فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵٬۰۶۱ تا ۵٬۰۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
چیستى زیبایى از یونان باستان و حتى پس از تأسیس علم زیبایى شناسى تاکنون به عنوان موضوعى حل ناشده، سخت معرکه آراى اندیشمندان است؛ اما انسان ها فارغ از این کشاکش به زیباسازى محیط و ابزار، و حتى با خطرپذیرى به زیباسازى وجود خود مى پردازند. واقعا زیبایى چیست که انسان تا پاى جان آن را پاس مى دارد؟ و از چگونه وجودى برخوردار است؟ این پژوهش با استفاده از روش کتابخانه اى و گردآورى اهم آراى محققان این حوزه و تحلیل منطقى آنها، درصدد یافتن پاسخ براى پرسش هاى پیش گفته و برخى دیگر از پرسش هاى مربوطه است. تأکید بر عینیت زیبایى و رد ذهنى بودگى آن، رد نظریه تعریف ناپذیرى زیبایى و ارائه راه حل براى تعریف آن در قالب تثبیت یا تقویت تعریف پیشین و یا پیشنهاد تعریف جدید با استفاده از جنس و فصل مرکب، از جمله یافته هاى این تحقیق است.
دخالت اجتناب ناپذیر پیش فرض ها در فهم در محک عقل و آیات قرآن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۶ شماره ۷۰
65 - 87
حوزههای تخصصی:
مهم ترین ادعای هرمنوتیک فلسفی گادامر تاریخیت یا تاریخ مندی فهم است. گادامر در کتاب حقیقت و روش حیثیت های مختلفی برای فهم می شمارد؛ از جمله حیثیت اطلاقی فهم، حیثیت امتزاجی فهم و حیثیت تبعیت ضروری فهم از پیش فرض های سیال. هدف او از برشمردن و تحلیل هر یک از این حیثیت ها اثبات تاریخمندی فهم به معنای مصدری فهم (= فهمیدن) است که بالتبع فهم به معنای اسم مصدری (= فهم گزاره ای) هم تاریخ مند خواهد شد. مقاله حاضر ابتدا اصل انگاره دخالت اجتناب ناپذیر پیش فرض ها در فهم را تحلیل و سپس نقدهای عقلی و تحلیلی این نظر را ارائه کرده است و در بخش سوم مقاله دیدگاه گادامر در ترازوی دلالت آیات قرآن به محک زده شده است. گرچه قرآن کتاب معرفت شناسی نیست، اما از لوازم برخی آیات می توان دیدگاه قرآن را درباره موضوع مقاله اصطیاد نمود. اینجا هم دلالت آیات بر خلاف مدعای ایشان به اثبات رسیده است.
مفهوم واقعیت در نگرش ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۹
89 - 106
حوزههای تخصصی:
بررسی هر مفهومی در اندیشه ویتگنشتاین، ربط وثیقی به تاملات او درباره «زبان» دارد. بررسی مفهوم واقعیت نیز از این قاعده مستثنا نیست. به خصوص که واقعیت نزدیکترین مفهوم به زبان، به عنوان عنصر کلیدی در اندیشه ویتگنشتاین است و شاید بتوان سوال اصلی او را در هر دو دوره تاملاتش اینگونه صورت بندی نمود که «زبان چگونه واقعیت را برای ما بازمی نمایاند؟».<br /> در این مقاله تلاش کرده ام با اشاره ای مختصر به چارچوب فکری ویتگنشتاین، به نسبت زبان، ذهنیت(تفکر) و واقعیت بپردازم و با مقایسه ویتگنشتاینی که در رساله منطقی-فلسفی دیده می شود با ویتگنشتاین دوم که در پژوهشهای فلسفی بروز یافته است، به بازسازی مسیر رفته شده در رساله از واقعیت به نظریه ای در باب زبان پرداخته و در نهایت به این سوال بپردازم که آیا می توان از نظریه کاربردی معنا یا زبان به مثابه کاربرد به تصویری از واقعیت در اندیشه ویتگنشتاین متاخر رسید؟<br /> این مسیر به دو راهی واقع گرایی و ضدواقع گرایی ویتگنشتاین ختم می شود که به نظر می رسد هر دو تلقی در مورد ویتگنشتاین قابل تطبیق نیست و نوعی نسبی گرایی در مواجهه با مفهوم واقعیت را می توان در اندیشه ویتگنشتاین دید که تا حد زیادی معناشناختی و در لایه هایی نیز وجودشناختی است، اما هیچگاه به واقع گرایی حداکثری ختم نمی شود.
ساختار پیشینی نفس در نظریه فطرت آیت الله شاه آبادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه فطرت آیت الله شاه آبادی در مقام یک نظریه انسان شناسانه میان رشته ای بر آن است تا در پرتو چهار رویکرد نقلی، عقلی، شهودی و تجربی/تاریخی، طرحی از ساختار پیشینی هستی انسانی ترسیم کند که شالوده آن بر شوق ذاتی نفس به کمال مطلق استوار است. در این راستا، این نظریه می کوشد تا طرح خود را از مجرای تحلیل هستی شناسانه مفهوم فطرت به مثابه لازمه وجود مدرک و به واسطه اصطیاد گرایش های انحصاری نفس انسان تبیین کند.
بررسی معرفت شناختی و روش شناختی حساب احتمال در اقتصاد اسلامی بر اساس حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
487 - 515
حوزههای تخصصی:
علم اقتصاد معاصر میان احتمال عینی و معرفت شناختی فرق گذاشته و از احتمال عینی در نظریه های اقتصادی استفاده فراوانی کرده است. اما در پی نقدهای ذهن گرایان بر احتمال عینی، جهت گیری استفاده از حساب احتمال در اقتصاد به سمت بیزگرایی و احتمال معرفت شناختی میل کرد. در این مقاله، با بررسی جایگاه حساب احتمال در بخش های مختلف علم اقتصاد، پیشنهاد می شود دانش اقتصاد اسلامی برای تبیین مبانی نظریه های اقتصادی از آرای حکمای اسلامی در این زمینه استفاده کند. حکمت متعالیه، احتمال عینی را نوعی از احتمال روان شناختی و تنها یقین و جزم منطقی را معتبر می داند. لذا احتمال همان توقع ذهنی است که هر چه قانون مند باشد، از احتمال روان شناختی خارج نمی شود. بر اساس نظریه اعتباریات علامه طباطبایی (ره)، احتمال روان شناختی با مراتب مختلف آن، موضوع احکام عقل عملی است و در برخی موارد در نبود علم منطقی، می توان از آن پیروی کرد. استفاده از این آرا، موجب تغییراتی در روش شناسی و معرفت شناسی اقتصاد اسلامی می شود. روش شناسی اقتصاد اسلامی از حساب احتمال به عنوان روش تأیید نظریات اقتصادی (در صورت نبود علم) استفاده می کند. همچنین جایی که خود رفتار انسان، بر اساس احتمال باشد، می توان از حساب احتمال بهره برد. در مواردی هم که نمی توان به علم رسید، می توان از حساب احتمال برای پیش بینی احتمالی استفاده کرد. توجه به امور مذکور، این فایده را برای دانش اقتصاد اسلامی دارد که دچار نابسامانی معرفت شناختی و روش شناختی نخواهد شد. شهید صدر (ره) تفسیری بر اساس علم اجمالی از حساب احتمال ارائه داده که در آن احتمال به حد علم منطقی نمی رسد و از کاشفیت بی بهره است. نظریه ایشان را می توان با انجام دادن برخی اصلاحات، ذیل احکام عقل عملی معتبر شمرد. روش این مقاله در جمع آوری، اطلاعات کتابخانه ای و در تحلیل اطلاعات، تحلیلی - انتقادی و در ارائه روش اقتصاد اسلامی، اکتشافی است.
نمادین بودن زبان دین از منظر تیلیش و غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۳۳)
743 - 768
حوزههای تخصصی:
از دیدگاه پل تیلیش، زبان انسان برای سخن گفتن از اعیان و وقایع عادی زندگی او مناسب است و به هیچ وجه نمی توان چنین زبانی را برای سخن گفتن از خدای «متعالی» و «به کلی دیگر» به کار گرفت. غایت قصوا یا دلبستگی واپسین جز با زبان نمادین بیان شدنی نیست و نمادهای دینی تنها در موقعیت سخن از خدا و بازنمایی بنیان غایی هستی، معنای نمادین دارند. محمد غزالی نیز قائل است که معرفت به عالم علوی جز از طریق نمادهای عالم سفلی محال خواهد بود. نمادگرایی او ناظر به کل عالم ملک و شهادت است. هر دو شخصیت بر درک شایسته نمادهای دینی از طریق پیوند قلبی و علم حضوری تأکید دارند. اما نزد تیلیش این ادراک، تنها زمینه مواجهه بهتر با خدا را فراهم می کند و فاقد حیثیت واقع نمایی و معرفت بخشی است؛ در حالی که غزالی نمادها را واجد چنین حیثیتی می داند.
نقش وهم در خطاهای ادراکی از دیدگاه صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از نظر صدرالمتألهین علم و ادراک، از مجردات هستند و میزان علم با شدت و ضعف تجرد رابطة مستقیم دارد. از سویی قوة وهم از نظر صدرالمتألهین همان عقل است که به جزئیات حسی یا خیالی اضافه شده است؛ لذا طبق این تعریف، ادراک وهمی ذاتاً کاهش تجرد و به تبع آن ضعف ادراک را در پی دارد. همچنین از ویژگی های ادراک وهمی عدم قاطعیت و جزمیت است و به عبارت دیگر شأن وهم و ادراک وهمی، رسیدن به یقین و معرفت صحیح نیست. علاوه بر این وهم، فرمانروای قوای جزئی و حیوانی است و سعی در تسخیر حداکثری این قوا و ارضای حداکثری شهوت و غضب دارد؛ لذا با عقل و ادراکات عقلی در نزاع است و عقل به دنبال محدود کردن و تعدیل این قواست. از این جهات، بحث واهمه و ادراکات وهمی با بحث خطا در ادراک در ارتباط است. روش انجام این تحقیق، توصیفی تحلیلی است.
بررسیِ شاهدی علیه نظریه توصیفات راسل « مسئله ناهم خوانی »(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بنابر نظریه توصیفات راسل ( 1905 ) محتوایِ جمله ای مثلِ "پادشاه فعلی فرانسه طاس است" توسط فُرم منطقی آن جمله یعنی اینکه "منحصراً یک چیز وجود دارد که پادشاه فعلی فرانسه است و آن چیز طاس است" قابل بیان است. این مقاله هدفی محدودرا برای طرح و بررسیِ شاهدی خاص علیه نظریه توصیفات راسل دنبال می کند. برای به چالش کشیدن این نظریه راسل، ابتدا استدلال خواهیم کرد که وقتی در زمانِ حالِ حاضر که فرانسه اصولا پادشاهی ندارد شخصی یکبار جمله "پادشاه فعلی فرانسه طاس است " را و بار دیگر فُرم منطقیِ آن را بیان کند قضاوت ما در باب ارزش صدق آنها متفاوت خواهد بود (به این مساله "مساله ناهمخوانی" خواهیم گفت). سپس این سوال را بررسی خواهیم کرد که آیا مدافعین نظریه راسل قادر به تبیین مساله ناهمخوانی هستند یا خیر؟ بدین منظور بر مبنای تمایزی که گرایس ( 1970 ) میان معنای جمله و معنایِ متکلّم می گذارد،پاسخی را از جانب مدافعین نظریه توصیفات راسل به مساله ناهمخوانی طرح و سپس بررسی و نقد خواهیم نمود. استدلالِ ما، نظریه توصیفات راسلرا در برابر مس ئله ناهمخوانی در موضع ضعف قرار می دهد؛ بدین معنا که نشان می دهد، دفاع گرایسی در برابر مسئله ناهمخوانی دفاع قابل قبولی نیست.
قلمرو و جایگاه عقل و عقل گرایان درمقالات شمس تبریزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱۸
75 - 102
حوزههای تخصصی:
بررسی نقش وجایگاه تفکرفلسفی ونگاه عقلانی در موضوعات معرفت شناختی تاریخ گذشته ما یکی از مهم ترین مباحث همیشگی فرهنگ تاریخی ما بوده است که علیرغم مخالفان و موافقان بسیار در باب حیطه کار ومیزان کارایی آن ،هنوز هم به درستی تبیین نگشته و محل چالش بسیار است . اگرچه این مساله از دیرباز مد نظر متفکران مسلمان بوده است ودر باب نقش و جایگاه عقل و تفکر فلسفی نکته های فراوان وبعضا عمیق و قابل تامل گفته اند اما گفته های شمس تبریزی درین باره از نوعی دیگر است که علیرغم اهمیت و تاثیر بسیار هنوز چنان که باید وشاید مورد توجه قرار نگرفته است.<br /> شمس از یک سو به فلسفه و تفکر فلسفی به مثابه یکی از مهم ترین نظام های هستی شناختی می پردازد واز دیگر سو نقش و جایگاه فیلسوفان را در تبیین نظام معرفت شناختی ایران پس از اسلام مورد نقد وتحلیل قرار می دهد و با نگاهی تازه و کمیاب به نقد نکته ها و گفته های شاخص ترین چهره های مطرح فلسفه در تاریخ ایران اسلامی می نشیند تا ضمن نگه داشت نگاه خرد بنیان فلسفی وتاکید بر کارایی آن ،کاستی ها ی احتمالی اش را - که زاده محدودیت های عقل نظری است – نیز نشان دهد.<br /> هدف این مقاله هم ،طبقه بندی و تحلیل نگره ها و تاملات شمس درباب عقل ،مقوله های عقلانی و چهره های مهم فلسفی در تاریخ ایران پس از اسلام است.
متافیزیک عمل در اندیشه ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطابق قول مشهور تا عصر ابن عربی، عمل، عرض است و فناپذیر. این تحقیق به طور مشخص به دنبال پاسخ به این پرسش است که آیا ابن عربی این رأی را پذیرفته، یا سخنی تازه به میان آورده است. بدین منظور در روی آوردی مستقیم، به فحص و بحث از تعابیری پرداخته می شود که وی مشخصاً در آنها به ماهیت عمل اشاره کرده است. در این تحقیق روشن می شود که اگرچه ابن عربی در توصیف متافیزیکی عمل، ادبیات فلسفی-کلامی زمانه خویش را به کار می گیرد، اما فهم متفاوتی از آن دارد که به دیدگاهی که بعدها حکمت متعالیه در این باب عرضه می کند نزدیک تر است. به باور او، اگر مراد از عمل، حرکات و سکنات مادی باشد، عارضی، فناپذیر و زائل شدنی است؛ اما عمل حقیقی، رخدادی باطنی است که ناگزیر با حقیقتِ نفس مسانخت دارد.
استعاره و فلسفه نزد دریدا و ریکور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دریدا در «اسطوره شناسی سفید» به نقش استعاره در متون فلسفی و اینکه فلسفه چطور به استعاره پرداخته توجه کرده است. از نظر وی وقتی فیلسوفان استعاره را تعریف می کنند، آن را به استعاره اسمی فرومی کاهند، و این نشان می دهد که آن ها تلاش کرده اند تا استعاره را تابع مفهوم سازند؛ اما دریدا تقابل مفهوم به عنوان عنصر فلسفه و استعاره به عنوان عنصر ادبیات را نمی پذیرد، و نشان می دهد که مفهوم و تمام مفاهیم فلسفی خود استعاره هستند و حرکت استعاره حرکت مولد مفاهیم فلسفی است. در واقع، از نظر دریدا قیاس شعری حرکت مولد قیاس منطقی است. ریکور در «استعاره و گفتمان فلسفی» به تندی به نظر دریدا در «اسطوره شناسی سفید» حمله می کند. از نظر ریکور تمایز میان گفتمان ها مهم ترین دستاورد سنت برای ما است و دریدا در اثر خود تمایز مهم میان گفتمان فلسفی و گفتمان شعری را نادیده گرفته است. دستاورد تاریخ برای ما تمایزاتی گفتمانی است که خود ایجاد کرده است و واسازی تقابل ها در دریدا به قیمت در هم ریختن گفتمان های متمایز تمام می شود. ریکور به ویژه به تمایز میان قیاس شعری و قیاس منطقی توجه می کند و سعی دارد که نشان دهد در آثار ارسطو تمایزی نظام مند میان این دو ایجاد شده است و سپس مسائل مطرح در مورد این تمایز را در فلسفه مدرسی پی می گیرد. ریکور در نهایت به این نتیجه می رسد که تمایزی ظریف در نقطه ای که این دو گفتمان بیشترین نزدیکی را با هم دارند، وجود دارد.
بررسی نظریه تعریف به بسایط در فلسفه سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد چهارم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲
3 - 22
حوزههای تخصصی:
شیخ اشراق یکی از ناقدان جدی تعریف به ذاتیات ماهوی و به ویژه تعریف به حد است. او در آثار خود دو راه متفاوت را برای تعریف اشیاء معرفی می کند: در راه نخست، از تعریف موجودات نیازمند تعریف (مرکبات)، به اعراض و خواصشان(به تعبیر او به بسایط) و در راه دوم، از تعریف به ذاتیات مفهومی سخن گفته است. نظریه تعریف به بسایط، متشکل از هفت مؤلّفه است. در این مقاله، با تحلیل و بررسی این مؤلفه ها، این نظریه را توضیح داده و برخی از ایرادات آن را بیان می کنیم. از نظر سهروردی تعریفی که به مفاهیم برگرفته از شهود (اعم از حسی و فراحسی) منتهی نشود، معرفت زا نیست. شیخ اشراق، ادراک حسی را که متعلق آن، اعراض و به تعبیر او بسایط حسی هستند، حضوری دانسته و موجودات فرامادی را نیز متعلق شهود فراحسی می داند. به عقیده او، تصورات بدیهی که تصورات دیگر باید به آنها منتهی شوند، تصوراتی هستند که به طور مستقیم از علم شهودی و حضوری به دست آمده باشند.
تفکر جادویی و تخیلِ علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
همة معرفت های بشری به تدریج روند تطورات تاریخی را سپری کرده و به مرحلة کنونی رسیده اند. این مقاله با استفاده از روش اسنادی، به واکاوی نسبتِ بین جادو و علم می پردازد. یکی از حوزه های معرفتی، معرفت علمی است. بر مبنای پارادایم پوزیتیویستی، تفکر جادویی چون بدیل های ناپخته و گمراه کنندة تفکرِ علمی تلقی شده است. پوزیتیویست ها در روش شناسی بر مشاهده و تجربه تأکید زیادی می کردند و امور غیرتجربی را مُحمل و بی معنی می دانستند. این خوانشِ رادیکالی توسط پوزیتیوست های جدید اصلاح و تعدیل یافت. برخی فیلسوفان و مردم شناسان با رویکرد مردم شناسانه از جادو اعادة حیثیت کردند. آن ها تأکید می کنند برهان قاطعی برای برتری علم بر انواع دیگرِ معرفت وجود ندارد. هر معرفتی دارای بازی های زبانی گوناگون و مجموعه ای از واژگان است که درک آن برای بیرون از آن حوزه مشکل است. برمبنای پارادایم مردم شناختی نوین نیز تفکر علمی و تفکر اسطوره ای جادویی درآمیخته اند و در جوامع گذشته و حال وجود داشته و از یکدیگر تغذیه کرده اند.
درجه اعتمادپذیری فرایند معرفتی در فلسفه ملاصدرا و معرفت شناسی فرایندی فضیلت گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
ملاصدرا فرایندهای حصول معرفت را با توجه به قوای ادراکی مؤثر بر حصول معرفت به سه فرایند حسّ و خیال و عقل تقسیم می کند و فرایندهای عقلی را مشتمل بر دو فرایند کشف و برهان و فرایند کشفی را مشتمل بر دو فرایند وحی و الهام می داند و از نظر او درجه اعتمادپذیری هر یک از این فرایندها متفاوت از دیگری است و درجه اعتمادپذیری فرایند بر حصول باور صادق مؤثر است. استفاده از فرایندهای برهان و کشف و وحی و الهام وابسته است به ویژگی های فاعل شناسا، بنابراین علاوه بر فرایند، بستر و زمینه شکل گیری باور بر حصول باور صادق مؤثر است. در نتیجه می توان ادعا کرد: ملاصدرا به فرایندهای حصول باور و ویژگی های فاعل شناسا در حصول معرفت به عنوان عوامل غیرمعرفتی و بیرونی توجه دارد. نظریه های معرفت شناسی ای که معتقدند؛ علل بیرون از باور در شکل گیری و ایجاد باور مؤثرند در زمره نظریه های معرفت شناسی برون گرایانه قرار می گیرند. یکی از مهمترین نظریه های معرفت شناسی برون گرایانه، اعتمادگرایی فرایندی و اعتمادگرایی مبتنی بر فضیلت است.
رابطه ی وجود، موجود و ذات با تصور خداوند در نظام فلسفی- الهیاتی توماس آکویینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله ابتدا مفاهیم متافیزیکی نظام فلسفی توماس آکویینی تبیین و تعریف و سپس ازطریق این مفاهیم، تصور خداوند ارائه می شود. از بین اصطلاحات متافیزیکی، بیشترین توجه به دو اصطلاح متداول ens ، esse است، ولی سایر مفاهیم متافیزیکی را نیز نادیده نمی گیریم. توماس در نظام فلسفی خود ازیک طرف بر تعالی الهی تأکید می کند و خداوند را ورای همه ی موجودات می داند. خداوند وجودی در عرض سایر موجودات ندارد، بلکه وجود مطلقی است که ورای این جهان است، ازطرف دیگر، تحت تأثیر متون مقدس مسیحیت می کوشد حضور الهی را در همه ی مخلوقات اثبات کند. خلقت ازطریق کلمه ی الهی صورت می گیرد، بنابراین موجودات فقط در لحظه ی خلقت به خداوند وابسته نیستند، بلکه در تداوم لحظه به لحظه ی خویش نیز نیازمند خلقت الهی اند. در این تصویر، خداوند در عین تعالی از جهان، در باطن همه ی مخلوقات، نوعی حضور و فعالیت دارد.
ناکامی تئوری های بازنمودگرایی مرتبه ی اوّل در تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله، کارآمدی تئوری های بازنمودگرایی مرتبه ی اوّل برای تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربیات پدیداری را موردبررسی قرار می دهد. نویسنده پس از توضیحی کوتاه درباره ی بازنمودگرایی، به سراغ توضیح مسأله ی این مقاله می رود: تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربیات که علاوه بر خصیصه ی کیفی، معضل دشوار فیزیکالیسم برای تقلیل پدیدارشناسی به حیث التفاتی است. نویسنده به تئوری های کارکردگرایانه ی شومیکر و خودبازنمودگرایانه ی کریگل برای تبیین خصیصه ی سوبژکتیو اشاره می کند و اشکالات وارد بر آن ها را شرح می دهد. سپس به داعیه ی سایر بزرگان بازنمودگرایی می پردازد که تأمین خصیصه ی سوبژکتیو را در قالب همان فرایند بازنمایی و بی نیاز از تئوری پردازی مجزا، در نظر می گیرند. وی با توضیح و بررسی فرایند بازنمایی، نتیجه می گیرد که فرایند مذکور، از عهده ی تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربه برنمی آید و همان مسأله ی دشوار و شکاف تبیینی، عود می کند.
توحید به عنوان گوهر اعتقادات، اصلی ترین مؤلفه دینداری در اندیشه استاد مطهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و دوم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۸۶
167 - 196
حوزههای تخصصی:
در باب حقیقت و گوهر دینداری شیوه های مختلفی اتخاذ شده است. برخی، صرفِ دلِ پاک را- هرچند بدون عمل نیک- برای دیندارشدن انسان کافی دانسته اند. برخی تکیه افراطی بر عقل انسانی کرده، گوهر وجود انسان را در تعقل او دانسته اند و عده ای با تأکید بر راه دل و تزکیه آن، عقل و ادراک را کمتر بها داده اند. برخی نیز تجربه دینی افراد را گوهر دینداری دانسته اند. این نوشتار با نگاهی به این نظریات با تأکید بر اسلام شناسی استاد مطهری درنهایت «توحید» را به عنوان گوهر همه اعتقادات معرفی می کند، تا جایی که حتی دو مرحله بعدی که اخلاق و احکام هستند نیز وامدار این اعتقاد کلیدی و اساسی خواهند بود. در اندیشه اسلام ریشه همه ملکات و فضایل اخلاقی، خدا خواهی و موحدبودن است و فقه و رفتار فقهی، سلوک در راهی است که خداوند متعال به ما نشان داده است و هدف از آن، بنده محض خداشدن است.
عمومیت تسبیح حقیقی آفریدگان در هندسه معرفتی اندیشه دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲ (پیاپی ۳۱)
349 - 373
حوزههای تخصصی:
مسئله تسبیح خدای تعالی از سوی عموم آفریدگان، از آموزه های بدیع قرآن کریم است. جمادات در بادی امر، فاقد شعور و ناتوان از تسبیح آفریدگار به نظر می رسند، خداوند برای تغییر این نگرش، بارها در کتاب هدایت خود (قرآن کریم)، انسان را متوجه شعورمندی سایر پدیده ها و ابراز بندگی آنها نسبت به پروردگار کرده است. تسبیح خداوند از جانب آفریدگان، فرع برخورداری آنها از فهم و شعورمندیشان است. بنابراین تسبیح گوی باری تعالی نه تنها بنی آدمند، بلکه هر جماد، نبات، حیوان و برخی انسان ها و موجودات مشابه آنان دارای تسبیحی آگاهانه و از سر انقیادند، و همه اجزای عالم هستی هم خود ناخواسته و نادانسته، عینِ ذکرِ شریفِ (سبّوحٌ قدّوسٌ) در نظام جبری و تکوینی هستند و هم خواسته و دانسته، گویای این ذکر مقدس در نظام اختیاری و تکلیفی خواهند بود. در پژوهش حاضر بر آنیم تا تبیینی به نسبت روشن از هر دو نوع تسبیح ارائه دهیم و مدعی هستیم تسبیحی که قرآن آن را به رخ آدمیان می کشد، تسبحی متفرع بر حیات مندی، شعورمندی و از سر اختیار و انتخاب است. این پژوهش با محور آیات و روایات اما با صبغه فلسفی، به تبیین مدعای مذکور می پردازد.
جایگاه خداباوری گشوده به عنوان رویکردی نوین در میان انواع خداباوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خداباوری گشوده به عنوان رویکرد جدیدی در عرصه الهیات و فلسفة دین، نظریات و دیدگاه هایی را مطرح کرده است که هم به لحاظ فلسفی و هم به لحاظ الهیاتی (کلامی) توجه بسیاری از اندیشمندان معاصر را به خود جلب کرده است. مدعای اصلی و اساسی حامیان این رویکرد این است که بسیاری از آموزه های رایج درباره ذات و صفات خدا (و به طور خاص صفاتی مانند علم پیشین خدا، تغییر ناپذیری، انفعال ناپذیری و بی زمان بودن خدا)، برگرفته از فلسفه های یونانی، به ویژه سنت نوافلاطونی هستند و تحت تأثیر آن ها قرار دارند و به همین دلیل، از مسیر اصلی خودشان که همان مسیر کتاب مقدس است، فاصله گرفته اند. بنابراین، برای زدودن انگاره های نادرست فلسفی از صفات حقیقی خدا در کتاب مقدس، بایستی بار دیگر آن ها را بازبینی و اصلاح کنیم. از آن جا که بنیان گذاران و مدافعان این مکتب مدعی هستند که نظریاتشان در سنت خداباوری و خداباوری سنتی ریشه دارد، با نگاهی تاریخی به این جنبش الهیاتی و بررسی مسیر پیدایش آن، صحت وسقم ادعای آن ها را ارزیابی می کنیم. برخی از الهی دانان و فلاسفه دین معاصر، خداباوری گشوده را از انواع خداباوری سنتی قلمداد می کنند، برخی دیگر آن را انحرافی در سنت خداباوری و برخی نیز آن را نوعی مکتب ارتدادی و بدعت آمیز می دانند که در سنت راست کیشی جایگاهی ندارد. به هرحال، هرچند زمان زیادی از آغاز این جنبش نمی گذرد توانسته است نظرها را، چه موافق چه مخالف، به خود جلب کند؛ تعداد بسیار زیاد مکتوباتی که در تأیید یا ردّ این مکتب نگاشته شده است، شاهد این مدعاست. بنابراین، جا دارد ما نیز با استفاده از منابع بسیار غنی خود در سنت فلسفی کلامی اسلام و با شناخت کاملی از این دیدگاه، وارد عرصه بحث های جدید در حوزه الهیات و فلسفة دین شویم.
بررسی تطبیقی آراء ابن سینا و ابن میمون درباره معاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی - کلامی سال نوزدهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۷۳)
194 - 215
حوزههای تخصصی:
ابن سینا و ابن میمون هر دو از فیلسوفانی بوده اند که دغدغه اثبات عقلانی عقاید دینی خود را داشته اند. ابن سینا از منظرِ اسلام معاد را در دو شکل روحانی و جسمانی می پذیرد، اما در نحوه پذیرش آن ها دو رویکرد متفاوت دارد. او معاد جسمانی را نه از طریق استدلال، بلکه به دلیل ایمانش به کلام اللّه می پذیرد و معاد روحانی را از طریق برهان اثبات می کند. او سیمای معاد و تمام ویژگی ها و اوصاف آن را روحانی تأویل کرده و لذّت والم ابدی را متعلق به نفس می دانسته است. نفس است که پس از جدایی از تن نیکبخت یا بدبخت است. غایتِ لذّت، نظر به ذات باری تعالی و ملائکه است. ابن میمون هم به همین منوال برای اثبات معاد روحانی اقامه برهان کرده است. او نیز به پاداش و مجازات و لذّت و اَلم روحانی اخروی قائل است و غایت لذّت را رؤیت شخینا می داند که از آن به «معرفت» تعبیر می شود. در این مقاله به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه فلسفی یکی با داعیه اسلام و دیگری با داعیه یهود پرداخته شده است.