فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵٬۲۸۱ تا ۵٬۳۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
هانا آرنت از جرگه فیلسوفان «پسا دکارتی» و «پسا کانتی» است که با نقد و بهره گیری توامان از دکارت و کانت، «سوژه» و «ابژه» را از سکون و سترونی بودن خارج می سازند و آنها را در سیلان و دگرگونی مداوم مهانا آرنت از جرگه فیلسوفان «پسا دکارتی» و «پسا کانتی» است که با نقد و بهره گیری توامان از دکارت و کانت، «سوژه» و «ابژه» را از سکون و سترونی بودن خارج می سازند و آنها را در سیلان و دگرگونی مداوم می یابند. بدین معنا که سوژه و ابژه نه از یک حیثیت و هویت ذاتی و ثابت بلکه از «شانیت» های گوناگونی برخوردارند که خود بواسطه «فهم» های گوناگون آشکار و هویدا می شوند. پیامد این مهم در میان فیلسوفان متاخری همچون فوکو و آرنت ناکارایی مفاهیم کلاسیک فلسفی و سیاسی در توضیح و فهم پدیده ها و دگرگونی های اجتماعی/سیاسی بود. چراکه از نظر این فیلسوفان متاخر، ما دیگر با عینیت ها مواجه نیستیم، بلکه معترفیم که هر عینیت و واقعیتی در قالب یک نظام مقولاتی که خود نیز تابع عوامل دیگری است شکل می گیرد. ما با چیز ها مواجه نیستیم بلکه با فهم و مقوله ای که چیز را تعریف می کند، مواجهیم. این فهم و مقوله را استعاره نامیده اند. استعاره در این رویکرد دیگر یک صناعت ادبی نیست بلکه نشانگر توانایی ما در خلق و آفرینش جهان بیرونی و پدیده های آن بر اساس استعاره و مقوله ای است که به کار می بریم. در این نگاه نظریه پرداز به عنوان کسی که از یک واقعیت گزارشی عرضه می کند تلقی نمی گردد، بلکه نظریه پرداز در ضمن ارائه ی نظریه ی خود نوعی از واقعیت را خلق می نماید. نویسندگان در این مقاله درصدد اند این ادعای اصلی را که استعاره ی سازنده ی فهم آرنت از سیاست و امر سیاسی و به تبع آن دولت ، استعاره ی تئاتر می باشد، را تبیین و تفسیر کنند.ی یابند. بدین معنا که سوژه و ابژه نه از یک حیثیت و هویت ذاتی و ثابت بلکه از «شانیت» های گوناگونی برخوردارند که خود بواسطه «فهم» های گوناگون آشکار و هویدا می شوند. پیامد این مهم در میان فیلسوفان متاخری همچون فوکو و آرنت ناکارایی مفاهیم کلاسیک فلسفی و سیاسی در توضیح و فهم پدیده ها و دگرگونی های اجتماعی/سیاسی بود. چراکه از نظر این فیلسوفان متاخر، ما دیگر با عینیت ها مواجه نیستیم، بلکه معترفیم که هر عینیت و واقعیتی در قالب یک نظام مقولاتی که خود نیز تابع عوامل دیگری است شکل می گیرد. ما با چیز ها مواجه نیستیم بلکه با فهم و مقوله ای که چیز را تعریف می کند، مواجهیم. این فهم و مقوله را استعاره نامیده اند. استعاره در این رویکرد دیگر یک صناعت ادبی نیست بلکه نشانگر توانایی ما در خلق و آفرینش جهان بیرونی و پدیده های آن بر اساس استعاره و مقوله ای است که به کار می بریم. در این نگاه نظریه پرداز به عنوان کسی که از یک واقعیت گزارشی عرضه می کند تلقی نمی گردد، بلکه نظریه پرداز در ضمن ارائه ی نظریه ی خود نوعی از واقعیت را خلق می نماید. نویسندگان در این مقاله درصدد اند این ادعای اصلی را که استعاره ی سازنده ی فهم آرنت از سیاست و امر سیاسی و به تبع آن دولت ، استعاره ی تئاتر می باشد، را تبیین و تفسیر کنند.
اعتبار عقل از راه عقل در دستگاه مبناگرایان؛ تبیین و ارزیابی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال اول پاییز و زمستان ۱۳۹۵ شماره ۲
31 - 51
حوزههای تخصصی:
مبناگروی با این معضل روبرو است که چگونه می توان معرفت و معرفت های عقلی را از راه منبع عقل ارزیابی کرد؟ بر اساس این اشکال، اعتبار عقل، خود از راه عقل اثبات می شود که این دوری آشکار است. در این نوشتار پس از تبیین و تقریر نقد پیش گفته، به بررسی و ارزیابی آن می پردازیم و با تأمل در تقریرهای اشکال به این نتیجه رهنمون می شویم که این اشکال، متوجه خود پایه ها و مبادی و نه ابتنای گزاره های نظری بر مبادی بدیهی هستند. پیامد این کاوش ژرف و دشوار این است این گونه اشکالات شکاکانه را به دو گونه می توان پاسخ گفت: پاسخ هایی ویژه و پاسخ هایی عام. افزون بر ارائه پاسخ هایی ویژه با تمرکز بر معیار صدق و راه حل های اندیشمندان مسلمان در این مسأله، می توان پاسخ های نقضی وحلی عام بسیاری ارائه کرد که دسته ای از آن پاسخ ها بر استدلال ناپذیری و نیز شهودی بودن مبناگروی برگزیده استوار است.
بازخوانی اندیشه های احمد فردید
فردید »بازگشت به دین« را راهکار برون رفت از طاغوت زدگی و غرب زدگی چه در غرب و چه در ایران می داند. مسئله به تمام بشریت بر می گردد که در دوره جدید مظهر اسم اجلال و اضلال الهی شده اند و اینک که بارقه هایی از احساس تعالی پدید آمده، می باید با تفکر آماده گر در بازگشایی افق آینده بکوشیم. سرنوشت همه انسان ها به هم گره خورده است. اگر بپذیریم که دین هسته و گوهر سنت را تشکیل می دهد و اگر پیش فرض فردید اینست که دین اصالت دارد، می توانیم وی را سنت گرا بنامیم. تاریخ مرسوم به این مضا (برندگی)، سیر از تعالی به سوی تلانی است، سیر نزولی است. تاریخ به معنی فردیدی اش به صورت ادوار و اکوار، به شکل موقف و میقات و در نسبت انسان با هویت غیب مطلق معنا می دهد. نگرش فردید به تاریخ نگرش عرفانی است و تقابل زمان باقی و زمان فانی در آن حفظ شده است. آنچه ما تاریخ می نامیم از دریچه نگرش زمان، فانی است و آنچه فردید تاریخ می نامد از دریچه نگرش زمان، باقی است. بنابراین فردید سنت گرا به معنی تاریخی آن نیست. با این همه اگر سنت گرایی را به معنی معرفتی آن بگیریم فردید را می توانیم سنت گرا بنامیم.
تحلیل تطبیقی بنیادهای معرفت شناختی اقدام پژوهی از منظر فلسفة انتقادی و تفسیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش بررسی بنیادهای معرفت شناختی اقدام پژوهی از منظر فلسفه انتقادی و تفسیری است. برای رسیدن به هدف مذکور نظریات ویلفرد کار و استفان کمیس، از اندیشمندان فلسفه انتقادی، و جان دیویی و ریچارد رورتی، از اندیشمندان فلسفه تفسیری، به عنوان نمایندگان این دو فلسفه، مورد بررسی قرار گرفت. روش این پژوهش تحلیل تطبیقی است. الگوی استفاده شده در این زمینه الگوی جرج زی. اف. بردی لهستانی است که چهار مرحله توصیف، تفسیر، هم جوارسازی و مقایسه را در مطالعات تطبیقی شامل می شود. از جمله یافته های این پژوهش عبارت است از تأکید هر دو رویکرد فلسفی بر پیوند بین نظر و عمل در اقدام پژوهی، ارتباط دیالکتیکی و منظم بین عمل و نظر در آن و تلاش هر دو رویکرد فلسفی برای ترمیم شکاف احتمالی بین نظر و عمل در اقدام پژوهی. تفاوتهایی که مشاهده شد مربوط به نسبی بودن حقیقت از منظر فلسفه تفسیری و تکیه فلسفه انتقادی بر عقل استعلایی کانتی بود. یافته دیگر اینکه دغدغه اصلی فلسفه تفسیری، افزایش کارایی از طریق تجربه و انجام دادن، و دغدغه اصلی فلسفه انتقادی آموزش تفکر بازتابی است.
خودگرایی؛ بررسی ساختار و مؤلفه های آن در فلسفه صدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال اول بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۱
139 - 162
حوزههای تخصصی:
یکی از نظریات مهم در حوزه های روان شناختی و اخلاقی، نظریه خودگرایی است. اما از آن جا که این نظریه دلایلی متقن نداشته و مبانی آن قابل دفاع نیست، نقد هایی به آن وارد شده است که نظریه پردازان خودگرایی از پاسخ گویی به آن ها ناتوان هستند. با وجود طرد این نظریه از سوی بسیاری از اندیشمندان، ملاصدرا به خودگرایی اهمیتی ویِژه داده است. بر اساس نظر ملاصدرا، خودگرایی در ذات انسان قرار دارد. وی در نسبت دادن خودگرایی به انسان ویژگی هایی مانند انواع لذت، غایت حقیقی انسان، معنی صحیح حب ذات، ابعاد وجودی انسان، مراتب وجودی وی و غیره اشاره می کند تا معنای صحیح و دقیقی برای خودگرایی به دست دهد. به طور مثال خودگرایی از دیدگاه او متعلق به همه مراتب نیست، بلکه تنها متعلق به مراتب عقلانی و حقیقی انسان است. در فلسفه ملاصدرا همه انسان ها در جهت کسب بیشترین صفات کمالی برای خود و حفظ آن تلاش می کنند و این مسأله هیچ منافاتی با دیگرخواهی ندارد و دیگرخواهی نیز به نوعی خودگرایی محسوب می شود.
شناخت فطری انسان در آیه فطرت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در آیه 30 از سوره روم که به آیه «فطرت» معروف است به فطری بودن چیزی برای انسان اشاره شده است. اما از آنجا که درباره معنای مفردات و نیز ترکیب آیه اختلافات زیادی به وجود آمده، معنای کلی آیه و برداشت از آن متفاوت شده است. ادعای این نوشتار این است که می توان معنا و ترکیبی از آیه ارائه داد که هم سرراست و روشن باشد و هم نیاز به دست برداشتن از ظاهر آیه و در تقدیر گرفتن کلمه ای نباشد. مطابق این ترکیب، این آیه بر مطلب روشنی که در آیات و روایات دیگر به صورت های متفاوت بیان شده، تأکید می کند. انسان ها وظیفه دارند که حق پرستانه، که همان فطرت الاهی و ثابت است که انسان ها به آن سرشته شده اند، به این دین روی کنند و اگر چنین کنند حقانیت آن را درمی یابند. این آیه، اگر این گونه ترکیب و معنا شود، دو تکلیف مهم و اساسی انسان را، که نجات و رستگاری او در گرو انجام آنهاست، بیان می کند: یکی اینکه به اصل حقیقت گردن نهد؛ و دوم اینکه به اندازه توان خود برای شناخت مصادیق حق تلاش کند.
بررسی ارزش اخلاقی عدالت از نظر هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله برآنیم به کوشش هیوم برای پاسخ به مساله ای بپردازیم که در کتاب رساله در باب طبیعت انسان شاهد آنیم؛ هیوم در این کتاب از سویی، با انتقاد شدید از نظریات مدافع «خودمدارانگاری» در اخلاق، بر آن است که «دیگردوستی» شرط تحقق اخلاق است و وجود اخلاق را امکان پذیر می سازد، و از دیگر سو، اظهار می دارد که پاره ای فضائل اخلاقی (فضائل صناعی) هم چون عدالت، از همان آغاز پیدایش شان از سر خوددوستی و به انگیزه ی حفظ مالکیت شخصی پدید آمده و فقط به مرور زمان است که نام فضیلت به خود گرفته اند. در مقالة پیش رو می خواهیم نشان دهیم که هیوم چگونه در رساله در باب طبیعت انسان و هم در کتاب اخلاقی دیگرش، یعنی کاوش در مبانی اخلاق، با دو روایت متفاوت، می کوشد نشان دهد که این دو رأی با یک دیگر قابل جمع اند. در نهایت، بیان خواهیم نمود که کدام یک از این دو روایت منسجم تر و با اصول و مبانی اخلاق وی سازگارتر است
مقایسه نامحدود وجودی با نامحدود کمّی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نخستین آشنایی ذهن با نامحدود در قالب مقوله کمّ است. ذهن با سلب محدودیت از برخی انواع کم، کم های نامحدودی را فرض می کند. مشاء منکر تحقق خارجی نامحدود کمّی است؛ زیرا بر اساس دلایلی ابعاد نامتناهی را محال می دانند. اما اهل فن دلایل ایشان را ناتمام می داند. افزون بر اینکه تناهی ابعاد، لوازم باطلی دارد که دلیلِ بطلان این مدعاست. وجودهای پیرامون ما محدودند؛ یعنی گستره وجودی آنها با حدودی پایان می پذیرد. سلب این محدودیت، تصوری اجمالی از وجود نامحدود به دست می دهد. کره ای با قطر بی نهایت همه حجم موجود را تصاحب نموده و بهره کره های دیگر تنها حدود و تعین هایی در متن کره بی نهایت است. چنانکه وجود نامحدود کل وجود را داراست و اشیاء دیگر تعینات و برش هایی در متن اویند. این مثال برای فهم نامحدود وجودی از نامحدود کمی بهره می جوید و نقاط قوت و ضعفی دارد که بی توجهی بدان ها موجب کج فهمی و بروز شبهات است. تصور نامحدود وجودی بدون نامحدود کمی نیز ممکن است. ذهن نامحدود تصورات نامحدودی دارد که مخلوقات این ذهن اند. در این مثال نامحدودی به معنای فردانیت و یگانگی در وجود است. بر اساس این دو مثال، وحدت شخصی بهترین تفسیر برای وجود نامحدود است و تفاسیر دیگر نقائصی دارد.
تبیین اثبات وجود رابط از طریق قضایا(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
در استدلال بر وجود رابط، از مفاد قضیه شخصیه یعنی «ثبوت شیء لشیء» استفاده می شود. قضیه حملیه موجبه به دو نوع هلیه بسیطه و هلیه مرکبه تقسیم می شود و در استدلال بر وجود رابط، از هلیه مرکبه استفاده می شود. قضیه هلیه مرکبه نیز به دو دسته تقسیم می شود و ما در این استدلال از آن دسته از هلیات مرکبه ای که در آنها وجود محمول در خارج غیر از وجود موضوع است، استفاده می کنیم. در این نوع از قضایا چیزی به نام «نسبت» وجود دارد. نسبت از سنخ معانی حرفیه، و رابط بین موضوع و محمول است. وجود داشتن نسبت در این نوع قضیه به اثبات نیاز ندارد، بلکه رجوع به وجدان و علم حضوری برای تصدیق آن کافی است. اما اینکه نسبت، یک مفهومی حرفی است، به استدلال نیاز دارد. اگر بگوییم نسبت یک مفهوم اسمی است، تسلسل و محال لازم می آید. پس نسبت یک مفهوم حرفی است. یک مرحله از استدلال را پشت سر نهادیم و آن اثبات وجود رابط در عالم ذهن و مفاهیم بود؛ اما مرحله نهایی و مقصود اصلی فیلسوف، اثبات وجود رابط در عالم خارج است. در این مرحله می گوییم که هلیات مرکبة خارجیة صادق، با تمام اجزا بر خارج منطبق اند؛ پس نسبت بین موضوع و محمول نیز بر خارج منطبق است و مصداقی خاص به خود دارد.
شر و چگونگی راهیابی آن در نظام احسن در مکتب ابن عربی
حوزههای تخصصی:
از دیدگاه ابن عربی، شر به معنای فقدان و کاستی و عدم حصول به غرض می باشد. ملاک شر براساس ملایم و ناملایم بودن آن با طبع و مزاج می باشد. وی وضع شرع را نیز به عنوان ملاک شناخت خیر و شر بیان کرده است. ابن عربی شر را عدمی می داند و شرور را به دو دسته بالذات و بالعرض تقسیم می کند و همه مصادیق شرور، اعم از شرور طبیعی، ارادی (سلوکی) و اخلاقی را نسبی و بالعرض می شمارد. هم چنین کانون و مبادی شرور را به طبیعت و قابلیت موطن پدیده ها و اعیان ثابته ارجاع می دهد. وی معتقد است که خیر و شر هر دو باید در جهان موجود باشند تا پاره ای از اسماء الهی بی اثر نماند. ترک خیر کثیر به خاطر شر قلیل، شر کثیر محسوب می شود. ابن عربی نظام جهان را بر مبنای نماد ظل الله و اسماء حسنای الهی، بالاخص اسم رحمان، اصل وحدت شخصی وجود و اصل تجلی، نظام احسن می شمارد و وقوع شرور در نظام هستی را بالعرض می داند. هم چنین تناکح، تخاصم و تقابل اسماء جمالیه و جلالیه الهی را تقابل مثبت برای برقراری نظام احسن و عامل بروز شرور نسبی در آن می شمارد.
منطق ابهری در تلخیص الحقائق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اثیرالدین مفضل بن عمر ابهری (؟656-؟597) دانشمند برجسته ایرانی است که در شاخه های مختلف علوم عقلی مقامی والا داشته است. مخطوط فاضل احمد پاشا 1618، که در کتابخانه ی کوپریلی استانبول نگهداری می شود مشتمل است بر چهار رساله از او، به نام های بیان الأسرار، تلخیص الحقائق، رسالة المطالع، و زبدة الحقائق، که هر یک سه گانه ای ست در منطق، طبیعیات، و مابعدالطبیعة. این رساله ها را کاتبی قزوینی از نسخه ی اصل استنساخ کرده و ابهری به خط خود بر صدر همه آن ها یادداشت إنهاء با تاریخ و توقیع نوشته است. آنچه در پی می آید تقدیم و تحقیق بخش منطق تلخیص الحقائق است. منطق ابهری در این رسائل، از جمله در تلخیص الحقائق، فاقد نوآوری های بعدی او و تقریباً به کلّی تابع منطق ابن سینا است. به اقتضای تک نسخه بودنِ مخطوط، روش قیاسی را برای تصحیح آن برگزیده ایم. اثیرالدین مفضل بن عمر ابهری (؟656-؟597) دانشمند برجسته ایرانی است که در شاخه های مختلف علوم عقلی مقامی والا داشته است. مخطوط فاضل احمد پاشا 1618، که در کتابخانه ی کوپریلی استانبول نگهداری می شود مشتمل است بر چهار رساله از او، به نام های بیان الأسرار، تلخیص الحقائق، رسالة المطالع، و زبدة الحقائق، که هر یک سه گانه ای ست در منطق، طبیعیات، و مابعدالطبیعة.
حکمت عدد هشت در هنر و معماری اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عدد هشت در کنار دیگر اعدادی که مکررا در منابع اسلامی به آن اشاره میشود، بخاطر کاربرد ویژه ای که در هنر و معماری اسلامی به خوداختصاص داده است، از جمله اعداد قابل تامل است. با توجه به ماهیت رمزگونه اعداد و مفاهیم پنهان در هر عدد ، این سوال مطرح است که آیا کاربرد و استفاده عدد هشت در هنر و معماری اسلامی نیز از یک اعتقاد عمیق اسلامی سرچشمه میگیرد ؟ علاوه بر ذکر این عدد در قرآن و روایات و نسبت دادن آن به تعداد بهشت ها و تعداد ملائکان حامل عرش ، با جستجو در منابع فلسفی عرفانی، به اشاره ای رمزگونه از این عدد میرسیم. آنجا که شیخ اشراق برای نخستین بار سخن از عالم مثال میزند و به آن عالم لقب " اقلیم هشتم" می دهد. با تجسم بخشیدن به هندسه عوالم و نسبت دادن عدد هشت در هنر و معماری به دیدگاه عالم واسط یا عالم مثال، دریچه ای شگرف از مبانی نظری و اعتقادی معماران مسلمان بر ما گشوده میشود. در این مقاله تلاش میشود تا با تطبیق عوالم بر اعداد و اشکال هندسی ، رمز کاربردی عدد هشت در هنر و معماری اسلامی روشن گردیده و نمونه هایی از مصادیق این تطبیق ذکر شود.
معناشناسی «وجود» در فلسفه سهروردی (تأملی در نظریه اصالت ماهیت سهروردی از منظری سمانتیکی)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال اول بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۱
85 - 107
حوزههای تخصصی:
مقاله پیش رو تلاشی معناشناسانه برای کشف معنایی است که سهروردی از لفظ «وجود» درمی یافته است، تا از این رهگذر بخشی از ریشه های باور به «اعتباریّت وجود» شناخته شود و با روشن شدن ماهیت اعتقاد به «اصالت ماهیت» مرزهای افتراق آن با «اصالت وجود» نمایان گردد. در این مقاله پس از تحریر دلایل شش گانه سهروردی بر اعتباریت وجود، به تحلیل آن دلایل پرداخته و نشان داده ایم سهروردی وجود را «مفهومی ذهنی» و «وصفی عرضی» می فهمیده و لازمه منطقی چنین فهمی، حکم به اعتباریت وجود است. سپس آشکار ساخته ایم که امر اصیل در فلسفه سهروردی «ماهیت محقق خارجی» است. اما ابن سینا و ملاصدرا نیز با اعتباریت چنان وجودی و عینیت چنین ماهیتی مخالف نیستند. پس نزاع اصالت وجود یا ماهیت بر سر چیست؟ پاسخ این است که ما در ذهن دو مفهوم داریم: ماهیت، که موضوع هلیات بسیط است؛ و وجود، که محمول آن ها می باشد. مسئله اصالت این است که آن چه در متن واقع است فرد بالذات کدام یک از این دو است؟ سهروردی می گوید: ماهیت، اصالت وجودی ها می گویند: وجود. هم چنین به روش معناشناسانه نشان داده ایم که منظور سهروردی از «وجود صرف»، واقعیت تجردی است که با اصالت ماهیت سازگار است. به این ترتیب، اتهام تناقض گویی که ملاصدرا بر او وارد می سازد، رفع خواهد شد.
تبیین نظریة دین طبیعی با تأکید بر رویکرد فرگشتی دانیل دِنت و نقدهای خداباورانة آلوین پلنتینگا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله ابتدا با تبیین نظریة دین طبیعی، بررسی زیست شناسانه ای از دین ارائه می شود و دین هم چون پدیده ای طبیعی بررسی می شود. از نظر نئوداروینیست ها دین حتی اگر متعالی و از جهان دیگر باشد می تواند به عنوان پدیده ای طبیعی که به توسط انسان ظهور یافته و محقق شود، ملاحظه شود. برای تفسیر رویکرد دین طبیعی می توان گفت نئوداروینیست هایی چون دِنت، نمی خواهند دین را «تبیین» کنند، بلکه می خواهند علاقة انسان ها را به دین به صورت فرگشتی بیان کنند؛ یعنی در این تبیین، روایتی تاریخی و فرگشتی از دین ارائه می شود و همچنین دین را از امور سازگار با اجتماع می داند که توانسته است در یک انتخاب طبیعی باقی بماند. استدلال دنت در خصوص ماندگاری دین این است: «دین به این علت باقی مانده است که قدرت نظم بخشیدن به اجتماع را داشته باشد وگرنه طبیعت آن را از میان می برد». از بین خداباوران معتقد به نظریة تکامل، پلنتینگا نقدهایی به دِنت مبنی بر نظریة خود بر اساس خداباوری و «فرگشت خدابنیاد» وارد می کند، از نظر پلنتینگا خدمت عمدة دِنت به موضوع فرگشت و دین پژوهی تکاملی ناظر به طرح نظریة ایدة خطرناک داروین است. ما در این مقاله نشان خواهیم داد، ایدة داروین، لزوماً خطرناک نیست و می توان فرگشت را به عنوان الگویی برای آفرینش الهی درنظر گرفت.
پدیدارشناسی، نقد شکاکیت و ضرورت هستی شناسی وحدت گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هگل ناشناختنی ماندن شیء فی نفسه را در فلسفه کانت معادل با شکاکیت دانسته و علت آن را در روش نقادی جستجو می کند. چرا که از نظر او سنجش امکان معرفت پیش از مواجهه با متعلقات معرفت به معنای از پیش مفروض گرفتن سوبژکتیویسم است. در این مقاله نخست نشان داده می شود که هگل چگونه با نگارش پدیدارشناسی اولاً اصل پروژه نقادی را به رسمیت شناخته و ثانیاً بدیلی در برابر روش نقادی کانتی ارائه می دهد که گرفتار معضل از پیش مفروض گرفتن سوبژکتیویسم و در نتیجه شکاکیت نباشد. سپس با نظر به تفاسیر مختلفی از پدیدارشناسی که آن را به عنوان برهانی علیه شکاکیت قلمداد کرده اند، ثابت می شود که نتیجه پدیدارشناسی نه اثبات کفایت مفاهیم ذهنی برای اطلاق بر شیء فی نفسه که ضرورت وجود ایده مطلق برای امکان معرفت است؛ چرا که از یقین بی واسطه آگاهی نمی توان حقیقت جهان خارج را استنتاج کرد و وحدت هستی و معرفت تنها ذیل ایده مطلق میسر می شود.
ذات خدا و تمایز صفات او در فلسفه اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسپینوزا خدا را تنها جوهری می داند که وجود دارد و همه چیز تجلی اوست. از نظر او خدا به واسطه صفاتش که از حیث ذات و عدد نامتناهی و با ذات او متحدند، در عوالم نامتناهی تجلی می کند و البته در این عالم با دو صفت فکر و بعد تجلی کرده است. تصور اسپینوزا از خدا چندان شفاف نیست و شارحان فلسفه او را به چالش انداخته است؛ چنانکه پاره ای او را دئیست، پاره ای ملحد و پاره ای همه خدا انگار دانسته اند. این تفاسیر متعارض، تحلیل تلقی او از خدا را ضرورت می بخشد. در خصوص نسبت میان ذات و صفات خدا و در تفسیر تعریف 2 از بخش 2 اخلاق «2d2»، دو نظریه مهم وجود دارد: یکی نظریه مجموعه که بر طبق آن ذات خداوند مجموعه ای از صفات متمایز است و دیگری نظریه کلیت که بر اساس آن، ذات خداوند عین کلیت صفات غیرمنفصل خواهد بود. در این مقاله تفاسیر متفاوت در باب تصور اسپینوزا از خدا و تمایز میان ذات و صفات او بررسی شده است.
طرح جامع عقلانیت فولی و پدیده های روزمره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فولی با رویکردی متفاوت به معرفت شناسی و نفی وجود رابطه ی ضروری بین تئوری معرفت و باور موجه، سعی دارد تا نظریه ای جامع درباره ی عقلانیت ارائه نماید. او طی چند گام و با تکمیل طرحی ابتدایی که برگرفته از مفهوم عقلانیت ارسطویی و هدف محور است، طرح جامع خود را در این قالب مطرح می سازد: «تصمیم (برنامه، باور، نقشه و فعل) A از جهت X، برای فرد S عقلانی است، اگر برایش عقلانی معرفتی باشد که باور کند A به نحو قابل قبولی در تأمین اهداف از نوع X، عملکرد خوبی دارد». فولی لحاظ همه ی اهداف فرد اعم از نظری و عملی و منحصر ندانستن منظر اتخاذی را دو شرط لازم برای ارزیابی جامع عقلانی برمی شمرد. به نظر او ادله ی عملی با تعیین اهمیت موضوع مورد باور و توجه به نقش اجتماعی باورنده، معیارهای لازم باور موجه را مشخص می کنند. با وجود فراهم آمدن فهم بهتر وکارآمدتر عقلانیت در چهارچوب نظریه فولی؛ نسبی گرایی، آسان گیری، نادیده گرفتن ملاک های اجتماعی و عینی، غیر تدافعی بودن، ابزار گرایی و عدم توجه لازم به سایر انواع عقلانیت(غیر از عقلانیت معرفتی)، نقدهای پیش روی طرح جامع عقلانیت اوست.
افسانه ماهیت استدلال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله تلاش شده سؤالات ذیل مورد بحث و تأمل قرار گیرد: آیا استدلال های اقامه شده و اقامه نشده دارای ماهیتی، جوهری، و یا ذاتی فراتاریخی و جهانشمول هستند و بر سر آن هم اجماع تام و تمامی همواره وجود داشته و خواهد داشت؟ چرا بسیاری از استدلال های تاریخ فلسفه که زمانی متقاعدکننده بودند قدرت خود را از دست داده اند؟ هنگامی که ما می گوییم «من با این استدلال شما قانع(یا متقاعد) شدم» آیا مراد این است که استدلال شما یعنی دلایلی که شما اقامه کرده اید دارای ممیزاتی است که هر کس در هر عصری و با هر فرهنگی آنها را بشنود یا بخواند قانع(یا متقاعد) می شود؟ آیا ما باید از قانع کنندگی(یا ترغیب کنندگی) استدلال ها و میزان آن پرسش کنیم؟ چرا در طول تاریخ طولانی نظریه سازی ها و اخذ مواضع فلسفی، و در طول تاریخ نه چندان طولانی علوم اجتماعی، هیچموضوعی را نمی توان یافت که برای آن استدلال(هایی) شده باشد و آن استدلال(ها) تماممخاطبان خود را قانع و یا حتی ترغیب کرده باشد؟ چرا تقریباً به تعداد فیلسوفانی که دربارة مثال استدلال تأمل و نظریه سازی کرده اند با مثال های متنوع و متفاوت از استدلال مواجه می شویم؟ آیا استدلال ها برای نیل به مهم ترین و جالب ترین معرفت ها ضروری اند؟
تلقی ویتگنشتاین متقدم از این که «چیزی هست»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه ی تصویری زبان، معناداری گزاره های مشهور به هلیه بسیطه را به چالش می کشد. این گزاره ها در دسته بندی تراکتاتوسی نه در دسته ی گزاره های ابتدایی قرار می گیرند و نه در دسته ی گزاره های ترکیبی. با جستجو راجع به وجود در تراکتاتوس با دو دیدگاه مواجه می شویم. در دیدگاه اول، ویتگنشتاین با رد معناداری گزاره هایی مثل "100 چیز وجود دارد"، عبارت "وجود دارد" را در زبان به آن جهت که توصیف گر هیچ اوضاع اموری نیست، در دسته ی مفاهیم صوری قرار می دهد. در دیدگاه دیگر، او با ارائه توصیفی از عبارت این که "چیزی هست" آن را پیش از تجربه و حتی پیش از منطق قرار می دهد. آن چه در نقطه نظر اول راجع به کاربرد "وجود دارد" در زبان ذکر می شود به لحاظ نتیجه مشابه دیدگاه راسل در باب گزار های وجودی است اما در نقطه نظر دوم ویتگنشتاین در برابر ایده ی راسل راجع به این که "چیزی هست" می ایستد، آن را غیرقابل تالیف به وسیله ی گزاره های منطقی می داند و مجاز دانستن کاربرد اینهمانی در منطق را عامل این خطای راسل معرفی می کند. بنابراین در کنار دلیل ویتگنشتاین در عبارت 5.53 می توان عدم امکان تصویر سازی دوقطبی از این که "چیزی هست" را به عنوان دلیلی برای رد ضرورت نیاز به نشان اینهمانی قرار دارد.
بررسی و تطبیق جعل یا کشف معنای زندگی در اندیشه کیرکگور و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حذف علت غایی در تاریخ اندیشه، در مباحث علمی و فلسفی تغییراتی ایجاد کرده است و این موضوع عامل تغییر نگرش انسان به بحث خداوند بهعنوان یک خالق و قدرت لایزال بوده است و اصلیترین مسئله انسان، یعنی بحث درباره معنای زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است. این امر، دلیل اصلی بهحاشیهراندن اولوهیّت خداوند و جایگزینشدن قوای انسانی شده است که نتیجه نهایی آن حاکمیّت رویکردهای نیهیلیستی و پوچگرایانه بوده است. به دنبال آن، استیلای سکولاریسم و دینپیرایی مسئله معنای زندگی انسان را به چالش کشیده است و پس از آن، انسان خداوند را نه همچون منشأ معنا، بلکه بهعنوان مانعی بر سر راه زندگی می داند. ازاینرو، بر آگاهی و اراده خود تکیه می کند و خود را آفریننده معنای زندگی میپندارد. به همین دلیل، بحث کشف و جستجوی معنای زندگی، دستخوش تغییر شده است و به جای آن، رویکردهای معنا آفرین و سخن از جعل معنا، جایگزین شدهاند. این مسئله که آیا انسان سازنده و آفریننده معنای زندگی خویش است یا آن را از عاملی بیرونی کسب میکند، امروزه به چالش بزرگی برای بشر تبدیل شده است. تقابل اندیشمندان خداباور و ملحد اهمیت چنین مسائلی را دوچندان می کند. به همین دلیل، در این پژوهش تلاش شده است برای این پرسش، با توجه به دو رویکرد خداباور و غیرخداباور کیرکگور و سارتر، که از اندیشمندان مکتب اگزیستانسیالیسم و از پیشگامان تحولات شگرف فلسفه معاصر هستند، پاسخی مناسب بیابیم. ازیکسو، تکیه کیرکگور بر سابجکتیویته بهعنوان یک حقیقت پایدار برای کشف معنای آبجکتیو زندگی با توجه به سپهرهای هستی، و ازسویدیگر، بیمعنابودن بنیادین زندگی به دلیل وجودنداشتن خداوند از نظر سارتر که با توجه به آگاهی انسان میتوان به روش سابجکتیو برای آن معنایی جعل کرد، ژرفاندیشی شده است.