فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۲۱ تا ۴۴۰ مورد از کل ۵۳٬۱۱۱ مورد.
حوزههای تخصصی:
ترجمه فارسی کتاب جیمز موریه، سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، از شاهکارهای ادب فارسی است. میرزا حبیب اصفهانی این ترجمه را از روی ترجمه فرانسوی کتاب به فارسی برگردانده است. این واقعیت که اثری ترجمه شده، آن هم ازطریق ترجمه ای میانجی، بتواند با چنان استقبالی در میان خوانندگان یک زبان مواجه شود، کم سابقه و استثنایی است. از زمان انتشار این اثر، پژوهشگران زبان و ادبیات، ترجمه و دیگر رشته های علوم انسانی جنبه های مختلف آن را مطالعه کرده اند. بااین حال، تاکنون پژوهشی که با رویکردی تاریخی به مطالعه دریافت مخاطب فارسی زبان از این ترجمه بپردازد صورت نگرفته است. در این مقاله، پژوهشگر براساس مفهوم «افق انتظار» یاوس و با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، تلاش کرده تا با مرور آثار و بررسی متون موجود به ابعاد مختلف دریافت مخاطب فارسی زبان از این ترجمه در قبل و بعد از انقلاب اسلامی دست یابد. برای این منظور، از میان نقدها و پژوهش های موجود درباب این اثر، که شامل حدود 50 مقاله و کتاب فارسی منتشرشده از سال 1321 تابه حال است، 10 اثر شاخص و مرتبط (5 اثر منتشرشده قبل و 5 اثر بعد از انقلاب اسلامی) گزینش شد و با روش تحلیل محتوای کیفی، انتظارات درون آنها هدف بررسی و تحلیل قرار گرفت. سپس، ابعاد مختلف دریافت هایی که از ترجمه فارسی حاجی بابا در این آثار طرح و بحث شده، استخراج و مقایسه شد. یافته های پژوهش نشان داد که ترجمه فارسی سرگذشت حاجی بابای اصفهانی طی هردو بازه زمانی قبل و بعد از انقلاب اسلامی، ذائقه ادبی خوانندگان، ازجمله ادیبان، منتقدان و پژوهشگران، را جلب کرده و با گذشت زمان، همچنان مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته که مایه ماندگاری و محبوبیت این اثر شده است.
Étude Géocritique De La Spatio-Temporalité À Travers Le Petit Prince D’antoine De Saint-Exupéry(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Au XXe siècle et plus précisément à la fin de la Seconde Guerre mondiale, la représentation littéraire de l'espace référentiel résultant de la pensée post-coloniale et postmoderniste reprend une place essentielle. Dès lors, l’étude interdisciplinaire de la littérature et de la géographie donne naissance à la géocritique, méthode d’analyse littéraire élaborée par Bertrand Westphal dont l'intérêt réside dans l'étude de la référentialité géographique et la fiction. Associé à l’analyse géocritique, nous mettons en lumière le Petit Prince, l’œuvre d’Antoine de Saint-Exupéry. Ce chef-d’œuvre met en valeur le rapport entre la fiction et la référentialité. En effet, cette œuvre possède autant de valeur littéraire que géographique. L'originalité de cette recherche consiste à examiner la spatio-temporalité à travers le Petit Prince en s’appuyant sur la géocritique telle qu’une méthode d’analyse interdisciplinaire. En tenant compte des théories géocritique, le temps en tant qu’une dimension de l’espace se spatialise et devient anachrone. Les résultats de la recherche révèlent que le pluralisme et le multiculturalisme sont nécessaires en vue de représenter l’espace polychrone et hétérogène. Ainsi, ce travail de recherche nous pousse à nous pencher sur la valeur de l’humanité à travers la lisibilité de l’œuvre littéraire et la réaction réciproque.
تطبیق گُردیه در شاهنامه با آتنا در ایلیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۷۴
105 - 138
حوزههای تخصصی:
الهه گان کلان کردار هندو اروپایی همچون آتنا، ضمن آنکه خود، برخی از ویژگی ها را از فرهنگ اجتماعی اقوام زنان کهن همچون سکاها برگرفته و در خود ادغام کرده اند؛ رفته رفته در بستر زمان بر اثر علل یا عواملی، پاره ای از صفاتشان را به شخصیّت های حماسه های ملل هندو اروپایی بخشیده اند و آن خصوصیّات در میان شخصیت های حماسی تقسیم شده است. بر همین اساس، بررسی در پیرامون شخصیّت خدابانوی کبیری مانند آتنا و مقایسه آن با گُردیه زن حماسی ایران، نشان می دهد که گُردیه تحت تأثیر تحوّل طبیعی اسطوره و نیز تعاملات فرهنگی دو ملّت ایران و یونان، بعضی از خصوصیّات کلی و جامعِ آتنا را از او برگرفته باشد. هدف از پژوهش حاضر آن است که وجوه تشابه و همچنین تفاوت های گردیه، شخصیّت تاریخیِ شاهنامه فردوسی و آتنا الهه اساطیر یونان را به روش توصیفی تطبیقی مورد واکاوی قرار گیرد. این دو قهرمانِ زن در ویژگی هایی همچون زیبایی، والاتباری، حکمت، کُنش گری، جنگاوری و مهارت در به کار بردن رزم افزارها، مشترک هستند. عمده ترین وجه تفاوت این دو، آن است که آتنا سرشت ایزدینه دارد و گردیه از این ویژگی برخوردار نیست. یافته پژوهش این انگاره را سامان می دهد که گُردیه، خود، قطعه شکسته و پراکنده ای از آتنا در اساطیر یونان است؛ زیرا جنبه هایی از وجوه شخصیّت او در کالبد گردیه، آشکارا قابل بازشناسی است.
واکاوی عناصر گفتمان ادبی پست مدرن با تکیه بر انگاره های ژان فرانسوا لیوتار: (تحلیل داستان دو بلدرچین از محمدرضا صفدری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
125 - 141
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به تحلیل نمودها و تعاملات گفتمان پست مدرنیسم در داستان دو بلدرچین نوشته محمدرضا صفدری پرداخته است. مسئله اصلی پژوهش پیشِ رو، تحلیل و واکاوی این پرسش است که چگونه یک متن می تواند قواعد متعین بازنمایی را به چالش بکشد و جلوه های نوین بازنمود را پیشنهاد دهد. در این تحقیق به شیوه تحلیل محتوای کیفی برپایه اسناد، و با تکیه بر انگاره های برجسته لیوتار مانند: رویداد، امر والای پسامدرنیستی، ترافع و ستیز جملات و مسئله هویت، داستان دو بلدرچین موردمطالعه قرار گرفته است. نتایج تحقیق نشان می دهد صفدری، با برهم زدن بسط خطی و جهت روایت، پیش فرض های خواننده را در دست یابی به ماجرا به چالش کشیده و پیوسته در حس سردرگمی غوطه ور می گذارد. متن صفدری در این داستان، خصلت رویداد داشته که همچنان که از داوری بر مبنای اصول شناخته شده ژانر گفتمانی و قواعد داستانی مدرن سر باز می زند، شگردها و شکل های بازنمایی نوینی پیشنهاد می دهد. روایت صفدری نشان دهنده وضعیت جهانی پرآشوب است که هرگونه پیوستگی ساختاری و انسجام معنایی در آن با تردید همراه است. این نامشخص بودن و عدم قطعیت نه تنها در محتوا قابل درک است بلکه در وجوه صوری و فرمی بیان و زبان نیز نمود آشکار دارد.
آیین سماع و موسیقی عرفانی ایران در آثار فارسی شهاب الدین یحیی سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نزد برخی صاحب نظران، موسیقی یادآور آواز کیهانی است که همه هستی بهره مند از این آواز، در چرخش و گردش اند. سماع نزد صوفیان یادآور سماع عارفانه انسان و خدا در عالم ذر و عهد الست است. در آثار به جا مانده از دیرزمان در فرهنگ ایرانی به مسئله سماع پرداخته شده است. سهروردی احیاگر حکمت اشراق در آثار عرفانی فارسی اش از دیدگاه ویژه خود به سماع می پردازد. با توجه به اهمیت این مسئله، ما در این پژوهش در پی پاسخگویی به دو پرسش هستیم؛ اول این که موسیقی عرفانی (سماع عارفانه) از دیدگاه سهروردی چه کارکردهایی دارد و دوم، موسیقی عرفانی چگونه ما را تا رسیدن به حقیقت یاری می دهد. در این مقاله روش پژوهش، مراجعه مستقیم به آثار فارسی عرفانی سهروردی و توصیف و تحلیل دیدگاه وی درباره سماع است. در نگاه سهروردی برای سماع سه کارکرد می توان قائل شد؛ نخست، جان افسرده و خاطر حزین او را شادی و طرب می بخشد. دوم، برای رسیدن به حقیقت و درراه رسیدن به آن در او ایجاد انگیزه و شوق می کند و سوم، برای رسیدن به حقیقت به او توان می بخشد و زمینه لازم جهت دریافت معارف معنوی را در وی فراهم می آورد.
تحلیل مؤلفه های کاربردی دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در هند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شبه قاره سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
9 - 28
حوزههای تخصصی:
دیپلماسی فرهنگی آن بخشی از دیپلماسی است که پیگیر توسعه مناسبات بین المللی و بین الدولی از دریچه فرهنگ، هنر و مؤلفه های تمدن ساز است. جمهوری اسلامی ایران با دارا بودن مؤلفه های فرهنگی، تمدنی، دینی و اشتراکات فراوان قادر به نقش آفرینی فعال تر در حوزه دیپلماسی فرهنگی در هند است. در این پژوهش کاربردی سعی می شود با استفاده از مهم ترین آثار و منابع کتابخانه ای دردسترس به روش توصیفی-تحلیلی به دنبال پاسخ به این پرسش باشد که مؤلفه های کاربردی دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در هند کدام است؟ فرضیه این پژوهش عبارت از این است که مؤلفه های دینی-ارزشی، فرهنگی-هنری و تمدنی-هنجاری می تواند با توجه به روابط فرهنگی و تمدنی چندهزارساله، وجود جامعه گسترده مسلمان، حضور هشتصدساله زبان و ادبیات فارسی و شخصیت های فرهنگی و ادبی مشترک، به ارتقای قدرت نرم و دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران کمک شایانی کنند؛ بنابراین پژوهش حاضر از منظر نظریه سازه انگاری به تحلیل موضوع خواهد پرداخت.
جلوه های شاهنامه در ادبیات پایداری و هویت ملی افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات پایداری سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۰
167 - 205
حوزههای تخصصی:
شاهنامه، از دیرباز به عنوان یک اثر ادبی بزرگ و حماسی، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی و فرهنگی مردم افغانستان داشته است و به همین دلیل از منابع اصیل و ارزشمند در اشاعه روحیه مبارزه و استواری در مقابل اشغالگران در کشور افغانستان به شمار می رود. این اثر ادبی، با تأکید بر مفاهیمی چون خردورزی، دادگری، شجاعت، وفاداری و جوانمردی همواره توانسته است به عنوان راهنمای قدرتمندی برای ارتقای فرهنگ این سرزمین عمل کند. در این پژوهش به شیوه تحلیل محتوای مضمونی نشان داده می شود که شاعران و نویسندگان افغانستان چگونه از طریق الهام گیری از شاهنامه توانسته اند ارزش های ملی و اندیشه های پایداری خویش را حفظ کنند و رواج دهند. جامعه آماری این پژوهش، شعرمعاصر افغانستان و شاعران حوزه پایداری ست. نتایج واکاوی در این آثار روایت می کند که تأثیرپذیری از شاهنامه به عنوان بنیانی فرهنگی، نه تنها به حفظ و تقویت هویت ملی و فرهنگی افغانستان کمک کرده، بلکه نقش بسزایی در تقویت ارزش های انسانی، اخلاقی و پایداری در برابر اشغال و ستمگری داشته است. روایت نگاری ملهم از مفاهیم قهرمانی شاهنامه و شاهنامه خوانی در فرهنگ افغانستان، بازگوکننده توجه مردم به طور عینی و عملی به شاهنامه است. تأمل در نمونه های شعری متعدد شاعران پایداری افغانستان، حاکی از تأثیر شخصیت ها، مکان ها، اسطوره ها و دیگر عناصر هویتی شاهنامه بر شعر آنان است و نشان می دهد که اسطوره های شاهنامه، در این آثار، به دلیل کنشگری و ایجاد روحیه حماسی و قهرمانی و باورمندی هویتی، زنده و پویا هستند.
گونه شناسی و ساختار غزل-داستان های قلندری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال ۱۶ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۶۱)
59 - 78
حوزههای تخصصی:
شاعران قلندری سرا به منظور بیان تجربه های شخصی خود از قالب غزل به شکل های مختلف استفاده کرده اند. یکی از گونه های غزل قلندری، شکل و ساختار داستانی دارد و شاعر با بهره گیری از تمام عناصر اصلی داستان، به بیان یکی از ماجراهایی پرداخته که برای خود یا پیر خانقاهی به وجود آمده و پس از ملاقات و گفت وگو با یار و معشوق، دچار تحول حال شده یا نگاه او به هستی تغییر یافته است. این نوع غزل، اغلب با الگوگیری از داستان حلاج یا پیر صنعان، بیانگر چگونگی تغییر تصوف و عرفان زاهدانه به تصوف و عرفان عاشقانه است. غزل-داستان قلندرانه گاه شکل مستقل دارد و یک غزل از ابتدا تا انتها به بیان داستان و نتیجه گیری از آن اختصاص یافته است و گاه برای تجسّم بخشیدن به یکی از اندیشه های اصلی عرفانی، به طریق اپیزودیک از میانه ی غزل آغاز می شود. این نوع غزل زبانی نمادین دارد، با نتیجه گیری و پایان بسته به اتمام می رسد و اغلب با زاویه ی دید اول شخص به بیان تجربه ی شخصی عارف می پردازد و در میانه ی داستان با استفاده از شگردهای کانون روایت، به گفته ی خود جنبه ی نمایشی می بخشد.
A Thematic-Narrative Comparison Between Ferdowsi’s Shahnameh and Niebelungenlied(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۴۷)
65 - 72
حوزههای تخصصی:
Epics recount the first human experiences and knowledge in a narrative often in a symbolic way. Therefore, they are especially important from different literary, mythology, and anthropology aspects. Ferdowsi’s Shahnameh is the most important Iranian epic, and Niebelungenlied (Song of Nibelungen) is the best epic of the Germans. Shahnameh belongs to New Persian and Niebelungenlied dates back to the Middle German eras. It seems that among the famous epics of the world, these two epics are less compared with each other. Great epic works, due to their origin in various natural, geographical, historical, and cultural contexts, have their own unique narration and special characteristics, along with significant commonalities. This research first narrates a brief summary of the story of both works, although in the case of Shahnameh, due to its huge volume, it is limited to a brief outline. Then, it compares common motifs and themes, and then discusses topics and stories with closer and more similarities, which is caused by similarities in the structure of their narrations. The thematic classification of the most important topics in this research includes the amazing characteristics of the hero, heroic tests, climatic (geographical) setting of the story, hero and anti-hero, dream and dream interpretation, treasure hunting, invulnerability, battle with the dragon, the trinity of power in three lands, the tragic disclosure of secrets, death of a hero, vengeful woman, and the marriage of the hero in a foreign land.
بازتاب افق افکار و مشرب حلّاج در طیف کلام و اشعار فخرالدین عراقی (منصوریّات عراقی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این جستار با هدف پی جویی جلوه های افکار حلّاج در کلام عراقی، به روش توصیفی - تحلیلی و استشهادی، بررسی می شود. محور افقی زندگی منصور حلّاج، نمایشگر سیر زمان و محور عمودی آن، نمودار حوادث زندگی وی است. اندیشه های حلّاج در بسیاری از آثار ازجمله آثار عراقی جلوه گری می کند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که عراقی با انسجام و استواری کلام، ژرفای اندیشه های عرفانی حلّاج را با پیوند این دو محور در اشعارش به شکل متقارب و همگرا به تصویر می کشد. نفوذ تعالیم حلّاج و صورت معانی و حقایق در کلام عراقی به گونه ای ا ست که دو رأس سخن عرفانی یعنی؛ «وحدت وجود» و «سیر نزول و صعود اسرار» با بی باکی و ابراز آن در کسوت عاشق و معشوق نمایان می شود. عراقی جهان را نوعی دایره هستی تلقی می کند و با آمدن و رفتن انسان (قوس نزول و صعود)، مقام فنا (نقطه وحدت) را برای انسان ترسیم می کند؛ اما در این وادی با الگوبرداری از اندیشه حلاج و دیگر عارفان (توجه به عشق عرفانی و گریز از منِ شخصی) و قالب رمزی و مبتنی بر عرفان عاشقانه، وحدت وجود را به عنوان یکی از آموزه های اصلی عرفان نشان می دهد.
بررسی علل نبود نام کوروش در شاهنامه(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
گویش شناسی و فرهنگ عامه سال دوم پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
270 - 293
حوزههای تخصصی:
چرایی شاهنامه بدون نام کوروش کوروش بزرگ حدود 600 پ.م، چشم به جهان گشود؛ او پسر کمبوجیه اول در یک پادشاهی کوچک در جنوب غرب ایران به نام پارس در استان امروزی فارس بود. نخستین شاه خاندانی پارسی، چیش-پیش بوده و جانشینان او چون کوروش، خودشان را شاه اَنشَن می خواندند. بدون شک، افسانه کوروش بزرگ در روایات داستان گونه ایران باستان و در دوره خود مردمان هخامنشی رواج داشته وداستان هایی از زایش، پادشاهی و بزرگی نخستین شاه خودشان یاد می کردند. باوجودی که نام او در اسناد بابلی، یونانی و عبری و کتیبه های خودش آمده است، امّا نامی از او در شاهنامه نیامده است. هدف این پژوهش با بررسی متون تاریخی دوره ی فردوسی و با روش تحلیل محتوایی، قصد دارد پاسخی تاریخی-منطقی برای علل عدم نام کوروش در شاهنامه ارائه دهد. هدف این پژوهش چرایی عدم نام کوروش هخامنشی از روش تطبیق و بررسی شاهنامه ی فردوسی با متون تاریخی آن دوره چون تاریخ طبری و یعقوبی و ... است و به چه علت نام کوروش در شاهنامه نیامده است. یافته های این پژوهش علل عدم نام کوروش در شاهنامه را این گونه بیان می کند: حذف نام کوروش از زمان به قدرت رسیدن داریوش با توجه به کتیبه بیستون و فرمان های داریوش، درنتیجه نبودن نام کوروش در منابع ساسانی، استفاده ی مستقیم فردوسی از خدای نامک های ساسانیان و اعتماد به آنها، عدم آگاهی فردوسی از خط و زبان عبری و یونانی که ذکری ازنام کوروش کرده اند.
بررسی و تحلیل «بافت زبانی» و «ساخت جمله» در غزلیات مولوی با رویکرد به آراء پالمر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال ۷ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲۹
126 - 151
حوزههای تخصصی:
معناشناسی در جستجوی کشف و پیدایی معناهایی است که در سخن گوینده وجود دارد. برای رسیدن به این معنا و مفهوم، لایه های گوناگونی مورد نظر قرار می گیرد که در این بین، واژه، جمله و بافت زبانی از اهمیت بالایی برخوردار است. مولوی در غزلیات شمس، معانی بسیاری را در سروده های خود انعکاس داده است. با بهره گیری از ظرفیت های معناشناسی می توان این معناها را استخراج کرد و اصلی ترین شگردهای مولوی در تشریح معنا را مورد بررسی قرار داد. این پژوهش با استناد به منابع کنابخانه ای و روش توصیفی- تحلیلی نوشته شده است. برای ارائه تحلیل های دقیق تر از غزلیات مولوی، از نظریه معناشناسی با تأکید بر آراء پالمر استفاده شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که معنا در غزلیات شمس در حوزه جمله، مؤلفه های «قواعد ترکیب پذیری معنایی؛ منطق گزاره ای؛ واقعیت تحلیلی و ترکیبی» در غزلیات شاعر برجسته بوده است. همچنین مشخص شد که واقعیت از نگاه مولوی، از نوع ترکیبی بوده و این امر با توجه به رویکردهای او در غزلیات مبنی بر ستایش افراطی معشوق، بدیهی به نظر می رسد. از دید بافت زبانی، مقوله همنشینی و باهم آیی واژه ها در غزلیات بررسی از مؤلفه های دیگر برجسته تر بوده است.
بررسی محتوایی سفرنامه های عصر قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۱۰۱
63 - 86
حوزههای تخصصی:
سفرنامه ها در حقیقت گنجینه ها و اسنادی ارزشمند و دست اول از برخی رخدادهای تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و ادبی شمرده می شوند که از جنبه های گوناگون قابل بررسی هستند. سفرنامه نویسی در تاریخ کهن ادب فارسی پیشینه ای دیرین و سرگذشتی دور و دراز داشته است. از تحریر سفرنامه ناصرخسرو اکنون نزدیک به هزار سال می گذرد. از آن زمان سفرنامه های بسیاری به نگارش درآمده اند که همگی گواه روشنی بر توجه پدید آورندگان و اقبال جدی مخاطبان به این گونه ادبی است. در دوره قاجاریه، سفرنامه نویسی جایگاه ویژه ای پیدا می کند. سفرنامه نویسی در هیچ دوره ای مثل این دوره رواج نداشته است. در این سفرنامه ها هر کدام از مؤلفان از منظری خاص به مسائل و رخدادهای سفر نگریسته و به نکات ویژه ای توجه کرده اند. در دوره قاجار با رواج این نوع ادبی، بسیاری از روشنفکران از سفرنامه ها به منزله گونه ای نوشتاری برای آگاه سازی مردم و ثبت وقایع تاریخی استفاده کردند. پژوهش حاضر به استخراج و بررسی موضوعات و مضامین مشترک در سفرنامه های این دوره پرداخته است؛ بدین منظور تعدادی از سفرنامه های مهم و کامل این دوره را انتخاب کرده و با بررسی محتوایی آن ها، ویژگی ها و مضامین مشترک در آن ها را آشکار ساخته ایم. بررسی ها نشان می دهد که این موضوعات در بیشتر سفرنامه ها مشترک است: 1- حمد و ستایش خدا، 2- توصیف، 3- نقد و انتقاد، 4- نقیضه گویی، 5- دادن اطلاعات ناقص، 6- حسب الحال و بیان احوال معنوی و 7- افسوس خوردن بر وطن.
واکاوی اضطراب مرگ در روایت های گیل گمش و هملت براساس نظریه ا. د. یالوم
منبع:
هنر و ادبیات تطبیقی سال ۲ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
136 - 111
حوزههای تخصصی:
یکی از رویکردهای مهم در مطالعات تطبیقی، بررسی مقولات محوری در ادبیات با رویکرد روان شناسی است که با روانکاوی فروید رسمیت پیدا کرد و بعدها به بررسی موضوعات مختلف به تکامل رسید. یکی از این موضوعات می تواند مقوله مرگ و اضطراب حاصل از آن باشد که سوژه ای جذاب در نظرگاه روان شناسان است و در این میان، اروین یالوم با رویکرد روان درمانی پویه نگر اگزیستانسیال به معضلاتی مانند مرگ و اضطراب ناشی از آن و عواملی مانند تنهایی، آزادی و پوچی در این حوزه پرداخته است. لذا پژوهش پیش رو با رویکرد توصیفی –تحلیلی بر آن است تا مساله مرگ در روایت های گیل گمش و هملت را با عطف به نظریه وجودی یالوم، بپردازد. نتایج این پژوهش حکم می کند مهم ترین عامل اضطراب از مرگ در هر دو روایت، در قطع ارتباط با گذشته و مساله فقدان متمرکز است، فقدان پشتوانه، جایگاه، عشق و آرزوهای ناکام. از سویی دیگر، در هر دو روایت، غلبه بر آن ازطریق آگاهی، مسئولیت پذیری، ابداع معنا و... امکان پذیر است. گیل گمش و هملت نیز در مواجه با تجربه مرگ دغدغه بازیابی زندگی گذشته را دارند و با رویکرد دفاعی خود در زمان حال در تلاش ساختن معنای آینده هستند و از آنجا که در روایت گیلگمش، مساله تحول و دگردیسی در روند زیستی وجود دارد، نوع مواجه با مرگ نیز در میانه داستان متحول شده و از امر ضد اخلاق به امر اخلاقی متمایل می شود اما در هملت، این روند، به واسطه عدم صیرورت در شخصیت روایت، در قالب استیلا بر دیگری در تمامی روایت جاری است.
مؤلفه های ادبیات مهاجرت در آثار مهشید امیرشاهی و روح انگیز شریفیان(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
ادبیات مهاجرت، ادبیاتی برون اقلیمی است که بیانگر ابعاد و تبعات مهاجرت باشد. مهشید امیرشاهی (متولد 1316ه.ش) و روح انگیز شریفیان (متولد 1320ه.ش) از نویسندگان مهاجر ایرانی مقیم اروپا هستند. پژوهش حاضر به روش توصیفی-تحلیلی و با روش تحلیل مقایسه ای می کوشد تا به این پرسش اصلی پاسخ دهد که مهم ترین مؤلفه های ادبیات مهاجرت در آثار امیرشاهی و شریفیان کدامند و این مؤلفه ها در آثار هریک از این دو نویسنده به چه شکل منعکس شده اند. هدف تحقیق شناسایی و مقایسه مؤلفه های ادبیات مهاجرت در آثار نویسندگان زن مهاجر ایرانی است. نتایج نشان می دهد که مؤلفه های بحران هویت، تعارض فرهنگی، نوستالژیا، مانندگردی، فرهنگ پذیری، سازگاری، زبان، سیاسی بودن و مقایسه در آثار این دو نویسنده به چشم می خورند و بحران هویت و مسئله زبان، از دیگر مؤلفه ها پررنگ تر است. مؤلفه ی دیگری که در آثار این دو نویسنده به صورت مشابه دیده می شود، بحث مقایسه است. مقایسه در آثار امیرشاهی با استعاره ها و آرایه های ادبی بیشتری همراه است و توصیف تفاوت ها دارای جلوه های هنری است. در حالی که مقایسه در آثار شریفیان، بیشتر به بیان جزئیات تفاوت ها می پردازد. همچنین هریک از مؤلفه ها به ویژه نوستالژی و بحران هویت در آثار امیرشاهی حزن انگیزتر است. یافتن برخی مشخصه ها در ادبیات مهاجرت زن ایرانی متعلق به یک نسل را می توان از دستاوردهای پژوهش تلقی کرد.
قدرت جادویی اشیا در شاهنامه: طبقه بندی و تحلیل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب حماسی سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
33 - 56
حوزههای تخصصی:
شیوه تعامل شخصیت های شاهنامه با بسیاری از اشیا، و باورهای آنها درباره این اشیا نشان می دهند که برای بسیاری از این اشیا قدرت هایی جادویی و خارق العاده قائل شده اند. هدف اصلی این مقاله تحلیل و طبقه بندی منشأ قدرت های جادویی این اشیا بر مبنای علیت های جادویی است. روش ما تحلیل محتوای کیفی (قیاسی-استقرایی) است. برای تعیین و استخراج نمودهای باورجادویی در باب قدرت جادویی اشیا از نظریات صاحب نظرانی چون کاسیرر، سابوتسکی، موس، فریزر و... استفاده کردیم. در مرحله بعد بر مبنای همین بنیاد نظری به پیگیری منشأ قدرت جادویی این اشیا در شاهنامه پرداختیم. یافته های ما نشان می دهد این نیروی جادویی همواره از طریق واسطه هایی به این اشیا منتقل می شود. این واسطه های انتقالِ قدرت جادویی را در شاهنامه به این صورت طبقه بندی کردیم: شخصیت های غیرانسانی (حیوانات، گیاهان و دیوان)، شخصیت های انسانی (نیاکان فرهمند، شاهان فرهمند، پیامبران، اشخاص مرتبط با اهریمن)، مکان های خاص (افلاک و آسمان ها، مکان های ماورایی، مکان های دربردارنده عناصر مقدس). در برخی نمونه ها، اشیای جادویی با چند واسطه به منشأ قدرت متصل می شوند. این واسطه ها همگی مستقیم یا غیرمستقیم به منشایی رازآلود و مبهم می رسند که واجد دو وجه اهورایی یا اهریمنیست و ما آن را منشأ اصلی قدرت جادویی، و واسطه های فوق را منشأهای فرعی نامیدیم.
تحلیل رفتار قهرمانان عاشق در «ورقه و گلشاه» بر اساس نظریه «سفر قهرمان» کمپبل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریّه سفر قهرمان جوزف کمپبل یکی از نظریّاتی است که بر پایه اصل اسطوره یگانه بنا نهاده شده است. کمپبل بر این باور است که کنش و رفتار قهرمان در تمامی داستان های جهان، از کهن الگوی ثابت و یکسانی پیروی می کند. او این کهن الگو را الگوی سفر قهرمان نامیده و سه مرحله عزیمت، تشرّف و بازگشت را به همراه زیرمجموعه هایشان برای این الگو در نظر گرفته است. این تحقیق با بهره گیری از روش تحلیلی- توصیفی مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای به بررسی رفتار قهرمانان داستان عاشقانه ورقه و گلشاه می پردازد و میزان و چگونگی انطباق داستان ورقه و گلشاه را با کهن الگوی یگانه سفر قهرمان توضیح می دهد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که مرحله عزیمت، نقش دراماتیک برجسته ای در تعلیق و پیشبرد پی رنگ داستان ورقه و گلشاه ندارد و قسمت زیادی از ماجراهای داستان در مرحله تشرّف می گذرد که مرحله بحران پی رنگ و آزمون های پی درپی قهرمانان و تلاش آنها برای موفقیت در آزمون را شامل می شود. در این داستان، مرحله بازگشت قهرمان که گره گشایی و پایان داستان را شامل می شود، انطباق بیشتری با الگوی سفر قهرمان دارد.
ایران به مثابه دیگری؛ خوانشی متفاوت از منظومه خسرو و شیرین نظامی در نمایش نامه فرهاد و شیرینِ صمد وورغون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
صمد وورغون شاعر و نویسنده آذربایجانی در نمایش نامه فرهاد و شیرین، منظومه خسرو و شیرین را به گونه ای برخلاف نیّت نظامی گنجوی به سخن درآورده و درصدد برساخت یک خودی/ دیگری بوده است. او در این اثر ایرانیان را دشمن تهدیدکننده سرزمین های ماورای ارس جلوه داده و خصومتی فصل ناپذیر را میان آنها متصور شده است. وورغون، هم صدا با سیاستمداران کمونیست، در پی آن بوده که هویتی مستقل برای جمهوری تازه تأسیس آذربایجان تدارک ببیند؛ به نحوی که با اشتراکات فرهنگی ایران و عثمانی هم پوشانی نداشته باشد. پژوهش حاضر با استفاده از شیوه توصیفی تحلیلی می کوشد به این سؤال پاسخ دهد که وورغون خودی و دیگری را چگونه توصیف کرده و از چه راه کارهایی برای تعیین و تثبیت هویت فرهنگی قفقاز بهره برده است. نویسنده این نمایش نامه، ایرانیان را با جنبه های منفی، مانند تجاوز، آدم ربایی، والدین کُشی، دروغگویی و جز اینها توصیف کرده و درعوض، همه صفات مثبت را به مردم اقلیم بردع نسبت داده است. از جانب دیگر، معرفی شیرین و فرهاد به منزله عشاقی برخاسته از آذربایجان و نیز خلق شخصیتی با نام آذربابا بخشی از راه کارهای وورغون برای تبلیغ هویت جدید قفقاز بوده است.
تحلیل استعاره های مفهومی زن در افسانه های ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۸۳
۳۳-۹
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، برآنیم با بررسی افسانه های ایرانی، که حوزه مقصد آنها «زن» و واژه های هم حوزه با آن است با شناخت حوزه های مبدأ و مقصد پرکاربرد به ویژگیهای شناختی، ساختهای فرهنگی، اجتماعی، جهان بینی ها و تفکرات غالب موجود در افسانه ها دست یابیم. جامعه آماری این پژوهش، شامل 85 افسانه از کتاب فرهنگ افسانه های مردم ایران (1380) جلدهای پنجم و ششم از علی اشرف درویشیان و رضا خندان است. روش تحلیل داده ها کمی است که بعد از ارائه آمار و بسامد به تحلیل کیفی داده ها نیز پرداخته شده است. از مجموعه بررسی شده، 128 استعاره مفهومی با حوزه مقصد زن و دختر استخراج شده است. نتایج بیانگر این است که نگرش غالب به زن در این افسانه ها سنتی و کلیشه ای است؛ به عبارتی در افسانه های ایرانی برای مفهوم سازی زن از یازده حوزه مبدأ گوناگون مانند «گیاه»، «حیوان»، «شیء»، «غذا»، «میوه»، «عناصر طبیعی» و... استفاده شده است که هر واژه منتخب در حوزه مبدأ، معانی ضمنی خاصی را به مخاطب القا می کند. سرانجام، حوزه های مبدأ مرتبط با زنان در این افسانه ها بیانگر بار معنایی مثبت چون «سرزندگی و آرامش بخش بودن زن»، «حیات بخشی»، یگانگی و محبوب بودن» او و هم چنین بار معنایی منفی مانند «پلید و شیطانی بودن او»، «غم آور»، «ستمگر و آسیب رساننده بودن او» است
اخلاق حرفه ای لشکریان در روضه العقول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۱
17 - 38
حوزههای تخصصی:
اخلاق حرفه ای را از شعبه های جدید اخلاق است که با مبانی ارزشی و اعتقادی، ارتباط نزدیکی دارد. هر شغل و حرفه ای متناسب با خود، مسئولیت های اخلاقی خاصی ایجاد می کند و اخلاق حرفه ای با توجه به راهکارهای سالم سازی ارتباطات این زمینه نقش مهمی دارد. این مقاله با هدف بررسی اخلاق حرفه ای لشکریان در روضه العقول و با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی نوشته شده است. روضه-العقول از جمله کتب نثر فارسی و تحریر دیگری از مرزبان نامه است که محمد بن غازی ملطیوی در قرن ششم به رشته تحریر درآورده است. یکی از موضوعاتی که در این کتاب به روشنی تبیین شده جایگاه و اهمیت لشکر و نیروهای لشکری در حکومت و بین طبقات مختلف جامعه است که می توان اخلاق حرفه ای این قشر از جامعه آن روزگار را از آن استخراج کرد. پرسش های اصلی این تحقیق این است که؛ لشکر و لشکریان در روضه العقول چه جایگاهی دارند و به کدامیک از مولفه های اخلاق حرفه ای لشکریان در روضه العقول اشاره شده است؟ یافته های این پژوهش حاکی از آن است که صلح-طلبی و پیشی نگرفتن در جنگ، داشتن تعهد و تخصص، صبر و استقامت و تحمل شدائد، رعایت سلسله مراتب و اطاعت از مافوق، آگاهی و آمادگی در برابر دشمن، یاریگری، وفاداری، شجاعت، پرهیز از شبیخون زدن و پرهیز از غارت از جمله اصولی است که در اخلاق حرفه ای لشکریان در روضه العقول مورد توجه قرار گرفته است.