فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۶۱ تا ۲۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
277 - 290
حوزههای تخصصی:
Lacanian Beauty in his ethics is encapsulated as making decisions and “act[ing] in conformity with one’s desires”. This idea is thought while reading Munro’s short stories to argue humans reconfigure their life through decision, transgression, act and love. Munro’s characters are confined in the condition that contextualizes them through one limited interpretation, detaching them from their individuality. To get out of this condition they detach from the Other via acting on their Real desire. So the Real opens the space for the decision that postulates the possibility for transgression. Thus, it is claimed making decisions leads to transgression that necessitates act whereby love is experienced. This study through analyzing decision, transgression, act, love and their relation introduces neutrality as a novel idea about a stance in which Beauty in Lacanian ethics is founded. It demonstrates neutrality is a pure communication area not polluted by Symbolic Order, a singularity, a power stance, a varietal stance in which love is the law. In this neutral singularity, humans succeed in living a life in its full. Lacanian ethics and sociology are interconnected to demonstrate the new context of life human can live so as to bring forth new outlooks on ethics including Beauty.
عقل عملی در دستگاه فکری اشاعره و رابرت ادامز با تاکید بر مبانی معرفت شناختی جوسایا رویس(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
202 - 224
حوزههای تخصصی:
رابرت آدامز عقل عملی و اخلاق را منوط به عقل اما منتهی به دین می داند، چراکه او از سویی متاثر از نظریه امرالهی و نظریه کسب اشاعره است و در نظریه وابستگی اخلاق به دین اعتقاد به منتهی شده اخلاق به دین دارد و از سویی دیگر مبنای مبانی عقل عملی خویش را حسن و قبح عقلی می داند. جوسایا رویس- بر ایدئالیست اخلاقی اعتقاد دارد و میان هستی شناسی، اخلاق، ایدئالیسم و خداشناسی توحیدی رابطه معناداری ایجاد می کند، ایدئالیسم اخلاقی رویس، نه همچون غزالی اخلاق را منوط به دینی خاص کرده و نه دین و اخلاق را مستقل از هم برمی شمارد، درواقع انسان را به صورت یک موجود استعلائی دارای معرفت پیشینی از اصول اخلاقی خوانده است. بنابراین انطباق دین و اخلاق جنبه پسینی و تاریخی نخواهد داشت، بلکه مبنای متافیزیکی و هستی شناسانه خواهد داشت. آدامز فارغ از اصالت دادن به عقل و اختیار مبنای اعتقادات خویش را طبق اصل «حس تکلیف» نسبت به دستورات واجب تعالی و داشتن عذاب وجدان می داند. اما اشاعره طبق دیدگاه «امرالهی» و «نظریه کسب» هر آنچه را که واجب تعالی جایز دانسته یا نهی می کند به ترتیب درست و نادرست و هر آنچه را که واجب تعالی بدان امر نماید، واجب است؛ بنابراین ملاک اثبات و صدقیت هر عمل را باید براساس موازین شریعت سنجید و انسان فقط کاسب دستورات واجب تعالی و شرع است. اما وجه اشتراک آدامز و اشاعره این است که سعادت و کلیه عملکرهای اخلاقی را منوط به دین دانسته اند.
سنجش تلفیق انگاری روش فلسفی ملاصدرا(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
1 - 15
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا اولین اندیشمندی است که در راستای وصول به واقع جامع، آشکارا از جمع منابع سه گانه - وحی، شهود و برهان - سخن گفته و آن را به گونه ای روشمند در فلسفه خود بکار گرفته است. یکی از تفسیرهای این نظریه، رهیافت میان رشته ای یا همان تلفیق است. تلفیق در اینجا به معنای بهره گیریِ هوشمندانه، منطقی و منسجم از سه منبع مذکور است. ما در این پژوهش، تفسیر مذکور را به بوته نقد برده ایم تا عیار آن روشن شود و مشخّص گردد که آیا چنین تفسیری پاسخگوی مسائلی که صدرا در پی آن بوده، هست یا نه؟ نتیجه اینکه در پنج محور این تفسیر را قابل اصلاح و تکمیل یافتیم. اول، بیان نکردن چگونگی عملکرد این رهیافت، دوم بکار نبستن تلفیق در تمام فلسفه متعالیه، سوم عدم بیان جایگاه این منابع، چهارم انحصار تلفیق در روش فلسفی و آخرین آنها پاسخ گو نبودن این تفسیر از حل مسائلی که ملاصدرا به دنبال حل آنها بوده است.
مصالح بشری از منظر فایده گرایی قاعده محور و فقه مصلحت محور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۴ بهار ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۴)
۱۰۷-۹۱
حوزههای تخصصی:
مصالح از جهت اعتبار به سه دسته معتبر، غیرمعتبر و مرسله تقسیم می گردد. فایده گرایی از جهتی به دو دسته فایده گرایی عمل محور و قاعده محور تقسیم می گردد. در فایده گرایی عمل محور بیشترین سود برای بیشترین فرد با توجه به موقعیت های جزیی سنجیده می شود و در فایده گرایی قاعده محور رعایت قواعد اخلاقی مد نظر است؛ بدون اینکه استثنا بردارد. در فقه مصلحت محور باید طبق قواعد عمل کرد؛ اما چه بسا در موارد جزیی به خاطر حفظ مصالح بالاتر باید مصالح پایین تر را فدا کرد. در فایده گرایی قاعده محور باید طبق قواعد پیش رفت و قاعده استثنابردار نیست. معیارهای زمانی مصلحت، مادی و معنوی بودن مصالح و توجه و عدم توجه به دین و مصالح اخروی، از جمله تفاوت های فایده گرایی و فقه مصلحت محور است. از سوی دیگر قاعده اُولی بودن دفع مفسده از جلب مصلحت، نیز بر مبنای فایده گرایی سلبی بازخوانی شده است.
عبادت با قربانی درهندوها و مقایسه با حکمت طاعات و عبادات از منظر ملاصدرا(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲
265 - 280
حوزههای تخصصی:
قطعاً عبادت، نهایت خضوع واظهارذلت به درگاه خداوند است. عبادت در قرآن کریم از جایگاه بالایی برخوردار است و به عنوان هدف خلقت بیان شده است. مطالعه ی آثار زندگی بشر نشان داده هر زمان که بشر وجود داشته، پرستش هم بوده است. ملاصدرا در حکمت متعالیه، به تبیین جایگاه و منزلت عبادت می-پردازد. انسان کامل از نظر او به، بکارگیری عقل نظری و عقل عملی و به عبادت و نابود کردن وسوسه ها و حجاب هایی درونی و بیرونی و التزام به شریعت و طریقت موصوف است. در این راستا فلسفه عبادت ملاصدرا، بر جهان شناسی، انسان شناسی و خداشناسی استوار می گردد، و این وجود شناسی، معرفه النفس و خداشناسی صدرایی است که امکانات و مواد لازم را برای حصول فلسفه عبادت او فراهم می آورد. ما در این مقاله برآنیم تا به تبیین طاعات و عبادات از منظر ملاصدرا و سپس مقایسه آن با عبادت با قربانی در آیین هندوها (اوپانیشادها) بپردازیم.(اوپانیشادها) بپردازیم.(اوپانیشادها) بپردازیم.
تحلیل عقلانی کارکردهای فردی و اجتماعی دینداری مبتنی بر آموزههای قرآنی و حدیثی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲
281 - 302
حوزههای تخصصی:
دین ارمغان بزرگ الهی است که به دست برگزیدگان خداوند به آدمیان ارزانی شده و از آن پس، از چنان حضور گسترده و عمیقی برخوردار بوده که حیات انسانی رنگ و بوی دینی یافته است.در بحث دین ودینداری مقوله های فراوانی مطرح است. اما از آن جا که دینداری با حقیقت وجود انسان و زندگی وی پیوند دارد این پژوهش بر اساس رویکردی نو حقیقت دین و دینداری را مورد بررسی قرار داده، ابعاد و مؤلفه های دینداری را تحلیل نموده است. در نهایت با توجه به این که کارکردهای دینداری از مباحث مهم در رابطه با این مقوله هستند با رویکرد درون دینی به تبیین کارکردهای ارزشمند دینداری بر زندگی فردی دینداران پرداخته شده است.دین ارمغان بزرگ الهی است که به دست برگزیدگان خداوند به آدمیان ارزانی شده و از آن پس، از چنان حضور گسترده و عمیقی برخوردار بوده که حیات انسانی رنگ و بوی دینی یافته است.در بحث دین ودینداری مقوله های فراوانی مطرح است. اما از آن جا که دینداری با حقیقت وجود انسان و زندگی وی پیوند دارد این پژوهش بر اساس رویکردی نو حقیقت دین و دینداری را مورد بررسی قرار داده، ابعاد و مؤلفه های دینداری را تحلیل نموده است. در نهایت با توجه به این که کارکردهای دینداری از مباحث مهم در رابطه با این مقوله هستند با رویکرد درون دینی به تبیین کارکردهای ارزشمند دینداری بر زندگی فردی دینداران پرداخته شده است.
بررسی تطبیقی حدوث نفس در علم النفس و طبیعیاتِ فلسفی سینوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیلسوفان مسلمان در مباحث طبیعیات خود به بیان مبانی متافیزیکی خود از طبیعت پرداخته اند. در مسئله حدوثِ نفس در بدن، همان طور که تصویر متافیزیکی از نفس دارای اهمیت است، تصویر متافیزیکی از بدن نیز به همان میزان دارای اهمیت است. ابن سینا با نظریه حدوث روحانی نفس مع البدن در علم النفس خود توانست در گامی رو به جلو از برخی اشکالاتِ روش ارسطویی گذر کند. اما سوال این جاست که این فیلسوف و طبیب نامور این مطلب را در طبیعیاتِ فلسفی خود چگونه ترسیم نموده و از کدام مبانی متافیزیکی در طبیعت بدن استفاده کرده است؟ همچنین وقتی ابن سینا در طبیعیاتِ بدن کیفیت حدوث نفس را بیان می کند، آیا با نحوه حدوث نفس در علم النفسِ فلسفی وی تطابق دارد؟ برای پاسخ به این مسئله، کیفیتِ حیات و تغذیه و رشد از آغازِ تشکیل نطفه در جنین در طبیعیات فلسفی سینوی بررسی می گردد. ابن سینا در طبیعیات معتقد است نطفه با استفاده از حرارت سماوی، آماده دریافت قوه سماوی حیات بخش می گردد و قوای نفس تدبیر و حفظ و رشدِ بدن جنین را از طریق روح بخاری به عهده می گیرند. سپس بعد از تشکیل قلب در جنین، نفس به قلب تعلق می یابد و رهبری کل بدن را به عهده می گیرد. این مقاله در گام دوم با استفاده از تفسیری متفاوت از عبارات ابن سینا، راه حلی برای سازگار نمودن این دو بیان ارائه می کند.
نقد دیدگاه مکتب تفکیک پیرامون تباین حداکثری خدا و مخلوقات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیدگاه تباین خدا و مخلوقات (غیریت وجودی خدا نسبت به موجودات دیگر) در مقابل نظریه وحدت شخصی وجود قرار می گیرد که مدعی است مخلوقات تعینات ذات الهی هستند و همه به وجود واحد شخصی موجود هستند. نظریه تباین به دو صورت حداقلی و حداکثری قابل تبیین است. براساس تباین حداقلی، گرچه وجود خداوند غیر از مخلوقات است، اما خداوند و مخلوقات با هم وجوه مشترکی دارند. در مقابل، تباین حداکثری مدعی است که هیچ وجه اشتراکی بین خداوند و مخلوقات وجود ندارد و ازاین رو نسبت دادنِ صفاتی نظیر علم، قدرت و... به خداوند به نحو مشترک لفظی است. مدافعین مکتب تفکیک معتقدند نظریه تباین حداکثری از قرآن و روایات اخذ شده است. این مقاله با استفاده از روش تحلیلی انتقادی، ضمن تبیین دیدگاه مکتب تفکیک، نشان خواهد داد که دیدگاه مکتب تفکیک نه تنها برخاسته از آیات و روایات نیست، بلکه مخالف آیات و روایات بوده و نیز با نسبت دادنِ صفات مختلف ایجابی به خداوند تنافی دارد و مستلزم نفی کمالات الهی است. از منظر قرآن و روایات، گرچه خداوند به لحاظ وجوب وجود و کمال محض بودن، هیچ گونه مثل و نظیری ندارد، اما در عین حال این طور نیست که هیچ اشتراکی بین خدا و مخلوقات وجود نداشته و نسبت دادن صفات بشری به خداوند به نحو مشترک لفظی باشد.
علم پیشین و اختیار بشر از دیدگاه آگوستینی کالوینیستیِ پاول هلم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پاول هلم معتقد است که دلایلِ خوبی برای این ادعا وجود دارد که علم مطلق الهی -که آینده را نیز در بر می گیرد- با آزادی انسانی -که به نحو ناهمسازگرایانه درک شده باشد- منطقاً ناسازوار است. اما این تعارض نباید ما را به نظریه ای تنزل یافته از علم مطلق الهی بکشاند. چنان که نباید به نفی آزادی و مسئولیت آدمی بیانجامد. هلم مدعی است که یک خداباور مسیحی می تواند به معنای همسازگرایانه آزادی روی آورد. نخست به این دلیل که آموزه مسیحیِ «فیض الهی» تنها با فهم همسازگرایانه از آزادیِ انسان سازوار است. دوم به این دلیل که خداوند برای آن که کامل مطلق باشد باید به معنای قوی عالم مطلق باشد و تنها درصورتی چنین است که همسازگرایی صادق باشد. خواهیم گفت که دلیل نخست هلم به نفی برخی دیگر از آموزه های پذیرفته شده ادیان، از جمله مسیحیت خواهد انجامید و استدلال دوم او به مغالطه وضع تالی دچار است. اما دلیل سوم هلم این است که ضرورتا اگر خداوند از پیش x را بداند (که می داند)، آن گاه x ضرورتا رخ خواهد داد. او برای گریز از اشکال، تاکید می کند که مراد او از «ضرورت» ضرورتِ تاریخی است و نه منطقی. اما این استدلال تنها زمانی کار می کند که بپذیریم خدا در زمان است. لذا کسانی که علم الهی را بی زمان بدانند، می توانند مدعی شوند که همه رویدادها در ذهن الهی به نحو لازمان وجود دارد و علم او به دلیل گذشته بودن ضروری نیست. به نظر می رسد که خودِ هلم نیز این اشکال را می پذیرد.
شرحی بر ایده های لکان درباره کانت و ساد با تمرکز بر رابطه قانون و میل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹۰
201 - 232
حوزههای تخصصی:
لکان در مقاله کانت با ساد و سمینار اخلاق روان کاوی این ایده را مطرح کرده است که اندیشه های ساد به ویژه در کتاب فلسفه در اتاق خواب نه تنها بسط دهنده و گسترش دهنده اندیشه های اخلاقی کانت در نقد عقل عملی است ، بلکه درواقع مکمل آن است. کانت در پی بنیان گذاری قانون اخلاقی نابی است که بر امیال پاتولوژیک یا بیمارگونه سوژه مهار بزند و، در نقطه مقابل او، ساد سر در پی میلی ناب دارد که از هر قانونی تخطی کند و آزاد باشد. لذا می توان ادعا کرد که ازنظرِ لکان کانت نماینده قانون و ساد نماینده میل است. اما نکته یا تز اصلی لکان این است که قانون برای وجودش به میل وابسته است و میل برای وجودش به قانون نیاز دارد. به عبارتِ دیگر، قانون و میل نوعی رابطه هم زیستانه و دوسویه دارند. رابطه ای که برسازنده یا قوام بخش حیات ذهنی سوژه انسانی است. این نوشتار با روشی توصیفی–تحلیلی در پی شرح و تبیین مواجهه یا «اتصالی» است که لکان میان این دو متفکر از چشم انداز رابطه قانون و میل برقرار کرده است.
راهکار های حل تعارض ضرورت علّی و اراده آزاد بر اساس مبانی فلسفی علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
347-374
حوزههای تخصصی:
رابطه ضروری میان علت تامه و معلول امری پذیرفته شده در سنت فلسفه اسلامی است. در این میان اطلاق این اصل و ورود آن بر عالم انسانی موجب تقابل ضرورت علی با آزادی اراده است. برخی آزادی اراده، که قوام آن به امکان انتخاب میان فعل و ترک است، را با ضرورت علّی در تنافی می بینند و ضرورت را هم معنای جبر می دانند، اما در مقابل فلاسفه این مدعا را نپذیرفته اند، در این نوشتار تلاش می شود تا پاسخ های علامه طباطبائی به این مشکل را مورد بررسی قرار دهیم. راهکار اول ایشان تبیین نسبت امکانی اراده در ارتباط با انسان و نسبت ضروری آن در ارتباط با علت تامه است؛ راهکار دیگر ایشان تبدیل تقابل اختیار و جبر به تقابل اختیار و اضطرار است که در این صورت تنافی میان ضرورت و آزادی اراده رفع می شود و در نهایت با کاربست نظریه اعتباریات و ضرورت اعتباری، آزادی اراده را در عین پایبندی به ضرورت علّی نشان می دهند.
علم خداوند به جزئیات از دیدگاه سهروردی و ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
99 - 120
حوزههای تخصصی:
مسئله علم خدا به جزئیات یکی از موضوعات مهم مباحث خداشناسی فلسفی است. این موضوع از ناحیه فیلسوفان متعددی از جمله حکیم سهروردی و ملاصدرا مورد بحث قرار گرفته است. شیخ اشراق با اثبات علم حضوری خداوند به جزئیات توانست مهمترین اشکال علم الهی به جزئیات را یعنی تغییر و تجدد را در مادیات مرتفع نماید. از نظر وی در مقام حضور ممکن نزد واجب، تغییر و سکون تفاوتی نخواهد داشت. همچنین ملاصدرا از بساطت وجودی واجب که حاوی همه کمالات اشیاء در مرتبه ذات است علم به مخلوقات را اثبات نمود، پس واجب تعالی در مقام ذات خویش، به مخلوقات به همه روابط ، نسبت ها و نظام های حاکم میان آنها علم دارد چون حقیقت علم، چیزی جز حضور مجرد نزد مجرد نیست. دیدگاه هر یک از این دو حکیم در این موضوع دارای چالش هایی است که در این مقاله به آنها اشاره و تطبیق می شود. نیز در این نوشتار به طرح رهیافتی نو در زمینه علم الهی که همان «علم بلا معلوم» است از میرزا مهدی اصفهانی(ره) اشاره خواهیم کرد. علم بلامعلوم در واقع همان علم الهی است که برخلاف علم بشری متعلق به هیچ معلومی نبوده و فراتر از تمام معلومات موجود شده یا نشده است. در این صورت خداوند به بی نهایت معلوم حاصل شده و نشده علم دارد. اینگونه پندار، علم الهی را محدودمند به سپهر معلوم ها نکرده و از کران مندی معلوم ها بر تارک علم الهی گزندی نخواهد رسید.
تحقق یقین مضاعف در قضایای شخصی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
245 - 256
حوزههای تخصصی:
یقین مضاعف یا یقین به معنای اخص اعتقاد جازم و صادق به قضیه است به گونه ای که احتمال خلاف قضیه محال دانسته شود. گاهی تصور شده این یقین در قضایای شخصی امکان جریان ندارد که در این مقاله به این تصور پاسخ می دهیم. برای یقین مضاعف چهار شرط شده است: 1-اعتقاد و جزم به مفاد قضیه 2-اعتقاد به امتناع نقیض قضیه 3- مطابقت با واقع و صدق 4- زوال ناپذیری این اعتقاد. شرط چهارم در یقین مضاعف این است که این یقین هیچگاه دچار تغییر نشود بر اساس این شرط برخی معتقدند که یقین مضاعف در قضایای شخصی جاری نمی شود زیرا یقین به این قضیه با تغییر حالت شخص تغییر می کند. البته باید توجه داشت موضوع این مقاله جریان یقین مضاعف در قضایای شخصیه است. بنابراین جریان برهان در این قضایا و یا برهان پذیر بودن قضایای عرفانی که شخصی هستند، خارج از موضوع بحث است، البته این امور از آثار جریان یقین مضاعف در قضایای شخصیه است. برای پاسخ به این اشکال ، سه پاسخ می توان ارائه کرد: 1. عدم اعتبار قید زوال ناپذیر در یقین. 2. لحاظ قید زمان دقیق در یقین. 3. خلط بین یقین و متعلق یقین. در واقع می توان گفت که این پاسخها روح واحدی دارند و آن اینکه، آنچه در یقین مضاعف لازم است مطابقت با واقع است. برای تحقق مطابقت با واقع در قضایای شخصی باید قید زمان لحاظ شود و با لحاظ این قید دوام نیز حاصل است. باید توجه داشت که روش تحقیق در این مقاله به صورت کتابخانه ای است.
آموزه زیارت در الهیات شیعی
منبع:
الهیات سال ۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۰
35 - 58
حوزههای تخصصی:
زیارت در الهیات شیعی، به لحاظ عملی، از آموزه ها و شعائر مهم است. اهمیت مناسک زیارت در آموزه های اساسی تر الهیات شیعی ریشه دارد. در واقع، الهیات شیعی شبکه ای از آموزه ها و شعائر دینی را تشکیل می دهد که در آن، اعتقادات بنیادین نقش اساسی را در توجیه معرفتی و عمل ایمانی دینداران درباب سطوح بعدی نظام اعتقادات و شعائر ایفا می کنند. به نظر می رسد در این شبکه الهیاتی، پدیده زیارت، به مثابه نوعی از مناسک و شعائر دینی، به لحاظ نظری و اعتقادی، در جایگاه ثانوی و چه بسا حاشیه ای آن قرار دارد؛ یعنی زیارت تنها مبتنی بر توجیه معرفتی و ایمانی نظام اعتقادات، بویژه باورهای اساسی الهیات شیعی، دارای پذیرش معرفتی و عملی است. با این ملاحظه، آنچه تاریخ عملی الهیات شیعه نشان می دهد مشکلات و چالش های خاص مربوط به پدیده زیارت است. از جمله اینکه، ما ظاهرا با انبوه روایات منقول از امامان شیعه (ع) و پیامبر اسلام (ص) مواجه-ایم که تعداد بیشتر چنین روایاتی جایگاه و کارکردی ناپذیرفتنی و بعضا مخالف اعتقادات بنیادین شیعی و حتی خردستیز برای پدیده زیارت را معرفی می کنند. ضمن اینکه طی قرون گذشته از سوی عالمان شیعه تلاش انتقادی چندانی برای ارزیابی اسنادی و محتوایی این نظام روایی صورت نگرفته است که این اهمال موجب شیوع بیش از حد آنها در میان عوام و رشد دینداری عوامانه زیارت محور گردیده است. نتیجه ناشی از گسترش تاریخی این پدیده، فربه شدن ادبیات آموزه زیارت و تنگ شدن فضای لازم برای دیگر آموزه ها و ابعاد دین و نقش پررنگ زیارت برای تعریف هویت جامعه شیعی براساس آن شده است. درحالیکه نگاه آسیب شناسانه نشان می دهد که آموزه زیارت، که عمدتا عملی مستحبی است به لحاظ الهیاتی در میانه و چه بسا در حاشیه شبکه الهیات شیعی قرار دارد و لذا تنها هنگامی دارای کاربردی درست است که متناسب جایگاهش از آن استفاده گردد و از افراط و رویکرد غلوآمیز درباب آن اجتناب گردد، زیرا چنین افراطی موجب رشد دینداری عوامانه، خرافاتی، و خروج جامعه شیعی از مسیر حقیقی آن می گردد.
بررسی ربط و نسبت های مسئله اختفای الهی و مسئله شر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله شر از دیرباز چالشی بزرگ در برابر خداباوری بوده و در طول تاریخ بحث های فراوانی حول این مسئله از جانب خداباوران و خداناباوران مطرح شده است. اما آنچه می تواند مشکلی جدیدتر برای خداباوری در نظر گرفته شود استدلال اختفای الهی است. شباهت های فراوان میان این دو استدلال برخی را بر آن داشته است که یکی از این دو را به دیگری تحویل ببرند و صرفاً یکی را اصیل به شمار آورند. ممکن است یکی از مفاهیم شر و پنهان بودن خدا به دیگری تحویل برده شود، یا یکی از استدلال های اقامه شده مبتنی بر آنها، و یا تحویل در هر دو مورد رخ دهد. با توجه به گستردگی دامنه هر دو استدلال، آنچه این مقاله صرفاً در پی آن است بررسی دلایل کسانی است که معتقدند اختفای الهی چیزی جز صورت بندی دیگری از شر نیست و لزومی ندارد به طور مستقل به آن پرداخت. این دلایل می تواند شامل مواردی همچون تشابه ساختار منطقی، روش، نتیجه و پاسخ ها باشد تا نشان دهد استدلال اختفای الهی یا اساساً مستقل نیست و یا اگر هم باشد، دلیل بسیار ضعیف تری نسبت به شر به حساب می آید، پس شایسته توجه چندانی نیست. نتیجه ای که در پایان حاصل می شود این است که به رغم همه قرابت ها و شباهت های موجود، چنین فروکاستنی کاملاً نارواست و هر دو مسئله، فارغ از قابلیت مستدل ساختن ادعا، به تنهایی ارزشمند، قابل بررسی و اصیل است.
تحلیل سازگاری «تمرکز نفس» با کثرت کنش گری آن از منظر حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۳ شماره ۹۷
137 - 161
حوزههای تخصصی:
تمرکز نفس بر روی موضوعی خاص یکی از محورهای جذاب در نفس پژوهی است. در فرایند تمرکز نفس کنش گر تمام توجه خویش را در یک نقطه ی مرکزی و کانونی معطوف می کند، و برای این منظور بایستی از توزیع قوای ادراکی و تحریکی خویش اجتناب نماید؛ از این رو تمرکز با وحدت سازگاری و با کثرت منافات دارد. از سوی دیگر برخی از نفوس قویه در عین بهره مندی از تمرکزی بالا بر کنش گری های گوناگون توانمندند، و مظهر «لا یشغله شأنٌ عن شأن» شده اند؛ پرسش اصلی آن است با چه تحلیلی می توان میان تمرکز نفس که اقتضای «وحدت» و انجام یک کنش خاص را دارد، با کنش گری های متعدد برخی نفوس وفاق ایجاد نمود؟ «تمرکز» و «تکثّر» چگونه با یکدیگرجمع می شوند؟ این پژوهش بار وش عقلی- تحلیلی در پی حلّ این مسأله است.نفس انسانی در پرتو تکامل ذاتی به درجه ای از بساطت و حدت و جمعیت قوا دست می یابد که می شود مجمع انبوهی از معانی و حقایق به نحو اندماجی، در این مرحله نفس در عین توجه به ذات خویش دربردارنده کثیری از حقایق هستی است. در پرتو حرکت اشتدادی نفس، گستره ی تمرکز از یک محدوده ی مضیّق به یک دامنه ی موسّع گسترش پیدا می کند، و در نتیجه تقابل میان وحدت و کثرت زدوده شده و نفس به مرتبه ی جمعیت قوا دست می یابد.
رابطه عشق الهی و عشق به دیگری از دیدگاه سورن کی یرکگور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
1 - 12
حوزههای تخصصی:
این نوشتار از چرایی سخن کی یرکگور در باب عشق نشأت می گیرد. کی یرکگور، آغازگر جریان فلسفی اگزیستانسیالیسم و یکی از الهی دانان بزرگ قرن نوزدهم به شمار می آید. عشق، یکی از ارکان اساسی تفکر کی یرکگور است، چنان که یکی از کتب مهم خود را بدان اختصاص داده و آن را آثار عشق نام نهاده است. کی یرکگور در یکی از مهم ترین آثار خود (آثار عشق)، دنیای تازه ای از مفاهیم مرتبط با عشق خلق کرده، و تفسیر تازه ای از عشق مسیحی را مطرح کرده است. او در این کتاب، با تفکیک عشق الهی از عشق اروتیک، مفاهیم جدیدی را مطرح می کند. افراد بسیاری به خصوص در دوره جدید، عشق را از مقوله عواطف و احساسات می دانند؛ اما برای کی یرکگور چنین نیست. برای او عشق مقوله ای فلسفی، وجودی و بنیادی است. او عشق مسیحی را یگانه عشقِ حقیقی می داند و بر این باور است که در متن مقدس نیز عشق راستین در ربط و نسبت با خداوند معنا پیدا کرده است. در این مقاله قصد داریم تا آراء کی یرکگور را در باب عشق الهی و عشق به «دیگری» و رابطه میان آن دو بازگو کرده و سپس به نقد و ارزیابی آن بنشینیم.
نظریه فرهنگ بلوخ و داوکینز، براساس مؤلفه های برسازنده «انگاره ها» و «مم ها»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
50 - 73
حوزههای تخصصی:
نظریه فرهنگ در نظام فکری بلوخ و داوکینز برمبنای دو انگاره «ماده باوری» و «تکامل نگری پویا» و با رویکرد «واگشت گرایی» تدوین می شود. این تشابه متافیزیکی و رویکردی سبب می شود که بررسی تطبیقی/ تلفیقی آن ها -براساس مؤلفه های برسازنده «انگاره ها»ی فرهنگی در اندیشه بلوخ و «مم ها»ی فرهنگی در اندیشه داوکینز- ممکن شود. طبق نوشتار پیشِ رو، روشن خواهد شد که اولاً ترکیب هستی شناسی ای فرآیندمحور بلوخ با ژن شناسی و نظریه فرهنگ داوکینز، یک متافیزیک مناسب برای نظام فکری داوکینز -که نوعی نظام علمی بدون متافیزیک است- فراهم می کند و ثانیاً، ژن شناسی داوکینز -به واسطه روند و مفهوم «فنوتیپ گسترده»- نسبت قلمرو زیستی انسان با حوزه ساختارهای اجتماعی -در فلسفه تاریخ بلوخ- را توضیح داده و پیوندی بین آن ها، برقرار می کند. بر مبنای این نگرش تطبیقی/ تلفیقی، توضیح خواهیم داد که مفاهیم مشترک/ متفاوت این دو اندیشمند، مکمل و مصحح یکدیگر بوده و ترکیب این مفاهیم سبب شکل گیری بینش های جدیدی در حوزه فلسفه تاریخ و فرهنگ می شود که نتیجه آن، امکان تدوین تبیین هایی قانع کننده تر و روشن تر برای پاره از مفاهیم فلسفی خواهد بود؛ ازجمله آنکه: دو انگاره «فنوتیپ گسترده» و «پراکسیس» -در ژن شناسی داوکینز و فلسفه تاریخ بلوخ- و دو مفهوم «مم» ها و «افزونه»ها -در نظریه فرهنگ داوکینز و بلوخ- مکمل و مصحح یکدیگر هستند و دو پدیده «بیگانگی با خود» و «طبقه اجتماعی»، تبیین روشن تری پیدا خواهند کرد. نقش مؤلفه های برسازنده «انگاره ها» و «مم ها» -طبق دیدگاه های بلوخ و داوکینز- و جایابی آن ها در پیوستار هستی/ فرهنگ -طبق دیدگاه این جستار- به آن گونه است که از یک سو، سنخی از «جبرباوری» فلسفی را رقم زده و چالشی جدی دربرابر مفاهیم «آرمان باوری» و «امیدآفرینی» ای بلوخ فراهم می کند و از سوی دیگر، امکان اضافه شدن مفهوم «غایت باوری» -در روایت بلوخ از این مقوله- را به نظریه علمی ای ژن شناسی داوکینز هموار کرده و بدین ترتیب، مصداقی از تلاش برای سازگارکردن نگرش های علمی و فلسفی، عرضه می کند.
سه مرتبه اضافه در علم بر مبنای سه سیر فلسفی؛ نگاه ماهوی، اصالت وجود وحدت تشکیکی و وحدت شخصی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
210 - 226
حوزههای تخصصی:
اهمیت شناخت نوع اضافه بین عالم و معلوم، تعیین جایگاه علم در رویکرد جهان شناختی و کارکرد معرفت شناسانه آن است. پرسش اینکه: با تغییر در مبانی فلسفی، نوع اضافه بین عالم و معلوم چه معنا و کارکردی می یابد؟ در نگاه ماهوی نوع این اضافه مقولی است که با فرض دوگانگی طرفین اضافه، سبب معضلاتی چون اعتباریت علم، تمایز عالم از معلوم و اشکالات وجود ذهنی می شود. در سیر دوم یعنی اصالت وجود با رویکرد تشکیکی، اضافه از نوع اشراقی است که در آن علمِ عالم، در رابطه ای طولی و تشکیکی، علت ایجاد معلوم می گردد. رهاورد گذر از وحدت تشکیکی به وحدت شخصی وجود هم، وحدت و بساطت عالم و اضافه قیومی او با شؤون و مظاهرش است. اضافه نیز بین وجود عالم و علم ذاتی اش تحقق می یابد. نتیجه اینکه، متناسب با سیرهای سه گانه، با عبور از کثرت به وحدت، تدریجاً اضافه جای خود را به عینیت عالم و معلوم می دهد تا اینکه در سیر سوم به حضور و شهود تام عالم از خویش در آینه ظهوراتش می انجامد.
فلسفه وجودی عنصر خنده در تئاتر مولیر (مورد مطالعه، نمایش نامه خسیس)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
345 - 362
حوزههای تخصصی:
مضمون فلسفی خنده در هنر های نمایشی، بخصوص در تئاتر کلاسیک فرانسوی زبان سده هفده میلادی، بیش از پیش به ژانر کُمیک گره خورده است. در این نوع ادبی ملایم، ولی طنزآمیز، که با انتقاد به قصد اصلاح عیوب رفتاری و اجتماعی شهروندان شکل گرفته، موضوعی –که به طور معمول، ویژ گی های اخلاقی و یا رفتاری قهرمان داستان که خلاف عرف جامعه می باشد- به شیوه ای اغراق آمیز بزرگ نمایی و آمیخته به ترفندهای نمایشی همچون کمیک کلامی، رفتاری، کمیک تکرار، کمیک موقعیت و غیره روی پرده نمایش اجرا می شود. با این وصف، کلام کمیک ضمن ایجاد خنده به دنبال ارائه پیامی اخلاقی است که خود محصول انتقاد از ناراستی های آداب معاشرتی زننده و باورهای غلط نگران کننده در جامعه است. از این حیث، لحن کمیک و طنزآمیز -به عنوان نگاهی نو و آشتی پذیر با جهانِ هستی، در مقابل جهانِ بسته و بی رحم ترسیم شده در ژانرِ تراژیک- عامل گفتگو و وسیله ارتباطی موثری بین توده های اجتماعی به شمار می آید. نویسندگان مقاله در این پژوهش سعی بر آن دارند تا با اشاره کوتاه به تاریخ و ادبیت عنصر خنده، به عبارتی ژانر کمیک در ادبیات فرانسوی زبان در طول قرون شانزده و هفده میلادی، این موضوع مهم را تعریف و به عوامل و شیوه های نمایشی که در نمایش نامه مشهور خسیسL’Avare/The Miser سبب خنده تماشاگر- خواننده می شود به صورت تحلیلی از ورای نمونه های متنی به پیدایش و فلسفه وجودی عنصر خنده بپردازند.