فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۷۰۱ تا ۱٬۷۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
557 - 568
حوزههای تخصصی:
اساسا چرا دریدا ساختارزدایانه، وضع موجود در نظام آموزشی به طور عام و سبک تدریس به طور خاص را به پرسش می گیرد؟ سبک تدریس متعارف چگونه است که ساختارزدایی، کنشگرانه به نسوج آن ورود یافته و متعلَق درونی آن می شود. مساله مهم در ساختارزدایی هم به چالش کشیدن ساختارهای صلب شکل یافته در نظام آموزشی و سبک تدریس و هم مواجه شدن با امکان های مسکوت مانده آن است. سبک تدریس به عنوان شکل دهنده بخشی از وضعیت نظام آموزشی در مواجهه با ترجیحات رفتاری فرد این قابلیت را پیدا می کند تا به صورت ساختارهای صلب و از پیش تعیین شده عیان شود. در چنین وضعیتی ساختارزدایی وارد عمل شده و به مثابه ویروسی بنیادهای از پیش تعیین شده سبک های متعارف را بر هم ریخته و آن ها را به پرسش می گیرد. دریدا تلقی تازه ای از سبک تدریس ساختارزدا در نسبت با روش تدریس ارائه می دهد. در پژوهش حاضر نخست، نسبت میان سبک و روش تبیین می شود. دریدا تاکید می کند ساختارزدایی روش نیست. روش تبعیت از قوانین از پیش تعیین شده است؛ اما ساختارزدایی زداینده هر نوع متعلق بیرونی است؛ لذا به وجهی انتقادی به نقد روش های تدریس می پردازد. سپس در ادامه چگونگی ورود ساختارزدایی به مثابه امری تسهیل کننده در فرایند آموزش و سبک تدریس ساختارزدا مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.
خاستگاه و مبانی فلسفی ترااِنسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۴
135 - 150
حوزههای تخصصی:
نیاز علوم به فلسفه و بهره گیری آنها از فلسفه، امری است که همواره بسیاری از صاحب نظران به آن تأکید داشته اند. در چند دهه اخیر و با رشد فزاینده فناوری های نوین، تبیین رابطه این فناوری ها و فلسفه، هم چنین جایگاه فلسفه در هویت بخشی به این فناوری ها و کاربرد فلسفه برای آنها به امری ضروری مبدل شده است. ترااِنسان گرایی یک جنبش فناورانه وآینده گرا است که صاحب نظران آن، ایده های خود را از منظر فلسفی وارث و احیاگر آرمان های عصر روشنگری می دانند. هدف پژوهش حاضر، فهم و واکاوی خاستگاه تاریخی فلسفی ترااِنسان گرایی و تلاش درجهت تبیین مبانی فلسفی این تفکر است. کمال گرایی یک ایده اخلاقی فلسفی است که می توان آن را اساسی ترین مفهوم الهام بخش ترااِنسان گرایان در شکل دهی به ایده اولیه ترااِنسان دانست. اومانیسم و روشنگری دو جریان فلسفی اثرگذار بر اندیشه های ترااِنسانی بوده اند. نتایج پژوهش نشان می دهد هرچند ذات فناورانه این جنبش باعث تحول ایده های ترااِنسانی و فرارفتن آنها از این خاستگاه های فلسفی می شود، اما با لحاظ کردن این سه خاستگاه فلسفی با عنصر فناوری می توان مبانی فلسفی ترااِنسان را ذیل هستی شناسی اومانیستی، معرفت شناسی پراگماتیستی و ارزش شناسی فناورانه گنجاند.
فلسفه و سیاست: نقش معرفت شناسی پوپر و هایک در مجادلات سیاسی قرن بیستم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عدالت، آزادی و دموکراسی از جمله مهم ترین مقوله هایی هستند که نه تنها در گذشته فیلسوفان سیاسی با آنها سروکار داشته اند، بلکه در تاریخ معاصر غرب نیز مورد مناقشه آنهاست. پوپر و هایک دو متفکر قرن بیستم اند که از منظر «معرفت شناسی»، مفاهیم فوق را به سمت مجادلات جدی در اندیشه سیاسی سوق داده اند. مقاله حاضر سعی دارد با تکیه بر معرفت شناسی پوپر و هایک، دغدغه های فکری این دو متفکر که عمدتاً در مقابله با ایدئولوژی توتالیتاریسم نمایان شده است، مورد بررسی مقایسه ای قرار دهد. نتایج حاصل از این پژوهش بیانگر آن است که هایک، به دلیل تکیه بر «نظم خودانگیخته» و «نقد عقل گرایی مدرن» در معرفت شناسی، هر گونه تلاش سازمان یافته و برنامه ریزی شده برای بازسازی عقلانی جامعه را بیهوده می داند. اما پوپر، به سبب تأکید بر «عقل گرایی انتقادی»، «لغزش پذیری» و «ابطال پذیری» در معرفت شناسی، معتقد به اصل «مهندسی اجتماعی تدریجی» است. با وجود این، هر دو متفکر مدافع اندیشه «آزادی»، «جامعه باز» و «دموکراسی» هستند. پژوهش حاضر از نوع توصیفی – تحلیلی با رویکرد مقایسه ای است و جمع آوری داده ها نیز از طریق کتابخانه ای و استفاده از منابع معتبر صورت گرفته است.
تاثیر پیش سقراطیان بر تفسیر هایدگر متأخر از ماهیت زبان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
همکلامی با متفکران پیش ازسقراطی و تأمل در اقوال به جای مانده از ایشان تأثیر فراوانی بر اندیشه ی هایدگر گذاشته است. هایدگر در بحث از حقیقت زبان به تجربه ی یونانیان از لوگوس بمنزله ی ذات زبان، نظر دارد. لوگوس که مقام جمعِ نسب و روابط است، همچون فعلی است که سبب ظهور هر آنچه هست می گردد. در کلام متفکران یونانی ظهور موجودات بر آمده از لوگوس است و اندیشیدن نیز گوش سپردن به کلام آن. در ابتدای این مقاله نسبت میان هایدگر و پیش از سقراطیان و دلیل اهمیت ایشان به اجمال بررسی و سپس حقیقت زبان در اندیشه ی هایدگر متأخر با نظر به مفهوم لوگوس شرح داده می شود.تاثیرپذیری هایدگر از متفکران پیش از سقراطی در موضوع زبان، در دو سطح قابل تحلیل است؛ مرحله اول توجه به لوگوس در اندیشه آنان و مرتبه بعد نسبت میان لوگوس با وجود که البته مرتبه دوم در ضون مرحله اول مستتر بوده و از آن حاصل آمده است.
مطالعه تطبیقی زیبایی شناسی در اندیشه افلاطون و حکمت سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
383 - 394
حوزههای تخصصی:
فیلسوفان در طول تاریخ، با یک دید جدیدی به هستی نگریسته و توانسته اند با نظریه های خود تاریخ فلسفه را متحول کنند. از جمله این فیلسوفان، افلاطون و سهروردی هستند. افلاطون و سهروردی هر یک برای ساخت نظام فکری خود از منابع متعددی سود بردند و از آن ها در آثار خود یاد کردند. علت اینکه نظریه های این دو فیلسوف در این پژوهش مطرح شده است، نزدیکی نظریه ها در اندیشه آن هاست. تفکر افلاطونی یکی از منابع مهم سهروردی در دستیابی به نظام فلسفی اش بوده و به وضوح می توان ردپای آن را در آثار سهروردی مشاهده کرد، با این حال وی کوشید تا به آن اندیشه ها با توجه به نظام فکری خاص خود و با یک دید فلسفی بپردازد و حتی آن ها را دستخوش تغییر و تحول کند تا با اعتقاداتش سازگار شود. در این پژوهش، هدف یافتن وجه اشتراک و افتراق در آراء این دو فیلسوف از جنبه زیبایی شناسی است تا از طریق مقایسه و تمایز این اندیشه ها، میزان تأثیرپذیری یک اندیشه و یا تحول آن را در طول زمان بررسی کنیم. لذا، روش این تحقیق توصیفی- تحلیلی است و جمع آوری اطلاعات با استفاده از روش کتابخانه ای از طریق فیش برداری از کتب مرجع، مقالات و دست نوشته های معتبر می باشد. نتایج نشان داد: افلاطون در تحلیل و بیان حقیقت زیبایی، آن را تناسب و هارمونی، انطباق با فرهنگ یونان، سودمندی و لذت نمی داند؛ بلکه زیبایی را امری فراحسی و عینی می داند که نهایت سیر سالکان و زیبایی ها به آن می انجامد و چنین زیبایی سرمدی، مطلق و فی نفسه و همان ایده و منشأ زیبایی است که به عالم مثل تعلق دارد و اشیای زیبا به اندازه بهره مندیشان از آن، زیبا هستند. از نظر سهروردی، زیبایی به حُسن تعبیر می شود که به جمال و کمال، توامان به یک پدید اشاره دارد، پس هر چه در نهایت کمال قرار دارد، زیباست. همچنین، زیبایی امری عینی است که با عالم خارج منطبق می باشد. روابطی از جمله نورها، رنگ ها و شکل های مختلف (نمودهای عینی) منشأ درک و بروز احساس زیبایی می شود. لذا می توان نتیجه گیری نمود که از دیدگاه افلاطون و سهروردی، زیبایی، لذت ادراک و وصول کمال است که به واسطه عشق تجلی می کند و سبب حرکت می شود.
چگونگی نسبت میان مفهوم «وجود» و معنای «خدا» در رسائل کلامی بوئثیوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
437 - 452
حوزههای تخصصی:
مسئله اصلی این پژوهش پی بردن به چگونگی نسبت میان مفهوم «وجود» و معنای «خدا» در رسائل کلامی بوئثیوس است. بدین منظور چهار مسئله به روش تحلیلی-توصیفی در رسائل کلامی مورد واکاوی قرار می گیرند: 1. چرا بوئثیوس بحث وجودشناسی را در رسائل کلامی مطرح کرد و هدف او از بیان تمایز بین «وجود» و «آنچه هست» در این رسائل با ماهیّتی کاملا مسیحی و الهیّاتی چه بود. 2. تأثیر بحث مزبور در تبیین تعالی خداوند به واسطه سه صفت «ثبوت»، «کمال» و «خیر بودن» وجود؛ 3. تأثیر این بحث در «خالق بودن» خداوند؛ 4. تأثیر آن در «واحدبودن» خداوند. بررسی این موارد مؤدی به این نتیجه شد که بوئثیوس با تمایز قائل شدن بین «وجود» و «آنچه هست»، خداوند را موجود بسیطی می داند که «وجود» و «آنچه هست» در او یکی است، بنابراین وجود برای او ضروری است. کمال خدا نیز به سبب بساطت ذات او است؛ چون او ذات و جوهر خویش است، بنابراین هر کمیّت و کیفیّتی که بر خداوند اطلاق شود حمل جوهری خواهد بود. بوئثیوس بساطت خداوند را از نظر اصالت وجود و فعل توضیح می دهد و وجود خدا را مساوی با خودِ خیر می گیرد، امّا مخلوقات که بسیط نیستند، به غیر از خیربودن چیز دیگری هم هستند. خالق و مخلوق تفاوت جوهری دارند و حضور جامع او ورای دو مقوله مکان و زمان به جوهر خداوند برمی گردد. بوئثیوس با تفکیک عدد انتزاعی از عدد عینی معتقد است تثلیث موجب کثرت نمی شود، چون در خدا هیچ تفاوت ماهوی وجود ندارد و او چیزی جز ذات خودش نیست.
فرایند تکامل در لامارکیسم و داروینیسم؛ شباهت ها و تفاوت ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
577 - 593
حوزههای تخصصی:
بنا بر عقیده رایج، یکی از محورهای اصلی نظریه تکامل لامارک، وراثت ویژگی های اکتسابی است و شواهد نقضی علیه آن وجود دارد که موجب ابطال آن است. مقاله حاضر توضیح می دهد که برخلاف تصور رایج، وراثت ویژگی های اکتسابی فقط مختص لامارک نیست، بلکه یکی از شباهت های نظری لامارک و داروین است و به نظر می رسد که شواهد نقض ارائه شده قابل رفع است. این مطالعه نشان می دهد که تفاوت های مهم دیدگاهِ این دو بنیان گذارِ نظریه تکامل در دعاویِ آن ها در خصوص سرعت تکامل و اتخاذ رویکرد فردی یا جمعیتی به تکامل و هدف مندی یا تصادفی بودن آن است. تحلیل حاضر با تکیه بر این شباهت ها و تفاوت ها توضیح می دهد که نه تنها شبه علمی بودن نظریه های تکاملی لامارکی پذیرفتنی نیست، بلکه حفظ چارچوب تبیینی لامارکی برای فهم دقیق تر فرایند تکامل ضروری است و به نوعی می تواند تکمیل کننده روایت داروینی و نئوداروینی از تکامل باشد و بهره گیری از این دو سیستم نظری به عنوان مکمل، قدرت تبیینی نظریه های تکاملی را بالاتر خواهد برد.
جایگاه هستی شناسی و ارزش شناسی توخه یا بخت در دیدگاه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷)
237-247
حوزههای تخصصی:
بررسی و تحلیل آثار ارسطو نشان می دهد که مباحث وی در مورد توخه یا بخت، در دو حوزه هستی شناسی و ارزش شناسی قابل بررسی و ارزیابی است. وی در حوزه هستی شناسی به وجود بخت به عنوان علتی بالعرض معترف شده است؛ علتی بالعرض برای واقعه ای که از روی انتخابِ مبتنی بر تفکر و برای مقصودی روی می دهد. ارسطو هم چنین ویژگی ها و خصوصیاتی را برای بخت بیان نموده است و معتقد است امور حاصل از بخت، موضوع قصد و تعقل می باشند و از عواملی سر می زنند که دارای افعال ارادی هستند. وی در عین حال بخت را به عنوان امری ضدقاعده، ناپایدار، دارای علل نامعین و بدون غایت معرفی کرده است. تحلیل و بررسی آراء ارسطو بیانگر تناقض هایی آشکار و غیر قابل تردید در گفتار وی است؛ از جمله اینکه بخت بر اساس انتخابِ مبتنی بر تفکر روی می دهد و دارای مقصودی است و در عین حال غایت ندارد و یا اینکه بخت موضوع قصد و تعقل است و در عین حال علل آن نامعین است. وی حتی در حوزه ی افعال مربوط به تخنه و سعادت انسان نیز وجود بخت را پذیرفته است؛ اما از لحاظ ارزش شناسی برای آن اعتبار ارزشی قائل نیست و آن را علتی بالعرض و مؤخر از طبیعت و عقل بیان نموده و حتی معتقد است که برای آن علمی وجود ندارد. علاوه بر این در حوزه افعال مربوط به سعادت انسان نیز آن را فاقد اعتبار ارزشی بیان نموده است.
بررسی تفاوت نحوه علم به صور عقلی با صور حسی و خیالی از منظر ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول بهار ۱۴۰۱ شماره ۱
104 - 116
حوزههای تخصصی:
موضوع این مقاله بررسی تفاوت نحوه علم به صور عقلی با صور حسی و خیالی نزد ابن سیناست. طبق آنچه مشهور است، علم به صور علمی نزد ابن سینا علمی حضوری و بلا واسطه است. هدف از این مقاله، تمایز قایل شدن میان علم به صور معقول با علم به صور حسی و خیالی است. از متون ابن سینا چنین برداشت می شود که میان علم به صور معقول با علم به صور حسی و خیالی تفاوت وجود دارد. علم به صور معقول، علمی بی واسطه و حضوری است؛ در حالی که علم به صور حسی و خیالی، علمی باواسطه و حصولی است. چنین تمایزی به مبانی ابن سینا در هستی شناسی و علم النفس باز می گردد. ابن سینا با باور به اینکه اولاً صور معقول اموری مجردند و درنتیجه امکان علم بی واسطه به آنها وجود دارد و ثانیاً حقیقت و واقعیت اشیا را وجود و حیثیت وجودی آنها تشکیل می دهد، توانست علم حضوری به صور معقول را به اثبات برساند.
دو تحریر از قضایای حقیقیه و خارجیه نزد شمس الدین سمرقندی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۱
5 - 36
حوزههای تخصصی:
در این مقاله نشان می دهیم که نسخه های خطی کتاب های قسطاس الأفکار و شرح القسطاس ، هر دو از شمس الدین سمرقندی، در مبحث قیاس های حملی، در بحث اختلاط قضایای خارجیه، حقیقیه و ذهنیه، دو تقریر یا دو تحریر متفاوت را نشان می دهند. این دو تقریر احکام منطقیِ اختلاط های یاد شده و نتایج آنها را به دو روش متعارض ارائه کرده اند. به دلیل تقدم زمانی تاریخ کتابت یک دسته از آن نسخه های خطی بر دسته دیگر، این دو تحریر را به ترتیب «تحریر اول» و «تحریر دوم» می نامیم. افزون بر این، نسخه های خطی هر دو تحریر خود به دو دسته تقسیم می شوند که در یک دسته، در اوایل بخش تصدیقات، هنگام معرفی قضایای خارجیه، حقیقیه و ذهنیه، یک عبارت به این نسخه ها افزوده شده که صرفا با محتوای تحریر دوم هماهنگ است و ما آن را عبارت «بحسب الحصر» نامیده ایم. از آنجا که مبحث اختلاط قضایای ثلاث را در تاریخ منطق در جهان اسلام تنها در این دو اثر از سمرقندی یافته ایم اهمیت این دو تحریر و عبارت «بحسب الحصر» دوچندان می شود و باید بررسی کرد که آیا تحریر دوم و عبارت «بحسب الحصر» از سمرقندی است یا از دیگران. از آنجا که اطلاعات ما در این زمینه تاکنون بسیار اندک است، به معرفی تفاوت های این دو تحریر می پردازیم و تلاش می کنیم ربط و نسبت های آنها را بیان کنیم به امید اینکه در آینده شواهد بیشتری در خصوص انتساب یا عدم انتساب تحریر دوم به سمرقندی یافت شود. در پایان، متن تصحیح شده این دو تحریر را به طور کامل می آوریم.
غزالی و آغاز نفوذ روش تفکّر فلسفی در کلام اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۱
67 - 88
حوزههای تخصصی:
امام محمد غزالی (م505) مشهورترین مخالف فلسفه در میان متکلمین دنیای اسلام است. وی علیرغم ادعای نقد گفتار فلاسفه در حوزه الهیات، منطق و روش استدلال قیاسِ برهانی را می پذیرد و آن را جایگزین روش استدلال قیاسی (ردّ الغائب الی الشاهد) متکلمین پیش از خود می کند. در این مقاله با روش توضیحی-تحلیلی نشان خواهیم داد که غزالی با پذیرش امکان حصول یقین عقلیِ خود اتّکا (قیاس برهانی)، بسترساز ورود محتوای فلسفه سینوی به کلام اسلامی و شروع تخلیط فلسفه با کلام در دنیای اسلام شد. او درعین حال با عدم التزام به لوازم این پذیرش تاریخی در بررسی مباحث الهیات عقلی، در بررسی تفکرات فیلسوفان همانند اسلاف خودش عمل کرد و دچار تهافت در نوع مواجهه با تفکر فلسفی یونان شد؛ قبول روش تفکّر و ردّ محتوی به دلیل مخالفت با اصول ایمانی و ظواهر ادلّه نقلی.
دیدگاه صدرالمتألهین درباره تجرد انسان در قوس نزول و آثار آن بر حیات دنیوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
169 - 187
حوزههای تخصصی:
وجود عوالمی قبل از دنیا و حضور انسان و کیفیت حیات وی در آنجا، محل اختلاف فیلسوفان است. در این مقاله با بررسی نظر ملاصدرا که از معتقدان به حضور انسان در چنین عوالمی است، نحوه وجود و تجرد نفس انسان در حیات پیشین و تأثیرات این حضور بر زندگی دنیایی او تبیین می شود. ملاصدرا با استناد به اصل تناظر قوس نزول و صعود و همچنین نظر به آیات و روایات، دو نوع وجود و تجرد برای انسان در قوس نزول بیان می کند که یکی، به صورت جمعی عقلی در عالم عقول و علم الهی، و دیگری جزئی مثالی است. حضور در عوالم پیشین، آثاری بر حیات دنیوی انسان دارد؛ از جمله اینکه فطرت توحیدی پدیدآمده در عالم عقلی به واسطه تجرد تام و حضور برتر معلول در علت فاعلی، سرمایه ای برای وصول به سعادت است. همچنین پیمان اخذشده در حیات پیشین، برای عامه مردم از یک سو و برای خواص از سوی دیگر، لوازمی دارد که در صورت پایبندی به پیمان، بسترساز هدایت الهی خواهد شد. تفاوت انسان ها در حیات پیشین که از تفاوت طینت ها و جایگاه آنها به وجود آمده است، می تواند به عنوان یکی از عوامل تعیین رفتار و اهداف افراد در کنار سایر عوامل محیطی و ارادی مؤثر باشد.
واکاوی اندیشه فاعلیت در حکمت مشاء(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
219 - 239
حوزههای تخصصی:
اصل فاعلیت زیر بنای هستی شناختی فلسفه مشاء است و به نظر می رسد تفسیر سینوی از علیت فاعلی در رابطه وجودی میان کلیه مبادی عالیه و موجودات سافل از قبیل رابطه هستی شناختی میان باری تعالی و نظام آفرینش و رابطه وجودی میان نفس مجرد انسانی و قوای آن تأثیر گذر بوده است. فاعلیتِ مبتنی بر سنخیت میان علل و معالیل فاعلی، رابطه ماهوی و کثرت تباینی انعزالی میان این واقعیات عینی را به کلی منتفی کرده و تشکیک و تفاضل وجودی میان آنها را به اثبات می رساند. البته مطابق با قواعد کلان هستی شناختی فاعلیت، مقتضی وجود متغایر غیر بیگانه علت و معلول است و مبادی عالی را موجود مغایر و غیر بیگانه از معالیل شان می کند و به معالیل وجود رابطی می بخشد. بدین ترتیب وحدت شخصی وجود علت و کثرت شأنی معلول در حکمت سینوی قابل اثبات نیست بلکه نوعی وحدت تشکیکی به معنای وحدت وجود و کثرت موجود در بخشی از مباحث هستی شناختی مانند خداشناسی و انسان شناسی او و همفکرانش یافت می شود.
جستارهای معرفت شناختی ویلیام چیتیک در ادب عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۳
87 - 111
حوزههای تخصصی:
بررسی معرفت شناختی گزاره های ادبیات عرفانی در نمونه ای از آثار مولوی و ابن عربی از نظر ویلیام چیتیک هدف این جستار است. «تحقیق» و «تقلید» دو راهبرد شناختی هستند که در متون متقدم و متأخر رد پای خود را بر جای گذاشته و در معرفت شناسی معاصر نیز محل بحث و نظر بوده اند. حوزه متأثر از این دو علوم عقلی و نقلی است که عرفان پژوهانی مانند ویلیام چیتیک را متوجه خود کرده و هرکدام شیوه متناسب خود را داراست. این گزارش توصیفی-تحلیلی نشان می دهد چیتیک با روشی پارادوکسیکال عقل را در تمامی معارفی که به دست می آورد مقلّد و عقلانی ترین جریان تقلید را که تبعیت از خداست موجّه می داند. او می کوشد تا از میراث ادبی و عرفانی اسلام برای احیای سنت عقلی سود برده و در مقام نقد معرفت شناسی مدرن، به نفس از دست رفته شناخت و وجود آدمی از نظر مولوی اشاره می کند که در تقلید گرفتار شده است و در آموزه های ابن عربی هم تقلید را امری ناگزیر در روند شناخت و تنها از خدا دانسته و راه تفکر و تعقل خلاق را باز می کند.هر چند که آرای چیتیک در این باره و نیز در نقد مدرنیته قابل نقد است و به پاره ای از آنها در این مقاله پرداخته شده است.
بازشناسی و کارآمدی روش تاریخی نگری در مطالعات اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
مطالعات اسلامی به منزله یکی از شاخه های دین پژوهی، همواره در معرض تغییراتی بوده که در این زمینه به وجود آمده است. روش تاریخی نگری مهم ترین تحول در دین پژوهی قرون هجدهم و نوزدهم، از این قاعده مستثنا نبوده و تأثیر زیادی بر مطالعات اسلامی داشت. این روش مطالعه مدعی بود اگر اصول آن تبعیت شود، می تواند شناخت دقیق و علمی تری از دین فراهم آورد و به پیش داوری ها و غرض ورزی های دوره های گذشته دین پژوهی خاتمه دهد. در این نوشتار تلاش شده تا ابتدا تاریخی نگری و اصول اساسی آن تشریح شده، سپس نتایج به کارگیری آن در مطالعات اسلامی در آثار مستشرقانی همچون ابراهام گایگر، گلدزیهر و پاتریشیاکرون بررسی گردد تا مدعای طرفداران این روش، در مطالعه ای موردی در حوزه مطالعات اسلامی راستی آزمایی شود. موضوع اصلی این نوشتار، اسلام پژوهی علمی است و مسئله آن بررسی نسبت میان دین پژوهی مدرن و اسلام پژوهی است. پرسش اصلی این است که «آیا دین پژوهی جدید که بر مبنای عینیت و نگرش تاریخی شکل گرفته است، به بهبود اسلام پژوهی، به ویژه در دو سده اخیر، کمک کرده است؟» این مقاله پاسخ پرسش بالا را از سه منظرِ برخی اندیشمندان، سنت دینی و دیدگاه عموم جوامع اسلامی بررسی کرده و در مجموع به این نتیجه رسیده است که روش تاریخی نگری، اگرچه با هدف رفع مشکلات دین پژوهی در ادوار پیش از خود شکل گرفت، در رسیدن به اهدافش ناکام ماند و به رغم ظرافت ها و دقت هایی که در مطالعه اجزای مختلف دین به کار گرفت، در عمل کمک خاصی به فهم بهتر از اسلام نکرد؛ ازاین رو نتوانست به نحو مؤثری به شناخت بهتر مسلمانان یاری رساند.
اکسل هونت و اخلاق به رسمیت شناسی: موانع و امکانات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
583 - 615
حوزههای تخصصی:
اندیشه اخلاقی و سیاسی اکسل هونت، فیلسوف آلمانی و برجسته نسل سوم فرانکفورت، از ابتدای انتشار کتاب شناخته شده او، جدال برای به رسمیت شناسی، توجه بسیاری به خود جلب کرد. هونت در آثار خود در تلاش بوده است صورت بندی نوینی از رابطه میان من، دیگری و ما ارائه دهد که با دیگرپذیری، من و دیگری برای تشکیل یک ما، به یکدیگر فروکاسته نشوند و با حفظ هویت، ویژگی ها و افق ارزشی منحصربه فرد خود، یک رابطه و «ما» صلح آمیز تشکیل دهند. در همین راستا، هونت مدل سه سطحی به رسمیت شناسی خود را برای درک بهتر رابطه اجتماعی افراد با یکدیگر و با خود ارائه داده است. بااین وجود، این دیدگاه از اخلاق به رسمیت شناسی در سال های اخیر از سوی منتقدینی چون فریزر و پنسکی با این نقد مواجه بوده است که نه تنها قادر نیست افراد را در افق های ارزشی خود آن ها به رسمیت بشناسد، بلکه آن ها را در افق ارزشی مسلط جامعه منحل می کند. این مقاله در تلاش است با بررسی نقد ریشه ای و رادیکال منتقدان و پاسخ های هونت، دریابد این نظریه تا چه میزان توان تاب آوری در برابر این انتقادات را دارد و آیا پاسخ های ارائه شده توسط هونت توانسته اند اخلاق به رسمیت شناسی را از اتهام نااخلاقی بودن و دامن زدن به سلطه برهانند یا خیر. در نهایت، چنین نتیجه گیری می شود که اخلاق به رسمیت شناسی خود موضوعی است میان فرهنگی، بنابراین نه هونت و نه منتقدان او به تمامی بر حق هستند، چراکه مفهومی را که به خودی خود امری میان فرهنگی است تنها با مشارکت یک فرهنگ یعنی فرهنگ غربی مورد بررسی قرار می دهند.
آیا ویتگنشتاین متاخر به ورطه نسبی گرایی درمی غلتد؟ یک ارزیابی از منظر عقلانیت نقاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
208 - 224
حوزههای تخصصی:
ویتگنشتاین متاخر هر نوع شناختی را در قالب بازی های زبانی معرفی می کند که بر شکل های زندگی مبتنی اند. از جمله لوازم دیدگاه او در دوره متاخر تاملات فلسفی اش، یکی نیز این است که بازی های زبانی خاص به اعتبار ارتباط وثیق با اشکال زندگی خاصی که در درون آن ها ظهور یافته اند، نوعی رابطه قیاس ناپذیری با هم دارند. هر فردی صرفا از طریق اشکال زندگی و بازی های زبانی خاص خود می تواند نسبت به جهان شناخت پیدا کند و از آن جا که اشکال زندگی قیاس ناپذیرند درک درستی از شکل زندگی دیگران نخواهد داشت و قادر به نقد و ارزیابی شناخت های آنان نخواهد بود؛ مگر آن که شکل زندگی مألوف خود را ترک کند و شکل زندگی دیگری را که خواهان شناخت آن است درونی کند، یعنی به یکی از اعضای جامعه ای که بر اساس شکل زندگی مورد نظر پدید آمده است، بدل شود. در مقابل، پوپر با در نظر گرفتن واقعیت بیرونی به عنوان معیار عینیت، بر شناخت عینی تاکید دارد و معتقد است که رشد معرفت انسان از طریق نقد و ارزیابی نقادانه شناخت های پیشین و عرضه مستمر گمانه های جدید برای فراچنگ آوردن واقعیت و نقد مستمر آن ها صورت می گیرد. در این مقاله، به دنبال شرح کوتاهی از رویکردهای فلسفی ویتگنشتاین و پوپر (بخش های 1 و 2) و توضیح مختصری در خصوص سویه ضد نسبی گرایانه عقلانیت نقاد (بخش 3)، رویکرد نسبی گرایانه ویتگنشتاین را از منظر عقلانیت نقاد مورد نقد و ارزیابی قرار می دهیم (بخش 4). آخرین بخش نوشتار (بخش 5) به نتیجه گیری کوتاهی از مباحث ارائه شده اختصاص دارد.
امر سایبری پسامدرن و بحران الهیات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
490 - 505
حوزههای تخصصی:
موقعیت پسامدرن یک وضعیت فرهنگی است که انسان معاصر در آن به سر می برد. این وضعیت فرهنگی را از نگرگاه های متفاوتی می توان بررسی کرد. مقاله حاضر در زمینه نسبتِ این وضعیت با امر سایبری نگاشته شده است. در این مقاله، ابتدا تبیین خواهد شد که فرهنگ و فناوری در روزگار ما نیز همچون تمامی اعصار گذشته، پیوندی متقابل برقرار می کنند و به شکلی تنگاتنگ، برهم کنش دارند. برهم کنش فرهنگ پسامدرن و فناوری های سایبری به بحرانی در حوزه الهیات و حتی گشودگیِ بنیادین به روی امر الهی انجامیده است. مقصود نهایی مقاله پیشِ رو آن است که چیستی همین بحران را تبیین کند. اهمیت این تبیین از آنروست که به منظور فائق آمدن بر یک بحران، نخست باید شناختی درست و بسنده از آن حاصل آوریم. خواهیم دید که برهم کنش پسامدرنیته و امر سایبری به بروز «حادواقعیت» منجر شده است و در نهایت، به آنچه ما هستی مسطح خوانده ایم، خواهد انجامید. تلاش خواهیم کرد تا با بهره گرفتن از میراث گران سنگ ادب فارسی، و با رجوع به تمثیلی از شاهنامه فردوسی، نشان دهیم که چرا حادواقعیت را می توان با آنچه فردوسی «سرای درنگ» می خواند مشابه انگاشت. این مشابهت فهم بحرانِ کنونی جهان را برای مخاطب فارسی زبان ساده تر خواهد کرد.
سوسور به روایت دریدا : نوشتار به مثابه امر غاصب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دریدا نقش به سزایی در معرفی سوسور به گفتمان فلسفی و زبان شناختی زمانه ما دارد. این مقاله ضمن پرداختن به بنیادهای فکری سوسور و تاثیر گذاری سوسور بر دریدا بر آن است که نقد ساختارزدایانه دریدا نسبت به سوسور در مسأله نوشتار را مورد تحلیل قرار دهد. سوسور در کتاب دوره زبان شناسی عمومی، با تقسیم بندی قلمرو زبان به دو بخش بیرون و درون، نوشتار را از قلمرو درونی زبان بیرون رانده و آن بازنمایی زبان تلقی می کند. سوسور نوشتار را غاصب جایگاه گفتار دانسته و آن را امر حاشیه ای تلقی می کند. اما دریدا معتقد است سوسور با تعیین حدود درون و بیرون برای زبان و خروج نوشتار از قلمرو درونی زبان، نتوانست از متافیزیک میتنی بر حضور تخطی کند. وی با طرح مفهوم Differance به وجه مستقل نوشتار نسبت به گفتار اشاره داشته و نوشتار را از به انقیاد درآمدن گفتار خارج می کند. به باور دریدا، اختیاری بودن نشانه می تواند دال را از انقیاد مدلول بیرون آورده و دال های متکثر ایجاد کند. از نگاه وی، Differance نشان دهنده امکانی برای شدن های مستمر در متن است و این شدن ها زنجیره بی پایانی از دال ها را به همراه خواهد داشت.
تبیین پدیدارشناختی ادراک معلّمان سرآمد از ابعاد و مؤلفه های فلسفه معلّمی خود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
331 - 349
حوزههای تخصصی:
هدف : این پژوهش با هدف تبیین ابعاد و مؤلفه های مبین فلسفه معلّمی، از تجارب زیسته معلّمان سرآمد صورت گرفت. روش پژوهش : نوع پژوهش از حیث هدف، کاربردی و از لحاظ رویکرد، کیفی می باشد و برای دستیابی به هدف تحقیق از روش پدیدارشناسی بهره گرفته شد. جامعه پژوهش شامل کلیه معلّمان شهرستان سقز در سال تحصیلی 99-400 بودند که از میان معلّمان سرآمد به صورت هدفمند تعداد 14 معلّم، شامل 6 معلّم مرد و 8 معلّم زن انتخاب گردید. داده های پژوهش از طریق مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته به دست آمد و مصاحبه ها تا زمان دستیابی به اشباع نظری ادامه داشت. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش هفت مرحله ای کلایزی انجام و با استفاده از کد گذاری موضوعی کدهای محوری از کدهای باز و کدهای انتخابی از کدهای محوری استنباط و طبقه بندی گردید. یافته ها : بر اساس یافته های پژوهش از مجموع 190 مفهوم استخراج شده از مصاحبه ها 81 مفهوم در خصوص فلسفه معلّمی در قالب 12 مؤلفه یا کد محوری (تحول آفرین، همدل، کاشف ذهن و توانایی دانش آموز، کل نگر و ژرف اندیش، مشوّق عمق نگری و مروج پرسشگری، روح انتقادی، سعه صدر، عامل و مروج ارزش های انسانی، الگوی اخلاقی عامل، ادراک فضای فیزیکی، سازنده فضای یادگیری اثربخش، ادراک جهان دانش آموز) و 9 بعد یا کد انتخابی (الگوی نوآوری، عواطف انسانی سرشار، کاشف قابلیت دانش آموز، نمونه عینی جامع نگری، عالم و عامل انتقادی، صبور، اخلاقی ارزش مدار، عالم به زمان و مکان، در جهان بوده متعامل با دانش آموز) دسته بندی شدند. نتیجه گیری : کنار هم گذاشتن این ابعاد و مؤلّفه ها توصیف جامعی از ادراک معلّمان پیرامون پدیده مورد بررسی را به دست می دهد.