فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۰۱ تا ۳۲۰ مورد از کل ۲٬۸۹۷ مورد.
حوزههای تخصصی:
کتاب هیدگر، از طریق پدیدارشناسی به سوی تفکر اولین اثر تفسیری تحلیلی سیر تفکر هیدگر به زبان انگلیسی و تنها اثر به این زبان است که حاوی مقدمه ای است از هیدگر که در جواب پرسش های نویسنده از او نگاشته شده است. روش نویسنده تفسیر تحلیلی و همدلانه تفکر هیدگر بر اساس سی اثر اعم از کتاب و مقاله از دوره های مختلف اندیشه اوست. نویسنده در عین حال گاهی هرچند به ندرت به نقد اندیشه های هیدگر نیز پرداخته است. کتاب در حجمی بالغ بر 768 صفحه با نثری روان و سلیس و استوار نگاشته شده است.
نویسنده خود برخی معادل های انگلیسی را به ازای واژگان بعضاً ابداعی هیدگر برساخته که عمدتاً مفید معنای اصلی کلمه است. تحلیل های ریچاردسون درکل منسجم و دارای خط سیر مشخصی است و برای خوانندگانی که با تفکر هیدگر آشنایی مقدماتی دارند می تواند بسیار مفید و آموزنده باشد. کتاب درمجموع یک تحلیل تخصصی و در عین حال روشنگر از سیر تفکر هیدگر است.
دیلتای و کارکرد بنیادین مسائل هرمنوتیک در علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیلتای از جمله کسانی است که به نشانه های تاریخی توجه، و آنها را وارد بحث هرمنوتیک کرده است. هرمنوتیک دیلتای نشان دهنده یک جریان فکری بین نظریه پردازان قرن نوزدهم است که پرورده مکتب رمانتیک بودند. برنامه وی برای تحلیل حیات بشری و مفهوم سازی وی از حیثیت تاریخی انگیزه مهمی را برای هایدگر به وجود آورد تا هرمنوتیک هستی شناسی خود را در انسان و زمان به وجود آورد. دیلتای کوشید برای روش شناسی علوم انسانی بالاترین درجه ممکن را تضمین کند. او معتقد بود علوم انسانی نباید روش های خود را از علوم طبیعی وام بگیرد. رویکرد دیلتای ارتباط وثیقی با اندیشه های کانت و هگل دارد و آنها را با هم جمع می کند. دغدغه مهم دیلتای هجمه پوزیتیویست ها در آن زمان بود. پوزیتیویست ها معتقد بودند اگر بخواهیم به علوم، تعین یا واقعیت ببخشیم، باید از روش تجربی واقع نما و به یک معنا ارزش گذار استفاده کنیم. در چنین شرایطی بود که دیلتای می کوشید نوعی ملاک برای عینی کردن یا تعین بخشیدن به علوم انسانی بیابد. در این مقاله می کوشیم چگونگی تأثیرگذاری مسائل هرمنوتیکی در برجسته سازی علوم انسانی و دفاع از عینیت آن در برابر علوم تجربی را نشان دهیم.
چیستی علم و معرفت از منظر هوسرل و صدرالمتألهین(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای پدیدارشناسی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
ماهیت و چیستی علم مانند دیگر موجودات، متعلق پرسش قرار می گیرد. در این مقاله تلاش بر این است که چیستی علم از نگاه ادموند هوسرل، فیلسوف نامدار غربی قرن بیستم که تفکر فلسفی قرن بیستم متأثر از اوست و صدرالدین محمد شیرازی فیلسوف شهیر اسلامی و مؤسس حکمت متعالیه ملقب به صدرالمتألّهین، بررسی شود. هوسرل چیستی علم و معرفت را با حیث التفاتی توضیح می دهد و صدرالمتألّهین با استفاده از انشای نفس، پرده از ماهیت آن برمی دارد. طرح مقاله برای یافتن صرف مشابهت و اختلاف بین این دو فیلسوف نیست، بلکه برای یافتن پاسخ به پرسش اصیل از چیستی علم و معرفت است. فرضیه اصلی این است که غیر از تشابه فکری بین دو فیلسوف در صورت ظاهر مسأله و با وجود اختلاف فکری و فرهنگی و بسترهای مختلف اجتماعی و سنت های گوناگون تاریخی، راه حل هر دو به توجه به مقام و منزلت «انسان» از حیث انضمامی (نه حیث انتزاعی) منتهی می شود.
درمان انفعالات از نگاه اسپینوزا و جورج الیوت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسپینوزا، یکی از بزرگ ترین فیلسوفان غرب، در رساله اخلاق، ضمن تبیین ماهیت انفعالات، درمان هایی نیز برای آن ها ارائه داده است. جورج الیوت، رمان نویس بزرگ قرن نوزدهم و مترجم آثار اسپینوزا، در آثار خود بسیار تحت تأثیر اسپینوزا بوده و البته از اسپینوزا نیز عبور کرده است. در مقاله حاضر سعی بر آن است نشان داده شود چگونه الیوت در بحث درمان انفعالات، متأثر از اسپینوزا بوده و در عین حال چه تفاوت اساسی ای با او داشته است؛ تفاوتی که باعث می شود راه آزادی ای را که فلسفه اسپینوزا حتی برای خواص نیز دشوار و صعب العبور دانسته، تفکر الیوت آن را بگشاید. این نوشتار، به طور خاص، به تطبیق و بررسی مباحث اسپینوزا در باب درمان انفعالات در رساله اخلاق و داستان حجاب پس زده الیوت نظر دارد. اسپینوزا درمان اساسی انفعالات و راه رسیدن به مقام آزادی را کسب معرفت شهودی و عشق عقلانی به خدا می داند؛ اما به نظر می رسد الیوت این گذر را ضروری نمی داند و تبیینی دیگر ارائه می دهد.
بررسی تأثیرپذیری مارکس در مفهوم کار از ارباب و بنده ی هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تأثیرپذیری مارکس از هگل امری است مورد اتفاق و خصوصاً تأثیرپذیری اش از بخش ارباب و بنده پدیدارشناسی روح، اگرچه نظریه ای مشهور اما برای برخی مانند آرتور، افسانه ای بیش نیست. امثال سارتر و هیپولیت که تحت تأثیر کوژو، منشأ شهرت این نظریه هستند بدون ذکر هیچ شاهدی، طرح مدعا کرده اند. مارکوزه به نقل جمله ای از دست نوشته های اقتصادی و فلسفی 1844 مارکس اکتفا کرده است و آرتور را بر آن داشته است تا با محوریت این اثر مارکس و نقد مارکوزه، بر نظریه تأثیرپذیری مهر ابطال بزند. استدلال آرتور این است که مارکس هیچ ارجاعی به ارباب و بنده ندارد و نقدی که به هگل درباره مفهوم «کار» وارد می کند به دلیل تفاوتش با رویکرد هگل به «کار» در ارباب و بنده، ناظر بر این بخش از پدیدارشناسی نیست. در نقد استدلال آرتور می توان گفت رد دلیل، نافی مدعا نیست و باید به دیگر آثار مارکس هم مراجعه کرد. هگل در ارباب و بنده، کار را رها کننده بنده از حیث طبیعی اش، دگرگون کننده، سازنده و عامل فعلیت و آزادی می داند و دقیقاً همین عناصر با همین واژه ها در دو اثر مهم مارکس، گروندریسه و کاپیتال، در ارتباط با کار انسان مطرح شده اند. متأسفانه واژه تأثیرپذیری بدون اینکه دقیقاً مشخص شود به چه معنا است، مورد استفاده ی موافقین و مخالفین نظریه ی مذکور واقع شده است. تامل در کاربرد این واژه نشان می دهد ارجاع یا عدم ارجاع به متن اثر یک صاحب رأی نمی تواند دلیل منطقی ای بر تأثیرپذیری یا عدم تأثیرپذیری دیگران از او باشد. در مورد مارکس، علاوه بر موارد یکسانی تلقی فلسفی او از «کار» با دیدگاه هگل در ارباب و بنده، استفاده فراوان او از کلید واژه های هگلی خاص این بخش از پدیدارشناسی به ضمیمه اعترافش بر شاگردی هگل، شاهدی قوی بر تأثیرپذیری او در مفهوم کار از ارباب و بنده هگل می باشد.
لوازم و نتایج دیدگاه متأخر ویتگنشتاین دربارة دین و باور دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مدّعای اصلی مقالة حاضر آن است که ویتگنشتاین، بازی زبانی دین را نه ردّ کرده و نه تأیید؛ بلکه تنها گفته است چنین بازی زبانی ای وجود دارد، که پیش فرض ها و حدّ و مرزهایی دارد. در دیدگاه متأخر ویتگنشتاین، طرح پرسش هایی از این دست که آیا خدا واقعاً وجود دارد، بر پایة دستور زبان دینی غلطی استوار شده اند؛ زیرا بیرون از شاکلة مفهومی ای که پذیرفته ایم، نمی توانیم بپرسیم که آیا خدا واقعاً وجود دارد یا نه. مؤمنان، در شاکلة مفهومی خود یا در بازی زبانی خود، مفهوم خدا را از پیش فرض می کنند و سخن گفتن دربارة خدا، در بیرون از مرزهای این شاکلة مفهومی ممکن نیست. کوتاه سخن آن که بر اساس این مدّعا و نتایج به دست آمده از دیدگاه های متأخّر ویتگنشتاین در باب دین و باور دینی، می توان به پرسش هایی بااهمیت دربارة جدایی دین از علم، ایمان گروی ویتگنشتاینی، و ناواقع گروی دینی از منظر ویتگنشتاین پاسخ درخور داد.
مسأله ارسطو در فصل نهم العباره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در العباره، ارسطو در مورد متناقضین (جفت جمله های متناقض) می گوید ضرورتاً یکی از آنها صادق و دیگری کاذب است اما پس از آن در فصل نهم می گوید این مطلب در مورد جملات شخصیه محتمل مربوط به آینده درست نیست، چرا که در غیر این صورت باید ملتزم به دترمینیسم شویم. اما دترمینیسم پذیرفتنی نیست پس قاعده مورد بحث، در مورد جملات شخصیه آینده برقرار نیست. تفاسیر متعددی از این سخنان ارسطو وجود دارد. مفسرین سنتیِ این قطعه معتقدند که ارسطو در اینجا عمومیت اصل طرد شق ثالث و/یا اصل دوارزشی بودن جملات اِخباری را نفی می کند. تفسیر شایع دیگری وجود دارد که می گوید قصد ارسطو در اینجا تذکر این نکته است که از ضرورت اصل طرد شق ثالث نمی توان به این نتیجه رسید که یکی از مؤلفه های ترکیب فصلی بیانگرِ این اصل، ضروری است. تفسیر اول در مقابله با دترمینیسم موفق تر است ولی با دیگر آراء ارسطو همخوانی ندارد. تفسیر دوم گرچه به تنهایی در مقابل دترمینیسم توفیقی چندانی ندارد ولی با سایر نظرات ارسطو همخوان است. به نظر می رسد هدف اصلی ارسطو در این فصل، استدلال برعلیه دترمینیسم نیست بلکه او نگران آن است که ممکن است از نظراتش در مورد متناقضین در استدلال هایی به نفع دترمینیسم استفاده شود بنابراین تلاش می کند تا جلوی این استفاده نابجا را بگیرد. تفسیر غیرسنتی در ارائه این دغدغه موفق تر است.
جوهر به مثابه امر واقعی در فلسفه لاک(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
بحث لاک درباره جوهر، دشواری های فراوانی دارد. وی ازیک سو، جوهر را ناشناخته ای تلقی می کند که فقط تصوری نسبی و مبهم از آن داریم؛ ازسوی دیگر، به فرضیه ذره ای[1] معتقد است که طبق آن، عالم واقع درنهایت، متشکل از اتم ها و ذرات مادی است. پرسش اصلی این است که جوهر برای لاک چه جایگاهی دارد. آیا واقعی است؟ یا فقط ذهنی است؟ آیا می توان جوهر را همان اتم ها و ذرات مادی دانست؟ به عبارتِ دیگر، چگونه این دو دیدگاه لاک، یعنی فرضیه ذره ای و ناشناخته بودن جوهر، سازگارند؟ برای رسیدن به پاسخ، ابتدا بحث جوهر را در فلسفه لاک به اختصار توضیح می دهیم و سپس پاسخ نگارنده را به مسئله مزبور بررسی می کنیم. نگارنده متعقد است راهکار، تمایز حوزه های توجه لاک به جوهر (حوزه معرفت شناسانه) و فرضیه ذره ای (حوزه وجودشناسانه) است.
نوس: دانشِ علمی برهان ناپذیر و مَلَکه ی معرفتی ارسطو (بخش دوم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع اصلی این مقاله بررسی چیستی نوس است. در این مقاله برای آشکار شدن چیستی نوس نخست روشن می شود که هم دانش علمی دو گونه است: برهان پذیر و برهان ناپذیر، هم نوس در آثار ارسطو با دو وجه نظر و به دو معنای درهم تنیده آمده است. از یک منظر نوس دانش علمی برهان ناپذیر، و از منظر دیگر نوس هکسیس و ملکه ی معرفتی نفس است که در چشم ارسطو از این حیث سه کارکرد ویژه ی اصلی دارد: تحصیل اصولی که دانش علمی بر آن ها مبتنی است، درک کلیات در جریان ادراک حسی بالفعل، درک گزاره های کلی در جریان استقرا (اپاگوگه). این بدان معناست که نوس به مثابه خاستگاه دانش علمی برهان پذیر هم خودِ فرایندِ فراچنگ آوردنِ دانش علمی برهان ناپذیر است هم نتیجه ی نهایی آن فرایند. به نظر می رسد درک درستِ نکته ی اخیر ابهام های موجود در باب چیستی نوس را از بین می برد.
تفسیر فلسفه نیچه بر مبنای مفهوم بازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنگامی که ""نیچه"" ضمن ایجاد تقابل میان فلسفه ""هراکلیتوس"" و سنت فلسفی آن را بر مبنای بازی تفسیر می کند و به تحسین آن می پردازد باید منتظر نقش آفرینی این مفهوم در فلسفه خود نیچه نیز باشیم. پس از این مقدمه، به برخی اندیشه های نیچه اشاره می کنیم که او بر مبنای آنها خود را در مقابل سنت متافیزیکی قرار می دهد و نشان می دهیم که چگونه این اندیشه ها با بازی ارتباط می یابند. شدن و صیرورت به جای بودن، نگاه بازی گونه به جهان، اندیشه به مثابه بازی، مواجهه با نگاه متافیزیکی به ضرورت بر مبنای بازی تاس و نیز نگاه مبتنی بر معصومیت بازی در اخلاقی فراسوی خیر و شر، همگی گواه استفاده نیچه از این مفهوم برای مواجهه با متافیزیک است. همچنین شاهد حضور مفهوم بازی در اندیشه های بنیادینی چون «اراده قدرت» و «بازگشت جاودانه همان» هستیم. از طرف دیگر مسئله تفسیر فلسفه نیچه و فهم آن همچنان چون معمایی ناگشوده است؛ تفسیر متافیزیکی ""هایدگر"" از نیچه از مفهوم بازی در اندیشه او غفلت کرده است و ""یاسپرس"" نیز هرگونه تفسیر نهایی نیچه را غیرممکن میداند. اما این ""دریدا"" است که تحت «بازی نشانه ها» به تفسیر نیچه
می پردازد. در پایان تلاش می کنیم نشان دهیم چگونه درک نقش مفهوم بازی در فلسفه نیچه پرتو جدیدی بر فهم کلیت اندیشه او می افکند.
عمل و نظر در اندیشه ی هیدگر و کوششی برای قرائت میان فرهنگی از آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله مترصد بیان این نکته است که در اندیشه ی مارتین هیدگر مناسبات نخستین آدمی با عالم در عرصه ی عمل شکل می گیرد و در این قلمرو آدمی به سبب واقع شدن در مناسبات ابزاری عالم ضمن بهره مندی از معنی داری چندان در بند تأملات نظری نیست. با ظهور اختلال در این مناسبات هنگامی که اشیاء از بستر و بافتار خود جدا می شوند مجالی برای نظر ورزی پدید می آید که حاصل آن ملاحظه ی ابزارها، فارغ از پیوندهای معنا بخش آن ها است. اخلاق در تلقی هیدگر که از نوع اخلاق مبتنی بر مبالات است بهره ای از دریافت های وجودی اندیشمندان در ادوار تاریخی است که سپس تدوین و تفصیل می یابد. نظام های اخلاقی در روزگار بحران یعنی در شرایط فقدان معانی وجودی چنان از مبادی خود دور می شوند که الزامات خود را از دست می دهند. ازاین روی تدوین دستور های اخلاقی نو منوط به گذار از بحران و تجدیدعهدی تازه با هستی است. فلسفه ی میان فرهنگی در این میان با توجه به ویژگی های نفی مطلق انگاری و خویشتن محوری می تواند به آراء هیدگر از منظر نسبت نظر و عمل نزدیک شود.
شیء فی نفسه از دیدگاه فیشته
حوزههای تخصصی:
وجود شیء فی نفسه به معنای جهان مستقل از ذهن و مسائل مرتبط به آن همواره یکی از مهمترین مسائل فلسفه به شمار می آمده است. به نظر بسیاری از متفکران، در طول تاریخ تفکر فلسفی، شیء فی نفسه از واقعیت برخوردار نیست. کانت از زاویه دیگری شیء فی نفسه را در نظر می گیرد. وی بیان می کند که متعلق آگاهی ما فقط پدیدارها هستند اما پدیدار بدون چیزی که این پدیدار، پدیدار آن باشد معنا ندارد. بنابراین لحاظ شیء فی نفسه برای ایجاد آگاهی ضروری است چرا که تجربه محصول شیء فی نفسه و فاهمه، هر دو، است. از طرف دیگر فیخته با صراحت، شیء فی نفسه را انکار می کند و فلسفه را بر «من» استوار می نماید. نکته ی مهم این است که اظهار می دارد کانت نیز منکر شیء فی نفسه است و درواقع فیخته باطن کلام کانت را ظاهر و حقیقت آن را مکشوف می کند. دلیل او بر این ادعا این است که شیء فی نفسه برای کانت صرفا یک فرض است نه چیزی بیشتر و فحوای نقد اول این است که منشأ واحد آگاهی عبارت است از «من استعلایی یا وقوف نفسانی اصلی». نویسنده در صدد بیان این مطلب است که هر چند فیخته ادله ی قابل توجه و قابل قبولی بر ادعای فوق اقامه می کند اما بررسی نقد اول کانت و نظام شناخت فیخته گواه فراروی فیخته از کانت است. هر چند این فراروی در ادامه مسیر کانتی است.
شرح و بسط پروکلوس از اشارات افلاطون به مسئلة شرور و نسبت آنها با عنایت و فاعلیت الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرچند نزد افلاطون نظریة منسجمی دربارة مسئلة شرّ دیده نمی شود، اما در آثار او پاره هایی هست که برای افلاطونیان بعدی، دستمایه ای برای بسط و پرورش چنین نظریه ای شد. پروکلوس، برجسته ترین فیلسوف مکتب نوافلاطونی متأخر است که نظریه اش به دیدگاه مرجع نوافلاطونیان دربارة مسئلة شرّ بدل شد. وی در مواجهه ای انتقادی با پیشینیانش می کوشد که شرح و تبیینی وحدت انگار از اشارات افلاطون به مسئلة شرّ ارائه دهد. بر اساس تبیین وی مراتب عالی هستی، خیر و فقط علّت خیرند. شرّ واقعیتی ضروری است اما تنها به نحو نسبی، جانبی، بالعرض و آویخته به خیر تحقق دارد و تنها در مرتبة باشندگان جزئی یافت می شود. هستی بالعرض شرّ، علت وجودبخش ندارد بلکه پیدایی اش به سبب ناهماهنگی افعال نیروهای متعدد موجود مرکب جزئی است. آویختگی و آمیختگی هستی شرّ به خیر چنان است که به رغم ضدیتش با خیر، در تحقق خیر کل مشارکت دارد و از این رو با عنایت و فاعلیت مطلق الهی قابل جمع است.
زایش و مرگ تراژدی در اندیشه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فریدریش نیچه از فیلسوفان ژرف اندیش و تأثیرگذار قرن نوزدهم که در پی ارزیابی دوباره ارزش ها، خود را در رویارویی با ایده های پذیرفته شده دنیای مدرن یافت. ازاین رو، در بازنگری شدیداً انتقادی خود در فرهنگ و تمدن مدرن و به منظور اصلاح و احیا این فرهنگ، اقدام به نوشتن اولین اثر خود، یعنی زایش تراژدی کرد. انگیزه های گوناگون او از تألیف این اثر عبارت بودند از: دغدغه های فرهنگی و نجات فرهنگ عصر خود از خطر سقوط و نیهیلیسم (Nihilism)؛ ارزیابی دوباره ارزش ها؛ نشان دادن تقابل مسیحیت و فلسفه مفهومی سقراطی، با اصل زندگی و عنصر دیونیزوسی و آری گویی؛ تفسیر زیبایی شناسانه از زندگی و هستی؛ از چشم انداز هنر به زندگی نگریستن. نیچه دو دغدغه آخر را از ویژگی های خاص هنر تراژیک یونانی می دانست و به علت این نوع نگاه، هنر عصر تراژیک یونان را ستایش می کرد. او از یونانیان باستان و فرهنگ و تفکر آن ها تمجید می کرد؛ چون آنان آفرینندگان هنر تراژیک بودند و با آفرینش این هنر و توجه به عنصر دیونیزوسی، به زندگی در تمام جنبه های خیر و شر آن آری می گفتند. همچنین نیچه از دو مفهوم اساسی زایش و مرگ تراژدی سخن می گفت؛ اما اینکه منظور او از زایش و مرگ تراژدی چه بود؟ در معنای اول منظور او این بود که در عصری از دل تراژدی یونانی فرهنگ زاده و عامل بالندگی فرهنگ ملت یونان شد؛ اما سپس افول کرد. در معنای دوم، منظور از زایش تراژدی، امید نیچه به تجلی دوباره هنر تراژیک یونانی در بطن جهان مدرن و در موسیقی واگنر (Wagner) است. این بار نیز امید به چنین زایشی، دچار افول شد. عوامل افول و مرگ تراژدی از دیدگاه نیچه عبارت بودند از: فلسفه مفهومی سقراط و نمایشنامه های اوریپیدس؛ مسیحیت و اخلاق گرایی؛ دیالکتیک مدرن و شخص واگنر. هدف اصلی این نوشتار در درجه اول، بررسی انگیزه های مهم نیچه از تألیف کتاب زایش تراژدی است؛ سپس تبیین زایش تراژدی، در معنای اول با تأکید بر تحلیل خاستگاه و عناصر مقوم آن. اما هدف درجه دوم، تبیین چرایی و چگونگی افول یا مرگ تراژدی از منظر نیچه است.
نسبت شهود و هوش در فلسفه ی برگسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از نقاط ابهام برانگیز در فلسفه ی برگسون، نسبت میان هوش و شهود به عنوان دو منبع معرفتی انسان است. برگسون به دلیل تلقی خاص خود از جهان به عنوان امری پویا و سیال به دنبال روش معتبری برای دست یابی به شناخت صحیح و خطاناپذیر است. در این مورد وی با در نظر گرفتن دیرند(استمرار) به عنوان حقیقت زمان نه تنها شهود را برای کسب دانش کارآمد می داند، بلکه آن را تنها روش حقیقی دست یابی به معرفت صحیح قلمداد می نماید و روش های دیگر را غیر قابل اطمینان می داند. در این جستار ضمن بررسی عناصر شناختی فلسفه ی برگسون در پرتو دیگر اجزای نظام وی به بررسی ماهیت، کارکرد و عمل متقابل شهود و عقل(که برگسون از آن به هوش تعبیر می کند) خواهیم پرداخت و روشن خواهیم نمود که با وجود ارجحیت بی چون و چرای شهود بر هوش، این دو نحوه ی شناخت، در نگاه نخست در دو ساحت گوناگون کاربردهای متفاوتی دارند، اما با نظری دقیق تر در خواهیم یافت که ترکیب هوش و شهود و عمل متقابل و تکاملی آن ها انسان را به معرفت مطابق با واقع خواهد رساند.
دیالکتیک افلاتون در جهان عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منطق، یکی از مهم ترین دلبستگی های مترجمان در نهضت ترجمة آثار یونانی سریانی به زبان عربی بود. اما آن چه ایشان محور کار خود قرار داده بودند مجموعه رساله های ارگانون ارسطو بود. در این دوره، «دیالکتیک» افلاتون، نه به طور مستقیم، بلکه با واسطة ارسطو به دست اعراب رسید. این واسطه، سبب شد که فهم دقیق این روش استنتاجی امکان پذیر نشود. درواقع، از همان روزهای آغازین ورود منطق به جهان عربی، منطق دانان عرب «دیالکتیک» را با نام بسیار گمراه کنندة «جدل»، صرفاً به عنوان رقیبی برای منطق راستین، یعنی منطق قیاسی ارسطو شناختند. پژوهش حاضر می کوشد ابتدا طرحی از دیالکتیک افلاتون به عنوان روشی استنتاجی فراهم آورد، آن گاه شناخت منطق دانان عرب را از «دیالکتیک» افلاتون ارزیابی کرده و مورد انتقاد قرار دهد. ضمن این پژوهش، تلاش خواهد شد که برگردان واژة «دیالکتیک» به «جدل»، به بوتة نقد گذارده شود. پیشنهاد پژوهش حاضر این است که این برگردان، به جز صورت بندی ارسطو، با تأثیرپذیری مترجمان از زبان سریانی صورت گرفته است
بازشناسی گزاره های هرمنوتیک فلسفی و بررسی و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ابتناء مطالعات و پژوهش های انسانی و اجتماعی بر الگوهای روش شناختی یکی از ضرورت های حوزة علوم انسانی در حال حاضر شده است. مکاتب، نحله ها و متفکران مختلف و تأثیرگذاری در این حوزه با دغدغة یادشده به مطالعه و تحقیق اشتغال دارند. یکی از این الگوهای روشی، روش های کیفی، تفهمی و به طور خاص روش هرمنوتیک است. این روش که به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شود، طرفداران و قائلین زیادی در مطالعات اجتماعی و انسانی و حتی اعتقادی و دینی پیدا کرده است. در فضای فکری معرفتی ایران نیز برخی از نویسندگان کاربست این روش را در مطالعات دینی و کلامی مطرح نموده اند که البته با مناقشات و چالش های علمی معرفتی فراوان مواجه شده اند. در مقالة حاضر ضمن تبیین ادلة هرمنوتیک فلسفی، با نگاهی انتقادی به این روش امعان نظر خواهد شد. هرمنوتیک فلسفی از دو زاویه نقد شده است که عبارت اند از: نقدهای درون هرمنوتیکی و برون هرمنوتیکی. مقصود از نقد درون هرمنوتیکی، مجادلاتی است که برخی از نحله ها و اشخاص قائل به هرمنوتیک طرح نموده اند. نقدهای برون هرمنوتیکی، بیان ایرادات هرمنوتیک فلسفی از دیدگاه جریان ها و اشخاصی است که خارج از چهارچوب هرمنوتیک به ارزیابی این روش پرداخته اند.
تحلیل و نقد تبیین دکارتی ِلاک درباره ی این باور و ارائه ی تبیینی بدیل مبتنی بر آموزه ی ویتگنشتاین متأخر «هر فردی در آگاهی از خودش خطاناپذیر است»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ما بر این باوریم که: «آگاهی فرد نسبت به خودش خطاناپذیر است»، در حالی که آگاهی او نسبت به سایر چیزها و یا حتی آگاهی سایر افراد نسبت به او را خطاناپذیر نمی دانیم. چگونه می توان چنین عدمِ تقارنی را تبیین کرد؟ متداول ترین پاسخ، معمولاً مبتنی بر تبیین دکارتیِ لاک است. ما ابتدا، این تبیین را به چهار فرضیه فرو می کاهیم و سپس با آشکار ساختن تبعات معناشناسانه، معرفت شناسانه و هستی شناسانه ی این فرضیه ها نشان خواهیم داد که چرا می توان (و یا باید) به دنبال تبیینی بدیل باشیم. در پایان نیز با اتکای بر آراء ویتگنشتاین متأخر، تبیین بدیلی را ارائه خواهیم کرد که بر اساس آن، باور به خطاناپذیری فرد در آگاهی از خودش، صرفاً به یک پیش فرض زبان شناسانه برمی گردد که ما را برای تفسیر کلام یکدیگر آماده می سازد.
اشراق و شهود از نگاه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
وجود معرفت شهودی و معنای آن همواره محل نزاع در بین مفسّران افلاطون بوده است؛ برخی اصلاً قائل به چنین شناختی نزد افلاطون نبوده و عده ای که آن را پذیرفته اند، در عقلانی یا عرفانی بودن آن اختلاف نظر دارند. این نوشته می کوشد تا نشان دهد، معرفت از نگاه افلاطون به استدلال عقلی منحصر نبوده و فراتر از آن، متضمن نوعی رؤیت عقلی نیز هست؛ زیرا نزد افلاطون از یک سو، درک عقلی امور به معنای درک ویژگی های مشترک اشیا است که در قالب قضایا و احکام ارائه می گردد. از سوی دیگر، اگر تبیین همه چیز به صورت تبیین عقلی و معلّل ساختن آنها به مثل و تبیین خود مثل در تعلیل آنها به علت فاعلی و غایی خیر است، دیگر چنین تعلیلی در خصوص خود مثال خیر مطرح نخواهد بود؛ زیرا او خیر و زیبایی بالذات است؛ لذا معرفت وی بدین اعتبار فراتر از درک عقلی در قالب احکام کلی و مفهومی خواهد بود؛ شناختی بی واسطه از نوع رویارویی و رؤیت که در قالب قضایا درنمی آید. این شهود، هرچند معرفتی است ناگهانی و کوتاه؛ اما به زعم افلاطون ثابت و راسخ است و بر سیری دیالکتیکی تکیه دارد. درباره ی متعلَّق آن نمی توان چیزی گفت و نگاشت؛ بلکه فقط می توان با وجودِ راهنما، از طریق اشراق مستقیم، آن را تجربه کرد؛ خاص فیلسوف است، نه هر فردی؛ زیرا فقط فیلسوف است که توانسته است نفس خود را سراسر مطیع عقل- یعنی همان پاره ی الهی روح و خویشاوند مثل- گرداند و در نتیجه استحقاق چنین تجربه ای را پیدا کند.