فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۹۸۱ تا ۲٬۰۰۰ مورد از کل ۱۸٬۸۲۳ مورد.
منبع:
پژوهشنامه موعود سال دوم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳
71-101
حوزههای تخصصی:
امدادهای الهی به حجت های آسمانی گذشته و نیز معجزاتی را که از سوی پیشوایان دینی انجام پذیرفته است می توان از مهم ترین سنت های خداوند در جامعه انسانی دانست. بی گمان تقابل با شیاطین و دشمنان دین که با همه توان درصدد خاموش کردن نور الهی هستند، بدون عنایات خاص پروردگار امکان ندارد. بر پایه متون مقدس دینی امام مهدی؟عج؟ به عنوان آخرین وصی و جانشین پیامبر خاتم؟صل؟، قیام و انقلاب جهانی و تشکیل حکومت دینی عدالت گستر جهان شمول را عهده دار است. بر این اساس، معجزات و امدادهای غیبی الهی در عصر ظهور برای امام زمان چه خواهد بود؟ در این مقاله با بررسی روایاتی که در این زمینه وارد شده است، نقش امدادهای الهی مانند لشکر رعب، همراهی فرشتگان، نصرت ویژه، نیروهای طبیعت، اصلاح امور و نزول حضرت عیسی؟ع؟ و نیز معجزاتی که به دست امام مهدی؟عج؟ انجام می شود -همچون آوردن کتب آسمانی گذشته، احیای اموات، پرچم فتح و میراث پیامبران قبل- تحلیل و ارزیابی می شود.
بررسی اثر مولفه های دینی برایمان و لوازم آن درمعناداری زندگی ازدیدگاه امام محمد غزالی و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ایمان اساسی ترین عنصرحیات معنوی، گوهرزینت بخش روح بشری و درخشان ترین پرتو عالم علوی است، یکی از مهم ترین مباحث کلامی، ایمان وعناصر وابسته به آن است، به گونه ای که نمی توان نقش بنیادی آن را درشکل گیری باور دینی در معناداری زندگی نادیده گرفت. پژوهش حاضر در پی آن است که نقش مولفه های دینی مانند، نبوت، امامت و عبودیت را برایمان ولوازم آن در معناداری زندگی را دردو بعد شناختی وعملکردی، باروش توصیفی- تطبیقی از دیدگاه دو اندیشمند بزرگ با دوسنت متفاوت اسلامی تسنن و تشیع مورد بررسی قرار دهد. برای جمع آوری داده ها ازطریق کتاب خانه ای استفاده شده است، داده های پژوهش ازگرد آوری تشابه و تفاوت های دیدگاه این دو متفکر بزرگ بر پایه مبانی انسان شناسی آنان مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفته است. نتایج یافته ها نشان داد که هر دواندیشمند، ایمان را معنا بخش به زندگی می دانند، هرچند دربیان جزئیات برپایه مبانی اندیشه هایشان تفاوت هایی وجود دارد، درمساله عبودیت غزالی بیشتر بر روی بعد فردی عبادات، ولی علامه بعد فردی و اجتماعی عبادات هر دو تأکید دارد. مهم ترین اختلاف این دو دانشمند در مساله امامت است که غزالی درحد مدیریت دنیوی و یک امر فقهی و فرعی تلقی می کند. علامه امامت را استمرار نبوت وعهد الهی می داند.
رابطه معناشناسی و علم کلام
منبع:
کلام اهل بیت سال ۲ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
16 - 38
حوزههای تخصصی:
ذات و تجلی غیبی خداوند از دیدگاه ابن عربی و د لئون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال بیستم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۶۴
1 - 20
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر پژوهش تطبیقی آراء ابن عربی و موسی د لئون نویسنده کتاب معروف زوهر در موضوع ذات و تجلی غیبی خداوند است. در رویکرد هستی شناسانه این دو اندیشمند، در موضوع تبیین ذات خداوند و ظهور او در مراتب غیب، قرابت قابل تأملی ملاحظه می گردد. ذات از منظر وجودشناختی این دو اندیشمند، در مرتبه ای فراتر از وجود، در ظلمت عدم است. از ظلمت، نور وجود ساطع می گردد و مراتب هستی یکی پس از دیگری نمود می یابند. از منظر ابن عربی و د لئون در مراتب غیب به لحاظ ارتباط خداوند با خلقت، دو قلمرو تجلی غیب مطلق و غیب نسبی از یکدیگر قابل تشخیص است. این دو قلمرو نزد دو متفکر با تعابیر خاصی خوانده می شوند که ناظر بر خصوصیات مرتبه ای خود هستند. درقلمرو غیب مطلق خداوند هیچ نسبتی با خلق ندارد و مرتبه غیب نسبی محل ارتباط خداوند با خلقت است.
بازخوانی جوهر و عرض از منظر ملاصدرا در تفسیر آیات اسماء و صفات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در بررسی آثار ملاصدرا درباره جوهر و عرض در تفسیر آیات اسما و صفات الهی با دو معنا از جوهر و عرض روبرو هستیم. رابطه این دو معنا مشترک لفظی است. یکی معنای مشهور که طبق آن موجود ممکن به جوهر و عرض تقسیم می شود. در این معنا وجود حق در هیچ یک از این اقسام جای نمی گیرد؛ زیرا در این تقسیم ماهیت مقسم است. ملاصدرا با توجه به همین معنا «لیس بجوهر» را از صفات سلبی خدا می داند و دلایلی را برای آن اقامه می کند. معنای دیگر با توجه به مبانی خاص ملاصدرا چون اصالت وجود، وحدت شخصی وجود و فقر وجودی است. در این معنا تعریف ملاصدرا از جوهر و عرض متفاوت با تعریف آن دو در فلسفه است و این تفاوت به خاطر تعریف خاص و ویژه ای است که برای ماهیت مطرح می کند. وی در تفسیر آیات اسما و صفات الهی، حق را جوهر و اسما و صفات او را عرض می داند. مقسم در این تقسیم ماهیت یا موجود ممکن نیست بلکه اصل وجود است و در این معنا ماهیت ظل وجود و اخس آن است. این مقاله با روش تحلیل مفهومی به توصیف و مقایسه این دو معنا می پردازد.
وامداری سهروردی به ابن سینا در نظریه قیاس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه قیاس در منطق سهروردی بر سه گونه تبدیل استوار است: 1. تبدیل گزاره های سالب به موجب از طریق عدول محمول؛ 2. تبدیل گزاره های جزئی به کلّی از راه افتراض؛ 3. تبدیل گزاره های ممکن و ممتنع به ضروری بر پایه ضرورت بتّات. با این تبدیل ها، چهار ضرب شکل اوّل به یک ضرب، چهار ضرب شکل دوم نیز به یک ضرب، و شش ضرب شکل سوم هم به یک ضرب فروکاسته می شوند. درستیِ تک ضرب اشراقیِ شکل اوّل را سهروردی اگرچه بدیهی می داند، درستیِ تک ضرب اشراقی شکل دوم را با یک قاعده، و درستی تک ضرب اشراقیِ شکل سوم را با یک قاعده دیگر به اثبات می رساند. آیا این نظام قیاسی با ارکانی که دارد، چنانکه ضیائی و والبریج می پندارند، یک واگرایی حادّ از منطق ابن سیناست؟ سهروردی تقریباً در همه اینها وامدار ابن سیناست. وی ایده ای را که ابن سینا در المختصر الأوسط به صورت کوتاه و گذرا درافکنده است، کامل کرده و در همه مراحل تکمیل این ایده نیز از بخش های مختلف منطق ابن سینا الهام گرفته است. مورد 1 را از همان المختصر الأوسط وام کرده؛ مورد 2، روشی ارسطویی است که در همه منطق نوشته های ابن سینا به کار رفته؛ و مورد 3، مُلهَم از الشفاء، کتاب القیاس است. افزون بر اینها، قاعده ای که سهروردی با آن درستی تک ضرب اشراقیِ شکل دوم را ثابت می کند برگرفته از النجاه است؛ و قاعده ای که با آن درستی تک ضرب اشراقی شکل سوم را به اثبات می رساند باز مقتبس از الشفاء، کتاب القیاس است. بدین سان، خطای کسانی چون ضیائی و والبریج، که نظریه قیاس سهروردی را یک واگرایی حادّ از نظریه قیاس ابن سینا می دانند، آشکار می شود.
مبانی حکمت نوصدرایی در تبیین رابطه انسان و ماوراء الهی
منبع:
کلام حکمت سال سوم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵
57 - 73
حوزههای تخصصی:
انسان برترین مخلوق خداوند و موجودی با دو بعد مادی و معنوی است. بعد روحانی او قابلیت رشد، تعالی و رسیدن به کمال مطلوب را دارد. رسیدن انسان به کمالی که خداوند برایش در نظر گرفته است در گرو میزان معرفت و شناخت انسان از خداست. انسان برای شناخت خداوند باید عالم غیب و ماورا را بشناسد. براساس فلسفه نوصدرایی انسان همیشه در حال حرکت و خروج از قوه به فعل است به گونه ای که اگر حرکت صعودی خود را ادامه دهد به تمام جهان و موجودات آن عالم می شود. باور و عدم باور به ماورای الهی تأثیر مستقیمی در شکل گیری عقاید و باورهای انسانی و تعالی او دارد. به همین دلیل پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای مبانی حکمت نوصدرایی را در تحلیل رابطه انسان و ماورای الهی بررسی می کند.
تبیین معناشناختی دیدار خداوند مبتنی بر دیدگاه تلفیقی علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۷)
133 - 144
حوزههای تخصصی:
یکی از بنیادی ترین سوالات بشر، مساله دیدار خداوند است. زیرا پس از سوال از چرایی خلق خود و رسیدن به پاسخ وجود خالق، به این پرسش می رسد که آیا او را می توان دید؟ اگر آری، چگونه و کی محقق خواهد شد؟ لذا پیشینه تاریخی این مساله را باید در ابتدای اندیشه بشری جست. اما در عالم اندیشه اسلامی، دیدگاه های گوناگونی در پاسخ به این مساله بیان گردیده است: گروهی قائل به دیدار با چشم شده و برخی معتقد به استحاله دیدار خداوند گردیده و دست از ظاهر نصوص دینی برداشته و به توجیه آیات و روایات دالّ بر جواز و تحقق دیدار خداوند متعال پرداخته اند. جمعی نیز با عنایت به ظاهر آیات و روایات مذکور، از عدم انحصار دیدار خداوند، در دیدار با چشم سخن گفته و به اثبات گونه دیگری از دیدار پرداخته اند. از طرفی، مباحث اعتقادی الهیات اسلامی، در چهار علم تفسیر، کلام، فلسفه و عرفان، پی گیری می شود و از آن جا که همه این علوم، در مقام پاسخگویی به مساله دیدار خداوند برآمده اند، این مساله را می توان یکی از نقاط هم رسی این علوم دانست. لذا پاسخ اندیشمندی چون علامه طباطبایی-که جامع همه این علوم است- به این مساله، بهترین و کامل ترین پاسخ خواهدبود. بنابراین در این نوشتار، با چهار رهیافت تفسیری، کلامی، فلسفی و عرفانی به تبیین معناشناختی دیدار خداوند، مبتنی بر آراء علامه طباطبایی پرداخته خواهدشد و در نهایت به این نتیجه خواهیم رسید که ضرورتا کامل ترین و دقیق ترین پاسخ، حاصل تلفیق یا برهم نهی همه این رهیافت هاست.
ایده جهان پویا در تبیین رابطه انسان با خدا «براساس حکمت متعالیه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جهان به عنوان فعل خداوند فرآیندی خلاق و پویا ست که هر لحظه در حال بوجود آمدن است.خلاقیت این فرآیند حاصل حاکمیت سنت های ثابت و تخلف ناپذیر، تحت تدبیر خدایی عالم وحکیم است که موجب پیدایش ساختاری منسجم، منظم و پویا در جهان شده است. با وجود دریافت معنای ثبات و تخلف ناپذیری از واژه نظم و تداعی نوعی جبر و عدم انعطاف از آن،مساله مهمی در موضوع رابطه انسان با خداوند پیش می آید وآن این که چگونه می توان بین نظم و قانونمندی جهان و اختیار انسان جمع کرد.برای حل این مساله ایده «جهان پویا» پیشنهاد می گردد. براساس این ایده جهان تشکیل شده است از نظامی قانونمند، هوشیار و فعال که در متن آن مدبری عالم و حکیم حضور دارد و هر لحظه در شأنی ظهور می یابد.َ بنابراین با روش توصیفی تحلیلی و بهره بردن ازمنابع حکمت متعالیه به این نتیجه می رسیم که نظام احسن و پویای جهان بستری از شرایط و موقعیت های مختلف را فراهم می سازد به گونه ای که انسان مختارمی تواند با علم ودرایت،ازبهترین وضعیت های ممکن بهره جسته و خیرونعم الهی را دریافت نماید؛یا با جهل و بی دقتی، خود را در بدترین موقعیت قرار داده و شر نصیب او گردد.
شقاوت عقلانی در حکمت صدرائی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۶
29 - 51
حوزههای تخصصی:
نیل به سعادت و گریز از شقاوت را باید از مهم ترین دلمشغولی های انسانی دانست که فیلسوفان اسلامی و به ویژه صدرالمتالهین تلاشی فراوان در تحلیل و واکاوی آن داشته اند. در این میان، شقاوت عقلانی از مهم ترین اقسام شقاوت است که خود به اقسامی دیگر تقسیم می شود. شقاوت عقلی یا همان شقاوت حقیقی نظری؛ که از عدم ادراک مراتب عالیه حاصل می آید و شقاوت عقلی عملی؛ که از غلبه ملکات و رذائل نفسانی نشات می گیرد. پرسش اصلی این نوشتار آن است که شقاوت عقلانی در حکمت صدرایی کدام است؟ در روی آوردی تحلیلی توصیفی به آثار صدرالمتالهین، چنین حاصل آمده که شقاوت عقلانی نقطه مقابل سعادت حقیقی بوده و همچون سعادت حقیقی، به انسان های نادری اختصاص دارد. اساسا عواملی چند را می توان در پیدایش شقاوت حقیقی در انسان ها موثر دانست: غلبه عوارض بدنی بر نفس ناطقه، نقصان ذاتی نفس ناطقه انسانی، اعراض از سعادت حقیقی، جهل به علوم حقیقی و غلبه قوه وهم و ادراکات وهمانی در انسان. این همه در دور شدن نفس ناطقه از حقیقت نورانی خویش و نیز غلبه بر ملکات ظلمانی و ناسازگار با سعادت حقیقی انسان، مشترک اند.
برهان و تأویل دو روی روش تفسیری ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از گرایش های تفسیری مورد توجه مفسّران در فهم قرآن، تفسیر فلسفی است. تکیه بر اصول عام فلسفی و بهره گیری از استدلال های برهانی، مهمترین ویژگی تفسیرهای فلسفی به شمار می آید. با مرور در جریان فکر فلسفی درمی یابیم که ابن سینا نخستین فیلسوف مسلمانی بوده که به معنای مصطلح تفسیر، بر برخی آیات و سوره های قرآن تفسیر نوشته است. باور به ماهیت معرفت شناسانه وحی و از سنخ ادراکات یقینی دانستن آن، تکیه بر جایگاه قرآن به مثابه منبع معرفت و تبیین باطنی از آیات، مهم ترین مبانی ابن سینا در تفسیر قرآن است. حضور آیات قرآنی در نظام فلسفی ابن سینا گاه به عنوان دلیل، گاه استشهاد و گاه اقتباس است. با تعمّق در آثار تفسیری ابن سینا درمی یابیم که تبیین های وی از قرآن را نه می توان یکسره تفسیر به معنای مصطلح نامید و نه سراسر تأویل تطبیقی. او در تبیین کلام وحی گاهی با توجه به قواعد صحیح و منابع معتبر تفسیری، با روشی برهانی به تفسیر قرآن می پردازد؛ گاهی نیز با روش تأویلی به تحمیل دیدگاه ها و اندیشه های فلسفی خویش بر آیات قرآن روی می آورد که در مواردی مصداقی از تفسیر به رأی محسوب می شود. در پژوهش حاضر پس از تبیین رویکردهای دوگانه در ارزیابی تفاسیر فلسفی، ضمن استخراج مبانی تفسیری ابن سینا، بر مبنای معیارهای تفسیرپژوهی به روش شناسی آثار تفسیری وی خواهیم پرداخت.
جستاری بر مرگ اندیشی و زندگی اصیل در اندیشه مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۳
93 - 110
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی مقاله حاضر، بررسی اندیشه مولانا در ساحت مرگ و تأثیر و ارتباط آن با زیستن اصیل است. برای رسیدن به این هدف از روش توصیفی تحلیلی استفاده شد. براساس این، دغدغه مولوی از آغاز تا انجام، شرح فراق از اصل، گم شدن در جهان عاریه و زیست اصیل در سایه مرگ اندیشی است. اندیشیدن به مرگ در منظومه فکری مولانا با سه اصل تفکر او یعنی خدا، عالم و آدم و همچنین سایر مفاهیم بنیادی ازجمله زندگی، عشق و اصالت پیوندی عمیق دارد. تعلیم بازگشت به اصل و یافتن انسان اصیل در سراسر آثار مولانا مشهود است. به نزد مولانا مرگ اندیشی از واجب ترین امور در ساختن زندگی اصیل است. او هرگز از مرگ نهراسیده است و مواجهه ای شجاعانه و اصیل با آن دارد. در این نگرش، پیوند آدمی با زیستن اصیل مبتنی بر عشق به خداوند و غفلت از مرگ موجب زندگی عاریه است؛ بنابراین، زیستن اصیل در هوش ستبر مولانا جز با زراعت در مزرعه مرگ اندیشی محقق نمی شود.
تأثیر اصالت وجود بر تحلیل رابطه امکان استعدادی با امکان ذاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«امکان» هم ردیف مفاهیم عامی مانند «وجود و عدم»، «وحدت و کثرت» و «علیت و معلولیت» از جمله مباحث بنیادی و مهم فلسفی است. تبیین صحیح از معانی مختلف امکان و رابطه این معانی با یکدیگر، گره گشای تصور و تصدیق درست بسیاری از دیگر مسائل مهم فلسفه است. «امکان ذاتی» و «امکان استعدادی» از جمله معانی مهم «امکان» است که نحوه تبیین ما از آنها، سرنوشت مسائلی همچون «حدوث و قدم»، «قوه و فعل» و «علت و معلول» را دچار تغییرات اساسی می کند. موضوع امکان استعدادی اولین بار توسط شیخ اشراق در مناقشه بر استدلال ابن سینا بر قاعده «کل حادث مسبوق بقوه و ماده تحملها» مطرح شده است. ملاصدرا به تفاوتهای امکان ذاتی و امکان استعدادی پرداخته و حاج ملاهادی سبزواری این تفاوتها را تحت شش مورد بیان کرده است. صدرالمتألهین دست کم در شانزده موضع از آثار خود درباره نسبت «امکان استعدادی» و «امکان ذاتی» اظهار نظر نموده است که جمع بین این اظهارنظرها کار دشواری به نظر می رسد و می توان گفت این اظهارنظرها دچار اضطراب است. ما در این مقاله به مدد تحقیقات فلسفی استاد مطهری کوشیده ایم ضمن داوری در باب مواضع مختلف ملاصدرا، نسبت تازه ای را که در پرتو اصل اصالت وجود بین این دو معنای امکان به دست می آید، تبیین نماییم.
حق تعالی تنها جوهر هستی سیر تحول جوهر و عرض بر مبنای سه مرتبه ی سیر فلسفی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره بیستم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۷۵
1 - 20
حوزههای تخصصی:
در فلسفه ی مشائی ماهیات به جوهر و عرض تقسیم می شوند و چون حق تعالی ماهیت نیست، بنابراین نه جوهر است و نه عرض. اما در حکمت خاص صدرایی، نه تنها حق تعالی جوهر خوانده می شود، بلکه فراتر از آن، حق تعالی تنها جوهر هستی است. اعراض از مراتب وجود جوهر به شمار مى روند. عرض وجودى مستقل در کنار وجود جوهر نیست. رابطه ی میان جوهر و عرض، عمیق تر از رابطه ی میان دو شیئى است که به هم ضمیمه شده اند. این دو، دو مرتبه از یک وجودند؛ یعنى یک وجود است که از مرتبه اى از آن، ماهیت جوهر و از مرتبه ی دیگر آن، ماهیت عرض انتزاع مى شود، نه آنکه جوهر یک وجود داشته باشد و عرض وجودی دیگر و آنگاه، آن دو وجود به یکدیگر ضمیمه شده باشند. سرّ این مطلب آن است که وجود فى نفسه عرض، عین وجود عرض براى موضوعش است؛ بنابراین وجود عرض عین تعلق و ارتباط و وابستگى به وجود جوهرى است که موضوع آن است و براى چنین چیزى نمى توان وجودى مستقل و مغایر با وجود موضوعش قائل شد، بلکه وجودش لاجرم از مراتب وجود موضوعش است و ماسوای او، هر آنچه می توان سراغ گرفت، عرض اند. حال سخن اصلی این است که ملاصدرا بر چه اساسی به چنین موضعی دست پیدا می کند و آیا می توان به حق تعالی عنوان جوهربودن را اطلاق کرد؟ پاسخ این است که به دلالت قرائن مختلف، ملاصدرا سه مرتبه ی سیر فلسفی را تجربه کرده و در سه مبنای متمایز سخن گفته است: ۱. اصالت ماهوی؛ ۲. اصالت وجودی وحدت تشکیکی؛ و ۳. اصالت وجودی وحدت شخصی. در هر سیر فلسفی صدرا، یک نحوه از تحول در بحث جوهر و عرض صورت می گیرد؛ یک بار با گذر از اصالت ماهیت به اصالت وجود تشکیکی، ملاصدرا انقلاب جوهری خود را عرضه می دارد، بار دیگر هم با گذر از اصالت وجود وحدت تشکیکی به اصالت وجود وحدت شخصی، در بحث جوهر و عرض تحولی ارائه می دهد و بر مبنای آن، حق تعالی را تنها جوهر هستی می خواند.
واکاوی کارکرد نقش قوه خیال در معاد جسمانی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از اصول اولیه ملاصدرا برای اثبات معاد جسمانی انسان، توجه به جایگاه قوه خیال است و با تشریح ماهیت قوه خیال، بر لزوم تداوم حیات آن پس از مرگ انسان اعتقاد دارد. از کارکردهای اساسی قوه خیال، تصور ذات جسمانی انسان در عالم برزخ است که به اعتقاد ملاصدرا معاد روحانی در عالم مذکور محقق می گردد. عده ای بر این باور هستند که ملاصدرا کارکرد و نقش قوه خیال در عالم برزخ را به عرصه محشر و روز قیامت نیز تعمیم داده است و خلق بدن اخروی توسط قوه خیال و با ابتکار نفس انجام می گیرد، در نتیجه معاد جسمانی مد نظر ملاصدرا یک جسم مثالی است که با ادله های نقلی ساز گاری ندارد. ملاصدرا با اظهار تعجب در برابر کسانی که امور قیامت را از سنخ روحانی و مثالی قلمداد می کنند؛ مخالفت خود را با حشر ابدان اخروی در قالب بدنی مثالی بیان کرده است و با تمایز قائل شدن بین کارکرد قوه خیال در عالم برزخ و عرصه قیامت، به حشر ابدان از قبور و دمیده شدن ارواح در آنها توسط ملائکه اشاره داشته است. نگارنده این پژوهش با اقامه براهین عقلی و استناد به برخی از عبارات ملاصدرا؛ ثابت نموده است که کارکرد قوه خیال در عالم برزخ متمایز از کارکردش در عرصه قیامت است و نمی-تواند نقشی در خلق بدن اخروی داشته باشد.
بررسی اشکالات ابن سینا بر بی کران گروی درباره ساختار توجیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از بحث های مهم معرفت شناسی بحث از ساختار توجیه است. در این مسئله رهیافت های گوناگونی وجود دارد که بی کران گروی یکی از آنها است. این رهیافت از زمان ارسطو شناخته شده و همواره از طرف فیلسوفان مردود اعلام شده است. ابن سینا نیز به گونه ای متفاوت با ارسطو، با این رهیافت به مقابله بر خاسته است. این اشکالات ابن سینا بر بی کران گروی، با رویکردی تحلیلی انتقادی تبیین و نقد شده است. ابن سینا سه اشکال عمده بر این رهیافت وارد می کند: اول، بی کران گروی مستلزم این است که معرفتی حاصل نشود؛ دوم، لازمه بی کران گروی این است که بعضِ محصور مثل کل حاصر باشد که محال است؛ سوم، لازمه بی کران گروی این است که بعضی از مبادی برهان غیرمعلوم باشد. اما استدلال های ابن سینا بر سه پیش فرض استوار است که خود محل نزاع اند: اول، توجیه از مفاهیم دارای مراتب نیست و متواطی است؛ دوم، استدلال منتقل کننده توجیه است، نه ایجادکننده آن؛ سوم، تسلسل استدلال های ما در صورتی به معرفت می انجامد که اجزای آن مترتّب بر یکدیگر باشند، اجتماع در وجود داشته، و دارای فعلیت باشند. افزون بر این، استدلال دوم وی جدای از این پیش فرض ها همچنان مخدوش است.
صورت بندی معناییِ مدنیت در کتاب تهذیب الاخلاق ابن مسکویه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۶
63 - 80
حوزههای تخصصی:
مدنیت از مقوله های بنیادین در جوامع انسانی است که بر ضرورت رعایت قواعد و اصول مدنی تأکید دارد. این مقوله به سبب تأثیرگذاری بر کیفیت زیست اجتماعی، در اندیشه و نظریات فلاسفه اسلامی از جمله ابن مسکویه بازتاب وسیعی پیدا کرده است. وی با تدوین کتاب تهذیب الاخلاق، گامی مهم در نظریه پردازی در حوزه اخلاق، و فضایل انسانی که زمنیه ساز رشد مدنیت است، برداشت. مقاله پیش رو تلاش می کند با شناسایی و معرفی فضایل اخلاقی، تأثیر آن ها را در ایجاد صورت بندی معنایی از مدنیت، با بهره گیری از روش معناشناسی در حوزه زبان شناختی بیان دارد. یافته پژوهش نشان می دهد که فضایل پنج گانه اخلاقیِ «حکمت»، «عفت»، «شجاعت»، «سخاء» و «عدالت» که از شاخصه های مدنیت هستند مطرح در کتاب تهذیب الاخلاق، در ارتباط معنایی با مفاهیم درونی، مقوله هایی تولید کرده اند که در روابط معنایی با مدنیت به عنوان نقطه کانونی صورت بندی معنایی از مدنیت در پس اندیشه های ابن مسکویه را نمایان ساخته که بر زیست اجتماعی بر اساس حفظ ارزش های انسانی بما هو انسان تأکید دارد.
آسیب شناسی مهدویت در دوران معاصر
منبع:
موعودپژوهی سال دوم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴
9 - 20
حوزههای تخصصی:
عقیده به منجی از گذشته در میان جوامع گوناگون وجود داشته است. یکی از اصلی ترین اعتقادات شیعه اعتقاد به امام دوازدهم یا حضرت مهدی (عج) است. اهمیت اعتقاد به حضرت مهدی (عج) و انتظار ایشان بر کسی پوشیده نیست، اما متأسفانه این اعتقاد و معارف مهدویت از مسیر اصلی خود فاصله گرفته است و دچار آسیب های فراوانی شده است. باید این آسیب ها را شناخت و خود و جامعه را از آن مصون داشت. نوشتار حاضر به روش تحلیلی-توصیفی برخی از آسیب های حوزه اعتقاد، رفتار و اجتماع را شناسایی و بررسی می کند. در حوزه آسیب های رفتاری به برداشت های غلط از انتظار، زمینه سازی ظهور با گناه، برداشت های افراطی و تفریطی از مهر و غضب امام (عج) و تطبیق اشاره می کند. استعجال و مدعیان دروغین دو موردی است که در حوزه آسیب های رفتاری و اجتماعی بررسی می شوند. در حوزه آسیب های سیاسی-اجتماعی مهدویت نیز به بی تفاوتی منتظران و عدم پیروی از نواب اشاره شده است.
نقش فطرت در چهارچوب اخلاقی ملاصدرا بر اساس نظام وجودشناختی حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۴۵
37 - 58
حوزههای تخصصی:
بسیاری از فیلسوفان اسلامی به وجود ادارکات فطری در بشر معتقدند. برخی صاحب نظران اندیشه اسلامی پذیرش ادارکات فطری اخلاقی را بهترین راه حل نسبی گرایی اخلاقی دانسته اند. در این نوشتار در پی یافتن پشتوانه ای استوار برای اخلاق هستیم و آن را در نظام هستی شناختی ملاصدرا و نیز در مسئله فطرت جست وجو می کنیم. در این مقاله پس از مطابقت دیدگاه ملاصدرا با کاربردهای واژه فطرت به این نتیجه رسیده ایم که بنا بر اصول انسان شناختی حکمت متعالیه از قبیل اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری، جسمانیهالحدوث بودن نفس انسان فاقد پیش آورده های حصولی است؛ اما بر مبنای اصول «مساوقت وجود و علم»، «علم بسیط مشترک بین انسان ها» و نیز «علم معلول به ذات خود مستلزم علم به علت است» ادراک حضوری فطری قابل ثبات است. این ادراک حضوری و فطری به خداشناسی فطری منتهی می شود و این اصل پشتوانه ای استوار برای گزاره های اخلاقی خواهد بود.
سیر تطور منجی باوری در عهدین با تکیه بر عنوان پسر انسان
حوزههای تخصصی:
در طول تاریخ همواره اعتقاد به منجی، دستخوش حوادث و القائات خاصی بوده است. اعتقاد به این آموزه بسته به شرایط جامعه متفاوت بوده، گاهی دارای شدت و گاهی دارای رخوت بوده است. گاهی منجی را با رسالتی قومی و این جهانی و گاهی او را فراقومی و فراکیهانی تصور میکردند. در هرصورت، این آموزه در طول تاریخ همواره در حال تغییر و تحول بوده است. عناوین مختلفی برای مفهوم منجی آخرالزمان در کتابهای عهد عتیق و عهد جدید ذکرشده است؛ یکی از این عناوین که مخصوصاً در عهد جدید، مکرر برای منجی آخرالزمان ذکرشده، عنوان «پسر انسان» است. این واژه، معنا و رسالتی فراتر ازآنچه برای ماشیح در یهود ذکر شده را برای منجی آخرالزمان ارائه میدهد. نوشتار حاضر با رویکرد توصیفی–تحلیلی، سیر تطورات و تحولات منجی باوری با تکیه بر عنوان «پسر انسان» و بسترهای شکلگیری اعتقاد به «پسر انسان» به عنوان منجی آخرالزمان را کنکاش نموده و سیری را که در معنا و مفهوم منجی آخرالزمان در هریک از کتابهای عهد عتیق و جدید رخ داده، بررسی کرده است.