با توجه به واقعیت پدیده نامطلوب وضع حدیث در تاریخ اسلام و آثار سوء و مخرب آن بر فکر و عمل مومنین که به نوعی هزینه دین و ایمان مردم به پای منافع مادی یا غیر مادی فردی یا گروهی نوشته می شود، هر یک از فرق اسلامی از دیرباز سعی کرده خود را از آن مبرا بداند و دیگران را بدان متهم سازد. متاسفانه در این میان از سوی برخی از فرق مسلمان، شیعیان بیشتر در مظان اتهام قرار گرفته اند. در این مقاله سعی شده تا با مراجعه به منابع معتبر و پیگیری ادله و شواهد موجود، آشکار گردد: آیا برای وضع حدیث آغازگرانی وجود دارد؟ و اگر وجود دارد، این افراد چه کسانی می باشند. ماحصل آن است که نمی توان به آسانی از آغازگرانی خاص برای وضع حدیث در تاریخ اسلام سخن گفت، هر چند می توان گروه هایی را در دامن زدن و تشدید آن بر شمرد که به طور قطع، میان آنها شیعیان برخلاف نظر برخی از دانشمندان اهل سنت، حضور ندارند.
مجموع معارف اسلامی ما اعم از عقاید، احکام و اخلاق از طریق دو منبع کتاب و سنت دریافت میشود. در اتقان و مصونیت قرآن از تحریف و کذب ود ریافت آن به صورت متواتر و قطعی، بین فریقین اتفاق نظر وجود دارد. اندکی از علماء عامه و خاصه در این موضوع تشکیک نموده اند که در جای خود نقد و بررسی شده است، امّا سنت علیرغم اهتمام اصحاب به حفظ و نگهداری آن از چنین پشتوانه ای برخوردار نیست، حرکت دروغپردازی در حدیث از زمان رسول خدا به صورت کمرنگ آغاز شد پس از حیات ایشان به ویژه در زمان امویان، گسترش یافت، صدها سخن مجعول به انگیزه سیاسی مانند خلافت و حکومت، انگیزه فرهنگی و دینی مانند پیدایش فرقه های کلامی و فقهی، غلو و تندروی، اسرائیلیات، انگیزه مالی و دنیوی چون تقربه به سلاطین، تعصبات قومی و قبیله ای، مصالح شخصی و فروش اجناس و کالا، و انگیزه خیرخواهی جاهلانه مانند ترغیب به قرائت قرآن، مستحبات و اذکار و حسن ظن به صحابه به منابع روایی ما راه یافت، مقاله حاضر به ارائه گزارش اجمالی از عمده ترین انگیزه ها و دواعی مزبور و نقد آن می پردازد.
نگاهی به مدارس حدیثی نشان می دهد که تاثیرگذاران این مدارس، همگی اهل آن شهر نبودند و معمولاً، بزرگان و محدثان، در چند مدرسه حضور داشتند و به تعلیم و تعلم پرداختند. آنچه مسلم است اینکه علمای اسلام از عصر صحابه به رحله های حدیثی اهتمامی ویژه داشتند و در این مسیر سختی های بسیاری را برخود هموار نمودند. ما در اکثر بلاد اسلام شاهد تاثیر جدی مسافران هستیم. پس از حرمین (مکه و مدینه) که بدلیل مرکزیت دینی و اجتماع مسلمین، مورد توجه مسافران حدیث بوده است، عراقَین نقش ویژه ای در این مقوله داشته و محدثان دیگر بلاد را به خود جلب کرده و در غنای یکدیگر تاثیر فراوانی داشته است.
درصد قابل توجهی از روایات معصومان(ع) در تبیین و توضیح واژگان وارد شده است. با بررسی این روایات روشن می¬شود که توضیحات معصومان از واژگان، چه واژگان قرآن یا واژه¬های دیگر روایات، از یک نوع نبوده، بلکه از تنوع خاصی برخوردار است. پاره¬ای از توضیحات از سنخ معناشناسی لغوی، پاره¬ای از مقوله تبیین و تفسیر، در مواردی نیز از نوع بیان تأویلی و گونه¬های دیگر است. این مقاله درصدد شناسایی گونه¬های مختلف تبیین واژگان در روایات معصومان و در کنار آن، توجه به توسعه معانی کلمات در این روایات است.
در جوامع روایی و تفسیری، 10 روایت درباره مواجهه حضرت یوسف(ع) با پدر وجود دارد که در آنها از بی احترامی حضرت یوسف(ع) به پدر، سخن به میان آمده است. پنج روایت در منابع امامیه و پنج روایت در منابع اهل سنت نقل شده اند. روایات امامیه با اهل سنت تفاوت ماهوی دارند، هرچند یکی از روایات اهل سنت مشابه روایات شیعه است، اما همگی حکایت از این دارند که حضرت یوسف(ع) به پدرش احترام نکرد. در این نوشتار، اسناد و متون این روایات براساس معیارهای نقد حدیث، مورد نقد و بررسی تفصیلی قرار می گیرند و به ریشه یابی آنها پرداخته می شود. از بررسی این روایات، پی می بریم که هیچ کدام قابل استناد نیستند؛ زیرا: 1. همگی دچار ضعف سند بوده و از اقسام روایات ضعیف به شمار می روند. 2. در متن این روایات اختلافها، تناقضها و ابهامهایی وجود دارد. 3. در آنها مطالب شاذ و متضاد با قرآن بیان شده است. 4. روایتی متعارض در مقابل آنها وجود دارد که با متن قرآن سازگار است. به نظر می رسد ریشه این روایات به تلمود می رسد؛ زیرا در آنجا یوسف(ع) متهم شده که حالت ریاست و فرمانروایی به خود می گرفته است. بنابراین علت رواج این روایات، این تفکر موجود در تلمود بوده است که برخی از روایان، با قبول این تفکر، در صدد اتهام زنی به یوسف(ع) برآمده اند. البته در قرآن و تورات، از این اتهام خبری نیست. قدیمی ترین منابع این روایت: تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم، جامع البیان طبری و تفسیر ابن ابی حاتم است که به نظر می رسد، از طریق آنها رواج پیدا کرده است.
هدف از نگارش این مقاله، توجّه دادن به نقش مهم و تعیین کننده تعالیم گرانبهای پیشوایان شیعه در پیدایش و گسترش علوم عقلی، اعمّ از حکمت الهی و کلام اسلامی از رهگذر مطالعه در احادیث حکمی حضرت امام صادق(ع) و شرح آنهاست؛ احادیثی که با روش عقلی و استدلالی درباره کلّیّات جهان هستی و آغاز و انجام آن و توحید ذات خداوند و معرفت اسمای حُسنا و صفات عُلیای او به دقیق ترین وجه بحث می کند و پایه آنها بر ابحاث عامّه حکمت الهی نهاده شده و توجیه و تبیین آنها جز در پرتو نتایج حاصل از مباحث عامّه حکمت اسلامی امکان پذیر نیست.
در نتیجه این پژوهش، روشن خواهد شد که چرا اندیشه شیعی در مرتبه ای ممتاز در مجموعه آنچه «حکمت اسلامی» نامیده شده است، اهمّیّت دارد و چگونه ذخایر علمی تشیّع، زمینه و ساختار حکمت الهی را فراهم کرده و موجب گردیده است تا فضای عقلانی و اجتماعی ای به وجود آید که حکمای اسلامی در آن به تفکّر حکمی بپردازند. آنچه در این جا جلب نظر می کند، خلاقیت حکمی سخنان ائمه هدی(ع) به ویژه امام صادق(ع) و نقش آنها در تأملات و ژرف اندیشی حکمی دوره های بعد است.