فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۹۰۱ تا ۲٬۹۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
181 - 200
حوزههای تخصصی:
در میان سنن دینی چین، خاصّه تعلیم دائویی است که به پردیس های آسمانی توجّهی ویژه دارد و شرحی مفصّل از اوصاف آنها به دست داده است و به صراحت میان صورت زمینی و صورت ملکوتی (یا صورت راستین: جِّن شینگ) پردیس ها تمایز نهاده است. در این نوشتار، نگاهی می کنیم به آن دسته از گزارش های سنّتی که اهتمام ویژه ای به جغرافیای مثالی داشته است و خصایص عمومی پردیس های ملکوتی را بررسی می کنیم. لیکن تأکید ویژه بر مهمترینِ این پردیس ها یعنی کوئِن لوئِن است که در تعلیم دائویی آن را در جهتِ تمثیلی غرب و در عینِ حال در مرکز عالم تصویر می کنند. واپسین بخش این نوشتار به تحلیل معانی تمثیلی پردیس های آسمانی اختصاص یافته است، از جمله، تمثیل کوه که نمودار محور جهانی است و نیز تمثیل آب که دالّ است بر شأن ملکوتی این پردیس ها به اعتبار آنکه مقدورات ظهور جسمانی را در بردارند.
از سوبژکتویسم کانت تا پرسپکتویسم نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی بر آن است تا ابتدا با طرح و فهم مدرنیسم و نگاه سوبژکتیویسم در کانت (به عنوان نماینده مدرنیته) در بحث شناخت و سپس گذار آن به پسامدرنیسم و طرح دیدگاه منظرگرایی در نیچه (به عنوان یکی از مؤسسان پست مدرنیسم) به این نکته مهم و حائز اهمیت اشاره نماییم که هر دو دیدگاه به لحاظ استفاده از نقش فاعل شناسا در عمل شناخت و دریافت حقیقت در مسیری همسو با یکدیگر قرار دارند. هر چند عمل فاعل شناسا در ایده آلیسم عقل گرای کانتی (که بر مبنای یکسان سازی عقل نزد همه انسان ها استوار است و این خود ایده ای ارسطویی است) به نظریه شناخت مطلق؛ هم در نقد عقل نظری و هم در نقد عقل عملی منجر می شود، اما در نیچه، از دل همان فاعل شناسا و با نگرش منظرگرایی، به نسبیت و پلورالیسم خواهیم رسید. این بدین معنا است که در فلسفه نیچه، منظر و خاستگاه اندیشه در هر سوژه، سازنده شناخت های متکثر این سوژه ها است و مهم ترین مصالح تشکیل دهنده این منظرها، اراده قدرت است که قانون طبیعی و وجودی هر موجود، از جمله فاعل شناسای انسانی است.
ضرورت، امکان یا امتناع حرکت در جوهر از نگاه ابن سینا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ابن سینا به پیروی از ارسطو به بحث حرکت پرداخت و حرکت در برخی مقولات عرضی را اثبات کرده است. ملاصدرا نیز با بررسی عمیق در مباحث حرکت، به پذیرش حرکت در تمام مقولات معتقد است او ضمن پاسخ به اشکالات مطرح در باب حرکت جوهری، برای نخستین بار در تاریخ فلسفه، با استمداد از مبانی وجود شناسی، حرکت در مقوله جوهر را به اثبات رسانید. و به حل بسیاری از مسایل فلسفی دست یافت. این مقاله، در پاسخ به این پرسش است که چگونه ضرورت و امتناع در یک گزاره امکان جمع دارد؟ چرا حرکت جوهری از نگاه این سینا امتناع و از نگاه ملاصدرا ضرورت دارد؟ با تحلیل دقیق هر دو دیدگاه، به این نتیجه دست یافتیم که با در نظر گرفتن مبانی و پیش فرض های فلسفی و وجود شناسی، اذعان به نظریه حرکت جوهری در آراء فیلسوفان پیش از ملاصدرا بویژه ابن سینا نیز وجود دارد.اما در اثر آمیخته شدن بحث انقلاب در ماهیت با حرکت در وجود و یا عدم وضوح چگونگی حرکت در جوهر، دوگانه انگاری میان دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا رخ داده است. اما باتوجه به دو رویکرد و این که صور جواهر می تواند حافظ وحدت موضوع باشد یا نه؟ به این نتیجه رسیدیم که حرکت جوهری در نگاه ابن سینا نیز ممکن است و نه ممتنع.
بررسی دیدگاه های فیض کاشانی و علامه طباطبایی در ارتباط با فطرت با تکیه بر روایات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۹۸
105 - 132
حوزههای تخصصی:
فطرت از مفاهیمی است که در قرآن و روایات اهل بیتb جایگاه رفیعی دارد و شناخت دقیق آن می تواند بسیاری از گره های معرفتی انسان را بگشاید و جهت زندگی او را معلوم و او در مسیر رستگاری قرار دهد. پرسش اصلی این نوشته آن است که آیا می توان با بررسی آرای مفسّران و مُحدّثان به شناخت جامعی از این مهم دست یافت؟ برای این منظور تلاش کرده ایم ضمن بررسی معنای لغوی و اصلاحی واژه فطرت، آن را از دیدگاه فیض کاشانی و علامه طباطبایی و با استفاده از روایات، به روش اسنادی- تحلیلی واکاوی کنیم. یافته های پژوهش نشان می دهد دیدگاه هر دو مفسّر در راستای فطرت توحیدی، مقصد نهایی و نقش انبیا در به کمال رساندن آن و رابطه فطرت و شرع تا حدّی به هم نزدیک است؛ اما در موضوع رهاشدن مردم در ترک اکتساب معرفت به خدا در امور فطری، همچنین علّت فطری بودن نبوّت و امامت و زبان فطرت در عالم ذرّ نظر یکسانی ندارند.
آیا تغییری در الگوی دانشگاهی در راه است؟ درنگی فلسفی بر ایده فلسفی دانشگاه در آینده پساکرونایی جهان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۱
279-304
حوزههای تخصصی:
نولیبرالیسم آموزشی در هفت دهه اخیر توانسته به تدریج دیگر الگوهای دانشگاهی را از دور خارج کرده و در دو دهه پایانی قرن بیستم و سه دهه اخیر به مثابه قدرتمندترین هژمونی آموزشی و پژوهشی جلوه گر شود؛ هژمونی ای که در خدمت بازار آزاد سرمایه است و با آموزش و پژوهش آزاد (لیبرال) برنامه های توسعه اقتصادی را پشتیبانی می کند. اما اینک، با شیوع ویروسی کوچک اما قدرتمند، اعتبار این نظام آکادمیک خدشه دار شده است. این نوشتار درصدد است ضمن برشمردن سابقه نظام های دانشگاهی مسلط در دو سده اخیر از جمله دانشگاه هومبولتی آلمانی، دانشگاه آموزش محور انگلیسی، دانشگاه فنی و ملی گرایانه فرانسوی و تشریح چارچوب فکری نولیبرالیسم آموزشی، این پرسش را تحلیل کند که آیا الگوی اخیر می تواند در مقابل نقدهای تند و گسترده مخالفان دوام آورد و اگر نتواند، جایگزین این نظام مسلط جهانی، چه خواهد بود؟ تحلیل نویسنده آن است که استقلال تبیین شده در الگوی کانتی از دانشگاه و ظرفیت هایی که رئالیسم انتقادی پیش پای نولیبرالیسم آموزشی می گذارد و همچنان دقت این نظام در استفاده از نقدهای منتقدان برای اصلاح و بازسازی خود، می تواند به بقاء این نظام کمک کند و این نظام به نحوی منعطف، سبک خود را تغییر دهد. با این حال باید منتظر تحولات بعدی جهان در نتیجه تبعات شیوع ویروس کرونا ماند.
مشارکت در حیات الوهی: بنیاد نهایی تبیین غایت شناختی نزد ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
وجه الوهی فلسفه ارسطو، و به طور خاص وجه الوهی غایت شناسی او، مسئله ای مناقشه برانگیز و حتی شدیداً مورد انکار است؛ چرا که تفسیرهای معاصر غایت شناسی، از یک سو غایت شناسی الهیاتی را تبیین جهان به عنوان فعل قصدمندانه خالقی حکیم تلقی کرده، و از سوی دیگر غایت شناسی ارسطو را صرفاً روشی برای تبیین کارکردهای جواهر طبیعی و افعال انسانی می دانند. در نتیجه غایت شناسی ارسطو فاقد هر گونه دلالت الهیاتی تلقی می شود. این نوشتار با نظر به اوصاف امر الهی در اندیشه ارسطو نشان می دهد که او در حوزه زیست شناسی و اخلاق، گرچه پای تبیین های غایت شناختی به معنای طراحی هوشمند را به میان نمی کشد، در عین حال، کارکرد نهایی انواع طبیعی زنده و نوع انسان را با ارجاع به عنصری الهی در آنها تبیین می کند. به بیان مشخص تر، در انواع طبیعی زنده فقط نوع است که از جهت سرمدیت اش در جایگاه غایت به معنای حقیقی قرار می گیرد، حال آن که در انسان، غایت نهایی با ارجاع به عنصر الوهی محقق در هر فرد یعنی عقل احراز می شود. پس خدا به عنوان نمونه ایدئال تحققِ حیاتِ سرمدیِ معقول لحاظ می شود و غایتمندی جهان طبیعی زنده و جهان انسانی چیزی نیست مگر تشبه به این حیات سرمدی. بنابراین غایت شناسی ارسطو واجد استلزامات صریح الهیاتی است و چهارچوبی هستی شناختی را برای تفسیر عقلانی مفهوم سعادت در فلسفه های دینی فراهم می سازد.
بررسی دیدگاه ویلیام جیمز در اخلاق باور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
483 - 461
حوزههای تخصصی:
در این نوشته استدلال های جیمز در مقاله اراده معطوف به باور را بررسی می کنیم. این استدلال ها شامل سه استدلال عمده ی استدلال علیه شاهدگرایی کلیفوردی، استدلال برای حق باورآوری و استدلال برای اراده باورآوری می شود. جیمز برای صورت بندی این سه استدلال اصلی از دو استدلال دیگر هم استفاده می کند که ما آنها را استدلال حقیقت جویانه و خطاپرهیزانه نامیدیم. تمام این استدلال ها بر دو پایه آسان باوری و نظریه استعدادی باور مبتنی است. بدون این دو مبنای فکری هیچ یک از استدلال های جیمز در اراده معطوف به باور کار نمی کنند و به هدفی که دارند نمی رسند. سنخ استدلال های وی برخلاف تصور رایج از سنخ استدلال های شاهدگرایانه ای است که با مدل شاهدگرایانه کلیفورد تفاوت می کند. به همین سبب، عموما نقد او بر شاهدگرایی کلیفورد را نقدی بر کلیت شاهدگرایی محسوب می کنند که برداشت صحیحی نیست. در نهایت، پیامدهای منطقی استدلال های جیمز را بررسی و نقد می کنیم. ایراد نسبی گرایی و عدم رابطه میان صدق و خیر از جمله نقدهایی که بر استدلال های وی وارد شده است.
بررسی مقایسه ای آرای هایدگر و کربن در باب «فهم در ساحت حضور»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۵
313 - 348
حوزههای تخصصی:
مارتین هایدگر فیلسوف پدیدارشناس آلمانی را باید یکی از مهم ترین منتقدان فلسفه سوبژکتیو غرب در نظر آورد که به جای تأکید بر انفکاک پذیرفته شده فاعل شناسا و مورد شناسایی، که به طور خاص در نظریه تناظری صدق اصلی مسلّم انگاشته می شود، ساحت فهم را نه ساحت انطباق و ارتباط برقرار شدن میان سوژه و ابژه، بلکه ساحت حضور در ساحت فهم در نظر می آورد؛ از این جهت در نظر هایدگر میان نحوه بودن و نحوه فهم ارتباط هست. از سویی هانری کربن به مثابه یکی از مهمترین فلاسفه متأثر از هایدگر، معتقد است فلسفه ایرانی-اسلامی افق گسترده تری برای فهم را در مقابل فیلسوف قرار می دهد. پرسش اصلی این مقاله این است که کربن چه افق های هستی شناختی دیگری فراتر از هایدگر را در متن فلسفه شیعی جستجو میکرد؟ نویسندگان معتقدند به زعم کربن، فلسفه شیعی با اعتقاد به ساحتهای تشکیکی حضور، فهم عمیق تر و کامل تری را برای فیلسوف و سالک به ارمغان می آورد و بدین ترتیب فهم فراتر از تاریخ جهانی قرار می گیرد. چیستیِ براهین این دو فیلسوف مورد تأمل ما در این مقاله قرار گرفته است.
بررسی وجود رابط معلول از دیدگاه ملاصدرا(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
عین الربط بودن معل ول از سوی صدرالمتالهین بارها مورد استدلال و استشهاد قرار گرفته است و این مورد قبول است که وجود معلول در ذاتش محتاج به علت است و این احتیاج به علت مقوّم معلول است و ممکن نیست که معلول در وجود یا عدم استقلال داشته باشد؛ آنچه مورد بحث و کلام است این می باشد که آیا امکان دارد عقل، ذات معلول را با قطع نظر از علتش و به طور مستقل لحاظ کند یا نه، به عبارت دیگر آیا معلول می تواند مورد اشاره استقلا لی عقل قرار گیرد یا نمی تواند؛ ما در این مقاله مبیّن ساخته ایم که اشاره استقلالی عقل به معلولات منافاتی با عین الربط بودن در خارج ندارد و ادله ی جناب صدرالمتالهین برای نفی استقلال عقلی معلولات تام نمی باشند.
مرگ از نگاه تولستوی و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های هستی شناختی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۸
549 - 570
حوزههای تخصصی:
مرگ و اندیشه در باب آن همواره یکی از دغدغه های بشر بوده است. تولستوی در داستان مرگ ایوان ایلیچ به طور خاص ماحصل تأملاتش در باب مرگ را در قالب داستان بیان کرده است. هایدگر که در وجود و زمان به بحث فلسفی در باب مرگ پرداخته، به مرگ ایوان ایلیچ تولستوی اشاره کرده است. به نظر می رسد مرگ ایوان ایلیچ تولستوی مقوِّم مرحله ای از تبیینی بوده است که شرح و کامل آن در فلسفه هایدگر آمده است. توضیح این که مرگ ایوان ایلیچ تولستوی بی شک یک گام بلند در پرداختن به مرگ از نقطه نظر دیدگاه انسانی است که بعد در فلسفه اگزیستانس مورد مطالعه جدی قرار گرفت و در هایدگر به کمال رسید. بنابراین مطالعه و مقایسه این دو دیدگاه مفید فایده به نظر می رسد. به همین منظور در این نوشتار ابتدا دیدگاه هایدگر شرح داده شده و سپس دیدگاه تولستوی و هایدگر مورد تحلیل و مقایسه قرار گرفته و حاصل این مقاله آن است که تولستوی در مرگ ایوان ایلیچ دو رویکرد به مرگ را نشان داده است: رویکرد اصیل و رویکرد غیراصیل. رویکردی که هایدگر آن را بسط داده و در فلسفه او منجر به توصیف دو نوع زیستن شده است: زندگی اصیل و زندگی غیراصیل.
ون اینواگن و فلسفه: فرافلسفه پیتر ون اینواگن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
203-222
حوزههای تخصصی:
پیتر ون اینواگن در همان حال که فیلسوفِ مهم و تاثیرگذاری است، دربسیاری از مواضع، مطابق روشِ متداول فلاسفه تحلیلی بحث را پیش نمی برد و این منجر به اتخاذِ برخی مواضعِ نامتعارف از طرفِ او شده است. در این مقاله سعی کرده ایم تصویری روشن از نگاهِ او، به فلسفه و روشِ درستِ آن ارائه دهیم. برای این کار، مستقیماً به سراغ تعدادی از آثار او رفته و سعی کردیم مولفه های فرافلسفه او، یعنی نگاه او به استدلال، تعریف و تحلیلِ واژگانِ فلسفی، متافیزیک، شهودِ فلسفی و فراهستی شناسی را استخراج کرده تا با کنارهم قرار دادن این مولفه ها، تصویر مان را از فرافلسفه او کامل تر کنیم. به باور نویسنده گان، بدون درنظر گرفتن این تصویرِ کامل، فهمِ فلسفه ورزی او به درستی ممکن نخواهد بود. بنابراین هر یک از بخش های این مقاله درنظر دارد به یک سوالِ فرافلسفی در نظرِ این فیلسوف، پاسخ دهد و نویسده گانِ آن باور دارند که کنارهم قرار دادن این پاسخ ها می تواند تصویر خوبی از فرافلسفه او ارائه دهد.
رویارویی تفسیرگرایی حقوقی و پراگماتیسم حقوقی: یک ارزیابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۰
101-121
حوزههای تخصصی:
تفسیرگرایی حقوقی رونالد دورکین دارای مؤلفه هایی است که می تواند توأمان نقطۀ قوت نظریۀ او و نقطۀ ضعف آن باشد. اصلی ترینِ این مؤلفه ها مفهوم «صعود نظری» در نظام فلسفی اوست. او با پیش کشیدن این مفهوم بنیان بسیاری از نظریه های پراگماتیستی را، به ویژه در فلسفۀ اخلاق و فلسفۀ حقوق، نشانه می رود. از سوی دیگر، آمیختگیِ این مفهوم با فرض های متافیزیکی گرانبار، خودِ این مفهوم را در برابر انتقادهای پراگماتیستی آسیب پذیر می کند. در این جستار، دو هدف عمده را دنبال می کنم: 1) خواهم کوشید با زدودن این فرض های متافیزیکی، نظریۀ او را با رویّه های عملی قضات و حقوق دانانْ همخوان تر و بدین طریق کارایی آن را بیشتر کنم؛ 2) نشان دهم که تفسیرگرایی او با تکیه بر مفهوم «صعود نظری»، به شرط کاستن از تضمنات متافیزیکی، نقش نظریه را در رویّۀ حقوقی بهتر از نظریه های پراگماتیستی نشان می دهد. به تعبیری، نشان خواهم داد که تعدیلی از هر دو سو، یعنی از سوی تفسیرگرایی حقوقی و پراگماتیسم حقوقی، ما را به سمت نظریۀ حقوقی جامع تری سوق خواهد داد که هم حق «بُعد نظری» در رویّه های حقوقی حقوق دانان و قضات ادا شود و هم حق استلزامات جزئی نگرِ رویّه های حقوقی.
طراحی و اعتباربخشی الگوی برنامه درسی فلسفه برای کودکان در دوره اول متوسطه ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، تبیین الگوی برنامه درسی فلسفه برای کودکان در دوره اول متوسطه ایران است. رویکرد پژوهش از نوع آمیخته اکتشافی می باشد. در ابتدا پس از بررسی مبانی نظری موجود در زمینه فبک و نمونه گیری هدفمند معیاری، نظرات 19 نفر از متخصصان برنامه درسی و فبک از طریق مصاحبه نیمه ساختار یافته جمع آوری و سپس با روش تحلیل تم، ساختارهای تماتیک منتج شد. در مرحله کمّی، از روش دلفی استفاده شد. برای تعیین میزان اتفاق نظر بین خبرگان، از ضریب هماهنگی کندال و برای ارزیابی روایی محتوایی پرسشنامه، از ضریب نسبی روایی محتوا (CVR) و شاخص روایی محتوا (CVI) و برای بررسی پایایی، از آلفای کرونباخ استفاده شد. بر اساس نتایج تحقیق تعداد 135 مولفه برنامه درسی فبک برای دوره اول متوسطه ایران شناسایی و مدل مفهومی در قالب عناصر ده گانه اکر طراحی شد که در قالب 10 بعد، منطق یا چرائی (26 شاخص)، اهداف (39 شاخص)، ویژگی های محتوا (8 شاخص)، فرم های محتوا (7 شاخص)، روش های یاددهی-یادگیری (13 شاخص)، ویژگی های تسهیلگر (12 شاخص)، ویژگی های محیط آموزش (4 شاخص)، ارزشیابی (19 شاخص)، گروهبندی (3 شاخص) و زمان (4 شاخص)، اولویت بندی شدند.
نقش تفکر خلاق، ذهن آگاهی و هوش هیجانی در پیش بینی تنیدگی تحصیلی دانش آموزان تیزهوش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از آنجایی که میزان بالای تنیدگی تبعات منفی زیادی بر آینده تحصیلی دانش آموزان دارد، لذا پژوهش حاضر با هدف پیش بینی تنیدگی تحصیلی براساس تفکر خلاق، هوش هیجانی و ذهن آگاهی در بین دانش آموزان تیزهوش انجام گرفت. روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه دانش آموزان دختر و پسر دوره متوسطه مدارس تیزهوش شهرستان اردبیل در سال تحصیلی1399-1398 تشکیل داد که 170 نفر (100 پسر و 70 دختر) به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از ابزارهای، تنیدگی تحصیلی زاژاکووا، لینچ و اسپنشاد (2009)، تفکر خلاق از پرسشنامه تفکر خلاق ولچ و مکداول (2002)، هوش هیجانی شوت (1998) و ذهن آگاهی کنتاکی (2004) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون همزمان انجام شد. نتایج حاکی از همبستگی منفی و معنادار بین متغیرهای تفکر خلاق، هوش هیجانی و ذهن آگاهی با تنیدگی تحصیلی دانش آموزان تیزهوش بود. همچنین نتایج نشان داد که تفکر خلاق، هوش هیجانی و ذهن آگاهی در مجموع 64 درصد از واریانس تنیدگی تحصیلی را در دانش آموزان تیزهوش را پیش بینی می کند (05/0>p). بنابراین می توان نتیجه گرفت که با افزایش تفکر خلاق، ذهن آگاهی و هوش هیجانی در دانش آموزان تیزهوش می توان از شدت تنیدگی تحصیلی در آن ها کاست.
نگرشی نوین به جایگاه شیء فی نفسه در کانت و هگل بر اساس مبانی متافیزیکی فیزیک کوانتوم دیوید بوهم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کانت با تلقی زمان و مکان و مقولات به عنوان شرط شناخت، به تمایز میان پدیدارها و شیء فی نفسه پرداخت. نتیجه چنین تمایزی که اساس مکتب ایدئالیسم استعلایی اوست، عدم امکان شناخت شیء فی نفسه بود. هگل که شیء فی نفسه کانتی را مانعی در برابر ایدئالیسم مطلق خود می دید، آن را به عنوان یک مفهوم تناقض آمیز کنار گذاشت؛ ولی مکتب او با چالش های ناشی از حذف آن، مواجه شد. همین چالش ها ما را به پی گرفتن نگرشی نوین به جایگاه شیء فی نفسه از منظر بوهم - به عنوان یکی از بزرگ ترین فیزیک دانان معاصر فیزیک کوانتوم - وامی دارد. نتیجه دو رویکرد آنتولوژیکی و اپیستمولوژیکی بوهم، تمایز میان کل (به عنوان حقیقت) و اشیاء (به عنوان پدیدارها) بود، این تمایز به تقابل دیدگاه بوهم با هگل می انجامد؛ تقابلی که نتیجه اش، پذیرش شیء فی نفسه کانتی و عدم امکان تحقق دانش مطلق هگل است. در این نوشتار با شیوه تحلیلی - انتقادی تلاش خواهیم کرد تا باتوجه به پیشرفت های روزافزون علمی و فیزیکی به ویژه نظریات فیزیکی - متافیزیکی بوهم، تحکیم موضع کانت را در مورد شیء فی نفسه در برابر هگل به اثبات برسانیم. حاصل این تحقیق، هم پوشانی فیزیک و فلسفه در مورد مسئله هستی و حقیقت و محدودیت اندیشه در شناخت بنیاد حقیقی عالم است.
شرایط یک نظریه «معنای زندگی» از دیدگاه سوزان ولف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دهه های اخیر، فیلسوفان تحلیلی با دفاع از «معنای زندگی» به مثابه یک مقوله هنجاری مستقل، تقلیل آن به دو مقوله هنجاری اخلاق و خوشبختی را ناروا دانسته اند. سوزان ولف نیز با ارائه شرایط انفسی و آفاقی برای یک نظریه معنای زندگی تلاش کرده است معنای زندگی را از دو مقوله اخلاق و خوشبختی جدا کند. او معتقد است یک نظریه معنای زندگی باید بتواند با ارائه ارزش های خاصی زمینه ارتباط هر فرد انسانی با ارزش هایی فراتر از ارزش های محدود خودش را فراهم کند و احساس رضایت در او پدید آورد، و در غیر این صورت نمی توان آن را از نظریه های هنجاری اخلاق و خوشبختی جدا کرد. او سپس با نقد و بررسی معیارهایی مانند استقلال منبع ارزش از فرد، داوری از نگرگاه سوم شخص، و افزایش توانایی های فرد و داور آرمانی که برای تشخیص ارزش های آفاقی معنابخش به زندگی پیشنهاد شده است، نتیجه می گیرد که نمی توان معیارهای قاطعی برای تشخیص ارزش های آفاقی ارائه داد. لذا بر این باور است که می توان بدون نظریه و با رجوع مستقیم به تجربه های خویش رفتارهای معنادار را از رفتارهای اخلاقی و توأم با خوشبختی تشخیص داد. اگرچه نظریه ولف با انتقاداتی مانند عدم امکان تشخیص رفتارهای معنابخش بدون نظریه و صرفاً با رجوع مستقیم به تجربه و نقض های کمبل و آرپلی مواجه است، ولی حتی در صورت پذیرش اشکالات فوق نیز می توان نظریه او را قابل دفاع دانست، زیرا توانسته است معنای زندگی را از دو مقوله زندگی اخلاقی و خوشبختی جدا سازد.
صورت سمبلیک هنر در دستگاه فلسفی ارنست کاسیرر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۳
227 - 243
حوزههای تخصصی:
فلسفه صورت های سمبلیک ارنست کاسیرر امکانی ویژه را برای بازخوانی نحوه تکوین شناخت انسان به ویژه در اذهان بدوی بشر و درباره اندیشه اسطوره ای عرضه می کند. مراحل شناخت طبق این فلسفه، از تفکر مبتنی بر اسطوره آغاز شده و با گذر از دین و عرفان به هنر و علم و دیدگاه استعلایی کانت می رسد. لیکن علی رغم تأکید او بر اهمیت هنر در جای جای آثار خویش، تبیینی مشخص در خصوص شناخت متکی بر هنر انجام نگرفته است. مقاله حاضر بر آن است با بررسی ویژگی های اندیشه اسطوره ای شامل مقولات و فُرم های ادراکیِ آن و تمرکز بر آرای پراکنده کاسیرر در خصوص هنر، تبیینی از هنر در جایگاه یکی از صورت های سمبلیک مورد نظر فیلسوف به دست دهد. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و از طریق فیش برداری کتابخانه ای-اِسنادی در چارچوب نظری فلسفه صورت های سمبلیک نوشته شده و می کوشد از طریق تشریح و تطبیق داده ها احتمال تداوم مقولات و فُرم های ادراکی اسطوره ای در اندیشه هنری یا امکان بازسازی آن ها را مورد تحقیق قرار دهد.
خوانش بافت محور شهید مطهری از داستان موسی(ع) و خضر(ع) و دلالت های آن در تفکر عقلانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به خوانش عقلی شهیدمطهری از داستان موسی(ع)وخضر(ع) در قرآن کریم می پردازد. وجه عقلی این خوانش به استفاده از مفهوم فلسفی بافت در تحلیل رفتار طرفین داستان، تحلیل عقلی و غیرباطنی رفتار موسی(ع) و نیز دلالت هایی در تفکر عقلانی وانتقادی است. در نگاه مطهری بافت فکری طرفین داستان از جهاتی قیاس ناپذیر و متمایز از یکدیگر است و آن ها دچار موقعیتی تکافوآمیز هستند. نوع نگاه مطهری به او فرصت داده که از دریچه دید موسی(ع) هم به ماجرا بنگرد و رفتار موسی(ع) را هم در بافت فکری خودش کاملاً موجه ببند. لذا موسی(ع) از سرسپرده ای منفعل و واقعاً ناشکیبا در برخی خوانش ها به مقلّدی مسئول و ممیِّز در پرتو عقل سلیم مبدّل می شود. در این نگاه دیگر پرسش از غلبه خضر بر موسی یا بالعکس از میان می رود و سلوک معقول موسی(ع) در برابر خضر(ع)، به میزان قابل توجهی کارکردهای تربیتی کل داستان را نسبت به دیگر خوانش ها دگرگون می سازد. در خوانش مطهری عموم انسان ها در جهان سه بعدی موسی(ع) زندگی می کنند نه جهان چهار بعدی خضر(ع) که شامل علم به آینده است. آنها در قلمروهای بسیار اندکی صاحب نظرند و در بسیاری قلمروها مقلِّد؛ لذا نه تنها به لحاظ هستی شناختی و معرفتی بلکه به لحاظ روانی هم به بافت فکری وزیستی موسی(ع) نزدیک ترند و می توانند از واکنش های عقلی او الگو بگیرند.
اعتباریات از نگاه المیزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عوامل گرایشی فاعل شناسا به منظور رفع نیازهای طبیعی، ادراکاتی بین فاعل شناسا و فعل ارادی اش اعتبار می کند تا «اراده» را تحریک کند و قوه عامله را به حرکت درآورده، فاعل شناسا را به کمال مطلوب خود برساند. این نوع ادراکات، به «اعتباریات» معروف اند که علامه طباطبائی در المیزان و دیگر آثار خود به آن پرداخته است. خاستگاه این نوع ادراکات، به «فطرت» و نوع آفرینش فاعل شناسا در مراتب طولی قوای احساسی و گرایشی او بازمی گردد. مهم ترین ویژگی های اعتباریات عبارت اند از: ترتب آثار حقیقی بر یک موضوع اعتباری، قراردادی بودن در عین ریشه در واقعیت داشتن، براساس مصالح مادی و معنوی اعتبار شدن، مستند انتخاب و اراده رفتارهای اختیاری بودن. عوامل گرایشی، بینشی، کنشی و وحیانی، عواملی اند که در پیدایش اعتباریات نقش ایفا می کنند. «اعتباریات» به یک لحاظ به «ثابت» و «متغیر» و به لحاظ دیگر به «قبل از اجتماع» و «بعد از اجتماع» تقسیم می شوند. رابطه بین این دو تقسیم، عموم و خصوص من وجه است. اعتباریات هم به صورت «نسبی»، هم به صورت «مطلق» قابل تصور هستند، و تنها در «تصدیقات» معنا دارند؛ ازاین رو باید واژه «تصورات اعتباری» را در کلام علامه توجیه کرد. براساس دیدگاه علامه، «اعتباریات» قضایای همیشه کاذب اند؛ زیرا در «اعتباریات» حدّ چیزی به چیز دیگری اسناد داده می شود.
پلورالیسمِ اجماع-بنیاد همچون فراروایت (مطالعه موردی: تحلیل گفتمان انتقادی برنامه های پرگار از شبکه بی بی سی فارسی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۳
33 - 58
حوزههای تخصصی:
این مقاله با روش تحلیل گفتمان انتقادیِ لاکلاو و موفه به بررسی مجموعه برنامه های پرگار(شبکه بی بی سی فارسی) می پردازد و می خواهد نشان دهد که چگونه در این برنامه ها نوعی «پلورالیسمِ اجماع-بنیاد» پیش فرض گرفته می شود که به ترس از تفاوت ها منتهی می شود. مسأله مقاله حاضر این است: چرا پلورالیسم آنتاگونیستی به روایت لاکلاو و موفه در برنامه های پرگار مسکوت گذاشته شده است؟ پلورالیسم اجماع-بنیاد بر «شباهت های فرهنگی» تاکید می کند، اما پلورالیسم آنتاگونیستی به «تفاوت ها» معطوف است. یافته های پژوهش حاضر نشان داد که در برنامه های پرگار با تاکید بر شباهت محوری، ادیان ابراهیمی در برابر ادیان شرقی جایگاه فروتری می یابد؛ «توحید» در برابر «شرک» به ضد ارزش تبدیل می شود و اسلام با مفهوم «شهروند جهانی» در تعارض قرار می گیرد. اسلام هراسی جایگزین کمونیسم هراسی در جنگ سرد می شود. لاکلاو و موفه معتقدند که پلورالیسمِ اجماع-بنیاد همچون فراروایت پاسخگوی جهان پیچیده معاصر نیست. باید بجای یکدست سازیِ صوری، به تفاوت ها اجازه ظهور داد.قاطبه کارشناسان پرگار رویکردی یکجانبه به مفهوم پلورالیسم دارند و چندان به پیش فرض های خویش همچون باور به چندصدایی، حرمت نهادن به ادیان و فرهنگ های بومی پایبند نیستند. در تمامی این برنامه ها هژمونی لیبرالیسم غربی مسلم گرفته شده است.نگارنده، فراسوی دوقطبی لیبرالیسم-کمونیسم، راه سومی را پیشنهاد می کند که از آن به پلورالیسمِ آنتاگونیستی تعبیر می شود.