فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۶۱ تا ۲۸۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
76 - 94
حوزههای تخصصی:
مدرسه با وجود آن که از جمله دستاوردهای مهم بشر به شمار می آید و ظرفیت های قابل توجهی به منظور پرورش و تربیت جوامع دارد، اما به واسطه رفتارها و ساختارهای نامناسبی که بر آن تحمیل شده است، نه تنها امکان نقش آفرینی کامل خود را از دست داده، که در نگاه بدبینانه گروهی از اندیشمندان، نهادی کم اثر و یا گاه بی اثر معرفی شده است. به نظر می رسد اصلی ترین دلیل چنین تلقی هایی عدم فهم صحیح از پدیدار مدرسه باشد. چنانچه مدرسه را نهادی اجتماعی تعریف نماییم، و نه نهادی علمی، آن گاه است که ضمن تغییر ساختار حاکم بر مدارس، از موهبت تربیت مدرسه ای بهره مند خواهیم شد. برخلاف آن چه امثال ایوان ایلیچ گفته اند، این جامعه نیست که باید مدرسه زدوده شود، بلکه مدرسه زدایی از خود مدرسه است که می تواند ظرفیت های حقیقی مدرسه را فعلیت ببخشد. این مهم از رهگذار پدیدارشناسانه و مبتنی بر پدیدارشناسی هایدگر قابل رخ دادن خواهد بود. از نظر هایدگر مدرسه می بایست عرصه ی مجال باشد، عرصه ای که مدرسه و معلم به-واسطه ایجاد مجال یادگیری و سخن گفتن برای شاگردان، مهم ترین نقش را به منظور اصالت بخشی به زیست آنان ایفا می کنند.
بررسی عاملیت اخلاقی هوش مصنوعی عام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از مقاله حاضر بررسی عاملیت اخلاقی هوش مصنوعی عام است. در بسیاری از پژوهش ها، عاملیت اخلاقی هوش مصنوعی در چهار دسته ۱- عامل تأثیر اخلاقی، ۲- عامل تأثیر اخلاقی ضمنی، ۳- عامل تأثیر اخلاقی آشکار و ۴- عامل اخلاقی کامل، تقسیم بندی می شود. در این مقاله با استفاده از روش تحلیلی-انتقادی سطح چهارم این دسته بندی یعنی عامل اخلاقی کامل در هوش مصنوعی عام موردبررسی قرار خواهد گرفت. در صورت امکان پذیر بودن هوش مصنوعی عام، چنین هوشی توانایی های فراوانی به دست می آورد، و لذا نگرانی های اخلاقی بسیاری وجود خواهد داشت. یکی از مهم ترین دلایل اهمیت مقاله حاضر این است که این دسته بندی عاملیت اخلاقی به تکرار مورداستفاده پژوهشگران قرارگرفته و نیاز به یک بررسی مجدد احساس می شود. نتایج بررسی حاضر نشان می دهد که اگر هوش مصنوعی عام امکان پذیر باشد باید آن را در دسته عامل اخلاقی کامل قرار داد. البته چنین عامل اخلاقی کاملی دو ویژگی دارد: اول، عاملِ اخلاقیِ هوشِ مصنوعیِ عام می تواند اصولِ اخلاقیِ انسان را یاد بگیرد و یا اصول اخلاقی دیگری از آن استنتاج کند؛ اما نباید تصور کرد که اصول اخلاقی انسان را اصول اخلاقی خود بداند؛ و دوم، عامل اخلاقی هوش مصنوعی عام می تواند اهداف و اصول اخلاقی خود را شکل دهد و این اصول ممکن است متفاوت/بر ضد اصول اخلاقی انسان ها باشد.
سناریوهای آیندۀ علوم انسانی اسلامی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لازمه برنامه ریزی هوشمندانه برای آینده دانش های انسانی، داشتن تصویری از چگونگی شکل گیری ویژگی های آنها در دنیای آینده است؛ بدون توجه به تغییراتی که در آینده به وقوع خواهد پیوست، برنامه ریزی ها و سیاستگذاری ها حتی در صورتی که کاملا دقیق و اصولی باشد متناسب با شرایط گذشته و حال است و نمی تواند برای شرایط آینده از کارآیی و اثربخشی لازم برخوردار باشد، برای مواجهه با آینده ای مبهم و چندگانه نیازمند « برنامه ریزی پابرجا» هستیم که مبتنی بر شرایط آینده تدوین شده باشد و با وقوع اتفاقات جدید پایدار و تاب آوری خود را از دست ندهد. علوم انسانی اسلامی از چند جهت در معرض تغییرات زمانه است؛ اولا موضوعاتی که در این دانش مورد بحث قرار می گیرد متناسب با شرایط زمان، مساله های روز و سؤالاتی که پرسیده می شود تغییر می کد؛ ثانیا روش های به کار رفته در علوم انسانی اسلامی بدون نسبت با تحولات روش شناسی در سایر علوم نیست. از سوی دیگر باید به تحولاتی که در بکارگیری نشر توزیع علم و دستاوردهای آن اتفاق می افتد، اشاره کرد.علوم انسان اسلامی را می توان از منظر جهانی و از منظر کشور ایران اسلامی، مورد بحث قرار داد و آینده نگاری های متفاوتی را این دو رویکرد طلب خواهند کرد که این نگاشته بر روی آینده پژوهی در ایران اسلامی متمرکز شده است و روندهای جهانی شدن علوم و حرکت پرشتاب علوم به سمت دانش های انسانی را تنها به عنوان تأثیرات کلان محیط دانش محسوب خواهد کرد. این مقاله می کوشد تا با بررسی کلان روندهای گذشته علوم انسانی اسلامی در ایران، تحلیل واقع بینانه ای از وضعیت موجود این دانش در ایران ارائه داده و در پرتو پیشران های آینده وضعیت این دانش را در چهار سناریو « پایان علوم انسانی و جنگ در فضای ابری»، « ایمنی گله ای و استراتژی های تدافعی»، « تخصص گرایی» و « عمومی سازی دانش اسلامی» مورد بررسی قرار می دهد.
اعلامیۀ 1277 کلیسای کاتولیک و پیامدهای علمی و الهیاتی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اعلامیه یا محکومیت نامه1277 برآیند سلسله مشاجراتی فلسفی و کلامی ازابتدای قرن سیزدهم است که اسقف پاریس (اتین تمپیر) علیه آموزه های ارسطویی، توماسی و ابن رشدی صادر کرد. این اعلامیه بدواً با هدف صیانت از آموزه قدرت مطلق خداوند و نقد قاعده پردازی های فیلسوفانه و کلامی درباره خداوند صادر شد اما بعدها تحولات جدیدی رقم زد که خارج از اغراض اولیه بانیان آن و بلکه در تضاد با آنها بود. در این پژوهش به روش تحلیلی-استنادی، ابتدا تحلیلی از زمینه ها و اختلاف نظرهای فلسفی و کلامی منتهی به اعلامیه1277، اهداف اولیه و نقشه مفهومی آن ارائه کرده ایم. صیانت از آموزه قدرت مطلق خداوند، نخستین و پررنگ ترین هدف این اعلامیه است. اما لوازم پنهان و درازمدتی همچون نومینالیسم، سکولاریسم و همین طور توسعه علم مدرن و خروج علم از سایه نگرش ارسطویی را هم تحلیل کرده و نشان داده ایم که این ها لوازمی الهیاتی، علمی و فلسفی هستند که نه تنها مورد نظر بانیان اعلامیه نبوده بلکه در تضاد با خطوط اصلی افکار آنهاست. اینها لوازمی بدواً فلسفی و الهیاتی اند که در طول زمان ابعاد علم شناسانه، اجتماعی و فرهنگی به خود گرفته و –عمدتاً ناخواسته- دایره نفوذ جغرافیایی و فکری اعلامیه1277 را از زمان و مکان خود فراتر برده و در مواردی هم اغراض بنیان گذاران آن را نقض کرده اند.
نظریه مدنی فارابی چیست؟ تحلیل بخش دوم کتاب الملّه و بیان کاربست سیاسی آن(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲
1 - 22
حوزههای تخصصی:
اگر کتاب الملّه را بنیان سایر آراء مدنی و سیاسی فارابی بدانیم، به هیچ وجه ادعایی گزاف نکرده ایم. ابونصر فارابی با تألیف این رساله فلسفهِ فلسفه مدنی و سیاسی خویش را ارائه کرده است و بن مطالب خود را در آن قرار داده است. با تأمل در محتوای این رساله به خوبی می توان آن را به دو بخش تقسیم کرد. معلم ثانی در بخش نخست از مسائلی سخن رانده است که خود بنیان بخش دوم یعنی، علم مدنی می باشد و در بخش دوم که ما در این جستار به دنبال فهم فحوی آن به صورت توصیفی و تحلیلی هستیم، از مسائلی بحث کرده است که آن مسائل، فلسفه مدنی را تشکیل داده است. با تأمل و تدقیق در بخش دوم کتاب الملّه، دریافته خواهد شد که فارابی از دو احصاء سخن گفته است. یکی احصاء سعادت و دیگری احصاء سیاست است و به صورت کلی این دو امر، مسائل علم مدنی را تشکیل داده است.بدین ترتیب، هدف جستار پیش رو نیز تحلیل بخش دوم این رساله خواهد بود که در ذیل آن نظریه مدنی فارابی قابل دسترسی خواهد بود. به عبارت دیگر، پرسش این جستار چنین است که چگونه مباحث عنوان شده در بخش دوم کتاب الملّه باعث ایجاد یک نظریه مدنی شده است؟
نقد و تحلیل نقش پوچی در زندگی از منظر توماس نیگل(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲
42 - 62
حوزههای تخصصی:
پوچی از جمله مسائلی است که همواره مورد توجه فلاسفه و نظریه پردازان مختلف بوده است. تامس نیگل از جمله این فلاسفه محسوب می شود. نیگل دو استدلال در دفاع از پوچی زندگی ارائه کرد. بر اساس استدلال نخست او، پوچی محصول فاصله پر ناشدنی میان آرزوهای بشر (جهان مطلوب) و واقعیت بیرونی (جهان بیرونی) است. او در این استدلال ادامه دهنده راه افرادی چون کامو (و پیش از او شوپنهاور و دیگران) بوده است. با این حال، آنچه دیدگاه نیگل را حائز اهمیت میکند، استدلال دوم از پوچی است که بر مسئله عقلانیت بشر استوار است. آیا انسان چنان است که میتواند عقلانیتی ثابت داشته باشد که در احوالات مختلف قابل دفاع باشد؟ نیگل به این سوال پاسخ منفی میدهد. او معتقد است عقلانیت بشر، تنها از یک زاویه بشری قابل دفاع است و اگر انسان بتواند از خود جدا شود و از زوایه دیگری به خود نگاه کند (قابلیت فراروی بشر) آنگاه خواهد یافت که عقلانیتش چندان استوار و قابل اتکاء نیست و آنچه در مرحله نخست، عقلانی، ارزشمند و جدی می یابد، با نگاه از بالا، چندان مطمئن و قابل اعتماد نیست. فقدان عقلانیت موجب فقدان ارزش میشود، زیرا ارزشها بر یک بنیان عقلانی استوار میشوند و اگر چنین بنیانی در دسترس نباشد، ارزشها نیز نمی توانند مبتنی بر امری ثابت باشند و این وضعیت پوچی است. البته از نگاه نیگل، پوچی به خوبی خود، امر ناپسندی نیست بلکه نحوه زیست ما انسانهاست که بایستی با آن کنار بیایم. فهم پوچی زندگی تنها از بار جدیت زندگی میکاهد و به ما میگوید که با رویکرد تساهل آمیزتر و طنازانه تری با هستی مواجه شویم. نوع روش تحقیق توصیفی – تحلیلی و بر مبنای مطالعات کتابخانه ای است.
مهنت و ملت: تحلیل محتوایی بخش نخست کتاب الملة فارابی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲
172 - 198
حوزههای تخصصی:
فارابی در ده بند نخستین کتاب المله به ذکر موضوعات مختصر ولی در عین حال بنیادین پرداخته است. تعریف ملت، بیان انواع جوامع، تقسیم ملت به آراء و افعال و ذکر هر کدام از آن ها، ترادف ملت با مفاهیم دیگری مانند دین و شریعت، روش استنباط آراء ملت، شباهت ملت فاضله به فلسفه، ارتباط دو جزء ملت با حکمت نظری و عملی، مقابله با مغالطه با استفاده از جدل و خطابه، دلایل عدم تقدیر برخی از قوانین توسط رئیس اول، شرایط رؤسای پس از رئیس اول، حکمت، فقاهت و فضیلت رئیس مدینه، و بحث از فلسفی بودن فقه اهم مطالب فارابی در این ده بند می باشد. از سوی دیگر، باید اذعان کرد نظریات مختلفی از عبارات فارابی قابل استخراج است: 1. وحی به مثابه عالی ترین قوه تعقل؛ 2. وحدت حکمت نظری و عملی- وحدت عقل نظری و عملی؛ 3. فلسفه فقه؛ 4. فلسفه حکمرانی؛ 5. مقاصد شریعت؛ 6. آریستوکراسی؛ 7. فقه فلسفی. در مقاله حاضر علاوه بر ترجمه ده بند نخست کتاب المله، محتوای آن نیز تبیین شده و این نظریات هفت گانه از کلام فارابی استخراج شده است.
تحلیل پدیدارشناسانه فیلم: رویکردی فلسفی برای درک عمیق تر تجربه سینمایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۹
23 - 42
حوزههای تخصصی:
بی تردید توجه به تفکرات فلسفی در شکل دهی به نظریه فیلم و شکل گیری آثار هنری و سینمایی اثرگذاری بسیاری دارد . تحلیل فیلم از منظر نظریه های معاصر، برگرفته از بنیادهای نامگرایی و پندارگرایی است که باعث ایجاد اشکالات وجودشناختی و معرفت شناختی بسیاری به تبع فلسفه شکل دهنده آن می شود . تحلیل بازنمایی فیلم از منظر پدیدارشناسی، در تحلیل ابعاد مختلف فیلم مانند تصویر، صدا، روایت، محتوا، دریافت و ادراک تماشاگر، ثمرات مهم و متفاوتی به بار می آورد . این مقاله می کوشد با بررسی مختصر ماهیت بازنمایی هنری در نظریه پدیدارشناسی، ضمن توجه به مؤلفه های مهم این نظریه، برخلاف نظریه های سنتی که بر محتوا، ساختار و فرایند ساخت فیلم تمرکز دارند، نگرش متفاوت و تاثیرگذار این اندیشه در بازنمایی فیلم را ارزش گذاری کند . در همین راستا با روش تحلیلی-تفسیری، چگونگی ظاهر شدن واقعیت و معنا در دنیای فیلم از این منظر و افزایش تجربه تماشاگر در تحلیل عمیق و جامع از عناصر مختلف فیلم از جمله زبان تصویری و صدا، زمان و مکان، فضا و مکان پدیدار، نور و رنگ پرداخته می شود . درنتیجه این رویکرد پدیدارشناسانه نه تنها به درک عمیق تر از داستان و شخصیت ها کمک می کند، بلکه ارتباط تماشاگر با زمینه و جهان داستانی را تقویت می کند و تجربه سینمایی را برای تماشاگران افزایش می دهد . نظریه پدیدارشناسی فیلم تأکید می کند که شعور ما نه تنها از طریق کنش هایمان با نمودها ارتباط برقرار می کند، بلکه در ساخت آنها نیز نقشی ایفا می کند . این نقش تابع منطق خاصی است که هنوز به طور کامل درک نشده است .
فوکو و هستی شناسیِ رمان: واسازی مفهوم خانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۹
269 - 292
حوزههای تخصصی:
موضوع مقاله حاضر تحلیل فوکو از هستی شناسی رمان است؛ هدف اصلیِ پژوهش حاضر خوانشی بینارشته ای برای نشان دادن این نکته است که چگونه هستی شناسیِ رمان بر واسازی مفهوم خانه مبتنی است: شخصیت های رمان برخلاف شخصیت های حماسه یونانی و کتاب مقدس هر بار از خانه دور می شوند تا قلمروی ناشناخته از هستی یا بُعدی تازه از انسان را کشف کنند. فوکو با خوانش رمان دُن کیشوت این نکته را نشان می دهد. بین این بی خانمانی استعلایی و هستی شناسیِ تازه رابطه مستقیم وجود دارد. نتایج پژوهش حاضر معلوم کرده است که این واسازی مفهوم خانه نتایج مشخصی داده است: 1. رمان، اخلاق مبتنی بر تفاوت را جایگزین اخلاق شباهت محور کرده است. 2. خانه یک مفهوم ثابت و بدون تغییر نیست، بلکه مفهومی است که ساخته می شود. 3. ماجراجویی رمان فراروی از امر معلوم به سوی قلمروهای نامعلوم است. 4. رمان در جستجوی اتوپیا نیست، بلکه نقشه نگاری هتروتوپیا به عنوان قلمروهای صیرورت و کثرت است. نتیجه محوریِ پژوهش حاضر آن است که تفاوت رمان با حماسه، صرفا تفاوت ژانری نیست، بلکه تفاوتی هستی شناختی است.
مطالعه تطبیقی مبانی معرفت شناختی نقد متافیزیک در آراء فلسفی کانت و کارناپ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۹
405 - 432
حوزههای تخصصی:
متافیزیک در تاریخ فلسفه پیشینه ای دیرینه دارد. هرچند که به قدمت خود فلسفه نمی رسد، همواره بخشی اساسی از نظام های فلسفی بوده و به عنوان فلسفه اولی، یعنی برترین بخش دانش عقلی، شناخته شده است. گاه نیز متافیزیک مترادف با فلسفه در نظر گرفته شده و به بررسی مسائل بنیادین، جوهر و واقعیت امور یا همان هستی محض پرداخته است. با این حال، در نتیجه تحولات فکری، متافیزیک با انتقادهای جدی و حتی انکار مواجه شده است. ایمانوئل کانت و رودلف کارناپ، دو فیلسوف برجسته از دو جریان اصلی فلسفی، دیدگاه های انتقادی ای نسبت به متافیزیک اتخاذ کردند که تحولات عمیقی در این حوزه پدید آورد. کانت با طرح انقلاب کپرنیکی و تمایز میان گزاره های تحلیلی/تألیفی و مفاهیم پیشینی/پسینی، امکان پذیری متافیزیک را مورد بررسی قرار داد. در مقابل، کارناپ، از چهره های شاخص حلقه وین، با ارائه نظریاتی درباره احکام تحلیلی/تألیفی و نسبت آن ها با تجربه، نظامی معرفت شناختی بنا کرد که گزاره های متافیزیکی را بی معنا تلقی می کرد .این مقاله به دنبال پاسخ به پرسش های زیر است: کدام جنبه از فلسفه کانت موجب احیای فلسفه و تأثیر بر کارناپ و پوزیتیویسم منطقی حلقه وین شده است؟ نقد و تبیین کانت از متافیزیک چگونه بوده است؟فلسفه عقل گرای کانت چه تأثیری بر تجربه گرایی پوزیتیویست های منطقی داشته است؟ مقایسه دیدگاه های این دو فیلسوف نشان می دهد که کارناپ از فلسفه کانت الهام گرفته است. با این حال، تفاوتی بنیادین میان آن ها وجود دارد: کانت تلاش کرد متافیزیک را از چارچوب سنتی آن رها کرده و به شکلی علمی و استوار بازتعریف کند؛ درحالی که کارناپ، با تأکید بر تجربه گرایی و انکار ارزش متافیزیک، در پی حذف آن و علمی کردن معرفت بشری بود.
بررسی و تحلیل دیدگاه ملاصدرا در مورد خودآگاهی با نظر به رویکردهای ایستا و پویا به خودآگاهی در علوم شناختی و فلسفه ذهن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۳ شماره ۹۹
49 - 80
حوزههای تخصصی:
امروزه در تقابل با رویکرد ایستا (دکارتی) به خودآگاهی، در حوزه علوم شناختی و فلسفه ذهن رویکرد جدیدی به خودآگاهی شکل گرفته است که از آن با نام رویکرد پویا یا تکامل گرا یاد می شود. قائلین به این رویکرد که از جمله آنها می توان به داماسیو، راچت، لارنسن و بیکر اشاره کرد، علیرغم برخی اختلاف نظرها، در چند محور با یکدیگر اشتراک دارند. این محورها عبارتند از الف- حقیقت "من" یا "خود" وابسته به جوهری مجرد و مستقل از بدن نیست بلکه ریشه در بدن و اندام بدنی دارد. ب- حقیقت "خود" و به تبع آن خودآگاهی امری ایستا نیست بلکه یک فرآیند پویا و رو به تکامل است. ج- ارتباط با جهان و انسانهای دیگر نقش کلیدی در تکامل خودآگاهی دارد. د- خودآگاهی نسبت مستقیم با بدنمندی دارد زیرا خودآگاهی حداقل در مراتب ابتدایی آن ریشه در تمایز بین بدن و محیط پیرامون دارد. با نظر به آراء ملاصدرا در مورد خودآگاهی مشخص می شود که هر چند برخی مؤلفه های رویکرد پویا در آراء ملا صدرا نیز یافت می شود اما دیدگاه ملاصدرا دیدگاهی منحصر به فرد است که علیرغم پایبندی به بسیاری از مؤلفه ای رویکرد پویا نمی توان آن را ذیل این رویکرد قرار داد
بررسی رابطه ذهن با انواع ادراکات نفسانی از منظر ابن سینا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۳ شماره ۹۹
181 - 211
حوزههای تخصصی:
ابن سینا در بخش های متعددی از کتب خود، در هنگام سخن گفتن از ادراک و یا قوای ادراکی، به واژه ذهن اشاره نموده است که حاکی از اهمیت ویژه ذهن در تحقق ادراکات است؛ به همین دلیل، بیان این مطلب صحیح به نظر می رسد که مقدمه درک بسیاری از مسائل حکمت سینوی ازجمله مباحث معرفت شناختی، داشتن فهم و بینشی دقیق از چیستی ذهن و رابطه آن با انواع ادراکات نفسانی است؛ این در حالی است که ابن سینا، در آثار خود، به صورت مستقل چیستی ذهن و ویژگی های آن را توضیح نداده است؛ این پژوهش با توجه به عبارات گوناگون مطرح شده در آثار ابن سینا و تحلیل آن ها، درصدد تبیین و حل مسئله مذکور برآمده است. برخی از یافته های مهم این پژوهش آن بوده که برخلاف بسیاری از فیلسوفان و همچنین علم شناختی معاصر که تمامی ادراکات نفسانی را منسوب به ذهن می دانند، ابن سینا، ذهن را سبب تحقق همه ادراکات نفسانی نمی داند. در آثار او، وجود توانایی های ذهنی، تنها محدود به نوع انسانی گشته است که البته خود این امر نیز، ناشی از عدم وجود عقل در دیگر انواع حیوانات است. اگرچه همه حیوانات ، دارای برخی از ادراکات خاص هستند که کمال اول نامیده می شوند، اما طبق نظرات ابن سینا، آن ها را نمی توان ذهنی دانست.
تاثیر معنای زندگی بر علوم انسانی اسلامی از نظر علامه مصباح یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۸۳)
79 - 97
حوزههای تخصصی:
رابطه معناداری زندگی و علوم انسانی و تأثیر آن در جهت گیری علوم انسانی یکی از موضوعات بنیادینی است که با وجود اهمیت آن، کمتر مد نظر متفکران و اندیشمندان قرار گرفته است. البته بحث معناداری و پوچی زندگی و چیستی «معنای زندگی» از موضوعاتی است که همواره محل بحث بوده و تبیین آن همچنان دغدغه فلاسفه و اندشمندان است و هرکدام درصدد بوده اند تا بر اساس مبانی خاص خود در این باره راه معنادار شدن زندگی را فراسوی بشر قرار دهند و به زعم خود آینده ای بی بازگشت برای بشر ترسیم نمایند. از سوی دیگر دانشمندان علوم انسانی به گمان خود، تلاش های علمی خویش را در جهت تحصیل زندگی هر چه بهتر برای بشر به کار گرفته اند، ولی کمتر اندیشمندی جهت گیری صحیح علوم را وجهه تلاش علمی خود قرار داده است. از بین معدود فلاسفه ی بصیری که می توان تلاش علمی او را در جهت تبیین معنای زندگی تفسیر نمود، علامه مصباح یزدی است. این مقاله برآن است تا با تبیین «معنای زندگی» از نظر ایشان، تأثیر آن بر ضرورت جهت گیری علوم انسانی در جهت تحقق معنای زندگی انسانی بر اساس بینش توحیدی را توضیح دهد.
مواجهه با بحران هویت شخصی مسلمانان در پرتو خوانشی نوین از ماهیت عواطف در سنت عقلی اسلامی (ابن سینا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین بحران های حال حاضر در میان مسلمانان، بحران هویت شخصی است. اغلب متفکران معاصر در جهان اسلام با به تصویر کشیدن وضعیت بحران در جوامع مسلمان، تلاش کرده اند تا شیوه های مواجهه با آن را تقریر کنند. اغلب این مواجهه ها بیشتر در بستر بُعد جمعی هویت تبیین شده است. در عین حال برخی از آنها بحران را در شخص مسلمان دنبال کرده و درصدد تحلیل آن برآمده اند. در تفکر معاصر جهان نیز پرسش هویت شخصی، که از دیرباز مورد توجه فیلسوفان بوده است، اکنون در سنت فلسفه تحلیلی به مثابه یک پرسش متافیزیکی مطرح می شود. اما نگرش های جدید به این پرسش با بیان انتقادات جدی، از سطوح متمایز پرسش هویت شخصی سخن می گویند. با توجه به این تمایزها و همچنین با عنایت به توجه برخی متفکران معاصر مانند شایگان که بحران هویت را در ساختار عاطفی مسلمانان می دید، این پژوهش تلاش می کند که با توسیع نظر وی و بهره گیری از نظریه های معاصر در عواطف، تحلیلی از بحران هویت مسلمانان ارائه کند. بدین منظور و بر مبنای پیوند عمیق بین دین و عواطف، نقطه عزیمت خود را برای ارائه طرحی به جهت مواجهه با بحران هویت شخصی مسلمان در تقریری از ماهیت عاطفه نزد فلاسفه مسلمان به خصوص ابن سینا قرار می دهد. از این رو با شرحی از نظریه عاطفه نزد ابن سینا و تلقی ای که او از نقش عاطفه در نظام فلسفی اش دارد، با توسیع روش مواجهه او در جهان امروز، مسیر دیگری برای احیای سنت عقلی و مواجهه با بحران های جهان اسلام ایجاد می کند.
Beyond Variability: A Causal Perspective on Basic Emotions(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
291 - 308
حوزههای تخصصی:
This paper explores the debate between Basic Emotion Theory (BET) and Psychological Construction Theory (PCT) regarding the nature of emotions, focusing on the challenges PCT poses to BET's claims of universality, discreteness, and biological underpinnings. By examining empirical evidence and theoretical frameworks, this paper argues that the variability in emotional responses, often cited by PCT proponents as a challenge to BET, does not negate the existence of distinct basic emotions with biological foundations. Instead, the paper proposes a refined understanding of BET, emphasizing a causal perspective that focuses on the underlying mechanisms of emotions rather than solely on fixed physiological signatures.
ارسطو و نظریه عدمی انگاری شر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۷۷)
211 - 232
حوزههای تخصصی:
طبق نظریه عدمی انگاری شر، شر فقدان امری است که شیء برحسب نوع خود باید به طور طبیعی از آن برخوردار باشد. این تعریف از فقدان متعلق به ارسطو است، اما خود ارسطو شر را هرگز به طور صریح با فقدان یکسان نشمرده است. ارسطو در کتاب مقولات به روشنی عنوان کرده که شر متضاد با خیر است. این در حالی است که طبق نظریه عدمی انگاری شر، خیر و شر رابطه عدم و ملکه دارند و شر فقدان خیر است. از سوی دیگر، به نظر می رسد که قطعاتی از کتاب مابعدالطبیعه ارسطو نظریه عدمی انگاری شر را تأیید می کنند. در این مقاله، به شواهد موافق و مخالف برای عدمی انگاری شر در ارسطو پرداخته خواهد شد. استدلال می شود که (1) به قطعات مؤید عدمی انگاری شر در مابعدالطبیعه، باید در پرتوی رابطه پیچیده تقابل تضاد با تقابل عدم و ملکه در ارسطو نگاه کرد، و (2) مؤیدات رهیافت وجودی ارسطو به شر محدود به کتاب مقولات نیست.
هوش مصنوعی و استنتاج بر پایه بهترین تبیین: آیا ماشین می تواند در حد ما انسان ها هوشمند باشد؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹
۲۱۱-۱۸۸
حوزههای تخصصی:
هوش مصنوعی یا ماشینی، که امروزه در حال گسترش به تمام ساحت های زندگی بشری است، بی تردید نیازمند بررسی و ارزیابی از ابعاد گوناگون از جمله بُعد فلسفی است. یکی از سوالات فلسفی در این زمینه این است که آیا هوش مصنوعی می تواند تا آنجا پیشرفت نماید که کاملاً به حد هوش طبیعی انسانی و یا حتّی فراتر از آن نائل آید؟ آیا در این خصوص برای هوش مصنوعی محدودیّت یا مانعی فلسفی قابل تشخیص است که اساساً آن را برای همیشه از نیل به چنین سطحی محروم سازد؟ این مقاله در صدد پرداختن به چنین سوالاتی است. طبق بررسی ها و نتایج مقاله، هوش مصنوعی، که تاکنون در مسیر توسعه خود دو موج را پشت سرگذاشته، برای ورود به موج سوم و تقرّب به هوش طبیعیِ انسانی نیازمند توانایی انجام نوعی استنتاجِ وابسته به زمینه به نام "اَبداکشن" ("استنتاج بر پایه بهترین تبیین") است؛ درحالی که نسبت به چنین توانمندی، به دلیل خلّاقانه، محتوایی، غیرصوری و غیرمحاسباتی بودنِ این نوع استنتاج، اساساً افق روشنی برای ماشین متصور نیست. در واقع طبق استدلالات مقاله، هوش ماشینی، گرچه می تواند در ابعاد کارکردی خود (یعنی ابعاد صوری-محاسباتیِ محض) هوش انسانی را پشت سر گذاشته و از آن فراتر هم برود، ولی مادام که از توانمندی های غیرکمّی و غیرصوری نظیر "تخیّل"، "خلّاقیّت"، "فهم"، "تفّکر"، "شمّ خوب" و در رأس آنها "آگاهی" (که هوش طبیعی انسانی متنعّم از آنهاست) محروم باشد، امکان هوشمندی در تراز هوش انسانی را نخواهدداشت.
نقد و تحلیل نقش مسیحیت و عوامل همسو با آن در واژگونی تاریخیت خواست طبیعی انسان و نخبگان؛ از دیدگاه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
59 - 77
حوزههای تخصصی:
از منظر نیچه؛ یکی از علل شاخص بدبینی در فلسفه ی شوپنهاور؛ ریشه در تاثیر عمیق دین مسیحیت در لایه های زیرین فرهنگ اروپا دارد. بدبینی مقدمه رسیدن به بیزاری است، بیزاری جستن از هرگونه «خواست طبیعی» و «تفاوت» است. «اصل تفاوت» چیزیست که افلاطون پیش از این بدان پرداخته بود. البته؛ نیچه نه تنها تلاش های افلاطون در این باب را ناکافی می داند بلکه؛ پیامدهای حاصل از فلسفه ی او را از بین برنده ی «اصل تفاوت» میداند. با ظهور مسیحیت و شعار برابری ذاتی انسانها؛ اصل «تفاوت طبیعی» انکارگردید. به باور نیچه؛ این امر نه تنها باعث حذف عنصر «خواست طبیعی» و تفاوت انسانها باهم شد بلکه؛ باعث انکار و حذف طبقه ی نخبگان جامعه شده است که «تفاوت» را به مراتب آشکارتری دارند. او دلیل این امر را عدم حس تاریخی و نیز ناتوانی مسیحیت و فلسفه های همسو با آن در تبارشناسی مذاهب و اخلاق (فیزیولوژی نیروها) می داند. دین مسیحیت پولسی و همچنین وجود برخی عوامل روانشناختی باعث گردیده که نوع بی نظیری از انسان ها سرکوب شوند. بررسی تمام علل تباهی نیروی نخبگان؛ بخشی از پروژه اصلی نیچه است که در این مقاله تلاش شده مهم ترین آنها تحلیل گردد
تقابل مابعدالطبیعه ارسطویی و نیوتنی در عصر ناصری: نقد محمدکریم خان کرمانی بر نظریه خورشید مرکزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
155 - 179
حوزههای تخصصی:
محمدکریم خان کرمانی (1225 - 1288ق) در رساله فی تزییف کتاب أفرنجی فی حرکات الأفلاک (1269ق) خلاصه ای عربی از کتابی درباره نظریه خورشیدمرکزی و تبیین آن بر اساس مکانیک دکارت و نیوتن را آورده و آن را نقد کرده است. می دانیم خورشیدمرکزی و مکانیک باوری بر اساس تفسیری جدید از مابعدالطبیعه ریاضی باوری فیثاغورسی ایجاد شده بود. کرمانی، بر اساس اصول مابعدالطبیعیِ ارسطوییِ مکان و حرکت، دلایل قائلان به خورشیدمرکزی و تبیین های مکانیکی جدید آن ها را رد کرد و دلایل تجربی را برای نفی زمین مرکزی و پذیرش خورشیدمرکزی کافی نمی دانست. به عقیده او، تبیین های دکارتی و نیوتنی برای خورشیدمرکزی با اصول مابعدالطبیعی حرکت طبیعی و نفی خلأ سازگار نیستند. کرمانی با تغییر در ویژگی صُلبیت افلاک و پذیرش رقّت آن ها، تغییری در مفهوم سنتی فلک ایجاد کرد تا به دلایل خورشیدمرکزی پاسخ دهد. علاوه بر این، او معتقد بود دلایلی تجربی نیز برای نفی خورشیدمرکزی و حرکت زمین وجود دارند، و اِشکالات آزمایش های مؤید حرکت زمین را نشان داد. او آیات قرآن را نیز مخالف خورشیدمرکزی می دانست. نظام فلسفی - عرفانی مذهب شیخیه انگیزه ای برای رد نجوم جدید بود، اما کرمانی، مانند بسیاری از همتاهای مسیحی ارسطویی او در قرن هفدهم میلادی، برای مخالفت خود با نجوم جدید فقط بر نظام عقیدتی خود تأکید نکرد.
Comparing Immanuel Kant's and Allamah Tabatabai's Approach to Money and Wealth(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
173 - 184
حوزههای تخصصی:
Humans and human societies have different attitudes about the role and position of money and wealth. Some of them use all their efforts to earn money and wealth. In acquiring money and wealth, some make efforts in the right way and others in the wrong way. Some of the harms of the present age, such as war, are rooted in the wrong way of acquiring wealth and money. One of the thinkers who addressed this issue in some of his works is Immanuel Kant. According to Kant, wealth in individual and social life is strongly influenced by his material foundations. This research compares his view on money and wealth with Allamah Tabatabai's view using descriptive-analytical method and using library resources. The findings of the research indicate the existence of commonalities and differences. Paying attention to money and wealth and staying away from poverty are common concerns of these two thinkers. But the macro view and the small view of these two have fundamental differences with each other. Allamah Tabatabai explains a more comprehensive policy about money and wealth with a religious perspective, which can be a model for the present age.