رابطه میان متغیرهای بسامد و طول واژه از جمله قوانینی است که جورج کینگزلی زیف آن را کشف کرد که بر اساس آن، هرچه طول یک کلمه بیشتر باشد، بسامد کاربرد آن در متن کمتر است. در پژوهش حاضر سعی داریم تا این قانون را که تاکنون بر روی زبان عربی قرآن بررسی نشده است، با تمرکز بر روی واژگان اسمی در سوره های مدنی و مکی احزاب و غافر بررسی کنیم. نتایج حاصل نشان می دهد که استثنای قانون زیف که بر طبق آن واژگانی که کمتر از 3 واج داشته باشند، بسامدشان در متن نیز کمتر است، در سوره های احزاب و غافر صدق می کند. هر دو سوره در مورد کلمات 3، 6، 7، 9، 10، 11، 12و 13 واجی از قانون زیف تبعیت می کنند. اما این سوره ها در سه مورد قانون زیف را نقض می کنند. اولین مورد نقض این قانون، در سوره های احزاب و غافر مشاهده شد که در آن ها کلمات 4 واجی نسبت به کلمات 3 واجی بسامد وقوع زیادی داشتند که از دلایل آن نیز تکرار واژگان اسمی 4 واجی مانند «ایُّ»، «کُلّ» و «شَیء» در سوره احزاب و «ربّ» و «یوم» در سوره غافر است. دومین مورد نقض قانون، بسامد زیاد کلمات 5 واجی نه تنها نسبت به کلمات 4 واجی و 3 واجی بلکه در مقایسه با طول کل کلمات در سوره های احزاب و غافر است. از دلایل فراوانی زیاد کلمات 5 واجی می توان به تکرار زیاد این کلمات (مانند لفظ جلاله «الله»، «رسول» و «نبیّ») و نیز آهنگین بودن قرآن اشاره کرد. سومین مورد نقض قانون زیف در سوره غافر در مورد کلمات 8 واجی است که این واژگان نسبت به کلمات 7 واجی بسامد بیشتری دارند که از دلایل بسامد زیاد کلماتی با طول 8 واج می توان به تکرار اسامی واژگان «مؤمنات»، «کافرینَ» و «صادقینَ» اشاره نمود.
قرآن کریم بر اصل «فطرت» تأکیدات مکرری کرده، اساس دعوت خود را بر آن قرار داده و این مفهوم را اساس روی آوری انسان به «دین» خوانده است. از نگاه قرآن، فطرت، عبارت از شیوه ساختاری توحیدی است که جهان هستی و از جمله انسان طبق آن پدید آمده اند و قرآن از همین منطق و خاستگاه عموم انسانها را فارغ از نژاد و زبان به صراط مستقیم دعوت می کند. مقاله دارای سه بخش اصلی است: «چیستی فطرت و شمول گستره آن که به ساختار تمام جهان مرتبط است»، «فطری بودن زبان به معنای عام» و «فطری بودن زبان قرآن به معنای خاص». این مقوله ها که از منشأ واحدی برآمده اند، بر هم منطبق اند و راز رسالت جهانی قرآن و نفوذ آن همین موضوع بوده و می باشد. در زمان حاضر هم این موضوع، سرمایه ای است که امت اسلامی که در خطاب و گفتمان امروز خود با دنیای معاصر باید بر آن تکیه کند.
از میان انبوه آیات و روایت های صحیح مربوط به ملائکه و عصمت آن ها، برخی روایت های متعارض درباره مَلَکی به نام «فطرس» که به دلیل سستی در اطاعت از فرمان الهی عقوبت شد، بسیار تأمل برانگیزند. برای هر گونه تلاش در رفع این تعارض باید روایت های یادشده را از لحاظ متنی و سندی نقد و بررسی کنیم. در بررسی متنی روایت ها درباره فطرس که در این پژوهش، مورد نظر است، عرضه این گونه روایت ها بر آیات مربوط به ملائکه، سنت مقطوعه و عقل، معیار نقد و تحلیل است تا تعارض داشتن یا نداشتن روایت های فطرس با آیات صریح قرآن و روایت های صحیح، مشخص شود.
آیه تبیان یکی از آیات مورد بحث میان مفسران است. در باره تبیین کنندگان آیات قرآن اختلاف نظر است. علامه طباطبایی ضمن پذیرش قرائت رایج آیه تبیان، با استناد به دلایلی نظیر: «دعوت خدا به تدبّر در قرآن»، «امکان ارجاع آیات متشابه به آیات محکم»، «ذو بطون بودن آیات قرآن» و«ذو مراتب بودن هدایت و فهم قرآن»، دلالت آیه را برای همه افراد مُستعد و بهره مند از لوازم تدبّر و نسبت به همه چیز به دلالت لفظی دانسته و بر این باور است که لازمه فرض صحّتِ روایاتِ بیانگر وجود علم گذشته، آینده و حوادث پیش رو تا روز قیامت در قرآن، این است که در واژه تبیان تصرف نموده و دلالت آن را اعم از دلالت لفظی و فرا لفظی دانست. یادکرد دو نکته مزبور از گفتار علامه، آشکارا بیانگر این حقیقت است که وی در تفسیر آیه تبیان میانه روی نموده و از قرائت های أکثری و أَقلی آن اجتناب ورزیده است. مقاله حاضر، ضمن بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در تفسیر آیه تبیان، به نقد و تحلیل یکی از قرائت های اکثری از آن که در میان برخی از مفسران طرفدارانی دارد، پرداخته است.