فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۴۱ تا ۱۶۰ مورد از کل ۲٬۰۰۶ مورد.
حوزههای تخصصی:
نظریه لارنس ونوتی یکی از نظریه های ارائه شده در زمینه ترجمه ای روان و برجسته است. او با مطرح کردن دوگانه بومی سازی و بیگانه سازی، نحوه حضور مترجم در متن را ارزیابی می کند. از نظر وی، راهبرد بومی سازی با هدف جلوگیری از ورود فرهنگ دیگری صورت می پذیرد و بیگانه سازی در جهت آشنایی مخاطب با ارزش ها و فرهنگ سایر ملل انجام می پذیرد. بررسی و تحلیل مؤلفه های فرهنگی در ترجمه عربی محمد علاءالدین منصور از رمان فارسی ثریاء در اغما اثر اسماعیل فصیح مبتنی بر نظریه نحوه حضور مترجم، مبنی بر راهبردهای آشنایی زدایی و غرابت زدایی ونوتی هدفی است که این پژوهش با به کارگیری روش توصیفی- تحلیلی آن را مورد توجه قرار داده است. نگارندگان در این مقاله ابتدا عناصر فرهنگی را استخراج کرده و سپس آن را با ترجمه عربی رمان حاضر مطابقت داده اند تا گرایش مخاطب بر دو راهبرد پیشنهادی ونوتی را مشخص سازند. نتایج به دست آمده نشان می دهد که مترجم ارزش های فرهنگی متن مبدأ را حفظ کرده و با توجه به غلبه روش آشنایی زدایی بر روش غرابت زدایی در این ترجمه، متنی روان و همه فهم ارائه نشده است؛ زیرا اصطلاحات و تعابیر بدون دریافت بار فرهنگی موجود به صورت لفظ به لفظ یا با معادل نزدیک به متن مبدأ انتقال داده شده که در نهایت ناشی از عدم شناخت صحیح فرهنگ و متن مبدأ توسط مترجم است.
تمظهرات الصراع الاجتماعي في رواية «أدركها النسیان» لسناء شعلان بناءً علی نظرية لويس كوزر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی بهار ۱۴۰۳ شماره ۳۶
21 - 37
حوزههای تخصصی:
قد حاول العدید من الباحثین وعلماء الاجتماع البحث عن الصراع الاجتماعی وظواهره ونتائجه فی المجتمع البشری. وکان أحد هؤلاء العلماء والباحثین هو لویس کوزر الذی قدم نظریه ممنهجه ومتقنه عن هذه الظاهره. لقد تأثر کوزر بالفکر المارکسی وأکد علی أنّ الصراع الاجتماعی ینشأ عندما تتصادم الأهداف غیر المتوافقه، سواء کانت ملموسه أو غیر ملموسه. وقد یکون هذا الصراع نتیجه التنافس على الموارد المحدوده أو السلطه أو الأعراف. وبما أن هناک علاقه متجذّره ومتماسکه بین الأدب والمجتمع فیتأثر بسیاقه المجتمعی، ویمکن القول بأن کل نص أدبی هو تجربه اجتماعیه، وأداه تقویمیه للمجتمع تأخذ علی عاتقها تبیین الصراعات الاجتماعیه والحدّ منها، کما أنه مرآه صادقه تکشف عن مساوئ المجتمع ومهاویه وترسم اتجاهات الأشخاص والمجموعات المختلفه. وبما أنّ روایه «أدرکها النّسیان» هی روایه الطبقه المحرومه المضطهده فتُصوّر صراعهم مع أصحاب السلطه، فیسعی الباحثان دراستها مستخدمَینِ المنهجَ الوصفی التحلیلی، معتمدینِ علی المحاور المقترحه فی نظریه کوزر، من أجل تحلیل ودراسه التمثلات الصراعیه ودورها فی تشکیل العلاقات الاجتماعیه والأیدیولوجیه والخطاب السائد فی الروایه. وأما الذی دفع الباحثین إلی اختیار هذا الموضوع، فهو أنّ دراسه الأدب لاسیما الروایه من منظور علم الاجتماع وتوظیف الآلیات السوسیولوجیه تقدم رؤیه جدیده ودقیقه فی التحلیل والتأسیس. ومن أهم النتائج التی توصل إلیها البحث هی أنّ جمیع أنواع الصراعات کانت حاضره فی النص وفق نظریه کوزر حیث لعبت السلطه دورًا حاسمًا فی الصراع الواقعی، وعندما أدرک بطلا الروایه أنهما بعیدانِ عن القرارات السیاسیه والمصیریه زادت المشاحنات والتوترات مع السلطه ووضعت الصراع غیر واقعیّ، وکانت الصراعات الخارجیه نتیجه للنظره الدونیه والمحتقره للآخر/المرأه، وأما الصراع الداخلی فیتمثَّل غالبًا فی الأهداف والمعتقدات المتضاربه داخل مجتمع الروایه حیث تری المصالح الشخصیه هی الهدف الأساس.
دراسة قصيدة "بكائيَّة إلي شمس حَزيران" لعبد الوهَّاب البياتي علی ضوء النَّقد السِّيميولوجيّ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی اللغه العربیه و آدابها پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۰
206 - 233
حوزههای تخصصی:
السِّیمیولوجیا هی علم تقصّی معانی النَّصِّ والکشف عن الدَّلالات العمیقه التی تحتویها مفردات النصّ وتراکیبه. أسَّسها وأرسی أصولها فی العصر الحدیث فردیناند دی سوسیر وتشارلز ساندرز بیرس. وقد خرجت من بطن هذا العلم منهجیَّات شتَّی تمنح النَّاقد آلیات تعینه علی فهم النَّصِّ واستیعاب مکنوناته. وأحد أهمِّ هذه المنهجیَّات المنبثقه عن هذا العلم منهجیَّه مایکل ریفاتیر التی تعالج النَّصَّ عبر قراءتین اثنتین: الأولی تعرف بالقراءه الاکتشافیَّه یتطرَّق فیها إلی القضایا التی تمتُّ بصله إلی ظاهر النَّصِّ. أمَّا فی القراءه الثَّانیه التی تُدعی الارتجاعیَّه فَیفکّ فیها النَّاقد شفرات النَّصِّ وغموضه حتَّی یحدّد معناه. کما أنه فی هذه القراءه الأخیره یناقش مفاهیم من مثل المنظومات الوصفیَّه والتَّعابیر المتراکمه والهیبوغرام والماتریس البنیوی. تهدف هذه الدِّراسه، عبر المنهج الوصفی – التَّحلیلی وبالاعتماد علی منهجیَّه ریفاتیر، إلى دراسه قصیده «بکائیَّه إلی شمس حَزیران» للشَّاعر عبد الوهَّاب البیاتی التی یکثر فیها من السُّخریَّه ویفضح زَیف الحکام والمحتالین. ومن أهمِّ ما توصَّلت إلیه من نتائج هو أنَّه: فی القراءه الأولی یستخدم الشَّاعر التَّقدیم والتَّأخیر لبیان مدی اهتمامه ببعض المعانی کما أنَّه یوظِّف المجاز بشکلَیه: المرسل والاستعاری لبثِّ الإثاره والحماس فی النَّصِّ. وأمّا فی القراءه الارتجاعیَّه فاتَّضح أنَّ التَّراکمات تتمحور حول مواضیع (التشرد والدمار) و(التناحر والحزازات) و(الإدعاءات الفارغه) و(النفاق والتخاذل) والمنظومات الوصفیَّه تتطرَّق إلی مفاهیم من قبیل: (حرب الکلمات) و(المسؤولین) لیصل عبر هذه القضایا إلی الهیبوغرام ثمَّ الماتریس البنیوی اللذَین یشکلان الشَّبکه المعنویَّه للنَّصِّ.
مظاهر الواقعيّة السحريّة في رواية «الولي الطاهر يعود إلي مقامة الزكي» للطاهر وطار؛ دراسة المكان، الزمان والشخصيّات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الواقعیّه السحریّه هی منهج جدید لکتابه الروایات المعاصره، حیث یتشابک الواقع والخیال بطریقه تبدو فیها کل الأحداث غیر الواقعیّه والخیالیه فی سیاق الروایه حقیقیه وطبیعیه تماماً. وقد ظهر هذا الاتجاه فی روایات بعض الکتّاب العرب ومنهم الکاتب الجزائری الشهیر، الطاهر وطار. وفی روایه «الولی الطاهر یعود إلی مقامه الزکی»، نواجه جهود الکاتب فی الاتکاء علی بناء سردی حدیث وتوظیف الحلم کحیله فنیه تعطیه الفرصه لإبراز ما کان کامناً فی باطنه. یهدف هذا البحث إلى وصف الفضاء السردی ودراسه التقنیات السردیه علی أساس الواقعیّه السحریّه، ونظراً إلى أن هذه الروایه هی الخطوه الأولى للکاتب فی توظیف هذا النوع الأدبی، یبدو من الضروری إجراء بحث من أجل تطبیق الواقعیّه السحریّه علیها. وقد اعتمدنا فی هذه الدراسه علی منهج النقد الاجتماعی بطریقه وصفیه- تحلیلیه. وتدّل النتائج علی أنّ الروائی وفّر بهذه التقنیه فضاءً للتعبیر عن واقع المجتمع الإسلامی ومشاکل المجتمع الجزائری وعبّر عن رؤیته النقدیه. وقد بنی روایته علی أساس فضاء اللاوعی، کما نشاهد تشتتاً فی الفترات الزمنیّه المختلفه، إذ جعل الروائی الماضی مسرحاً للأحداث التاریخیه التی تشکل خلفیه للانفعالات النفسیه فی الحاضر، فقد لجأ الروائی إلی التاریخ ووضع الشخصیات التاریخیه فی قوالب أسطوریه واستفاد من قضیه قتل مالک بن نویره علی ید خالد بن الولید بمنزله رمز وهدام القواعد الزمانیه والمکانیه وعرض حبکه الروایه بشکل لولبی لتنکیر التکفیر وتقبیح العنف طوال التاریخ.
بررسی ترجمه قرآن بر اساس راهبرد بومی سازی و بیگانه سازی
حوزههای تخصصی:
شکی نیست یکی از دلایل ترجمه قرآن کریم، نیازهای بشر به خصوص فارسی زبان به آگاهی از کلام خداوند بود. رشیدالدین میبدی در اثر ارزشمند «کشف الأسرار و عدهالأبرار» به این فن دست یافته و برای نخستین بار قرآن را در سه بخش، ترجمه، تفسیر و تأویل کرده است. بیشتر پژوهش های درباره این اثر به بررسی بخش سوم پرداخته اند؛ بنابراین پژوهش حاضر به بررسی بخش نخست این تفسیر خواهد پرداخت و ارزیابی کیفیت ترجمه آن که همواره اهمیت ویژه ای داشته، بررسی و تحلیل خواهد شد. گفتنی است باتوجه به وجود نگرش های گوناگون نسبت به ترجمه و تفاوت برداشت ها از مفهوم کیفیت، تفاوت در راهبردهای ارزیابی، امری اجتناب ناپذیر است. یکی از این راهبردها، بومی سازی و بیگانه سازی است که از راهبردهای کلان ترجمه و هدف از آن برجسته سازی متن مقصد یا متن مبدأ می باشد. در پژوهش حاضر کوشیدیم این ترجمه بر پایه کشف نمادهای راهبرد بومی سازی یا بیگانه سازی در ترجمه مزبور با روش توصیفی و تحلیلی استوار گردد. برآیند پژوهش نشان می دهد در میان نمادهای بومی سازی، بسط، گسترش، تصریح، هنجارگرایی و ترادف و در میان نمادهای بیگانه سازی، هنجارگریزی، رعایت نکردن اصل یکنواختی، وام گیری، معادل یابی ناهمگون اتصال ساختاری متن و ترجمه ناقص، بیشترین کاربرد را دارند. با کشف این نمادها روشن می شود نوعی تعادل میان آنها حکمفرماست و سمت و سوی ترجمه نیز به هیچ یک از راهبردها گرایش داده نشده است.
زیباشناسی اسلوب شرط در آثار جاحظ؛ مطالعه موردی: کتاب «التاج فی أخلاق الملوک»
منبع:
نثرپژوهی عربی دوره ۲ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۱
16 - 30
حوزههای تخصصی:
جاحظ، برتری لفظ بر معنا را از اصول اولیه می دانست، لذا آثار او جزء آثاری است که از استحکام لفظی برخوردار است. یکی از آثار جاحظ در باب سیاست کتاب «التاج» است. وی در این کتاب پیرامون آداب پادشاهی، رعیت و امثال شاهان ساسانی و عرب سخن گفته است. با نگاهی اجمالی به متن کتاب، اسلوب شرط اولین ویژگی متنی است که خود را نشان می دهد. از موارد پربسامد زیبایی شناسی اسلوب شرط، استفاده دقیق از دو حرف «إن» و «إذا» است که هر کدام به ترتیب امکان و قطعیت شرط را می رسانند. با این توضیح پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی-تحلیلی سعی دارد زیبایی شناسی این حروف و هدف استفاده از اسلوب شرط را در این کتاب بررسی کند. از آنجا که موضوع اصلی این کتاب مشخص است؛ لذا این پژوهش تنها به باب اول این کتاب بسنده کرده است. در پایان مشخص شد که جاحظ برای سه گروه هدف در باب اول یعنی: بزرگان، طبقه متوسط و شاهان؛ به ترتیب اسلوب خاصی به کار گرفته است. برای دو گروه اول بیشتر از حرف «إن» استفاده کرده است تا نشان دهد اعمال اخلاقی توسط شاه امکان وقوع دارد و برای گروه سوم که تقابل دو پادشاه است ومخاطبان جایگاهی بالایی دارند از حرف «إذا» که قطعیت در شرط دارد، استفاده کرده است. حرف «إن» در تمام موارد در جایگاه شرط ضعیف و امکانی و حروف «إذا» در جایگاه شرط قوی و قاطع استفاده شده اند که این اوج فصاحت و زیرکی جاحظ در به کارگیری اسلوب شرط را می رساند.
قراءة صورة الآخر الفرنسي بين النمطين السلبي والإيجابي فی الرواية الجزائرية (روايات معمر حجيج أنموذجا)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی بهار ۱۴۰۳ شماره ۳۶
90 - 104
حوزههای تخصصی:
تعد ثنائیه الأنا والآخر من أهم مباحث الأدب المقارن، إذ تحیل هذه الثنائیه الجدلیه فی الأغلب على الصراع الطبقی والحضاری، لتحدید مفهوم الأنا لا بد من وجود الأنا/ الذات المرکزیه نقیس من خلالها ذلک الآخر ونتعرف علیه، فالآخر یعنی شخصا آخر أو جماعه مغایره، ویکون الآخر هو الکائن المختلف عن الذات وهو مفهوم نسبی ومتحرک، ذلک أن الآخر لا یتحدد إلا بالقیاس إلى نقطه مرکزیه هی الذات، فالآخر هو انعکاس للأنا والروایه الجزائریه زخرت بصوره الآخر الفرنسی الذی بقی عالقا فی أذهان الجزائریین، وهو ما تجسد فی کتاباتهم بالرغم من الاستقلال، لذلک تسعى هذه المحاوله عبر المنهج الوصفی- التحلیلی إلى دراسه أهم ما اعتمد معمر حجیج فی تصویره للآخر الفرنسی فی روایاته الأربع (اللیالی حبلى بالأقمار، معزوفات العبور، ذاکره منفى الجنون، مهاجر ینتظر الأنصار) وإبراز أنماط هذا الآخر بین السلبی والإیجابی من خلال تصویره للشخصیات الفرنسیه والتعرف على خفایا ومستورات ذلک الآخر. تشیر النتائج إلى أن حجیج اعتمد فی تصویره للآخر الفرنسی على عده صراعات: منها الصراع الحضاری القائم بین الغرب والشرق، والصراع القائم بین الهویه الجزائریه والفرنسیه التی یحاول الاستعمار بمسحها، والصراع القائم بین الأدباء الفرنسیین المتحمسین لمصالح فرنسا، وصور الآخر الفرنسی فی الروایات ذات نمطین: سلبی وإیجابی، فصوره الضابط الفرنسی ذات نظره استعلائیه وصوره تتمیز بالشفقه على المساجین والاستعطاف علیهم، وکذلک بالنسبه إلى صوره الأستاذ، حیث تحاول تدمیر کل ما یتعلق بالهویه الجزائریه الإسلامیه والثقافه الجزائریه وإیجابیه، حیث تدعم کل الحرکات على مستوى الدفاع عن الحریه والاستقلال الجزائری وکذلک بالنسبه إلى صوره الأدیب، حیث ینظر کامو نظره دونیه إلى الجزائر، بینما سارتر فی نفس الروایه، یدافع بکل ما یملک من قوه عن القضیه الجزائریه ویفضح جرائم الاستعمار الفرنسی ویندد الصمت علیها.
مقاربة لسانیة لآلیات الترابط النصيّ فی الدعاء السابع من الصحیفة السجادیة علی ضوء منهجیة رقیة حسن ومایکل هالیداي(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسأله التماسک النصیّ تُعدّ قضیه محوریه فی الدراسات اللسانیه لاسیما الدراسات المهتمه بظاهره الترابط النصی فی الأعمال الأدبیه ذلک لأنها تعد من المقدمات الجوهریه فی بناء أیّ نصّ وصیاغته. وظاهره التماسک النصی یدور مفهومها حول الارتباط بین أجزاء النص لیجعله منسجما ومتماسکا. وأشهر الأدوات التی تُوظَّف فی مثل هذه الدراسات للکشف عن الانسجام داخل النص هی: الإحاله بأنواعها والاستبدال والحذف والتضام والتکرار والربط أو الوصل وغیر ذلک، وهذا یعنی أن التماسک النصی خاصیه ضروریه فی کل نص أدبی یؤدی توظیفه إلی تحویل النص إلی سبیکه واحده متلاحمه الأجزاء. ترید هذه الدراسه من خلال المنهج الوصفی- التحلیلی واعتمادا علی المنهجیه اللسانیه لرقیه حسن ومایکل هالیدای تسلیط الضوء علی عناصر الاتساق فی الدعاء السابع من أدعیه الصحیفه السجادیه لتدرس العلاقات المتشابکه والمترابطه فیه مع تحلیل الإحصائیات وبیان دورها ومساهمتها فی تحقیق التماسک. ومن النتائج التی توصلت إلیها الدراسه التی بین أیدینا هی أن عناصر الاتساق فی هذا الدعاء قد ساهمت بشکل ملحوظ فی ترابط أجزاءه وإیصال السابق بما یلیه من أجزاء النص لیظهر کأنه کله جمله واحده تفید غرضا واحدا ولو لا هذا الاتساق لتباعدت أجزاءه ولکانت مشتته متفرقه؛ بالإضافه إلی هذا فإن هذه الأدوات ساهمت تاره فی الإیجاز المرغوب فیه کما فی نماذج الحذف المذکوره وکذلک أدی التضام إلی تلوین الخطاب بألوان مختلفه من البیان لیطرد السأم عن السامع والمتلقی ویجعله یتفاعل مع النصّ نفسیا.تشعبت الدراسات اللسانیه حدیثا مما أدی إلی تطور المقاربات الدراسیه للنص الأدبی بشکل ملفت وواضح، بعد ما کان الترکیز علی الجمله باعتبارها وحده لسانیه قابله للتحلیل زمنا طویلا. علما أن لسانیات النص تسعی فی طریق معالجه النصوص وکشف تماسکها عبر البحث فی کیفیه ترابط النص والأجزاء المکونه له وکذلک عبر إبراز العناصر اللغویه التی تساهم فی جعل النص وحده واحده قائمه بذاتها متمیزه عن غیرها. فی هذا البحث نتطرق إلی الدعاء السابع من أدعیه الصحیفه السجادیه لندرس خلال ذلک عناصر الانسجام والترابط النصی المتمثله بالإحاله والاستبدال والحذف و....کذلک العلاقات الدلالیه کالتفضیل بعد الإجمال والسبب والمسبب والاتساق الصوتی وقد ظهر أن کل عنصر من هذه العناصر کان قد لعب دورا هاما فی جمال هذا الدعاء وتماسکه والسبیل إلی ذلک أن الباحث فی کل فقره یأتی بتمهید ثم بجداول إحصائیه لکل عنصر. وعلی أساس هذه العناصر یناقش أثر هذه العناصر فی إیجاد الإبداع الأدبی محاولا إزاحه الستار من أمام أعین المتلقی کی یفطن بشکل أجلی لموضع الجمال فی هذا الدعاء کما تجلّی من خلال المقاربه اللسانیه أنّ العناصر اللسانیه أدت وظیفه کبیره فی ترابط أجزاء هذا الدعاء ببعض بحیث إن النص تحول رغم تعدد الجمل الوارده فیه إلی لحمه واحده وأن هذه العناصر هی التی جلبت الجمال لنص الدعاء لدرجه أننا لو افتقدناها فیه لأصبح مشتته ومجزأ لا یؤدی غرضه ولم یحصل الإبداع المتوفر فیه حالیا. الدراسه التی بین أیدینا تحاول معالجه الترابط النصی بأشکاله التالیه أولا الاتساق النحوی وهو ترابط العبارات والجمل مع بعض عبر وسائط لغویه کالإحاله والاستبدال والحذف والربط. ثانیا الاتساق المعجمی ویشمل هذا النوع من الاتساق: التضام والتکرار وثالثا العلاقات الدلالیه وهذا القسم یضم کلا من التفصیل بعد الإجمال و موضع الخطاب والسببیه والعموم.تم توظیف کل من آلیه الإحاله والاستبدال والحذف والوصل والاتساق المعجمی فی نص هذا الدعاء من أجل ربط أجزاءه، وفی هذا الصدد ساهمت الإحاله بأنواعها المقامیه والنصیه باتساق فقرات الدعاء وذلک من خلال ترابط النص وإیصال السابق بما یلیه من الکلام. أسفرت عناصر الترابط النصی لا سیما عنصر "موضع الخطاب" بشکل واضح عن تسلسل الأفکار وجعلها تترتب ترتیب المقدمات لحصول النتائج. کان للتکرار لا سیما التکرار المعنوی أثر بلیغ فی تأکید بعض الأغراض مع تحاشی الألفاظ المکرره التی قد تجلب الممل والسأم لدی المتلقی. ساعد التضام بالإضافه إلی اتساق النص فی تلوین الخطاب بألوان مطرزه متعدده تبعث فیه النشاط والحیویه داخل نص الدعاء وتطرد الروتین والإیقاع المکرر. کما أن دراسه الاستبدال فی هذا الدعاء تُظهر أن هذا الأسلوب ساعد المتلقی فی استیعاب النص أکثر وحال دون حیرته فی ربط بعض العناصر ببعض. تمکن الحذف فی هذا الدعاء من الإیجاز وترک فجوه تحتّ المتلقی علی البحث فی النص باستمراریه لسدّ الفراغ واکتشاف ما نقص منه وبذلک فتح المجال للقارئ لیکون أحد الأطراف المشارکه فی إیجاد النص وفهمه. استُخدِمَت العلاقات الدلالیه کالتفصیل بعد الإجمال فی ترابط النص من خلال ذکر الفکره موجزه تحثّ السامع علی مواصله الاستماع لیأتی بعد ذلک بالتفصیل کالدلیل علی ما ذکر من کلام فی البدایه مع التأکید لأن الکلام فی مثل هذا الأسلوب یذکر الشیء الواحد مرتین مره فی داخل الإجمال وأخری فی بطن التفصیل.یشکل الاستبدال ملمحا ذا أهمیه من ملامح هذه الدعاء إذ یلجأ إلیه الإمام علیه السلام فی أکثر من موضع لربط أجزاء الکلام ببعضه. وقد ساهم هذا الأسلوب بشکل جلی فی تماسک النص عبر عده وسائل: أولا الإیجاز والاقتصاد فی کمیه الألفاظ، حیث نجد أن المتکلم بدل أن یعید مجموعه من الألفاظ یلخصها بتعبیر مقتصر یغنی عن إعادتها کما لاحظنا هذا فی النموذج الأول إذ إن قوله (فیما شکوت) أغنی عن مجموعه من الألفاظ لا یقتضی المقام إلا إیجازها وهذه الألفاظ هی کما جاء فی الرسم البیانی (وقد نزل بی یا رب ما قد تکأذنی ثقله وألم بی ما قد بهظنی حمله....) وکذلک فی النموذج الثانی جاء الاستبدال الاسمی لیحلّ محل مجموعه من التعابیر ومثل هذا الأسلوب یسهل علی القاصّ والناصّ عملیه الربط وطرح الألفاظ حسب المقام وما تتطلبه الحاجه. ثانیا یوجد فی الاستبدال نوع التوکید لأن فی هذه عملیه یوجد عنصران هما: البدل والمبدل منه، والبدل یذکر مرتین مره فی داخل المبدل منه وتاره أخری فی الاستبدال کما شاهدنا هذا الأمر فی الجداول المذکوره آنفا. ثالثا أن الاستبدال فی هذا الدعاء ساهم فی استمراریه المعنی من خلال إیصال المعنی السابق باللاحق دون تکرار الوحده اللغویه. ومن أنواع الاستبدال الذی یساهم فی اختزال الکلام وربطه ببعض مع إفاده معنی التأکید دون التکرار استخدام اسم الاشاره کما فی قوله: (فافعل بی ذلک) حیث إنّ (ذلک) سدت مسد (ما منیتُ به) وقوله (ما وقعتُ فیه) ومثل هذا واضح دوره فی الربط وتماسک النص.
تداوليَّة الأفعال الكلاميَّة في مقطوعة"سقط القناع" لمحمود درويش على ضوء نظريَّة جون سيرل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الهدف والمقدمه: التَّداولیَّه تعنی أنَّ المتکلِّم ضمن سیاق محدَّد ینتج رساله یوجِّهها إلی مستقبل، فالمعنی یتداول بین ثلاثه أطراف فی ضمن عملیَّه دائریَّه. وقد خرج من رحم هذا العلم مجموعه فروع أهمّها الأفعال الکلامیَّه. فی هذه النَّظریَّه الکلام یساوی الفعل. والمتلقِّی یتجاوز المعنی المعجمی المکشوف ویحاول عبر الالتفات إلی السِّیاق والظُّروف التی أفرزت النَّصَّ تحدید معناه. فالمعنی الإخباری قد یکون بالنَّظر إلی ظروف الکلام وسیاقاته أمرا أو تحذیرا أو تهدیدا وعکس ذلک. یعتبر جون أوستین الرَّائد والمؤسِّس لهذه النَّظریَّه من خلال محاضراته فی جامعه أکسفورد وهارفاد. ثمَّ جاء بعده الأمریکی جون سیرل فأحکم إطار النَّظریَّه من خلال التَّقسیمات والشُّروط التی أضافها. وتکمن ضروره البحث فی أنَّ هذه القصیده تبثُّ روح النِّضال والتَّضحیه فی نفوس الأحرار من الأمَّه وتبعث فیهم الشِّدَّه والبأس علی العدو وتفضح المطبِّعین وتعتبرهم خونه یقتاتون علی حساب مصالح شعوبهم. وبالنظر إلی قابلیَّه هذه القصیده لتدرس حسب نظریه الأفعال الکلامیَّه بسبب اشتمالها علی الکثیر من هذا الضَّرب من الأفعال فتثیر الدِّراسه الأسئله التَّالیه لمعالجه القصیده وفق هذه النَّظریَّه: ما أنواع الأفعال الکلامیَّه الوارده فی مقطوعه "سقط القناع" لمحمود درویش وفقا لتقسیمات الفیلسوف واللُّغوی جون سیرل؟ کیف وظَّف الشَّاعر الأفعال فی هذه القصیده لإیصال دلاله أکثر عمقا ودلاله من المستوی الظَّاهری؟ ما الأغراض الإنجازیَّه التی اشتملت علیها هذه القصیده؟ وقبل الردِّ على هذه الأسئله فی قسم النتائج من الدِّراسه ینبغی الاطلاع على أنَّ الأفعال الکلامیه تتفرَّع إلی خمسه أصناف هی: «1-الفعل الإخباری: یعبِّر هذا الفعل عن إیمان الرَّاوی بصحَّه الأحداث، ویسعی المتحدِّث إلی تطبیق محتوی الافتراضات مع العالم الخارجی. إنَّ وصف أحداث وظواهر العالم الخارجی والتَّعبیر عن رأی المتحِّدث واعتقاده بصحَّه النَّظریَّه هی بعض القضایا التی طُرحت فی الفعل الإخباری. الأفعال التی تندرج فی هذه الفئه هی: التَّعبیر عن الواقع، والإقرار والاستنتاج، والادِّعاء، والافتراض، والتَّنبُّؤ وما إلی ذلک. 2-الفعل التَّوجیهی: فی هذا الفعل، یستخدم المتحدِّث أفعالًا خاصَّه لتوجیه الجمهور بأداء نشاط فی حاله المهمّه أو الإکراه فی کلِّ من الجوانب السَّلبیَّه والإیجابیَّه. یحاول المتحدِّث تطبیق العالم مع محتوی الاقتراح الذی یتضمَّن العمل المستقبلی للمستمع. الأفعال التَّوجیهیَّه تشمل الطَّلب، والأمر، والنُّصح، والتُّحذیر، والتَّشجیع، والاقتراح وما إلی ذلک. 3-الفعل التَّعبیری: القوَّه غیر التَّعبیریَّه (القصدی) هذا الفعل یعبِّر عن الحالات والمشاعر العقلیه حول المواقف والأحداث المحدَّده. ویرافق هذا العمل المدیح، والتَّهنئه، والتَّقدیر، والاعتذار، والثَّناء، والسُّخریَّه، والإدانه، والنَّدم، وما إلی ذلک. 4-الفعل الالتزامی: فی هذا الفعل، یلتزم المتحدِّث بأداء عمل ما فی المستقبل؛ لذلک فإنَّه یعبِّر عن نیَّه المتحدِّث وقصده. یتضمَّن هذا الفعل وعودًا وتهدیدات ورفضًا والتزامات. المتحدِّث باستخدام هذا الفعل یتعهَّد بمواءمه محتوی المقترحات مع العالم الخارجی. 5-الفعل الإعلانی: الفرق بین هذا الفعل والأفعال السَّابقه هو إحداث تغییرات جدیده فی المتلقِّی والعالم الخارجی. فی هذا الفعل، یعلن المتحدِّث عن الظُّروف الجدیده للمتلقِّی. جدیر بالذِّکر أنَّ إجراء تغییرات حقیقیَّه فی العالم الخارجی من قبل المتحدِّث یعتمد علی امتلاک الکفاءات اللَّازمه للتَّأثیر علی العالم الخارجی. یعدُّ تطبیق الکلمات مع العالم الحقیقی أحد أهداف هذا الفعل. تعدُّ أفعال مثل الإعلان والإدانه والتَّعیین وما الی ذلک هی من الأفعال الإعلانیه. وقد حدَّد من خلال هذا التَّقسیم دلاله أنواع الفعل الکلامی.المنهجیه: تهدف هذه الدِّراسه من خلال المنهج الوصفی- التَّحلیلی وبالاعتماد علی آراء العالم الأمریکی جون سیرل دراسه الأفعال الکلامیَّه ونوعیَّتها وأثرها الإنجازی فی قصیده "سقط القناع" للشَّاعر الفلسطینی محمود درویش. یتطرَّق هذا الشَّاعر فی قصیدته إلی کشف خیانه المطبِّعین للقضیه الفلسطینیَّه ویدعو کلَّ المناضلین إلی مواصله طریق النِّضال حتَّی وإن بقوا لوحدهم دون أن تنصرهم جهه من الجهات سواء فی العالم العربی أو الإسلامی.المستجدات: اتضح أنَّ الشَّاعر عبر اللُّغه الرَّمزیَّه کمفرده الرُّوم یشیر إلی هیمنه الغرب فی العصور السَّالفه واستعماره لثروات الشُّعوب. کذلک فإنَّه قد یمنح الجمادات قابلیه الشُّعور کما تعامل مع لفظه "بیروت" لیؤکِّد علی أنَّ حبَّه للوطن حبٌّ صادق خال من الدَّنس والشَّهوه متجاوزا العلاقات العاطفیَّه العادیَّه. واستخدم الشَّاعر الفعل الکلامی غیر المباشر بنسبه ثمانین بالمئه، والفعل المباشر کان قد ورد بنسبه عشرین بالمئه. لأنَّ الشَّاعر دائما ما یسعی لیحمل أفعاله دلالات أعمق مما یتضمَّنه الفعل القولی والصَّوتی. لم یستخدم الشَّاعر التَّقریرات لأنَّ لدیه قناعه أنَّ الطَّریق واحد؛ وهو طریق النِّضال، وأنَّ الجمیع عارف به ولا یخالف هذا غیر المطبِّعین المستفیدین من الغرب والصَّهاینه.البحث والنتائج: من خلال إجراء إحصائیَّه دقیقه لأنواع الفعل الکلامی فی قصیده سقط القناع تبیَّن أنَّ الشَّاعر محمود درویش قد استفاد من الأفعال التَّوجیهیه أربع مرات، محمِّلا هذا الفعل نسبه أکبر مقارنه بغیره من الأفعال الکلامیه الأخری، لیشیر إلی أنَّه بصدد إیصال رساله فحواها أن الشَّاعر یرید من المتلقِّی إنجاز الفعل ولم یقنع بمجرَّد التنبیه له. ویأتی الفعل التَّعبیری بتکرره لثلاث مرَّات فی المرتبه الثَّانیه حیث إنَّ الشَّاعر فی کثیر من الأحیان یحاول بثَّ مشاعره وأحاسیسه فی أرجاء النَّصِّ؛ وهذا الفعل من شأنه أن یحمل المشاعر والأحاسیس للمخاطب بشکل أوضح وأنسب دون غیره من الأفعال الکلامیه الأخری. واستخدم الشَّاعر الفعل الإنجازی لأغراض مثل: تحذیر المتلقِّی ممن تمرّسوا فی لعبه النِّفاق . وللحثِّ علی مواصله طریق الکفاح وللتَّعبیر عن حاله التِّیه والتَّناقض لدی الشَّاعر الذی وجد نفسه محاصرا بین من صمدوا وبین من هربوا. ومن الأغراض الأخری بیان یقظه الشَّاعر وحرصه علی صون أراضیه من أن یمسَّها العدو بسوء. کما أنَّه وظَّف التَّناص الأدبی والتَّناص القرآنی دون غیرهما، وذلک لشحذ الهمم وکشف مواقف الصَّادق والکاذب فی ساحه القتال، وللإشاره إلی وهن وضعف دوله العدوِّ التی یسمِّیها اللقیطه، لأنَّها غیر شرعیَّه لا تمتلک مقوِّمات البقاء دون نصره الغرب الذی زرعها لحفظ منافعه ومصالحه.
الاتّجاه الدینی فی مدیح"صرّدرّ"( دراسه وتحلیل)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
إنّ لاستدعاء التراث العربی المجید فی شعر الشاعر العباسی "صرّدر"حیزاً ک بیراً لایضاهى. استحضر الشاعر فی مدیحه مساحه ک بیره من التراث الدینی الفخم ما أعطاه طابعاً دینیاً ملفتاً. لقد أخذ الشاعر من الموروث الدینی ما یمک ن اختزاله فی الحقول الثلاثه الآتیه: الأمم القدیمه البائده وقصص الأنبیاء ومغازی الرسول الأعظم (ص). علاوه علی ذلک فقد تأثّر صرّدر بالقرآن الکریم لفظا و معنی و أسلوبا حتّی النّخاع. بحیث خیّمت علی شعره أجواء قرآنیه رائعه. یرمی هذا المقال واعتمادا على المنهج الوصفی التحلیلی وبالاستمداد من آلیات الدراسه التاریخیه والأدبیه والدینیه، إلی تحلیل مدیح صرّدرّ فی ضوء رصد الاتّجاهات الدینیه فی شعره. ومن أبرز النتائج الّتی أفاده هذا البحث هو أنّ الشاعر فضلا عن توظیفه للتراث الإسلامی القویم فی الحقول الثلاثه الآنفه الذک ر، أخذ من القرآن الکریم المزید من الألفاظ والعبارات والمعانی بما یتلاءم ومدیحه ومن ثمّ دمج ما اقتبسه من القرآن الکریم فی شعره وشک ل بالتالی مجموعه شعریه متشابکه الأجزاء ومترابطه الأوصال، مستخدما فی ذلک، مختلف التقنیات البلاغیه من التشبیه والاستعاره والک نایه والتلمیح والاقتباس وضرب الأمثال والتناص و... بحیث اکتسی شعره صبغه قرآنیه واضحه. آخذاً بنظر الاعتبار أنّ التناص هو أبرز جمالیه لغویه وجدناه فی مدیحه وهذا لو دلّ علی شیء لیدلّ علی امتلاک الشاعر ثقافه قرآنیه ثریه. مهما یکن من أمر فإنّ شعره جاء مثقلا بالمقتطفات القرآنیه بألفاظها ودلالاتها، ما یمکن صبّه غالبا ما فی خانه تناص الاجترار.
ثلاثية الكلاسيم والسيميم والميتاسيميم في تشكيل الخطاب السردي على ضوء نظرية جوزيف كورتيس في قصيدة حلم من ماء للشاعر أديب كمال الدين(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۱
69 - 86
حوزههای تخصصی:
الخطاب فی شتى حالاته، ما هو إلّا کلاماً موجهاً من السارد إلى المتلقی، ویراد به إیصال فکره ما أو تعبیراً خاصاً أو غایه من التأثیر أو التنویر؛ لذلک یقترح المنظر الفرنسی، جوزیف کورتیس، لابدیه تفکیک العناصر المتمظهره من ذلک النص، حتى یتمکن المتلقی من استلهام تلک الماورائیات المبهره، وتکهن نتائجه الخصبه، ویقدم سداسیه، تنقسم ثلاثه منها على المستوى المتمظهر، والأخرى فی المستوى العمیق. الثلاثیه الأولى تضم عناصر معنونه ب (السیم المتغیر، السیم النووی، والکسیم)، وهی تدرس جانبه الشکلی وفی وحداته الصغرى من الکلمه إلى الجمله. وأما الثلاثیه الثانیه، فهی تشمل العناصر العمیقه التی اصطلح بها (الکلاسیم، السیمیم، والمیتاسیمیم)، ومنها یعتلی النص من حالته الظاهریه، وینتقل إلى کونه خطابًا سردیاً ذا مغزى؛ لذلک اختار هذا البحث من خلال المنهج الوصفی التحلیلی، دراسه هذا الفصل من النظریه الکورتیسیه، وشرحها على قصیده حلم من ماء، للشاعر أدیب کمال الدین. فی الثلاثیه الأولى ضمن عملیه التقطیع، تقسمت القصیده من وحداتها السیمیه الصغرى التی تشمل السیم المتغیر والسیم النووی، والمنتج منها کان کل سطر هو صوره لکسیمیه معینه تحمل رساله معینه. ومن مجموعه هذه اللکسیمات، تشکلت مقاطع القصیده المختلفه. وعند التطبیق حسب الثلاثیه الثانیه، کان کل مقطع منها الذی یحتوی على مجموعه من اللکسیمات، هو یمثّل کلاسیماً ینص عن مفهوما سیاقیاً أکبر من تلک الوحدات الصوریه، وأکمل مفهوما منها، إلى أن تکونت القصیده من تلک التولیفات، وصارت نصاً خطابیاً کاملاً یحتوى على سمیمیات ومیتاسیمات، یتمنطق من خلالها الشاعر على کونها حروفیات عرفانیه ماورائیه. وهکذا، تبیّنت خطابیه کورتیس المقصوده، کیف تتجسد على القصیده السردیه، وما تسمیه أرکانها حسب المصطلحات؟
تحلیل جادوی مجاورت در آفرینش موسیقی و معنا در حماسه «مجد الاسلام» اثر احمد محرم با تکیه بر نظریه شفیعی کدکنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
53 - 73
حوزههای تخصصی:
جادوی مجاورت یکی از مهم ترین مباحث در تحلیل ساختار موسیقایی شعر است که موردتوجه پژوهشگران واقع شده و شامل محورهای همنشینی و جانشینی است. جادوی مجاورت به معنای توازن های موسیقایی و آوایی در متن است. محورهای جانشینی و همنشینی از مهم ترین ابزارهای مطرح شده در نقد فرمالیستی و علم معناشناسی به شمار می آیند. رابطه جانشینی، پیوند موجود میان واحدهایی است که به جای هم انتخاب می شوند و در همان سطح، واحدهای تازه ای پدید می آورند. در محور همنشینی ارتباط واژه با واژه های پیش و پس از آن بررسی می شود. موسیقی مشترک بین واژه ها بدون در نظر گرفتن بعد معنایی آن ها منجر به حضور واژه ها در کنار هم می گردد. محور جانشینی و همنشینی شیوه ای برای تعیین ویژگی های سبک هنری و ادبی به شمار می آید. این پژوهش قصد دارد تأثیر جادوی مجاورت را در آفرینش معنا و موسیقی به روش توصیفی - تحلیلی در حماسه «مجد الإسلام» واکاوی نماید. عاملی که بر ضرورت انجام این جستار تأکید می کند، تبیین روش های مؤثر در آفرینش معنا، هارمونی و موسیقی شعر احمد محرم و کشف زیبایی های فنی و سبکی در حماسه «مجد الإسلام» برای مخاطب است. یافته های این جستار حاکی از آن است که رابطه جانشینی و همنشینی موجب انسجام و اتحاد معنایی در حماسه «مجد الإسلام» شده است. هم نشینی درست کلمات، عرصه را برای تمایز سبک این اثر حماسی فراهم کرده است. به کارگیری صنایع ادبی و همنشینی آن ها در کنار هم و بهره مندی از مشخصات آوایی سبب هماهنگی و ایجاد موسیقی ویژه ای در این اثر شده است و بدین ترتیب مفاهیم و معناها با تأکید بیشتری ذکر شده است. گزینش صحیح واژه ها در این اثر حماسی موجب توجه بیشتر مخاطب به اشعار احمد محرم می شود؛ چراکه هنگامی که واژه ای در معنای صحیح استفاده شود انسان مشتاق آن شده و این موسیقی برخاسته از کلمات سبب فخیم شدن سخن می شود.
ظاهرة القرآنيَّة فی الشعر العراقي الحديث شعر مهدی النَهيريّ أُنموذجاً(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی بهار ۱۴۰۳ شماره ۳۶
75 - 89
حوزههای تخصصی:
تمثلت أهمیّه "القرآنیَّه" فی أنها تقنیه من التقنیات التی یتوصل بها الشاعر إلى زخرفه نصوصه الإبداعیه وجعلها زاخره بالتصویر الجمالی والواقعی ونظراً للمکانه الهامّه والمقدّسه التی احتلّها القرآن الکریم فی حیاه البشر عامه والمسلمین خاصه، واندفاع المبدعین عامه والشعراء خاصه للتروی من هذا النص المقدس ولرفد أشعارهم منه، وبسبب الأهمیه الکبیره لهذا الموضوع والتی تبین التفاعل الکبیر بین النصّ القرآنیّ والنصّ الشعریّ؛ فقد وقع اختیارنا على هذا الموضوع.کما أنّ هذا البحث یهدف إلى إبراز القیمه الجمالیه والفنیه للقرآنیه "التناص القرآنیّ" فی الشعر العراقی المعاصر من خلال شعر مهدی النَهیریّ أنموذجاً، وکشف أبعادها لدى الشاعر، وقد اتبع الباحث المنهج الوصفی التحلیلی الذی یقوم بتحلیل الظواهر ومقارنتها بشکل أکثر تفصیلاً، من خلال عرض النصوص الشعریه التی تحمل ظاهرا أو باطناً ظاهره "القرآنیَّه" أو دلالاتها، وبیان فاعلیه "القرآنیَّه" فی تلک النصوص.وقد توصل البحث إلى عده نتائج أهمها: إنّ "القرآنیَّه" باتت تمثل ظاهرهً من ظواهر تولید النصّ الإبداعیّ لدى شاعرنا، وجعلت نصّه الشعریّ منفتحاً وذا دلالات وإیحاءات یستطیع المتلقی القارئ وغیر القارئ الإمساک بها، فضلاً عن أنها نمّت الذاکره الشعریه للشاعر ومخیلته وتقوّیها من خلال التناص مع معانی ومفردات وصور النصّ المقدّس وجعلت نصّه ملتصقاً بالماضی، فهی حبل متین بین الماضی والحاضر، وقد شکّلت "القرآنیَّه" قیمًا بمحاور تتراوح بین إبقاء بنیه النصّ القرآنیّ والمحافظه على علاقته الداخلیه لفظاً ومعنىً، أو محاوله انتزاعها والتعدیل علیها فی إطارها الأول، والمصاحبات الدلالیه المعنویه فی إقامه أنساق جدیده من العلاقات ضمن المنجز الشعریّ.
تجلی المفاهیم المیتافیزیائیة و الاستعارة الإدراكیة في رؤی القرآن الصادقة حسب نظریة مارك جونسون وجورج لایكوف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه الاستعارات المفاهیمیه، هی إحدى النظریات التی بنت شکلاً مغایراً من الشکل المعهود فی الاستعاره الکلاسیکیه، وحولتها إلى هیکله تجمع فی قبضتها المفهوم والمعنى إضافه إلى تنمقها اللغوی. وإنّها حسب رؤیتها الذهنیه تبدأ بإنشاء التصورات من التجارب الحاصله فی حیاه الإنسان وواقعه المعیشی، وتقوم بتجسید ذلک التکوین الذهنی فی بنینیه معانیها من خلال المصادیق المکتسبه. وهذه الخصیصه، من ضمن الخصائص التی تحملها الرؤیا الصادقه والأحلام فی مضامینها وتلمیحاتها الاستعاریه. تبث المفاهیم المطلوبه لإیصال المعنى من خلال استخدام المقتبسات المفهومیه والمصادیق المعنیه، التی ینقلها الذهن من عالم الواقع الذی قد واجهه الرائی، فیقوم بتعبیر الرؤیا بواسطه هذه المعانی التی یلفقها داخل الرموز المترائیه. ففی هذه الدراسه ومن خلال المنهج الوصفی _التحلیلی، وحسب نظریه مارک جونسون وجورج لایکوف حول الاستعاره المفاهیمیه، أراد البحث تبیین الرؤى الصادقه السبعه المذکوره فی القرآن، وما تحمل من مفاهیم استعاریه التی تأخذ مصادیقها من المفاهیم المیتافیزیائیه المتوافقه مع العالم الفیزیائیه، حتى تقرّب الصور المترائیه للذهن البشری، بواسطه الملموسات القریبه للفهم والمتکونه من عالم الواقع الملموس. وقام البحث باختیار خصیصتی الزمن الشیء متحرک والإتجاهات الاستعاریه، على السور القرآنیه الخمس (سوره الأنفال، الفتح، الصافات، وسوره یوسف)، لیستنتج بأن عالم الرؤیا المیتافیزیائی، یقتبس مفاهیمه من المصادیق الموجوده فی العالم الفیزیائی المادی حتى یصور الأحداث التی تراءت فی المنامات ویستطیع أن یشرحها للآخرین.
تصویر معشوق در شعر جاهلی و مقایسه آن با شعر دوره اسلامی با تکیه بر معلّقات سبع و دیوان متنبّی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
. هدف و مقدمهاین پژوهش بر آن است تا با بررسی پیشینه تشبیهات درباره معشوق در دوره پیش و پس از اسلام جایگاه تشبیه را به عنوان یکی از پرکاربردترین فنون بلاغی در شعر عربی بررسی کند و وجوه اشتراک و افتراق این دو دوره را در مطالعاتی موردی نشان دهد.2. روش شناسیروش پژوهش در این مقاله توصیفی_تحلیلی است و بر پایه خوانش منابع تحقیق و مطالعه آراء و نظریات محققان صورت گرفته است و از آنجا که مباحث تحلیل مقاله نیاز به داده های اطلاعاتی داشت و داده ها می بایست بر پایه آمار تهیه و پردازش می شد لذا در حد ضرورت از روش های آماری نیز استفاده شده است. شایان ذکر است که برای دست یافتن به نتیجه ای عینی و ملموس، نویسندگان بر آن شدند تا از میان موضوعات متنوع بلاغی، تشبیه را انتخاب و آن را به تشبیه معشوق، که از گسترده ترین مفاهیم در متون ادبی است محدود کنند و از میان آثار سروده شده در دوره جاهلی، «معلقات سبع» و از میان آثار منظوم دوره اسلامی تا (قرن چهارم)، «دیوان متنبی» را به عنوان آثار شاخص این دو دوره برگزینند و تصویر معشوق را در این دو اثر بکاوند و تصویر به دست آمده را با یکدیگر مقایسه کنند.3. یافته هایافته های این مقاله که متکی به پژوهش گسترده ای برای رساله دکتر نویسنده مسئول است، متنوع و از جهات گوناگون قابل بررسی است، آنچه از این تحقیق موردی حاصل است به اجمال از این قرار است: - شاعران دوره جاهلی به ویژه سرایندگان معلقات با علوم بلاغی از جمله تشبیه و استعاره مانوس بوده اند و غالب اشعار ایشان آمیخته به نوعی تشبیه است به گونه ای که نمونه های متعددی از تشبیه در شعر آنها به کار گرفته شده است. - در معلقات سبع، 17 مورد تشبیه غیرمکرر درباره معشوق آمده است.- تشبیه مجمل در توصیف معشوق بر انواع دیگر تشبیه غلبه دارد.- تشبیهات شاعران جاهلی، جملگی از نوع محسوس به محسوس اند.- شاعران جاهلی در وصف معشوق رویکردی واقع گرایانه دارند.- مقایسه تصویرسازی معشوق در معلقات و دیوان متنبّی نشان می دهد که تا قرن چهارم هجری قمری شعر عربی متمایل به تصاویر نزدیک به واقع بوده و استفاده از تشبیه حسی به حسی از رایج ترین انواع تشبیه بوده است. نوع نگاه به معشوق در هر دو اثر منحصر به توصیف ابعاد تنانه ی وجود اوست و به عواطف و روحیات انسانی معشوق توجهی نشده است.4. بحث و نتایج- نویسندگان مقاله حاضر در پی پاسخ به این پرسش ها بوده اند که تشبیهات معشوق در شعر جاهلی (مطالعه موردی: معلّقات) از لحاظ فنی و ساختاری چگونه اند؟ نوع نگاه شاعر جاهلی (مطالعه موردی: معلقات) در وصف معشوق و ویژگی های زنانه چگونه بوده است؟ با گذر زمان چه تفاوت هایی در ساخت و محتوای تشبیهات معشوق راه یافته که احیانا معشوق دوره اسلامی(مطالعه موردی: متنبّی) را از معشوق جاهلی(مطالعه موردی: معلّقات) متمایز می کند؟- فرض نویسندگان بر آن است که در شعر جاهلی _نظر به دیرینگی آن_ تشبیهات، ساختاری ابتدایی، ساده و کامل دارند و ارکان تشبیه غالبا به طور کامل ذکر شده و دو سوی تشبیه غالبا از نوع حسی اند. - توجه به معشوق و زیبایی های زنانه در شعر جاهلی با خلق تصاویری ساده، واقع گرایانه و جزئی نگر بروز یافته و در گذر زمان، به ویژه تحت تاثیر ظهور اسلام و نزول قرآن، بلاغت تصاویر پیرامون معشوق فزونی و قوت یافته و چهره تازه تر و خیال انگیزتری از معشوق ترسیم شده و ابعاد وجودی گسترده تری از او مورد توجه قرار گرفته است.- فرض سوم آن که شعر در دوره اسلامی قاعدتاً از پیچیدگی های خاص و خیال انگیزی های بیشتر در ساخت و محتوای تشبیهات برخوردار بوده و تصویری متفاوت از معشوق ارائه می دهد.نتایج تحقیق نشان می دهد که :- مطابق پیش بینی و فرضیه نویسندگان ساختار تشبیهات معشوق در معلقات نسبت به شعر متنبی ساده تر و ابتدایی تر است در عین حال تشبیه مرکب در شعر جاهلی بیش از شعر متنبی به کار رفته که حاصل آن تصاویری پویا و بدیع در وصف معشوق است؛ احتمالا نگاه جزئی نگر و واقع گرای اعراب جاهلی به جهان در شکل گیری این نوع تشبیهات موثر بوده است. - شاعران معلّقات و متنبی در تصویرپردازی کاملاً حسی و طبیعت گرایند و بر اساس آنچه تحقیقات این پژوهش نشان داد هر دو صد در صد از تشبیهات حسی به حسی برای وصف معشوق بهره برده اند و عناصر محسوس را از تماشای طبیعت پیرامون خویش وام گرفته و به اجزایی از پیکر زنان مانند کرده اند، لذا تصویری واقعی و قابل درک از معشوق ارائه داده اند که در عین حال از توجه به حالات روحی و عواطف انسانی معشوق در آن نشانی نیست. علت این مشابهت در به کارگیری تشبیه میان این دو اثر (معلقات و شعر متنبی) البته نیاز به تحقیق مستقل دارد با این حال مقایسه ویژگی های هر دو معشوق حکایت از معشوق مشابهی در دو نمونه منتخب دارد.- احتمالاً گرایش به ویژگی های معشوق آنگونه که در قرون بعد از قرن پنجم و ششم در شعر عربی و فارسی شکل گرفته در شعر عربی قرن چهارم که متنبّی به عنوان نماینده تام و تمام آن شناخته شده است، چندان رواج نداشته است و معشوق را آنگونه که می دیده اند و می خواسته اند، توصیف کرده اند. با این وصف مقایسه تصاویر دو معشوق نشان می دهد که تفاوت چندانی در اعضای منتخب معشوق و نوع نگاه به زن در تشبیهات به کار گرفته شده وجود ندارد هرچند ساختار تشبیهات معشوق در شعر متنبی به نسبت شعر جاهلی فشرده تر و پیشرفته تر است. مع الوصف شباهت سیمای دو معشوق از دو برهه تاریخی متفاوت می تواند نظر کسانی را که در اصالت شعر جاهلی تردید داشته اند، تقویت کند.
واکاوی اختلاف نحویان بصره و کوفه پیرامون وجود واو مقحمة در قرآن کریم و تحلیل انتقادی برگردان آن در 30 ترجمه فارسی قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در میان مصادیق مورد نزاع نحویان بصری و کوفی که عدد آن ها بیش از صد مورد است، اختلاف در إقحام یا عدم إقحام واو در زبان عربی به خاطر وجود مصادیق متعدّد قرآنی، اهمیتی ویژه دارد. «واو مقحمه» که اختراع برخی از نحویان متقدّم نظیر ثعلب است، به واوی اطلاق می شود که وجود یا عدم وجودش در کلام تأثیر نحوی ایجاد نمی کند و به تعبیر دیگر، «زائده» است. در همین راستا، نحویان کوفه به خصوص فرّاء قائل به وجود چنین واوی در زبان عربی و به تبع آن قرآن کریم هستند و در مقابل نحویان بصره زیادت واو را، چه در قرآن و چه در زبان عربی، نمی پذیرند. پژوهش حاضر، ضمن تبیین اختلاف این دو مکتب تأثیرگذار نحوی درباره واو مقحمه، به سنجش آرای ایشان پرداخته و ضمن جمع آوری مصادیق قابل توجه قرآنی از این «واو»، رأی نحویان کوفه را برگزیده است. سپس به نقد و بررسی عملکرد سی ترجمه فارسی قرآن کریم در ارتباط با چگونگی برگردان این واو در 12 شاهدمثال قرآنی پرداخته است. نتایج تحقیق نشان می دهد 47.7% از مجموع عملکرد مترجمان مطابق نظر بصری، 23.6%، ترجمه ها مطابق نظر کوفی و 27.7% موارد نیز عملکردی نادرست از نظر نحوی را دربرمی گیرد. در این میان بیشترین تطابق با نظر کوفیان از آن ارفع و صادق نوبری با 7 عملکرد کوفی و بیشترین تطابق با نظر بصریان از آن مشکینی با 10 عملکرد بصری است. بیشترین تعداد ترجمه نادرست نیز متعلق به حدادعادل با 6 ترجمه نادرست است.
التّجلّيات النّوعيّة لأنساق ثنائيّة "الحرب / الموت" في شعر الخوارج(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی اللغه العربیه و آدابها پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۰
105 - 131
حوزههای تخصصی:
لا غرو فی أنّ الصّراعات السّیاسیّه بلغت أوجها فی العصر الأمویّ؛ عصر الخلافات الأیدیولوجیّه التی أحدثت شرخاً عظیماً فی الثّقافه الإسلامیّه التی بدأت تتجزّأ وحدتها بعد تبلور أحزاب متحاربه فیما بینها؛ من أمویّین وشیعه وزبیریّین وخوارج. ولکنّ حزباً لم یمتلک ثقافه الحرب کحزب الخوارج الذی نشأ نشأهً جدلیّه قوامها معارضه النّسق الجمعیّ لأنصار علیّ (ع)، إلى أن صارت معارضتهم معارضهً مرکّبه؛ فثاروا على علیّ وعلى معاویه معاً، ولم یتقاربوا مع أیّ فریقٍ من فرق العصر الأمویّ على اختلافها، رافعین فی کلّ ذلک رایات الحرب، ظانّین أنّ القتال هو معیار إثبات الشّجاعه والسّیاده المرجوّتین، ولذلک سیطر شبح الموت على حیاتهم وسلوکیّاتهم. وعلیه، أعلنت أنساق أشعار الخوارج تجلّیاتٍ نوعیّهً للحرب ومستلزماتها من شجاعه وقوه، ولاسیّما أنّها –على زعمهم- حرب الحقّ، الذی أعلنت أشعارهم جمالیّاته وأحقّیّتهم فی تولّی أمر المسلمین. ولکنّها أضمرت ما أضمرت من أنساق رفض الآخر، والإقصاء، والقلق الوجودیّ لحزبٍ لم یعرف أصحابه الرّکون إلى السّلم، بل ظلّوا بین غبار النّقع وساحات الوغى یتربّص بهم شبح الرّدى.
دراسة مقارنة في الخصائص التاريخية بين روايتي رادوبيس وعروس المدائن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تنقسم الروایهّ باعتبار المضمون إلى أقسام مختلفه؛ فمنها الروایه التاریخیه التی تستعرض الأحداث و القضایا التاریخیه وتندرج فی إطار المذهب الواقعی. فالكاتب فی هذه الروایات یستعرض الحقائق التاریخیه بمزیج من التخیل، فیصوغ التاریخ فی ثوب جدید وقشیب. ویمكن القول: إنّ الإمشاج الحاصل بین الحقائق التاریخیه والتخیل الأدبی یعدّ من أهم الخصائص التی أدّت إلى انسیاق شرائح المجتمع المختلفه بأن تعتنی بمثل هذه الروایات وتستوعبها بکل سهوله. وفی هذا المجال، قام كلّ من نجیب محفوظ المصری وابراهیم المدرسی الإیرانی إلى كتابه روایتهما التی تناولناها فی هذه الدراسه بالاعتماد على الأحداث التاریخیه، وقد تمكّنا من القیام بالتصویر الفنّی للوثائق التاریخیه، لأنهما كانا على معرفه بالتاریخ القدیم لموطنهما. فمن هذا المنطلق ولأهمیه البحث فی الروایه التاریخیه تسعى هذه الدراسه وبالاعتماد على المنهج الوصفی التفسیری وعلى الاتجاه النقدی المقارن إلى استعراض خصائص الروایه التاریخیه فی روایتی "رادوبیس" لنجیب محفوظ و"عروس المدائن" لابراهیم المدرسی. فنتائج البحث تشیر الى أن كثره اعتناء الكاتب بالبعد التاریخی فی روایه عروس المدائن جعلها تقترب من الكتابات التاریخیه مقارنه بروایه رادوبیس التی اعتنى الكاتب فیها بالبعد الفنی والخیالی، مما جعلها فنیه أكثر منها تاریخیه.
جدلية المدنس والمقدّس في الخطاب الشعري لمحمد صابر عبيد قراءة في قصيدة عشب أرجواني يصطلي في أحشاء الريح وفق رؤية جون سيرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۰
67 - 86
حوزههای تخصصی:
التداولیه فرع من فروع الدراسات اللسانیه التی تعنی باللغه کأداه للتواصل. والتّداولیه اللسانیه تعالج الأفعال الکلامیه، بوصفها الجزء الأساسی فی الدراسه التداولیه التی تعکف علی اللغه فی ضوء علاقتها بالمعنی والجهه التی تنشده من خلال العلاقه المعهوده بین المنتج والمرسل إلیه. یعدُّ جون سیرل من البارزین فی هذا المجال وأخذ فرضیاته لاتجاهه اللسانی والتداولی من أستاذه أوستین غیر أنَّه وضع التصنیف الآخر للأفعال الکلامیه وعالجها معتمداً علی المعطیات السیاقیه ودور طرفی التخاطب فی البناء اللغوی وجعل هذا الرعایه الأساسیه شرطاً فی إنجاز الفعل اللغوی وفاعلیته. یضمُّ هذا البحث بین دفئتیه مقاربه لقصیده عُشبٌ أرجوانی یَصطلی فی أحشاءِ الرّیح لمحمد صابر عبید فی ضوء نظریه الأفعال الکلامیه لجون سیرل. والهدف فی هذا العرض التداولی، الکشف والإبانه عن الخصائص اللغویه وفهم مقصدیات الخطاب الشعری عند الشاعر. وما توصل إلیه البحث هو أن التنضید اللغوی فی هذه القصیده یرتبط بالمعانی والمقاصد والشاعر أکثر من الأنماط اللغویه الخبریه والإنشائیه المختلفه والتعبیریه ذات الوظیفه الإنجازیه من منظور تعاملی تأسیسی، کما أکثر من استخدام الأفعال التوجیهیه الإنجازیه لبناء الممارسه الثوریه عند المتلقی وتحریکه للرفض والتصدی ومواجهه النزعه المادیه فی داخله و دفعه نحو المواجهه والبناء من الجدید بعد تجاوز القتامه الوجدانیه والروحیه عند الإنسان المعاصر ودفع الإنسان لمناصره المقدس الوجودی ومواجهه المدنس الذی یسطیر علی الروح الإنسانیه، وأیضاً تکتظُّ القصیده بالأفعال التحذیریه تجعل المستقبل فی وهج من الشفافیه والوضوح. وهذه المجموعه من الأفعال بعرض سلبیه الواقع تدفع وتحرّض علی مواجهه السلوکیات التی تسبب مأساه المستقبل وضیاع الإنسان؛ وللأفعال التعبیریه حضور واسع فی القصیده، تعبّر عن حزن الشاعر ومکنونه بسبب طغیان الجانب المادی علی الجانب الروحی وسیطره المادیه والوحشیه علی الصفاء والطهر الداخلی للإنسان، مما یسبب نشوب الحرب والصراع علی وجه الأرض. المقصدیه النهائیه التی من أجلها یتکوّن العمل الإبداعی عند الشاعر والدلاله المرکزیه التی تبوح به الأنظمه اللغویه والأنساق اللغویه الظاهراتیه، هی مواجهه الزاغ أو الجوانب المظلمه داخل الروح الإنسانیه وبثّ الیقینیه بحتمیه مأساه الإنسان المعاصر عند مناصره الوحشیه الکامنه داخله وسیطره المدنس علی المقدس بداخله، مما یؤصل فی نفس الإنسان الانکفاء الواسع لمواجهه الجوانب المظلمه فی نفس الإنسان، وهذا هو ما یظهر بالرؤیه التَّداولیه وبدراسه أفعال الکلام وفق منظور سیرل.
نقد و بررسی سبک اعتراضی فخر رازی بر عبدالقاهر جرجانی در مبحث مجاز عقلی (با استناد به کلام خبری)
منبع:
نثرپژوهی عربی دوره ۲ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۱
1 - 15
حوزههای تخصصی:
مجاز عقلی از جمله مباحث بلاغی است که منشأ پیدایش اختلافِ نظرهایی میان متفکران این حوزه شد. به طوری که عده ای با رویه پیچیده و چندگانه خود سعی بر زیر سؤال بردن این گونه ادبی را داشتند. در این زمینه، فخر رازی (۶۰۶ ه ) بر آراء بلاغت دانی همچون عبدالقاهر جرجانی (۴۷۱ ه ) نقد وارد می کند. در پرتو اهمیت مسأله که واکاوی نحوه اعتراض رازی بر جرجانی است، مقاله حاضر در تلاش است با رویکرد کیفی و روش استقرائی به نقد و بررسی دیدگاه های این دو متفکر در مبحث مجاز عقلی با تکیه بر کلام خبری بپردازد. از یافته های تحقیق آن است که رازی به صورت زیرکانه ای در مبحث کلام خبری زمینه سازی می کند تا بر مجاز عقلی جرجانی اشکال بگیرد. به نظر می رسد که وی با باطل کردن خبر در دلالت های تطابقی، مستقیما مجاز عقلی، در دیدگاه جرجانی را هدف قرار می دهد؛ زیرا شیخ در مجاز عقلی دلالت وضعی را قبول دارد و مجاز را در اسناد می داند و ایراد وی مبنی بر این که محوریت سخن جرجانی در مجاز عقلی، فعل بدون فاعل است با استناد به آراء شیخ پیرامون کلام خبری رد می شود. جرجانی افاده معنا را منوط به اسناد بین مسند و مسندالیه می داند و از بین دو رکن اولویت را به وجود مسندالیه در کلام می دهد که این امر دالّ بر وجود حتمی فاعل و نفیِ دیدگاه رازی دارد.