فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۷۲۱ تا ۱٬۷۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
فیزیکالیست ها به استدلال های آنتی فیزیکالیستی مبتنی بر شکاف های معرفتی/تبیینی پاسخ های متعددی داده اند. یکی از مهم ترین این پاسخ ها به استراتژی مفاهیم پدیداری معروف شده است. طرفداران این استراتژی شکاف تبیینی میان حقایق فیزیکی و پدیداری را می پذیرند، اما با توسل به ویژگی های خاص مفاهیم پدیداری درصددند تا تبیینی از چرایی وقوع این شکاف ارایه دهند، تبیینی که با فیزیکالیسم سازگار باشد. چالمرز استدلالی به شکل یک دوراهی علیه این استراتژی ارایه کرده است. او ادعا می کند دنبال کردن هر دو حالت این دوراهی به شکست استراتژی منجر می شود. در این مقاله، استدلال چالمرز را توضیح می دهم. با تمرکز بر حالت دوم سعی می کنم نشان دهم که یکی از مقدمات استدلال او با اشکال روبه روست؛ هم چنین، استدلال می کنم که با پی گیری حالت دوم، حتی اگر یکی از شرط هایی که او برای موفقیت استراتژی لازم می داند برآورده نشود، استراتژی می تواند موفق باشد.
نقد چارچوب نظری تفکیک معنویت از قدرت جسمی و قدرت ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بسیاری از اهل معنویت معتقدند برای رسیدن به خدا و آخرت نیازی به داشتن قدرت جسمی و ذهنی نیست. بسیاری از اهل ورزش معتقدند داشتن قدرت جسمی بدون داشتن معنویت ممکن و مطلوب است. بسیاری از اهل دانش دنیوی نیز معتقدند برای داشتن قدرت ذهنی نیاز به داشتن معنویت ندارند. موضوع این مقاله رویکرد تفکیک معنویت از قدرت جسمی و قدرت ذهنی است. مسئله ما این بود که چارچوب نظری این تفکیک چه بوده و چه نقدهایی بر آن وارد است. ضرورت کار در این است که نبود یا کمبود معنویت موجب نقص در دو قدرت دیگر یا عملکرد منفی آنها می شود. روش ما استخراج پیشفرض های چارچوب نظری این تفکیک و سپس نقد آنهاست. دستاورد مقاله این است که این تفکیک دارای دو دسته پیشفرض است: فلسفی و الهیاتی. پیشفرض های فلسفیِ آن تفکیک ذهن از عین، تفکیک مادی از مجرد و تفکیک عقل از قلب است. اولی حاصل این فرض نادرست است که ذهن در بدن است و بدن ما جدا از سایر موجودات عینی است. دومی مبتنی بر این مبنای نادرست است که مرز ماده مشخص است و می توان موجود غیرمادی را از آن جدا کرد. سومی بر این اساس است که عقل منبعی برای شناخت است و قلب جایگاه احساسات. پیشفرض های الهیاتی آن، مجردِ محض دانستن خدا و تفکیک دنیا از آخرت است. اولی حاصل این مبنای نادرست است که خدا موجودی محدود به عالم مجرد است و در عالم ماده نمی تواند حضور داشته باشد. دومی مبتنی بر عدم فهم رابطه دنیا و آخرت یعنی رابطه ظاهر و باطن است. نوآوری این مقاله در استخراج این پیشفرض ها و نقد آنهاست.
مطالعۀ تطبیقی آراء مرلوپونتی و آرنهایم در حیطه ادراک بصری و تبیین رهیافت آن در آموزش هنر (با رویکرد پدیدارشناختی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
254 - 268
حوزههای تخصصی:
ادراک بصری نقش بسزایی در دستیابی ما به سطح بالایی از شناخت، ایفا می کند و ارتقای آن می تواند بیشترین تأثیر را برروی کیفیت تجارب زیباشناختی ما داشته باشد. براین اساس فهم ماهیت و سازوکار آن درجهت غِنای بیشتر، از الزامات حوزه آموزش هنر می باشد؛ بسیاری از تلاش ها برای فهم چیستی ادراک و پدیده های آن، حاصل اندیشه های پدیدارشناسان و روان شناسان گشتالت بوده است و موریس مرلوپونتی و رودلف آرنهایم، دو فیلسوف و نظریه پرداز برجسته در این حوزه اند که عمده آراء آنها تحت تأثیر این مکتب و با رویکرد پدیدارشناختی صورت گرفته است؛ نوشتار حاضر سعی دارد با تطبیق آراء این دو فیلسوف به شناخت گسترده تری از ماهیت ادراک دست یابد و رهیافت آن را در حوزه آموزش هنر واکاوی نماید. این پژوهش با رویکرد پدیدارشناختی، به شیوه تحلیلی-تطبیقی و با بهره گیری از اسناد معتبر و منابع کتابخانه ای نگاشته شده است؛ یافته های این نوشتار نشان می دهد مرلوپونتی و آرنهایم در اندیشه ای یکسان بر این باورند که در ادراک بصری، جوهر عالم درون و بیرون، برخلاف آموزه های دوآلیستی دکارتی، در هیأت بازی میان نیروهای مختلف به شکل یک گشتالت در می آید و از خلال همین درهم تنیدگی ارگانیسم با جهان مُدرک است که می توان به درک امر واقعی رسید؛ همچنین با اتکا به این هیأت کلی می توان به معانی و مفاهیمی دست یافت که در دیدن و هنرهای دیداری وجود دارد و ابزار ارتباطی هنرمند به شمار می آید. بنابراین لازمه آفرینش و درک اثر هنری، توانایی ذهنی در درک همین ساختارهای یکپارچه و معنادار می باشد و این ضرورت فهم عالی پدیده های بصری را در تربیت هنری دوچندان می کند.
خدا در الهیات طبیعی معاصر (مقایسه خداباوری کلاسیک و خداباوری شخص وار)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۱۰۵
51 - 71
حوزههای تخصصی:
یکی از محورهای اصلی فلسفه دین، بحث از مفهوم خداست. تلقّی های متنوعی درباره خدا وجود دارد که خداباوری توحیدی یکی از آنهاست. درون دیدگاه خداباورانه، دست کم دو تصویر کلان از خدا ارائه شده است: 1) خداباوری کلاسیک؛ 2) خداباوری شخص وار. خداباوری کلاسیک دیدگاه رسمی ادیان ابراهیمی بوده، توسط متفکران برجسته ای مانند ابن سینا، آکوئیناس و مایمنیدز، طرح و از آن حمایت شده است. اما به ویژه در دهه های اخیر، تصویر دیگری از خدا در میان خداباوران ارائه شده که در این نوشته از آن با عنوان خداباوری شخص وار یاد می شود. کلیت این دیدگاه مورد حمایت شماری از برجسته ترین فیلسوفان خداباور معاصر از جمله پلنتینگا، سوئین برن و کریگ است. نزاع اصلی میان این دو تصویر در تغییرپذیر یا تغییرناپذیردانستن خداست که پای صفات دیگری مانند بساطت را پیش می کشد. توجه به این تمایز می تواند زمینه تطبیق خداباوری مورد نظر حکمای مسلمان را با جریان اصلی خداباوری معاصر در مسئله مفهوم خدا فراهم نماید. در این مقاله دو تلقّی کلاسیک و شخص وار از خداباوری طرح شده و تمایزی که در برخی مباحث فلسفه دین بر این تفکیک بار می شود، تشریح می گردد.
تأملی در نقش عقل فعال در حصول تصورات و تصدیقات باطل در حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
صدرالمتألهین معتقد است تصورات و تصدیقات با اتصال به عقل فعال و افاضه او حاصل می شوند و روشن است که برخی تصورات و تصدیقات انسان باطل و کاذب اند. اکنون پرسش این است که اینها چگونه و با چه سازوکاری حاصل می شوند؟ اگر با اتصال و افاضه عقل فعال باشد، ماهیت عقل فعال چگونه با چنین کارکردی سازگار است؟ آیا در حقیقت عقلی او باطل وجود دارد؟ در این پژوهش این نتیجه حاصل می شود که اباطیل و اکاذیب نیز مانند حق و صدق، معلول اتصال و رابطه با عقل فعال اند، اما صرفاً از حیث وجودشان ارتباط دارند و حیث معرفتی آنها که متکفل صدق و کذب و حق و باطلشان است، با آمادگی انسان و تجربیات او تأمین می شود. لذا اهمیت توجه به روش درست مورد تأکید قرار می گیرد و شناخت بهتری از عقل فعال به دست می آید.
هستی شناسی استقرار تصدیق عقلانی در نفس از منظر حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مهم ترین پرسش و دغدغه در تحقق و گسترش سبک زندگی اسلامی چگونه مؤمن شدن و چگونه مؤمن ماندن است. پاسخ این پرسش در گرو فهمیدن هستی شناسی ایمان مطلوب در نفس است. تبیین حقیقت ایمان و تعیین دقیق جایگاه آن در مراتب نفس و شناخت عوامل اصلی دخیل در تحقق و ثبات ایمان به صورت منظم و منطقی در یک ساختار منسجم نفسانی، ما را به هستی شناسی ایمان مطلوب در نفس می رساند. هدف این مقاله، رسیدن به این مهم براساس مبانی علم النفس فلسفی حکمت متعالیه، با روش تحلیل و بررسی عقلانی است. ایمان مطلوب استقرار تصدیق عقلانی در نفس است. این استقرار در مرتبه مثالی جزئی نفس و از طریق رسیدن به وضعیت ملکه محقق می شود. این امر از طریق تنزل ادراکی در دو مرحله و تثبیت و استحکام ادراکات تنزل یافته به واسطه تلقین، توجه نفس و انجام اعمال اختیاری متناسب صورت می گیرد.
تفسیرپذیری ایمان و نقش آن در جهت گیری های الهیات عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«ایمان» به عنوان یکی از مهم ترین همراهان تاریخ زندگی آدمی، اگرچه در جوامع همگون ایمانی عاملی برای زیستی مسالمت آمیز محسوب می شود، با بروز اختلافات تفسیری از آن، به دلیلی برای ایجاد خشونت ورزی میان افراد بدل می گردد. این تا جایی است که حتی برخی از آتش افروزی های بزرگ تاریخ ریشه در عدم پذیرش و تحمل افراد از تفاسیر ایمانی یکدیگر داشته است. درک بُعدی از مسئلهٔ ایمان که آن را برخوردار از «قابلیت تفسیرپذیری» می داند و بیان می کند که شرایط و موقعیت های گوناگون اجتماعی، فرهنگی و حتی طبیعی و تاریخی بر برداشت انسان ها از ایمان اثر می گذارد، به ایجاد انعطاف پذیری بیشتر و تحمل بالاتر افراد نسبت به یکدیگر در سطح جامعه کمک شایانی می کند. این چیزی است که در آموزه های دینی اسلام نیز بدان پرداخته شده و جامعه اسلامی را، به رغم تفاوت های ظرفیتی افراد در پذیرش و تجلی ایمان، همواره به برادری و اخوت تشویق کرده و افراد را از تحمیل بار گران تر بر دوش افرادی با گنجایش ایمانی محدودتر نهی کرده است. از این رو مقاله حاضر می کوشد، با بهره گیری از شواهد قرآنی-روایی، برخورداری ایمان از قابلیت تفسیرپذیری را تبیین نماید و روشن سازد که از یک سو، با توجه به «تدرّج ایمان»، وجود تفاسیر گوناگون از آن در جامعه اجتناب ناپذیر است، و از سوی دیگر دست یابی به اصل مهم برادری و اخوت در جامعه در پرتو درک این ویژگی ایمان و افزایش انعطاف و تحمل افراد از برداشت های ایمانی یکدیگر رخ خواهد داد. این در نهایت به برقراری زیستی مسالمت آمیز و همدلانه و به دور از خشونت در میان افراد منتهی خواهد شد.
رویکردی تطبیقی به زیبایی شناسی رنگ ها در اندیشه اسلامی و غربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زیبایی یکی از موضوعات مهم انسان و حوزه فلسفه است که در قرآن با واژه های جمال از آن یاد شده است. برخی اندیشمندان اسلامی نظیر ابن سینا ویژگیهای نظم، اعتدال را برای زیبایی ارائه داده و برخی دیگر نظیر ابن هیثم و ابوحیان توحیدی تناسب و هماهنگی ملموس را از معیارهای زیبایی می دانند. فلاسفه غربی نیز با تعاریف و معیارهای محسوس ریاضی گونه و هندسه مدار در این دسته قرار دارند. در آیات مربوط به قرآن کریم واژه قدر به معنای اندازه، اندازه گیری، تقدیر بارها تاکید شده است. اما وجه افتراق این سه دسته نظریه را می توان در وایره وسیع تر آیات قرآن کریم در شمول زیبایی های آسمانی و زمینی در مقابل زیبایی شناسی محسوس نظریه پردازان غربی مانند سقراط، ارسطو، آکویناس، نوافلاطونیان، امبرتواکو دانست. در کنار آن اندیشه های فلاسفه و عرفای اسلامی را می توان در هر دو دسته زیبایی شناسی محسوس و زیبایی شناسی زمینی_ آسمانی بررسی نمود. رنگها در زیبایی شناسی از دیدگاه قرآن کریم و نیز از نظر عرفای اسلامی اهمیتی بسیار دارد. در آیات متعدد قرآن کریم، گوناگونی و تنوع رنگها، نشانه ای برای اهل خرد می باشد. این بیان با جامعیتی خاص تمامی پدیده ها و رنگها را شامل شده و اختلاف رنگها را مناظر قدرت الهی معرفی می نماید. همچنین رنگهای سپید و سبز و زرد در توصیف بهشتیان و اهل ایمان، دارای امتیازهای زیبایی شناسانه می باشد. شماره ی مقاله: ۹
تحلیل نسبت زمانْ آگاهی و خودآگاهی در فلسفه هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
37 - 54
حوزههای تخصصی:
هوسرل در آثار خود از سه سطح از زمانْ آگاهی بحث می کند که این سه سطح عبارت اند از: آگاهی از زمان عینی (کیهانی)، زمانْ آگاهی سوبژکتیو و آگاهی از زمان درونی (آگاهی مطلق). از نظر هوسرل این سطوح در حقیقت لایه های تقوم زمان هستند و مبنای تقوم هر لایه را باید در مرتبه یا لایه عمیق تر جستجو کرد تا به عمیق ترین لایه زمانْ آگاهی، یعنی همان آگاهی مطلق رسید. آگاهی مطلق، مقوم هر درک و معنایی از زمان است؛ اما در عین حال، خود به وسیله هیچ امر دیگری تقویم نمی شود، بلکه قوام آن قوام درونی است. این عمیق ترین لایه در حقیقت جریان مستمر و وحدت بخش آگاهی است که تمامی اعمال و افعال قصدی آگاهی در آن ریشه دارند. برخی از هوسرل پژوهان معاصر برای تبیین این معنا از زمانْ آگاهی و نسبت آن با زمانْ آگاهی سوبژکتیو، با رجوع به آثار هوسرل و دیدگاه وی درباره تأمل، به تمایز بین دو نوع خودآگاهی، یعنی خودآگاهی پیشاتأملی و خودآگاهی تأملی اشاره کرده و این جریان بنیادین و وحدت بخش آگاهی را که مقوم هر درکی از زمان و زمانمندی است، با خودآگاهی پیشاتأملی متناظر دانسته اند. بر این اساس، آگاهی مطلق به عنوان نوعی خودآگاهی پیشاتأملی به معنای زیست و تجربه غیر ابژه ساز و غیر مضمون سازی است که هم بنیان ابژکتیویته و هم ریشه و بنیان سوبژکتیویته استعلایی است.
درآمدی بر معنا و امکان سنجی فلسفه دین اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۰۳
25 - 52
حوزههای تخصصی:
این مقاله با هدف بررسی چیستی فلسفه دین اسلامی و امکان سنجی تحقّق آن نگاشته شده است. بدین منظور با روش توصیفی-تحلیلی و با تکیه بر منابع کتابخانه ای تلاش شده است از طریق مشخص کردن تفاوت ها و تمایزهای فلسفه دین اسلامی با فلسفه دین فعلی، از منظر موضوع، روش، غایت، و منبع الهام، چهار معنای قابل تصور و تحقّق برای فلسفه دین اسلامی تعریف شود. مطابق با تعریف اول فلسفه دین اسلامی که بر اساس تمایز موضوع است، فلسفه دین اسلامی، فلسفه دینی است که موضوع تفکر فلسفی در آن، دین اسلام است. تعریف دوم بر اساس تمایز روش است و مطابق آن، فلسفه دین اسلامی، فلسفه دینی است که مبتنی بر روش فلسفه اسلامی و متکی بر مبانی آن، به تفکر فلسفی در زمینه دین می پردازد؛ همان طور که مثلاً فلسفه دین تحلیلی و فلسفه دین قاره ای این چنین اند. معنای سوم ذکرشده، مبتنی بر فراورده و محصول فعالیت فلسفی است که مطابق آن، فلسفه دین اسلامی، فلسفه دینی است که نتایج تفکر فلسفی درباره دین، موافق و سازگار با آموزه های اسلامی باشد؛ حتی اگر آن فعالیت فلسفی، مبتنی بر مبانی و روش فلسفه اسلامی موجود نباشد. فلسفه دین اسلامی در معنای چهارم، فلسفه دینی است که با الهام از قرآن و روایات، آموزه های اسلامی درباره دین را هماهنگ با روش فلسفی بازسازی می کند و مبتنی بر آن به تفکر فلسفی در زمینه دین می پردازد؛ همچنین در این مقاله کوشش شده است دلایل مخالفان اضافه شدن قید اسلامی به فلسفه دین، نقد و بررسی شود.
چالش هایی پیش روی الهیات عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الهیات عملی را می توان نوعی گسترش کاربردی و کارکردی آموزه های الهیاتی، یا برآمده از الهیات، در زندگی انسان دانست. نوشتار حاضر، با توجه به معنای عام الهیات، به برخی چالش های پیش روی الهیات عملی می پردازد. چالش اول انتظار بشر از دین است. با عنایت به انتظار گسترده از دین است که می توان پای الهیات را به قلمرو اجتماع و نهادهای اجتماعی کشاند. اگر انتظار حداقلی از دین داشته باشیم، نقش الهیات چندان برجسته نخواهد بود. چالش دوم رابطه سنت و تجدد است. در دوران سنت و با نگرش سنتی برخی نهادهای اجتماعی پیوند وثیقی با دین و الهیات داشتند، اما در نگرش و دوران متجدد نقش اجتماعی یا سازمانی الهیات غالباً بر عهده نهادهای جدید برآمده از علوم جدید و دنیای متجدد است. از این رو، در دوران متجدد و با نگرش تجددگرایانه، الهیات عملی متهم به نوستالژی و موضع انفعالی می شود. چالش سوم مصادره الهیات عملی توسط روحانیت رسمی است. تاریخ دین و الهیات حکایت از این دارد که روحانیت رسمی و حکومتی با رویکردی انحصارطلبانه و تمامیت خواهانه توانسته است دین و الهیات را به نفع خود و در راستای افزایش قدرت و ثروت و نفوذ اجتماعی خود مصادره کند. هرچند این مصادره گهگاه به مصلحت عمومی و اجتماعی منجر شده است، اما به نظر می رسد مفسده این مصادره بیش از مصلحت آن باشد. چالش چهارم جهانی شدن است. با توجه به فرایند جهانی شدن، اهمیت و ضرورت الهیات جهانی افزایش یافته است. از این رو، الهیات عملی بدون غلبه بر بنیادگرایی و انحصارگرایی دینی نمی تواند به حل و فصل مسائل و معضلات جهانی کمک کند. توفیق و گسترش الهیات عملی در گرو پاسخ نظری و عملی به چالش های پیش گفته است، چالش هایی که نه تنها الهیات بلکه خود دین و دین ورزی را نیز به مخاطره انداخته است.
درون گرایی، نقطه تمایز معرفت شناسی دینی فیلیپس با ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
420 - 447
حوزههای تخصصی:
فیلیپس در مقام یک ایمان گرای متأثر از ویتگنشتاین، نسبت به معرفت شناسی گزاره های دینی رویکردی را اتخاذ می کند که به واسطه تفاوت-ها و تمایزهایی که با ویتگنشتاین دارد، مهم می نماید. در این مقاله ابتدا با توصیف، بررسی و تحلیل نگاه فیلیپس به سه مسأله و مفهوم ناواقع گرایی، نحوه زندگی و بازی های زبانی، نشان داده شده آنچه باعث می شود رویکرد فیلیپس به این سه مسأله با ویتگنشتاین تفاوت پیدا کند این است که برخلاف برون گرایی ویتگنشتاینی که در زمینه گرایی (متن گرایی) ریشه دارد، فیلیپس به دورن گرایی مایل است(البته درون گرایی معتدل) . دیدگاه وی به دلیل تفکیک میان معنا داری باورهای دینی با توجیه باورهای دینی و بازگرداندن توجیه باورها به بازی های زبانی و اینکه نحوه زندگی دینی را کاملاً متمایز از سایر نحوه های زندگی می داند، منجر به پذیرش درون گرایی می شود. اما این مقاله با نگاهی انتقادی به رویکرد فیلیپس نشان می دهد تفکیک مطلق معناداری و توجیه باورهای دینی از یکدیگر توسط وی، تفکیکی غیر قابل پذیرش است.
تأثیر و تأثر دیالکتیکی تعریف و برهان(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۱ شماره ۹۱
71 - 88
حوزههای تخصصی:
تأثیر و تأثر متقابل و دیالکتیکی، از آثار و خواص «تعریف شیء» و «برهان بر وجود آن» است؛ یعنی با تعریف درست یک شیء ما می توانیم به حد وسطی دست یافته و بر اساس آن، برهانی را بر وجود آن شیء اقامه کنیم؛ و به عکس با بدست آوردن برهانی بر وجود آن شیء، می توان به استناد آن، به مصادیق وجود آن شیء احاطه یافته و با آن احاطه علمی، تعریف جدیدی برای حقیقت آن شیء استخراج کنیم؛ این تأثیر و تأثر متقابل و دیالکتیکی، ممکن است چندین مرتبه همچنان ادامه یابد و هر یک از تعریف و برهان به استناد دیگری به لحاظ دقت به رتبه بالاتری ارتقاء یابد؛ در مقاله حاضر ما این تأثیر و تأثر متقابل را در مورد تعریف خداوند و برهان بر وجود او نشان می دهیم
بررسی مبنایی اصالت وجود و اصالت ماهیت در تبیین ماهیت نداشتن واجب الوجود؛ باتکیه بر دیدگاه صدرالمتألهین و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و پنجم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
177 - 155
حوزههای تخصصی:
مسئله پژوهش حاضر تبیینِ نقش اصالت وجود و اصالت ماهیت در تعیین ماهیت پذیری و یا عدم ماهیت پذیری واجب الوجود است؛ پرسش اصلی عبارت است از اینکه به پشتوانه کدام یک از مبانی؛ اصالت وجود یا اصالت ماهیت؛ می توان تفسیرِ متقن و مبرهن تری از عدم زیادت وجود بر ذات واجب و عدم ماهیت پذیری واجب الوجود اقامه نمود. با روش توصیفی تحلیلی پس از واکاوی تمایز یا عدم تمایز میان اقتضاپذیری و علیت ذاتِ واجب الوجود و همچنین با تکیه بر حیثیت تقییدیه و یا تعلیلیه مشخص خواهد شد کدام یک از مبانی در اثبات نزاهت حق تعالی از ماهیت کارآمدتر است. اما با توجه به دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی در نگاه اولیه اختلاف مبنایی در تفسیر نزاهت حق تعالی از ماهیت مطرح شده است اما آنچه در این نوشتار بدان پرداخته شده این است که انتقاد علامه طباطبایی نسبت به ساختار یکی از استدلال های ملاصدرا در راستای ماهیت ناپذیری حق تعالی از ماهیت وارد شده و با توجه به مبنای اصالت واقعیت، نیز می توان محتوای نظر علامه را در موافقت با نظر ملاصدرا دانست.
مکتب تفکیک و انکار عقل ذاتی انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۱۰۵
5 - 26
حوزههای تخصصی:
وجود عقل در ذات و سرشت انسان و بالندگی آن با رشد و نمو حیات انسانی مورد پذیرش همه متألهان است که انسان در پرتو آن به شناخت خدا، پیامبران و آموزه های دینی نایل می آید؛ لکن بیشتر تفکیکیان منکر عقل باطنی و متصل انسان شده و به جای آن، به عقل منفصل و بیرونی معتقد شدند که حقیقت آن نور خارجی اعطایی خداست. نویسنده با روش توصیفی و انتقادی نظریه تفکیکیان و ادله عقلی مدعایشان را طرح و به نقد آن می پردازد و روشن می شود که نظریه آنان هم در مقام تصور با ابهامات عقلی مواجه است و هم ادله شان قابل جرح بوده و ادله عقلی و نقلی بر خلاف آن تأکید دارند.
نقد و بررسی ادله جان هاسپرس در مسئله نظام احسن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۲)
319 - 346
حوزههای تخصصی:
مسئله شر از دشوارترین و بحث برانگیزترین مباحث کلامی -فلسفی است. بسیاری از اندیشمندان با طرح مسئله «نظام احسن» درصدد پاسخگویی به این مسئله بوده اند. نظام احسن به معنای بهترین و کامل ترین نظامی است که خدا آفریده است. جان هاسپرس با این نظریه به مخالفت پرداخته است. ادله او در دو حوزه «انسانی» و «جهانی» در سه سطح «عاجز بودن خدا»، «جاهل بودن خدا» و «خیرخواه نبودن خدا» بررسی و نقد خواهد شد. همچنین پاسخ های عرضه شده به هاسپرس، در دو لایه «پسینی» و «پیشی» قابل طرح است. هدف و پرسش اصلی مقاله، نقد ادله هاسپرس در سطوح سه گانه در مسئله نظام احسن است. ضرورت چنین مقاله ای، نپرداختن محققان، به ادله هاسپرس در مسئله نظام احسن است. روش این پژوهش، گردآوری داده ها، مطالعات کتابخانه ای، تحلیل عقلی، انتقادی و تحلیل مطالب، بر اساس منابع موجود در آثار جان هاسپرس است. مهم ترین نتیجه سطح اول، «اعطای به جا و حکیمانه آزادی به انسان» و «تفاوت ماهوی عالم ماده و آخرت» است. همچنین «اراده عالمانه، حکیمانه و بدون ظلم» از یافته های سطح دوم تلقی می شود. «تعالی روح» و «مبدأ خیرات بودن شرور» نیز از نتایج به دست آمده در سطح سوم است.
معضل جهنم و پاسخ گریزگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معضل جهنم می گوید دیدگاه سنتی در باب جهنم –یعنی جهنم به مثابه جایی برای مجازات ابدی گناهکاران- با برخی از مهم ترین صفات الهی همچون عشق و عدالت سازوار نیست. طرفداران گریزگرایی –نسخه ای از برآیندگرایی- معتقدند با بازنگری در آموزه سنتی جهنم قادرند به نحوی در خور به معضل جهنم پاسخ دهند. به نظر آنها، سکونت در جهنم اولا کیفر گناهکاران نیست و ثانیا سکونت در جهنم برای ساکنین آن لزوما ابدی نیست. البته جهنم می تواند تا ابد وجود داشته باشد و کسانی در آن ساکن باشند ولی همه ساکنان آن همواره از این امکان برخوردارند که از جهنم خارج شده و سکونت در جوار الهی را انتخاب کنند. اما گریزگرایی با مشکلاتی مواجه است؛ از جمله خلط میان آموزه برزخ و آموزه جهنم در ادیان ابراهیمی، منجر شدن به عام گرایی در نجات که جریان غالب در الهیات مسیحی آن را مردود می شمارد و عدم تقارن رفتار الهی در قبال بهشتیان و جهنمیان. به نظر می رسد با توجه به اشکال های مذکور، گریزگرایان )بوکارف و پلاگ( اولا قادر نیستند به برخی از مهم ترین اشکالات وارد بر گریزگرایی پاسخ دهند و ثانیا نمی توانند مرز روشنی میان این دیدگاه و دیدگاه های مشابه در سنت الهیات مسیحی ترسیم کنند. شماره ی مقاله: ۱۵
ارائه ی مبانی، اهداف، اصول و روش های اخلاقی برای متامدرنیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش، با هدف ارائه مبانی، اهداف، اصول و روش های اخلاقی برای متامدرنیسم از روش تحقیق ترکیبی مشتمل بر روش اسنادی، تحلیل مفهومی از نوع تفسیر مفهوم و روش تحقیق استنتاجی از نوع پیش رونده استفاده شده است .بنابراین ابتدا با به کارگیری روش پژوهش اسنادی ضمن گردآوری و انسجام نظریات اخلاقی صاحب نظران متامدرنیسم، به واسطه روش پژوهش تحلیل مفهومی از نوع تفسیر مفهوم به تبیین و تعریف متامدرنیسم و اخلاق در متامدرنیسم پرداخته است. همچنین کاربرد روش تحقیق استنتاجی از نوع پیش رونده، تدوین مبانی، اهداف، اصول و روش ها ی اخلاقی متامدرنیسم را در پی داشته است. بنابراین، از ایجاد تحرک جهت عبور از اخلاق پست مدرنیستی به سوی اخلاق متامدرنیستی به عنوان هدف غائی اخلاق در متامدرنیسم، یاد شده است که علاوه بر هفت هدف واسطی، شامل هشت اصل و سه روش اخلاقی هم می باشد. مولفه هایی همچون بازگشت به جنبش های گذشته، صداقت جدید، اصالت، محبت و مراقبت، فروپاشی فاصله ها، سلسله مراتب، فرآیند "گویی" و روایت های بزرگ به عنوان اصول اخلاقی متامدرنیسم مطرح شده است. همچنین از تلفیق و ترکیب، معادله هردو – هیچکدام، و معادله هردو – و..... به عنوان روش های اخلاقی متامدرنیسم نام برده شده است.
Libertarianism and Luck(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
According to event-causal modest libertarian accounts of free action, the sort of control an agent requires to perform free actions consists in the action’s being nondeviantly and indeterministically caused by apt reasons of the agent. It has been argued that these modest views succumb to a problem of luck because they imply that, given exactly the same past up to the time of action, and the same laws of nature, at this time the agent could have performed a different action, or no action at all. Hence, it appears that whatever the agent does at this time as a result of indeterministic deliberation is a matter of freedom- or responsibility-undermining luck. In this paper, I argue that neither Robert Kane’s variant of modest libertarianism, which combines a form of non-traditional agent causation with indeterministic event causation, nor John Lemos’ weightings variant, in which agents perform intentional acts of assigning weights to their reasons, circumvents the luck objection.
فراسوی دوگانه سنّت و مدرنیته : پروژه تجدد سنّت به مثابه بصیرتی جانشین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در فرایند اجتماعی و ذهنی پیدایش آنچه برخی پژوهشگران «مدرنیته ها» نامیده اند، مفهوم «سنّت» به مفهومی کانونی، اساسی و گریزناپذیر تبدیل شده است. برای مثال، دوگانگی سنّت و مدرنیته در مطالعات مربوط به خاورمیانه از سال ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به کار گرفته شد و به نحو وسیعی در تفسیر پدیده های اجتماعی و تاریخی کشورهای این منطقه مورد استفاده قرار گرفت. عناوینی مانند «اسلام بین سنّت و مدرنیته»، در بسیاری از آثار منتشره در حوزه مدرنیته به کار گرفته شده است. این دو اصطلاح معمولاً به نحوی استعاره ای به کار گرفته شده اند: جهان مدرن همان جهان مشاهده کننده و نقاد بوده است و جهان سنّت، جهان مشاهده شده و منفعل. علاوه بر این و بدتر از آن، رابطه فرهنگی بین سنّت و مدرنیته در درون تئوری های مدرنیزاسیون قرار داده شده است: سنّت واقعیت جوامع غیرغربی دانسته شده است و مدرنیته به واقعیت جهان غرب اطلاق شده است.این مقاله،در مقابل، تلاش کرده است تا در گام نخست تمایزی قائل شود بین فرآیند نوسازی سنّت (تجدد یا جدید سازی سنّت) و فرآورده یا حاصل این جدید سازی (مدرنیته) تا از طریق آن ضمن تردید افکندن بر اعتبار معادل تجدد برای مدرنیته و به کار گرفتن معنای لغوی آن (جدید سازی- نوبازسازی) راهی به فراسوی دوگانه رایج و شناخته شده مباحث مرتبط با سنّت و مدرنیته بگشاید و پروژه تجدد سنّت را به مثابه بصیرتی جانشین معرفی کند.