این مقاله هم تحلیلی بر نظریهٴ اخلاقی نهفته در سرشت تعالیم اسلامی است و هم تأمّلی در اینکه چگونه باید تلقّی های رایج در سنّت زندهٴ تفکّر اسلامی در باب آن را با اقتضائات چالش های معاصر هماهنگ نمود. م ؤلّف به منظور تحصیل هدف اوّل، با تحلیل تعالیم اخلاقی قرآن آغاز می کند. سپس با استفاده از تمایز مفهومی"" غایت گرایانه در مقابل وظیفه گرایانه""، که در نظریهٴ اخلاقی غربی بسیار حائز اهمیّت است، به تحلیل این تعالیم می پردازد و به این نتیجه می رسد که بر اساس دیدگاه اسلامی، «فعل انسان در صورتی مقبولیّت اخلاقی پیدا می کند که آن را ""خالصة لوجه الله"" انجام دهد». از این رو، اسلام به خوبی ملاک غایت گرایانه را با ملاک وظیفه گرایانه سازگار می کند.
مؤلّف در بخش دوّم این مقاله، راهبرد هایی برای آیندهٴ تفکّر اخلاق اسلامی ارائه می کند. این راهبردها عبارتند از: ضرورت تأکید بر روح جهانی اسلام، که به وضوح در قرآن موجود است، که البتّه غالباً در سنّت اسلامی بر آن کمتر تأکید میشود؛ لزوم تفسیری اخلاقی از جهاد؛ و لزوم تمایز بخشیدن اصول بنیادی اسلامی از جنبه های سنّتی ای که مبتنی بر اوضاع و احوال خاصّ فرهنگی میباشند. علاوه بر این، مؤلّف تأکید می کند که چشم انداز انسان دوستانه و آزادی-خواهانه، که از نظر او برای آیندهٴ اخلاق اسلامی ضروری است، همیشه در سنّت شعر عرفان اسلامی وجود داشته است. او با ارائهٴ نمونه های بسیاری از این نوع شعر، استدلال می کند که سنّت عرفانی دوباره باید طلایه دار گردد. اگر به این پیشنهاد مؤلّف و سایر پیشنهادهایش جامهٴ عمل پوشانده شود، اسلام خواهد توانست تا قابلیت اش را در ایفای نقشی اساسی در تمدّن جهانی و در توسعهٴ ""اخلاق عرفی برای عصر جهانی شدن"" که بسیار مورد نیاز است، فعلیّت بخشد.
در عصر اطلاعات، مزیت اصلی در سرمایه دانش نهفته است. دانش در دنیای پیشرفته امروز به سرعت در حال تبدیل شدن به مزیت رقابت اصلی سازمانها میباشد.
روند اوج یافتن نقش دانش، نوآوری و فناوریهای نوین در ایجاد مزیتهای راهبردی و اهمیت یافتن ارزش منابع دانش در اداره سازمانها موجب شده است تا مقوله مدیریت دانش در قلب سیاستهای راهبردی سازمانها جای گیرد.
بر این اساس، توجه ویژه به مدیریت دانش از جهت تحقق اهداف سازمانها ضروری به نظر میرسد و تبیین جایگاه مدیریت دانش و کارکردهای آن در سازمانها از اهداف تحقیق حاضر میباشد. روش پژوهش حاضر کتابخانهای میباشد.
مدیریت دانش میتواند با یکپارچهسازی سرمایههای دانشی سازمانها در بخشهای مختلف و تأثیرگذاری مستقیم بر مفاهیمی مانند مشتریمداری، یادگیری سازمانی، اعتلای فرهنگ سازمانی، رهبری و تصمیمگیری هوشمندانه، بازطراحی فرایندها، تولید دانش جدید و تبدیل دانش ضمنی به صریح، زمینه ارتقای سطح فعالیتها و رسیدن به اهداف موردنظر را به همراه داشته باشد. البته سازمانها بدون داشتن استراتژی مشخصی در استفاده از مدیریت دانش نمیتوانند بهرهای از این کارکردها داشته باشند و میبایست در این خصوص سیاستهای راهبردی تدوین گردد.