فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۷۴۱ تا ۴٬۷۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۳۴ مورد.
حوزههای تخصصی:
ارتقای مهارت های فکری و فرهنگ گفت وگویی در کودکان می تواند نویدبخش جامعه ای خردورز باشد. پژوهش حاضر درصدد است به بررسی ساختار گفت وگویی که در حلقه کندوکاو کلاس «فلسفه برای کودکان» در مقطع دبستان اجرا می شود، بپردازد تا از خلال آن، مهارت های لازم برای شکل گیری «گفت وگوی کندوکاوی» را شناسایی کند. الگوی گفت وگوی کندوکاویِ ارائه شده در این پژوهش، برگرفته از «تفکر چندبعدی و بازاندیشانه» در آموزش «فلسفه برای کودکان» است که در بستر «منطقه تقریبی رشد» شکل می گیرد.به منظور بررسی موضوع مدنظر این پژوهش، روند گفت وگوهایِ حدود 200 کلاس «فلسفه برای کودکان»، در پایه های مختلف تحصیلی، مشاهده توصیفی، متمرکز و گزینشی شد. یافته های پژوهش حاکی از آن است که حلقه های کندوکاو «فلسفه برای کودکان» به مثابه «منطقه تقریبی رشد»، با فراهم کردن فضایی برای گفت وگوی کودکان با یکدیگر، در حضور تسهیلگر (فرد تواناترِ فرهنگ)، می تواند نگرشی بازاندیشانه، مسئولانه، انتقادی و خلاقانه در آنها ایجاد کند.
رهیافتی به ابعاد ناآشنای نظام فلسفی هیوم در باب تأسیس جهان بینی بدون خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از داغ ترین مباحث فلسفه هیوم اعتقاد یا عدم اعتقاد او به وجود خداست. در این مقاله، کوشیده ایم، با بررسی آثار خود هیوم و استخراج آرایش در مورد وجود خدا، سازگاری درونی نظام فلسفی او در این باب را بررسی کنیم. برای این منظور، با نگاهی تحلیلی، تطابق برچسب های الصاق شده به او را با دلالت برآمده از آثارش تطبیق کرده ایم. این پژوهش نشان می دهد که اطلاق عنوان ملحد یا لاادری گرا بر هیوم خالی از دشواری یا اشکال نیست. همچنین یافته های این مقاله نشان می دهد هیوم اعتقاد حداقلی خود به وجود خدا را در همه آثارش حفظ کرده است. در انتها، با تکیه بر نتایج به دست آمده، آشکار می شود که بهتر است هیوم را لاادری گرای ضعیف یا غیرجزمی بنامیم.
تمایز فلسفه ابن سینا و ارسطو به روایت کتاب تهافت ابن رشد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
درباره هویت وماهیت فلسفه ابن سینا سه مساله مهم را می توان مطرح ساخت :اول اینکه آیا این فلسفه ادامه فلسفه ارسطوست ؟ دوم اینکه اگر چنین است چه نوع ادامه ایی است، شرح است یا بسط ؟ ومساله سوم اینکه اگرچنین نیست، چه تفاوتی با فلسفه ارسطو دارد و با چه معیاری می توان این تفاوت را شناخت؟ مقاله برای پاسخ به این سه سؤال خوانش ابن رشد از فلسفه ابن سینا را به کمک گرفته و صرف نظر از انتقادهای ابن رشد به ابن سینا و پاسخی که می توان به آنها داد، اصل تفاوتها را به روایت ابن رشد که شارح مهم و معتبر ارسطوست بر می شمارد. مقاله، دیدگاه ابن رشد درباره تفاوت فلسفه ابن سینا و ارسطورا از سه جنبه مورد بررسی قرار می دهد: تعابیری که نشان از این تفاوت دارد، اصول کلی و مبنایی و جزئیات فلسفی مورد مناقشه در کتاب تهافت التهافت. بدین صورت، به نظر ابن رشد، فلسفه ابن سینا ادامه فلسفه ارسطو نیست و در بیش از پنجاه موضع مهم با آن متفاوت است.
کاربست وحدت تشکیکی وجود ملاصدر در حل مسأله معناداری زندگی
منبع:
اسفار سال سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۶
211-231
حوزههای تخصصی:
بحث معناداری زندگی در دنیای امروز، که عصر تکنولوژی و رواج تفکر ماشینیسم است، از اهمیت دو چندانی برخودار است. بر مبنای ماشینیسم یکپارچگی مفهوم هستی انکار می گردد. از لوازم آن خداناباوری مدرن است که براساس آن هرگونه باور به خدا به عنوان غایت الغایات و علت العلل، باطل است؛ و از لوازم ضروری خداناباوری، بی معنایی زندگی و پوچ انگاری هستی است. تفکر خدامحور نقش مهمی در پاسخ دهی به مسأله معناداری زندگی ایفا می کند. از اینرو، پرسش این تحقیق این است که بر مبنای اصول حکمت متعالیه صدرایی چگونه می توان معناداری زندگی را تبیین نمود و به این دغدغه پاسخ داد؟ در این مقاله اولاً می خواهیم نشان دهیم بی معنایی و پوچ گرایی ریشه در الحاد مدرن دارد که براساس آن وجود خدا مورد انکار یا تردید قرار گرفته است. ثانیاً با تکیه بر مبانی حکمت متعالیه به ویژه نظریة وحدت تشکیکی وجود، حقیقت وجود خدا و مراتب گسترده وجود به صورت تشکیکی ثابت می شود و نیز عین الربط بودن انسان و زندگی انسان به خداوند، که اعلی مراتب وجود و وجود صرف است تبیین می گردد. در این صورت بی معنایی زندگی قابل طرح نخواهد بود چرا که زندگی انسان مرتبه ای از مراتب حقیقی وجود است و در پرتو حرکت جوهری، به سوی کمال مطلق و وجود محض در حرکت است.
یقین در تفکر فارابی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۶ شماره ۷۰
33 - 64
حوزههای تخصصی:
معرفت شناسی فارابی مکتبی است یقین گرا؛ بدین معناکه معرفت غیریقینی را معرفت حقیقی تلقی نمی کند. یقین اجمالاً بر دو قسم است: یقین روان شناختی و یقین معرفت شناختی. یقین روان شناختی عمدتاً از سنخ اقناع است و از نظرگاه منطقی و فلسفی یقین به شمار نمی رود؛ اما یقین معرفت شناختی یقینی است که از نظرگاه منطقی و فلسفی یقین به شمار می رود و در تفکر منطقی و فلسفی فارابی به دو قسم است: خاص و عام. یقین خاص یا ضروری (مطلق و دائم) خصوصیت جاودانی و همیشگی دارد؛ اما یقین عام یا غیرضروری (غیرمطلق و غیردائم) ممکن است در برخی زمان ها زایل شود؛ لذا یقین به معنای حقیقی فقط قسم نخست است. یقین در تفکر فارابی اولاً ناظر به مقام تصدیق است و اگرچه تصدیق از اقسام علم حصولی است، دیدگاه وی در باب یقین، ناظر به علم حضوری نیز می باشد؛ چه دریافت های حضوری نیز می توانند در قالب تصدیقی و گزاره ای بیان یا حکایت یا تفسیر شوند؛ ثانیاً یقین در تفکر او از سنخ یقین عقلی است و چنین یقینی یا از طریق علم به احکام عقلی بدیهی و یا از طریق قیاس برهانی (مبتنی بر احکام عقلی بدیهی) حاصل می شود. به نظر می رسد مجموعاً دیدگاه فارابی در مسئله یقین کاملاً متعهد به رویکرد عقل گرا، موجه و دقیق ا ست، اگرچه ممکن است با این نقد مواجه شود که او علی رغم بررسی انواع و مراتب مختلف یقین- حتی بررسی یقین در برخی ادراکات حضوری- تبیینی از کیفیت یقین در ادراکات شهودیِ عرفا [و اشراقیون] ارائه نکرده است.
الگوی ساختاریِ توسعه نظام دانش و دلالت های آن از منظر قرآن کریم در چارچوب مبانی حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۶ شماره ۷۲
113 - 146
حوزههای تخصصی:
توسعه در وجه انضمامیِ خود، تابعِ بسط و تعالیِ نظر و عمل به نحو توأمان است. به همین وزان، توسعه در واقعیت اجتماعی، نسبتی متقابل با توسعه نظام دانش و علوم دارد. اینکه سنخ دانش و علوم چگونه و بر مبنای چه الگوی ساختاری و ارزشی ای بسط یابد، متأثر از مبانی معرفتی حاکم بر نگرش فردی و جمعی پدیدآورندگان علوم و نیز تجارب ایشان است. این، بدان معناست که نحوه توسعه دانش و علوم، گرانبار از پیش فرض هایی است که خواه ناخواه با پذیرش یک الگوی ساختاری، تسری و امتداد می یابند؛ ازاین رو هر دستگاه معرفتی بایسته است مبتنی بر مبانیِ خود، الگوی توسعه منظومه دانش و علوم را شناسایی نموده، رهیافتی روش شناختی نسبت به توسعه دانش و علوم داشته باشد. مقاله حاضر از منظر این ضرورت، با استفاده از مبانی حکمت متعالیه، به تأمل در الگوی ساختاریِ توسعه نظام دانش و علوم بر مبنای دلالت های آیات قرآن کریم پرداخته است. هدف این مقاله، ترسیم یک الگوی عام طبقه بندی دانش نیست، بلکه آن است که بتواند با شناساییِ مبادی معرفت، در نظام روابط انسان از منظر دلالت آیات قرآن کریم، نحوه بسط دانش و علوم را شناسایی و تبیین نماید.
What’s behind meaning?(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲۱
119 - 145
حوزههای تخصصی:
The paper addresses the main questions to be dealt with by any semantic theory which is committed to provide an explanation of how meaning is possible. On one side the paper argues that the resources provided by the development of mathematical logic, theoretical computer science, cognitive psychology, and general linguistics in the 20th Century, however indispensable to investigate the structure of language, rely on the existence of end products in the morphogenesis of meaning. On the other, the paper argues that philosophy of language, which, either in the analytic or the structuralist or the hermeneutical tradition, made little use of such resources (when they are not simply rejected). Left the main question unanswered. Though phenomenology intended to focus on the constitutive process, it ended up mostly with philology. Cognitive semantics paved the way to focus on patterns of bodily interaction within the natural environment out of which basic schemes emerge and are metaphorically “lifted” to any universe of discourse. The explanatory commitment is thus endorsed through two hypotheses: (1) these schemes, of topological and kinaesthetic structure, determine the range of forms of atomic sentences of any natural language, and (2) the category-theoretic notion of universality allows for a proper analysis of how such schemes are “lifted”.
تأملاتی بر دیدگاه علامه طباطبائی و آیت الله جوادی آملی در باب وحدت شخصی وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیلسوفان صدرایی به تشکیک در مراتب وجود، یعنی وحدت وجود در عین کثرت وجود معتقدند و در برابر، عرفا و متصوفه اسلامی به وحدت شخصی وجود عقیده دارند؛ یعنی وجود را واحد شخصی می دانند که همان وجود حق عزوجل است و غیر حق را به وجود مستعار و مجازی موجود می دانند نه به وجود حقیقی. در مقابل، حکما به کثرت وجود در عین وحدت قائل اند. در مکاتباتی که میان مرحوم سیداحمد کربلایی و حاج شیخ محمدحسین اصفهانی(کمپانی) در این زمینه رد و بدل شد، مرحوم کربلایی از نظریه عرفا و مرحوم اصفهانی از نظریه فلاسفه دفاع می کرد. علامه طباطبائی تذییلاتی بر این مکاتبات مرقوم کرد و در نهایت از نظریه عرفا پشتیبانی نمود. او بر این باور است که برهان حکما در باب تشکیک، مسلک عرفا را بعینه نتیجه می دهد؛ یعنی همان برهان تشکیک ما را به وحدت شخصی وجود و نفی کثرت حقیقی هدایت می کند. آیت الله جوادی آملی نیز بر این باور است و می گوید: عرفان مبتنی بر وحدت شخصی وجود، و فلسفه مبتنی بر کثرت حقیقی وجود است. در عرفان، هستی محض وجود واحد است و در عرض یا طول آن وجود دیگری که مستقل از آن و یا عین ربط به آن باشد فرض نمی شود و امور مقید و محدودی که تصویر می شوند، آیات و نشانه ها و ظهورات واجب اند. در این مقاله به نقد و بررسی دیدگاه و ادله این دو بزرگوار پرداخته، و در نهایت حقانیت مسلک حکما اثبات شده است.
نقش نبی در دریافت وحی با تکیه بر دیدگاه فارابی، ابن سینا و ملاصدرا به همراه نقد دیدگاه برخی روشنفکران معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله وحی و نقش نبی در آن، از مسائل بسیار مهم در میان اندیشمندان اسلامی است و در این میان، فارابی نخستین کسی است که به گونه ای روشمند، به تحلیل بحث وحی و نبوت پرداخته است. او تبیینی معرفت شناسانه از وحی دارد و معتقد است که عقل مستفاد نبی پس از تعالی و اتصال با عقل فعّال، معرفت وحیانی را دریافت کرده و به مدد قوه تخیل به حقایق و امور معقول، صورت می بخشد. ابن سینا نیز ضمن وارد کردن قوه حدس در فرآیند وحی و تبیین مراتب عقول، بر این باور است که نبی حقایق عقلی را دریافت کرده و به این حقایق، از طریق قوه متخیّله ، صورت می دهد. ملاصدرا نیز معتقد است که عقل فعّال، عقلِ بالقوه را به فعلیت می رساند. او تمایز میان وحی و غیر وحی را در اموری مانند نحوه دریافت معقولات، کمّیت آنها و کیفیت وصول به مبدأ معقولات می داند و برای بیان این تمایز، از عنصر قوه حدس و عقلِ قدسی بهره می جوید. از دید این سه فیلسوف، نبی «قابل» وحی است که پس از اتصال به عالم غیب و یا اتحاد با آن، معارف را ابتدا از طریق عقول و در نهایت، بی واسطه دریافت می کند.
مبانی متافیزیکی فیزیک کوانتوم دیویدبوهم (با محوریت ایده نوین جهان هولوگرافیک)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱۸
125 - 155
حوزههای تخصصی:
دیوید بوهم، استاد دانشگاه لندن، و یکی از بزرگترین فیزیکدانان فیزیک کوانتوم بود که با تفسیر هستی شناختی از مکانیک کوانتوم و با نگرش کل نگری و اعتقاد به متغیرهای پنهان، به مخالفت با تفسیر رایج مکانیک کوانتوم ( تعبیر کپنهاگی) پرداخت و رویکردی متفاوت از همعصران خود پیشه کرد که صبغه فلسفی دارد. در این رویکرد، او با ناقص خواندن مکانیک کوانتومی و اعتقاد به حاکمیت نوعی ایده آلیسم سوبژکتیو بر ساحت آن، بی توجهی به مبانی فلسفی و متافیزیکی را به عنوان هسته مرکزی چالش اساسی فیزیک کوانتوم معرفی کرد. از این رو، پس از چهل سال کنکاش ژرف، مبانی متافیزیکی خاصی را برای فیزیک کوانتوم پایه ریزی کرد. از جمله این مبانی عبارتند از: ایده جهان هولوگرافیک، نظم مستتر و نامستتر، حوزه پتانسیل کوانتومی و همبستگی ماهوی همه اشیاء، اصالت کل یکپارچه، هولوموومنت و نفی دوئالیسم میان آگاهی و ماده. <br /> محور اساسی مبانی متافیزیکی دیوید بوهم، « ایده جهان هولوگرافیک» است. براساس این ایده، او اصالت را به کل تمام جنبش می دهد که بنیان اساسی تمام اشیاء است و همه موجودا ت در قلمرو نظم نامستتر ، را به عنوان تجلیات ساحت نظم مستتر، وابسته این کل می داند.<br /> ایده نوین جهان هولوگرافیک، دیوید بوهم را بر آن می دارد تا با رد دو گانه انگاری دکارتی اندیشه و ماده، هر گونه مرز میان این دو قلمرو را نفی کند. و با اعتقاد به عدم استقلال این دو، آنها را به عنوان انتزاعی از یک سیلان کلی قلمداد کند. دیوید بوهم با تأکید بر ایده جهان هولوگرافیک و توجه به مبانی متافیزیکی خاص خود و بالاخص اصالت کل یکپارچه، به نقد همه جانبه تفکر تجزیه نگری و دو گانه انگاری می پردازد و خواهان چرخشی نوین در رویکرد علوم و از جمله فیزیک به جهان است، که کلیت و وحدت را مدار کنکاش های خود قرار دهد.
چالش های «آزادی» در کاوش های میل و فِینبرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۹
107 - 142
حوزههای تخصصی:
جوئل فِینبرگ فیلسوفی پیش رو در فلسفه اخلاق، حقوق و سیاست معاصر است. او شیوه نگاه مردم را به بسیاری از مسایل دگرگون کرد و نظام قضایی آمریکا، در نیم قرن اخیر، بیش و پیش از هر نظریه ای، تحت تأثیر نظریه او درباره «چهارچوب های اخلاقیِ قوانین جزایی» است. او پروژه ای را به انجام رساند که میل، با طرح «اصل آزادی»، آغازگر آن بود. فِینبرگ، با پیروی از میل، بر این باور بود که فلسفه سیاست با یک پیش فرض هنجاری برای پاس داری از «آزادی فردی» آغاز می شود. او بسیاری از اصول «محدودکننده آزادی» را «نامعقول» و «ناروا» می دانست. فینبرگ، با ژرف کاوی، مفاهیمی مانند «آزار»، «رنجش» و «بزرگ تری کردن» را تحلیل و از آزادی گرایی دفاع کرد. آزادی گرایی فینبرگ، برخلاف «اجتماع گرایان» و «ساختارگرایان»ی مانند مک اینتایر و سندل، که سترونی و بی روحی آزادی گرایی را نقد می کنند، نظریه ای شاداب است که برپایه ارزش های مشترک یک جامعه و فرهنگ سیاسی مشخص، با ساختار تاریخی معینی، بنا نهاده شده است. این مقاله، پس از معرفی اندیشه فِینبرگ و تأثیر منحصربه فرد او، می کوشد:<br /> 1. شباهت ها و تفاوت های نگرش این دو فیلسوف را درباره «آزادی» تحلیل کند؛<br /> 2. اصول «محدودکننده آزادی» را از نظر این دو فیلسوف تحلیل کند؛ و<br /> 3. پاسخ های این دو فیلسوف را به پرسش های بنیادین و کاربردی زیر درباره «آزادی» با هم مقایسه کند:<br /> 1. بزرگ ترین «تهدید» برای «آزادی» چیست؟<br /> 2. چرا اصل بر «آزادی» است؟<br /> 3. آیا «آزادی» «خیر برتر» است؟ <br /> 4. در تقابل «آزادی» دو فرد، «حق» با کیست؟<br /> 5. چگونه می توان مشکل «دوسویه بودن آزادی» را حل کرد؟<br /> 6. آیا «آزادی» «مطلق» است؟
مقایسه علم و دین از دیدگاه «فردریک شلایر ماخر» و «کارل بارت»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مباحث مهم در عرصه دین پژوهی، نسبت میان «علم و دین» و تبیین حوزه های آموزه های دینی و یافته های علمی است. با تحولات فکری و فرهنگی پس از رنسانس، تعارض های علم و دین در مسیحیت نمایان شد ؛ «فردریک شلایر ماخر» و «کارل بارت» از شاخص ترین چهره هایی بودند که در جهت سازگاری دین با اقتضائات دوران مدرن تلاش کردند. این دو هر چند در جریان نواندیشی دینی، رویکردی جدید و بازسازی کننده داشتند و در پی اثبات استقلال دین از علم و ایجاد حوزه ای حفاظتی برای دین بودند؛ اما با ارائه ی طرح های خود در راستای بازگشت به گوهر دین، قرائت هایی از دین بیان نمودند که به دلیل تک بعدی بودن از مشکلات قابل توجهی برخوردار بود. شلایر ماخر، خدا و عناصر مهم دین را در حد احساس و تجربه شخصی کاهش داد؛ نوعی انسان محوری و تفسیر آموزه های دینی بر اساس معارف بشری که کارل بارت آن را نادرست خواند. اما بارت هم در معرض خطر قرار گرفت؛ تنها معیار سنجش را آموزه های مسیحی دانست و بزرگ داشت خدا را با کوچک ساختن انسان همراه ساخت؛ یعنی درست خلاف جهتی حرکت نمود که شلایر ماخر پیموده بود.
ابن عربی و دیگر شرایع در مقام «دیگری»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در پهنه جهان اسلام، در ساحات گوناگون عرفان و علوم باطنی، حکمت و دانش های عقلی، اخلاق نظری، کلام و معارف عقیدتی، قرآن، فقه و حدیث و علوم نقلی و حتی دانش تاریخ می توان از «دیگری» سخن گفت و موضع اندیشمندان مسلمان را در این موضوع در هر حیطه به طور جداگانه به نظاره نشست. آنچه در این مقاله مطرح است، بررسی مسئله «دیگری» در ساحت دیگر شرایع از نظرگاه محیی الدین ابن عربی است. بدین منظور، پرسش از حقانیت یا عدم حقانیت ادیان به آثار ابن عربی عرضه گردیده و مبنای فکری او در برابر مسئله دیگر شرایع مورد بررسی قرار گرفته است. پرسشی که هرچند برای خود او به عنوان مسئله مطرح نبوده است اما بررسی آن، رویکرد ابن عربی را به عنوان یک عارف مسلمان در مواجهه با دیگر شرایع نشان می دهد و از جمله فروع دیدگاه او در برابر مقوله عام «دیگری» به شمار می آید.
روایت لویناس از مسئولیت اخلاقی به مثابه واقعیت انضمامی من ؛ گریزناپذیر و تقارن ناپذیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شرط امکان اخلاق برای لویناس با لحظه مواجهه رو در روی دیگری در ساحت زیستن روزمره تعریف می شود. در مرحله اول، انسان خود را فاعلِ زیستن در موقعیت مکانی و زمانی خاص می یابد. وی اساس رابطه من و دیگری را به سان مسئولیتی اخلاقی درمی یابد که معطوف به حوائج مادی و روزمره انسان است. از سوی دیگر، خداوند نیز دیگری دیگر است که هر من در قبال او نیز مسئول است. این رویکرد، وجه دینی اندیشه لویناس درباب مسئولیت را برجسته ساخته و بدین نمط مسئولیت را نامتناهی و نامشروط می سازد. بنابراین، مسئولیت نامتناهی قابل طفره رفتن نیست، زیرا عالم ملأ وجود دیگری نامتناهی است. همچنین رابطه اخلاقی در اندیشه لویناس رابطه ای دو جانبه و بده بستانی نیست، زیرا مسئولیت در اندیشه وی مبتنی بر احساس و عاطفه بوده و عقل با ویژگی محاسبه گرانه اش در اخلاق جایگاه نازل تری دارد. این مقاله تلاشی است برای پرتو افکنی دقیق بر اندیشه ناب لویناس در باب انضمامیت و ترسیم مقدماتی مختصاتی که وی برای مسئولیت نامتناهی اخلاقی قائل است.
شی ء طبیعی و مصنوعات تکنولوژیک: از دوگانه انگاری تا این همانی (بررسی و نقد چند دیدگاه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آیا می توان تمایزی میان امور طبیعی و مصنوعات قائل شد؟ و یا فارغ از دوگانة مصنوع طبیعی باید به جهان هستی نگریست؟ پاسخ به این سؤالات، جایگاه فلیسوف تکنولوژی را در مواجهه با مصنوع تکنیکی مشخص می کند و مسائل چال شبرانگیزی را با خود به همراه می آورد. در این مقاله تلاش م یشود تا به این سؤال ها از منظرهای مختلف پاسخ داده شود.ابتدا، دیدگاه فلاسفة معاصر در رابطه با تمایز میان امر مصنوع و طبیعی ارائه می شودکه تا حدی به نظر می آید مرز میان این دوجهان از نظر این فلاسفه لغزان است و این » نمی توان با قطعیت امور را در ذیل این دو دسته قرار داد؛ اکثر این فلاسفه در ذیل قرار م یگیرند. در بخش دوم این مقاله، با بررسی امر طبیعی و مصنوع در سنت « همانی حکمت اسلامی تا حدی سعی در ترسیم مرزی قطعی میان این دو جهان داریم. در این جهت تمایز میان امور طبیعی و مصنوعات استفاده م یشود « صورت نوعیه » سنت از مفهوم هستند. در پایان نیز به نقد « دوگانه انگاری » و م یتوان گفت فلاسفة اسلامی قائل به تمایز و برخی دیدگاه های مذکور خواهیم پرداخت
تحلیل عرفانی- روان شناختی از کشفیات متناقض مبتنی بر نور و رنگ(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۶ شماره ۷۰
143 - 166
حوزههای تخصصی:
عرفا در سیر و سلوک نفسانی خود مراتب و مقاماتی را طی می کنند که هر کدام از آن مراتب، آثار خاص خود را دارد؛ از جمله اینکه عارف وقتی به مشاهدات قلبی رسید و تمثلات رنگین برای او حاصل شد، این تمثلات از مرتبه و مقام او حکایت می کند. رنگ از جمله عناصر مهم در زبان نمادین عرفان است که عرفا برای تحلیل معارف و حقایق به کار می گیرند. سالک در مسیر حرکت معنوی خود رنگ های مختلف و متفاوتی را شهود می کند که به ظاهر در تضاد و تناقض با هم هستند. از طرفی در روان شناسی رنگ ها، هر رنگ اثر روانی و معرفتی خاص خودش را دارد که گاهی در تضاد با هم می باشند و دو نوع حالت متضاد با هم را برای سالک به ارمغان می آورند. اکنون این پرسش مطرح می شود که با توجه به روان شناسی رنگ ها، آیا ممکن است عارف در یک مقام، دو حالت متفاوت و متناقض برای او حاصل شود؟ و این حکایت از شطح گویی او دارد یا باید به گونه ای دیگر به تحلیل آن پرداخت؟ ما در این پژوهش با بیان بعضی از این وقایع در صددیم به تحلیل این تمثلات بپردازیم؛ به این صورت که سالک در ابتدای سلوک در مقام تلوین بوده، هر کدام از اسما و صفات الاهی با رنگ خاص خود بر او جلوه گری می کند؛ از طرفی تناسب و هماهنگی بین رنگ های متفاوت، عارف را از لذت شهود اسما و صفات به لذت شهود ذات حق سوق می دهد. با رسیدن به مقام تمکین عارف به عبادات و اذکارخود توجهی نمی کند و رنگ ها دیگر برای او جلوه ای ندارد و به مقام فنا و شهود ذات حق رسیده که با نور و رنگ سیاه خودش را نشان می دهد؛ لذا تمثلات رنگی مختلف که در آنِ واحد برای عارف شهود می شود، حکایت از مقام او می کند و اینکه در ابتدای سلوک است نه اینکه تناقض گویی و شطح از او سر زده باشد.
جایگاه امشاسپندان در جهان شناسی مزدایی و نقش آنها در سلوک فردی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در جهان شناسی مزدایی، امشاسپندان تجلیات اهورامزدا و کارگزاران او در آفرینش، پرورش و نگاهداری جهان اند و در هدایت انسان و راهیابی او به سعادت نیز نقش مهمی دارند. در سرتاسر متون دینی مزدایی به این فروزه های الهی که به دو گروه مونث و مذکر تقسیم می شوند، اشاره شده و آنان در همه جا موجوداتی دارای جنبه الوهی، هوشمند و در خور ستایش و نیایش به شمار آمده اند. افزون بر این، هر یک از این امشاسپندان با یکی از آفرینشهای اهورامزدا (همچون آسمان، زمین، آب، گیاه، جانور، انسان و آتش) پیوندی ویژه دارد و نگاهبان و موکل آن شمرده می شود. هر بخش از آفرینش نیز نماد یک امشاسپند یا صورت گیتایی او به شمار می آید و از همین رو، شایسته مراقبت و احترام است. در این پژوهش کوشش بر آن است که با بررسی اوستا و متون پهلوی نقش این تجلیات اهورامزدا در جهان شناسی زرتشتی، در کنار اهمیت هر یک از آنان در سلوک فردی مورد توجه قرار بگیرد.
بازتفسیر مفهوم رخداد از آنِ خودکننده نزد هایدگر با تکیه بر مفهوم تفکر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۹
1 - 35
حوزههای تخصصی:
این پژوهش برآن است تا با واکاوی مفهوم رخداد از آن خودکننده در فلسفه ی هایدگر، تفسیری تازه از آن ارائه دهد. برای این منظور سه اثر از هایدگر، که نماینده ی سه رویکرد وی به مفهوم رخداد است، مورد توجه خواهد بود. این آثار عبارتند از «به سوی یک تعریف برای فلسفه» (1919)، «ادای سهمی به فلسفه (درباب رخداد از آنِ خودکننده)» (1936-1938) و «درباب زمان و هستی» (1962). <br /> هایدگر در کتاب به سوی یک تعریف برای فلسفه، رخداد را به مثابه ی تجربه ی زیسته و آن چه به نحو انضمامی متعلق به من است، بازمی شناسد. حال این که در ادای سهمی به فلسفه این رویکرد متوازن می شود و رخداد به عنوان نتیجه ی مبادله ی انسان و هستی قلمداد می گردد. و نهایتاً درباب زمان و هستی رخداد را تنها به منزله ی عرصه ی حضور متعین زمان و هستی به رسمیت می شناسد. این رویکرد تکاملی هایدگر به مفهوم رخداد، زمانی معنادارتر می شود که در افق فکری مجموعه درس گفتارهای سال های 1951-1952 که بعدها تحت عنوان «چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟» چاپ شد، نگریسته شود. <br /> به اعتقاد این پژوهش آن گاه که رویکردهای سه گانه ی هایدگر به مفهوم رخداد را در زمینه ی کتاب چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟ مورد واکاوی قرار دهیم، می توانیم به تفسیری تازه از مفهوم رخداد به مثابه ی آن چه خود در راه بودن است و راه تفکر را می گشاید، دست یابیم
خطاپذیری علم حضوری و مکاشفات عرفانی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
این مسئله که آیا علم حضوری که از آن به عنوان سنگ بنای معرفت بشری یاد می شود، قابل اتصاف به صدق و کذب هست و می توان روزنه هایی برای ورود خطا بدان، یافت یا نه، معمولا با پاسخ منفی از سوی فیلسوفان مسلمان روبه رو است، اما در این نوشته بر خلاف دیدگاه مشهور حکما که علم حضوری را به دلیل فقدان واسطه و فاصله، خطاناپذیر می دانند، با روش تحلیلی، مورد بررسی قرار می گیرد و در گام نخست با اثبات حضوری بودن مشاهدات و مکاشفات عرفانی و در گام بعد با اثبات وجود خطا در مشاهدات عرفانی و در برخی موارد وجود خطا در خود علم حضوری، خطاپذیر بودن این علم دست کم در مورد انسان اثبات می شود، اما اثبات این مسأله موجب اسقاط حجیت و اعتبار علوم حضوری نمی شود، بلکه معیار حجیت در این ساحت از معرفت بشری عبارت است از رعایت شرط روش مندی و سلوک عقلایی که مورد پذیرش دانشمندان این علم است.
نخستین تکلیف انسان، خداشناس ی یا خودشناس ی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد چهارم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱
83 - 100
حوزههای تخصصی:
متکلمان مسلمان عموماً نخستین تکلیف انسان را تأمل درباره خدا دانسته اند. متکلمان اشعری این تکلیف را نقلی و برگرفته از آیات و روایات و نیز اجماع، و متکلمان معتزله و امامیه آن را عقلی دانسته و دو برهان برای آن اقامه کرده اند؛ یکی «دفع ضرر محتمل» و دیگری «وجوب شکر منعم». مدعای ما در این نوشتار این است که ادله هر دو طرف ناتمام است و نخستین تکلیف انسان، نه «خداشناسی»، بلکه «خودشناسی» است؛ و این تکلیف، عقلی است؛ چراکه عقل حکم می کند برای رساندن خود به کمال و سعادت، شناخت خود ضروری است و البته برای خودشناسی در گام های بعدی، نوبت به شناخت مسائل اساسی دیگر می رسد. مطابق سخن مشهور، خداشناس مدعی است و اگر نتواند مدعای خود را اثبات کند، مدعای ملحد اثبات می شود؛ اما طبق سخن دوم، همه انسان ها مدعی هستند و هر یک باید خویشتن را تبیین کنند و با عجز یکی مدعای دیگری اثبات نمی شود