این مقاله به بررسی مسئولیت حکومت اسلامی در آموزش و پرورش رسمی پرداخته و روش تحقیق مورد استفاده در این مقاله روش اجتهادی رایج در فقه شیعی است. نویسنده در این مقاله موضوع را از زوایای مختلف تبیین، و آرا و نظرات گوناگون در این زمینه را مطرح و نقد کرده و در پایان، نظر خود را ارائه کرده است.
این مقاله نشان می دهد که دربارة نقش حکومت اسلامی در آموزش و پرورش رسمی دیدگاه های مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند تعلیم و تربیت اصالتاً وظیفة والدین است و حکومت اسلامی تنها در حد ضرورت و برای پرکردن خلأها و جبران کاستی ها دخالت می کند و برخی دیگر معتقدند این مسئولیت به عهدة حکومت است و والدین موظفند با دولت همکاری کنند. مبنای نظریة اول بخشی از نصوص دینی است که بر وظیفة والدین در تربیت فرزندان تأکید دارد و مبنای نظریة دوم نصوصی است که حکومت اسلامی را عهده دار نقش تربیت مردم می داند. نویسنده دیدگاه دیگری ارائه کرده است که در آن با تأکید بر فطری بودنِ حق آموزش و پرورش، تأثیر تحولات اجتماعی و فرهنگی بر چند و چون این حق پذیرفته شده است. در این دیدگاه آموزش و پرورش علاوه بر یک «حق شخصی»، به عنوان یک «ضرورت اجتماعی» نیز تلقی شده است. بر این اساس حکومت اسلامی، در قبال آموزش و پرورش و براساس مبانی فقهی، یکی از «واجبات نظامیه» به شمار آمده، که نظام زندگی انسان ها، بدان وابسته است.
راه تکامل انسان راه عبودیت و بندگى خداست و حقیقت بندگى در نفى استقلال از خود. براى نیل به این مقصود، انسان باید اراده اش در اراده خدا فانى شود و فقط چیزى را بخواهد که خدا مى خواهد. این همان سیر تقواست که مراحلى دارد. تواضع در برابر خدا بدین معناست که انسان چیزهایى را که براى خود قایل است، به صاحبش برگرداند; چراکه رداى کبریایى مخصوص خداست و کسى در مقابل او چیزى ندارد. این تواضع در برابر خدا موجب قرب ربوبى مى گردد.
اما باید توجه داشت که تواضع در جایى ممدوح است که در مقابل عظمت خدا، حقارت خودمان را ابراز کنیم. اما اگر در مقابل دشمن خدا کرنش کردیم، چنین تواضعى مذموم خواهد بود.
بندگان خاص خداى رحمان از «لغو» نیز اجتناب مى کنند; کارى که براى سعادت و کمال انسان نتیجه اى ندارد. آنان در برابر افراد لغوپیشه از حق شخصى خود گذشت مى کنند. اما همین افراد هنگام پایمال شدن حقوق الهى، سکوت نمى کنند و خود را در راه بندگى خدا فدا مى سازند.