
مقالات
حوزههای تخصصی:
مفهوم ادبیّت متن و مؤلفه های آن، یکی از بحث برانگیزترین موضوعات در حوزه نقد ادبی به شمار می رود که علی رغم تلاش های فراوان ناقدان و ادیبان هنوز برای آن تعریفی قطعی و مشخص ارائه نشده است؛ ادونیس نظریه پرداز و منتقد برجسته عرب، یکی از معدود ناقدانی می باشد که توانسته درباره ادبیّت نظریات جدیدی را مطرح سازد. دیدگاه های وی در این عرصه از حوزه ی تعاریفی محدود، پیرامون شعر خارج گشته و وارد حوزه وسیع تری یعنی تئوری ادبیات گردیده است؛ لذا در مقاله حاضر با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی، مفهوم ادبیّت و مؤلفه هایش را این بار از نگاه ادونیس موردمطالعه قراردادیم. آنچه بر ضرورت انجام چنین پژوهشی تأکید می کند، آن است که یافتن دیدگاه ویژه ی ادونیس نسبت به موضوع ادبیّت و مؤلفه های آن زمینه ساز درک صحیح تر نظریه شعر وی و برجسته ساختن جایگاه منحصربه فردش به عنوان یک نظریه پرداز ادبی می گردد؛ ازاین رو هدف نگارندگان در این پژوهش تبیین سازی مفهوم ادبیت از منظر ادونیس می باشد که در راستای تحقق آن ابتدا، به تبیین مفهوم ادبیّت و مهم ترین مؤلفه های آن را با تکیه بر نظرات ناقدان عربی و غربی پرداختیم سپس از طریق مقایسه این مبانی، با نظریات ادبی ادونیس تلاش نمودیم تا به دیدگاه ادبیّت وی دست یابیم. نتایج پژوهش حاکی از آن می باشد که ادونیس در نظریه ادبیتش واژه ی شعریت را معادلی برای ادبیّت قرار داده و بمانند ناقدان غربی و عربی از ادبیّت به عنوان نظریه ای برای تأمل در داوری های زیبایی شناختی متن بهره گرفته است بعلاوه ازنظرش مرحله کتابت، به مثابه حلقه پیوند میان مرحله اول (شفاهی) با مرحله سوم، (نوگرایی ادبی) می باشد و شعر در این مرحله به ساختاری باز با دیدگاه های متعددی تبدیل می گردد
امکان سنجی تحلیل شعر معاصر براساس نظریه بوطیقای فضای گاستون باشلار، نمونه: تحلیل سروده های مصطفی جمال الدین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تطبیق رویکرد شاعرانگی نظریه پردازان به عنوان چارچوب نظری در تحلیل اشعار شاعران و بازخوانی شعر آنان، می تواند در شناخت جنبه های کارآمدِ حوزه معرفتی شاعران، سهم بسزایی داشته باشد. به کارگیری نظریه بوطیقای فضای گاستون باشلار (۱۹۶۲) به عنوان یک نظریه پرداز فرانسوی که با نگاهی منحصر به فرد، به توصیف فضاهای زیسته می پردازد، می تواند در امکان سنجی به کارگیری این رویکرد، در تحلیل شعر معاصر مؤثر باشد. از این رو، سروده های مصطفی جمال الدین (۱۹۹۶)، شاعر شیعیِ عراقی با دارا بودن ظرفیت های لازم، به عنوان نمونه انتخاب شده تا رویکرد وی، به منزله چارچوب نظری در تحلیل اشعار، استفاده شود. در پرتو اهمیت مسئله، پژوهش حاضر با تبیینِ کلیِ رهیافت بوطیقای فضای باشلار، در توصیف پدیدار فضا، و سنجشْ در نمونه های منتخب، با رویکرد کیفی و روش کتابخانه ای توصیفی – تحلیلی به تطبیق نظریه باشلار بر دیوان شاعر مذکور می پردازد. از آنجاکه معیار، مفاهیمِ شاخص و بنیادی باشلار در بوطیقای فضا (مکان، فضا، مکان کاوی، مکان دوستی) به مثابه مفاهیمی کاربردی و نه صرفاً نظری است. بنابراین، نویسنده مهم ترین شاخص های این نگرش تحلیلی را در نمونه ها واکاوی کرده، و فضا، خانه و تخیل آن، به عنوان یکی از مهم ترین جنبه های بررسی انگاره ها و تصاویر شاعرانه بررسی شده اند. از دستاوردهای پژوهش آن است که شناخت فضا در شعر جمال الدین، اهمیت ویژه ای در شناخت جهان ذهنی شاعر دارد. در شعر وی، فضا صبغه ای وجودی، حسی، عاطفی داشته و بازنمودی از سکنی گزیدن شاعر است. از طرفی، فضا، نحوه مواجه شاعر با جهان به منزله مأمنی برای تخیل و سرپناهی روانی را متجلی کرده و عنصر فضا با جهان خیالیِ وی، پیوند خورده و مفهوم فضا و خانه تصویری از آرامش، صمیمت و حضور است. در یک نگاه کلی، از شعر جمال الدین چنین برمی آید که در یک مفهوم هستی شناسی عمومی در رابطه ای شاعرانه که میان خرد و کلان وجود دارد، می توان فضا را درک کرد. همخوانی و انطباق اغلب سروده های شاعر با رهیافت بوطیقای فضای باشلار به ویژه در مفهوم مکان دوستی و توان این رویکرد پدیدارشناختی در تحلیل متون شعری، نیز از یافته های پژوهش است.
بررسی مهارتهای تفکر انتقادی بر اساس رویکرد یادگیری ویگوتسکی مطالعه موردی داستان های کودک «تغرید النجار»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از آنجایی که رویکردهای یادگیری شناختی، ازجمله یادگیری اجتماعی ویگوتسکی به مهارت های تفکر انتقادی توجه دارد، کاربست مبانی روشمند این رویکردها برای نهادینه سازی این مهارت ها که از ضروریات زندگی انسان معاصر به شمار می آید، اثربخشی بسیار زیادی خواهد داشت. پژوهش پیش رو به بررسی داستان های کودکانه «تغرید النجار»، – نویسنده معاصر اردنی- می پردازد. این مطالعه با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی و بر مبنای مدل شش گانه مهارت های انتقادی «فاسیونه» انجام می شود. هدف اصلی این پژوهش تحلیل کنش ها، عملکرد و گفتگوهای شخصیت ها در این گونه ادبی است و همچنین بررسی نحوه آموزش این مهارت ها با تأکید بر اصل سکوسازی و نقش تسهیل گری بزرگ ترها و همسالان ماهرتر در منطقه تقریبی رشد کودک می پردازد. نتایج پژوهش بیانگر این مهم است که «تغرید النجار» با کاربست بیان کودکانه در قالب داستان، آن را بسان ابزار میانجی برای رشد تفکر و خصوصاً تقویت تفکر انتقادی برگزیده است که در نهایت منجر به کمک در رشد شناختی و اجتماعی مخاطبش می گردد؛ با توجه به رده سنی مخاطب، آموزش مهارت خودتنظیمی و تفسیر در رده اول و دوم قرار دارد، که در راستای تقویت شناخت، هویت بخشی، شکل گیری شخصیت، آگاهی بخشی، تولید دانش برای کودک بکار گرفته شده اند؛ همچنین مهارت استنباط، تحلیل، ارزش گذاری و توضیح به ترتیب با تکیه بر دو راهبردِ آموزشیِ عاطفی و شناختی مورد توجه نویسنده بوده اند که منجر به ارائه ساحتی تازه از قابلیت های متون داستانی گردیده است و بیانگر آن است که از نگاه «تغرید النجار» زبان و فرهنگ، ابزارهایی برای افزایش رشد ساختارهای ذهنی کودک هستند.
تحلیل جادوی مجاورت در آفرینش موسیقی و معنا در حماسه «مجد الاسلام» اثر احمد محرم با تکیه بر نظریه شفیعی کدکنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جادوی مجاورت یکی از مهم ترین مباحث در تحلیل ساختار موسیقایی شعر است که موردتوجه پژوهشگران واقع شده و شامل محورهای همنشینی و جانشینی است. جادوی مجاورت به معنای توازن های موسیقایی و آوایی در متن است. محورهای جانشینی و همنشینی از مهم ترین ابزارهای مطرح شده در نقد فرمالیستی و علم معناشناسی به شمار می آیند. رابطه جانشینی، پیوند موجود میان واحدهایی است که به جای هم انتخاب می شوند و در همان سطح، واحدهای تازه ای پدید می آورند. در محور همنشینی ارتباط واژه با واژه های پیش و پس از آن بررسی می شود. موسیقی مشترک بین واژه ها بدون در نظر گرفتن بعد معنایی آن ها منجر به حضور واژه ها در کنار هم می گردد. محور جانشینی و همنشینی شیوه ای برای تعیین ویژگی های سبک هنری و ادبی به شمار می آید. این پژوهش قصد دارد تأثیر جادوی مجاورت را در آفرینش معنا و موسیقی به روش توصیفی - تحلیلی در حماسه «مجد الإسلام» واکاوی نماید. عاملی که بر ضرورت انجام این جستار تأکید می کند، تبیین روش های مؤثر در آفرینش معنا، هارمونی و موسیقی شعر احمد محرم و کشف زیبایی های فنی و سبکی در حماسه «مجد الإسلام» برای مخاطب است. یافته های این جستار حاکی از آن است که رابطه جانشینی و همنشینی موجب انسجام و اتحاد معنایی در حماسه «مجد الإسلام» شده است. هم نشینی درست کلمات، عرصه را برای تمایز سبک این اثر حماسی فراهم کرده است. به کارگیری صنایع ادبی و همنشینی آن ها در کنار هم و بهره مندی از مشخصات آوایی سبب هماهنگی و ایجاد موسیقی ویژه ای در این اثر شده است و بدین ترتیب مفاهیم و معناها با تأکید بیشتری ذکر شده است. گزینش صحیح واژه ها در این اثر حماسی موجب توجه بیشتر مخاطب به اشعار احمد محرم می شود؛ چراکه هنگامی که واژه ای در معنای صحیح استفاده شود انسان مشتاق آن شده و این موسیقی برخاسته از کلمات سبب فخیم شدن سخن می شود.
خوانش اسطوره بنیاد ترامتنیت در سروده های عبدالکریم کاصد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پیوند میان یک متن با متن های دیگر در خوانش، توصیف، نقد و تحلیل آثار ادبی و هنری، مورد توجّه اندیشه مندان و صاحب نظرانی مانند یولیا کریستوا، رولان بارت، میکائیل ریفاتر و ژرار ژنت قرار گرفته است. ژرار ژنت، نظریه پرداز و منتقد فرانسوی البته گسترده تر و سامان یافته تر از دیگران به بررسی و تحلیل «ترامتنیت» پرداخته است. آن چه نگارش جستار حاضر را به عنوان یک ضرورت در ذهن نگارنده مطرح ساخته است، ناشناخته بودن عبدالکریم کاصد، اندیشه ها و اشعار او و به ویژه متن های آستانه ای این ادیب فرهیخته در پژوهش ها و آثار نقد ادبی معاصر عربی بوده است.نگارنده در این نوشتار کوشیده است بر بنیاد نظریه ی ترامتنیت ژرار ژنت و با تمرکز بر گونه های پیرامتنیت و بینامتنیت به خوانش اسطوره بنیاد آستانه های متنی عبدالکریم کاصد به ویژه در نگاشته ی «برکه های کهن، بهشت گمشده» بپردازد. دستاوردهای پژوهش پیش رو نشان می دهد پیرامتن ها در طرح رو و پشت جلد، آستانه ی عنوان، زیرعنوان، صفحات شناسنامه، پیش گویه ی آغاز و در آستانه های متنی عناوین سروده های این نگاشته از گونه ی پیرامتن های مؤلّفی یا انتشاراتی است تا پیرامتن شخص دیگر. هم چنین از میان سه گونه ی بینامتنیت مطرح در انگاره ی ژنت، دو گونه ی بینامتنیت صریح و ضمنی در آثار این ادیب قابل بازیابی و تحلیل است.
واکاوی عناصر مثلث عشق استرنبرگ در طوق الحمامة ابن حزم اندلسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بسیارند کسانی که در باب عشق سخن رانده اند ولی از اولین کسانی که بدان پرداخته است، ابن حزم، ادیب، فقیه و فیلسوف اندلسی؛ عالم و جامع علوم زمان خویش است؛ او در کتاب طوق الحمامه به صورت بی سابقه و بی مانند به سان روانشناسی به عشق پرداخته است و کتاب خویش را بر سی باب مشتمل نموده و بر هر بابی اسمی قرار داده و در بیان و بررسی این ابواب قلم نهاده است، در سویی دیگر یکی از اندیشمندان حوزه روانشناسی به نام رابرت استرنبرگ رئیس پیشین انجمن روانشناسان آمریکا، عشق را به سان مثلثی می داند که از سه ضلع «صمیمیت » «میل » و «تعهد » شکل گرفته و رابطه هریک از این اضلاع انواع عشق را شکل می دهند. هرچند با وجود غنای ادبیات عربی در مسأله روانشناسی عشق، هنوز به اندازه شایسته ای بدان پرداخته نشده، لذا جا داشت تا بدین موضوع از منظر این نظریه مهم حوزه روانشناسی پرداخته شود. نوشته حاضر تلاش نموده تا به شیوه تحلیلی– توصیفی، این نظریه را که به دیدگاه های ابن حزم بسی نزدیک است، بر کتاب طوق الحمامه تطبیق دهد و بدین وسیله روشن گردد که طوق الحمامه کدامین مؤلفه ها را داراست؟ وکدامیک بسامد بیشتری دارند؟ او در این اثر کوشیده به مدد تجربه شخصی خویش انواع عشق را واکاوی نموده، علل و آفتهایش را بررسی نماید. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که عناصر «صمیمیت» «میل» و «تعهد» در کتاب به صورت چشمگیری و به طرق مختلف به شکل داستان گونه در لابلای اشعار آمده اند یا به شیوه نثر نمود یافته اند. همچنین یافته های پژوهش حاکی از انطباق این نظریه بر کتاب طوق الحمامه است، از سویی دیگر در خلال پژوهش عیان شد که شیدایی و عشق آرمانی از بیشترین بسامد در این کتاب برخوردارند