فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۴۰۱ تا ۲٬۴۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
137 - 153
حوزههای تخصصی:
واقع گرایی کورنل به صورت گسترده ای در متون فلسفی چند دهه اخیر بحث و بررسی شده است. یکی از تأثیرگذارترین راهکارهای دفاعی برای واقع گرایان کورنل در حوزه معرفت شناسی، نظریه ای است که جکسون و پِتیت در دهه 90 میلادی با عنوان «تبیین برنامه ای» ارائه داده اند. این تبیین، نقش ویژگی های مرتبه بالایی مانند خصایص اخلاقی را در بهترین تبیین از جهان، به روش علمی و طبیعت گرایانه حفظ می کند. در بخش نخست، به شرح این تبیین پرداخته می شود و سپس کاربرد آن در اخلاق پی گرفته می شود. بخش دوم به بررسی انتقادهای لایتر در استفاده واقع گرایان کورنل از تبیین برنامه ای اختصاص داده می شود. در قسمت سوم، انتقاد میلر بر مواضع لایتر و همچنین تبیین برنامه ای نقد و بررسی می شود. این جستار با بررسی دفاع نلسون از تبیین برنامه ای در برابر انتقاد میلر به پایان می رود.
چالش میان خودآیینی و مرجعیت معرفتی در معرفت شناسی مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در روایت رایج از مدرنیته، جوهره مدرنیته قول به خودآیینی و نفی هر گونه مرجعیت (از جمله مرجعیت دینی) تلقی می شود. در عین حال، ادعا شده که «گواهی» با «مرجعیت» تفاوت ماهوی دارد. به عبارت دیگر، ادعا شده که پذیرش گواهی، به مثابه یکی از منابع معرفت و توجیه، به معنای موافقت با توسل به مرجعیت و تعبد نیست و منافاتی با عقلانیت مدرن و خودآیینی انسان ندارد. این تلقی دلالت های مهمی برای معرفت شناسی دینی دارد. در این مقاله ابتدا با رجوع به سخنان فلاسفه مدرنِ کلاسیک نشان داده می شود که تفسیر مذکور از مدرنیته ناصواب است. در ادامه تفکیک میان گواهی و مرجعیت نقد و بیان می شود که باور مبتنی بر گواهی ذاتاً ملازم با توسل به مرجعیت منشأ گواهی است، و تفکیک این دو مقوله از یکدیگر ناممکن است. آنگاه، دو نقد عمده دیگر بر ایده خودآیینی که توسط معرفت شناسان معاصر ارائه شده طرح می شود. نتیجه پایانی این است که ایده خودآیینی ایده قابل دفاعی نیست و پذیرش مرجعیت دیگری، با شرایط خاص، منافاتی با عقلانیت ندارد، بلکه مقتضای عقلانیت است.
هستی شناسی حقیقت علم و ثمرات مترتب بر آن از منظر حکمت متعالیه(مقاله ترویجی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال هفتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۱۲)
23 - 40
حوزههای تخصصی:
مسئله علم یکی از بنیادی ترین مباحث فلسفه است که بسیاری را به تأمل درباره حقیقت و کیفیت آن واداشته است. علم به معنای مطلق دانش و آگاهی، مفهومی بدیهی است؛ اما رویکرد حکمای اسلامی به حقیقت آن متفاوت است. بعضی آن را امری سلبی و بعضی آن را صورت منطبعه در عقل و برخی نیز آن را از مقوله اضافه دانسته اند. ملاصدرا نیز با توجه به مبانی خاص خود از جمله اصالت وجود، حقیقت علم را امری وجودی و حضوری می داند و با این رویکرد، علم را از سنخ وجود و خارج از مفاهیم ماهوی می داند. پژوهش پیش رو با روش توصیفی تحلیلی می کوشد تبیینی روشن از حقیقت علم ارائه دهد. بدین منظور نخست حقیقت علم را از دیدگاه حکمای پیش از ملاصدرا بررسی و سپس دیدگاه ملاصدرا مبنی بر حضوری بودن حقیقت علم را تبیین کرده ایم. در بخش دوم مقاله نیز آثار وجودی مترتب بر حضوری بودن علم را بررسی کرده ایم که عمومیت و تشکیکی بودن علم، انحصاری بودن علم حضوری، عینیت عالم و معلوم، و علم جمادات از نتایج آن است.
حدوث و قدم عالَم از منظر اخوان الصفا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حدوث و قدم عالم، از مسائل مهمی است که همواره در فلسفه و کلام اسلامی مورد توجه قرار گرفته است. نگارنده با هدف تبیین و ارزیابی نظریه اخوان الصفا – که از فیلسوفان نخسین اسلامی هستند- با تتبع در رسائل ایشان به دو دلیل بر اثبات حدوث عالم دست یافته است. دلیل اول مبتنی بر تلازم میان حدوث و معلولیت و به عبارت دیگر، تنافی میان قدم و معلولیت است. در دلیل دوم، تغییر و تبدلات موجود در عالم، دلیل بر حدوث عالم دانسته شده است. دلیل اول در عین استواری، از حیث عدم تبیین وجه تلازم میان حدوث و معلولیت، دچار نقصان است. دلیل دوم نیز از جهت عدم شمول نسبت به مجردات، اخص از مدعاست. اخوان، حدوث را مقید به قید «زمانی» نکرده اند که این امر از نقاط قوت نظریه آنان می باشد، ولی از آن جا که حدوث که همان «کون بعد العدم» است، متضمن نوعی تقدم و تأخر بوده و نیازمند به تعیین ملاک تقدم و تأخر است، لکن اخوان هیچ ملاکی برای این تقدم و تأخر ارائه نکرده اند. عدم تعرض به آراء مخالفان، از دیگر نقاط ضعف نظریه اخوان است. حاصل آن که اخوان، در بحت از حدوث و قدم عالم، جوانب مسأله را به درستی واکاوی نکرده اند.
مطالعه مبانی هستی شناسی رویکرد مرلوپونتی و لیپمن به منظور تدوین الگوی تلفیقی در برنامه فلسفه برای کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این مقاله مطالعه مبانی هستی شناسی رویکرد مرلوپونتی و لیپمن به منظور تدوین الگوی تلفیقی در برنامه فلسفه برای کودکان است. سؤال اساسی تحقیق عبارت است از اینکه مبانی هستی شناسی رویکردهای مرلوپونتی و لیپمن چه بوده و بر اساس آن الگوی تلفیقی دو رویکرد در برنامه فلسفه برای کودکان چیست؟ در این مقاله، در بحث شناخت مبانی هستی شناسی از روش پژوهش تحلیلی-استنتاجی و در ارائه الگوی تلفیقی از روش پژوهش ترکیب سازوار استفاده شده است. نتایج بیانگر وجود وجوه اشتراک و افتراق میان رویکرد مرلوپونتی و رویکرد لیپمن است. با توجه به اشتراکات پایه ای در مبانی هستی شناسی و تأکید بر اهمیت دوران کودکی و تأثیر آن بر بزرگسالی در دو رویکرد، می توان با حذف عناصر ناهمسان و همپوشانی نقاط اشتراک با انجام اصلاحات لازم، از تلفیق دو رویکرد برای بهبود برنامه فلسفه برای کودکان استفاده نمود.
جایگاه موسیقی و سماع عارفانه نزد سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
165 - 180
حوزههای تخصصی:
تقریباً کمتر شاعر، حکیم یا فیلسوفی را در طول تاریخ ادبیات اسلام و ایران می توان سراغ گرفت که دربارۀ موضوع موسیقی و سماع در آثار منظوم و منثور خود اشارات و عباراتی را نیاورده باشد. شهاب الدین سهروردی نیز به عنوانِ یکی از فلاسفۀ جهانِ اسلام، نگاهِ خاصی به موسیقی و سماع داشته است. او نیز همانند فیثاغورث و افلاطون نگاهی قدسی و آسمانی به موسیقی داشت و معتقد بود که صدایِ افلاک است که ازطریق موسیقی بیان می شود. با این تفاوت که نگاه سهروردی بیشتر براساس سؤالات فرضی و حالات او در مجلس موسیقی و سماع است؛ اما بخشی از تفکرات فیثاغورث و افلاطون بیشتر برپایۀ اصوات موسیقی و محتوی ریاضی است. همچنین، او سماع را شور و هیجانی عارفانه و وسیله ای برای رفتن به سوی کمال و اوج گرفتن می دانست. او روح را همچون مرغی زندانی در قفس می دانست که برای رهایی از قفس به بالا و پایین می پرد، شاید راهی برای پرواز و رهایی پیدا کند. این نگاه به سماع در نوع خود کم نظیر است. برای این منظور، با رهیافتی عرفانی و در پرتو آرای حکما و فلاسفه، سعی بر این است که از جنبه های گوناگون به بررسی جایگاه موسیقی و سماع ازنظر سهروردی پرداخته شود.
ایضاح مفهومی دیدگاه امکانِ «معرفت اجمالی ذات حق در عرفان»(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۰ شماره ۸۷
137 - 161
حوزههای تخصصی:
دیدگاه رایج در معرفت شناسی عرفانی این است که ذات حق، معلوم احدی حتی برای کمّلین از اولیا نیز نیست؛ بلکه ذات، صرفاً متعلق شناخت خود حق قرار می گیرد؛ چراکه ذات حق بما هو ذات در عرفان، بر خلاف «ذات در فلسفه و کلام» به معنای حقیقتی است که ظهور و تجلی نداشته و ورای تجلیات حقی و خلقی است؛ از سوی دیگر این عدم اکتناه به معنای تعطیلی معرفت حق نیست و امکان معرفت الله، از محکمات متون عرفاست. بنابراین چالشی که قابل طرح است، این است که با اکتناه ناپذیری ذات حق، معرفت حق چگونه ممکن است. دیدگاه رایج معتقد است باب معرفت الله از طرق دیگر از قبیل شناخت اسما، صفات و ظهورات حق، مفتوح و ممکن است؛ به بیان دیگر متعلقِ معرفت، محبت و عبادت ما «وجه حق» است نه «ذات حق». برخی دیگر اما معتقدند معرفتِ ذات کاملاً منتفی نیست بلکه معرفت تفصیلیِ ذات (اکتناه) ناممکن است نه معرفت اجمال. در این پژوهش، ضمن ایضاح مفهومی «اکتناه ناپذیری ذات حق»، به تبیین و تحلیل دیدگاهی می پردازیم که بر اساس آن «معرفت اجمالی به ذات» را ممکن و مستند به برخی «نصوص و بعضاً اشارات متون عرفانی» می نماید.
روبسپیر- کانت: بررسی نسبت آزادی مطلق و ترور با فلسفه اخلاق کانت بر اساس پدیدارشناسی روح هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
627 - 653
حوزههای تخصصی:
هگل در کتاب پدیدارشناسی روح ساختار دیالکتیکی تاریخ آگاهی انسان اروپایی را به تصویر کشیده است. او در تمام گذارهای آگاهی به برآیند های مختلف، ضرورت و نسبتی دیالکتیکی تشخیص داده است و آن را در تمامی ساحات تاریخ و ساحات اندیشه در جریان های مختلف دنبال می کند. در فصل روح با دو جریان بسیار مهم در تاریخ اجتماعی یعنی انقلاب فرانسه و در تاریخ اندیشه یعنی فلسفه اخلاق کانت مواجهیم که در طی دو بخش به طور متوالی ظاهر می شوند و گویی که هگل نسبتی تنگاتنگ بین حکومت ترورِ روبسپیر و فلسفه اخلاق کانتی یافته است. جایی که آزادی انتزاعی روبسپیر در جهت ایجاد آزادی مطلق در تحقق اراده ی جزئیِ عام یافته خود، هرگونه نهاد یا جزئیتی را به عنوان عامل اخلال تحقق آزادی اراده ی خویش نابود می سازد و دوره ای از استبداد و وحشت آغاز می کند. گویی که چنین ادعای اراده عامی که تحمل هیچ جزئیت و مخالفی را ندارد به استبداد درونی قانون کلی اخلاق کانتی (که تحقق آن یگانه راه دستیابی به آزادی است) در جهت نابودیِ طبیعت، امیال، آداب و رسوم و نهادهای عینی و غیره تبدیل می شود و وحشت و اضطراب به دلیل تناقضات بی پایان ایجاد می کند و فرد اخلاقی همچون فرد انقلابی با رفع همه جانبه عینیت، درون اراده انتزاعی خود اسیر می شود که این امر به اعتقاد هگل تبعات خطرناکی خواهد داشت.
نسبت فهم زبانی و شناخت ضمنی از نظر ویتگنشتاین؛ نقد رویکرد اسکاندیناوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۰
175 - 202
حوزههای تخصصی:
ویتگنشتاین متاخر فهم (به خصوص زبانی) را در نسبت با توانایی در نظر می گیرد. وی معتقد است دستور زبان واژه «می داند» و «می فهمد»، ربط نزدیکی با دستور زبان واژه «می تواند» دارد. یک نوع تفسیر از نسبت میان فهمیدن و توانایی را می توان در کارهای تفسیری فیلسوفان اسکاندیناوی از ویتگنشتاین مشاهده کرد. یوهانسن از شاخص ترین چهره های این جریان معتقد است که فهم زبانی شناخت ضمنی از نوع قوی آن است. شناخت ضمنی قوی به این معناست که ما چیزهایی را می دانیم که علی الاصول نمی توانیم آنها را صورتبندی زبانی کنیم. در این مقاله نشان خواهیم داد این تفسیر نمی تواند تبیینی از این توصیف پدیداری ساده که زمانی که با کلمات و عبارت های زبانی روبرو می شویم آنها را بلافاصله می فهمیم به-دست بدهد. علاوه بر این تفسیر شناخت ضمنی در ویتگنشتاین دارای ابهام مفهومی است. و در نهایت با توجه به نسبت نزدیک مفهوم شهود با شناخت ضمنی مشخص نیست که ویتگنشتاین با توجه به رد مفهوم شهود و یا هر نوع امر درونی واقعا با این نوع تفسیر از فهم موافق باشد.
Philosophy of Science Meets the Scientific Research: Metatheorizing expertise theories in Cognitive Psychology(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
104 - 114
حوزههای تخصصی:
An obvious feature of the development of the philosophy of science during the past decades is an increasing specialization and fragmentation that have led to reduced impact of philosophy of science outside the sphere of its own discipline. It seems that philosophy of science and scientific research are moving away from each other. The major question of this article is how can reconnect these two?To answer this question I will try to highlight some events especially in the fields of social sciences that researchers are involved in discussions, generally related to philosophy of science, not in an abstract and isolated way, but in a way that is completely intertwined in their research practices. Unfortunately, this phenomenon has not been properly considered by philosophers of science and has remained more as a subject in the field of social sciences, specifically research methodology. It seems that if philosophy of science enters into dialogue with social sciences, we can expect the revival of the philosophy of general science. In this article, I try to show the signs of this phenomenon in cognitive psychology. I will first turn to one of the most influential theories in the cognitive sciences, expertise theory. After reviewing the important theories of expertise and their differences, in the next step I will discuss the seemingly opposing theories in this field and their efforts to find common ground. Then I will review the current movement in cognitive psychology, which I call the “integration model” stream. After a critical review and categorization of these models, I will show that in a broader view in social science, we can realize the meta-theoretical issues that are a good room for a dialogue between philosophy of science and scientific research. In the end, I will point out the horizons that this view opens to the revival of philosophy of general science.
خوانش توصیفی – تحلیلی تأثیر ولایت تکوینى اهل بیت (ع) بر تهذیب نفوس(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۱
153 - 171
حوزههای تخصصی:
ولایت تکوینی یکی از مراتب و شئون نبوت و امامت است که ابعادی گسترده دارد. دخل و تصرف تکوینی در نفس انسان ها برای مهذب شدن و تغییر باطن از جمله ابعاد این نوع ولایت به شمار می آید. بر این اساس، اولیاء الهی با علم و قدرتی که از جانب خداوند متعال به ایشان إعطا شده، با علم به ضمیر انسان های مستعد قادر به تغییر نفوس آن ها می باشند. نقش تکوینی اولیاء الهی در تحول باطن و تهذّیب نفوس، هم نقش فاعلی عام و هم نقش فاعلی خاص است. در نقش فاعلی عام، اولیاء الهی سبب و واسطه رسیدن فیض الهی به همه مخلوقات از جمله انسان ها هستند که این مختص به چهارده معصوم می باشد. نقش فاعلی خاص که نمود آن در تصرفات تکوینی اولیاء الهی دیده می شود، به دو قسم حداکثری و حداقلی تقسیم می گردد. نقش حداکثری هدایت به امر و ایصال به مطلوب (ایصال الی المطلوب) تعبیر می شود. معنای حداقلی خاص، جایی است که شخص هنوز به این قابلیت دست نیافته است؛ در اینجا گاه، ولیّ خدا با تصرف در کائنات، مسیر تهذیب نفس را برای وی هموار می سازد تا او با گوهر ذاتی خود یعنی اختیار، راه بپیماید و قابلیت هدایت خاص را پیدا کند. جستار پیش رو با نگاهی توصیفی- تحلیلی، جوانب مختلف مفهوم ولایت تکوینی را تشریح نموده و چرایی تأثیر ولایت تکوینی امام بر تهذیب نفوس را تبیین می کند.
خوانش تصویر مرگ از دیدگاه رولان بارت (رویکردی نشانه شناسانه تصویری بر کتاب اتاق روشن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رولان بارت از پیشگامان نشانهشناسی تصویری بود؛ نشانهشناسی تصویری به تبیین و تحلیل تصویر در چارچوب نظام های دلالتی و در جستجوی راهی برای ترجمه تصاویر به زبان گفتار است. وی آخرین کتابش، اتاق روشن ، را به تأملات درباره عکاسی اختصاص داد، و باور داشت که عکس بیش از آنکه واقعیت را منعکس یا بازنمایی کند، بر آن دلالت دارد، نشانهها و چیزهایی که بر بیننده در مقام خواننده عکس مهم تلقی میشود، مبنای تفسیر و واکاوی قرار میگیرد. بخش نخست کتاب، در پی توصیف و تفسیر عکسهای مختلف جهت دستیابی به ذات عکس و بخش بعدی پیرامون عکس باغِ زمستانی است و درباره دوران سوگواری در غیاب و مرگ مادر است. در پژوهش حاضر به این سوالات پاسخ داده میشود، نخست، منظور بارت از حقیقت عکس درباره مرگ چیست؟ دو اینکه، تفاوت عکس پرتره و پرتره نقاشی چیست؟ در نهایت، چگونه یک عکس، نشانههایی از هستی و مرگ را توأمان تفسیر میکند؟ روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی است و جمعآوری اطلاعات، با استفاده از منابع کتابخانه ای انجام شده است. ابتدا، ابزارهای رویکرد نشانهشناسی در تحلیل متون، بیان شده و سپس سازوکار، نقش و اهمیت این ابزارها در تحلیل و خوانش عکس، تشریح و تبیین شده است.
تبیین یکسانیِ عقل و شریعت از دیدگاه ابن رشد با ارجاع به رساله فصل المقال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
49 - 74
حوزههای تخصصی:
بررسی نسبت عقل و دین، به عنوان دو روش باور، جدالی قدیمی میان متفکران است. در سنت اسلامی، از آن جا که قول به برتریِ مطلق عقل بر وحی، ناممکن است، گروهی عقل را صرفاً خادم دین دانستند و گروهی قائل به همخوانیِ عقل و وحی و عدم تعارض شدند. تبیین ابن رشد در رساله «فصل المقال فیما بین الحکمه والشریعه من الاتصال» بر این مبنا استوار است که شرع، حق است و آنچه به شناخت بهتر بینجامد واجب است، و حال که تأمل عقلی، واجب شرعی است، پس محصول آن (فلسفه) نیز حق است و چون حق با حق تضاد ندارد، پس میان شرع و عقل هماهنگی هست. او برای رفع تعارضات احتمالی هم بحث «تأویل» را پیش کشیده و پیشنهاد می کند گزاره های دینی که تعارض ظاهری با عقل دارند را حمل بر مجاز کنیم. در نظر او شرع، به دلیل اختلاف استعداد مردم، ظاهر و باطن دارد و فهم باطن قرآن، وامدار قواعدی است که فقط فیلسوف می تواند با استفاده از آنها شرع را تأویل کند. در این مقاله، با ارجاع به رساله مذکور، ابتدا سیر تطور مفهوم عقل و تقسیمات آن بیان می شود تا معنای عقل فلسفی که ابن رشد در پی اثبات همسانیِ آن با شرع است، آشکار شود. سپس با بیان انواع تعارض محتمل میان عقل و شرع و ذکر پاسخ های ابن رشد، به این نتیجه می رسیم که او در خلال تبیین عدم تعارض میان عقل و وحی، به نحو کبروی به دفاع از فلسفه نیز پرداخته است.
خدا در فلسفه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
178 - 197
حوزههای تخصصی:
معانی مختلفی از واژه خدا در طول تاریخ فلسفه اراده شده است که بنا به تقسیم استقرائی می توان تصوراتی همچون تئیسم، پانتئیسم، پاننتئیسم و دئیسم و... ذکر نمود. پرسش این پژوهش این است که افلاطون چه تصویری از خدا در فلسفه خود ارائه کرده است؟ با توجه به بررسی رسائلی که بیشترین ماده الهیاتی را واجدند، می توان گفت افلاطون تلقی واحدی را مدّ نظر نداشته است. در رساله جمهوری با توجه به ذکر ویژگی هایی همچون بسیط بودن، متعالی بودن برای خدا، می توان گفت که تلقی وی به تئیسم نزدیک است. در رساله فایدون از آن جا که افلاطون هیچ نقشی به خدایان نمی دهد، می توان با توجه به این رویکرد، افلاطونِ بدون خدا را معرفی نمود. در رساله تیمائوس با دو کاندید صانع و روح جهان مواجه ایم. برخی صانع را اسطوره ای و روح جهان را خدای افلاطون درنظر می گیرند که با توجه به این تبیین می توان گفت افلاطون منشأ الهام پاننتئیست ها شده است. از طرف دیگر برخی روح جهان را اسطوره ای و صانع را خدای افلاطون معرفی می کنند که به تصور تئیسم نزدیک است. در رساله قوانین با توجه به اینکه افلاطون اوصافی همچون مطلق های سه گانه، منشأ تکالیف اخلاقی و... برای خدا ذکر می نماید می توان تصور وی را به تئیسم نزدیک دانست. از طرف دیگر «محرک اولای متحرک» تصوری پاننتئیستی از خدا ارائه می دهد. همچنین در رسائل متعدد وی می توان شواهدی به نفع خدای ناشناختنی الهیات سلبی ارائه نمود. بنابراین می توان تصورات متعددی از خدا در نزد افلاطون سراغ گرفت.
نفس و اختلالات عصبی- روانی؛ تبیینی نوخاسته گرایانه و صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
173 - 196
حوزههای تخصصی:
انواع آسیب های مغزی و عصبی (از جمله اختلال هویت تجزیه ای، اسکیزوفرنی، تغییرات خُلقی و مانند آن) بر تباه شدن و دگرگون شدن ِکیفیاتِ حیاتی، حالاتِ ذهنی و شخصیتی، و حتی انگاره نفس و «خود» تأثیر مستقیم دارد. مشاهده این تأثیرات، دستاویز نظریات گوناگونی درباره وجودِ نفس و مفارقت پذیری آن (از نفی وجود خود/ذهن/نفس و یا نفی تجرد خود/ذهن/نفس تا نفیِ بقای نفس مجرد آن) شده است. چارچوب نظری و مفهومی نوخاسته گرایی و حکمت متعالیه، قابلیتی دارد که می توان از آن در تجزیه و تحلیل این مسئله بهره برد و نگاهی فراتر از ابزارگراییِ دوگانه انگاران، به عنوان یک راهکار کلی درباره تأثیر اختلالات عصبیِ فیزیکی بر نفسِ مجرد ارائه داد. با اذعان به نوخاسته گرایی جوهری و همسوبودن آن با نظریه جسمانیه الحدوث صدرایی، و عبور از دیدگاه نوخاسته گرایی ویژگی های صرف، می توان گفت که بدن و دستگاه پیچیده عصبی بر اساس میزان تکامل و پیچیدگی اش، موجب نوخاستگیِ (حدوث) مراتبی از نفس (از نوخاستگی مرتبه گیاهی تا مرتبه وجود لنفسه و خودآیین) و نوخاستگیِ ویژگی های حیاتی، ذهنی و روانی متناسب می شود. به سبب این همبستگی و تعامل علّیِ نوخاسته گرایانه، انواع آسیب های عصبی، مادامی که نفسِ انسان در مرتبه نباتی، تعلق ذاتی به بدن دارد و در مرتبه تجرد جوهری، تعلق عارضی به بدن دارد، موجب نوخاستگیِ اختلالات روانی به عنوان ویژگی های مختل کننده برای جوهر نفس و نیز فروخفتگیِ برخی ویژگی های ذهنیِ نوخاسته می شود؛ بدون آنکه وجودِ بسیط، لنفسه، خودآیین و مفارقت پذیرِ نفس نفی و تباه شود.
بررسی رابطه اقسام معقولات با نظریه اصالت وجود نزد حکمای معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برخی حکمای معاصر درباره مبحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت و مبحث اقسام معقولات اظهارنظر کرده اند، اما در منظومه آرای ایشان، انسجام میان این دو مبحث جای تأمل دارد. ازجمله این افراد می توان علامه طباطبائی و شهید مطهری را نام بُرد. در این نوشتار، ماحصل این دو مبحث به طور خلاصه از منظر این دو حکیم تشریح و ارتباط این دو نظریه در منظومه فکری ایشان بررسی شده است. به طورکلی از عدم هماهنگی این دو نظریه، انفکاک مبحث «صدق» از «تحقق عینی» حاصل می گردد که بی توجهی به این نتیجه، انفکاک معرفت شناسی از هستی شناسی را نتیجه می دهد. در این مقاله علاوه بر بررسی نظرات حکمای مذکور، ارتباط میان مبحث «صدق» و «تحقق عینی» تبیین شده و از ارتباط این دو مبحث با یکدیگر، در منسجم کردن نظریه اصالت وجود با مبحث اقسام معقولات استفاده گشته است. در پایان دسته بندی جدیدی از اقسام معقولات ارائه شده است.
خوانش هگلی-لاکانیِ ژیژک از سوژه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
248 - 267
حوزههای تخصصی:
ژیژک در نظرگرفتن فلسفه هگل را همچون اوج سیستم سازی و ایده آلیسم مطلق که درنهایت تنوع و چندگانگی واقعیت را در ایده و معرفت مطلق منحل می کند، نوعی داوری شتابزده درباب فلسفه او می داند. او بر این باور است که با استفاده از لکان می توان زنگارهای برداشت مطلق گرایانه را از سر و روی هگل پاک نمود. بر این اساس خوانش ژیژک از سوژه هگلی برخلاف متفکران سلف و معاصر وی در فضای مفاهیم لکانی و در بستر امر واقع رخ می دهد. در این راستا سوژه هگلی چیزی ازپیش- داده شده و دارای انسجام پیشینی نیست، بلکه همواره مقید به شرایط حادث بیرونی است. هستی سوژه محصول یک نفی تمام عیار انتزاعی است که ساختار اقتدارطلب و تمامیت خواهانه نظم جوهری را به چالش می کشد. دستاویز قرار دادن لکان برای بازخوانی هگل نه به این دلیل است که ژیژک هگل را دربند نوعی فروبستگی معنایی و خودمرجعی ساختاری فرض می کند، بلکه همواره نوعی فقدان مازاد را در فلسفه روح هگل شناسایی می کند که جز با استفاده از مفاهیم روانکاوی لکانی قابل تحلیل نخواهد بود. ژیژک دیالکتیک هگل را از سطح منطق دال که در آن میل از طریق دیگری به بازشناسی دست می یابد و سوژه به صورت سوژه یک دال در نظم نمادین هضم می شود به سطح منطق امر واقعی لکان برمی کشد که در آن دیگری بزرگ کامل، وجود نداشته و همواره به صورت ناقص، خط خورده و نه-همه حول یک فقدان بنیادی ساختار یافته است. به زعم ژیژک در سوژه امری واقعی وجود دارد که غیر ممکن نیست و میلی هست که در چارچوب تولید فانتزی، دال و دیگری بزرگ نمی گنجد و این درست همان نقطه ای است که سوژه در آن شکل می گیرد.
بررسی رأی ابن سینا درخصوص تأثیرگذاری تخصص فلسفی بر نحوه پاسخ دهی به موقعیت های شهودی (با نگاهی تطبیقی به دیدگاه برخی فیلسوفان آزمایشگر)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۹
60 - 39
حوزههای تخصصی:
شهود از روش های داوری درخصوص مسائل فلسفی است که دسته ای با کاربرد آن موافق اند و عده ای مخالف. در میان مخالفان کاربرد شهود، گروهی با استناد به پاسخ های شهودی مختلفی که به موقعیت شهودبرانگیز واحد داده می شود، روش شهودی را نامطمئن یا نادرست می دانند. در مقابل، دسته ای از موافقان شهود می گویند عوامل غیراصیلی که به اصل روش شهودی ربطی ندارند، داوری های شهودی را متعارض می کنند. در این پژوهش، از میان عوامل غیراصیل، میزان تخصص را مدنظر قرار داده ایم و آن را از عوامل راهبری یا انحراف شهودها معرفی کرده ایم. همچنین نظرخواهی از متخصصان است که پاسخ صحیح به موقعیت شهودی را پیش رویمان می گذارد، نه نظرسنجی از تمامی توده های مردم. ابن سینا نیز هم آوا با نظر اخیر، در پاسخی که به یکی از منتقدان موقعیت شهودبرانگیز انسان معلق می دهد، این حجت را برای همه مناسب نمی داند و نظرسنجی از حکمای کارکشته را عامل کشف پاسخ درخور به آن می داند. ثمره تفسیر این چنینی از پاسخ ابن سینا به منتقدش این است که دیگر شیخ به پاسخ غرض ورزانه و حمله به شخصیت منتقد محکوم نمی شود.
تحلیل و بررسی نظریهی فخر رازی و خواجه نصیرالدین طوسی درباره تصوّر و تصدیق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تقسیم علم به «تصور» و «تصدیق» از مباحث بنیادی است، اما دو اِشکال به تعریف آن مطرح است، یکی «عدم رعایت ملاکات تقسیم منطقی» که دو مصداق دارد؛ دیگری «تقابل دو مقوله در یک ماهیت». برخی اندیشمندان، اِشکال اول را با لحاظ اعتبارات مختلف در تقسیم، پاسخ گفته اند و در پاسخ به اشکال دوم نیز گفته اند: حکم، لازم تصدیق است و به منزلهی فصل است و معیّت تصوّر و حکم، ذهنی است. فخر رازی، «تصدیق» را مرکّب می داند که از اشکالات آنْ اکتساب تصدیق از قول شارح یا هم از قول شارح و هم از حجّت، و همچنین ناسازگاری آن با وحدت و بساطت علم است. از آنجا که راه حل ها و تلاش اندیشمندان برای رهایی از اشکالات نظریهی تصوّر و تصدیق، ثمری ندارد، استفاده فخر رازی از آنها بی فایده است. افزون بر این، چون مبنای ترکیب تصدیق اِشکال دارد، جواب ها و لوازم مبتنی بر آن نیز اِشکال دارد. بنابراین، فخر رازی در پاسخ به اشکالات موفق به نظر نمی رسد. خواجه نصیرالدین طوسی، «معنا» را مَقسم تصوّر و تصدیق می داند. علم، تنها تصوّر است و تصدیق همان حکم است که فعل نفس است. تصوّر این فعل توسط نفس سبب می شود از مصادیق تصور گردد. انحصار علم در تصورات، منجر به انکار بخش حجّت از منطق می شود و با اصول تقسیم منطقی نیز منافات دارد. بر این اساس، تقسیم علم به اقسام دوگانه، تقسیمی مَجازی و تسامحی می شود. خواجه با معرفی «معنا» به عنوان مقسم، توانست بخش نخست مشکل اول را پاسخ دهد؛ چنان که با یکسان دانستن تصدیق با حکم نیز بخش دوم آن و هم اِشکال دوم که بحثی هستی شناختی است، اساساً قابل طرح نیست.
گفتاری در باب مدعیات دساتیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بر اساس دیدگاه اصلی دساتیر، تاریخ جهان به برخی دوره های بزرگ اصلی (مهین چرخ) تقسیم می شود که تعداد دقیق آنها دانسته نیست. هر یک از این دوره ها نیز به چند دوره کوچک تر (کهین چرخ) تقسیم می شود و در انتها، دوره ای بزرگ با یکی از این دوره های کوچک تر پایان می پذیرد. آغازگر دوره بزرگی که اکنون در آن قرار داریم «آباد»، پیامبری است که همه انسان های امروزی از نسل او هستند. این دوره با سه دوره کوچک دیگر دنبال شده تا به دوره «گلشاهیان» رسیده است. در این مقاله، با بررسی معیارهای دساتیریِ شروع و پایان یک دوره کوچک، نشان داده می شود که کیخسرو آخرین پیامبر گلشاهی و زرتشت نخستین پیامبر دوره بعد است. در ادامه، با توجه به اینکه ساسان پنجم آخرین پیامبر دوره زرتشتی و پرویز آخرین پادشاه الهی دساتیر است، استدلال می شود که دساتیر را باید بشارت نامه ظهور آذرکیوان به مثابه نخستین پیامبر هفتمین کهین چرخ در نظر گرفت.