فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۴۱ تا ۲۶۰ مورد از کل ۲٬۰۰۶ مورد.
حوزههای تخصصی:
الأسلوبیه منهج نقدی یتناول الظواهر اللغویه والأدبیه للنصوص وطریقه الصیاغه والتعبیر للکشف عن الجوانب الدلالیه والجمالیه والنفسیه فیها. تتمیّز الأسلوبیه بإلقاء الضوء علی نوعیه توظیف العناصر اللغویه والأدبیه والکشف عن المؤثرات البارزه التی استعملها الکاتب. تتناول المقاله دراسه الخطابین القرآنیین لزکریا النبی والسیده مریم علیهما السلام من خلال الآیات الکریمه فی سورتی آل عمران و مریم التی تتحدث عن الولاده الإعجازیه، وفق المنهج الوصفی – التحلیلی. نبدأ البحث بتعریف المصطلحات ثم نقوم بدراسه الخطابین علی المستوی الصوتی، والترکیبی، والدلالی و نعالجهما من ناحیه التطابق والاختلاف بینهما فی الموضوع والأسلوب وما أدی إلی الاختلاف اللغوی والفنی بینهما، لیتبیّن من خلال ذلک نوع الأسلوب والتراکیب والمفردات التی تنقل موقفهما وأفکارهما وردود أفعالهما تجاه الولاده الإعجازیه. تعالج الباحثه المستویات الصوتیه للخطابین بما یتمثّل فیهما مِن دور شعوری وإیحائیّ لجرس الأصوات، ثمّ المستویات المعجمیه والتّرکیبیه والدلالیه، لِتفصح عن المفارقه بین دلاله البنیه السطحیه الظاهره، ودلاله البنیه العمیقه لهما، للوصول عن طریقها إلی الخصائص الفنیه للخطابین والکشف عن المعنی الغائب فیهما، وتحدید أن اختلاف الموقع والجنس بین صاحبی الخطابین یکون مؤثرًا فی تمیّزهما أو تفوّق أحدهما علی الآخر من الناحیه اللغویه والترکیبیه والدّلالیه. ومن نتائج البحث فی المستوی الصوتی أنّه یخلق أصوات المد مع تکرارها فی الخطابین نوعاً من التّرابط الصوتی والإیقاع اللطیف الذی یزید الرّقّه فی الکلام، ما یناسب حاله الدعاء الذی جری علی لسان کلّ منهما، وفی المستوی الترکیبی فیما یتعلّق بخطاب السیده مریم، یتم اختیار الألفاظ مناسبا لِحالها حال متبرئ من إنجاب الولد ولِفزعها وتمنّیها الموت، وتُستخدم عبارات ناعمه ذات النغمه المصحوبه بنوع من الشعور بالخجل، لِدفع الافتراء الذی تعرّضها من جانب قومها، وفی خطاب زکریا یتمّ اختیار الألفاظ والتراکیب مناسباً لحاله فی سیاق الشکوی من الضعف والشّیب، مستخدماً بنیه الدّعاء فی تراکیبه مرّات متعدده، مناسباً لحاله وهو راغب فی إنجاب الولد.
الأنساق الثقافيّه المضمره للعربيّ من منظور الآخر الغربي في خماسيّه مدن الملح لعبد الرحمن منيف «مقاربه في النقد الثقافيّ»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خماسیّه مدن الملح لعبد الرحمن منیف التی تدور رحاها حول اللقاء بین العربیّ والغربی والصراع بینهما حول اکتشاف النفط من السردیّات العربیّه التی تناولت الأنساق الثقافیّه لکلّ من العربیّ والآخر الغربی من رؤیه معاکسه. وبسبب دور الأنساق الثقافیّه البارز فی توجیه العلاقات بین الشّعوب وضروره فهمها لإنجاز تبادلات اجتماعیّه وإنسانیّه واعیه وکذلک دور الأدب الخطیر فی التعبیر عن الأنساق الثقافیّه، حاول هذا المقال أن یبحث عن قضیّتین هامّتین وفقاً لمنهج النّقد الثقافیّ وهما موقف الغربی من الأنساق الثقافیّه المضمره للعربیّ والخلفیّات التی أدّت إلی قبول أو رفض تلک الأنساق. یحکی قسم من نتائج البحث أنّ الشخصیّات الغربیّه حاولت تفسیر الأنساق الثقافیّه المضمره للعربیّ لکنّها وقعت فی فخّ عدم إدراک خلفیّات هذه الأنساق وأهمیّه مفهومها عند العرب، فاقتصر الغربی علی فهم وتفسیر الأنساق الثقافیّه للعربیّ حسب ثقافته التی تضع معظم المتغیّرات علی محک العلم التجریبی وأنّ الغربی حاول أن یتطبّع بالأنساق الثقافیّه المضمره للعربیّ لنیل قبول المجتمع والحصول علی نوایاه ومصالحه السیاسیّه.
دراسه في أنماط المفارقه في نصوص الأدعيه حسب بنيه الدلاله؛ (المفارقه البنائيه، والتصور، والسلوک الحرکي)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی اللغه العربیه و آدابها بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۷
211 - 234
حوزههای تخصصی:
إنّ التضاد والتقابل عنصران أساسان فی الحیاه البشریه وما تحتویه، ومنهما تتکون المفارقه. وللمفارقه أهمیه بالغه فی الأدب، فبها ینسجم الأثر وینمو حتى یبلغ قمه التأثیر فی المتلقین. وإنها لتأتی على أنماط متعدده، لمدى تأثیرها وکیفیه إنجازها، حسب درجتها وصیاغتها وطرفیها أی المظهر والمخبر، وحسب رؤى المبدع والوظیفه التی استخدمها للتأثیر فی المتلقی، وحسب اختلاف الأذواق والعواطف والإدراک المعرفی ومدى الانفعال ومستواه فی المبدعین ثمّ متلقی الآثار الفنیه. وللأدب أشکال مختلفه کالشعر والقصه والدعاء؛ والدعاء هو ما یدعو به الإنسان ربّه عامّه، وما بقی من الأدعیه المأثوره من أئمّتنا المعصومین (ع)، خاصه، فی مخاطبه الله سبحانه. وبما أنهم أمراء البیان وملوک الکلام، کانت أدعیتهم المثل الأعلى فی هذا النوع وعمرت بالصناعات الأدبیه المختلفه والتقنیات الکلامیه المتعدده، ومنها المفارقه التی یهدف البحث إلی دراستها، إذ حاول البحث أن یقصر دائره دراسته على بعض أنماط المفارقه کالبنائیه، والمفهوم أو التصور، والسلوک الحرکی حسب بنیتها الدلالیه کما جاءت فی أدعیه کتاب مفاتیح الجنان ابتداءً من أوّل الکتاب حتی قسمِ الزیارات، لیبیّن إمکانیه هذا الشکّل فی استخدامها لتسلیط الضوء على الغرض وترسیخ الأثر فی المتلقی، کما یحاول أن یبین إمکانیه الأدعیه فی تخصیب الشکل و المعنى باستخدام المفارقه فی هذه الأنماط، فقام البحث بتحلیل نماذج من الأدعیه تحلیلاً وصفیاً ضمن مقارنتها بالدراسات التی أجریت حول الآثار الحدیثه خارج البحث، وتوصل إلى أنّ الأدعیه قد استوعبت العدید من التقینیات التی تندرج ضمن التقنیات الجدیده، وأن المفارقه لم یکن لها حضور شکلیّ فی الأدعیه فحسب، بل استُخدمت فی الأدعیه استخداماً دلالیاً بارعاً یساعد على عرض المعنى والمقصود بشکل أکثر ظهوراً و بروزاً.
بررسی و تحلیل انواع علل در قیاس (علت، شَبَه و طرد) مورد پژوهی دیدگاه های نحوی ابن انباری در (اسرار العربّیه) و ابن یعیش در (شرح المفصل)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله قیاس (Deduction) در علم اصول نحو، سهم بزرگی را، در استدلال مسائل نحوی در فرایند ساخت قاعده زبان عربی، به خود اختصاص داده است. این اصول عبارتند از: سماع، قیاس، اجماع و استصحاب حال، به عنوان یک اصل کلی حاکم بر علم نحو در علم زبان شناسی زبان عربی است؛ با لحاظ این تفاوت که علم نحو دانش کشف قواعد بر اساس تنظیر موارد مورد استعمال در زبان عربی براساس استقراء، به عنوان جزء است و علم اصول نحو، به عنوان یک امر کلّی حاکم بر آن جزء است و اثبات مسائل نحوی، مبتنی بر چهار اصل مذکور است که قیاس به عنوان منبع دوم از منابع اصول نحو، بعد از مستند سماع (یعنی ملاحظه امر مسموع و استقرای آن)، مدنظر علمای نحو- از دیرباز تا کنون- بوده است. رویکرد قیاسی یا استدلال قیاسی، تلاش مبتنی بر عقل برای قانونمند کردن مسائل نحوی است. مبادرت نحویان بزرگ ایرانی و غیر ایرانی به این مسئله و تلاش دو نحوی بزرگ از جمله، ابن انباری(ت577ه) که خود مبدع تقسیم قیاس به «قیاس علت، شَبَه و طرد» در کتاب «لمع الادله» بوده است، ما را بر آن داشت که با رویکرد توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع و داده های زبانی موجود، به مقایسه و بررسی و تحلیل چند مبحث متناظر نحوی در کتاب «اسرار العربیه» ابن انباری و «شرح المفصل زمخشری» از ابن یعیش موصلی(ت643ه)، در این دو کتاب بپردازیم. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که هر دو عالم نحوی در کتاب های خود جهت تبیین قواعد نحوی، به طریقِ قیاس، استدلال نمودند، منتها با ملاحظه ی این فرق که، ابن انباری با اینکه خود مبدع انواع قیاس بوده، در این کتاب، تقریبا از قیاس شبه، استفاده کرده که از ارزش علمی بسیار کمتری در تبیین قواعد نحوی، نسبت به قیاس علت برخوردار است. ولی این یعیش، در مقام تبیین و استدلال و با برخورداری از دانش زیاد نحوی خود از قیاس علت استفاده نموده است. قابل ذکر است که نه ابن انباری و نه ابن یعیش، هیچکدام در دو کتاب نحوی آمده در عنوان، به نوع قیاسی که از آن استفاده کرده اند، اشاره ای نداشته اند. نگارنده در این مقاله، بر اساس نوع رویکرد هر یک از دو نحوی، مطالب و آرای آنها را در قالب قیاس و انواع آن، دسته بندی نموده و با عنایت به تحلیلات صورت پذیرفته در این مقاله، قیاس علت و رویکرد ابن یعیش را به جهت استفاده از آن بخاطر استدلالی بودنش در تبیین قواعد نحوی، بر قیاس شبه ابن انباری، ترجیح داده است.
صدی الشفرات الخمس لرولان بارت في خطاب روایه الجازیه والدراویش، لعبد الحمید بن هدوقه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۹
37 - 50
حوزههای تخصصی:
یعتبر بعض الباحثین روایه الجازیه والدراویش کنزا تراثیا وفنیا طوت فی ثنایاها الکثیر من الرموز والدلالات. تتحدث الروایه عن حقبتین فی المجتمع الجزائری: الحقبه الاستعماریه ومرحله ما بعد الاستقلال، وتسعی إلی الحدیث عن الماضی والحاضر والتطلع إلی المستقبل بین مختلف الأحزاب داخل بنیه هذا المجتمع. قام رولان بارت بالتحلیل النصی فی قصه سارازین لبلزاک، باحثا عن مجموعه من الشفرات، منها: شفرات الحدث أو الأفعال، والشفرات التفسیریه أو التأویلیه، والشفرات الضمنیه أو الدلالیه، والشفرات الرمزیه، والشفرات الثقافیه أو الحضاریه أو الإحالیه. من هذا المنطلق، یهدف هذا البحث إلی تحلیل روایه الجازیه والدراویش لعبد الحمید بن هدوقه، وفق نظریه بارت، ومن خلال المنهج الوصفی التحلیلی والکیفی، وباختیار نماذج من الروایه؛ لیدرس صدی الدلالات الثقافیه فی الروایه الجزائریه المعاصره، وفق الشفرات الخمس لرولان بارت والکشف عن أحداث الروایه وألغازها ودلالاتها الضمنیه والصریحه وإشاراتها الثقافیه. تظهر نتائج الدراسه أن الروایه لها شفرات متشابکه، بعضها تتجلی فی عملیه تکوین الروایه، وبعضها تتمثل فی المعانی الضمنیه فی خطاب الروایه وتناقضاتها الثنائیه وإحالاتها الثقافیه. ونظرا للأجواء السیاسیه السائده علی المجتمع الجزائری والتیارات المتصارعه التی ترید الحکم علیه، فإن الشفره الضمنیه فالرمزیه ثم الثقافیه تحتل حیزا کبیرا من الروایه لتدل علیها.
دراسة الأسلوب الروايي «الإتصال القصير»في رواية «الفراشه الزرقاء» لربيع جابر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۶۰
182 - 198
حوزههای تخصصی:
ما بعد الروایه أو السردیه الکبری أو المیتاقص أحد أبرز أنماط کتابه القصص قی ما بعد الحداثه. هذه الطریقه، استخدم من أجل اجتیاح مرحله الروایه الطبیعیه و المعتاد علیها إلی الروایه الإبداعیه و غیر المعیاریه. فی هذه الطریقه ما بعد الحداثه التی طرحت علی ید الکتاب بالعقود الأخیره من القرن العشرین لنفخ روح جدید فی الروایه، تستخدم عناصر داخلیه مختلفه و متعدده من أهمها و أبرزها الإتصال القصیر الذی یعنی إیجاد علاقه ذات ثلاثه أضلع و مثلثیه بین الکاتب/المتلقی، الکاتب/ القصه و الکاتب/ الشخصیه. نظرا للاستخدامات الواسعه لأسالیب ما بعد الحداثه فی الإنتاجات القصصیه لربیع جابر، یهدف هذا المقال لدراسه هذا الاسلوب فی روایه الفراشه الزرقاء لهذا الکاتب لیبین کیف یستخدم الکتاب العرب المعاصرین هذه الطریقه بشکل فنی و حدیث نظرا للمقتضیات الاسلوبیه و التیارات الأدبیه العصریه فی العالم. هذا المقال بالترکیز علی الطریقه الوصفیه- التحلیلیه یقوم بدراسه مصادیق هکذا طریقه فی روایه الفراشه الزرقاء لیبین ویحلل نسبه وطریقه تطبیقها لإثبات استفاده الکاتب من هذه الطریقه. النتیجه تبین أن ربیع جابر فی الروایه المذکوره استخدم هذا الاسلوب من أجل الإبداع، الحیویه و خلق روایه حدیثه و کذلک إلقاء المضامین الهامه و العصریه و کسر التابوهات القدیمه للروایه الکلاسیکیه والتصرفات الرائجی فی ذلک و دمج الحدود ما بین الخیال و الواقع.
تناسق العتبه والحبکه في روایه "برید اللیل" لهدی برکات دراسه تحلیلیه سیمیائیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی بهار ۱۴۰۲ شماره ۳۲
37 - 54
حوزههای تخصصی:
من الضروری للراوی، أن یستفید من التقنیات التی تعینه لکتابه الروایه، لإیجاد التناسق والتلاؤم بین الشکل والمضمون. کلما کان هذا التناسق أکثر کان نجاح الکاتب أکثر. هدی برکات تستغل فن التراسل، لترسیم الحبکه المثیره والمأساویه فی "برید اللیل". خیمت علی الروایه الضبابیه وعدم الوضوح، حیث لا یری القارئ، اسم علم للشخص، ولو مره. کل شیء فی العتمه والفراق مثل لیل المتشردین. قصه الذین یعیشون فی اللازمان واللامکان ولا یمتلکون أی شیء من الحیاه. وما یلفت نظر المتلقی أن العتبات النصیه مثل العناوین والألوان والغلاف وغیرها من العتبات الأخری کلها یتناسق هذه الحبکه ویخدم المضمون. حیث تتجلی براعه الکاتبه فی هذا التناسق الذی نراه بین الشکل والمحتوی فی روایتها کنسیج متکامل. فیدرس هذا البحث معتمدا علی المنهج السیمیائی والتحلیلی التلاؤم الموجود بین العتبه النصیه والحبکه لیفتح ألغاز هذه الروایه التراسلیه وترشد الناقد لتکون عملیه النقد أکثر دقه واعتبارا. والعتبات النصیه المدروسه فی هذا المقال؛ هی الغلاف، والألوان والعنوان الرئیسی، والعناوین الفرعیه والاستهلال.أما النتائج التی توصل إلیها البحث؛ فهی أن الکاتبه بالحبکه المعقده والمفککه ودون حل تشیر إلی الأزمات المعقده فی البلدان العربیه التی لا تحل بسهوله. فعلی القارئ أن یحلل الألغاز التی لا تقوم برکات بحلها وهذا الأمر یسبب تفاعلیه الکاتب والقارئ ویقلل من هیمنه الکاتب علی النص. عنوان الروایه والغلاف والألوان المستخدمه علی الغلاف کلها یرشد القارئ إلی ما سیجری فی الرسائل من خیبه الأمل. تستخدم برکات ثنائیه الخیبه والأمل فی کل من العتبه والحبکه للوصول إلی أهدافها من کتابه برید اللیل وحتی فی العنوان. کأنها ترید أن تؤکد أنه لا أثر للحوار والتعامل فی مثل هذا المجتمع، فالذین یعیشون فی هذا المجتمع لا یریدون التواصل حتی عبر الرساله
بازشناسی آراء و رویکرد یحیی بن حمزه علوی صاحب "الطراز؛ المتضمن لأسرار البلاغه وعلوم حقائق الإعجاز" در تعریف حقیقت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دانش بلاغت به عنوان یکی از پر نظریه ترین علوم، در معرضِ توجه متفکرانِ اسلامیِ حوزه های مختلف قرار گرفته تا جایی که مباحث این علم را با جریان های فکری متفاوت خود، در آمیختند. از طرفی، تاریخ این علم، مبیّنِ مطالعات فراوانی پیرامون دیدگاه های متفکران در رابطه با مباحثِ دانش بلاغت است. چیستی "حقیقت" واژه، به عنوان یکی از مقوله های اصلی در بلاغت کلاسیک همواره در کانونِ توجه بلاغیان بوده و در مباحث نظری که ارتباط مستقیمی با اندیشه متفکران داشته به یکی از بحث های جدلی تبدیل شده است. اختلافِ نظرها پیرامون این مفهوم، بیشتر متوجه رویکردهای فکری بلاغت پژوهان در ارتباط با دایره شمول مفهوم حقیقت و مجاز بوده که در علم بلاغت با اصطلاح "حدّ الحقیقه" و "حدّ المجاز" بیان می شود. تقسیم بندی و قید زدن بر مفهوم "حقیقتْ"، توسط عده ای از نظریه پردازان، منشأ اصلیِ پیدایش این اختلاف ها شد. از طرفی، حقیقت به مثابه ابزاری برای شناخت واقعیتِ اندیشه متفکران جزئی ضروری است.از این رو؛ لازمه این نوع شناخت، فهم دقیق و تصور آنها از چیستی حقیقت است که این تصور می تواند به عنوان زیر ساخت فکری متفکران در رویکرد کلیشان، تلقی شود. از این رو، چگونگی تبیینِ مفهوم "حقیقت" به عنوان یکی از مباحث کلیدی در بلاغت، مورد توجه متفکران اسلامی بوده و پژوهش های فراوانی پیرامون آن صورت گرفته است؛ اما اغلبِ این مطالعات به نقلِ دیدگاه های بلاغت پژوهان پیرامون این مقوله، بسنده کرده اند، نقد و بازکاوی آراء متفکران، محور اصلی پژوهش ها نبوده است. علوی (۷۴۹ه )، نظریه پرداز کلاسیک در کتاب بلاغیِ "الطراز؛ المتضمن لأسرار البلاغه وعلوم حقائق الإعجاز" ضمن اشکال گیری بر آراء اغلب بلاغت پژوهان، به تبیین مفهوم "حقیقت" می پردازد. پژوهش گرانی که به بررسی آراء علوی پرداخته اند، باور به رویکردِ تکاملی یا میانه وی، دارند و این باور را خلاف اصلِ اندیشه وی، در پیش گرفتند. از این رو؛ مقاله حاضر با هدفِ شناختِ منظومه فکری علوی با تکیه بر مباحث نظری وی در مبحث "حقیقت" می کوشد با رویکرد کیفی و روش توصیفی - تحلیلی، و تمرکز بر تضادهای موجود در آراء علوی، دوگانکی حاکم بر اندیشه وی را نشان دهد و به نفیِ انتسابِ رویکرد تکاملی او بپردازدMethodologyپژوهش حاضر، با تکیه بر رویکردهای حاکم بر بلاغت و شناخت اندیشه علوی، و با این هدف اصلی که مفهوم حقیقت می تواند به عنوان عنصری تعیین کننده برای شناختِ منظومه فکری علوی باشد، در تلاش است تا به نفیِ رویکرد تکاملی وی، بپردازد. شایان ذکر است که تمرکز جستار کنونی بر مباحث نظری بوده که زیر بنای فکری بلاغت پژوهان محسوب می شود، و از طرفی، تکیه اصلی بر استنباط آراء علوی از بطنِ اعتراض های وی بر دیگر متفکران کلاسیک بوده که در ضمن بحث، تا حدودی این اعتراض ها بررسی می شوند. Results and Discussionمفهوم "حقیقت" و چگونگی تبیین آن، یکی از مضامین اساسی در علم بلاغت است که توجه بسیاری از متفکران میراث عربی – اسلامی را به خود جلب کرده است. از آنجاکه مقوله حقیقت به مثابه ابزاری برای شناخت واقعیت اندیشه متفکری است؛ بنابراین لازمه فهم اندیشه وی، فهم دقیقِ تصور او از چیستی حقیقت است که این تصور می تواند به عنوان تکیه گاه فکری متفکر در رویکرد کلی وی، تلقی شود. از جمله نظریه- پردازانی که در این زمینه، آراء مهمی داشته یحیی بن حمزه علوی به عنوان یکی از متفکران منتسب به رویکرد تکاملی و صاحب کتاب "الطراز" است واکاوی آراء وی در این خصوص، با تکیه بر محورهای اصلی همچون "الوضع الأول"، "الوضع بالأصاله"، "الحقیقه اللغویه"، "الوضع اللغوی"، "المواضعه"، "استعمال فی الموضوع الأصلی"، و "معناه الأصلی" که به منزله سنگ بنای آراء علوی قرار گرفته و اندیشه متعارض وی را برجسته کرده، بر این مهم دلالت دارند که علوی مفهوم حقیقت را در دو مرحله بررسی می کند: الف: به اعتبار وضع واضع که از آن با عنوان دلالت تطابقی نوع اول یاد می شود. وی نخست بر بی اعتباری این مقوله به عنوان معیاری برای تعیین حقیقت واژه، تاکید داشته و آن را از دایره شمول حقیقت خارج کرده- است، و این بی اعتباری را حتی در اندیشه جرجانی و ابن جنی، نیز رقم زده است. به نوعی وی در این مرحله، بر این باور است که واژه قبل از استعمال، حقیقت بر آن صدق نکرده و نقل معنایی در آن صورت نمی گیرد. ب: به اعتبار اصطلاح تخاطب که از آن با عنوان دلالت تطابقی نوع دوم یاد می شود. وی این مقوله را ملاکی برای تعیین حقیقت واژه دانسته؛ یعنی واژه بعد از استعمال مشمول مفهوم حقیقت می شود؛ زیرا در این مرحله است که نقل معنا صورت می گیرد هر چند که در مبحثی دیگر، با اعتبار بخشی به وضع واضع (دلالت تطابقی نوع اول) ملزم به نقض چنین دیدگاهی می شود. جدال علوی میان اعتباربخشی به وضع واضع یا اصطلاح تخاطب، منجر شده نوعی دوگانگی و تعارض- گویی، آراء وی را پیرامون مفهوم حقیقت احاطه کند. با مشروط کردن وضع واضع به قید استعمال، به گونه ای میان دلالت تطابقی نوع اول و دوم تفکیک قائل شده، و سعی دارد قید استعمال را در اصطلاح تخاطب؛ یعنی استعمال واژه در بافت های لغوی، عرفی و شرعی پیش ببرد. از طرفی، علوی وضع اولیه واژه یا همان دلالت تطابقی نوع اول را مقدمه اصطلاح تخاطب قرار داده؛ اما در تعریف نوعی از حقیقت (شرعی) با تکیه بر محورهایی، این دیدگاه را نفی کرده و دلالت تطابقی نوع اول و دوم را در یک راستا پیش می برد؛ بنابراین با چنین رویکردی، ملزم به نقض قید استعمال، بی اعتباری وضع واضع، عدم نقل معنا در دلالت تطابقی نوع اول و حتی ایراد بر جرجانی و ابن جنی می شود. با توجه به دیدگاه های فوق، در مباحث نظری که ارتباط تنگاتنگی با اندیشه علوی داشته گویا جریان عقل گرایی بر ابعاد فکری وی، قابل تطبیق بوده و مجموع این موارد، در نفیِ رویکرد تکاملی وی بوده است. Conclusionیافته های پژوهش نشان می دهد؛ جدالِ میان اعتباربخشی به وضع واضع یا اصطلاح تخاطب، سبب شده نوعی دوگانگی بر آراء علوی پیرامون حقیقت سایه افکند و دو تعریف متعارض از حقیقت ارائه دهد. وی بر بی اعتباری وضع واضع و عدم انتقال معنا تاکید داشته و آن را، مشروط به قید استعمال می داند؛ یعنی وضع واضع را به عنوان معیار تعیین کننده نقل معنا از حقیقت به مجاز قبول ندارد؛ اما در جایی دیگر، با اعتباربخشی به وضع واضع، ملزم به پذیرش انتقال معنا و نفیِ قید استعمال در آن، و برابری وضع واضع با اصطلاح تخاطب می شود. بر این اساس، جریان عقل گرایی بر ابعاد فکری علوی غلبه دارد.
امتداد دانش معانی در یکصد سال اخیر حوزه علمیه قم؛ مطالعه موردی تفسیر المیزان
حوزههای تخصصی:
علم معانی یکی از شاخه های سه گانه علوم بلاغی است. حوزه علمیه در طول عمر یکصد ساله خود هماره مشغول آموزش، ترویج و توسعه این علم بوده است. اینکه دانش معانی در بستر پویش یکصدساله حوزه علمیه قم، چه رشد و تغییری کرده مسأله ای است که در این مقاله بررسی شده است. این مقاله برای رسیدگی به این مسأله، تفسیر المیزان را انتخاب کرده و به صورت موردی، تطور علم معانی را در این تفسیر شریف بررسی کرده است. فرضیه تحقیق این است که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در مباحث مقدماتی و سرفصل های داخلی علم معانی نقد، نوآوری و قاعده افزایی قابل توجهی داشته است.
إستراتیجیات عملیه التحدث فیما یتعلّق ب «الاعتذار» لدى الناطقین بالعربیه بمدینه أهواز من منظور علم اللغه الاجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۸
125 - 140
حوزههای تخصصی:
الاعتذار من أهم الظواهر اللغویه التی تأثرت بشکل کبیر من الظروف الاجتماعیه والثقافیه السائده فی المجتمع. فی کل مجتمع، سواء أکان صغیراً أم کبیراً، نجد الناس فی مواقف مختلفه، وفقاً لمکونات، مثل العمر و الجنسانیه والوضع الاجتماعی وما إلى ذلک، یقومون باستخدام الکلمات والتعبیرات وأحیاناً السلوکیات الخاصه لتقدیم الاعتذار. الدراسه الحالیه هی من النوع الکمی (المسح) والنوعی (المقابله)، وقد تمّ عمل جمع البیانات بمساعده استبانه إکمال المحادثه، وبلغ المجتمع الإحصائی لهذه الدراسه 150 ناطقاً باللغه العربیه فی مدینه أهواز بإیران بأعداد متساویه من الذکور والإناث. وتسعى هذه الدراسه إلى التحقق من دور الجنسانیه فی کمیه ونوعیه استخدام الکلمات والتفسیرات التی تشیر إلى الاعتذار فی المواقف المختلفه من قبل المتحدثین باللغه العربیه. وبالتالی، خلص منجزو هذه الدراسه، بعد مراجعه نتائج الاستبانه ومقابله المجتمع الإحصائی، إلى أنّ المرأه العربیه فی المواقف المناسبه کانت أکثر میلاً لتقدیم الاعتذار الذی یرافقه تأکید وإصرار، وأظهرت الدراسه أن معظم النساء تحمّلن المسؤولیه عن أخطائهن، بینما کان الرجال العرب أکثر میلاً لعدم الاعتراف بأخطائهم وکانوا یلقون باللوم على الآخرین، حیث تتأثر جمیع استخدامات اللغه هذه بالجنسانیه والجانب العاطفی لشخصیه المرأه، وفی المقابل، میل الرجال للسلطه والحفاظ على المکانه الاجتماعیه.
دراسه نقدیه لغویه فی بعض الشبهات المثاره حول القرآن الکریم دراسه فی الکتب الفارسیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۸
161 - 176
حوزههای تخصصی:
اللغه العربیه تلعب دورا أساسیا فی فهم القرآن الکریم وما أثیرت حوله من الشبهات؛ إذ یُعالَج النص القرآنی بالدراسات الصرفیه، والنحویه، والبلاغیه وبالنظر فی الدلالات اللغویه لألفاظه. قد ألف بعض الناقدین الإیرانیین کتبا باللغه الفارسیه فی نقد القرآن الکریم، وتطرقوا من خلالها إلى قضایا مختلفه، وأثاروا شبهات فقهیه، وکلامیه ولغویه. مع کثره الردود العلمیه على هذه الکتب، لیس ثمه بحث یهتم بالمستوى اللغوی لدى هؤلاء الناقدین وکتبهم بحثاً لغویاً بحتاً. هذا البحث یهدف من خلال المنهج الوصفی التحلیلی إلی دراسه بعض الشبهات المثاره فی هذه الکتب، دراسه لغویه بحته مستمداً العلوم العربیه کالصرف، والنحو، والبلاغه وعلم الدلاله، فیحدّد خطوره المعرفه اللغویه لدی دارس القرآن ومدى إلمام هؤلاء الناقدین بالعلوم اللغویه فی العملیه النقدیه. فتم تطبیق هذه العلوم على شبهاتهم. وتوصلت الدراسه إلى أنهم أخطأوا فی کثیر من شبهاتهم نتیجه ضعف مستواهم فی العلوم اللغویه العربیه، فلم یستخرجوا المعنى الصحیح للمفردات وفق القیاس الصرفی والمقیاس الدلالی والمعجمی، ولم یفهموا تراکیب الکلمات النحویه فی الجمل القرآنیه، وما لها من المعانی والأحکام، کما لم یفهموا المعانی الثانویه ودلالات العبارات القرآنیه بسبب عدم إلمامهم بالأسالیب البلاغیه فی کلام العرب وفهم قواعدها.
مقایسه دقت و تنوع برگردان استعاره های پنج جزء اول قرآن در دو ترجمه «طبری» و «گرمارودی»
حوزههای تخصصی:
استعاره از مؤلفه های زیبایی زبان است که پیچیدگی های خاص خود را نیز دارد. بی جهت نیست که برای برگردان استعاره از زبان مبدأ به زبان مقصد، شیوه های گوناگونی وجود دارد که مترجمان از دیرباز به کار برده اند. یکی از دشواری های ترجمه قرآن نیز برگردان استعاره است. در این مقاله، برگردان صد استعاره از پنج جزء نخست قرآن در ترجمه کهن طبری (ترجمه رسمی) با ترجمه معاصر گرمارودی مقایسه شده است که هدف از آن، بررسی میزان دقت مترجمان و تنوع شیوههای آنان در این زمینه و تغییر شیوه ها در طی زمان است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که تفاوت زمانی چند سدهای و تحولات و دگرگونی های زبانی، علیرغم تأثیر در میزان بهره گیری مترجمان از روش های مختلف، در تنوع شیوههای آنان تفاوت چندانی ایجاد نکرده است. البته این اختلاف در میزان بهره گیری از شیوه ها، بر نگرش آنان به ترجمه قرآن مبتنی است که می توان آن را در مبدأمداری مترجمان کهن و مقصدمداری مترجمان معاصر خلاصه کرد.
التحلیل اللسانی الإدراکی لسوره غافر، من منظور استعاره «فوق/تحت» الاتجاهیه للایکوف-جونسون
منبع:
نثرپژوهی عربی دوره ۱ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱
18 - 38
حوزههای تخصصی:
تعتبر المخططات الصوریه إحدى طرق فهم المعنى والمفاهیم المجرده فی المجال اللغوی، والتی تعتمد على الاستعاره المفاهیمیه؛ تتناول هذه المقاله البحث فی أحد الموضوعات المرکزیه فى علم اللغه الإدراکى، وهو الاستعاره الإدراکیه الاتجاهیه. یعتبر الاتجاه اللغوی للاستعاره الدلالیه، من الاتجاهات الحدیثه فی الدراسات اللغویه؛ حیث یضفی بإطاره التداولی الموسّع فی القرآن وجهاً مکانیاً علی المدلولات الانتزاعیه. إنّ هذه المقاله بصدد حلّ الشفره عن المدلولات المجرّده الانتزاعیه فی سوره غافر، علی بنیه مخطّط الحرکه الاتجاهی (فوق/تحت)، تحقیقاً لتحلیل أعمق للمعانی المتقابله فی السوره والمتضمنه فی مدلولات التوحید والکفر والشرک. ومن هذا المنطلق، تمّ تحدید البؤر الاستعاریه فی سوره غافر المتجلیه فی مفردات «تنزیل، یلقی، حاق، دحض، علی، دون، العلیّ، رفیع، السماء» للبحث عن المفاهیم الدینیه المجرده التی یتم تصورها معها. تشیر نتائج هذا البحث الوصفی- التحلیلی، أنّ المفاهیم المجرده تقع فوق خط عمودی علی أساس خطاطه القدره وأنّ استعاره «القدره تُتصوَّر فوق» الاتجاهیه أکثر الاستعارات توظیفاً فی سوره غافر، مرکّزاً علی مخطّط القدره. وبالأحری؛ فإنّ «الله» تمّ تصویره فی هذه السوره فی العلو، بصفته القدره المطلقه التامه ومصدر البرکات المادیه والمعنویه، وفی المقابل فإنّ مدلولات انتزاعیه کالضعف والأقل والأسوأ هی فی الأسفل؛ ومن خلال هذا، رُسِم ما سوی الله فی موقف الضعف فی الأسفل، ولیس للإنسان إلا السیر إلی الأعلی إذا شاء تحقیق الخیر ونیل الفلاح والخلاص من عذاب الله وسخطه؛ فإنّ «القدره، کلّها فوق».
دور المشارکین في النص عند دیبوجراند وتطبیقاته علی النص القرآني(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۹
21 - 36
حوزههای تخصصی:
کل نصٍّ له رساله تقوم على جملهٍ من الأهداف والمقاصد التی یمکن أن تکون ظاهراً سطحیاً أو ضمنیهً بعیده المدى؛ وعندما یتمّ إرسالها إلى المتلقّی، تخضعأو الرد. المقبولیه تتعلّق بموقف متلقّی النص وعلى حسب رأی دیبوجراند ترتبط ارتباطاً وثیقاً بمعیاری الاتساق والانسجام؛ فعلى المرسِل أن ینسج نصه متماسکاً متّسقاً لیحقّق مقاصده ولکی یلفت انتباه المتلقّی للنص، بغیه المشارکه فی فک شفرات النصّ وللحکم علی مدی التزام النص بمعیاری التماسک والاتساق؛ وبعباره أخرى یکون مقبولاً عنده أو غیر مقبول. القصدیه نبعٌ من النظریه التداولیه، ولقبول النص من جانب المتلقّی، یجب أن یراعى مقتضى الحال فی الکلام أو النص إلى جانب صحته النحویه والدلالیه؛ ولهذا یمکن أن نعدّها من الملامح التداولیه. یتناول هذا البحث وصفاً لمعیاری القصدیه والمقبولیه فی ضوء آراء دیبوجراند محاولاً تحدید أبعادهما، مع تطبیقات لهذین المعیارین من القرآن الکریم. توصّلت هذه الدراسه إلى نتائج، منها: أنّ مقبولیه النص القرآنی عند المتلقّین تکون نتیجه لتحقّق الفهم، وأن تطبیق هذین المعیارین على النص القرآنی یساعد على فهمه بشکلٍ أفضل، وإن لا یزد فهماً جدیداً.
توظیف الأسالیب العامیه فی لافتات أحمد مطر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۸
49 - 62
حوزههای تخصصی:
المعروف أن کافه لغات العالم تحوی لهجات تتفاوت فی سعه انتشارها وتعددها، کما أن المعروف أن اللغه العربیه قد تعددت لهجاتها حسب انتشار العرب فی قبائل کثیره قدیما، وفی بلدان متعدده حدیثا. والعراقیون، کغیرهم من العرب، تجمعهم لهجه تنتمی إلى مجموعه لهجات شرق العالم العربی. وقد کان للهجه العراقیه تأثیر على لغه عدد غیر قلیل من الشعراء العراقیین، فراحوا یستعیرون بعض مفرداتها؛ لکن کان أحمد مطر أکثر من غیره من شعراء العراق المعاصرین تأثرا باللهجه العراقیه، فراح یوظفها فی أشعاره عامه، ولافتاته السبع خاصه بأشکال وأسالیب متعدده تراوحت بین الاستفاده من کلمه عامیه بدل کلمه فصحى، والأسلوب الکنائی الذی یشمل کنایه عن کلمه؛ سواء أکانت صفه أم موصوفاً أم غیر ذلک، وکنایه عن معنى أو مفهوم، وأسلوب الشتائم، وأسلوب التوریه، والاستعانه بالأغانی، خاصه الشعبیه منها، وتسهیل الهمزه، وتوظیف تعابیر من لهجات عربیه أخرى غیر العراقیه. وقد اعتمد البحث على المنهج الوصفی التحلیلی الذی یقوم بتحدید الظاهره وعرضها تمهیدا لتحلیلها، وتوصل إلى أن أحمد مطر کان مبدعا فی هذا المجال، فقد حرص على انسیابیه کلامه، فلم یُحدث ر جه لدى القارئ تک در استرساله مع القصیده موسیقیا وعاطفیا. فکلمات أحمد مطر فصیحه من ناحیه الظاهر والبنیه، عامیه من ناحیه الاستعمال، وهذه المیزه تنطبق على الکثره الساحقه من مفردات اللهجه العراقیه؛ لکن هذا لا یعنی أن المتلقی بإمکانه الولوج إلى عمق مقاصد أحمد مطر، دون أن تکون له معرفه بأسالیب اللهجه العراقیه أو اللهجات التی تم توظیفها فی شعره.
سیمیائیه اشتباک المصائر والطوطمیه في عتبه غلاف روایه نزیف الحجر لإبراهیم الکوني على ضوء نظریه جیرار جینت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تستقطب عتبات النص أقلام الباحثین فی دراسه النصوص الأدبیه، خاصه الروایه، منذ أن طرح جیرارجینت قضیه العتبات أصبح هذا الموضوع من أکثر القضایا تداولاً فی الساحه النقدیه، حیث صارت دراسه عتبات النص انعکاس الحموله الدلالیه للنص، الغلاف عتبه مهمه لشکف فحوى النص، تهدف هذه المقاله إلى استکناه دلالات الغلاف ومکوناته فی روایه نزیف الحجر لإبراهیم الکونی الروائی المعاصر، لذا ترکز على دراسه سائر مکونات الغلاف من العنوان والألوان وأیقونه الصوره؛ لأنّ لوحه الغلاف فی هذه الروایه تحمل دلالات سیمیولوحیه جدیره بالبحث والتنقیب، وتدل على أنّ الکاتب لایختار عتبه غلاف روایته عشوائیّا، بل هناک أهداف فی اختیاره ووضعه کمدخل إلى الروایه وأنّ الغلاف یدّخر کل أحداث الروایه النصّه الرئیسه، کما أنّ غلاف هذه الروایه احتضن أهداف الروایه المهمه نحو: الطوطمیّه والعلاقه التکونه بین الإنسان والطوطم، والسبب فی اختیار هذه الروایه ودراسه لوحته یکمن فی أن عتبه الغلاف فی هذه الروایه بؤره مکثفه فی اختزان بواطن النص. المنهج المتبع فی المقاله هو المنهج الوصفی التحلیلی على ضوء نظریه جیرارجینت الذی اهتم بعتبه الغلاف، یعکس الغلاف دلالات القتل والعنف والدم والمعاناه والألم. من أهم النتائج التی توصلت إلیها المقاله: جسد الغلاف على الصوره العلاقه الحمیمه بین الحیوان(الودان) وأسوف شحصیه الروایه البطله، کماأن اللون الأحمر الوحید الطاغی على واجهه الغلاف یرمز إلى القتل والدم، وأما العنوان سواء فی مستواه اللغوی أوالاستعاری والمجازی أوالدلالی تظافر فی رسم تیمات النص المهمه.
تمحورات رأس المال الاجتماعي (المعیار) في روایه سیدات القمر، دراسه ونقد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
على محاذاه عصر التکنولوجیا وانفجار المعلومات، أصبحت الدراسات بتعددیه التخصصات أکثر أهمیه. أصبح رأس المال الاجتماعی فی العقود الخمسه الأخیره مفهوماً رئیساً فی النظریات الأکادیمیه والأبحاث العلمیه. فمن هذه الاختصاصات والدراسات، هو رأس المال الاجتماعی فی الأدب. الأدب هو مرآه یمکن من خلالها ملاحظه خصائص العلاقات الاجتماعیه لأفراد المجتمع. یهدف هذا البحث المتواضع إلى الکشف عن مظاهر رأس المال الاجتماعی فی روایه سیدات القمر ل "جوخه الحارثی"، کاتبه عمانیه معاصره ومن موالید 1978 فی عمان، التی نالت على جائزه "مان بوکر" العالمیه، لروایه "سیدات القمر" عام 2019 م. تتمحور الروایه حول الأسره والقضایا الاجتماعیه بسرد حیاه ثلاث شقیقات وأسرتهن والتطورات الاجتماعیه فی عمان. وقد اعتمد البحث على المنهج الوصفی - التحلیلی مستعیناً بطریقه تحلیل المضمون. وقد توصل البحث إلى مجموعه من النتائج أهمها: بروز موضوعات وقضایا متنوعه فی میدان ظاهره رأس المال الاجتماعی وکافه مؤشرات المعیار وتطبیقاته، ولاسیما فی مجالات کالمشارکه والتعاون، والتضامن، والدعم الاجتماعی، مقارنه بالمؤشرات الأخرى.
تحلیل الخطاب النقدي في روایه "جمهوریه کأنَّ " لعلاء الأسواني بناء على نظریه نورمان فیرکلاف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
أصبح تحلیل الخطاب النقدی فرعاً معرفیا عن تحلیل الخطاب ویهتم بدراسه اللغه بوصفها ممارسه اجتماعیه مرتبطه بالسلطه والإیدیولوجیا. من روّاد هذا المنهج هو نورمن فیرکلاف؛ ففی رأیه، تحلیل الخطاب النقدی هو وسیله تستخدم جنبا إلى جنب مع وسائل أخرى لدراسه التغییر الاجتماعی والثقافی. یدرس فیرکلاف تحلیل الخطاب النقدی على ثلاث مستویات وهی؛ 1- الوصف 2- التّفسیر 3- التبیین. تعد روایه "جمهوریه کأنّ" من أشهر الروایات المصریه للکاتب علاء الأسوانی (1957- ؟؟؟) وهو یناقش فیها القضایا المصریه قبل وبعد حکومه حسنی مبارک وثوره ینایر وأحداثها. تسعى هذه الدراسه إلى توفیر إطار لتحلیل روایه جمهوریه کأنَّ وتوضیح وظیفته الاجتماعیه متمسکه بالمنهج الوصفی التحلیلی بشکل عام ومنهج تحلیل الخطاب النقدی النورمان فیرکلاف بشکل خاص. وتشیر نتائج الدراسه إلی أن الأسوانی باستخدام المفردات والتراکیب مثل الضمائر، والتضاد، والتکرار و... یشرح کثیراً من الخطابات ونوع الأحداث. وفی مستوی التفسیر یشرح کیفیه سیاق الحال ونوع الخطاب ویوضح بأن تنعکس هذه الروایه العملیات السیاسیه والاجتماعیه قبل وبعد ثوره 25ینایر عام 2011م فی مصر وکیفیه أحداث المجتمع والطبقات السیاسیه والاجتماعیه والثقافیه المختلفه ویشرح الأسوانی الصراع بینهم والتعارض فی أفکارهم. ویشرح على مستوى التبیین نوع السلطه والأیدیولوجیا، وهی دیکتاتوریه حسنی مبارک، وینعکس أحداث ثوره ینایر مثل؛ الاحتجاج بسبب اغتیال خالد سعید واستشهاده، جمعه الغضب، والمجتمع الفاسد بنبره نقدیه. والفکر السائد فی الروایه هو الکفاح ضد الحکومه الدیکتاتوریه بالمظاهرات وخصوصا فی میدان التحریر وایقاظ الشعب المصری.
الإیدیولوجیه الوظیفیه للغه في إطار دینامیکیه الفن لشعر وحیاه أبی العلاء المعری؛ دراسه مابعدحداثیه وفق نظریات ألتوسیر، ولیوتار، ومیرلو بونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کلمات القصیده بسبب خاصیه تولید الغموض تحمل معانی عده وهذه المعانی تکتشف بمرور الزمن وأثناء القراءات المختلفه. کلما زادت التقنیات(التعبیریه واللفظیه) المستخدمه فی القصیده، ازداد الحمل الدلالی لها. فبما أن شعر أبی العلاء المعری ذو وجوه متعدده لذا فهو یقبل قراءات مختلفه وتحدید هذه الأبعاد الجدیده لشعره یفتح أمامنا آفاقا جدیده للتعرف علی فکره الممیز . تهدف هذه المقاله إلى إظهار أبعاد جدیده لحیاه وشعر هذا الفیلسوف باستخدام نظریه ألتوسیر عن الإیدیولوجیا ونظریه السردیات الکبری للیوتار ونظریه الجسم لمیرلو بونتی؛ یرى ألتوسیر فی نظریته أن الأیدیولوجیا ظاهره مادیه موجوده فی کل الناس، ولیوتار فی نظریته یرفض السردیات التی تدعی الیقین وتدعمها الهیمنه، ومیرلو بونتی یعتبر الجسم أداه للإدراک والمعرفه فی نظریته الإدراک الجسمی. فالغرض من هذا البحث هو تقدیم تحلیل ما بعد حداثی لشعر المعری ، والذی یشرح فیه کیف یحوّل المعری الفاعل الإیدیولوجی إلی الفاعل الثوری وکیف یستفید من اللغه والفن فی هذا الطریق. والسؤال الأساس لهذا البحث الذی یتبع المنهج الوصفی- التحلیلی هو کیف یمکن تطبیق الإیدیولوجیه الألتوسیریه على شعر المعری وما هی السردیات الکبری التی تم التساؤل عنها فی شعره وکیف تجلت دینامیکیه الفن فی لغه أبی العلاء الشعریه وأسلوب حیاته؟ فالنتیجه الحاصله للبحث هی أن الشعر عند المعری هو أداه الثوره ولیس الإعلام فقط. یمکن أن تظل الإیدیولوجیا فی شکل الکلمات فحسب، ولکن إذا أرید لها أن تدخل إلی مسرح الفعل، فیجب أن یکون لها مثال عملی. یتفهم أبو العلاء هذه الحقیقه ویحاول إظهار هذه الثوره العملیه، وبالتالی یستخدم وسیلتین فی آن واحد: الإعلام اللفظی یعنی الشعر، والإعلام الفنی یعنی الأداء.
تحليل آراء محمد حماسه عبد اللطيف النحويّه وفقاً لنظريه تشومسکي التوليديّه التحويليّه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی اللغه العربیه و آدابها بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۷
135 - 158
حوزههای تخصصی:
إنّ دراسه علاقه اللغه العربیّه بنظریات البحث اللغوی الحدیثه هی من القضایا المهمّه فی شؤون هذه اللغه، خاصه بعد ظهور علم اللغه الجدید کعلم مستقل. وعندما تغیّر اتجاه الدراسات اللغویه بأفکار وتوجّهات العالم اللغوی، فردیناند دی سوسور فی بدایات القرن العشرین، تأثّر البحث اللغوی فی العالم العربی بهذه التوجّهات، خاصه بعد أن قدّم نعوم تشومسکی نظریته التولیدیه التحویلیه التی قدّمت إطاراً منهجیاً للباحثین فی اللغه العربیّه، حیث حاولوا أن یتماشوا مع فکره عالمیه القواعد التی کانت من معطیات هذه النظریه، فطبّقوا قسطاً من مفاهیمها على اللغه العربیّه. لقد لاحظ کتّاب هذا البحث أن هناک علاقه بین مناهج وتصورات العلماء اللغویین المعاصرین العرب فی دراسه نحوهم العربی وبین جهود تشومسکی فی نظریته التولیدیه التحویلیه. استهدف هذا البحث معتمداً علی المنهج الوصفی – التحلیلی الکشف عن آراء محمد حماسه عبد اللطیف النحویه وترجیحاته وفقاً للنظریه التولیدیه التحویلیه. ومن أهمّ النتائج التی توصلت إلیها الدراسه أن تشومسکی یعتقد فی نظریته التولیدیه والتحویلیه بالبنیه السطحیه والبنیه العمیقه للجمل ویتوافق عبداللطیف مع هذا الرأی ویری بأن الإعراب بمجمله والتنغیم أیضاً یکشفان عن البنیه العمیقه. ویشیر عبد اللطیف إلی أهمیه سیاق الموقف وهذه الإشاره تدلّ علی عدم تقیّده بالمنهج التولیدی التحویلی الذی لایهتم بسیاق الموقف أو المقام.