فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۲۱ تا ۳۴۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
در دهه اخیر، گفتگو میان علم و دین وارد عرصه جدیدی شده و پیدایش فناوری های نوظهور بر پیچیدگیِ تعاملات علم و دین افزوده است. در مباحث پیشینِ علم و دین دست کم بر محدودیت های زیستی و شناختیِ (عملکرد ادراک و حافظه) انسان همواره تأکید می شد، اما جنبش فراانسان گرایی درصدد است این محدودیت ها را به منظور رساندنِ انسان به مرحله پساانسان برطرف کند. فراانسان گرایی یک جنبش علمی، فناورانه، فلسفی و فرهنگی است که در تلاش است بر محدودیت های زیستیِ انسان (مانند بیماری، پیری و مرگ) غلبه کند و ویژگی های فیزیکی، عاطفی و فکری انسان ها، همانند ظرفیت های بدنی، هوشی و اخلاقی را تقویت کند. پیشرفت های بی سابقه در زیست مهندسی، زیست فناوری، نانوفناوری و زیست پزشکی، که می توانند زندگی افراد مبتلا به بیماری و آسیب های ناتوان کننده را بهبود بخشند، قادر خواهند بود به عنوان سنگ بنایی برای فناوری هایی باشند که می توانند انسان ها را ارتقاء بخشند و ماهیتش را تغییر دهند. این نکته نگرانی ها را درباره نحوه سوء استفاده از فناوری های نوظهور افزایش می دهد. پرسش اصلیِ پژوهش حاضر این است که توان و ظرفیت اندیشه اسلامی در سه مسأله خلقت، ساحت وجودی انسان و کیفیت آفرینش الهی در مواجهه با جنبش فراانسان گرایی چیست؟ نظریه خلق مدام و مداخلات اصلاحی به منظور بهبود شرایط انسانی به شرط پای بندی به اصل ممنوعیت ضرر در اسلام را می توان از مزیت -های فراانسان گرایی دانست. باوجوداین، یافته ها با روش توصیفی-تحلیلی نشان می دهد که مبانی تفکر اسلامی و فراانسان گرایی در سه مسأله مذکور هم خوانی ندارند.
تبیین فلسفی دلالت تجربه های نزدیک مرگ بر تجرّد نفس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۴ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۶)
369 - 386
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله تبیین دلالت «تجربه های نزدیک به مرگ» بر تجرّد نفس است. پس از تعریف تجربه های مذکور، تبیین مولفه های آن و پاسخ به اشکالات وارده، چنین استدلال شده است که این تجربه ها دلالت آشکاری بر تجرّد نفس (ذهن) دارند. ایدئولوژی هایی نظیر فیزیکالیسم، طبیعت گرایی و علم باوری که هیچ مبنایی علمی و فلسفی ندارند دلیل انکار تجربه های مذکور توسط طبیعت گرایان و انتساب آنها به توهم و تغییرات شیمیایی مغز است. اما داشتن ادراکاتی بسیار واضح هنگام ناهشیاری و یا مرگ بالینی که فرد فاقد ادراکات است چه توجیه علمی دارد؟! لذا اگر در تفسیر تجربه های مذکور پیش فرض ها و پیش داوری های ذهنی کنار گذاشته شود، به نظر می رسد پذیرش بعد مجردی برای انسان چندان مشکل نیست. همچنین تجربه های نزدیک مرگ چالشی جدی در باب نظریه های فیزیکالیستی در باب «آگاهی» است که در فلسفه ذهن باید جدی گرفته شود.
بررسی اهداف و ضرورت های آموزش فلسفه به کودکان
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اهداف و ضررورت های آموزش فلسفه به کودکان انجام شد. فلسفه نه فقط به عنوان یک موضوع درسی، از گذشته های دور در برنامه های درسی وجود داشته است بلکه با ژرف اندیشی که ویژگی بارز فلسفه است تأثیر شگرفی بر سیر تحول و شکل گیری علوم داشته و خود یکی از موضوعات چالش برانگیز در نوع نگاه اندیشمندان به هستی، ارزش و دانش بوده است. روش کار: پژوهش حاضر از نوع پژوهش های کاربردی و شیوه بررسی آن نیز توصیفی- تحلیلی می باشد. همچنین از شیوه مطالعه منابع کتابخانه ای برای جمع آوری اطلاعات و داده های پژوهش، استفاده شده است. داده های به دست آمده از منابع مرتبط با موضوع، با شیوه های کیفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج: کودکان از طریق فلسفه ورزی، ابعاد زندگی خود را تشخیص می دهند و گزینه های مختلفی را که با آن ها مواجه اند، شناسایی می کنند. فلسفه برای کودکان برنامه ای برای افزایش مهارت تفکر نقاد و خلاق در درک مسائل فلسفی است و کم توجهی نظام آموزشی به آموختن راه و رسم اندیشه ورزی و تقویت ویژگی تأمّل و دقّت در کودکان و جوانان و پرورش حساسیت آنها در تشخیص خطا و صواب، لزوم توجه به تلاشها و تجربیات موفق در این زمینه را ضروری می سازد. نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که توجه به مساله آموزش فلسفه به کودکان در بهبود مهارت تفکر نقاد و خلاق و در درک مسائل فلسفی بسیار ضروری است.
رابطه لذت و معنای زندگی از دیدگاه ارسطو و ملاصدرا(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
95 - 113
حوزههای تخصصی:
یکی ازدغدغه های بشر از زمان پیدایش بشر تا کنون پرسش از معنادار بودن زندگی است. معناداری دارای دو معنی، هدف داری، ارزشمندی است. قطعا معنای معناداری زندگی وابسته به نوع نگرش و جهان بینی هر فیلسوف متفاوت است. پژوهش حاضر درصدد بررسی پاسخ به این سوال است که آیا لذت با معناداری ارتباط دارد یا نه؟ انسان برای این که به معنای زندگی دست یابد لذت لازم است یا نه ؟ در این پژوهش مقایسه ی و تطببیق نظریه ارسطو و ملاصدرا در رابطه لذت با معناداری زندگی بررسی شده است. در این مقاله برای تحلیل مفاهیم از روش توصیفی _ تحلیلی استفاده شده است. مهم ترین مبانی فلسفی که باعث تمایز و اختلاف بین این دو فیلسوف، تشکیک وجود است که ارسطو به تشکیک وجود اعتقاد ندارد. از دیدگاه ارسطو لذت و نیک بختی یک امر ثابت برای همه انسان ها می داند و قائل به مراتب مختلفی برای لذت نیست. نیک بختی را در این عالم منحصر می داند و به جزء عقلانی انسان اختصاص دارد. راه رسیدن به معنا را منحصر به حوزه فضلیت می داند.اما ملاصدرا با توجه به مبنای تشکیک وجود لذت دارای مراتب مختلفی باشد که لذت عقلی بر لذت حسی برتری دارند و از لحاظ مرتبه و شرافت وجودی بالاتر از عالم حس و ماده است. ملاصدرا نیک بختی را مربوط بعد جسمانی و روحانی می داند پس ملاصدرا به نیک بختی جامع قائل است اما منظور از جامع، عالم ماده، مثال، عقل می باشد. راه رسیدن به معنا را جکمت، قوه خیال، قوای باطنی می داند راه رسیدن به نیک بختی عمل اختیاری انسان می داند. مصداق واقعی نیک بختی را در جهان اخروی می داند.
بازتقریر استدلال های قیاسی حوزه نفس در پارادایم نظری ابن سینا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
203 - 224
حوزههای تخصصی:
ارائه استدلال در قالب دستگاه منطقی یکی از روش های بیان است که با کارکردی اثباتی به جهت اتقان، دارای بیشترین تاثیر بر مخاطب مستفهم امروزی است که طالب اختصاراست؛ نگاه متفاوت ابن سینا به نفس به عنوان فیلسوفی که پزشک است، واکاوی متافیزیکی و فیزیکی وی در نفس شناسی، نوآوری های او در مباحثی چون اثبات وجود نفس، حدوث و قدم نفس، تجرد نفس و خلود آن موجب شد پژوهش حاضر با هدف بازتقریر استدلال های قیاسی حوزه نفس در پارادایم نظری ابن سینا به صورت بندی استدلال های او در قالب دستگاه قیاسی بپردازد و نسلی را که در مسائل نظری هستی شناسی، تابع استدلال و اختصار است با پارادیم ابن سینا آشناسازد. روش پژوهش، توصیفی تحلیلی است و با توجه به ماهیت پژوهش و نوع نگرش به موضوع، داده ها و اطلاعات به روش اسنادی جمع آوری و با رویکردی منطقی، بازتقریر شده است. یافته ها نشان داد ابن سینا با ارائه عناصر حجّت و انواع براهین، حیطه شناختی و معرفتی مخاطب را سرشار از داده های معرفتی می کند تا راه عقل نظری را برای فهم حقیقت و واقعیت، هموار نماید. نتایج حاکی از آن است که نفس شناسی ابن سینا بر سه محور تجرد، حدوث و خلود استواراست و دلایل وی در این حوزه مبتنی بر مفاهیم معقول اولیه و معقولات ثانویه فلسفی است.
بررسی نگرش، مهارت و دانش مدیریتی مدیران مدارس منطقه آبپخش در سال تحصیلی 1402- 1401
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از انجام این پژوهش، بررسی نگرش، مهارت و دانش مدیریتی مدیران مدارس منطقه آبپخش سال تحصیلی 1402-1401 می باشد. روش کار: روش تحقیق، از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ ماهیت، از نوع توصیفی– پیمایشی است. جامعه آماری این پژوهش، مدیران مدارس منطقه آبپخش در سال تحصیلی 02-1401 و به تعداد 54 نفر بوده است که به علت محدود بودن جامعه آماری، تمامی آن ها به عنوان حجم نمونه انتخاب شدند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های تی تک نمونه ای و تحلیل واریانس یک طرفه در قالب نرم افزار SPSS19 استفاده شد. نتایج: نتایج نشان داد که میزان نگرش مدیریتی، مهارت مدیریتی و دانش مدیریتی مدیران مدارس منطقه آبپخش بالاتر از سطح متوسط و در وضعیت مطلوبی بوده است. نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که با تقویت نگرش، مهارت و دانش مدیریتی مدیران می توان به بهبود کیفیت کاری آنها در مدارس کمک فراوانی نمود.
ارسطو و نظریه عدمی انگاری شر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۷۷)
211 - 232
حوزههای تخصصی:
طبق نظریه عدمی انگاری شر، شر فقدان امری است که شیء برحسب نوع خود باید به طور طبیعی از آن برخوردار باشد. این تعریف از فقدان متعلق به ارسطو است، اما خود ارسطو شر را هرگز به طور صریح با فقدان یکسان نشمرده است. ارسطو در کتاب مقولات به روشنی عنوان کرده که شر متضاد با خیر است. این در حالی است که طبق نظریه عدمی انگاری شر، خیر و شر رابطه عدم و ملکه دارند و شر فقدان خیر است. از سوی دیگر، به نظر می رسد که قطعاتی از کتاب مابعدالطبیعه ارسطو نظریه عدمی انگاری شر را تأیید می کنند. در این مقاله، به شواهد موافق و مخالف برای عدمی انگاری شر در ارسطو پرداخته خواهد شد. استدلال می شود که (1) به قطعات مؤید عدمی انگاری شر در مابعدالطبیعه، باید در پرتوی رابطه پیچیده تقابل تضاد با تقابل عدم و ملکه در ارسطو نگاه کرد، و (2) مؤیدات رهیافت وجودی ارسطو به شر محدود به کتاب مقولات نیست.
تحلیل و بررسی مفهوم «گزاره های لولایی» در نظام معرفتیِ ویتگنشتاین (با تکیه بر کتاب «در بابِ یقین»)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۷۸)
75 - 102
حوزههای تخصصی:
ویتگنشتاین در تاملات خویش در باب یقین و تحلیل های معرفت شناسانه اش، سخن از گزاره هایی به میان می آورد که آنها را «گزاره های لولایی» می نامد. این گزاره ها چه نقشی در نظام معرفتی ویتگنشتاین دارند؟ چه ویژگی هایی دارند و چند گونه اند؟ تفاوت و یا شباهت آنها با دیگر گزاره های قطعی مانند گزاره های ریاضی در چیست؟ موارد یاد شده پاره ای از پرسش هایی است که در این نوشتار بدان ها می پردازیم. به باور ویتگنشتاین زمانی که به این گزاره ها می رسیم، شک معنای خود را از دست می دهد. این گزاره ها همچون لولاهایی هستند که باورهای ما گرد آن می چرخند. گزاره های لولایی معرفت بخش نیستند اما زیربنای معرفت را می سازند. آنها از سنخ گزاره های معمولی نیستند چراکه ویژگی هایی مانند دانستنی بودن، موجه یا ناموجه بودن، درست یا نادرست بودن را بر نمی تابند. این گزاره ها خود معیار صدق و کذب اند. در این مقاله پس از روشن ساختن مفهوم گزاره های لولایی، به برشمردن انواع مختلف آنها و بررسی ادعاهای ویتگنشتاین در باب گزاره ها خواهیم پرداخت. همچنین سعی در نشان دادن منظور ویتگنشتاین از طرح چنین گزاره هایی داشته و در نهایت نیز تلاش می کنیم دیدگاه او را با عیار نقد بسنجیم.
Many Shades of Love in Kant(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
219 - 232
حوزههای تخصصی:
Kant is usually considered a cold moralist who does not give any importance to feeling and emotions. In this paper I show that Kant has a place for love although he uses this word in different meanings through his work. I will analyze the use and meaning of five different uses of the term love: self-love, practical love, love as affect, love as passion, and sexual love. I show that Kant has a place for love in his theory, in a plurality of shades and meanings, going from the practical love to romantic love. Some of their expressions are meaningful for the moral life, such as practical love, some are not. Kant portrait romantic love as a silly affect, sometimes as a dangerous passion who can even call for medication. And about sex, he claims that it is nothing but the use of the other as a means, which may obtain a higher juridical status if this use is reciprocal, in the case of marriage.
Lifeworld, Place, and Phenomenology: Holistic and Dialectical Perspectives(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
31 - 52
حوزههای تخصصی:
In this article, I clarify the phenomenological concept of lifeworld by drawing on the geographical themes of place, place experience, and place meaning. Most simply, lifeworld refers to a person or group’s day-to-day, taken-for-granted experience that typically goes unnoticed. One aim of phenomenological research is to examine the lifeworld as a means to identify and clarify the tacit, unnoticed aspects of human life so that they can be accounted for theoretically and practically. Here, I discuss some key phenomenological principles and then draw on phenomenological renditions of place as one means to clarify some of the lifeworld’s social, environmental, spatial, and geographical aspects. To concretize my discussion, I draw descriptive evidence from British writer Penelope Lively’s Spiderweb, a 1990s novel describing one outsider’s efforts to come to inhabit a place—a fictitious present-day village in the southwestern British county of Somerset.
Hegel’s Internal Engine – Free Energy Minimization at Play in the Phenomenology of Spirit(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
81 - 94
حوزههای تخصصی:
This paper bridges contemporary neuroscience theories and Hegelian philosophy, centering on Karl Friston’s Free Energy Principle (FEP). Neuroscience models like the Bayesian brain hypothesis and predictive coding depict the brain as a predictive machine, echoing Hermann von Helmholtz’s concept of unconscious inference, where perception is shaped by prior knowledge. The FEP, rooted in information theory and statistical physics, suggests organisms minimize sensory surprise through unconscious and active inference, providing a model for behavior and explaining the purposiveness of biological systems. Some scholars assert that Georg W. F. Hegel’s view of living beings in his Philosophy of Nature aligns with the FEP, portraying them as purposive and enactive systems. This paper extends this idea, proposing that Hegel’s 'System of Science' in the Phenomenology of Spirit functions as a free energy-minimizing system. It discusses predictive coding and the FEP, establishing criteria for a system that minimizes free energy, and applies these criteria to Hegel’s work. The paper argues that the dialectical narrative in the Phenomenology operates as a reflective system driven to minimize logical or conceptual free energy, ultimately advancing the spirit towards absolute spirit. This Hegelian predictive model generates expectations essential for dialectical progression.
کارکردهای نظریه فطرت در فلسفه اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱۱۱
87 - 107
حوزههای تخصصی:
بسیاری از فیلسوفان مسلمان همسو با آموزه های دینی از ایده فطرت به عنوان یک ساختار خاص وجودی برای انسان که هویت وی را از همجنسان خود متمایز می کند، بحث می کنند. فطرت انسان آدمی را به افق های فراسوی طبیعت حیوانی او می کشاند و راهنمای زندگی خوب است. فیلسوفان مسلمان با تأکید بر ویژگی های وجود شناختی، معرفت شناختی و حتی انگیزشی فطرت آدمی، برخی از مهم ترین مسائل و چالش های اخلاقی را حل می کنند. در نوشتار حاضر چگونگی بهره گیری از برخی ویژگی های فطرت یا هویت الوهی آدمی مانند تجرد وجودی، مصونیت از خطا در معرفت های فطری و سوگیری خیرخواهانه و حق جویانه گرایش های فطرت در حل مسائل فلسفه اخلاق توضیح داده می شود. اینکه فطرت انسانی خاستگاه اصلی مفاهیم اخلاقی است و آدمی بدون هر تجربه ای از بیرون خود چنین مفاهیمی را درمی یابد و اینکه شناخت اخلاقی عمومی است و قابل نسخ نیست، به این دلیل است که از فطرت انسانی ناشی می شود و از همین روی نسبی گرایی در اخلاق حتی اگر نظریه انفسی در مورد معانی اخلاقی داشته باشیم، مردود است. به صورت کلی از نظریه فطرت برای توجیه اخلاق و التزامات اخلاقی استفاده می شود.
نگاه انتقادی به تجربۀ دینی از منظر رویکرد استعاره های مفهومی لیکاف و جانسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تبیین های علمی از تجربه ی دینی چالش جدی برای تجربه ی دینی است. در این راستا در نیمه-ی دوم قرن بیستم علوم شناختی نیز خود را با مسئله ی دین درگیر کرده است. در بین رویکردهای این دانش رویکرد استعاره های مفهومی لیکاف و جانسون از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ بالاخص ادعای اندیشمندان این حوزه مبنی بر این که ذهن اساسا جسمانی است و مفاهیم انتزاعی عمدتا استعاری هستند چالشی بسیار جدی برای تجربه ی دینی است. در بررسی نگاه انتقادی رویکرد استعاره های مفهومی متوجه نتایجی خواهیم شد که به نفع رویکرد تجربه ی دینی است؛ بواسطه ی تجربه ی دینی تعمیم و همگرایی استعاره محوری تنزل پیدا می-کند. از طرفی تجربه ی دینی باعث می گردد که باور داشته باشیم که حتی با وجود تجربه ی زیسته ، امر دینی از مقوله ی سطح پایه و یا مقولات عینی نیستند که نیازی به استعاره سازی نداشته باشد. از طرفی با بررسی تجربه ی دینی متقاعد می شویم که باور داشته باشیم که انسان به عنوان موجودی که توانایی ادراک امور متافیزیکی را دارد ناگزیر دارای ذات غیر جسمانی است؛ چرا که درک امور متافیزیکی به ابعادی فراتر از بعد جسمانی نیاز دارد. در این پژوهش هدف بررسی نگاه این رویکرد به تجربه ی دینی و در مقابل دفاع قائلین به تجربه ی دینی است.
نگاه آیت بین به طبیعت و نقش آن در سلوک و تعالی انسان از منظر ملّاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
143 - 158
حوزههای تخصصی:
ملّاصدرا در آثار خویش نمونه هایی زیاد از نگاه آیت بین را تصویرسازی و ارائه کرده است. پژوهش حاضر، نقش تعامل با طبیعت بر اساس نگاه آیت بین در سلوک و تعالی انسان را، از منظر ملّاصدرا بررسی می کند. با تحلیل آثار ملّاصدرا، می توان از سه گونه تعامل و رویکرد با طبیعت سخن گفت؛ نگاه خنثی، نگاه کوته نگرانه و نگاه آیت بین. از نظر او، مصادیق و پدیده های عالم طبیعت، آیات الله، صنع و فعل خداوند، مظهر اسماء حسنای الهی و همچنین، در نهایت، حسن و زیبایی ممکن هستند و هست شان، هستِ آیتی است. این رویکرد با مؤلفه هایی مانند زیبا و نیکو بودن، انجام پیوسته و ژرف نگری همراه است و به روش های مختلف در تعالی انسان نقش دارد. انسان از گذر نگاه نیکو، پیوسته، مداوم و تدریجی آیت بین به طبیعت، به معرفت اسماء حسنای الهی و لایه های مختلف واقعیت، باطن ایمانی و عشق اکبر دست می یابد و شدیدترین حالت فاعلیت بالمحبه خویش را محقق می کند.
تفسیر روان شناختی ارادۀ معطوف به قدرت در فلسفۀ نیچه: بررسی مبانی، پیامدها و نتایج آن برای اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
127 - 161
حوزههای تخصصی:
مفهوم «اراده معطوف به قدرت» در فلسفه نیچه جایگاهی محوری دارد، اما تفسیر آن همواره محل بحث وجدل بوده است. در میان تفاسیر گوناگون، تفسیر روان شناختی، استعاری و متافیزیکی هر یک دریچه ای متفاوت به سوی فهم این مفهوم پیچیده می گشایند. این مقاله با اذعان به عدم قطعیت کلی هرگونه تفسیری از ایده نیچه، بر آن است تا نشان دهد که در مجموع و به طور نسبی، تفسیر روان شناختی اراده معطوف به قدرت در مقایسه با سایر تفاسیر همخوانی بیشتری با فلسفه ورزی نیچه دارد. بر پایه این تفسیر، اراده معطوف به قدرت نه یک نیروی متافیزیکی و نه استعاره ای برای سلطه، بلکه گرایشی ذاتی در انسان برای خودشکوفایی، تأیید زندگی و غلبه بر محدودیت ها است. این تفسیر با ایده های نیچه در خصوص چشم انداز گرایی، نقد اخلاق سنتی و مفهوم ابر انسان همسو است. برخلاف تصور رایج، تفسیر روان شناختی اراده معطوف به قدرت نه تنها با جوهر اخلاق یعنی توجه به دیگری ناسازگار نیست بلکه از طریق تأکید بر مسئولیت فردی، تعالی جویی و خلق ارزش های نوین به تعمیق و تدقیق آن یاری می رساند. با وجود چالش هایی که در تفسیر ایده اراده معطوف به قدرت نیچه وجود دارد، تفسیر روان شناختی ایده مذکور دریچه ای متفاوت به سوی فهم دیدگاه های نیچه در خصوص اخلاق، انسان و معنای زندگی می گشاید. این تفسیر می تواند نشان دهد که فراخوان نیچه برای پرورش انسان هایی قوی، خلاق و مسئول که بر خویشتن خویش تسلط داشته باشند، نسبتی با سلطه بر دیگران ندارد و از این رو، ضرورت ظلم و خود کامگی علیه دیگران برای تحقق این آموزه یا به مثابه نتیجه ضروری آن عمیقاً مسئله برانگیز است.
از ضرورت علّی فاعلی تا تعین باوری غایت شناختی در متافیزیک اپسیلن، ثتا، لا مبدا و اخلاق نیکوماخوسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
327 - 348
حوزههای تخصصی:
تشتت آرای موجود در مسئله اصل موجبیت، محصول یک بعدی نبودن آثار و مسیر تفکر ارسطو است. در اخلاق نزد ارسطو به رغم وجود اصل کلی ضرورت، اما به اصل موجبیت به نحو متفاوتی از آثار منطقی، فیزیکی و متافیزیکی پرداخته شده است. فصل سوم از دفتر ششم متافیزیک بیانگر آن است که اگر پیدایش هر چیز به ضرورت نباشد، آن گاه مبادی و عللی وجود دارند که بدون قرار گرفتن در معرض سیر معیّن تکوین یا تباهی پدید می آیند و از میان می روند. ضروری نبودن همه امور سبب گشته برخی علل و مبادی، فاقد قوه یا دونامیس به عنوان شرط لازم پیدایش و زوال باشند، و از این رو پیدایش آنها اتفاقی باشد. نقشه راه نفی ضرورت اکید و مطلق در درون و ذات سلسله علّی، توسل به امکان وجود چیزها یا رخدادهای عرضی و اتفاقی است. ارسطو به این منظور، راهبرد ضرورتِ وجود علل عرضی و اتفاقی یا به اظهاری «ضرورت امر غیرضروری» را پیش می گیرد. پیشامد اتفاقی نیز برای حصول غایتی است و به زعم فرده از دایره پیش بینی قطعی خارج نیست. در این مقاله سعی بر تصویر سهم هر یک از علل فاعلی و غایی در ساختار علّی واقعیت از مجرای ضرورت علّی خواهد بود. نسبت میان علیت فاعلی و ضرورت و نیز مفهوم ضرورت علّی فاعلی در متافیزیک ارسطو بر اساس مفهوم قوای علّی قابل فهم است. اگر سلسله علّی را از آینده به گذشته تحلیل کنیم، غایتی که هنوز محقق نگشته، به حکم علیت غایی و تأثیر علّی، رویدادهای پیشین گذشته در سلسله علّی را به نحو متقن و پیش بینی پذیری موجَب و ضروری می کند. مآلاً در صدد اثبات آنیم که تفسیر فصل سوم متافیزیک اپسیلن با هر دو تحلیل ضرورت علل فاعلی و غایی بر اساس مفروضات متفاوت، سازگار است و چه استدلال هایی له جبر غایت شناسانه از جمله تقلید صناعت از طبیعت، ممکن اند.
توجیه باور دینی با استفاده از تجارب نزدیک به مرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۵۹)
89 - 102
حوزههای تخصصی:
یکی از بحث هایی که حول موضوع تجربه دینی در فلسفه دین شکل گرفته این است که آیا می توان از تجربه دینی برای توجیه باورهای دینی استفاده کرد یا خیر. گرچه در این پرسش عنوان باور دینی می تواند باورهای متنوعی را در بر بگیرد ولی معمولاً این بحث به اثبات وجود خدا بر اساس تجربه دینی منحصر شده است. این بدان دلیل بوده که متعلَق تجربه دینی معمولاً وجود مطلق پنداشته شده است و یا کسانی که این تجارب را دسته بندی کرده اند صرفاً به نوع خاصی از تجارب نظر داشته اند. اما اگر به تنوع تجارب دینی و تنوع متعلَق این تجارب توجه شود، می توان از این تجارب برای توجیه باورهای دینی دیگری چون ماوراء طبیعت، زندگی پس از مرگ، جهان آخرت، تجسم اعمال و ... استفاده کرد. باورهایی که آنها هم در منظومه باورهای دینی به نوبه خود مهم هستند و بعضی از آنها می توانند در نهایت بر اساس استدلال های چندی توجیه کننده باور به خدا هم باشند. در این مقاله می خواهیم بر اساس تنوع تجارب دینی نشان دهیم که این تجارب می توانند توجیه کننده باورهای دینی مختلفی باشند. برای این منظور از تجارب نزدیک به مرگ که خود می توانند نوعی تجربه دینی تلقی شوند کمک خواهیم گرفت و نشان خواهیم داد اگر قرار باشد از تجارب دینی برای توجیه باور دینی استفاده شود این تجارب مزایای مهمی نسبت به تجربه وجود مطلق دارند.
واکاوی انتقادی وضعیت انسان در رویکرد دوگانه کانت به فرهنگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
115 - 129
حوزههای تخصصی:
کانت در آثار خود انسان طبیعی و اخلاقی را از هم متمایز کرده و شکافی عمیق میان انسان طبیعی و انسان اخلاقی ترسیم کرده است. وی برای پر کردن این شکاف به انسان فرهنگی و نحوه رشد و پیشرفت فرهنگ و تمدن در طی تاریخ متوسل شده است. فرهنگ برای کانت نقش پلی را بازی می کند که پیوند میان وضعیت طبیعی و وضعیت اخلاقی انسان را برقرار می کند. از نظر کانت وضعیت فرهنگی که بشر در آن به سر می برد، در عین اینکه دستاورد عاملیت انسان در طی تاریخ است، نتیجه تضادهای طبیعتی است که به نحو مکانیکی بشر را به پیش می راند. بنابراین رشد و پیشرفت فرهنگ و تمدن از نظر کانت از یک سو امری اکتسابی و سوبژکتیو و از سوی دیگر امری تکوینی و اُبژکتیو است. اینک پرسش این است که این دو رویکرد تا چه اندازه با هم سازگارند و هر کدام چه سهمی در رشد و پیشرفت فرهنگ و تمدن دارند؟ برای پاسخ به این پرسش با رویکردی انتقادی نشان می دهیم که طبیعت و انسان ماهیتی تناقض آمیز در ایجاد فرهنگ دارند و سهم انسان در رشد و پیشرفت فرهنگ و تمدن در نسبت با سهم طبیعت اندک است.
تحلیل تطبیقی- انطباقی نظریه روح معنا از دیدگاه فیض کاشانی و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۱۲
95 - 128
حوزههای تخصصی:
رویکردهای گوناگون علما در واژگان متشابه قرآن موجب ارائه چهار نظریه اصلی «اهل ظاهر»، «اشتراک لفظی»، «حقیقت و مجاز» و «روح معنا» شده است. نظریه روح معنا، به معنای وضع الفاظ بر ارواح معانی، عاری از خصوصیات مصادیق و در معنای آنهاست که می توان معانی را در مصادیق معقول نیز حقیقی دانست. مطابق این نظریه الفاظ متشابه قرآنی نیز امکان استعمال در مصادیق مجرد و معقول به نحو حقیقی و نه مجازی را دارند. این نظریه نخستین بار توسط غزالی مطرح شد و پس از او در آثار بزرگان عصر معاصر فرهنگ اسلامی همچون ملاصدرا، فیض کاشانی و علامه طباطبایی ادامه یافت. پژوهش حاضر در صدد پاسخ گویی به این سؤال است که نظریه روح معنا از منظر فیض کاشانی و علامه طباطبایی از حیث نحوه بیان، ادله اعتبار و کیفیت انطباق چگونه مطرح شده است. بررسی توصیفی- تحلیلی نظریه روح معنا از دیدگاه فیض کاشانی و علامه طباطبایی نشان می دهد این دو عالم بزرگ عالم اسلام در اصل پذیرش این نظریه و ارکان آن، با هم اشتراک نظر دارند؛ لکن از حیث نحوه بیان و تقریر نظریه، ادله اعتبار و به جهت مبانی تفسیری اختصاصی خویش، نسبتاً متفاوت از یکدیگر عمل کرده و منجر به گوناگونی کیفیت انطباق در تحلیل آیات قرآنی نیز شده اند.
تقلیل گرایی اخلاقی ذات گرایانه آخوند خراسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
111 - 122
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به دنبال تبیین و تدقیق وجودشناسی اخلاق و نحوه وجودی اوصاف اخلاقی از جمله خوبی و بدی بر مبنای آرای اصولی آخوند خراسانی است. در نگاه نخست، از آرای آخوند خراسانی نوعی تقلیل گرایی اخلاقی ذات گرایانه برداشت می شود؛ به این معنا که اوصاف اخلاقی از جمله خوب و بدی به سازگاری فعل با قوه عاقله تقلیل می یابند و البته این سازگاری به خاطر برخورداری فعل از مصلحت و سعه وجودی و آثار خیر است و با حسن و قبح ذاتی مورد اعتنای وی سازگار است. با تأملاتی در مباحث آخوند خراسانی، می توان اصلاحیه ای بر رأی نخست ایشان ارائه کرد و بین حقیقت فعل و انجام فعل تفکیک قائل شد. در این صورت، برای انجام فعل، عنصر قصد و نیت را نیز باید به مصلحت و سعه وجودی و سازگاری با قوه عاقله اضافه کرد. دلالت هایی که تقلیل گرایی اخلاقی آخوند خراسانی دارد، عبارت اند از: 1)معرفت اخلاقی پسینی، 2) مطلق گرایی، 3) عدم استقلال اخلاقی، و 4) استنتاج باید و ارزش از هست. در این پژوهش، ابتدا تقلیل گرایی اخلاقی آخوند خراسانی تبیین و تحلیل می شود و در ادامه، دلالت های آن بررسی می شوند.