فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۱ تا ۸۰ مورد از کل ۱٬۰۲۱ مورد.
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
214 - 223
حوزههای تخصصی:
هدف: از جمله مسائلی که سازمان های کشور ما با آن روبرو هستند، مسئله چگونگی ارتقای جامعه پذیری است. اهمیت این موضوع به حدی است که امروزه یکی از عوامل مهم پیشرفت و ترقی در کشورهای توسعه یافته را نیروی کار آموزش دیده و با انگیزه و به عبارت بهتر، جامعه پذیری کارکنان متخصص در سازمان های مختلف می دانند. بر این اساس هدف پژوهش حاضر شناسایی پیشایندها و پیامدهای جامعه پذیری سازمانی در سازمان های آموزشی ایران با استفاده از رویکرد فراتحلیل است. روش شناسی: پژوهش حاضر از نظر روش اجرا، توصیفی، از نظر نوع استفاده، کاربردی و از منظر ماهیت داده ها، کمی است. جامعه آماری پژوهش مقالات چاپ شده در مجلات علمی- پژوهشی داخل ایران در زمینه جامعه پذیری سازمانی، از سال ۱۳۹۰ تا بهار ۱۴۰۲ بود که با استفاده از روش نمونه گیری غیرتصادفی هدفمند ۲۹ مورد به عنوان نمونه وارد فرایند فراتحلیل شدند. پژوهش های منتخب با استفاده از نرم افزار CMA2 (نرم افزار جامع فراتحلیل) تحلیل شدند. یافته ها: یافته های تحقیق نشان داد که از بین پیشایندهای جامعه پذیری سازمانی، به ترتیب متغیرهای سواد الکترونیکی (۸۴۹/۰)، اخلاق حرفه ای (۸۲۳/۰)، توانمندسازی (۶۷۱/۰)، فرهنگ سازمانی (۵۶۰/۰) و معنویت در محیط کار (۵۵۰/۰) دارای بیشترین اندازه اثر بودند. همچنین از بین پیامدهای جامعه پذیری سازمانی، به ترتیب متغیرهای مسئولیت پذیری اجتماعی (۷۹۸/۰)، سرمایه روانشناختی (۶۸۰/۰)، بروندادهای نقش (۶۶۹/۰)، رفتار اخلاقی (۶۴۰/۰) و اشتیاق شغلی (۶۲۰/۰) دارای بیشترین اندازه اثر بودند. بحث و نتیجه گیری: شناسایی پیشایندها و پیامدهای جامعه پذیری در سازمان های آموزشی که دارای اهداف، مأموریت ها و وظایف متنوع و در عین حال حساسی هستند به مدیران کمک می کند تا از طریق تمرکز و به کارگیری عوامل و متغیرهای شناسایی شده جامعه پذیری کارکنان در سازمان را تسهیل نمایند و همچنین از نتایج به کارگیری این عوامل و متغیرها در سازمان آگاه شوند و اقدامات مفید و مؤثری جهت بهبود جامعه پذیری سازمانی کارکنان انجام دهند.
Comparing the Effectiveness of Instructional Mental Imagery and Tolerance of Ambiguity Training on Students' Academic Procrastination(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Purpose: Academic procrastination detrimentally affects students' other academic performances. Consequently, this study aimed to compare the effectiveness of instructional mental imagery and tolerance of ambiguity training on students' academic procrastination.
Methodology: This quasi-experimental research involved two experimental groups and one control group, with a pre-test, post-test, and two-month follow-up design. The study population consisted of all female twelfth-grade students in both public and private schools in Bojnurd during the 2023-2024 academic year. The sample included 45 students selected through purposive sampling and randomly assigned into three equal groups (each group containing 15 students). The first experimental group underwent twelve 90-minute sessions of instructional mental imagery training, and the second experimental group received nine 90-minute sessions of tolerance of ambiguity training based on the cognitive-behavioral approach, while the control group received no training. Data were collected using the Solomon and Rothblum (1984) Academic Procrastination Questionnaire and analyzed using repeated measures ANOVA and Bonferroni post-hoc test in SPSS-25.
Findings: The findings indicated significant differences between groups in terms of reducing students' academic procrastination. Both the instructional mental imagery and tolerance of ambiguity training methods significantly reduced academic procrastination in the post-test and follow-up stages compared to the control group (P<0.05). Moreover, there was no significant difference between the instructional mental imagery and tolerance of ambiguity training methods in reducing students' academic procrastination (P>0.05).
Conclusion: Given the effectiveness of both instructional mental imagery and tolerance of ambiguity training methods in reducing students' academic procrastination, school counselors and psychologists can utilize these methods alongside other educational approaches to reduce academic procrastination.
تدوین الگوی گرایش به تفکر انتقادی با تأکید بر کارکردهای اجرایی و سبک یادگیری در دانشجویان تحصیلات تکمیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
414 - 423
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از انجام این مطالعه تدوین الگوی گرایش به تفکر انتقادی با تأکید بر کارکردهای اجرایی و سبک یادگیری در دانشجویان تحصیلات تکمیلی بود.روش شناسی: روش پژوهش حاضر مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش، دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشته روانشناسی سال ۱۳۹۸-۱۳۹۹ بودند که ۲۷۴ نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. به علت شیوع پاندمی کووید-۱۹، داده ها با استفاده از پرسشنامه های الکترونیکی در شبکه های اجتماعی مجازی جمع آوری شدند. برای جمع آوری داده ها از ابزارهای مقیاس گرایش به تفکر انتقادی (ریکتر، ۲۰۰۳)، پرسشنامه توانایی های شناختی (وحید نجاتی، ۱۳۹۲)، پرسشنامه استاندارد فرآیند رویکرد مطالعه دو عاملی (بیگز و همکاران، ۲۰۰۱)، دشواری در تنظیم هیجان (گراتز و رومر، ۲۰۰۴)، پرسشنامه جرأت ورزی ساده راتوس (مک کورمیک، ۱۹۸۴)، پرسشنامه روحیه پرسشگری (حیدری، ۱۳۹۲) و مقیاس مهارت های ارتباطی (کویین دام، ۲۰۰۴) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها، از تحلیل مسیر روش معادلات ساختاری نرم افزار لیزرل ۸.۸ استفاده شد.یافته ها: یافته ها نشان داد اثر مستقیم کارکردهای اجرایی بر گرایش به تفکر انتقادی برابر با ۳۸% و سبک یادگیری سطحی برابر با ۳۳%- و سبک یادگیری عمیق برابر با ۳۱% در سطح ۰۱% معنادار هستند. از میان متغیرهای برون زا فقط اثر مستقیم روحیه پرسشگری برابر با ۵۹% در سطح ۰۱% و مهارت ارتباطی برابر با ۱۸% در سطح ۰۵% بر گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان معنادار است. جرأت ورزی برابر با ۱۴% و تنظیم هیجان برابر با ۰۴% اثر مستقیم بر گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان نداشته است.نتیجه گیری: در بررسی اثر غیرمستقیم متغیرهای مستقل، هر چهار متغیر با نقش واسطه ای کارکردهای اجرایی و سبک یادگیری بر گرایش به تفکر انتقادی مؤثر هستند. بنابراین، اثرگذاری هر چهار متغیر مستقل با واسطه گری متغیرهای میانجی بر متغیر وابسته تأیید شد. درنهایت، یافته ها نشان داد که مدل مفهومی نهایی از برازش نسبتاً مطلوبی برخوردار است.
ارائه مدل توسعه حرفه ای معلمان دوره دوم مقطع متوسطه مبتنی بر نظارت بالینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳
158 - 171
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف طراحی و ارائه مدل توسعه حرفه ای معلمان دوره دوم مقطع متوسطه مبتنی بر نظارت بالینی انجام شد. روش شناسی: این تحقیق از نظر هدف، بنیادی-کاربردی و به لحاظ روش شناسی، کیفی به روش تحلیل مضمون بود. جامعه آماری این پژوهش شامل اساتید دانشگاه و مسئولین باسابقه در آموزش وپرورش بود که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها، از مصاحبه های نیمه ساختاریافته، پرسشنامه های محقق ساخته و اسناد و مدارک علمی استفاده شد. در بخش تحلیل داده ها، از کدگذاری نظری مبتنی بر تحلیل مضمون با استفاده از نرم افزار MAXQDA بهره گرفته شد. همچنین برای سنجش اعتبار یافته ها، از روش بازآزمون و اعتبارسنجی استفاده شد. یافته ها: نتایج این پژوهش نشان داد که توسعه حرفه ای معلمان دوره دوم مقطع متوسطه شامل مؤلفه های شناختی-فردی (مانند خودشناسی و دانش موضوعی)، اجتماعی (مانند توسعه نگرشی و علایق)، و مدیریتی-رهبری (مانند توسعه مدیریت کلاس و رهبری در محیط آموزش) است. همچنین، ابعاد تأثیرگذار شامل معلم (مسئولیت پذیری فردی و اجتماعی و مهارت ارتباطی)، مدیریت مدرسه (حمایت مدیریت و رهبری مشارکتی)، و برنامه درسی (محتوای درسی و فرصت یادگیری) بودند. ابعاد تأثیرپذیر شامل توانمندسازی علمی، تفکری و عملکردی و یادگیری مشارکتی و نظارت محور بود. از طرفی، موانع پیاده سازی شامل چالش های آموزشی و مدیریتی شناسایی شدند. نتیجه گیری: مدل مفهومی طراحی شده در این پژوهش به عنوان چارچوبی جامع و معتبر برای توسعه حرفه ای معلمان دوره دوم متوسطه مبتنی بر نظارت بالینی معرفی شد که می تواند در بهبود عملکرد معلمان و افزایش کیفیت تدریس در این دوره تحصیلی تأثیرگذار باشد.
طراحی مدل هویت جمعی بر اساس شایستگی اجتماعی با نقش میانجی خودکارآمدی در دانشجویان استان قم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳
109 - 118
حوزههای تخصصی:
هدف: با توجه به اهمیت هویت جمعی در انجام فعالیت های گروهی و اجتماعی، این مطالعه با هدف طراحی مدل هویت جمعی بر اساس شایستگی اجتماعی با نقش میانجی خودکارآمدی در دانشجویان انجام شد. روش: مطالعه حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه پژوهش، همه دانشجویان رشته روانشناسی مقطع کارشناسی دانشگاه آزاد اسلامی استان قم در سال تحصیلی 1402-1401 بودند. حجم نمونه این مطالعه 500 نفر بودند که پس از بررسی ملاک های ورود به مطالعه با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با پرسشنامه های هویت جمعی (Hezarjaribi and Lohrasbi, 2011)، شایستگی اجتماعی (Felner et al, 1990) و خودکارآمدی (Sherer et al, 1982) گردآوری و برای تحلیل آنها از روش های ضرایب همبستگی پیرسون و مدل یابی معادلات ساختاری در نرم افزارهای SPSS-27 و AMOS-24 استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که هویت جمعی، شایستگی اجتماعی و خودکارآمدی در دانشجویان همبستگی مثبت و معنادار داشتند (01/0P<). همچنین، مدل هویت جمعی بر اساس شایستگی اجتماعی با نقش میانجی خودکارآمدی در دانشجویان دارای برازش مناسبی بود و در این مدل متغیر شایستگی اجتماعی بر خودکارآمدی و هویت جمعی دانشجویان و متغیر خودکارآمدی بر هویت جمعی آنان اثر مستقیم و معنادار و شایستگی اجتماعی با نقش میانجی خودکارآمدی بر هویت جمعی دانشجویان اثر غیرمستقیم و معنادار داشت (05/0P<). نتیجه گیری: طبق نتایج پژوهش حاضر، مشاوران و روانشناسان برای بهبود هویت جمعی در دانشجویان می توانند میزان شایستگی اجتماعی و خودکارآمدی آنان را از طریق کارگاه های آموزشی ارتقاء دهند.
تدوین الگوی آموزش چند بعدی با هدف ارتقاء عملکرد تحصیلی و با تاکید بر ساحت های تربیت اجتماعی- سیاسی، روانشناختی و معنوی- اخلاقی دانش آموزان دوره دوم متوسطه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳
172 - 192
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر تدوین الگوی آموزش چندبعدی با هدف ارتقاء عملکرد تحصیلی و با تاکید بر ساحت های تربیت اجتماعی- سیاسی، روانشناختی و معنوی- اخلاقی دانش آموزان دوره دوم متوسطه بود. روش شناسی: روش پژوهش حاضر، از نوع تحقیقات اکتشافی بود که ماهیت کیفی دارند. در این پژوهش با استفاده از نظریه داده بنیاد و انجام مصاحبه، مولفه های الگوی مناسب آموزش چندبعدی با هدف ارتقاء عملکرد تحصیلی و با تاکید بر ساحت های تربیت اجتماعی- سیاسی، روانشناختی و معنوی- اخلاقی دانش آموزان دوره دوم متوسطه استخراج گردید. جامعه پژوهش شامل مسئولان اجرایی آموزش و پرورش (با داشتن حداقل 7 سال سابقه کار در سطوح مختلف حوزه های اداری و اجرایی آموزش و پرورش در سطوح مختلف وزارتخانه تا مدرسه با اولویت فعالیت در حوزه آموزش متوسطه) و متخصصان و برنامه ریزان آموزشی تعلیم و تربیت (با مدرک دکتری در رشته های فلسفه تعلیم و تربیت، مدیریت آموزشی، برنامه ریزی درسی و روانشناسی) استان مازندران بود که در بازه زمانی 1403-1402 مشغول به فعالیت بودند. بنابراین روش نمونه گیری پژوهش حاضر، نمونه گیری هدفمند بود که در نهایت بر اساس اشباع نظری 12 نفر به عنوان نمونه شرکت کردند. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد شرایط علی آموزش چندبعدی با هدف ارتقاء عملکرد تحصیلی و با تاکید بر ساحت های تربیت اجتماعی-سیاسی، روانشناختی و معنوی-اخلاقی دانش آموزان شامل علل علمی-آموزشی، علل اجتماعی-سیاسی، علل روانشناختی و علل معنوی-اخلاقی؛ شرایط زمینه ای آموزش چندبعدی با هدف ارتقاء عملکرد تحصیلی و با تاکید بر ساحت های تربیت اجتماعی-سیاسی، روانشناختی و معنوی-اخلاقی دانش آموزان شامل زیرساخت های اقتصادی، زیرساخت های آموزشی و زیرساخت های فرهنگی؛ شرایط مداخله گر آموزش چندبعدی با هدف ارتقاء عملکرد تحصیلی و با تاکید بر ساحت های تربیت اجتماعی-سیاسی، روانشناختی و معنوی-اخلاقی دانش آموزان شامل موانع آموزشی، موانع انسانی، و موانع اجتماعی-فرهنگی و موانع اقتصادی؛ پیامدهای آموزش چندبعدی با هدف ارتقاء عملکرد تحصیلی و با تاکید بر ساحت های تربیت اجتماعی-سیاسی، روانشناختی و معنوی-اخلاقی دانش آموزان شامل پیامدهای علمی-آموزشی، اجتماعی-سیاسی، اعتقادی-اخلاقی و روانشناختی؛ راهبردهای آموزش چندبعدی با هدف ارتقاء عملکرد تحصیلی و با تاکید بر ساحت های تربیت اجتماعی-سیاسی، روانشناختی و معنوی- اخلاقی دانش آموزان شامل راهبردهای آموزشی، راهبردهای اجتماعی-سیاسی و راهبردهای اعتقادی-اخلاقی و راهبردهای روانشناختی می باشند. نتایج دلفی فازی نشان داد تمامی مفاهیم مربوط به مدل پارادایمی آموزش چندبعدی با هدف ارتقاء عملکرد تحصیلی و با تاکید بر ساحت های تربیت اجتماعی- سیاسی، روانشناختی و معنوی- اخلاقی دانش آموزان دوره دوم متوسطه دارای آستانه پذیرش بالای 7/0 بود و مولفه های شناسایی شده برای مدل پارادایمی تأیید گردید. نتیجه گیری: این الگو می تواند به عنوان راهنمایی برای برنامه ریزی آموزشی، بهبود زیرساخت های آموزشی و فرهنگی و نیز توسعه استراتژی های آموزشی و تربیتی مورد استفاده قرار گیرد.
ارائه مدل مطلوب آموزش سواد رسانه ای دیجیتالی دوره ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳
261 - 274
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف این پژوهش ارائه یک مدل مطلوب برای آموزش سواد رسانه ای دیجیتالی در دوره ابتدایی بود. روش شناسی: پژوهش حاضر از نوع کاربردی و با رویکرد آمیخته (کیفی-کمی) است. در مرحله اول، داده ها از طریق مصاحبه های نیمه ساختمند با 21 متخصص جمع آوری و با روش کدگذاری باز، محوری و انتخابی تحلیل شد. در مرحله دوم، مدل تهیه شده به 97 متخصص ارائه و اعتبار آن با استفاده از پرسش نامه و روش دلفی تأیید شد. یافته ها: نتایج نشان داد که مؤلفه های انتقال، کاربری و توانمندی دیجیتال، مبانی کامپیوتر، مهارت مبانی آنلاین، مهارت پردازش کلمه، مهارت صفحات گسترده، مهارت پایگاه داده، مهارت ارائه، مهارت امنیت، نرم افزارهای مخرب، امنیت شبکه، استفاده ایمن وب، ارتباطات و مدیریت ایمن داده ها از اهمیت بالایی برخوردارند. این مؤلفه ها با تأیید متخصصان، اعتبار بالایی دارند و نشان دهنده ضرورت ادغام سواد دیجیتال در برنامه درسی مدارس ابتدایی است. نتیجه گیری: پژوهش حاضر نشان می دهد که آموزش سواد دیجیتال در دوره ابتدایی نقش مهمی در توانمندسازی دانش آموزان و آماده سازی آن ها برای چالش های دنیای دیجیتال دارد. ادغام سواد دیجیتال در برنامه درسی و برگزاری دوره های آموزشی برای معلمان از جمله اقداماتی است که می تواند به بهبود کیفیت آموزش و یادگیری دانش آموزان کمک کند. این نتایج می تواند به تدوین سیاست های آموزشی مناسب در راستای تقویت سواد دیجیتال در مدارس کمک کند.
طراحی و اعتباریابی الگوی مطلوب برنامه درسی جامعه شناسی دوره دوم متوسطه بر اساس آینده پژوهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳
289 - 301
حوزههای تخصصی:
هدف: طرحی برنامه درسی و اعتباریابی آن نقش مهمی در بهبود برنامه درسی دارد و استفاده از رویکرد آینده پژوهی می تواند در این زمینه کمک زیادی کند. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف طراحی و اعتباریابی الگوی مطلوب برنامه درسی جامعه شناسی دوره دوم متوسطه بر اساس آینده پژوهی انجام شد.
روش شناسی: این مطالعه از نظر هدف، کاربردی و از نظر شیوه اجرا، اکتشافی بود. جامعه پژوهش خبرگان و صاحب نظران علوم تربیتی، برنامه درسی و جامعه شناسی و سرگروه های آموزشی و معلمان درس جامعه شناسی بودند که در بخش طراحی 20 نفر از آنها طبق اصل اشباع نظری با روش نمونه گیری هدفمند و در بخش اعتباریابی 30 نفر از آنها با روش نمونه گیری هدفمند به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار پژوهش در بخش طراحی مصاحبه نیمه ساختاریافته و در بخش اعتباریابی پرسشنامه ساخته شده بر اساس مصاحبه بود. همچنین، برای تحلیل داده ها در بخش طراحی از روش تحلیل مضمون و در بخش اعتباریابی از روش نسبت روایی محتوایی استفاده شد.
یافته ها: یافته های تحلیل مضمون پژوهش حاضر نشان داد که الگوی مطلوب برنامه درسی جامعه شناسی دوره دوم متوسطه بر اساس آینده پژوهی از نظر منطق دارای نه مولفه و یک بعد شامل جامعه شناسی یک فعالیت طبیعی و بخشی از زندگی نیازمند تفکر منطقی، از نظر فعالیت های یادگیری دارای سه مولفه و یک بعد شامل جامعه شناسی یک فعالیت روزمره زندگی نیازمند مشارکت، از نظر نقش معلم دارای سه مولفه و یک بعد شامل کاوشگری معلم و ترغیب دانش آموزان به کاوشگری، از نظر منابع و مواد آموزشی دارای سه مولفه و سه بعد شامل تأمین منابع و امکانات لازم برای آینده پژوهی، تأمین منابع و امکانات لازم برای تفکر پژوهشی و توجه به منابع و مواد یادگیری متنوع، از نظر گروه بندی دارای چهار مولفه و دو بعد شامل گروه بندی برای آینده پژوهشی و همیاری و مشارکت فعال، از نظر مکان و محیط یادگیری دارای دو مولفه و یک بعد شامل مکان آموزشی آرامش بخش برای ترغیب دانش آموزان به یادگیری، از نظر زمان دارای دو مولفه و یک بعد شامل قراردادن زمان کافی برای برنامه درسی جامعه شناسی و از نظر سنجش و ارزیابی دارای دو مولفه و یک بعد شامل توجه عمیق به شرکت مستمر در آینده پژوهی و حل مسئله بود. همچنین، یافته های نسبت روایی محتوایی پژوهش حاضر نشان داد که الگوی مطلوب برنامه درسی جامعه شناسی دوره دوم متوسطه بر اساس آینده پژوهی از نظر منطق، فعالیت های یادگیری، نقش معلم، منابع و مواد آموزشی، گروه بندی، مکان و محیط یادگیری، زمان و سنجش و ارزیابی دارای اعتبار مناسب و برابر یا بالاتر از 80/0 بود.
نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش حاضر، جهت بهبود برنامه درسی جامعه شناسی دوره دوم متوسطه بر اساس آینده پژوهی می توان از طریق ابعاد و مولفه های شناسایی شده در زمینه های منطق، فعالیت های یادگیری، نقش معلم، منابع و مواد آموزشی، گروه بندی، مکان و محیط یادگیری، زمان و سنجش و ارزیابی بهره برد.
Investigating the Factors Influencing the Teaching of Technical and Practical Courses in the College of Art in Iraq(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
iranian journal of educational sociology, Vol ۷, Number ۳ (۲۰۲۴)
105 - 114
حوزههای تخصصی:
Purpose: The objective of this study was to investigate the factors influencing the teaching of technical and practical courses in the College of Art in Iraq.
Methodology: This applied-developmental study employed a survey-cross-sectional design. The statistical population consisted of art teachers in technical and vocational programs in Iraq, with a sample size of 188 teachers selected through cluster-random sampling. Data collection was conducted using a questionnaire validated for face and construct validity, and reliability was confirmed with Cronbach's alpha coefficients exceeding 0.7. Data analysis was performed using SPSS and Smart PLS software to examine the relationships between variables.
Findings: The analysis revealed that strategic teaching planning significantly impacts educational, social, and individual outcomes. The contexts of technical and practical education and the teaching methods used in these courses significantly influence strategic teaching planning. Additionally, educational, human, and organizational factors were found to have a notable impact on the teaching of technical and practical courses. However, the traditional education system negatively affected strategic teaching planning. These findings align with previous research highlighting the importance of strategic planning, adaptive teaching methods, and the integration of modern technologies in improving educational outcomes.
Conclusion: Strategic teaching planning is crucial for enhancing educational, social, and individual outcomes in technical and practical courses. Educational contexts, teaching methods, and various influencing factors must be considered to develop effective strategic plans. The traditional education system's rigidity poses challenges to effective teaching planning, suggesting a need for more flexible and innovative approaches. These insights provide valuable recommendations for educators and policymakers to improve the quality of technical and practical education in the arts.
تحلیل کانونی رابطه سبک های هویت با خودناتوان سازی در دانش آموزان دبیرستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
236 - 245
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه سبک های هویت و خودناتوان سازی با استفاده از تحلیل همبستگی کانونی انجام شد.
روش شناسی: طرح پژوهش حاضر از نوع توصیفی- همبستگی بود و از تحلیل همبستگی کانونی برای بررسی روابط میان دو مجموعه از متغیر پیش بین (سبک های هویت) و ملاک (ابعاد خودناتوان سازی) استفاده شد. جامعه آماری پژوهش را دانش آموزان دوره متوسطه دوم شهر بجنورد تشکیل می دادند. تعداد 210 نفر از این دانش آموزان با روش نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند. گردآوری داده ها با پرسشنامه سبک های هویت (برزونسکی، 1992) و مقیاس خودناتوان سازی (جونز و رودوالت، 1982) انجام شد. تحلیل داده ها با ضریب همبستگی پیرسون و همبستگی کانونی و با استفاده از نرم افزار SPSS.27 انجام شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که میان سبک های هویت و ابعاد خودناتوان سازی رابطه معناداری وجود دارد. واریانس مشترک سبک های هویت و خودناتوان سازی 28 درصد بود. بیشترین اهمیت در تابع سبک های هویت به هویت اطلاعاتی (81/0) و در تابع خودناتوان سازی به خودناتوان سازی ادعایی اختصاص داشت (99/0-).
بحث و نتیجه گیری: در مجموع به نظر می رسد، پردازش اطلاعات مربوط به هویت می تواند بر میزان استفاده از راهبردهای خودناتوان سازی تأثیر داشته باشد و نوجوانانی که هویت اطلاعاتی و هنجاری داشته و از تعهد هویت بالایی برخوردارند از رفتارهای خودناتوان ساز کمتر استفاده می کنند.
طراحی الگوی آموزش مجازی کارآمد در دانشگاه فرهنگیان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
280 - 294
حوزههای تخصصی:
هدف: با توجه به رشد و تحول فناوری اطلاعات و ارتباطات، شیوه های آموزش نیز تغییرهای گسترده ای کرده اند. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف طراحی الگوی آموزش مجازی کارآمد در دانشگاه فرهنگیان انجام شد. روش شناسی: این پژوهش از نظر هدف و شیوه اجرا به ترتیب کاربردی و توصیفی از نوع اکتشافی بودند. جامعه مطالعه حاضر همه مدیران و اساتید دانشگاه های فرهنگیان استان خراسان رضوی شامل شش پردیس در سال 1400 بودند. نمونه های پژوهش حاضر طبق اصل اشباع نظری 13 نفر تعیین که پس از بررسی ملاک های ورود به مطالعه با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. داده های این مطالعه با مصاحبه نیمه ساختاریافته جمع آوری (روایی با روش مثلث سازی تایید و پایایی با روش ضریب کاپای کوهن 87/0 به دست آمد) و با روش های تحلیل مضمون و سه دور دلفی تحلیل شدند. یافته ها: طبق تحلیل مصاحبه ها، الگوی آموزش مجازی کارآمد در دانشگاه فرهنگیان 71 مضمون فرعی در قالب 12 مضمون اصلی داشت. در این مطالعه، مضمون های اصلی شامل عوامل پداگوژیکی، عوامل تکنولوژیکی، عوامل سازمانی، مدیریت یکپارچه، آینده نگری، کیفیت آموزشی هدفمند، سنجش پذیری، انعطاف پذیری در آموزش، خدمات پشتیبانی، مدیریت دانش، سهولت دسترسی و اطلاعات و محتوا بودند. همچنین، پس از راند اوّل دلفی تعداد 9 مضمون فرعی و پس از راند دوّم دلفی تعداد 6 مضمون فرعی از الگوی آموزش مجازی کارآمد در دانشگاه فرهنگیان حذف شد و در راند سوّم دلفی همه مضمون های فرعی مناسب ارزیابی شدند. در نتیجه، الگوی نهایی آموزش مجازی کارآمد در دانشگاه فرهنگیان 56 مضمون فرعی در قالب 12 مضمون اصلی داشت که الگوی مضمون های اصلی آن ترسیم شد. بحث و نتیجه گیری: مدیران، مسئولان و برنامه ریزان دانشگاه فرهنگیان طبق الگوی طراحی شده آموزش مجازی کارآمد در دانشگاه فرهنگیان می توانند شرایط را برای بهبود وضعیت موجود آموزش به ویژه آموزش مجازی در این دانشگاه ارتقاء ببخشند.
The Linkage Between University Students’ Academic Engagement and Academic Support: The Mediating Role of Psychological Capital(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Purpose: Despite the importance of university students' academic engagement and the role of academic support in facilitating their success, there appears to be a dearth of research investigating the mediating effect of psychological capital in this relationship, highlighting a significant gap in the existing literature.
Methodology: This research was quantitative on the basis of the natural and general features and employed a descriptive-correlational approach based on the structural equation model (SEM). The statistical population of the research included all undergraduate students of Farhangian University of Kerman, approximately 2100 students. Out of this statistical population, 677 participants responded to the online survey. The sampling method was convenience sampling and the data was collected in the first semester of the academic year 1401-1402 (From Aban to Azar). Sands and Plunkett’s (2005) academic support scale, Reeve and Tseng’s (2011) academic engagement scale, and Luthans and Avolio’s (2007) psychological capital scale were used to gather data. The statistical analyses were conducted with SPSS 23.0 and AMOS 23.0. Confirmatory factor analysis (CFA) supported the validity of the scales used in the Iranian tertiary context. Correlational results indicated that the relationships among main research variables were significant.
Findings: Structural equation modelling (SEM) indicated that psychological capital mediated the linkage between academic support and academic engagement (β = 0.58, p < 0.01). The results also revealed that academic support (β = 0.69, p < 0.01) and psychological capital (β = 0.39, p < 0.01) were predictive of university students’ academic engagement.
Conclusion: The findings of this study indicated that providing academic support has the potential to influence students' psychological capital, resulting in their active engagement and participation in educational and learning endeavors. The limitations of this study and the future directions will be discussed.
Identifying the Competency Model Dimensions of Faculty Members (Case Study: Farhangian Universities in Tehran)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
iranian journal of educational sociology, Vol ۷, Number ۲ (۲۰۲۴)
132 - 139
حوزههای تخصصی:
Purpose: The objective of this study was to identify and delineate the competency model dimensions essential for faculty members at Farhangian Universities in Tehran. This research aimed to explore the specific competencies necessary to enhance the effectiveness and professional development of faculty in an educational setting.
Methodology: This qualitative study employed semi-structured interviews to gather data from 29 faculty members across various departments at Farhangian Universities in Tehran. Participants were selected using purposive sampling to ensure a diverse representation of experiences and perspectives. Theoretical saturation was achieved to ensure the comprehensiveness of the data collected. Thematic analysis was used to analyse the interview transcripts and identify key themes and categories representing faculty competencies.
Findings: Five main themes representing essential faculty competencies were identified: ethical competencies, scientific competencies, research competencies, communication competencies, and information technology competencies. Each theme comprised several categories detailing specific competencies, such as individual integrity, pedagogical expertise, research skills, interpersonal communication, and technological proficiency.
Conclusion: The study highlighted a comprehensive set of competencies required by faculty members at Farhangian Universities in Tehran to effectively fulfill their educational roles. These competencies span across ethical considerations, scientific knowledge, research capabilities, communication skills, and technological adeptness. Addressing these competencies through targeted development programs could significantly enhance faculty performance and, consequently, student learning outcomes.
ساخت و هنجاریابی پرسشنامه رهبری هم افزا در مدیران هنرستان های فنی وحرفه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
193 - 203
حوزههای تخصصی:
هدف: سبک رهبری هم افزا در اجرای استانداردهای کیفیت در مدارس نقش مهمی دارد. هدف پژوهش حاضر ساخت و هنجاریابی پرسشنامه رهبری هم افزا در مدیران هنرستان های فنی وحرفه ای بود. روش شناسی: روش پژوهش کمی از نوع مطالعات همبستگی بود. جامعه پژوهش معلمان هنرستان های فنی و حرفه ای استان تهران در سال تحصیلی 1401- 1400 بودند. با روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای نسبتی براساس جنسیت و طبقات جامعه و بر مبنای فرمول کوکران، یک نمونه به حجم 364 معلم انتخاب شد. برای گردآوری داده ها از ابزار محقق ساخته ی رهبری هم افزا 20 گویه ای و ابزار دوسوتوانی سازمانی جانسن (2006) استفاده شد. به منظور بررسی ساختار عاملی و روایی سازه پرسشنامه از تکنیک های نسبت روایی محتوا، تحلیل عاملی اکتشافی و تأییدی، و روایی همگرا و واگرا و برای بررسی پایایی پرسشنامه از روش آلفای کرانباخ و پایایی ترکیبی بوسیله نرم افزارهای SPSS25 و LISREL10.30 استفاده شد. یافته ها: براساس یافته ها 4 عامل و 20 گویه برای سنجش رهبری هم افزا مدیران آموزشی هنرستان های فنی و حرفه ای طراحی و ساخته شد. روایی محتوایی ابزار (7585/0) بر اساس نظر متخصصان تأیید شد. در تحلیل عاملی اکتشافی چهار عامل ساختار سازمانی، عوامل برون سازمانی، رفتار رهبری و نگرش ها، باورها و ارزش ها با مقدار ویژه ی بالاتر از یک مشاهده شد که قادر به تبیین 71 درصد واریانس رهبری هم افزا بودند. نتایج حاصل از تحلیل عاملی تأییدی نشان داد که شاخص های برازش پرسشنامه مناسب و مطلوب هستند و پرسشنامه دارای روایی مطلوب می باشد. همچنین براساس درصد واریانس تبیین شده ی مطلوب 63 درصد در تحلیل عاملی تأییدی مرتبه دوم، قدرت پرسشنامه در تبیین واریانس رهبری هم افزا تأیید شد. روایی همگرا (6304/0) و واگرا (794/0)، آلفای کرانباخ (936/0) و پایایی ترکیبی (95/0) پرسشنامه نیز بیانگر روایی و پایایی مناسب ابزار رهبری هم افزا بودند. نتیجه گیری: پژوهشگران می توانند از پرسشنامه ی طراحی شده جهت سنجش رهبری هم افزا و ارتقای مهارت-های رهبری در مدیران آموزشی هنرستان های فنی و حرفه ای، به عنوان یک ابزار استاندارد استفاده کنند.
طراحی مدل مدیریت بلوغ تکنولوژی آموزشی در مدارس ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
314 - 326
حوزههای تخصصی:
هدف: تکنولوژی آموزشی و مدیریت آن نقش مهمی در بهبود وضعیت آموزشی دارد. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف طراحی مدل مدیریت بلوغ تکنولوژی آموزشی در مدارس ایران انجام شد.
روش: این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر شیوه اجرا، آمیخته (کیفی و کمّی) بود. جامعه آماری پژوهش در بخش کیفی خبرگان حوزه مدیریت آموزشی و تکنولوژی آموزشی و مدیران مناطق آموزش وپرورش شهر تهران در سال 1400 بودند. نمونه این بخش تعداد 14 نفر بودند که این تعداد طبق اصل اشباع نظری و با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. جامعه آماری پژوهش در بخش کمّی مدیران و معلمان دوره دوم متوسطه منطقه 19 شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بودند. نمونه این بخش تعداد 169 نفر بودند که این تعداد طبق فرمول کوکران و با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش در بخش کیفی مصاحبه نیمه ساختاریافته و در بخش کمّی پرسشنامه محقق ساخته بود که شاخص های روان سنجی آنها مورد بررسی و تایید قرار گرفت. داده های این مطالعه در بخش کیفی با روش تحلیل مضمون در نرم افزار MAXQDA-12 و داده های این مطالعه در بخش کمّی با روش مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزارهای SPSS-22 و LISREL-8.8 تحلیل شدند.
یافته ها: در بخش کیفی، یافته های این پژوهش نشان داد که برای مدیریت بلوغ تکنولوژی آموزشی در مدارس ایران 55 مضمون پایه، 15 مضمون سازمان دهنده و 4 مضمون فراگیر شناسایی شد؛ به طوری که شامل مضامین فراگیر مدیریت دانش تکنولوژی آموزشی (با 5 مضمون سازمان دهنده فراگیری دانش تکنولوژی آموزشی، اشتراک گذاری دانش تکنولوژی آموزشی، کاربرد دانش تکنولوژی آموزشی، تحلیل دانش تکنولوژی آموزشی و ارزیابی دانش تکنولوژی آموزشی)، منابع و امکانات تکنولوژی آموزشی (با 3 مضمون سازمان دهنده منابع انسانی، منابع فیزیکی و محتوای آموزشی)، کنترل و هماهنگی بر تکنولوژی آموزشی (با 3 مضمون سازمان دهنده هماهنگی بین سیاست های آموزشی، هماهنگی بین همکاران و نظارت و کنترل بر نحوه اجرا) و زیرساخت های تکنولوژی آموزشی (با 4 مضمون سازمان دهنده زیرساخت های فناوری، زیرساخت های مالی، زیرساخت های دانشی و زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی) بودند. در بخش کمّی، یافته های این پژوهش که مدل مدیریت بلوغ تکنولوژی آموزشی در مدارس ایران بر هر چهار عامل مدیریت دانش تکنولوژی آموزشی، منابع و امکانات تکنولوژی آموزشی، کنترل و هماهنگی بر تکنولوژی آموزشی و زیرساخت های تکنولوژی آموزشی اثر مستقیم و معنی دار داشت (P<0.05).
نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش حاضر، جهت بهبود مدیریت بلوغ تکنولوژی آموزشی در مدارس ایران می توان زمینه را برای تحقق و بهبود مدیریت دانش تکنولوژی آموزشی، منابع و امکانات تکنولوژی آموزشی، کنترل و هماهنگی بر تکنولوژی آموزشی و زیرساخت های تکنولوژی آموزشی فراهم نمود.
تبیین پدیده فرسودگی تحصیلی دانش آموزان بر اساس نقش اهمال کاری تحصیلی و کمال گرایی والدین (مطالعه مورد دانش آموزان دوره متوسطه شهر قم)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳
98 - 108
حوزههای تخصصی:
هدف: فرسودگی تحصیلی در دانش آموزان باعث افت سایر عملکردهای تحصیلی می شود. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف تبیین پدیده فرسودگی تحصیلی دانش آموزان بر اساس نقش اهمال کاری تحصیلی و کمال گرایی والدین انجام شد.روش شناسی: این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه پژوهش همه دانش آموزان دختر و پسر دوره متوسطه اول و دوم شهر قم در سال تحصیلی 1401-1400 بودند که بر اساس جدول کرجسی و مورگان تعداد 384 نفر از آنها با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش حاضر شامل پرسشنامه های فرسودگی تحصیلی (ماسلاچ و جکسون، 1981)، اهمال کاری تحصیلی (سولومون و راثبلوم، 1984) و کمال گرایی (فراست و همکاران، 1990) بودند و داده های حاصل از آن با روش های ضرایب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه با مدل گام به گام در نرم افزار SPSS تحلیل شدند.یافته ها: یافته های مطالعه حاضر نشان داد که اهمال کاری تحصیلی دانش آموزان و کمال گرایی والدین با فرسودگی تحصیلی دانش آموزان دوره متوسطه همبستگی مثبت و معنادار داشت (01/0P<). همچنین، اهمال کاری تحصیلی دانش آموزان و کمال گرایی والدین توانستند 12 درصد از تغییرهای فرسودگی تحصیلی دانش آموزان را تبیین نمایند که سهم اهمال کاری تحصیلی بیشتر از کمال گرایی بود (05/0P<).نتیجه گیری: با توجه به نقش موثر اهمال کاری تحصیلی دانش آموزان و کمال گرایی والدین در تبیین فرسودگی تحصیلی دانش آموزان دوره متوسطه، برنامه ریزی جهت کاهش فرسودگی تحصیلی آنان از طریق کاهش اهمال کاری تحصیلی دانش آموزان و کمال گرایی والدین ضروری است.
سنتزپژوهی مطالعات مربوط به سلامت اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
119 - 130
حوزههای تخصصی:
هدف: با توجه به نقش و اهمیت سلامت اجتماعی در بهبود وضعیت جوامع، پژوهش حاضر با هدف سنتزپژوهی مطالعات مربوط به سلامت اجتماعی انجام شد. روش: این مطالعه از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا کیفی طبق رویکرد سنتزپژوهی بود. جامعه پژوهش همه مقاله ها و پایان نامه های مرتبط با حیطه پژوهش (سلامت اجتماعی) سال های 2010 الی 2022 در پایگاه های معتبر داخلی و خارجی به تعداد 94 مورد بودند که با توجه به ملاک های ورود به مطالعه تعداد 20 مورد با روش نمونه گیری هدفمند به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از روش یادداشت برداری استفاده شد که پایایی آنها با روش ضریب کاپای کوهن 746/0 محاسبه و برای تحلیل آنها از روش کدگذاری استفاده شد. یافته ها: یافته های این مطالعه نشان داد که سلامت اجتماعی دارای 59 مقوله فرعی در 22 مقوله اصلی بود. مقوله های اصلی شامل حمایت اجتماعی، دین داری، سرمایه اجتماعی، طبقه اجتماعی، امنیت اجتماعی، اعتماد اجتماعی، مهارت های ارتباطی، کیفیت زندگی، شبکه های اجتماعی، سبک زندگی، اوقات فراغت، شکوفایی اجتماعی، انسجام اجتماعی، پذیرش اجتماعی، مشارکت اجتماعی، پایگاه اجتماعی- اقتصادی، گشودگی، احساس آنومی، متغیرهای دموگرافیک، رضایت از زندگی، تعهد اجتماعی و مسئولیت اجتماعی بودند. نتیجه گیری: طبق مقوله های اصلی و فرعی شناسایی شده در این پژوهش، متخصصان و برنامه ریزان می توانند گام موثری در جهت بهبود سلامت اجتماعی افراد بردارند.
بررسی جامعه شناختی تاثیر عوامل فرهنگی بر بازتولید هویت ملی در دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی آموزش و پرورش دوره ۱۰ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
183 - 192
حوزههای تخصصی:
هدف: بسیاری از صاحب نظران حوزه جامعه شناسی و روان شناسی معتقدند که دوره نوجوانی آغاز مرحله شکل گیری هویت است و یکی از وظایف نهادهای اجتماعی کمک به بازتولید هویت ملی در نسل نوجوان و جوان می باشد. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف بررسی جامعه شناختی تاثیر عوامل فرهنگی بر بازتولید هویت ملی در دانش آموزان انجام شد.
روش: این مطالعه از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا مقطعی از نوع همبستگی بود. جامعه پژوهش کلیه نوجوانان 16-13 سال استان کهگیلویه و بویراحمد به تعداد 51339 نفر بودند که حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران 400 نفر در نظر گرفته شد و این تعداد با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه محقق ساخته (93 سوالی) بود که روایی صوری و محتوایی آن تایید و پایایی آن با روش آلفای کرونباخ بالاتر از 70/0 برآورد شد. داده ها با روش تحلیل مسیر در نرم افزارهای SPSS و AMOS تحلیل شدند.
یافته ها: یافته ها نشان داد که هویت قومی و پایبندی به رسوم با بازتولید هویت ملی در دانش آموزان همبستگی مثبت و معنادار و گسترش فرهنگ تساهل و تسامح، بی سازمانی خانواده و گسترش فضای مجازی با بازتولید هویت ملی در آنان همبستگی منفی و معنادار داشت (P<0.001). همچنین، مدل جامعه شناختی تاثیر عوامل فرهنگی بر بازتولید هویت ملی در دانش آموزان برازش مناسبی داشت و در این مدل، عوامل فرهنگی بر بازتولید هویت ملی در دانش آموزان تاثیر مستقیم و معنادار داشت (P<0.001).
نتیجه گیری: طبق نتایج این مطالعه، عوامل فرهنگی تاثیر معناداری بر بازتولید هویت ملی در دانش آموزان داشتند. بنابراین، برای بازتولید هویت ملی در دانش آموزان می توان زمینه بهبود عوامل فرهنگی را مهیّا ساخت.
Evaluation of the Quality of the Elementary Education Program at Farhangian University Based on the CIPP Model(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Purpose: One of the fields with the highest number of students at Farhangian University is Primary Education. Therefore, the purpose of this study was to evaluate the quality of the Primary Education program at Farhangian University based on the CIPP model.
Methodology: This study was applied in terms of objective and descriptive-survey in terms of implementation method. The study population included faculty members, educational group managers, and graduates of Primary Education from Farhangian University campuses in Tehran province during 2019-2022, and primary school principals in Tehran city in 2022. The sample size was estimated to be 276 individuals (20 faculty members, 6 educational group managers, 200 graduates of Primary Education, and 50 primary school principals) selected through simple random sampling. Data were collected through semi-structured interviews with faculty members and educational group managers and a researcher-made questionnaire filled out by all sample members. The data were analyzed using open, axial, and selective coding methods and examining the desirability of axial and selective codes.
Findings: The findings indicated that for the quality of the Primary Education program at Farhangian University based on the CIPP model, 88 open codes, 31 axial codes, and 7 selective codes were identified.
Conclusion: The results of this study indicated that the status of the Primary Education program at Farhangian University based on the CIPP model was not at a desirable level and improvement of the identified open, axial, and selective codes in this research is necessary for enhancement.
Lived Experiences of Parents with Adolescent Victims in Cyberspace(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
iranian journal of educational sociology, Vol ۷, Number ۱ (۲۰۲۴)
150 - 165
حوزههای تخصصی:
Purpose: In the current era, cyberspace has become one of the most concerning issues that can influence the social and psychological world of humans, leading to adverse outcomes for them. A phenomenon that has recently attracted the attention of parents, researchers, and experts is the victimization of adolescent girls in cyberspace. Accordingly, the purpose of the present study was to identify the factors affecting victimization in cyberspace among adolescent girls, based on the lived experiences of their parents.
Methodology: The research method was qualitative and conducted through thematic analysis. The statistical population included parents of female students victimized in cyberspace in secondary school during the 2023-2024 academic year in the city of Isfahan, and the sampling method was purposive. To collect the factors affecting victimization in cyberspace among adolescent girls, semi-structured interviews were conducted with parents, and theoretical saturation was achieved after interviewing 16 parents. In this study, the Guba and Lincoln (1985) method was employed for validating the findings. Data analysis (coding and theme identification) conducted with MAXQDA software for thematic analysis.
Findings: In this study, 17 basic themes based on mothers' lived experiences and 19 basic themes based on fathers' lived experiences were extracted. From these basic themes, 8 organizing themes were identified: innate characteristics, lack of skills, dependence on the internet, absence of friendly and intimate family relationships, economic pressure, lack of interest in education, and cyber literacy, which were categorized under 3 overarching themes: individual, familial, and environmental.
Conclusion: The study's findings highlight the complex interplay between individual, family, and environmental factors influencing teenage girls' vulnerability in cyberspace. Addressing these factors holistically, through supportive family relationships, educational initiatives, and enhanced digital literacy, is crucial for safeguarding adolescents against online risks.