خونجی و به صورت های متفاوت به علم منطق معرفی شده است. از آنجا که تقسیم های فارابی، غزالی و فخر رازی، به ترتیب، دچار مغالطه های «عدم انسجام»، «عدم مانعیت» و «تداخل اقسام» بودند مورد پذیرش منطق دانان بعدی قرار نگرفتند؛ اما تقسیم خونجی، چون از این مغالطه ها به دور بود، به کتاب های درسی منطق راه یافت و در منطق اسلامی تثبیت شد. با اینکه این تقسیم در همان آغاز با شبهه ها و پارادوکس های مهمی روبرو شد، اما توانست در برابر آنها ایستادگی کند و به جای گاه رفیع و تثبیت شدهامروزیخود دست یابد. این مقاله در صدد کاویدن پیشینه نسبت های چهارگانه و تعیین سهم هر یک از منطق دانان قدیم در پیش برد این بحث است.
همسویی نظریه ی کارکرد صحیح با موضع ضدشکاکانه غزالی در تکیه بر خداباوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی الهیات فلسفی
به نظر می رسد اتکایِ غزالی بر خداباوری، جهت خروج از شکاکیت، می تواند یکی از طرق محتمل در مواجهه با مسائلی باشد که به طور سنتی با ماهیت معرفت گره خورده اند. ما پس از بازنویسی موضع غزالی، درمجموع، دو گزینه را برای تفسیر موضع وی ارائه خواهیم داد. در همان ابتدای مقاله، گزینه اول رد می شود. برای دفاع از گزینه ی دوم، به طور مفصل به واکاوی وضع معرفتی خویش در قبال باور های ناظر به جهان خارج خواهیم پرداخت. این واکاوی نشان خواهد داد که برای رهایی از چنبره ی شکاکیت، معرفت شناسان همیشه ناگزیر بوده اند میان سه جفت جریانِ متخاصم «ایدئالیسم، رئالیسم»، «درون گرایی، برون گرایی» و «وظیفه گرایی، اعتمادگرایی»، یکی از دو سوی جریان را بر دیگری ترجیح دهند. همچنین نمایان خواهد شد که چرا نوع خاصی از اعتمادگرایی (نظریه ی کارکرد صحیح) در قبال شکاک، ازموضع امیدوارکننده تری برخوردار است. نکته ی تعیین کننده ی بحث آنجایی است که درمی یابیم تنها در زمینه ای خداباورانه می توان به نحو درخوری بر نظریه ی کارکرد صحیح تکیه کرد. در پایان نیز ضمن پاسخ به دو انتقاد جدی از سوی وحید و بونجور، نشان خواهیم داد که چرا معتقدیم این نظریه با موضع خداباورانه غزالی همسوست.
خدای مدرنیته و خدای دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با اولین گام هایِ مدرنیته در مغرب زمین، نقش خداوند از خیر اعلی به علتِ اولی و سپس به ساعت ساز لاهوتی تنزل یافت؛ آنگاه برای حفظِ نقش مستمرِ خداوند، نقشِ رخنه پوشیِ نارسایی هایِ قانون های طبیعت مطرح شد که هم از طرفِ الهیون و هم از منظر علمی راضی کننده نبود. خالق و معمار بازنشسته بودن، تقلیلِ علت فاعلی به نیروی میان اتم ها و در نتیجه انکار فاعلیت برای جهان و خداوند را موجودی متباین از جهان هستی دانستن که هر از گاهی جلوه گری می کند یا اکتفا کردن به برانگیختن عشق در میان موجودات، نقش های گوناگونی است که انسان مدرن برای خداوند قائل شد. این آرا در مقایسه با آنچه در متون معتبر دینی درباره نقش خداوند گفته شده متفاوت است. خدای دین، مالک هستی، علت فاعلی و علت غاییِ جهان محسوب می شود. خدا در عین مباین بودن از جهان، در ذره ذره جهان حاضر است.
تحلیل علیت نزد هیوم و مقایسه آن با آراء مرتضی مطهری در باب علیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت تجربه باوری انگلیسی (قرن 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی علت و معلول
علیت در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی در دو حوزه مابعدالطبیعه و طبیعیات مطرح می شود. اما در فلسفه اسلامی به تبیین مابعدالطبیعی علیت اهمیت فراوان داده شده. در غرب با فلسفه تجربی و انتقادات هیوم و در نهایت با فلسفه کانت که معرفت متافیزیکی را امکان ناپذیر اعلام کرد، تبیین و تحلیل مابعدالطبیعی علیت به کنار می رود هر چند به طور کامل از بین نمی رود. به تبع آن اثبات خداوند از طریق اصل علیت نیز خدشه دار می شود. اما در فلسفه اسلامی و بویژه فلسفه صدرایی این اصل به اعتبار و قوت خود پابرجاست. در این مقاله ابتدا به تحلیل مفهوم علیت از نظر استاد مطهری و هیوم ، سپس به بررسی تفاوت های دیدگاههای این دو متفکر در این خصوص و در پایان به جمع بندی و نتیجه گیری این دیدگاهها پرداخته ایم. استاد مطهری بر مبنای اصل رکین اصالت وجود و با عنایت به مباحث متفکران غربی نگاهی نو به حکمت متعالیه افکنده و به اثبات عقلی اصل ضرورت و سنخیت علی معلولی پرداخته و آن را اصلی واقعی و خارجی می داند اما هیوم با تبیین تجربی اصل علیت تیشه به ریشه اصل ضرورت و سنخیت زده و علیت را امری ذهنی تلقی می کند. در عین حال به پاره ای از انتقادات هیوم در باب علیت طبیعی نمی توان پاسخی در خور داد و این اشکالات همچنان چشم به راه پاسخ های جدید است.
طبیعت گرایی خوش بینانه و معناداری زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه های معنای زندگی را در یک تقسیم بندی کلان و اجمالی می توان به دو دسته دیدگاه های طبیعت گرا و غیرطبیعت گرا افراز کرد. یکی از اشکالات همیشگی وارد بر دیدگاه های طبیعت گرا ناتوانی آنها در حل معضل پوچی است؛ طبیعت گرایی خوش بینانه عنوان ایده ای است که مدعی شده بر مبنای پیشرفت های علمی و دستاوردهای فناورانه می توان، در عین پای بندی به طبیعت گرایی، از معضل پوچی رهایی یافت. در این مقاله، با تأکید بر دیدگاه های لئو تولستوی و تامس نیگل درباره معضل پوچی، طبیعت گرایی خوش بینانه، بر مبنای دیدگاه دن ویجرز، با یک صورت بندی استدلالی تقریر می شود. همچنین، به منظور داوری درباره کارآمدی طبیعت گرایی خوش بینانه در رهایی یافتن از معضل پوچی، مبانی و پیشفرض های معناشناختی، معرفت شناختی، و انسان شناختی آن از جمله جعل گرایی، علم گرایی و فیزیکالیسم مورد بررسی و واکاوی قرار می گیرد و نشان داده می شود که این دیدگاه، بر خلاف ادعای مطرح شده از سوی ویجرز، قابلیت حل معضل پوچی را ندارد، بلکه مؤیدی بر ناتوانی طبیعت گرایی در حل معضل پوچی است.
بررسی انتقادی غایت گریزی دکارت در فیزیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با آنکه برخی دکارت پژوهان، ادعای صریح وی مبنی بر استنتاج فیزیک از متافیزیکش را اغراق آمیز (یا حتی گمراه کننده) می دانند، برخی دیگر از آنان، ادعای او را جدی (یا حتی تعیین کننده) می دانند. این مقاله با تکیه بر آراء گروه دوم، سعی دارد تا غایت گریزی دکارت در فیزیک را بر اساس مبانی متافیزیکی اش تبیین کند. مؤلفان پنج تبیین متفاوت را پیشنهاد می دهند. (1) غایت گریزی، اقتضای راهکار وی درباره اعتبارِ معرفتیِ قضایایِ ناظر به شیء خارجی است؛ (2) در دیدگاه دکارت، فاهمهمان نمی تواند حد احتمالی امور نامحدود را کشف کند و همین نیز مانع از پیگیری غایت شیء طبیعی به نحو درخوری می شود؛ (3) به عقیده وی، برخلاف سنت ارسطویی، همیشه نمی توان از کارکرد، غایت را نتیجه گرفت؛ (4) فرضِ غایتمندی شیء طبیعی، چه ناظر به «ما الیه الحرکه» باشد و چه ناظر به «ما لِاَجلِه الحرکه»، خواه آگاهانه باشد و خواه ناآگاهانه، یا با خودش ناسازگارست یا با مبانی متافیزیکی دکارت؛ (5) نقشِ خدایِ نافریبکار نزد دکارت، غایت گریزی وی را ایجاب می کند. در پایان نیز مؤلفان توضیح می دهند که به چه معنایی، دکارت، مبانی فیزیکش را از مبانی متافیزیکی اش استنتاج کرده است.
تبیین استعاری و غیر استعاری فلوطین از صدور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
صدور، بنیاد کل نظام فلسفی فلوطین است. با وجود این و علی رغم اینکه فلوطین متفکری دقیق است، تبیین او از صدور آمیخته به استعاره های مختلف است. برخی محققان معتقدند علت این امر، غنای سنت فلسفی فلوطین و تلاش او برای هضم و جذب فلسفة گذشتگان، خصوصاً فلسفة ارسطو و پوسایدونیوس است. ولی به اعتقاد برخی دیگر، فلوطین از طریق استعاره های صدور، قصد دارد نظریة بدیعی را تبیین کند که می توان آن را نظریة فعالیت دوگانه نامید. بر اساس این نظریه، هر شیء کاملی، علاوه بر فعالیتی درونی که جوهر حقیقی آن را تشکیل می دهد، دارای فعالیتی برونی است که همچون تصویری از آن منتشر می شود. فعالیت برونی احد، عقلی بالقوه و نامتعین است که ابتدا گستاخی می کند و از احد جدا می شود. اما سپس پشیمان به سوی او بازمی گردد و با این بازگشت، متعین می شود. در این مقاله، به ارائة تفسیر مفصلی از تبیین های استعاری و غیر استعاری فلوطین از نظریة صدور و لوازم آن پرداخته ایم.
نسبت میان بودن و داشتن در فلسفه گابریل مارسل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد سوم بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۱
61 - 78
حوزههای تخصصی:
از نظر گابریل مارسل آدمی دو گونه ارتباط با هستی دارد: «بودن» و «داشتن» و این دو، لازمه زندگی هستند. انسان، غالباً مقوله ملک و «داشتن» را بر بعضی از عناصر شخصی و حتی بر افکار و تصورات خود اطلاق می کند و آن را به صورت ملموس توصیف می کند. در «داشتن»، کارکرد و به تبع آن علم کاربردی مطرح است و در آن، ما با مسائل و تکنیک و مهارت ها سر و کار داریم. ارتباط ما در «داشتن» ارتباط «من» و «او» است، یعنی ارتباطی یک طرفه که انسان، شئ مورد نظر را به مثابه ابزاری در برابر خود تلقی می کند و با اندیشه اولیه که با انتزاع و آفاقی سازی و مانند آن همراه است به شناخت آن نائل می گردد. در مقابل «داشتن»، «بودن» است که از مقولات منطقی نیست و ما نمی توانیم آن ها را تعریف کنیم. «بودن» فراگیر است و تمام هستی را در بر می گیرد. ارتباط ما در «بودن» از سنخ ارتباط «من» و «تو» و راز آلود است و ما با اندیشه ثانویه و از طریق مشارکت و تجربه زیسته خودمان می توانیم آن را بشناسیم. عشق، امید، وفاداری و آمادگی از مقولات «بودن» است که در «بودن» انسان تجلی می کند. آنچه در عصر جدید اتفاق افتاده گسترش حوزه «داشتن» است و مارسل با بیان این دو گونه ارتباط با هستی در صدد بازگرداندن تجربه اصیل انسانی یعنی تجربه «بودن» است.
مسأله شر و معنای زندگی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال اول پاییز و زمستان ۱۳۹۵ شماره ۲
81 - 101
حوزههای تخصصی:
مسأله شر از مهم ترین دغدغه های فکری و عملی انسان است که کلیت حیات مادی و معنوی او را تحت تأثیر قرار داده و می تواند در معنا یا بی معنایی آن نقشی بنیادین داشته باشد. جنبه مابعدالطبیعی شرور که از علت وجودی یا عدمی بودن آن ها سؤال می کند و نیز دو نوع طبیعی و اخلاقی شرور که کارکرد آن ها را در جهان طبیعت و در ارتباط با زندگی انسان عاقل و مختار نشان می دهند، به اهمیت و پیچیدگی مسأله شرور می افزایند. در این زمینه پاسخ هایی متعدد ارائه شده اند که تلاش دارند با تأکید بر ویژگی هایی چون: عدمی یا وجودی بودن شرور، ضرورت شرور برای تحقق خیرات بیشتر، ملازمت شرور با اختیار انسان و ذاتی بودن آن ها نسبت به جهان طبیعت و نسبی بودن شرور، فلسفه شرور را تبیین نمایند. در این تحقیق تلاش می شود با نظر به سه مؤلفه مهم معنای زندگی؛ یعنی: هدف، ارزش و کارکرد زندگی و نیز جایگاه و نقش انسان در آن و با استفاده از آموزه های اسلامی نشان داده شود که اگر در حل مسأله شرور، جامع نگری مابعدالطبیعی و استفاده از آموزه های الهی، مورد نظر قرار گیرد، می توان به فهم نسبتاً معقول ازآن ها دست یافت که نه تنها نافی معنای زندگی انسان نیست، بلکه برای آن، معنایی با محتوای بنیادین فراهم می سازد؛ یعنی هدف الهی زندگی و ارزش و کارکردهای آن و نقش شایسته انسان در آن بازتعریف می گردد.
هایک و بازسازی برهان وجودی گودل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از زمانی که گودل تلاش کرد صورت بندی ای منطقی از برهان وجودی ارائه دهد، بحث های قابل توجهی درباره اعتبار برهان وی صورت گرفته است. برای مثال، سوبل تلاش می کند کاستی های برهان گودل را نشان دهد. پتر هایک، منطق دان و ریاضی دان اهل جمهوری چک، تلاش می کند برهان وجودی گودل را به نحوی بازسازی کند که از انتقادات سوبل در امان باشد. به باور او، اگر برهان در سیستم موجهه S5 با اندکی تفاوت بازسازی شود، می تواند از انتقادات سوبل در امان بماند. در عین حال، هایک معتقد است اثبات اعتبار برهان وجودی ارتباطی به اثبات وجود خداوند ندارد. در این نوشته، ابتدا شرحی از بازسازی هایک از برهان وجودی ارائه و این نکته نشان داده می شود که چگونه این نسخه هایک از برهان مسئله شکست وجهی برهان را که نسخه گودل با آن مواجه است حل می کند. آنگاه تلاش می شود ادعای اخیر هایک درباره بی ارتباطی الهیاتی برهان در قالب دعاوی فیلسوفانی نظیر ویلیام رو و باس ون فراسن فهمیده و ارزیابی شود. در اینجا نشان خواهیم داد که در فرض خاصی می توان نشان داد که چنین برهانی می تواند به اثبات وجود خدا مرتبط باشد.
تطور مفهوم ایجابیت در فلسفه سیاسی هگل جوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله مفهوم «ایجابیت» Positivity)) و سیر تحول آن نزد هگل طی دوره های ابتدایی فعالیت نظری اش (دوره موسوم به دوره برن 96-1793 و دوره موسوم به دوره فرانکفورت 1800-1797) مورد بررسی قرار گرفته است. تحول مفهوم «ایجابیت» به مثابه حاکمیت نظامی ناقض آزادی اصیل، متضمن گذار هگل از ادبیات صرفاً مذهبی در دوره برن به ادبیاتی مشخصاً سیاسی در دوره فرانکفورت است. در همین راستا، هگل در دوره فرانکفورت در مقایسه با دوره برن، پیش زمینه اجتماعی وسیع تر و شامل عناصر اقتصادی و سیاسی بیش تری را مورد توجه قرار می دهد.این مقاله درصدد است که با اتکاء بر متن نوشته های هگل، ضمن تبیین مفهوم ایجابیت در هر دو دوره نشان دهد که در نهایت هگل موفق نشده است که طریقی برای رفع ایجابیت در دوره های مزبور ارائه دهد.
رابطه بین فضایل اخلاقی و عقلانی از منظر فارابی و زاگزبسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
ازجمله مسائل مورد مناقشه درباره فضیلت، ارتباط فضایل با یکدیگر است که اولین بار سقراط و افلاطون به آن پرداختند و نظریه یگانگی فضیلت را مطرح کردند. ارسطو این نظریه را نپذیرفت و فضیلت را به دو قسم عقلانی و اخلاقی تقسیم نمود. او بیشتر به بحث درباره فضیلت اخلاقی پرداخت و به این پرسش که چه رابطه ای میان فضیلت عقلانی و اخلاقی وجود دارد، پاسخ شفافی نداد. فارابی و زاگزبسکی، نظریه یگانگی فضیلت را نمی پذیرند و معتقدند فضایل عقلانی، غیر از فضایل اخلاقی هستند؛ فارابی در پاسخ به ارتباط بین فضایل، نظریه تقدم و تأخر و زاگزبسکی نیز نظریه زیرمجموعه را مطرح کرده اند. تحلیلی که فارابی و زاگزبسکی از ارتباط بین فضایل مطرح می کنند، درنهایت تقریر دیگری از یگانگی فضیلت ها است.
آیه 81 سوره زخرف: از استثناء تا اولویت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در آیه 81 سوره زخرف چنین می خوانیم که «قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدینَ: اگر خدا فرزند داشت، من نخستین عابدم». بیشتر مفسران بر این باورند که این آیه حاوی استدلالی است که می توان آن را در قالب یک قیاس استثنایی بیان نمود. اما علی رغم پیشنهادهای مختلف ایشان در خصوص صورت این استدلال در قالب این قیاس، تقریباً هیچیک از صوری سازی های مزبور تصویر کاملی از مفاد آیه به دست نداده، صدق و اعتبار را تأمین نمی کنند. دشواری این آیه و کثرت و تنوع تفاسیر ذیل آن، بی شک، در ارتباطی مستقیم و محوری با واژه «اوّل» در آیه مزبور قرار دارد. در این تحقیق، پس از نقد و بررسی هر یک از تفاسیر مزبور، قالب قیاس اولویت یا طریق اولایی پیشنهاد شده، ادعا می گردد که این شکل از استدلال، به جهت بهره مندی از یک حدّ اضافه، می تواند به خوبی مفاد آیه مزبور را به نمایش بگذارد.
تأملى انتقادى بر «فهم متعارف» مور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جرج ادوارد مور، فیلسوف برجسته انگلیسى (1873 1958) مکتبى را بسط مى دهد که بر پایه آن تنها به کمک فهم متعارف و تحلیل معانى معمول کلمات، مى توان ادعاها را سنجید و به رغم اظهارات شکاکانه و ایدئالیستى، به امور یقینى دست یافت. وى در آثار خود، تلاش کرده است تا ادله و شواهدى را به نفع فهم متعارف، و بر ضد شکاکیت و ایدئالیسم ارائه دهد. برخى صاحب نظران فلسفه ذهن و فلسفه زبان از دستگاه فلسفى مور که گاه با عنوان «واقع گرایى موافق فهم متعارف» از آن یاد مى شود، حمایت کرده اند؛ چنان که ویلیام. جى. لایکن، فیلسوف معاصر امریکایى کوشیده است تا با پیروى از روش خاص مور در مقابله با شکاکیت، به دفاع از فهم متعارف وى بپردازد. نوشتار حاضر درصدد است تا استدلال هاى مور و لایکن در دفاع از فهم متعارف را مورد سنجش قرار داده و از رهگذر تأمل انتقادى، کاستى هاى آن را تبیین نماید.
بررسی سیر تحول رویکرد اعتمادگرایی فرایندی آلوین گلدمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شیوه کسب معرفت یکی از موضوعات مهم در ادبیات فلسفی است که از دیر باز مورد توجه فلاسفه بوده است. ابهام مفهوم، سبب شده است که رویکردهای متفاوتی در مورد آن بر گرفته شود. از جمله مهمترین این رویکردها می توان به دو رویکرد درون گرایی و برون گرایی اشاره کرد. این گفتار برآن است تا با تاملی کوتاه بردو مکتب یاد شده در باب توجیه معرفت وطرح نقایص وایرادات هریک، به تبیین نظریه علّی گلدمن که از طرفداران رویکرد برون گرایی است بپردازد. تعلق خاطر گلدمن در توجیه معرفت بیشتر برپایه اعتمادگرایی شناسا به منبع تولید باور برای توجیه است. بی نیازی شناسا از آگاهی به قضایای معتبر در توجیه خود به یک باور از جمله موضوعاتی است که در این جا مورد بررسی و واکاوی قرارمی گیرد. در نهایت، نویسنده نشان می دهد علی رغم اصلاحاتی که وی با بکار گیری مفاهیمی همچون «شرایط صدق» و «عمل و انگیزه خوب » برای غلبه بر انتقادها در نظریه اش انجام می دهد، اما مشکلات هنوز باقی است.
تمایز فضیلت از مهارت از نظر زاگزبسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تمایز فضیلت از مهارت از نظر زاگزبسکی *صادق میراحمدی سرپیری ** مهدی دهباشی چکیده : یکی از مسائل مورد بحث در نظریه فضیلت، رابطه بین فضیلت و مهارت است. از آنجا که فضیلت و مهارت هر دو برتری های اکتسابی هستند، تمایز بین آنها دشوار است. زاگزبسکی از پیشگامان نظریه معرفت شناسی فضیلت است که در چهار دهه اخیر مورد توجه معرفت شناسان معاصر قرار گرفته است. او تلاش می کند تا یک تبیین دقیقی از نظریه فضیلت ارائه کند به طوری که شامل همه آن چیزهایی که آنها را فضایل می نامیم، شود. یکی از مباحثی که در این راستا مورد توجه و ارزیابی وی قرار می گیرد تمایز فضیلت از مهارت است. از نظر زاگزبسکی فضیلت متمایز از مهارت است. ما همانطور که دارای فضایل اخلاقی و عقلانی هستیم دارای مهارتهای اخلاقی و عقلانی نیز هستیم. بین فضایل و مهارتها ارتباط هایی وجود دارد و مهارتها به انسان فضیلتمند کمک می کنند که در عمل نیز موثر و کارآمد باشند. با وجود این فضایل به لحاظ ذهنی مقدم بر مهارتها هستند. این مقاله با رویکردی تحلیلی- توصیفی به تبیین تماییز بین فضیلت و مهارت از دیدگاه زاگزبسکی پرداخته است.