فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۰۸۱ تا ۴٬۱۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
هایدگر در کتاب وجود و زمان برگسن را به دلیل طرح مفهوم دیرند و تلاش برای غلبه بر مفهوم سنتی زمان می ستاید. اما او ادّعا می کند که تلاش او به شکست منجر شده است. زیرا معنای دیرند به عنوان "توالی کیفی حالات آگاهی" همچنان با مولفه های زمان سنتی همچون توالی درگیر است. هایدگر در کتاب مسائل بنیادین پدیدارشناسی نیز برگسن را به بدفهمی اندیشه ارسطو درباره زمان متهم می کند. به نظر او این بدفهمی سبب شده است که برگسن زمان سنتی (ارسطویی) را مکان بداند. در این مقاله پس از بررسی معنای زمانمندی اصیل نتیجه می گیریم که نقدهای هایدگر به دیرند بجا و درست بوده است. به عقیده هایدگر دیرند زمانمندی اصیل نیست. زیرا زمانِ اصیل در پیوند با وجود فهمیده می شود، که در تعریف دیرند این عامل نادیده گرفته شده است. زمان به معنای زمانمندیِ وجودِ دازاین است. با تحلیل وجود دازاین به مثابه پروا نمی توان زمان را موجودی پیش دستی دانست. بلکه زمانمندی دازاین چیزی جز فرایند زمانمندسازی نیست. زمانمند سازی شرط امکانِ هر دو معنای زمان -دیرند و زمان سنتی- است.
بررسی دیدگاه محقق دوانی در مسأله کلام واجب و انتقادات دشتکی بر آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کلام الهی از پرچالش ترین مباحث کلامی در حوزه ذات و صفات واجب به شمار می رود. آنچه در این مسئله زمینه آرای متعارض را مهیا می سازد تبیین حقیقت کلام الهی است. گرچه دیباچه اختلافات حکما و متکلمان مربوط به اثبات حدوث و قدم کلام الهی است، تفسیر حقیقت کلام واجب و کیفیت تعلق آن اوج تشدید اختلافات و تشکیک آراء محسوب می گردد. علامه دوانی، بر خلاف بسیاری از حکمای متقدم، کلام الهی را مصدر تألیف کلمات و مغایر با علم الهی می داند. دیدگاه دوانی در بحث کلام واجب مورد انتقادات جدی فیلسوف همعصر او، غیاث الدین دشتکی، قرار گرفته است. اشکالات دشتکی بر دیدگاه دوانی منحصر در موردی خاص نیست، بلکه می توان گفت اکثر لوازم و پیامدهای دیدگاه او را در مسئله کلام الهی مانند مبدئیت و قوه، ترسیم تکلم در خیال، عدم صدور عمومیت کلام از عمومیت علم و... مخدوش و مهدوم می داند. این مقاله ابتدا به تبیین دیدگاه دوانی در مواجهه با دیدگاه اشاعره و معتزله می پردازد و سپس، ضمن بیان دیدگاه خاص دوانی، انتقادات دشتکی بر آن را مورد تحلیل و ارزیابی قرار می دهد.
نقش ضرورت در مواجهه با مسئله شر در فلسفه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
افلاطون در مواجهه با مسئله شر بیش از هر چیز می کوشید تا تنزه و تعالی خیر و مثل را از دخالت در ایجاد شر حفظ کند. از این رو جز این که سبب برخی شرور را خود آدمیان برمی شمرد، از عنصری به نام ضرورت سخن می گوید که در کنار عقل در کیهان و ساماندهی آن نقش می آفریند. وجود ضرورت به مثابه مانع و مزاحمی در مسیر کار عقل، تبیینی برای بروز نظام مند شر در جهان است. در واقع افلاطون برای یافتن راه حل بار دیگر به ثنویت روی می آورد. در این نگرش خیر می خواهد جهان را تا جایی که برایش مقدور است بدون نقص بیافریند و تا جایی که کار به دست عقل است امور بر مدار خیر می گردد، ولی ضرورت با دخالت خود در این روند اخلال می کند. در این مقاله می کوشیم با تبیین و تحلیل ضرورت، نقش هایی که می آفریند، انواع شر، عناصری مانند ایده خیر و دمیورژ در نسبت با ضرورت، نشان دهیم که افلاطون به رغم کوشش های فراوان نتوانسته از زیر بار سنگین ثنویتی که در جای جای فلسفه او به چشم می خورد شانه خالی کند.
پژوهشی در باب پارادوکس تحلیل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۶
1 - 16
حوزههای تخصصی:
یکی از ابزارهای مهم فیلسوفان تحلیلی در استدلالات فلسفی، «تحلیل مفهومی» (Conceptual analysis)است. در فرایند این تحلیل، اجزا یا مقومات مفهومی (Conceptual constituents) یک مفهوم استخراج شده و بر اساس آن ها مفهوم اولیه را تعریف می نماییم. در باب تحلیل مفهومی، پارادوکسی به نام «پارادوکس تحلیل» (Paradox of analysis) مطرح گردیده که مدعای اصلی آن این است که یک تحلیل مفهومی اگر صادق است آنگاه نمی تواند آگاهی بخش (informative) هم باشد به این معنا که چیزی بر دانسته های پیشین ما نمی افزاید. واضح است که در صورت صحت این مدعا تمرکز بر تحلیل مفهومی در مباحث و استدلالات فلسفی کاری لغو خواهد بود. به منظور تشریح این پارادوکس از «استدلال سؤال باز» جرج ادوارد مور (1903) برای نشان دادن عدم امکان مفهوم خوب ارایه کرده استفاده خواهیم کرد، استدلال خواهیم کرد که استدلال سؤال باز مور، مستلزم پارادوکس تحلیل است. پس از تشریح پارادوکس تحلیل استدلال خواهیم نمود که مدعای این پارادوکس غیر قابل قبول است، یعنی تحلیل های مفهومی صادق می توانند آگاهی بخش باشند. در انتها مبتنی بر استدلالی که علیه پارادوکس تحلیل ارایه خواهیم داد به تفسیر و بررسی راه حل مشهور چرچ (1946) برای توضیح اطلاع بخشی تحلیل مفهومی خواهیم پرداخت. استدلال ما علاوه بر اینکه نشان می دهد تحلیل مفهومی در استدلالات فلسفی کار زایدی نیست، نشان می دهد استدلالاتی در فلسفه مانند استدلال سؤال باز مور که مبتنی بر پارادوکس تحلیل می باشند غیر قابل قبول هستند.
تأملی در باب نظرگاه عارفان خراسان و الزامات هستی شناسانه آن با تکیه بر میراث عرفانی بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۳۳
5 - 25
حوزههای تخصصی:
تأمل دقیق و عمیق در میراث برجای مانده از عارفان خراسان حکایت از آن دارد که این میراث عرفانی را می توان مصداقی از تفکر شاعرانه و فراخوان وجود برای مأواگزیدن در مأمن زبان به شمار آورد؛ تفکری که در آن، موجودات زیر سایه قاب بندی های ذهن فاعل شناسا قرار ندارند و لاجرم عرصه گشوده و مسطحی را مهیا می سازند که در آن، دیدار وجود صورت می بندد و موجودات چنانکه بایسته است ارج نهاده می شوند. شاعرانگی، بکارت زبانی، برآسودگی از مفهوم اندیشی های متافیزیکی و آن سوباوری، مهمترین ویژگی های این شیوه تفکر به شمار می روند. از منظر عارفان خراسان، هستی و همه شیونات و اطوار آن صرفاً ملک طلق خداوند و بلکه با او هم هویت است. از این رو، عارف خراسانی به جای التفات به هستی، به حقیقت هستی که ذات خداوند است رو می آورد. هستی نزد عارف خراسانی به جای آنکه در پرتو تفکر بازنمودی به مثابه یک معقول ثانی فلسفی محل توجه نظری واقع شود، به مثابه روشنای حضوری فراگیر که وقوع همه اشیاء از او مایه می گیرد، متعلق تجربه عارف قرار می گیرد.
بررسی و نقد تأثیر معرفت شناسی هیوم بر رأی او پیرامون منشأ دین(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۷ شماره ۷۶
حوزههای تخصصی:
هیوم در ارایه رأی خود درباره منشأ باور دینی، از معرفت شناسی تجربه گرایانه اش بهره می برد؛ اما پاره ای تعارضات درونی آن را نحیف می کند و نظریه طبیعت گرایانه هیوم درباره خاستگاه دین را از انسجام و استحکام تهی می سازد. بر این اساس، در این جستار ابتدا رأی هیوم درباره منشأ دین بیان می شود و پس از بررسی میزان تأثیر معرفت شناسی هیوم بر گزاره فلسفه دینی او، نقدهایی بر هیوم وارد می کنیم که به طورعمده بر ناسازواری این گزاره فلسفه دینی هیوم با آرای معرفت شناختی او متمرکز است. پس از مشخص شدن تأثیر حداکثری معرفت شناسی هیوم بر نظر او در مورد منشأ دین، این نتیجه به دست آمد که اولاً بهترین نقدها بر نظر هیوم درباره منشأ دین، نقدهایی هستند که عمدتاً بر مبانی معرفت شناختی او متمرکز شده است؛ ثانیاً رأی هیوم در این مورد استحکام لازم را نداشته است و در این میان، نداشتن انسجام درونی، نقش عمده ای در تضعیف نظریه هیوم دارد.
روش شناسی غزالی در مواجهه با حکمت سینوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و یکم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲
197 - 222
حوزههای تخصصی:
آن چه اغلب در متون تاریخ فلسفه درباره رویکرد غزالی به فلسفه یافت می شود، به جنبه های انتقادی و انکاری غزالی مربوط است؛ بدین صورت که او را نقطه عزیمت عقلگرایی اشاعره و مخالف فلسفه و به ویژه فارابی و ابن سینا معرفی می کند. اما آیا این مطلب موضع حقیقی غزالی را بازگو می کند؟ پاسخی که در این مقاله ارایه شده، شیفتگی غزالی نسبت به حکمت مشرقی ابن سینا و دنباله روی آن را مورد بحث قرار داده و تأثیرپذیری در روش و نگرش غزالی از ابن سینا را به نحو پدیدارشناسانه نشان می دهد؛ بدین معنا که هرچند ادبیات انتقادی غزالی که برآمده از موضع سیاسی اوست، انگیخته هایی را در مخالفت جریان فلسفی به دنبال داشته، اما در موضع فردی، او پیرو حکمت مشرقی است و جریان سازی آن را تقویت کرده است.
تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر معرفت در فلسفه فارابی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال سوم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۵
55 - 75
حوزههای تخصصی:
بحث از عوامل غیرمعرفتی مؤثر بر معرفت، از مباحث جدید معرفت شناسی است. این عوامل، اموری هستند که با وجود اینکه نظری، شناختی و معرفتی به شمار نمی آیند، اما در شکل گیری و گسترش یا در فروپاشی و فروکاهش برخی از معارف انسانی مؤثراند. در مشائیان مسلمان، التزام به عقل گرایی باعث شده است توجه به این عوامل قدری کم رنگ شود، اما در این میان، فارابی دارای وضعیتی خاص است. او در آثار و رساله های خویش تا حدی به این عوامل توجه داشته، لیکن اگر فصوص الحکم را نیز بدانها بیافزاییم و آن را جزء آثار فارابی بدانیم، این مبحث در کانون توجه او قرار خواهد گرفت، چه او در این رساله طرحی از معرفت شهودی پایه ریزی می کند که مستقیماً تحت تأثیر عوامل غیرمعرفتی و به ویژه اعمال فردی انسان است. مدعای نوشتار حاضر این است که در فلسفه فارابی، اجتماع انسانی و نیز افعال و کنش های فردی به مثابه عوامل غیرمعرفتی بر معرفت انسان مؤثراند و با توجه به نسبت وثیق عمل و نظر، این تأثیرگذاری طی فرآیندی انجام می گیرد که دارای پنج ویژگی اساسی است.
بررسی رابط و یا رابطی بودن ممکنات از نظر جلال الدین دوانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا با اعتقاد به رابط بودن ممکنات، مدعی است که از سخنان همه حکمای پیش از خود، از جمله جلال الدین دوانی رابطی بودن ممکنات استتناج می شود، اما دوانی که در آثار خود رابطه ممکنات و علّت را با مفهوم «انتساب» بیان می کند، این مسئله را به دو شکل مطرح کرده است: شکل اول همان امری است که به نظریه «ذوق التأله» شهرت دارد، اما در شکل دوم با تکیه بر تعبیر تشأن به جای رابطه علّی معلولی و توضیح مفهوم ام النسب، مفهوم انتساب را به نحو دقیق تری عنوان می کند؛ به صورتی که قابل تطبیق با وجود رابط در دستگاه وحدت شخصی ملاصدراست. در مقاله حاضر با پذیرش شکل دوم به عنوان نظریه کامل تر و دقیق تر دوانی، چنین نتیجه گیری می شود که آن چه موجب شده ملاصدرا معتقد باشد، دوانی ممکنات را وجود رابطی می داند دو امر است: یکی بیان ناموفق دوانی از مقصود خود و دیگری عدم توجه ملاصدرا به شکل دومِ بیان انتساب.
حیث وجودشناسانه ابژکتیویته از منظر گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ابژکتیویته به عنوان ایدئال علوم - به خصوص علوم انسانی - مورد نقد گادامر است چون تجربه ای از خودبیگانه در انسان شکل داده و سبب انسداد وجودشناسانه می شود. این ایدئال ناشی از تفوق نقد عقل محض کانت بر علم جدید و همچنین غفلت سنت فلسفه غربی از زبان است. هر چند دیلتای تلاش کرد با استفاده از سنت زبانی و هرمنوتیکی جایگاهی مختص علوم انسانی فراهم آورد، اما، به دلیل بنیان دکارتی اش و نیز تلقی ابزارگرایانه اش از زبان و آگاهی تاریخی، دچار سوبژکتیویسم شده و علوم انسانی را همچون حکمِ زیباشناسانه کانتی، عاری از حقیقتِ موضوع کرد. گادامر با بازخوانی تجربه هنری و تجربه تاریخی در کانت و دیلتای و همچنین استفاده از فلسفه هایدگر و هگل،به همراه توجه انتولوژیک به زبان، تجربه هرمنوتیکی را سامان داد تا ایدئال آن، نه فرایند ابژکتیوسازی، بلکه ظهور خودِ موضوع در زبان باشد و این همان زاخلیخکایت(Sachlichkeit)بوده که آشکارگی موضوعیّتِ موضوع یا شیئیّتِ شیء است.
حکمت ادبی 4؛ رائحه رستاخیز
حوزههای تخصصی:
تحلیل انتقادی فلسفه عمل از دیدگاه هیوم با تأکید بر آرای فلاسفه مسلمان(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۷ شماره ۷۵
201 - 230
حوزههای تخصصی:
فلسفه عمل شاخه ای نو از فلسفه است که عمل آدمی را مورد پژوهش فلسفی قرار می دهد و به پرسش هایی از قبیل چیستی فعل و فاعل می پردازد و مقومات و شروط لازم برای تحقق فعل و فاعل را می کاود؛ همچنین از اختیار و آزادی عمل پرسش می کند و نسبت آن با اصل علیت را مورد توجه قرار می دهد. در این تحقیق به روش توصیفی- تحلیلی به بررسی دیدگاه هیوم درباره مسایل فلسفه عمل می پردازیم. این مقالله از دو جهت، قابل توجه و کم سابقه است: نخست اینکه تقریری از مسایل فلسفه عمل را عرضه می کند و دیگر اینکه دیدگاه هیوم درباره این مسایل را بررسی می کند. در این نوشتار روشن می شود که هیوم همان تلقی سنتی از فعل را قابل قبول می داند؛ ولی درباره فاعلیت آدمی تبیین متمایزی عرضه می کند و اگرچه فعل آدمی را مشمول اصل علیت می داند، از آزادی به معنای خودانگیختگی فعل از فاعل دفاع می کند. لازم است ذکر گردد که فلاسفه مسلمان نیز از ایده فاعلیت مختار دفاع می کنند بی آنکه در دام تفسیرهای سابژکتیو و ذهنی از آنها فرو افتند.
ترجمه نا پذیری نظریه های علمیِ با واژگان متفاوت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۵
285 - 305
حوزههای تخصصی:
ایده جنجالی سنجش ناپذیری در کارهای کوهن به مرور با ایده ترجمه ناپذیری معادل شد. برای این ایده دو شرح و استدلال متمایز قابل صورت بندی است. شرح اول از رویکرد بافتاریِ نظریِ او به معنا درمی آید و شرح دوم از تلقی تاکسونومیک اش از واژگان انواع طبیعی. مبتنی بر هر یک از این دو شرح می توان یک شرط ترجمه ناپذیری به دست داد و بر اساس آن از ترجمه ناپذیر بودن نظریه های با واژگان متفاوت سخن گفت. در این مقاله این شروط ترجمه ناپذیری را صورت بندی خواهم کرد و به نقدهای منتقدین پاسخ خواهم گفت. هر چند با اعتراف به اینکه پذیرش این شروط امکان پذیری یک ترجمه را بسیار محدود می کند، اما اصول راهنمایی که منتقدین کوهن برای ترجمه ارائه کرده اند نیز فی الجمله متضمن تنشی بالقوه هستند و نمی توانند نقش یک اصل راهنمای معتبر را برای ترجمه ایفا کنند. در واقع در دل نسخه های متعدد این اصول تنشی بالقوه میان حفظ بیشینه معقولیت و حفظ بیشنه صدق در متن اصلی وجود دارد، بطوریکه پیروی نظام مند از آنها را نامطمئن می سازد.
نظریه مرحله ای و تحلیل بقا بر اساس نظریه مشابهت زمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۶ پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲
87 - 105
حوزههای تخصصی:
چهاربعدگرایی به عنوان یک هستی شناسی اشیای مادی بر این اعتقاد است که بقای اشیا در زمان، مشابه امتداد آنها در مکان است. یکی از نسخه های مهم این نظریه مشهور به نظریه مرحله ای، بر این باور است که اشیا عادی، مراحلی لحظه ای هستند که به واسطه داشتن مشابه های زمانی مختلف در زمان های مختلف بقا دارند. یکی از ایرادات عمده این نظر این است که این نظریه، در تبیین حقیقی بقای اشیا در زمان توفیقی ندارد. این نوشتار دو هدف دارد: ما نخست تبیین نظریه مرحله ای از بقا و برخی مسائل وابسته بدان (یعنی مسائل اتصاف زمانی، ارجاع و شمارش غیرزمانمند) را ارائه می نماییم و سپس به ذکر برخی از دشواری هایی که اتخاذ چنین رویکردی پدید می آورد، می پردازیم. با قطع نظر از نارسایی تحلیل نظریه مرحله ای از بقا و اتصاف زمانی و نقدهای مختلفی که از این حیث بر آن وارد شده است، چنین می نماید که راهبردهای آن در حل مشکل آن در شمارش غیرزمانمند مغایر ملاک های متعارف وحدت و کثرت عددی می باشد.
نشانه شناسی قرآنی خاستگاه تصوف و عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۳۵)
419 - 439
حوزههای تخصصی:
صرف نظر از ادعای عرفا، در میان دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان از گذشته تاکنون بحث های متنوعی پیرامون خاستگاه تصوف و عرفان اسلامی مطرح بوده و کوشش هایی چند برای نمایاندن سرچشمه اصلی آن در اسلام در دو قلمرو نفی و اثبات انجام گرفته است. علامه طباطبایی، حسن زاده آملی، جوادی آملی، رمضانی، یزدانپناه شهید مطهری و حضرت امام خمینی (ره) و بسیاری دیگر از استوانه ها و دانش آموختگان حوزوی و نیز همایی، زرین کوب، پورجوادی، پازوکی، اعوانی و ده ها شخصیت بزرگ دیگر از دانشگاهیان در دوره معاصر، سرچشمه عرفان اسلامی را خوان گسترده قرآن و میراث حدیثی اسلام می دانند. چنانکه ماسینیون، نیکلسون، کُربن، شیمل، پل نویا، چیتیک و ده ها دانشمند دیگر از حوزه شرق شناسی به جد معتقدند که چشمه سار اصلی عرفان اسلامی، قرآن و سیره و سنت پیامبر اکرم (ص) بوده است. در پژوهش پیش رو، نشانه شناسی قرآنی خاستگاه عرفان و تصوف به نحو تحلیلی در کوشش های زیر سامان یافته است: الف) نقل نمونه هایی از سخنان برخی از شخصیت های فوق الذکر در تأیید مدعا؛ ب) گزارش صریح و بیان آشکار برخی مشایخ بزرگ و عرفای متقدم در این زمینه؛ ج) تبیین نسبت قرآن با تعریف، موضوع، مسائل و غایت تصوف و عرفان؛ د) واژه گزینی عرفا برای عناوین کتاب های خود و نیز اصطلاح گزینی های فنی آنان در دو قلمرو اصطلاحات عرفان نظری و سلوک عملی و تصوف با عنایت به کلمات قرآن؛ ه) گزارش بیش از پنجاه دسته آیات قرآن که هر یک به نحوی به آموزه های مهم عرفان اشاره یا تصریح داشته اند و سرمنشأ اصلی شکل گیری عرفان اسلامی را برساخته است.
آزادی اگزیستانسیال و آزادی استعلایی در اندیشه هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله می کوشد ایده آزادی در اندیشه هایدگر را در سه مقطع فکری او و بر اساس سه مفهوم انسان، جهان و هستی مورد بررسی قرار دهد. اگر مسئله آزادی در هستی و زمان، حول محور دازاین جریان دارد و به بازگشت دازاین به ذات خودش به مثابه امکان محض برای کسب آزادی اش می پردازد، نوشته های بین سال های 1928 تا 1931، مفهوم آزادی استعلایی را در نسبت با مفهوم جهان مطرح می کنند. در اینجا آزادی به مثابه بنیاد هر بنیان گذاری، هرگونه مواجهه و نسبت برقرارکردن انسان با جهان و بدین سان طرح افکنی و ساخت آن را ممکن می کند. سرانجام، از سال 1931 به بعد، مفهوم آزادی بیش از هر چیز با مفهوم هستی گره می خورد و به مثابه شرط امکان آشکارشدن حقیقت یا نامستوری تبیین می شود. اکنون، آزادی مقدم بر هرگونه آزادی ایجابی و سلبی، بر مجال یافتگی1 برای نامستورسازی موجود دلالت می کند و انسان آزاد به مثابه محل و مجال ظهور هستی معرّفی می شود.
غایت مندی به مثابه اصل بنیادی پیوند عقل و فاهمه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کانت برای فهم جهان شئونی قائل است و هر شأنی را ناظر به قوه ای منحصر در نفس انسان می داند که عبارتند از قوه شناخت، قوه میل و قوه لذت و الم . هر یک از این قوا متعلق به منبع شناختی است که قانون گذار قوه تحت خود است؛ یعنی فهم، عقل و حکم. همچنین هر یک از این قوا، هرچند از حیث کارکرد متفاوت و متمایز از دیگری است ولی اصلی وحدت بخش همه آنها را به یکدیگر پیوند زده است. کانت درصدد است رابطه ی فهم و عقل را به واسطه ی قوه حکم و اصل بنیادین آن؛ یعنی اصل غایت مندی توجیه کند. در این مقاله نشان می دهیم که با توجه به نقشی که این اصل در اندیشه کانت ایفا می کند، قوای شناختی آدمی را نمی توان همچون جزیره هایی مستقل از هم در نظر گرفت، بلکه به نوعی می بایست یکپارچگی آنها را تأیید کرد.
بررسی جایگاه انرگیا و انتلخیا در اندیشه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هشتم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۰
145 - 170
حوزههای تخصصی:
مفهوم کمال در اندیشه ارسطو در مابعدالطبیعه با کلماتی مانند انرگیا و انتلخیا بیان می شود هر دو در انگلیسی بهactuality ترجمه شده است. ارسطو در مباحث مختلف از «انرگیا» و «انتلخیا» سخن گفته است: در مابعدالطبیعه در بحث صورت، قوه و فعل و علل چهارگانه، در علم النفس در تعریف نفس، و در طبیعیات در بحث حرکت و در اخلاق بحث سعادت به نوعی از «کمال» و «فعلیت» استفاده کرده است. پرسش این است معنای دو واژه انرگیا و انتلخیا چیست و چه نسبتی میان معانی آنها در این مباحث مختلف وجود دارد؟ چرا ارسطو از دو واژه برای بیان مقصود خود استفاده کرده است؟ آیا ایندو واژه به هم قابل تحویل هستند؟ ارسطو برای انرگیا و انتلخیا تعریف واضح و صریحی ارایه نکرده است و در قالب مثال ها در مواضع مختلف تمایز آنها را بیان کرده است. تفاوت میان انرگیا و انتلخیا بسیار ظریف است؛ انرگیا به معنای «کار معین» و انتلخیا به معنای «کمال و تمامیت» است. در این نوشتار در پی آن هستیم ضمن تبیین معنای انرگیا و انتلخیا در اندیشه ارسطو در مباحث مختلفی که ارسطو از آنها سخن گفته است به تحلیل جایگاه و تفاوت آنها دست یابیم. بدین منظور انرگیا را در چهار معنا که به همدیگر قابل تحویل هستند و انتلخیا را در دو معنا که به هم قابل تحویل نیستند دسته بندی نمودیم و به این نتیجه دست یافتیم که «انرگیا» به عنوان معنای مقدماتی برای معنای «انتلخیا» است.
بررسی انتقادی رویکردهای سرل، دنت و پاتنم به جایگاه فلسفی هوش مصنوعی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۷ شماره ۷۴
177 - 217
حوزههای تخصصی:
این مقالله به دو بخش کلی تقسیم شده است. در بخش نخست صورت بندی پاتنم، دنت و سرل به جایگاه فلسفی هوش مصنوعی به صورت کلی، طرح شده و نقاط ضعف هر یک نشان داده می شود. سپس صورت بندی برگزیده با تفکیک دو تراز فلسفه علمی و فلسفه ذهنی شرح داده می شود. در تراز فلسفه علمی مسیله آن است که آیا هوش مصنوعی می تواند دستگاهی بسازد که در آزمون نامحدود تورینگ پیروز شود؟ اما در تراز فلسفه ذهنی مسیله این است که اگر چنین دستگاهی ساخته شد، آیا ذهن دارد؟ در بخش دوم از نوشتار مهم ترین مسیله های طرح شده در این دو تراز ارزیابی می شود. مهم ترین مسیله در تراز فلسفه علمی، مسیله چارچوب، یعنی مسیله چگونگی روبه رویی با رویدادهای تعریف ناشده و غیرمنتظره است. این مسیله بزرگ ترین مانع بر سر راه پیروزی هوش مصنوعی در آزمون تورینگ بوده است. در ادامه در تراز فلسفه ذهنی سه مسیله ارزیابی شده است: مغالطه آدمک، استدلال اتاق چینی و نقد بر اساس تیوری گودل. مغالطه آدمک نشان می دهد هوش مصنوعی امر ذهنی را به امری دلخواه تبدیل می کند، اما دو نقددیگر، اگرچه بر پارادایم کلاسیک هوش مصنوعی وارد است، بر شبکه های عصبی پیوندگرا وارد نیست.
«کثرت گراییِ ارزشی» در نقد اخلاقیِ هنر: جستاری نقّادانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هشتم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۰
269 - 291
حوزههای تخصصی:
مسأله ی معیار داوری در نقد اخلاقی هنر از سرنوشت سازترین مسایل در این وادی است، یعنی این مسأله که کدام دسته از ارزش ها معیار داوری در باب آثار هنری اند و ارزش نهایی آن ها را تعیین می کنند. در این میان، یکی از متأخّرترین رویکردها «کثرت گرایی ارزشی» است، که در عرض سه رویکرد عمده ی دیگر، یعنی «اصالت اخلاق»، «اصالت زیبایی شناسی»، و «خودآیینی گرایی»، پیشنهادی متفاوت عرضه می دارد، و آن این که ترکیبی از ارزش ها (از جمله ارزش های اخلاقی و زیبایی شناختی) معیار داوری نهایی در باب هنر اند. یکی از شاخص ترین نمایندگان «کثرت گرایی ارزشی» در نقد اخلاقی هنر بریس گات است. او، در دفاع از رهیافت خاصّخود نسبت به نقد اخلاقی هنر، «کثرت گرایی ارزشی» پیشه می کند. امّا به نظر می رسد که «کثرت گرایی ارزشی»، دست کم بر طبق روایت او، با مسایلی مواجه است که پذیرش آن را ناموجّه می سازند. «کثرت گرا» یا باید بپذیرد که تصمیم گیری نهایی در باب ارزش هنر به شمّ و ذوق داور احاله می شود، یا باید تصدیق کند که رویکردش بالمآل به یکی از سه رویکرد عمده ی دیگر فروکاسته می شود، و یا این که معیار تازه ای در کار بیاورد که هر دو دسته ارزش زیبایی شناختی و اخلاقی بالمآل قابل تبدیل به آن باشند. روشن است که، در حالت اوّل، نقد به معنای عملی نظام مند منتفی خواهد بود و، در حالت دوم و سوم، «کثرت گرایی ارزشی» معنای محصّلی نخواهد داشت.