فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۲۲۱ تا ۱٬۲۴۰ مورد از کل ۱۸٬۸۲۳ مورد.
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال ۵۶ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱
97 - 113
حوزههای تخصصی:
اهمیت مسأله «تجرید»، در پیدایش ادراکات و تعیین حدود و ویژگی های آن است. پرسش اینکه: با تغییر در مبانی فلسفی، تجرید چه معنا و کارکردی می یابد؟ در نگاه ماهوی تجرید به تقشیر از ماده معنا می شود و ضمن قوام بخشیدن به علم، چگونگی تولد ادراکات سه گانه، انواع معقولات و نفی اضافی بودن علم را توضیح می دهد. در سیر دوم یعنی اصالت وجود با رویکرد تشکیکی، علم حقیقتی وجودی، متحد با نفس و رو به تعالی دارد. تجرید به این معناست که علم و عالم با یکدیگر از مرتبه ای جدا شده و به مرتبه ای دیگر راه می یابند. با گذر از وحدت تشکیکی به وحدت شخصیه ی وجود، علم به ظهور و تجرید هم به پیراستگی آن ظهور از خفا یا ظهور پایین تر معنا می شود. متناسب با سیرهای سه گانه، فرایند تجرید با عبور از کثرت، به وحدت و به خود علم نزدیک تر می گردد تا سرانجام در سیر سوم با ظهور علمی یکی می شود.
Being Commanded by God: Katharsis for Righteousness(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Many people in Jewish, Christian, and Islamic monotheistic traditions testify to their experience of being commanded by God to do something or to be a certain way. Is this kind of testimony from experience credible in some cases, and, if so, on what ground? The main thesis of this article is that it is credible in some cases and a suitable ground is available in the morally purifying experience of the human conscience. The article looks to the Hebrew Bible, the New Testament, and the Qur’an for relevant testimony to the importance of righteous divine commanding experienced by humans. The relevant commands are not abstract or merely theoretical but grounded in human moral experience and potentially motivating for righteous action. The article doubts that God would be God if there were no divine commanding given directly to receptive people in their moral experience. It contends that God would not be a morally righteous guide of the divine kind needed for the worthiness of worship by humans in the absence of God’s commanding people directly in their experience.
واکاوی تاریخی مفهوم «الجفاه الطغام»؛ توصیفی از حضرت علی (ع) درباره شامیان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تعبیر «الجفاه الطغام» در سه خطبه نهج البلاغه، خطاب به اهل شام بکار رفته است. امام علی(ع) این گروه را تندخو و در شمار اراذل و اوباش جای داده که تنها اتحاد، موجب پیروزی شان شده است. نکته قابل توجه، استعمال جفاه طغام به دو صورت معرفه و نکره و اظهار تعجب علی(ع) از جفاه طغام است که بدون دریافت «مَعُونه»، به اطاعت از معاویه درآمده اند. درباره این نسبت، شارحان، تعجب امام(ع) را تنها به تبعیت بدون عطا منحصر کرده اند. برخی از شارحان معنای لغوی را پاداش و مستمری دانسته اند اما تعجب خود را این چنین ابراز داشته که محال است معاویه به سپاهیان، عطایی نداده باشد؛ تحلیل برخی آن است که مَعونه به معنای پرداخت های مازاد بر حقوق ماهیانه است که به تیمارداری ستوران و تعمیر اسلحه اختصاص می یافته است. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی مفهوم جفاهطغام را بازشناسی کرده است. در پایان این نتیجه به دست آمد که هرگروه عالی رتبه یا دون پایه ای که اقتدار، وفاداری و اطاعت از حاکمیت حضرت علی(ع) را نادیده گرفته، ب ه فکر تصاحب قدرت یا معترض سیاست های حضرت بوده و امنیت ش هرها را ب ره م زند، همگی در شمار موصوفان به «الجفاه الطغام» قرار می گیرند. در این میان، گروه هایی هویت یابی شدند که از معاویه، معونه و عطایی دریافت نمی کردند که دقیقا با توصیف امام، سازگار است. با شناخت هویت طغام این نکته حاصل شد که اظهار تعجب علی (ع) تنها از جفاهطغام نیست که بدون معونه از معاویه اطاعت می کنند؛ بلکه حضرت متعجب از صحابیانی هستند که حقوقی برابر را نپذیرفته و روش های ایشان را خوش ندارند.
معنا و مفهوم واژه «ایام الله» در آیات قرآن و عهدین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت ادیان سال ۱۴ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۵۶)
7 - 20
حوزههای تخصصی:
موضوع این پژوهش، بررسی اصطلاح ایام الله در دو متن مقدس قرآن و عهدین است. هدف از این جستار درک معنا، مفهوم و مصادیق ایام الله در متون ابراهیمی به مثابه اصطلاحی خاص است. روش تحقیق کتابخانه ای و متن محور با تکیه بر خصیصه استنادپژوهی و برون مایه تحلیل است. براساس این پژوهش یوم الله در عهدین به معنای روز قیامت و در بیشتر موارد در معنای انتقام به مثابه تجلی قدرت جبهه حق آمده است؛ یعنی روزهایی که خداوند از کافران و ظالمان انتقام سختی گرفته است؛ مانند روز سقوط اورشلیم. ولی در برخی از تفاسیر قرآن کریم و روایات ذیل آنها، وسعت معنایی بیشتری از انتقام به عنوان مدلول این واژه به نسبت عهدین استفاده می شود، لیکن بیشترین ظهور مفهومی ایام الله در آیات قرآن نیز در انتقام سخت از جبهه باطل است. در هر دو رویکرد بر لزوم پاسداشت و تکریم این ایام تأکید شده است.
نقد حدوث جهان با فرض نظریه استاتیک زمان (پاسخی به اندرو لوک)
منبع:
کلام و ادیان سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۹)
39 - 52
حوزههای تخصصی:
کریگ دو برهان برای اثبات حدوث جهان اقامه کرده است. برهان اول مبتنی بر استحاله تحقق بینهایت بالفعل و برهان دوم با فرض امکان تحقق بینهایت، تحقق آن به شکل تدریجی را محال میداند. دومین برهان مبتنی بر نظریه داینامیک زمان است. اندرو لوک مدعی است میتواند با تغییر در صورتبندی برهان، حتی با فرض نظریه استاتیک زمان، از برهان دفاع کند. او سه استدلال برای حدوث جهان در نگاه استاتیک بیان کرده است. استدلال اول تناقض رسیدن به پایان یک بی پایان، استدلال دوم عدم امکان عبور از محدود و رسیدن به نامحدود و سومین استدلال به شماره در امدن بینهایت در فرض ازلی بودن جهان است. ما در این مقاله هر سه استدلال لوک را غیر منتج میدانیم و با فرض نظریه استاتیک، استدلال های او نتیجه بخش نیستند.
تصحیح انتقادی رساله آداب الصوفیة از ابوالقاسم قشیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال ۵۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
379 - 409
حوزههای تخصصی:
تصوّف بر مدار آداب تکوین یافت و استوار شد. آداب رفتاری برخاسته از کتاب، سنّت و سیره مشایخ است که با پیش زمینه شخصی-اجتماعی جزء سلوک شمرده می شود و در ارتباط با خود (نفس)، حق (أدب مع الله) و خلق تعریف و طبقه بندی می شود. ابوالقاسم قُشَیری نیشابوری (376-465ق) در «آداب الصوفیه» بعضی از این آداب را به اختصار برشمرده است. وجه اهمّیت آداب الصوفیه علاوه بر شناخت منظومه فکری قشیری، به عنوان یکی از ائمه تاثیرگذار صوفیه، در دانستن پسندهای خانقاهیان آن روزگار و همچنین چگونگی تطوّر مفاهیم عرفانی است. این رساله تعلیمی کم برگ، باوجودِ اهمیت بسیار و یادکرد فهرست نگاران متقدّم و متأخّر از آن، تاکنون معرفی و تصحیح نشده است که با دست یابی به دو نسخه کامل و کهن از نیمه اول قرن هشتم، این مهم صورت گرفت. پژوهش حاضر کوشیده است تا با گذری اجمالی بر پیشینه سنّت نگارش آداب الصوفیه ، به معرفی این رساله و نسخه شناسی آن بپردازد و متنی مصحَّح و منقّح از آن عرضه کند.
تحلیل مأنوسات شناختی با نظر به دیدگاه فارابی و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت سینوی سال ۲۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۷۰
103 - 113
حوزههای تخصصی:
مشتهیات تخیلی فکری در ادبیات ابن سینا و معارف مأنوس و ملایم در بیان فارابی معطوف به جایگاه میل در حکمت نظری و در سطح ادراک است. اقتران سکون نفس، ملایمت، منافرت، اطمینان قلب، جزمیت و عنادناپذیری و رضایت خاطر به این قبیل از معارف، ضرورت بررسی مسئله حاضر و وجه انس در معرفت و اشتها به مدرکی خاص را به میان می آورد. نهادینگی و مأنوس بودن یک باور، بستگی به میزان انطباق آن با دیگر معارف شخص ازجمله ملکات حاضر در وی دارد. چنین معارفی به شکل معارف پایدار و اطمینان پذیر در نفس حضور دارند. ملکات که براثر عادت و تکرار در ذهن ایجاد می شوند، در اندیشه فارابی توجیه کننده اقتران احساس به آراء و علوم شناختی به شمار می آیند. در بیان ابن سینا نیز ملازمات روان شناختی ادراک و حضورشان در سطح باورها و معارف، نوعی صیانت از معرفت محسوب می شوند. به باور او، میل مردم به آنچه شناخته اند، بیش از میلشان به موضوعی است که به آن انس ندارند. تبیین این سخن درباره جایگاه انس در ادراکات است. وی نیز همچون فارابی نقش ملکات را در این میان برجسته می داند و معتقد است که محیط فکری نقش زیادی در همراهی عواطف و انفعالات و احساسات با ادراکات دارد.
بررسی معرفت خدا از نظر سید دلدار علی نقوی با محوریت کتاب عماد الاسلام فی علم الکلام
منبع:
کلام حکمت سال ۶ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱۱
9 - 30
حوزههای تخصصی:
از شاخه های اصلی معرفت شناسی دینی، معرفت خدا است و کسب آن برای انسان بسیار حائز اهمیت است و تاثیر شگرفی در زندگی انسان دارد. درباره شناخت خدا، چهار دیدگاه وجود دارد: شناخت فطری، حضوری، حصولی بدیهی و نظری. این نوشتار سعی دارد نظرات علامه سید دلدار علی نقوی غفران مآب، یکی از اندیشمندان مهم شیعه، را در این زمینه معرفی کند. در این مقاله با استفاده از کتاب عماد الاسلام فی علم الکلام، مهم ترین کتاب کلامی ایشان، با روش توصیفی تحلیلی به این موضوع پرداخته شده است . سید دلدارعلی نقوی، معنای معرفت خدا را ادراک مسبوق به عدم می داند. این شناخت به کنه ذات خدا ممکن نیست؛ بلکه انسان فقط در حد صفات و اسما می تواند به خدا شناخت پیدا کند. وی این معرفت را نظری می داند و اثبات می کند که این معرفت عقلا بر همه افراد عاقل و بالغ و ممیز واجب است؛ حتی کسانی که صوت نبی به آن ها نرسیده است.
بررسی سنخیت انسان کامل با حق تعالی و استخلاف از او در نگاه صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام سال ۱۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱۹
157 - 190
حوزههای تخصصی:
موضوع این جستار، بررسی سنخیت نفس انسان با حق تعالی و استخلاف از او در نظر صدرالمتألهین است. در این تحقیق، پرسش ها و مسائلی طرح و تبیین می شوند؛ نفس انسان با حق تعالی چه مناسبتی دارد؟ چرا انسان کامل به عنوان خلیفه جامع حق تعالی انتخاب شده است؟ در پاسخ، این مدعا به ثبوت می رسد که نفس انسان از حیث ذات، صفت و فعل، مثال و مظهر حق تعالی است و انسان کامل، مظهر تام اسماء و صفات اوست. سنخیت بین حق تعالی و انسان کامل، با تطور و اشتداد وجودی نفس در قوس صعود، به فعلیت می رسد و انسان کامل، مثال و مظهرتام حق تعالی می شود. بر اساس سنخیت انسان کامل با حق تعالی در ذات، صفات و افعال، استخلاف انسان از حق تعالی، توجیه و وی خلیفه جامع حق تعالی می گردد. روش این پژوهش، توصیفی، تحلیلی است و مهم ترین نتایجی که این تحقیق به آنها دست یافته عبارت اند از: حق تعالی، مرآت اشیاء است؛ اشیاء از جمله نفس، ظل و مظهر و مرآت حق تعالی هستند؛ مرآتیت نفس، سبب معرفت به حق تعالی است؛ نفس دارای درجات و تطور وجودی تکاملی است؛ مناسبت فعل و فاعل، بر اساس کریمه «کل یعمل علی شاکلته»، ثابت است؛ بر اساس سنخیت بین فعل و فاعل و انسان کامل با حق تعالی در ذات،صفات و افعال و مظهریت تام وی در اسماء از واجب تعالی، انسان کامل، خلیفه جامع حق تعالی است.
بررسی تطبیقی معیار صدق گزاره های اولی از دیدگاه علامه مصباح یزدی و آیت الله عابدی شاهرودی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۷
82 - 107
حوزههای تخصصی:
در رویکرد مبناگرایی برای توجیه معرفتی، اولیّات گزاره های ضروری اند که پایه و اساس گزاره های دیگر قرار می گیرند. اشکالی درباره ضرورت صدق اولیات مطرح شده است. همین امر موجب توجه فیلسوفان مسلمان از جمله علامه مصباح یزدی و آیت الله عابدی شاهرودی به مسئله تبیین ضرورت صدق این گزاره هاست. این نوشتار در تلاش است با مقایسه تطبیقی نظرات این دو اندیشمند، تبیین رویکرد و بیان اشتراکات و تفاوت های دو نظریه، به این سؤال پاسخ دهد که کدام یک از دو روش اتقان بیشتری داشته و کارآمدی لازم برای توجیه ضرورت صدق اولیات را دارند؟ روش تحقیق در این مقاله توصیفی- تحلیلی بوده، از منابع کتابخانه ای بهره خواهد برد. با بررسی نظریات این نتیجه قابل طرح است که روش علامه مصباح با ابتنا بر علم حضوری است. اگرچه تکیه بر اتقان شهود و علم حضوری می تواند راهکاری مناسب برای تبیین مطابقت با واقع باشد، چالش هایی نیز دارد. درمقابل نظریه آیت الله عابدی شاهرودی از راه تحلیل ساختار شناخت به ضروری بودن این قضایا برای شناخت می رسد. ضمن اینکه شباهت هایی مثل توجه به علم حضوری در هر دو نظریه وجود دارد، اشکالاتی به نظریه علامه مصباح قابل طرح است که به نظریه استاد عابدی شاهرودی وارد نیست.
خداناباوری یا روی دیگر خداباوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره ۲۳ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۸۷
103 - 126
حوزههای تخصصی:
از موضوعات مهم در الاهیات و فلسفه، سخن در باب خداباوری و نقطه مقابل آن، یعنی الحاد است. خداناباوران با رد جهان بینی یکتاپرستی، ایمان و سرسپردگی به فرد یا چیزی، باور به خدای متشخص و نقش آفرین در هستی و زندگی انسان، باورها و قوانین قطعی و دگم، مناسک و شعائر توحیدی، جاودانگی طلبی و آرمان شهرگرایی ادیان توحیدی و ...، در صدد ارائه دیدگاهی مستقل و به دور از و بلکه در مقابل داشته های خداباوران هستند. در اینجا مسأله مهم این است که، آیا ملحدان و خداناباوران در ادعای استقلال خویش و دوری از خداباوری در جهان نگری، باورها و کارکردها حقیقتاً صادق هستند یا خیر. این نوشتار، با روش توصیفی تحلیلی و با شواهد متعدد و البته تنها توسط بخشی از آنها، این ادعا که الحاد ایده ای کاملاً مستقل و متضاد و در مقابل خداباوری است، را به چالش کشیده، آن را ناراست دانسته است. شواهد و دلایل ما را به این نتیجه می رساند که الحاد ایده ای خام و ناپخته و غیرقابل دفاع و در بهترین حالت، یک کپی بردای ناشیانه و از سر استیصال از خداباوری است و بنابراین، دیدگاهی قابل دفاع و عمل نیست.
بررسی نظریه کلی ها در نمط چهارم اشارات و تنبیهات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال ۵۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
297 - 328
حوزههای تخصصی:
ابن سینا در نمط چهارم اشارات می کوشد تا از طریق معنای مشترکِ مصادیقِ یک نوع، موجودی مجرد را درون مصادیق مادی به اثبات برساند. رابطه کلی و مصادیقش در آثار ابن سینا اغلب به صورت رابطه پدران و پسران مطرح شده است؛ امّا عبارات نمط چهارم اشارات به گونه ای است که گویا رابطه کلی و مصادیقش همچون رابطه پدر واحد و پسران کثیر است. مقاله پیش رو در پی حل این تعارض است. در پایان خواهیم دید که استدلال ابن سینا ناظر به بحث هستی شناسی است و می تواند وجود کلی را در خارج اثبات کند ولی تجرد آن را اثبات نمی کند؛ زیرا ممکن است حضور کلی در خارج به صورت منتشر در زمان و مکان باشد. چنین موضعی موجب تقویت نظریه واقع گروی است ولی بر نظریه رجل همدانی در باب کلی ها، یعنی پدر واحد و فرزندان کثیر نیز صحه می گذارد؛ نظریه ای که نیازمند اصلاح و بازسازی است. در این مقاله کوشیده ایم تا به روش تاریخی از تمامی شروح و تعلیقات اشارات و تنبیهات بهره ببریم و به روش عقلی آن ها را ارزیابی کنیم تا در نهایت به دیدگاهی کم اشکال تر نائل آییم.
رهیافت تطبیقی بر قاعده ی الواحد از منظر آخوند خراسانی و علامه طباطبایی (ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار کوشش شده تا با باز خوانی آرای دو اندیشمند بزرگ (آخوند خراسانی و علامه طباطبایی) درباره ی قاعده ی الواحد، علاوه بر تبیین تفاوت دیدگاه های ایشان پیرامون این قاعده ، اشکالات این دو نظر نیز مشخص گردد.نگارنده بر این باور است که دیدگاه های هر دو اندیشمند با وجود نقاط قوت قابل توجه، قابل نقض است؛ نظیر مبنای آخوند که این قاعده را در تمام علل جاری می داند و در علوم حقیقی و اعتباری مورد استفاده قرار می دهد، بخلاف علامه که شمول قاعده را در علل فاعلی اعم از هستی بخش و طبیعی می داند. در این پژوهش به این نتیجه دست یافته شده که باتوجه به مبانی فکری این دو نفر در اصول فقه و فلسفه و با نظر به این امر که تبیین دقیق این قاعده در فلسفه است باید گفت قاعده الواحد مخصوص علت های هستی بخش است که تنها یک سنخ از کمال را دارا می باشند (سوای موجودی که در عین بساطت کامل و وحدت، واجد همه کمالات باشد). شایان ذکر است که قاعده مزبور اختصاصی به واحد شخصی ندارد؛ بنابراین استفاده از این قاعده در مواردی نظیر بحث صحیح و اعم و یا بحث از واجب تخییری در اصول فقه و همچنین فلسفه که در آن ها مباحث فوق جاری نیست جایگاهی ندارد.
فرایند شکل گیری دانش عرفان از متون دینی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۲
173 - 214
حوزههای تخصصی:
چگونه عرفان اسلامی از کتاب و سنت برخاسته و در یک ساختار علمی به دانش نظری و عملی تبدیل شده است؟ این پرسشی است که برای پاسخش باید دین را از نگاه عرفانی تحلیل نمود. چه این که از این نگاه دین دارای سه ساحت شریعت، طریقت و حقیقت است که تفاسیر متعددی دارد که در این بین مشهورترینشان تفسیر سعیدالدین فرغانی و تابعان اوست. در این تفسیر شریعت به احکام تکلیفی، طریقت به دقایق سلوکی و حقیقت به حقایق توحیدی تعلق دارند و هم چنان که برای دستیابی به مقاصد شریعت به فقه الاحکام نیاز هست، برای دستیابی به مقاصد طریقت نیز به فقه القلوب و السلوک و مقاصد حقیقت به فقه المعارف نیاز هست. به دیده آن بزرگان هم چنان که فقه الاحکام به فهم و اجتهاد تکلیفی نیاز دارد، فقه السلوک نیز به فهم و اجتهاد سلوکی و فقه المعارف به فهم و اجتهاد شهودی نیاز دارد. اهل عرفان بر پایه برداشت های سلوکی از ساحت طریقت که نتیجه اجتهاد سلوکی است، به تجربه سلوکی دست زدند؛ چنان که اهل عرفان بر اساس برداشت های شهودی از ساحت حقیقت که نتیجه اجتهاد شهودی است، به تجربه عرفانی دست زدند. آنان پس از این اقدام، با عقل به توصیف، تبیین، تفسیر و تنسیق آن تجربه ها پرداختند که نتیجه تنسیق گزاره های سلوکی دانش عرفان عملی، و نتیجه تنسیق گزاره های شهودی دانش عرفان نظری است. هر یک از دو دانش دارای موضوع و نظام مسایل خاص به خود هستند. بر این پایه فرایند شکل گیری علوم عرفانی از متون دینی شکل میگیرد.
مقایسه تجرد ادراکهای حسی و خیالی با بُعد چهارم افزایشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خردنامه صدرا دوره ۲۷ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۱۱۲)
31 - 44
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهمی که در فلسفه صدرایی مغفول مانده، «بُعد چهارم افزایشی» است. اساس «دیدگاه افزایشی زمان» آینده معدوم است ولی هر کدام از زمانهای گذشته و حال، ثابت در جای خود قرار دارند. اندیشمندان مسلمان گرچه بتصریح متوجه چنین تقریری نبوده اند، اما لازمه برخی سخنان فلاسفه صدرایی درباره تجرد ادراک حسی و خیالی و حافظه، همین دیدگاه است؛ «هنگامیکه چیزی را ادراک حسی خیالی میکنیم، این ادراک درست بهمان صورت پدید آمدن خود، در ذهن باقی میماند». در این مقاله نشان خواهیم داد که درواقع این دیدگاه ارتباطی به تجرد ندارد و در صورت درستی ادلّه تنها میتواند «بُعد چهارم افزایشی» را اثبات کند. در این راستا، پیشینه بعد چهارم افزایشی را در فلسفه های پیشاصدرایی نیز بصورت انتقادی بررسی خواهیم کرد؛ بویژه این ادعای سهروردی را که محتوای چهاربعدگروی افزایشی را بصراحت به برخی نسبت داده است: «چون هر یک از حرکتها موجود شده اند، پس کل حرکتها نیز موجود شده و آنها اجتماع در وجود دارند».
خوانشی نو از نمادها و مفاهیم آیین مهرپرستی در آراء سهروردی براساس حکمت خالده(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۳۰)
97 - 110
حوزههای تخصصی:
سهرودی براساس حکمت خالده (حکمت جاویدان، جاویدان خِرد) معتقد است حکمت حقیقی در همه زمان ها و مکان ها امری واحد است. بر همین اساس، سهروردی از برخی حکمت ها و آیین های پیش از خود مانند آیین مهرپرستی بهره برده است. در این پژوهش با نگاهی دوباره به تأثیر آیین مهرپرستی بر آراء سهروردی، مسئله جایگاه «مهر» در نظام هستی شناسی سهروردی و تبیین آفرینش براساس مهر و قهر در پرتو حکمت خالده بررسی شده است. همچنین، نشان داده شده است سهروردی براساس گرایش به حکمت خالده از مفاهیمی همچون مهر، عشق، هورخش و خره کیانی استفاده کرده و معتقد است حقیقت واحد با تعابیر مختلف در میان اقوام و ملت ها ظهور کرده است. او خود را میراث دار حکمای ایران و یونان و مصر باستان و ... می داند و در سایه تعالیم اسلامی تلاش کرده است حقیقت واحد که در طول تاریخ با تعابیر گوناگون مطرح شده است را در قاب زمانه خویش بیان کند.
تطبیق شکل گیری علم حضوری در آثار فلسفی ملاصدرا و تفاسیر الصافی و المیزان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۲
169 - 193
حوزههای تخصصی:
این مقاله با رویکرد توصیفی تحلیلی به تبیین عوامل ایجاد یقین حضوری از دیدگاه فلسفه ملاصدرا و تفاسیر الصافی و المیزان می پردازد. هدف این مقاله، بررسی میزان تطابق فلسفه صدرا در عوامل ایجاد یقین حضوری با تفاسیر شارحان او و میزان کاربرد این منظر در تفسیر قرآن است. در نهایت، آشکار می شود که تفاسیر در تحلیل عوامل یقین حضوری، از سه حوزه نسبت علم حضوری با عالم و معلوم، عالم و مفیض علم، هرچند از مبانی صدرایی نظیر اصالت وجود، تشکیک و حرکت جوهری بهره برده اند، اما این کاربرد عموماً در لایه های اولیه باقی مانده است. به عبارتی، تفاسیر به تحلیل نسبت احاطی عالم به معلوم و سیر اخلاقی و رفتاری عالم و دریافت افاضه یقین حضوری از مبادی اکتفا و به دیگر سویه های رابطه ایجاد یقین در نسبت با عالم، تعمیق تشکیک در وجود و حرکت جوهری در تحلیل عالم و مصدریتش و نسبت آن با مفیض علم نپرداخته اند. بنابراین، تفاسیر در عین اهتمام به استفاده از مبانی عقلی، این مبانی را در تمام مراتب تحلیل یقین حضوری به کار نمی برند. پس رویکرد فلسفی به تحلیل یقین حضوری، تنها یک روش در کنار سایر روش ها و بدون غلبه در تفاسیر این دو شارح صدرایی است.
تبیین جامعه شناختی الگو رفتارها و هم رایزنی در سیره علوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بازنمود سیره حضرت امیر (ع) در منابع تاریخی دارای وجوه ممتاز و ابعاد بی نظیری است که نمایانگر وسعت شخصیت با ثبات و پایدار وی، به عنوان الگو و اسوه جوامع مسلمان است. در کنار شخصیت بی بدیل نظامی به هنگام غزوه و جهاد با کفار و منافقین، شجاع و دلیر, و در صحنه اجتماع و خانواده نرم خو، صلح جو و مهربان متکی بر عقل و درایت بود. گرچه منابع از منش نظامی امام علی (ع) بسیار گفته اند، اما آنچه امام را از هم عصرانش به عنوان یک حاکم و خلیفه ی سرآمد، ممتاز می کند، برخورداری از کمال عقل در کارویژه های سیاسی و دیپلماسی است. چنانکه در سیره سیاسی و فرهنگی حضرت مجموعه ای از مذاکرات و همرایزنی های سیاسی و فرهنگی وجود دارد که می توان از خلال آنها به شخصیت والا و عقلانی ایشان در اتخاذ راهبردهای حکومتی دست یافت.در طول تاریخ این الگو رفتارها به مثابه راهبردهای اجتماعی سرمشق شیعیان بوده است. بر این اساس خواست مقاله حاضر مطالعه ابعاد همرایزنی های امام علی (ع) در خلال خلافت هر چند کوتاه مدیت اما عمیق و پر دامنه ایشان است. این مقاله می خواهد به این پرسش ها پاسخ دهدکه: ابعاد مذاکرات امام علی (ع)به عنوان الگو رفتارهای سیاسی در خلال خلافت ایشان چه بوده است؟ گروه های هدف همرایزنی های سیاسی از منظر امام علی کدامند؟ و نتایج راهبردهای فرهنگی در مناسبات سیاسی ایشان چیست؟ این پژوهش برپایه مطالعات تاریخی، توصیفی و تحلیلی متکی بر منابع تاریخی و با استناد به مکتوبات امام علی(ع) در نهج البلاغه تدوین و تنظیم شده است.
The Meaning of Life in Heidegger’s Philosophical Pedagogy(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی - کلامی سال ۲۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۹۷)
131 - 153
حوزههای تخصصی:
In this article, we inquire into the concept of meaning in pedagogy through Heidegger’s philosophy. Since metaphysical systems reduce the Being of humans, due to the dominance of subjectivist and worldlessness views, they tend to suffer from the crisis of nihilism, which has made its way into various ontological sciences, especially pedagogy. In this article, we tackle the elements that culminated in such meaninglessness in pedagogy in terms of dualism, worldlessness, absence of existentials, and finally the posteriority of Eros and Pathos to Logos. Now, since the philosophies of Nietzsche and Heidegger extensively deal with the issue of meaning, and in particular, Heidegger in Being and Time grapples with the concept of the meaning of Being by analyzing existentials , here we decided to discuss meaning by drawing on the existentials of understanding and attunement , and from this perspective, we look for a way out of the crisis of nihilism in pedagogy. Discussion of the meaning of being-in-the-world and the prior precedence of Eros over cognition and Logos is also helpful for overcoming the crisis of nihilism in pedagogy. That is, if pathos, eros, and the existentials of understanding and attunement are taken seriously in pedagogy, then pedagogical meaninglessness might be resisted by appealing to worldlessness and subjectivism. In fact, the revolution that sparked in Heidegger’s philosophy, in which pathos was deemed prior to logos and the question of meaning was rendered possible by turning to existentials, opened the way for a pedagogy based on existentials.
ایرادات ناظر به کاربست خصایص طبیعی آدمی در شناخت (مربوط به نظریه زاگزبسکی)(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
رویکرد طبیعت گرایانه لیندا زاگزبسکی به شناخت، ورود خصایص فضیلت گرایانه انسان به حوزه معرفت شناسی را مجاز نموده است. فضایل و احساسات و عواطف از وجوه طبیعت آدمی هستند که از منظر زاگزبسکی در تشکیل معرفت سهم دارند. انگیزه برآمده از عواطف، باور را به سوی صدق، هدایت می کند. کاربست خصایص طبیعی در معرفت، مستلزم مهارتی خاص است که از نظر زاگزبسکی از مهارت به مثابه فن و استادی متمایز است. فضیلت، انگیزه و موفقیت از مهمترین اجزای طبیعت گرایانه شناخت از نگاه زاگزبسکی هستند. در کنار اجزای طبیعی یادشده، عناصر دیگری مانند آگاهی، اراده، وظیفه و غیره از سوی معرفت شناسان سنّتی برای تشکیل معرفت معرفی شده اند. نویسندگان در تحلیل و نقد نگاه زاگزبسکی به سه جزء طبیعی معرفت یعنی عناصر فضیلت، انگیزه و موفقیت می پردازند. سه جزء نامبرده آن گونه که زاگزبسکی به آنها نقش می دهد، خالی از خطا نیستند و به کاربستن آنها در ساختار معرفت، مستلزم دقّت در معنا، حدود و کارکرد است. برای مثال چنانچه تنها فضایل معرفتی رفتاری، فضایل مؤثر در شناخت برشمرده شوند، احتمال وقوع تزاحم فضایل و از دست رفتن ظرفیت فضایل طبیعی در معرفت و محدود شدن دامنه باورهای آسان یاب به وجود می آید. در این صورت، انحصار باورهای صادق به باورهای حاصل از انگیزه حقیقت یابی، به نادیده گرفتن باورهایِ صادقِ برآمده از دیگر انگیزه ها منتهی خواهد شد و فضیلت ندانستن مهارت ها، موجب زایل شدن فضیلت مستتر در فنون می شود.