فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۲۶۱ تا ۳٬۲۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۶۲)
91 - 118
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار با مرور مؤلفه های اصلی فلسفه تامس کوهن خواهیم دید که او منتقد تمایز میان مقام گردآوری/داوری در روش شناسیِ علم است. دلایل کوهن عبارتند از: 1. موافقان صرفاً به تبیین جایگاه تمایز گردآوری/داوری در بستر آموزشی آن پرداخته اند که بر اساس آن تنها شواهد در جهت داوری یک فرضیه مؤثر تلقی می شوند. و در دیگر زمینه های مهمِ داوری مورد غفلت قرار می گیرد. 2. تمایز دو مقام مبتنی بر نگاه ساده انگارانه به روند تولید علم است که صرفاً به بیان نقاط قوت و نه ضعف نظریه ها می پردازد. 3. هیچ گونه تعیین کنندگیِ تجربی در مقام داوری وجود ندارد. 4. در فرآیند تولید علم، جنبه های توصیفی و تجویزی فرضیه ها انفکاک ناپذیر و درهم تنیده اند. 5. برخلاف موافقان این تمایز، واژگان ساختاریافته در مقام داوری، دارای پیامدهای ثابت و قطعی نیست بلکه، تحت تأثیر اصول پیشینِ نسبیت شده کانتی، همواره دچار تغییر، تعدیل و اصلاح قرار می گیرند. کوهن پس از بیان این اِشکالات، از سوی موافقان تمایز گردآوری/داوری از چند جهت مورد نقد قرار گرفت: 1. اخذ تعمدی سبک مبهم نویسی در آثارش. 2. کاربست رویکرد دُورگونه در ارائه فهرستی از معیارهای معرفتی-واقع گرایانه و بازگشت دوباره به معیارهای غیرمعرفتی. 3. خلط میان «مقام تصمیم» و «مقام داوری» و توجه به «علت» به جای «دلیل». او برای فرار از این نقدها به دو نکته اشاره می کند: نخست، فهم نادرست دیدگاه هایش توسط این موافقان. دوم، ارائه معیارهایی در جهت حفظ عینیت علم متفاوت با موافقان این تمایز. هدف این نوشتار، تحلیل، تکمیل و نقد اندیشه های کوهن درباره ی تمایز گردآوری/داوری است.
چیستی معنویت به مثابه موضوعی برای پژوهش های تطبیقی در قرآن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۰
147 - 170
حوزههای تخصصی:
برای انجام یک پژوهش تطبیقی- قرآنی درباره معنویت، نخست باید معنویت را تعریف کنیم. این واژه در قرآن به کار نرفته است و تعریف آن در واقع، تعیین و تحدید دقیق موضوعِ یک پژوهش تطبیقی است. این مقاله جستجویی عقلانی برای دست یابی به تعریفی مناسب برای معنویت است، به نحوی که بتوان آن را در پژوهش های تطبیقی- قرآنی ملاک قرار داد. چنین تعریفی، به اصطلاح یک تعریف اسمی و قراردادی خواهد بود. در یک تعریف قراردادی، بیشتر مناسب بودن آن با اهداف تحقیق مدنظر است تا اینکه نگران صحّت و مطابقت کامل آن با واقع باشیم. بنابراین، در این مقاله، بحث این نیست که معنویتِ درست یا حق، کدام است و چه تفاوتی با معنویتِ نادرست یا باطل دارد، بلکه به دنبال تعریفی هستیم که با هدفی مقایسه ای در راستای مقایسه نظرات قرآن با دیگر دیدگاه هایی که درباره معنویت وجود دارد، مناسبت داشته باشد. در نهایت معلوم خواهد شد که مناسب ترین تعریف معنویت این است که آن را فرایند جستجوی به نسبت پایدارِ امر قُدسی در زندگی بدانیم.
خوداستعلایی هوسرل و تأثیر بنیان های منطقی ذهن بر بیان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«خود» یا «اگو» از جمله بنیان های تفکر فلسفی و روان شناختی است. غالباً فلاسفه و اندیش مندان شاغل در حوزه های گوناگون علوم انسانی، بر چگونگی وجود آن، بحث های بسیار صورت داده اند. ادموند هوسرل، پدیدارشناس شناخته شده معاصر، «خود» را به عنوان «مرکز» افعال شناختی در نظر گرفته است. یکی از بنیادی ترین افعالی که برای «خود» منظور می کند، کنش و فعل گفتاری و نحوه کسب شناخت توسط آن است. به عبارت دیگر، «خود» محور و مرکز شناسایی است و ابزار ارتباطی او با جهان پیرامون، یعنی این مسأله که زبان و تحلیل های ذهنی چگونه می تواند در مسیر تکامل فرایند شناخت جهان و ابژه های پیرامون به او یاری رساند. طرح پدیدارشناسی استعلایی هوسرل، مبتنی بر آن است که با اپوخه کردن نگرش های طبیعی و پوزیتیویستی، به جای گاه مناسب و شایسته «خود» دست پیدا کند. به همین دلیل، با تکیه بر ساختار منطقی ذهن و سوبژکتیویته «اگو» در یک چارچوب استعلایی که بر جنبه التفاتی آگاهی اگو استوار است، به تحلیل نسبت آن با جهان پیرامون و «خود»های دیگر می پردازد. از این رو، یکی از ابزارهای ارتباطی «خود» که بیان و گفتار است را با نگرش استعلایی مورد توجه قرار داده می دهد. در این پژوهش، تلاش می کنیم، با تحلیل مفهوم «خود استعلایی» نزد هوسرل، چگونگی ارتباط گفتاری منطقی میان سوبژکتیویته اگو را با جهان پیرامون آن بررسی نمائیم.
چیستی فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
علما سه امر را به عنوان ملاک تمایز علوم ذکر کرده اند: موضوع، روش و غایت. هدف از این تحقیق که با روش تحلیلی توصیفی انجام شده، یافتن تمایز فلسفه با دیگر علوم است. یافته مهم این پژوهش این است که اولاً ملاک تمایز فلسفه با دیگر علوم موضوع است نه روش؛ ثانیاً در سخنان قدمای فلاسفه نیز سخنی نیافتیم که نظر آنها در ویژگی و ملاک فلسفه روش عقلی باشد؛ ثالثاً فلسفه اسلامی فلسفه ای است که در مبانی و تبیین موضوعش از وحی تغذیه کرده است.
بحران کرونا؛ خاستگاه چالش ها و پرسش های فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۱
77-107
حوزههای تخصصی:
این مقاله مجموعه تاملاتی بر محور چالش ها و پرسش های فلسفی پیش رو در بحران کروناست. از این رو مقاله ای توصیفی-تحلیلی و مشتمل بر فرض ها و حدس هایی در باب پیامدها و امکانات فلسفی بحران موجود و مسایل مرتبط با آن است. از نظر این نوشتار، بحران کرونا زمینه و بنابراین امکان آغاز خانه تکانی فلسفی در برخی از شاخه ها و حوزه های مطالعاتی فلسفی را فراهم آورده است و در صورت جدی گرفتن آنها، می توان در آینده شاهد تغییراتی چند در دیدگاه های فلسفی بود. به علاوه این بحران ظرفیت ایجاد خانه تکانی در وضعیت زندگی امروز و تغییر در دیدگاهای کلی محلی (در ایران) را نیز دارد. در حال حاضر در مساله بحران کرونا عمدتا تمرکز بر پیامدهای متعدد اقتصادی، سیاسی، نظامی، علمی و... آن است و از این سنخ امور پرسش می شود. اما از سوی دیگر با توجه به دامنه تاثیر بحران کرونا می توان آن را به عنوان خاستگاه امکانات دیگری مانند طرح مسایل فلسفی نیز محسوب داشت. این نوشتار با پرسش هایی از این قبیل سروکار دارد: آیا بحران کرونا از بازتاب های فلسفی برخوردار است؟ بحران کرونا چه پرسش ها و چالش هایی را در حوزه های فلسفی-به طور کلی یا جزیی (در ایران)- عملا برانگیخته است؟ این بحران، ظرفیت و قابلیت یا امکان طرح چه سوالاتی را دارد؟ به نظر این نوشتار بحران کرونا ظرفیت زمینه سازی برای طرح پرسش ها و چالش های فلسفی را دارد. در این مقاله نخست به پرسش ها و چالش های فلسفی این بحران به نحو کلی پرداخته می شود. در این حالت، نخست به بازتاب های محتوم و محتملِ فلسفی این بحران در سطح پارادایم های تاریخی فلسفه، جریان های فلسفی (قاره ای و تحلیلی) و نیز با لحاظ جریان سوبژکتیویته و ضد آن و مساله نیهیلیسم و همچنین پیامدهای آن در شاخه ها و حوزه های فلسفی از قبیل حوزه منطق، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی، فلسفه هنر، فلسفه دین، فلسفه دانشگاه و... پرداخته می شود. سپس نظری خواهیم داشت به چالش هایی که این بحران در ایران برانگیخته است.
استعاره مفهومی و تحلیلی نو از نقش آن در اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
235 - 255
حوزههای تخصصی:
دغدغه و دستمایه اصلی در این مقاله بررسی نقش استعاره های مفهومی در ساحت اخلاق است. پس از تعریف و تحلیل استعاره مفهومی با تاکید بر آراء لیکاف، جانسن و کوچِش، عمومیت، مفهومی بودن ذاتی و ساختار سیستمی به عنوان سه مولفه اصلی این سنخ از استعاره معرفی و انواع ساختاری، وجودشناختی و جهت مند آن به بحث گذاشته شد. همچنین بیان شد که اخلاق، سرشتی استعاری دارد و بدون استعاره های مفهومی قابل تصور نیست. ورود استعاره به اخلاق در دو قالب اصلی شکل می گیرد: ترسیم استعاری مفاهیم اخلاقی و مفهوم سازی استعاری از یک موقعیت خاص اخلاقی. بر مبنای همین دو نکته، احتمال درافتادن اخلاق استعاری در ورطه نسبیت و نقد و تحلیل آن دستمایه ادامه کار قرار گرفت. یافته اصلی و نوآوری این نوشتار در طرح ریزی ملاک های سه گانه برای سنجش کارآمدی استعاره ها در ساحت اخلاق است. نوع و میزان تاثیر استعاره بر واقع نمایی اخلاقی، نوع و میزان تاثیر استعاره بر انگیزش اخلاقی و نوع و میزان تاثیر استعاره بر عینی سازی یا ملموس نمودن مفاهیم اخلاقی، معیارهایی هستند که می توانند هم مانع نسبیت در اخلاق استعاری شوند و هم درجه بندی ارزشی آنها را تسهیل نمایند.
چالش تجارب دینی متعارض برای برهان تجربه دینی و بررسی راه حل ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۹۷
25 - 48
حوزههای تخصصی:
برهان تجربه دینی تلاش می کند با استناد به حجیت معرفت شناختی تجربه ها ی دینی، وجود خدا را اثبات کند. همان طور که مشاهده اشیای مادی می تواند دلیلی بر وجود آنها باشد، شهود خداوند نیز می تواند دلیلی بر وجود چنان موجودی باشد. در برابر این برهان چالش های مختلفی مطرح شده که چالش تجارب دینی متعارض یکی از آنها- و چه بسا دشوارترین آنها- است. این چالش به این نکته اشاره دارد که متعلق تجارب دینی گوناگون، که در بستر سنت های دینی مختلف شکل می گیرند، آن چنان متفاوت از یکدیگرند که امکان صدق همه آنها وجود ندارد و لذا قابل جمع با یکدیگر نیستند. هدف این مقاله بررسی و ارزیابی راه حل های پیشنهادی مدافعان برهان تجربه دینی برای غلبه بر این چالش می باشد. نتایج این بررسی نشان می دهد هیچ کدام از این راه حل ها قادر نیستند پاسخی کامل به چالش تجارب دینی متعارض ارائه نمایند، هرچند به نظر می رسد راه حل تفسیرگرایی قابل دفاع تر از دیگر راه حل ها باشد. همچنین از بررسی ها می توان نتیجه گرفت که تجارب دینی را نمی توان به مثابه براهینی بر اثبات وجود خدا دانست؛ زیرا فاقد استحکام لازم و کافی برای اثبات هستند؛ بلکه می توانند تأییدهایی بر وجود خدا باشند؛ بنابراین هنوز می توان به عنوان مؤید بر وجود خدا از آنها بهره جست. شایان ذکر است این تحقیق به شیوه کتابخانه ای و توصیفی- تحلیلی انجام گرفته است.
انسان کامل و کارکردهای معنوی - اجتماعی آن از دیدگاه امام خمینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۹۷
83 - 107
حوزههای تخصصی:
گرچه تبیین منزلت انسان کامل در منظومه هستی و هندسه سلوکی و نقش و کارکردش در جامعه انسانی از حیث اجتماعی- سیاسی از اهمیت و ضرورت خاصی برخوردار است، آن گاه که با شعاع بینش و گرایش و کنش امام خمینی -رضوان الله تعالی علیه- پیوند می خورد از اهمیت و ضرورت بیشتری برخوردار خواهد شد؛ چه اینکه امام توانسته است در دو ساحت دانش و ارزش، توصیف و توصیه، سلوک و سیاست نقش انسان کامل را نشان داده، مدل ولایت انسان کامل را در مراتب مختلف و از جمله در مرتبه جانشین انسان کامل معصوم عینیت بخشد و بین عرفان و مدیریت، عرفان و سیاست و اجتماع رابطه منطقی- مدیریتی برقرار سازد. در نوشتار حاضر هدف از طرح مسئله انسان کامل و کارکردهای معرفتی- معنویتی و اجتماعی- سیاسی آن نیز تشریح همین مقام و مقوله مهم است که پس از مقدمات بحث (تبیین مسئله تا پیشینه و جایگاه انسان کامل در عرفان اسلامی) به کارکردهای آن در دو ساحت یاد شده اشاراتی کرده ایم. در نوشتار حاضر روشن شد بدون انسان کامل نه معرفت به حقایق وجودی و نه معنویت در عالی ترین مراتب تکاملی حاصل شدنی نیست و انسان کامل برای تدبیر جامعه انسانی و احقاق حق و اقامه عدل غیر از شئون وجودی- معرفتی، دارای شئون اجتماعی و سیاسی نیز می باشد.
بررسی دو استدلال علیه نظریات امر الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پرسش از رابطه دین و اخلاق قدمتی به درازای تاریخ فلسفه و اندیشه دارد، در بین نظریات مطرح شده در باب این مسأله، نظریه امر الهی همواره در طول تاریخ یکی از کم شمار ترین طرفداران را داشته و آماج حملات و انتقادات شدید قرار گرفته است، در این مقاله دو استدلال علیه این نظریه را بررسی کرده ایم، استدلال اول علیه نظریه آدامز که مشهورترین طرفدار معاصر این نظریه است، طراحی شده و در نوشتار حاضر نشان داده ایم که آدامز در پاسخ به این استدلال دچار مشکلات وخیمی ست ، در ادامه نیز استدلال دومی که اخیرا توسط برخی فیلسوفان دین و اخلاق، از جمله موریستون، علیه این نظریه اقامه شده است را بیان کرده ایم ادعای مقاله آن است که اولا هر چند نظریه آدامز در مواجهه با استدلال اول با مشکلات جدی ای روبروست ولی با انجام تغییرات و اصلاحاتی، همانند آنچه ویرنگا پیشنهاد داده، می تواند به نحو رضایتبخشی از نظریه اش دفاع کند، ثانیا با طرح اشکالاتی نسبت به دفاع موافقان و مخالفان استدلال دوم، روشن کرده ایم که هیچیک در تلاش هایشان کامییاب نبوده اند. این مقاله با استفاده از روشی تحلیلی به قضاوت در باب جدال میان طرفداران و مخالفان دو استدلال علیه نظریه امر الهی پرداخته است.
بررسی تطبیقی ادراک حسّی از منظر ملاصدرا و هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۹
99-115
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا و هگل هر دو ادراک حسّی را آغاز شناخت می دانند. با این تفاوت که ملاصدرا برای شناسایی، مراحل حسّی، خیالی و عقلی قائل است و ادراک کلی را پس از گذر از ادراک حسّی و خیالی ممکن می داند یعنی ادراک کلی، آخرین مرحله شناخت است. ولی هگل از همان آغاز، شناسایی را به واسطه مفاهیمِ کلی می داند و تعارض میان جزئیت و کلیت در این ادراک را عامل ارتقاء ادراک به مرحله بعدی می داند. مقایسه ادراک حسّی در ملاصدرا و هگل نشان می دهد که پذیرفتن مبانیِ مختلف در حوزه های منطق، طبیعت و انسان، چگونه می تواند شروع از نقطه واحد را به سرانجام های متفاوت برساند. ادراک حسّی در هگل سرآغاز کشف تضاد در فعالیت ادراکیِ آدمی است که این تضاد، در وحدت شناسایی و هستی پایان می یابد. اما پیشرفت آگاهی در فلسفه صدرا در ارتباط آدمی با واقعیت و گذر از مراتب پایین هستی به مراتب بالاتر و تعالی و بسط مرتبه وجودیِ آدمی است.
شمول گرایی نجات از دیدگاه کارل رانر و استاد مطهّری و نقش آن در گفتگوی اسلام و مسیحیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از جمله مباحثی که نقش مؤثّر و سازنده ای در تأثیر و کارآمدی گفتگوهای ادیان، خصوصاً اسلام و مسیحیّت و چگونگی ارتباط پیروان این دو دین می تواند داشته باشد، تبیین جایگاه نجات و رستگاری و سرنوشت پیروان این دو دین و به تعبیری بحث «شمول گرایی نجات» است که با بررسی و آسیب شناسی گفتگوها و ارتباطات صورت گرفته بین ادیان مختلف مخصوصاً اسلام و مسیحیّت، یکی از این آسیب ها، نگاه و رویکرد «حقّ و باطل» بودن طرفین گفتگو به یکدیگر است که در این مقاله با روش تحلیلی، تطبیقی به دنبال تبیین مبانی مشترک اعتقادی و دینی اسلام و مسیحیّت هستیم. با توجه به متون دینی و علل و شرایطی خاصّ، پیروان هر دو دین می توانند اهل نجات و رستگاری باشند در نتیجه، متفکّران هردو دین با رویکردی متفاوت، که مبنی بر پذیرش صادقانه یکدیگر و پرهیز از نگاه حقّ و باطل است، در گفتگوها شرکت کرده و می توانند از منافع مشترک گفتگوها -که تقویت صلح و ثبات و عدالت جهانی است- بهرمند شوند. استاد مطهّری از غیر مسلمانانی که به دین حقّ زمان (اسلام) دست نیافته و معرفت پیدا نکرده اند، چنان چه این عدم دستیابی و معرفت، به دلیل تقصیر و کوتاهی و عناد یا تعصّب آنها نبوده و فطرتاً در برابر حقّ تسلیم باشند، باتوجه به خداپرستی و صدق نیّت و اعمال نیک و اخلاقی خود می توانند اهل نجات باشند که از آنها به «مسلمانان فطری» تعبیر کرده اند. در دین مسیحیّت کارل رانر از متکلّمان معاصر مسیحیّت کاتولیک با طرح نظریه «شمول گرایی نجات» و بازخوانی و تعریف جدیدی از مفهوم «فیض جاودان الهی» در درون انسآنها، غیرمسیحیانی را که به این فیض الهی و ندای درونی و وجدانی خود پاسخ داده و به خدا ایمان داشته باشند و اعمال اخلاقی نیک انجام دهند «مسیحیان گم نام» نامیده است و می توانند نجات یابند.
امکان شناخت انسان در آراء یاسپرس و جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یاسپرس، به عنوان فیلسوفی اگزیستانس، ذات و حقیقت انسان را اگزیستنس می نامد و بر این باور است که شناخت من به عنوان اگزیستنس در فرآیند خودنگری -تأمل در خویش- انسان را به بیرون از خود که همان امر متعالی است می رساند. یاسپرس بر آن است که اگزیستنس در لحظاتی از زندگی انسان به صورت تفسیرشده ظهور پیدا می کند و با فراروی از درونِ مرزهای سوژه به نحوی از بیرون از خود آگاهی می یابد. از سوی دیگر در فلسفه اسلامی شناخت انسان امری ممکن و مقدور است و این شناخت به نوعی در پیوند با امر متعالی تصویر شده است. جوادی آملی، به عنوان فیلسوفی مسلمان، به مسئله انسان شناسی به طور ویژه پرداخته است. دیدگاه اصلی وی در شناخت انسان بر موضوع فطرت مبتنی است. جوادی آملی، با بررسی راه های شناخت انسان، موضوع فطرت را پیش کشیده و، با برجسته کردن آن، ایده انسان محکم و متشابه را طرح می کند. بر خلاف یاسپرس، که معتقد است اگزیستنس هرگز به یک شکل واحد و کلّی ظهور پیدا نمی کند و لذا هیچ نسخه یکسانی برای شناخت انسان راهگشا نیست، جوادی آملی، با ترسیم ایده انسان محکم، مسیر شناخت حقیقی انسان را هموارتر می کند. در رویکرد یاسپرس انسان با فراروی از حدّ خویش و در ارتباط با امر متعالی به درک اگزیستنس به نحو حضوری و وجودی دست می یابد. همچنین در دیدگاه جوادی آملی بر رابطه حضوری خودشناسی و خداشناسی تأکید شده است.
نقد مبانی فلسفی میان رشته آینده نگاری راهبردی به مثابه یک علم انسانی و اجتماعی نوین (تاکید بر ابتنای روش شناسی آینده نگاری راهبردی به رئالیسم انتقادی باسکار)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹
83 - 104
حوزههای تخصصی:
بررسی روش و روش شناسی نیازمند ورود به حوزه فلسفه علم است. علوم همواره برای پیشرفت خود در پژوهش ها از روش شناسی کمک گرفته اند، علم آینده نگاری نیز از این امر متمایز نبوده است. با ظهور آینده نگاری در دهه 1940 و تثبیت آن بعنوان یک علم در دهه های بعد، از روش شناسی های متفاوتی در این علم استفاده شده که در آغاز عمدتا به تجربه گرایی متکی بوده و برای تحلیل مفاهیم از آن کمک گرفته است ولی در عصر حاضر، این مبنای فلسفی با چالش هایی روبرو شده است. در این مقاله به بررسی مبانی فلسفی و ماهیت میان رشته ای آینده نگاری می پردازیم و تناسب ابتنای روش شناسی آینده نگاری راهبردی به رئالیسم انتقادی باسکار را مورد بررسی قرار می دهیم. تحقیق حاضر از نوع توصیفی است. داده ها به روش کتابخانه ای گرداوری شدند و به روش تحلیلی-انتقادی مورد بحث و بررسی قرار گرفتند. نتایج تحقیق نشان می دهد آینده نگاری راهبردی به عنوان یک دانش انسانی و اجتماعی، ماهیتی میان رشته ای دارد و متمایل به استفاده از رویکردی آمیخته در روش شناسی است و رئالیسم انتقادی باسکار می تواند یک بستر معرفتی مناسب در این عرصه فراهم آورد.
معرفت شناسی اجتماعی و مسأله عینیت علم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۰
45 - 64
حوزههای تخصصی:
در کنار دو قسم رویکرد غالب در قلمرو علوم در باب عینیت، یعنی رویکرد پست مدرنیستی کوهنی و رویکرد پوزیتیویستی پوپری، برخی دلالت ها و لوازم معرفت شناسی اجتماعی بر دلالت های علم شناختی خاص خود را دارد که می تواند برای دفاع از گونه ای از عینیت در قلمرو علم به کار آید و در عین حال از توجه به هر دو رویکرد اصلی غافل نباشد. در این مقاله، ابتدا، در نهایت اختصار چیستی معرفت شناسی اجتماعی را نشان داده ایم و سپس با برشمردن مشکلات دو رویکرد پیش گفته، نشان داده ایم که کدام مولفه های معرفت شناسی اجتماعی می تواند برای قائلان به عینیت علم به کار آید. با توجه به غلبه رویکردهای پست مدرنیستی کوهنی در فضای فلسفی ایران و رویکرد پوزیتیویستی در فضای علمی، این راهِ میانه می تواند ثمربخش باشد. در این مقاله نشان داده ایم که معرفت-شناسی اجتماعی نه فاعل شناسا، و به طور خاص دانشمند را، در حصول معرفت ناظری کاملاً بی طرف می انگارد که امکان کسب گزاره های کاملاً مطابق با واقع برای او به سهولت فراهم است و نه این که او را در مقابل نظام قدرت و ساختار اجتماعی و پیش داوری های خویش به کلی دست بسته و منفعل می داند. به بیانی روشن تر، معرفت شناسی اجتماعی به دلیل اتخاذ اصل مودی به صدق بودن، رویکردی اعتدالی درباره مسأله عینیت علم اتخاذ می کند. این رویکرد اعتدالی می تواند مقدمه ای باشد برای گشودن راهی نو.
شبهه خدا به مثابه فرافکنی (بررسی و نقد الحاد انسان شناختی فویرباخ)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۴۵)
541 - 566
حوزههای تخصصی:
از شبهات مطرح در حوزه خداشناسی معاصر، شبهه خدا به مثابه فرافکنی است. بر پایه این شبهه، خدا همان آروزها و خواست های برآورده نشده انسان بوده که طی فرایندی موسوم به فرافکنی به بیرون افکنده شده است و سپس به خدا تبدیل می شود. در این نوشتار به شیوه تحلیلی – توصیفی تلاش خواهد شد که این شبهه با تکیه بر آثار خود فویرباخ و شارحان او تقریر شود و سپس با عنایت بیشتر به آرا و نظریات فیلسوفان و الهیدانان مسلمان مورد نقادی قرار گیرد. بر پایه این نوشتار، اموری مانند تفاوت بین فرافکنی فویرباخ و فرافکنی روانشناسان، عدم اثبات نظریه، انسان گرایی افراطی، الحاد انسان شناختی و عدم کارایی توجیهات کارکردگرایانه، برخی از اشکال هایی هستند که بر این دیدگاه وارد است.
نگاهی به کوشش آلوین پلانتینگا برای پاسخ به ایراد فروید درباره منشأ باور به خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۴۵)
609 - 633
حوزههای تخصصی:
فروید بر اساس مبانی روانکاوانه خود تحلیلی از منشأ دین و کارکرد آن به دست داد که بر روی طیفی وسیع از متفکران سده بیستم تأثیرگذار بود. این تأثیرات اغلب نقش سلبی داشتند. از این رو اغلبِ دینداران یا تحلیل فروید را رد کرده اند یا با دیده تردید به آن نگریسته اند. پلانتینگا از جمله متفکرانی است که دیدگاه به نسبت ویژه ای درباره تحلیل فروید داشت. در این مقاله ابتدا تحلیل فروید از منشأ و کارکرد دین را به اختصار توضیح داده ایم. سپس رأی پلانتینگا را در آن زمینه نقل کرده و در نهایت امر نشان داده ایم که توجه پلانتینگا به فروید، چه نقشی در شکل گیری معرفت شناسی دینی پلانتینگا ایفا می کند، به این صورت که یکی از انگیزه های اصلی پلانتینگا در طرح نظریه پایه بودن باور به خدا و حس الوهی و همچنین نظریه تضمین، مواجه نشدن با ایرادهایی است که فروید مطرح کرد. اما بررسی معرفت شناسی دینی پلانتینگا نشان می دهد که راه حل او بسنده نیست و ایراد فروید با روشی که پلانتینگا در پیش گرفت، رفع شدنی نخواهد بود.
نقد و ارزیابی مبانی روش شناختی الهیات گشوده با تبیین دیدگاه کلارک پیناک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«الهیات گشوده»، گرایشی الهیاتی۔فلسفی است، که تفسیر نوینی از برخی صفات خداوند و لوازم آن ارائه می دهد. این دیدگاه، بسیاری از آموزه های الهیات سنّتی (همچون منزّه بودن خداوند، علم پیشین مطلق، قدرت مطلق و ویژگی هایی از این دست) را نه مبتنی بر کتاب مقدّس، بلکه الهام گرفته از فلسفهٔ یونان دانسته، و در مقابلْ تصویری از خداوند ارائه می کند که مبتنی بر تشخّص، تغییر پذیری و تعامل او با انسان است. یکی از مؤسسین الهیات گشوده، کلارک پیناک است. به اعتقاد او - در ترسیم اعتقادات دینی - اگر چه سنّت و فلسفه باید مورد توجه قرار گیرد، اما «کتاب مقدّس» بیشترین اهمیت را دارد و بر این مبنا، آموزه های الهیات سنّتی باید مورد نقّادی قرار گیرد. پیناک، گرچه ره آورد تقریرش را «آزادی واقعی خدا و انسان» می داند، اما به نظر می رسد مبانی روشی او به لحاظ منطقی نامنسجم اند. از این رو، این پژوهش به ارزیابی دیدگاه پیناک در مبانی روش شناختی «الهیات گشوده» می پردازد. به نظر می رسد به رغم آن که پیناک - در برخی موارد - ضعف های الهیات سنّتی مسیحی، در تبیین معارف الهیاتی را به خوبی بیان کرده، اما تلاش او در ارائهٔ راهکار - به لحاظ روشی - قابل نقد است. این مقاله با روش توصیفی۔تحلیلی و با رویکرد روش شناسی بنیادین، در صدد ارزیابی آرای پیناک در مبانی روش شناختی «الهیات گشوده» است.
Does Shahrazuri Follow the Illuminationist Descendants on Celestial Beings in alRumuz(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
109 - 116
حوزههای تخصصی:
Considered the second face of Illumination philosophy after the Shaykh al-Ishraq Suhrawardi (1154-1191), Muhammad Ibn Mahmud Shams al-Din al-Shahrazuri (d. after 1288), in most part, hold fast to Suhrawardi’s illuminationist doctrines. As a case study on celestial bodies, the allegiance may well be at question level.The nine celestial spheres and sublunary world held managed by ten separated intelligences. Suhrawardi depicted the celestial spheres in his allegorical works. Suhrawardi usually speaks of eleven symbols, for instance, eleven mountains in “The Red Intellect” and the eleven layers of a basin in “The Sound of Gabriel’s Wing”. But the eleven celestial bodies, including ether and zamharir rule out Divine Pedestal (al-kursi) and Divine Throne (al ’arsh) of Muhyiddin al-Andalusi. Surprisingly, in his mystic work called Kitab al-Rumuz wa-l-Amthal al-Lahutiyya fil-Anwar al-Mujarradat al-Malakutiyya, Shams al-Din al-Shahrazuri nor except in passing has considered the celestial bodies. In al-Rumuz of Shahrazuri, the number of celestial beings has not been mentioned. Speaking of Divine Pedestal (al-kursi) and Divine Throne (al ’arsh) of Ibn Arabi, Shahrazuri does not consider zamharir and ether.
منطق، پیش منطق یا زیرمنطق: جستاری در باب پایه تحلیل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
189 - 208
حوزههای تخصصی:
بحران حاصل از منطق گرایی و نابسنده بودن پیشنهاده های آن برای پایه تحلیل امور یکی از مهم ترین دغدغه های معرفت شناسی، به خصوص از اوایل قرن بیستم میلادی به این سو است. لوی برول با بررسی کارکردهای ذهنی اقوام ابتدایی از زاویه ای جدید، به ضرورتِ قائل شدن به ذهنیتی دیگر در جوار ذهنیت علمی-منطقی به منظور تحلیل بسنده سازوکار متفاوت آن اذهان تأکید می کند. او این ذهنیت را، که متضمن زیست عرفانی است، پیش منطقی می نامد. ذهنیت پیش منطقی، بر خلاف ذهنیت علمی-منطقی، نسبت به قانون امتناع تناقض بی اعتناست و بر اساس قانون آمیختگی عمل می کند. وی به همزیستی این دو سنخ متمایز و مستقل اشاره می کند. یلمزلف با پذیرش پیشنهاده لوی برول، ایده های او را در ساحتی معرفت شناختی حول مسئله کلی تحلیل ساختارها پی می گیرد. او با گسترش ابژه بررسی به زبان و نشانگان، به نظام زیرمنطقی که ممکن کننده منطق و پیش منطق است نایل می شود. یلمزلف با بهره گیری از قانون آمیختگی تأکید می کند که تقابل پایه ای در تحلیل نظام ها (زبانی و نشانگانی) تقابل میان A (جزء) و A + (non-A) (کل) است، نه چنان که منطق گرایی پیشنهاد می کند، تقابل میان A و non-A (تناقض). بر این اساس، او در نظریه (یا علم) گلوسم شناسی، هنگام تحلیل نظام ها یا همان مفصل بندی مقولات معطوف به پیوندهای تقابلی، دستگاه محاسباتی صوری زیرمنطقی را به عنوان بدیلی برای منطق (که در نظریه بسیاری چون لوی استروس، یاکوبسون و چامسکی پایه تحلیل است) صورت بندی می کند. خود نظام های منطقی به عنوان وضعیت هایی از نظام های زیرمنطقی امکان ثبت شدن می یابند. زیرمنطق (و آمیختگی) یکی از ارکان بدیعی است که یلمزلف از طریق آن در گلوسم شناسی، که هدف اش تأویل و تحلیل انسان-جهان به مثابه متن است، امکانات معرفت شناختی جدیدی را می گشاید. در این جستار، ما این دو نظریه را به عنوان پیشنهادهایی بدیل برای منطق گرایی مورد بررسی قرار می دهیم و خط وربط شان را می سنجیم.
افلاطون علیه شاعران: عمومی و خصوصی در اندیشه های اخلاقی افلاطون و نمایشنامه نویسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۵
209 - 232
حوزههای تخصصی:
نمایشنامه های یونان باستان و محاورات افلاطون دو منبع مهم و رقیب برای دستیابی به دیدگاه های یونانیان باستان درباره اخلاق و انتخاب های اخلاقی است. در واقع، همین رقابت و اختلاف نظر دلیل دشمنی افلاطون با شاعران است. در این مقاله با تمرکز به سه تراژدی مهم در ادبیات یونان باستان، از سه تراژدی نویس برجسته یعنی آگاممنون اثر ایسخولوس، مدئا اثر اوریپید و آنتیگونه اثر سوفوکل و مقایسه نظرگاه آنان با جمهوری افلاطون، به بررسی دو دیدگاه متفاوت یونانیان به اخلاق و انتخاب های اخلاقی در سپهر عمومی و خصوصی پرداخته ام. در عین حال، کنش گری زنان در این آثار، جایگاه آنها و ارزش های اخلاقی هم بسته با احساسات، قلمرو خصوصی و زنانگی را در این دو نگاه تبیین کرده ام. در نهایت به این نتیجه رسیده ام که رویکرد تراژدی ها، خلاف رویکرد افلاطونی، عواطف و احساسات را در انتخاب های اخلاقی مدخلیت داده و محکوم نمی کنند. همچنین رویکرد اخلاقی تراژدی ها نسبت به رویکرد افلاطونی انضمامی تر است و اهمیت بیشتری به شرایط و واقعیات حیات و انتخاب اخلاقی انسان ها می دهد. این واقعیت ضرورت بازخوانی و بازسنجی نمایشنامه ها و دیدگاه اخلاقی که نمایندگی می کنند را نشان می دهد.