فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۰۱ تا ۱۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲
133 - 151
حوزههای تخصصی:
اختیار از مهم ترین مسائلی است که در فلسفه مطرح شده است. هر انسانی با رجوع به ذات خود به بداهت اختیار را درک می کند. اختیار به معنای توانایی موجود عاقلی است که از میان گزینه های متفاوت، یکی را انتخاب می کند. ملاصدرا اختیار را با توجه به ادراک عقلانی و نفس انسان تبیین می کند و معتقد است با توجه به این امر انسان شرط امکان های بدیل را داراست. این در حالی است که برخی مکاتب فلسفی مانند تعین گرایی علی، استدلال هایی را مطرح کرده اند که نافی شرط امکان های بدیل است و بر این اساس اختیار انسان را نفی می کند. بنابراین در این نوشتار سعی بر این است با روش توصیفی تحلیلی به مقایسه دیدگاه ملاصدرا و تعین-گرایی در مورد اختیار و اراده پرداخته شود و مبانی تعین گرایی نیز مورد بازبینی و بررسی قرار گیرد. بدین ترتیب به نظر می رسد مبانی تعین گرایی مانند قانون ضرورت علی و معلولی نمی تواند نافی اختیار در انسان باشد.
تبیین مدل مفهومی فرآیند تحقق کنش انسانی مبتنی بر فلسفه صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کنش انسانی و فرآیند تحقق آن مسأله ای بنیادین برای علوم انسانی-اجتماعی است. روش این تحقیق تحلیلی-برهانی بوده و با تحلیل فلسفه صدرایی، استنباط پاسخ پرسش تحقیق، مبرهن شده است. هدف مقاله حاضر این است که با بهره گیری از نظام فکری صدرا عوامل درونی و بیرونی دخیل در تحقق کنش انسانی، روابط میان این عوامل در تحقق کنش و متکی بر آنها فرآیند تحقق کنش را استخراج کرده و مدل مفهومی آن را ترسیم نماید. یافته های تحقیق گویای آنند که از جمله عوامل درونی دخیل در کنش، قوای نفس انسانی (عقل نظری، عقل عملی و قوای تحریکی)، فطرت، شاکله (مجموع باورها و ملکات)، دانش و تجربیات انباشته، خواطر و اعتباریات و عوامل بیرونی دخیل در کنش نیز مرتبط با جامعه و زیست بوم کنش گر بوده و از سه جهت تأثیر روح حاکم بر جامعه بر شکل گیری شاکله فرد، تسهیل گری و جهت بخشی به کنشِ کنش گر در مسیر فشار اجتماعی و اطلاعات شناختیِ دریافت شده از اجتماع در کنش مؤثرند. در میان این عوامل برخی از آنها مقوم تحقق کنش محسوب می شوند که در غیاب آنها تحقق کنش در عمل پدیدار نمی شود. این عوامل عبارت اند از؛ اطلاعات شناختی فرد، شاکله، دانش ها و تجربیات انباشته و اجتماع. در نهایت مبتنی بر فرآیند تبیین شده برای کنش، مدل مفهومی آن، نگاشته شده است.
تأثیر آموزش دورۀ فلسفه برای کودکان بر مؤلفه های رضایت از زندگی دانش آموزان پسر در دوران همه گیری ویروس کرونا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش دوره ی فلسفه برای کودکان بر مؤلفه های رضایت از زندگی دانش آموزان پسر در دوران همه گیری ویروس کرونا انجام شد. روش نیمه آزمایشی و از نظر هدف کاربردی بود و از طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه استفاده شده است. جامعه ی آماری تمام دانش آموزان پسر کلاس پنجم ابتدایی شهرستان شهرضا در سال تحصیلی 1401-1400 بودند که یک مدرسه ابتدایی پسرانه به صورت تصادفی انتخاب شد و در مجموع تعداد 40 نفر دانش آموز با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به روش تصادفی در دو گروه 20 نفری آزمایش و گواه جایگزین شدند. گروه آزمایش تحت جلسات آموزشی به وسیله ی بسته ی آموزشی فلسفه برای کودکان که از قبل تهیه شده قرار گرفت؛ در حالی که گروه گواه، آموزش به شیوه ی سنتی را دریافت کردند. فرایند جمع آوری داده ها در مرحله پیش آزمون و پس آزمون با مقیاس رضایت از زندگی در دانش آموزان (MSLSS) هیوبنر 2001، برای همه شرکت کنندگان در دو گروه انجام گرفت. داده های گردآوری شده با روش تحلیل کواریانس مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد که آموزش فلسفه برای کودکان باعث افزایش برخی از مؤلفه های رضایت از زندگی گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه در پس آزمون شده است (05/0> p). آموزش فلسفه برای کودکان می تواند برای افزایش مؤلفه های رضایت از زندگی دانش آموزان در مدارس و مراکز آموزشی به ویژه در دوران همه گیری ویروس کرونا مورد استفاده قرار گیرد.
Elucidating the Philosophical Foundations of the Wisdom of "Tongue under Control," with an Emphasis on Allameh Javadi Amoli’s View(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
63 - 86
حوزههای تخصصی:
Contemplation and theoretical reflections on the "tongue under control" and how it operates, or the reasons and factors that prevent humans from exercising control, are among the most important topics studied by Islamic scholars. This research seeks to elucidate the philosophical foundations of "tongue under control" with an emphasis on the viewpoint of Allameh Javadi Amoli, using a descriptive-analytical approach and through a library method and referencing their numerous works. Based on such an approach, Allameh Javadi considers the fundamental factor in "tongue under control" to be the spiritual faculties(habits). The novelty of this research lies in the enumeration and explanation of the philosophical foundations of the discussion. Therefore, by employing Quranic verses and the principles of Sadra'i wisdom, such as substantial motion, bodily manifestation of the soul, and the explanation of the embodiment and manifestation of actions on the Day of Resurrection; he has identified the repetition and continuity of actions and their transformation into "habits" as the fundamental factor in the issue of "tongue under control"; in fact, "tongue" is not in our control, but rather in the control of the "habits" Therefore, if piety governs human actions, humans can to a large extent take control of their tongue in the world and in a wakeful state. However, in the world of dreams, near death, and also on the Day of Resurrection, the "tongue" is under the control of habits and temperaments, not us.
واکاوی مؤلفه های دیالکتیک افلاطون و هگل در هرمنوتیک فلسفی گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
213 - 241
حوزههای تخصصی:
دیالکتیک به عنوان روش در فکر و استدلال فلسفی، نقشی محوری در فلسفه افلاطون و هگل دارد. افلاطون، به ویژه در دیالوگ هایی مانند جمهوری و سوفیست دیالکتیک را به عنوان راهی برای دستیابی به حقیقت معرفی می کند و بنیانی را پایه گذاری می کند که بعدها توسط هگل توسعه یافت. در فلسفه افلاطون ایده ها (مُثُل) ارتباط معنایی و منطقی با یکدیگر دارند و از طریق بررسی متقابل و دیالکتیکی آن ها می توان به فهمی عمیق تر از حقیقت رسید. اما هگل، دیالکتیک را به عنوان یک فرایند تاریخی و فلسفی می بیند که از طریق تضادها (تز و آنتی تز) و رفع آن ها (سنتز) پیش می رود و این فرایند به طور پیوسته آگاهی و شناخت را به سطح بالاتری می رساند و در نهایت به تحقق عقل مطلق می انجامد. هانس-گئورک گادامر، متأثر از این دو فیلسوف، در کتاب مشهور خود حقیقت و روش تلاش می کند تا دیالکتیک را در چارچوب هرمنوتیک فلسفی بازتعریف کند. گادامر با تأکید بر تاریخ مندی و زبان به عنوان عناصر اساسی فهم، دیالکتیک را نه تنها عنصری بنیادین در دست یابی به حقیقت، بلکه عامل جدایی ناپذیر هر گونه فهم و تفسیر متون و رویداد های تاریخی می داند. این مقاله به بررسی تأثیر مؤلفه های دیالکتیکی افلاطون و هگل بر نظریه هرمنوتیکی گادامر می پردازد و به روش تحلیلی- تطبیقی نشان می دهد که گادامر چگونه با استفاده از مفاهیم دیالکتیکی افلاطون و هگل و ترکیب آن با اصول هرمنوتیکی خود، چارچوبی نوین با تأکید بر تاریخ مندی و گفت وگو برای فهم و تفسیر در علوم انسانی ارائه می کند.
دیالکتیک شر در فلسفه هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
235-262
حوزههای تخصصی:
سرآغاز سرنوشت ما با شر پیوند خورده به گونه ایی که داستان اولین انسان، یعنی آدم و حوا فقط یک اسطوره تهی و داستان دینی نیست، بلکه روایت نبرد آزادی و خودمختاری انسان است. شر در اندیشه هگل مربوط به خود اندیشه است. هگل در تبیین مسئله شر، اول سراغ ریشه شر می رود و در این راستا به کوچه اندیشه برمی خورد. اندیشه ای که در دل روح بعد از تجسم یافتن و ناپدیدشدن و ورای جسمانیت باری دیگر در سخن و عقل بیان می شود. این اندیشیدن معیارهای خود را دارد و ملاک آن آزادی است، آزادی ذات و جوهر آگاهی است؛ اما خود این آزادی از نظر هگل نمی تواند بدون هیچ شور و شری بوجود بیاد. هدف این مقاله این است که در پرتو دیالکتیک امر شر تبیین شود که در عین نفی کردن آزادی می تواند خود آزادی که غایت انسان است از طریق شر که دارد آزادی را نفی می کند، بوجود بیاد، یعنی ضرورت بودن آن. وقتی فرد خودآگاه می خواهد وارد این مسیر شود، نمی تواند فقط به ندای درونی خود تکیه کند و قانون وضع کند تا دیگری آن را شناخته شده جلوه دهد. برای همین یا باید خود را در خلوص خود پاک نگه دارد که به ریاکاری دچار می شود، یا اینکه وارد شر می شود. میان بیهودگی جان زیبا و شر، هگل معتقد است که شر گزینه بهتری است تا عقلانیت به مسیر غایی خود که آزادی است، برسد.
چیستی و امکان نظریه اسلامی هنر بر اساس حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۸۳)
41 - 58
حوزههای تخصصی:
بر اساس نظریات مستشرقان و فلاسفه هنر، پدیده ای با عنوان «نظریه اسلامی هنر» امری غیر قابل دستیابی است و تنها باید هنر اسلامی را به نحو پسینی و تاریخ نگارانه مطالعه کرد. این نوشتار درصدد است تا امکان و چیستی «نظریه اسلامی هنر» را بر اساس آراء فیلسوفان صدرایی که این فلسفه را منطبق بر مبانی اسلامی می دانند، بررسی کند تا اولین قدم ها در جهت تبیین این نظریه برداشته شود. با توجه به مباحث مطرح شده می توان گفت: در فلسفه اسلامی و به ویژه حکمت متعالیه به برکت استفاده از قرآن، برهان و عرفان، چنان نظام و ساختار فکری به وجود آمده است که از مبانی موثقی برخوردار بوده و ظرفیت استخراج نظریه هنری را داراست. از سوی دیگر به سبب ابتنای این مکتب فلسفی بر آموزه های اسلامی که تأییدکننده و استفاده کننده از هنر در نشر معارف حقه است و منشأ هنر را وجود لایزال الهی می داند، ظرفیت استخراج نظریه اسلامی هنر از این مکتب فلسفی کاملاً فراهم گشته است.
تحلیل مسأله بداء در اندیشه استاد جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۳
267-290
حوزههای تخصصی:
مسئله بداء به عنوان یکی از مسائل مهم و چالش برانگیز در میان متکلمان مطرح بوده و با توجه به اینکه با علم الهی و تقدیرات خداوند در ارتباط است فهم حقیقت آن با چالش روبرو شده است. بداء اساساً مبتنی بر عملکرد انسان است و به تغییر در سرنوشت انسان در حوزه امور جزیی مربوط می شود. استاد جوادی همانند دیگر دانشمندان امامیه، تحول در قضا و قدر الهی را موجب جهل در ساحت الهی نمی داند بلکه راه حل این مسئله را در درک صحیح از آن ارزیابی می کند و بر این باور است که منکرین این مسئله، بداء را به معنای صدور نظر جدید یا ظهور بعد از خفاء گرفته اند که امامیه بر آن معتقد نیست، بلکه بداء نسبت به انسان ها به معنای ظهور بعد از خفاء است لکن نسبت به خداوند به معنای ابداء است. در این پژوهش مسئله بداء در اندیشه کلامی استاد جوادی آملی با روش توصیفی، تحلیلی، مورد بررسی قرار گرفته و با بهره گیری از مستندات و براهین نقلی، نوآوری های ایشان تبیین شده است. یافته های پژوهش حاضر، حاکی از آن است که مسأله بداء از نگاه فلسفی و کلامی استاد جوادی آملی دور نمانده و بر اساس مبانی حِکمی و کلامی به این مقوله در آثار خود پرداخته است، او معتقد است خداوند بر اساس علم ذاتی و شهودی به حدوث و پایان هر رخدادی احاطه کامل و کافی دارد و محدوده پیدایش بداء در عین حال که خارج از ذات الهی است ولی با آن ارتباط تنگاتنگی دارد
ارائۀ الگوی اهداف برنامۀ درسی فارسی دورۀ ابتدایی مبتنی بر تفکر انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف ارائه الگوی اهداف برنامه درسی فارسی دوره ابتدایی مبتنی بر تفکر انتقادی به اجرا درآمد. پژوهش کیفی و ترکیبی از تحلیل محتوا و روش نظریه ای می باشد. به منظور جمع آوری داده ها، از مصاحبه نیمه ساختاریافته و بررسی اسناد و مدارک استفاده شده است. به دلیل مصوب نبودن راهنمای برنامه درسی فارسی، راهنمای معلم فارسی پایه های اول تا ششم و نسخه غیرنهایی راهنمای برنامه درسی حوزه زبان و ادبیات فارسی سال 1399 به همراه راهنمای برنامه درسی حوزه تربیت و یادگیری زبان و ادبیات فارسی سال 1394مورد بررسی قرار گرفت و مصاحبه با 47 تن از معلمان دوره ابتدایی، اساتید زبان و ادبیات فارسی و متخصصان برنامه درسی انجام گرفت و برای تجزیه و تحلیل داده ها از کدگذاری باز و محوری بهره گرفته شد. در مرحله بعد با به کارگیری پژوهش نظریه ای و انجام کدگذاری انتخابی، الگوی پارادایمی برنامه درسی فارسی دوره ابتدایی مبتنی بر تفکر انتقادی نیز ارائه گردید. براساس نتایج به دست آمده از میان اهداف برنامه درسی فارسی دوره ابتدایی، تنها اهداف شکوفایی مهارت های اجتماعی و ارتباطی، پیوستگی افکار و تفکر مدون و ژرف اندیشی و ژرف نگری مبتنی بر رویکرد تفکر انتقادی هستند که در این میان هدف ژرف اندیشی و ژرف نگری دارای بیشترین ارتباط با مولفه های تفکر انتقادی است.
بررسی اعتبار و حجیبت قواعد مهم اصول لفظیه در استنباط معارف اعتقادی از منابع نقلی دین(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
141 - 162
حوزههای تخصصی:
از میان مباحث اصول فقه مبحث اصول لفظیه و مصادیق مهم آن یعنی اصاله الظهور، اصاله العموم، اصاله الاطلاق و مفاهیم به دلیل کاربرد گسترده در استنباط در فقه از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند لکن متاسفانه پیرامون حجیت و کاربرد این قواعد در کتب اصول فقه تنها ناظر به استنباطات فقهی بحث شده و نسبت به میزان اعتبار آنها در دیگر بخش ها از جمله آیات و روایات اعتقادی علی رغم اهمیت بالای این حوزه و کثرت متون اعتقادی بحث خاصی صورت نگرفته است.این مقاله درصدد اثبات حجیت و اعتبار این قواعد در استنباط معارف اعتقادی از منابع نقلی دین می باشد و ضمن پاسخ به اشکال یقینی نبودن دلالت اصول لفظیه و ایراد تعبدی نبودن حوزه اعتقادات،اعتبار آنها را در استنباط معارف اعتقادی در برخی بخش ها ثابت کرده و تفاوت کاربرد آنها در علوم فلسفه،کلام و تفسیر را روشن ساخته و نمونه هایی از استفاده علماء از این قواعد در حیطه اعتقادات را ذکر کرده است. همچنین بر رعایت قواعد اجتهادی و مقدّم بودن احکام یقینی عقل تاکید شده است. قابل توجه آنکه دلیل محوری ای که پایه اعتبار این اصول قرار گرفته می تواند مبنای اعتبار آن در استنباط سایر بخش های معارفی دین همچون: اخلاق،آموزه های مرتبط با علوم انسانی روز،تاریخ،علوم طبیعی و... نیز قرار گیرد.روش تحقیق در این نوشتار به صورت تحلیلی-توصیفی و با رجوع به منابع اصول فقه، کلام، فلسفه، تفسیر و حدیث و بیان نمونه هایی از استفاده از این قواعد در کتب تفسیری به خصوص تفسیر المیزان علامه طباطبایی می باشد.
ارزیابی آرای ابن سینا درباره فردیت بر اساس این باوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
109-135
حوزههای تخصصی:
وجود ویژگی این بودگی در اشیاء، از جمله راه حل هایی است که برای حل مسئله ی تمایز و مسئله ی فردیت در اشیاء ارائه شده است. باور به وجود چنین ویژگی ای به فلسفه دانس اسکاتس باز می گردد. اغلب اندیشه ی وی را تحت تاثیرابن سینا می دانند. درمتن پیش رو ابتدا برخی مطالب مقدماتی مانند اختلاف نظر در مساوی بودن این بودگی و ذات فردی، به منظور روش شدن نقطه نظر این باوران، بیان شده است. سپس نگرش ابن سینا درباره ی این موضوع شرح داده شده و پس از آن به تاثیر ابن سینا بر اسکاتس به عنوان واضع اصطلاح این بودگی پرداخته شده است. در آخر اندیشه های ابن سینا بر اساس نظرات این باوران معاصر ارزیابی شده و به این نتیجه کلی رسیده که هرچند ابن سینا در ایجاد سوال از تشخص و فردیت در ذهن اولین این باور تاریخ فلسفه، یعنی اسکاتس نقشی برجسته داشته؛ اما باید توجه داشت که در فلسفه ی تحلیلی معاصر آراء بوعلی نه با ذات فردی و نه با این باوری سازگاری ندارد. در نتیجه، نه تنها نمی توان بوعلی را این باور قلمداد کرد بلکه حتی به نظر می رسد می توان وی را از جنبه هایی ضد این باور نیز به شمار آورد.
امکان سنجی نقش فلسفه تحلیلی زبان در رفع کج فهمی ها، نسبت به سوءمصرف مواد مخدر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۷
49 - 71
حوزههای تخصصی:
امروزه مصرفکنندگان مواد مخدر، یکی از گروه های بزرگ بیماران را در جهان تشکیل میدهند. جهانپزشکی اعلام می دارد اعتیاد درمان ندارد. چنین نظریههایی شروع ناامنی برای علوم محسوب می شوند. بی شک یکی از دلایل گمراهی در مسیر تشخیص و درمان، ابهام در زبان طبیعی و کج فهمی های زبانی مصرف کنندگان، درمانگران، مردم و در کل جامعه مرتبط با این مقوله است. یکی از راه های بنیادین خروج از این معضل، کاوشی فلسفی از رهگذر مطالعه واژگان این حوزه در چارچوب تحلیل زبانی است. زیرا فلسفه تحلیلی حاوی ظرفیت هایی در جهت کمک به رفع این کج فهمی ها است. این مقاله تلاشی است در جهت امکان سنجی و معرفی ظرفیت های فلسفه تحلیلی در ارتباط با موضوع سوء مصرف مواد مخدر و ارائه راهکار، تا با استخدام واژه شناسی تخصصی و رهیافت تحلیلی زبان، قدمی موثر در جهت تغییر نگرش نسبت به فهم موضوع برداشته شود. بنابراین، تلاش می شود تا نقطه تلاقی فلسفه تحلیلی و معضل سوء مصرف مواد مخدر، در چهار حوزه مورد بررسی قرار گیرد: 1- تجزیه ساختار پنهان زبان و رفع ابهامات ناشی از زبان طبیعی. 2- ارتباط بین معنا و کاربرد. 3- معرفت زبان و ساحت کنش های اجتماعی. 4- ارتباط بین حقیقت و کاربرد (نظریه های صدق).
خوانش نقاشی های مسعود عربشاهی از منظرآراء دریدا با تمرکز بر مفهوم پارارگون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
7 - 32
حوزههای تخصصی:
دریدا مقدمات نقد هر اثر را درون همان اثر بازمی یابد. او ایده هایی مانند حقیقت یا هویت را مختل می کند و در مقابل بر غیاب معنا تأکید می کند. مسئله مهم در حیطه زیباشناسی دریدا، موضوع پارارگون به معنای پیرامون کار است که موجب شکل گیری اثر هنری است و علی رغم بی مکان بودن جایی بین درون و بیرون کار قرار دارد. در نگاه نخست، پارارگون از تفسیر، قاب، امضاء و ... شکل گرفته است. در این پژوهش سعی بر این است که با انتخاب برخی از آثار عربشاهی به این پرسش بپردازیم که تحلیل موضوع پارارگون دریدا در حیطه نقاشی های عربشاهی به چه شیوه ای است؟ یک فرضیه این است که درون آثار عربشاهی نمادها و نقش مایه ها و بیرون آثارش منابع الهام و زمینه های تاریخی و فرهنگی می باشد. پژوهش حاضر به روش توصیفی و تحلیلی، پارارگون دریدا را توصیف و آثار عربشاهی را به صورت تصادفی انتخاب و تحلیل می کند و با تکیه بر داده های منابع کتابخانه ای نگاشته شده است. بر اساس یافته های پژوهش، با توجه به نظریه دریدا درباره پارارگون زمینه تفسیرهای متعدد، متضاد یا مخالف با هدف هنرمند و یا آثار باستانی، همچنین نقاشی های مقدماتی خود هنرمند و برخی عناصر موجود در تابلو به مثابه پارارگون و آثار نهایی در جایگاه اِرگون می باشند.
استدلال از این همانی شخصی بر تجرد نفس و دوگانه انگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
97 - 121
حوزههای تخصصی:
یکی از استدلال های فیلسوفان مسلمان برای اثبات نفس مجرد، استدلال از این همانی شخصی است. فیلسوفان مسلمان باور دارند بدن، وبه طور کلی هیچ امر مادی، نمی تواند ملاک این همانی شخصی باشد، زیرا تغییر می کند. پس باید در ما نفس مجردی وجود داشته باشد که ملاک این همانی شخصی باشد. اما این استدلال کامل نیست، زیرا صرف اینکه امری تغییر کند مانع از این نیست که ملاک این همانی باشد. در حکمت متعالیه، از سویی، نفس حرکت جوهری دارد و تغییر می کند و در عین حال ملاک این همانی شخصی دانسته می شود، و از سوی دیگر، بدن زنده، با اینکه تغییر می کند دارای وحدتی است که بر اساس آن می تواند ملاک این همانی شخصی باشد. برای تکمیل این استدلال، باید نشان داد که هیچ امری غیر از نفس مجرد نمی تواند ملاک این همانی شخصی باشد. برای این کار می توان نظریات این همانی شخصی را به نظریات مرکب و ساده تقسیم کرد و با رد نظریات مرکب، نظریه ساده را نتیجه گرفت. نظریات مرکب ملاک این همانی شخصی را همان دلایل و شواهد این همانی می دانند، یعنی استمرار بدن، خاطرات یا مجموع بدن و خاطرات. با رد نظریات مرکب، تنها گزینه برای این همانی شخصی نظریه ساده است. نظریه سادهْ شخص و ملاک این همانی شخصی را امری واحد می داند که موجودی است با وجودی متمایز از بدن و خاطرات و تجربه های آن موجود. این موجود نفس مجرد است. این مقاله با نشان دادن اشکالات نظریات مرکب و رد آنها درصدد اثبات نظریه ساده و تکمیل استدلال از این همانی شخصی بر نفس مجرد است.
دستگاه استنتاج طبیعی برای برخی منطق های زیرشهودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۲۹)
217-229
حوزههای تخصصی:
منطق زیر شهودی F که نسبت به معناشناسی کریپکی (بدون نیاز به وجود شرط خاصی روی رابطه ی دسترس پذیری مدل های کریپکی) درست و تمام است، اولین بار توسط جیووانا کرسی مطالعه شد. دستگاه اثباتی ارائه شده برای این منطق، دستگاه اثباتی هیلبرتی است. دستگاه WF، به عنوان یک منطق زیرشهودی دیگری که ضعیف تر از دستگاه F است، نخستین بار توسط دیک د یانگ و فاطمه شیرمحمدزاده ملکی معرفی شده است. منطق زیرشهودی WF نسبت به مدل های همسایگی جدیدی که تا حدی پیچیده تر از مدل های همسایگی شناخته شده برای منطق های وجهی کلاسیک (غیر-نرمال) است، درست و تمام است. تنها دستگاه اثباتی معرفی شده برای این منطق زیر شهودی ضعیف تر، دستگاه اثباتی هیلبرتی است. از آنجا که تا کنون هیچ دستگاه استنتاج طبیعی برای هیچکدام از این دو منطق زیرشهودی پایه ارائه نشده است، در این مقاله تلاش خواهم کرد تا برای هر یک از دو منطق زیرشهودی WF و F یک دستگاه استنتاج طبیعی مناسب (درست و تمام) معرفی کنم.
مارکسیسم کانتی: تلفیق اخلاق و عقلانیت در نقد نظام های اجتماعی و اقتصادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲۸
159 - 182
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی تلفیق اصول اخلاقی و عقلانی ایمانوئل کانت با تحلیل های اجتماعی و اقتصادی کارل مارکس، که تحت عنوان "مارکسیسم کانتی" شناخته می شود، می پردازد. مارکسیسم کانتی، برخلاف مارکسیسم سنتی که بیشتر بر تحولات مادی و تاریخی تأکید دارد، به نقش اخلاق، عقلانیت و آگاهی در تغییرات اجتماعی توجه ویژه ای دارد. این رویکرد معتقد است که تغییرات اجتماعی و اقتصادی نه تنها از طریق تغییرات مادی، بلکه از طریق ارتقاء آگاهی و مسئولیت اخلاقی افراد قابل تحقق است. مقاله حاضر با بررسی اصول اساسی فلسفه کانت و تأثیر آن بر مارکسیسم، به تحلیل نقش اخلاق و عقل در نقد نظام های اجتماعی و اقتصادی می پردازد. همچنین، تفاوت های میان مارکسیسم کانتی و دیگر جریان های مارکسیستی، به ویژه مارکسیسم اسپینوزایی و مارکسیسم لنینیستی، مورد بررسی قرار می گیرد. در نهایت، مقاله نشان می دهد که مارکسیسم کانتی با تأکید بر اخلاق و آزادی، می تواند چارچوبی جامع و مؤثر برای نقد نظام های ناعادلانه اجتماعی و اقتصادی ارائه دهد و به عنوان ابزاری مفید برای هدایت تغییرات اجتماعی در جهت عدالت و آزادی عمل کند.
نقد و بررسی ادله عقلی وجوب دعوت به تشیع(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
دعوت غیر شیعیان به مذهب تشیع به عنوان یکی از وظایفی که در ذهن عموم شیعیان مرتکز است، حکمی از احکام شرعی تکلیفی را داراست. روایات وارد شده در مسئله جواز یا عدم جواز دعوت به تشیع دو دسته هستند. بیشتر این روایات نهی از دعوت به تشیع دارند. اما با غض نظر از روایات موجود در این باب، آیا می توان استدلال عقلی برای اثبات وجوب دعوت به تشیع اقامه نمود؟ هدف از این پژوهش نقد و بررسی وجوه عقلی متصور برای اثبات وجوب دعوت به تشیع است. محقق در این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی وجوه عقلی قابل طرح برای اثبات وجوب دعوت به تشیع را مورد کنکاش قرار داده است. از تحلیل داده ها این نتیجه حاصل شد که دعوت به تشیع مصداق قلع ماده فساد است؛ و قلع ماده فساد عقلاً حسن است و این حُسن عقلی ملازمه دارد با وجوب شرعی. سایر وجوه قابل طرح در این مسئله مورد مناقشه قرار گرفتند.
Mystic Intoxication (Mastī) and the Meaning of Life: Fayḍ Kāshānī’s Mystic Poetry through the Lens of John Cottingham’s Philosophy(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
361 - 380
حوزههای تخصصی:
Adopting a hermeneutic approach and horizontal and vertical interpretation methods, this study primarily explores the metaphysical concept of love-induced mystic intoxication in the Iranian polymath Mullā Muḥsin Fayḍ Kāshānī’s mystic poetry. Secondarily, it discusses the implications of mystic intoxication in the meaning of life. Furthermore, the paper briefly positions Fayḍ Kāshānī’s account in the contemporary categories of the meaning of life: supernaturalism, naturalism, and nihilism. Additionally, elucidating the perspectives of the contemporary philosopher John Cottingham, the paper examines Kāshānī’s view through Cottingham’s philosophy. Central to Kāshānī’s poetry, ignited by divine love, the spiritual seeker transcendends their self, getting absorbed into the Divine to the point where they become unaware of their self. This epistemic unawareness is mastī (intoxication) or bīkhudī (selflessness)—which, for Kāshānī, has profound implications on life’s meaning. Unlike the “extreme God-centric” view—which situates the purpose of life solely in fulfilling God’s purpose—Kāshānī’s “moderate God-soul-centric supernaturalist” view recognizes that while divine love, intoxication, and knowledge infuse more profound depth to the meaning of life, other aspects also add to the meaning in life—like the simpler forms of piety and everyday existence. A framework in which morality is instrumental. Similarly, for Cottingham, life has value and meaning beyond solely fulfilling God’s purpose. Nevertheless, while basic pleasures and desires might independently exist and have meaning, higher elements like moral virtue, crucial to life’s meaning, are contingent on God’s purpose.
بررسی الهیات علمی از دیدگاه آرتور پیکاک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۱۲
129 - 150
حوزههای تخصصی:
الهیات علمی یکی از گرایش های جدید در الهیات مسیحی است که تنها راه برون رفت از چالش های الهیاتی را مددگرفتن از علم می داند. آرتور پیکاک الهی دانان و زیست شیمی دان بریتانیایی از جمله متفکرانی است که طرحی را برای الهیات علمی ارائه داده است. مسئله اصلی نوشتار حاضر این است که الهیات علمی از دیدگاه او چه ویژگی هایی داشته و چه نقدهایی بر آن وارد است. برای پاسخ به این مسئله از روش توصیفی-تحلیلی استفاده شده و هدف از طرح چنین بحث هایی این است که بتوان از تجاربی که الهی دانان مسیحی در برابر چالش های جدید الهیات داشته اند، بهره برد. مراجعه به آثار پیکاک روشن می کند که الهیات علمی او عمدتاً بر یافته های علمی تکیه داشته، از نگاه او، باورهای الهیاتی باید در پرتو یافته های علمی بازبینی شوند. وی همچنین از استنتاج بهترین تبیین به عنوان روش و از واقع گرایی به عنوان مبنای علم در الهیات استفاده می کند تا به الهیات بین الاذهانی و علمی برسد. یکی از اشکالات الهیات علمی پیکاک این است که یافته های علمی قطعیت و ثبات نداشته، گره زدن زلف الهیات به آنها، الهیاتی زودگذر را ثمر خواهد داد که مطلوب نخواهد بود. این اشکال حتی به بهره گیری از استدلال و مبنای علمی نیز وارد است.
ارزیابی جان هیر از خداباوری کانت با توجه به شکاف اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
100 - 114
حوزههای تخصصی:
آنچه جان هیر با توجه به تعالیم کانت از شکاف اخلاقی تعبیر می کند، در عقل عملی و تمایز میان اراده اخلاقی و میل انسان به عدم پیروی از آن است. او اولین گام برای پل زدن این شکاف را کمک از دو قاعده امر مطلق می داند: قاعده قانون کلی و قاعده غایت فی نفسه. امر مطلق ما را ملزم به رعایت قوانین اخلاقی می کند، زیرا اگر در حد توانمان نبود که از آنها اطاعت کنیم، به ما دستور داده نمی شد که چنین کنیم. پس ابتدا باید قاعده ای را برگزینیم که بتوانیم آن را قانونی کلی بدانیم و طبق آن عمل کنیم؛ سپس، باید بتوانیم انسانیت را غایت خود قرار دهیم و پیشبرد اهداف و غایات دیگران را بر خواسته های خود اولویت دهیم؛ اما با وجود شری که ذاتی انسان است، همیشه این خطر وجود دارد که سعادت خود را بر سعادت دیگران ترجیح دهیم، بنابراین استفاده از این قاعده ها منجر به انقلابی درونی می شود که میسر نمی شود، مگر با مساعدتی الهی. یعنی باید ایمان داشت به اینکه خیری اعلا وجود دارد که اگر انسان سعادت دیگران را بر سعادت خود ترجیح داد و زندگی فضیلت مندانه ای در پیش گرفت، به او سعادتی متناسب با فضیلتش داده خواهد شد.