فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۱۶۱ تا ۳٬۱۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
196 - 222
حوزههای تخصصی:
« Dieu, c’est la solitude des hommes » rétorque, dans Le diable et le bon dieu, le noble capitaine Goetz au modeste curé Heinrich. La phrase fait mouche autant que problème dans la bouche d’un personnage qui ne croit plus au ciel, à l’instar de l’auteur qui lui donne le jour. En cherchant à élucider cette formule énigmatique, on tente ici de reconstituer, à travers toute l’œuvre de Sartre, le puzzle de la solitude, le philosophe tenant à son sujet un discours cryptique à l’aune duquel se mesurent un athéisme méthodologique double autant qu’une anthropologie phénoménologique trouble.
Mulla Sadra on the Relation of Sharia and Practical Philosophy(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
289 - 302
حوزههای تخصصی:
To explain Mulla Sadra’s viewpoint of the relationship of practical wisdom and Sharia, one needs to turn to the explanation of human soul and its perfection (happiness). It should be mentioned that the nature of practical wisdom and its principles are specified based on the definition that is offered of happiness. According to Mulla Sadra, true happiness lies in human soul’s acquisition of rational truths and becoming a subject to the divine forms and the highest possible state for it is understanding divine presence; this is considered to be the ultimate goal of Sharia and divine laws. In fact, Mulla Sadra introduces practical wisdom to be part of Sharia and this is why Sharia and practical wisdom are thought by him to be pursuing the same objective. Generally speaking, relationship of Sharia and practical wisdom is envisaged as an extension of the “mode of absolute generality and specificity”; because according to Mulla Sadra, practical wisdom, as the act of teaching the method of advancement of the stations and stage of God-wayfaring and path of servitude, is part of Sharia. One may seek for the cause of this in the richness of Islamic doctrines in the domain of practical wisdom and explanation of its patterns in religion and Sharia; however, richness of Islamic doctrines and Sharia does not make us needless of the explanation and presentation of effective solutions for application of practical wisdom. This is in fact exactly what Mulla Sadra has neglected in this area.
بررسی تحقق صلح کانتی از رهگذر حاکمیت بین المللی قانون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
115 - 129
حوزههای تخصصی:
رویکرد پیشینی و جهان شهریِ کانت در پیدایش نظریه های حکومت و صلح جهانی و نیز شکل گیری نهادهای جهانی با رویکردِ حاکمیت بین المللی قانون مانند سازمان ملل، موثر واقع شده است. دیدگاه وی پیرامون صلح جهانی در معرفت شناسی، فلسفه اخلاق و حقوق او ریشه دارد. به باور کانت، قانون عادلانه در شرایطی محقق می شود که همه اعضای جامعه جهانی، واجد حداکثر آزادی از انقیاد در مواجهه با اراده دیگران باشند. در سطح بین المللی، قانون توسط دولت های آزاد مشروعیت پیدا کرده و تمدن حقیقی جز با کنار گذاشتن اندیشه جنگ امکان پذیر نمی باشد. بنابراین حاکمیت قانون، ابزاری در جهت حفظ صلح و امنیت بین المللی و ترویج و اعتلای حقوق بشر است. در نظر کانت، تحول از حالت طبیعی جنگ به حالت صلح در میان انسان ها ضمن مراحلی رخ می دهد. برای تحقق صلح ابدی در بین ملت ها، ضرورت دارد تا لوازم مقدماتیِ چندگانه، فراهم گردد که از آن جمله است، لغو پیمان های سری دولت ها. در این صورت، زمینهِ تحققِ طرح سه مرحله ای صلح جهانی در سایه حاکمیت بین المللی قانون، ایجاد خواهد شد. در این نوشتار، مفهوم صلح در کنار پیش زمینه ها، شرایط وچگونگی رسیدن به آن از طریق حاکمیت بین المللی قانون و موانع موجود در این راه با محوریت اندیشه کانت، مورد بررسی قرار گرفته و چالشهای فراروی تحقق صلح کانتی مورد ارزیابی قرار می گیرد.
مفهوم شر از دیدگاه ابن میمون و غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
319 - 336
حوزههای تخصصی:
هدف از این مقاله، بررسی مسأله شر از دیدگاه ابن میمون در دین یهود و امام محمد غزالی در دین اسلام است. ابن میمون شر را صادره از خدا نمی داند؛ چون معتقد است که ضد وجود، فعلیت ندارد و همه شرور عدم هستند که هیچ فعلی به آن ها تعلق نمی گیرد. ابن میمون خداوند را از شر مبرا و همیشه خداوند را خیر محض می داند. او جهان خیر و شری را که انسان در آن قرار می گیرد را ناشی از وجود انسان می داند. غزالی نیز تأکید دارد که خیر و شر از جانب خداست و کسی که شر را از جانب خدا نداند، جاهل است؛ به این معنا که خداوند شر را برای شر نمی آفریند، و غرض خداوند از ایجاد شر، در واقع نیل به یک خیر بزرگ تر است. به نظر غزالی ابهام در باب سازگاری رحمت خدا و وجود شرور ناشی از درک نادرست معنای حقیقی رحمت است. نتیجه اینکه ابن میمون شر را صادره از خدا نمی داند؛ او شر را عدمی می داند؛ و اصل وجود آن را ناشی از عواملی چون جهل و قدرت محدود انسان می داند و شر را به واسطه انسان بودن افراد می داند؛ در حالی که غزّالی شرّ و خیر را با هم آفریده خدا دانسته و اصل وجود شر را عاملی برای رسیدن به خیر بزرگتر و نامعلوم می داند.
واژه و وجود: معناشناسی واژه نبی از رهگذرِ وجودشناسیِ عرفانیِ ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۳
131 - 151
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل اختلافی میان عالمان سنت اسلامی در حوزه تفسیر قرآن، که از دیرباز تاکنون همواره محل نزاع بوده، اختلاف در ریشه واژه «نبی» است. برخی این واژه را برآمده از «نبأ» به معنای خبر می دانند و برخی از «نبو» به معنی بلندی و رفعت. ابن عربی هر دو ریشه را در ماده نبی پذیرفته است و طبق نظریه او «نبی مهموز» فرع و متولد از «نبی واوی» است. به عبارتی «نبأ» مشتق از «نبو» است. از شروط تحقق اشتقاق اکبر مناسبت معنایی است که ابن عربی در راستای دفاع از دیدگاه خود تبیینی ارائه نکرده است. با وجود این به باور نگارندگان بر اساس مبانی وجودشناسی ابن عربی می توان مناسبت معنایی میان دو ریشه واژه «نبی» یافت. «نبی واوی» اشاره به نبوت در معنای باطنی آن دارد که همان حقیقت محمدیه به مثابه صادر نخستین است، که دارای شریف ترین و عالی ترین شأن و رفعت در عالم آفرینش است. اما «نبی مهموز» بازگشت به جنبه ظاهری نبوت دارد که از آن تعبیر به نبوت تشریعی می شود که قوام آن به ابلاغ خبر است. بدین معنا «نبی مهموز» (نبی به معنای خبر) فرع بر «نبی واوی» (نبی به معنای رفعت) است که پس از شهود باطن نبوت از سوی نبی، او بار دیگر به سوی خلق باز می گردد و از اسمی که خود مظهر آن است خبر می دهد. از این رو از حیث وجودشناسانه اطلاق هر دو معنا بر واژه نبی توجیه پذیر و صادق است.
رؤیاانگاری وحی؛ از پاشانی چینش آیات قرآن تا پرش و گسست قصص قرآنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۹۷
185 - 203
حوزههای تخصصی:
مطالعه پیش رو دربردارنده نقد ادله و شواهد قرآنی ای است که در جهت تبیین مبنای رؤیاانگاری وحی ارائه شده است. بخش اول نقد به روش مؤلف مربوط است. نویسنده محترم بر خلاف مدعای رویکرد پدیدارشناختی، نگرشی تحویل نگر به قرآن دارد. بر خلاف نظر ایشان قرآن اگر بر هر خواننده بی طرفی عرضه شود، وجه خطابی آن آشکار خواهد شد. بر خلاف مدعا پاشانی چینش آیات قرآن مستلزم رؤیاگون بودن آن نخواهد بود. پراکندگی آیات برخی سوره های قرآن همانند مائده و احزاب یا نور می تواند مؤید ناکارآمدی برخی انواع تفسیر قرآن در قبال این گونه آیات باشد؛ آن چنان که در بین مفسران بزرگ بدان تصریح شده است. تکرار قصص قرآنی مصداق حقیقی تکرار نیست و در هر بار مشتمل بر مفاهیم جدیدی است. با فرض پذیرش تکرار، این تکرار بی هدف نیست و به جهت اهداف تربیتی و اخلاقی است. پرش و گسست زمانی موجود در قصص قرآنی نافی وجه خطابی آن نیست؛ زیرا قرآن صرف کتاب داستان نیست و اینکه برخی داستان های آن دارای گذشته نگری و گسست هستند، کاملاً متلائم با ادبیات داستانی پرطمطراق بوده و مؤید جامعیت حداکثری آن خواهد بود.
تحلیلی بر نقش معرفت شناسی در تولید علم دینی از منظر علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مبانی مهم فلسفی در تولید علم دینی، مبانی معرفت شناختی است. پرسش های اصلی در معرفت شناسی عبارت اند از: چیستی و امکان؛ ابزار و منابع؛ قلمرو و انواع؛ ارزش و اعتبار شناخت. این پژوهش، با رویکرد تحلیلی و بررسی اسنادی، به واکاوی نقش مبانی فلسفی در تولید علم دینی، با تأکید بر مبانی معرفت شناسی از منظر علامه طباطبائی می پردازد. یافته های پژوهش از سویی حاکی از این است که از منظر علامه، مراد از شناخت، مطلق علم و آگاهی است؛ امکان شناخت و تحقق معرفت، بدیهی و بی نیاز از استدلال است؛ ابزار شناخت متناسب با قلمرو و انواع شناخت، حواس پنج گانه، عقل، قلب، وحی و نقل است. در قلمرو شناخت، امور نامحسوس و غیرمادی نیز در قلمرو شناخت قرار دارند. بالاترین ارزش شناخت، مربوط به شناخت یقینی است. از سوی دیگر، امکان تولید علم و معرفت یقینی به طور عام و تولید معرفت دینی به طورخاص، ممکن است. راه دستیابی به معرفت دینی برای انسان مسدود نیست؛ چراکه همه ابزارهای متعارف معرفت بشری برای تولید علم کارایی دارند و در تولید علم، می توان به تناسب موضوع از هر روشی، و یا به صورت تلفیق از همه روش ها کمک گرفت.
بازنماییِ فرایندهای شناختی در قصه «خاله سوسکه»: بر پایه تحلیل گفتمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«تحلیل گفتمان» شیوه ای برای بررسی شکل گیری معنا در واحدهای زبانیِ بزرگتر از «جم له» است که علاوه بر زبان، سازه های فرازبانی را نیز ملحوظ می دارد. خلاف تحلیل گفتمان های زبان محور، شیوه تحلیل این پژوهش بر روان شناسی شناختی، به عنوان وجه فرازبانیِ گفتمان، تمرکز دارد. در قصه «خاله سوسکه» درونمایه «ازدواج» هر یک از شخصیت ها را دچار چالش های شناختاریِ قضاوت، تصمیم گیری، و حل مسئله می کند، از همین رو رویکردی بر پایه روان شناسی شناختی برای تحلیل قصه مذکور اختیار شده است. پژوهش حاضر بر آن است که در موقعیت های اجتماعیِ داخل قصه، رابطه پنهانِ گفته ها و کنش های شخصیت ها را با فرایندهای شناختی شان (نه با فرایندهای شناختیِ خواننده) آشکار سازد. در همین راستا، با روش تحلیلی توصیفی به این پرسش پاسخ می دهد که: گفتمان های دوجانبه ای که بین شخصیت های مختلف قصه شکل می گیرد چگونه توسط فرایندهای شناختیِ آن شخصیت ها هدایت می شوند؟ کودک به خاطر همذات پنداری با قصه، چگونگی به کارگیری شناختارهای مورد استفاده شخصیت ها را ناآگاهانه در شبکه شناختیِ خود نهادینه می کند، ازهمین رو، بازنمایی فرایندهای شناختیِ شخصیت های قصه با بازنمایی فرایندهای شناختیِ خواننده قصه همبسته است. در همین راستا، پژوهش حاضر نشان می دهد: بازنماییِ تکالیفی که مانند قصه خاله سوسکه با نتایج تفسیری همراه اند، ژرف پردازی و گسترش فرآیندهای شناختی کودک را تقویت می کنند.
کوگیتوی دکارت و مسأله پیشفرض جوهر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۰
199 - 216
حوزههای تخصصی:
این نوشتار قصد دارد با رویکردی انتقادی به بحث درباره ی گزاره ی معروف می اندیشم پس هستم بپردازد. در آغاز، مقدماتی درباره ی شیوه ی عام دکارت در دستگاه معرفت-شناسی اش، که می توان آن را شکّ روش شناختی نامید، خواهیم گفت و سپس شرحی از دو رویکرد کلّی در تفسیر این گزاره در میان مفسران دکارت ارائه خواهیم کرد: رویکرد استنتاجی و رویکرد شهودی. نشان خواهیم داد که این رویکردها همگی باید به این پرسش پاسخ دهند که آیا دکارت براستی یک نفس، خود، جوهر یا چیزی از این دست را به عنوان پیشفرض هنگام بیان می اندیشم، پس هستم منظور کرده است یا نه. در این پژوهش، با محور قراردادن کتاب تأملات و بررسی شواهدی از سایر آثار دکارت، کوشش خواهد شد که نگاه دکارت به مسأله ی من و همچنین آموزه های خود او درباره ی ارتباط اندیشه و وجود من شرح داده شود. به نظر می رسد دستگاه معرفتی دکارت در توجیه هم بودی آگاهی با ادراک اندیشه ها، و تصورها و تعلق آنها به یک سوژه ی واحد دچار شکاف است. ادعای بخش اصلی نوشتار این است که دکارت، برخلاف مقتضیات روش شناختی اش، به طور پیشینی معرفت به ماهیت خود را به عنوان یک اصل وضع کرده و فرض خاصی درباره ی من دارد: من چونان جوهری دارای صفتهای معیّن. این را مسأله ی پیشفرض جوهر نامیده ایم. در واقع، ساختار زیرلایه-کیفیت در عمق دستگاه معرفتی دکارت و به ویژه در کوگیتوی او حضوری پنهان اما مؤثر دارد. نوشتار حاضر تلاشی است برای آشکارکردن این واقعیت از طریق بررسی ناسازواری در کاربست روش دکارت برخی مشکلات معناشناختی کاربرد ”من“ در کوگیتو ارگو سوم.
شناخت شناسی زیبایی از منظر پراگماتیسم در تقابل با زیباشناسی تحلیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۹
157-175
حوزههای تخصصی:
زیباشناسی، تلقی معرفت شناختی از زیبایی است و زیباشناسی پراگماتیستی را می توان نوعی از انواع زیباشناسی دانست که به عنوان یک معرفت درجه دوم از پایگاه شناخت فلسفی و با روشی پراگماتیستی به هنر و زیبایی می پردازد و درباره ویژگی های آن بحث می کند.از آن جا که مکتب پراگماتیسم در واکنش به فلسفه تحلیلی نضج گرفت،زیباشناسی پراگماتیستی هم در مقابل زیباشناسی تحلیلی معنا می یابد.کارگردگرایی،تجربه گرایی،وحدت انگاری،نسبیت بافتاری از ویژگی های خاص مکتب پراگماتیسم است که شاخه های مختلف پراگماتیسم در آن مشترک اند و زیباشناسی پراگماتیستی نیز با بهره گیری از همین ویژگی ها،در مقابل زیباشناسی تحلیلی شناخته و عرضه می شود.این مقاله تلاش می کند به یاری ریچارد شوسترمن و بر اساس تقابل اساسی پراگماتیسم و فلسفه تحلیلی، راه را به سمت کشف ویژگی های زیباشناسی پراگماتیستی بگشاید.و ضمن این کار، تلاش کند تا از میان فیلسوفان پراگماتیست مورد بحث،فیلسوفی که موفق ترین پرداخت معرفت شناختی را در این باب داشته است را به عنوان زیباشناس، در این حوزه معرفی کند.
ناسازگاری مفهومی اراده آزاد از دیدگاه حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
175 - 196
حوزههای تخصصی:
مسئله اراده آزاد به لحاظ تاریخی تطورات گوناگونی داشته است. آنچه در دوره معاصر با برجسته شدن علم تجربی مشاهده می شود، نسبت اراده آزاد و تعیّن گرایی فیزیکی است. با وجود اینکه تعیّن گرایی فیزیکی در بعضی رویکردهای علم تجربی تضعیف شده است، همچنان این مسئله در فضاهای فلسفی به قوّت خود باقی مانده است. آنچه در این مقاله درباره آن بحث شده است، به صورت برهان زیر می توان نشان داد: 1. تعیّن گرایی یا درست است یا نادرست؛ 2. اگر تعیّن گرایی درست باشد، گذشته، آینده را و در نتیجه اراده ما را متعیّن می کند و بنابراین، اراده آزاد نداریم؛ 3. اگر تعیّن گرایی نادرست باشد، در یک جهان نامتعیّن، اراده انسان از روی بخت و تصادف است و آزاد نیست؛ 4. بنابراین، در هر صورت اراده آزاد نداریم. مقدمه اول، گزاره بدیهی و صادق است؛ مقدمه دوم، مفاد برهان پیامد است و مقدمه سوم، ادعای برهان شانس است؛ بند چهارم هم نتیجه منطقی مقدمات است. بررسی های تطبیقی این مقاله نیز نشان داد که حکمت متعالیه هم با وجود پذیرش برهان شانس و عدم ارائه پاسخ پذیرفتنی به برهان پیامد، عملاً باید نتیجه نهایی این استدلال را که رد اراده آزاد است، بپذیرد. در مجموع به نظر می رسد تاکنون راه حل نظری قابل قبولی برای مسئله اراده آزاد معاصر یافت نشده است و باید در عقل عملی به دنبال راه حلی برای این مسئله بود.
From Analytic Philosophy to an Ampler and More Flexible Pragmatism(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
21 - 28
حوزههای تخصصی:
In this interview, which took place in July 2020, Muhammad Asghari, an associate professor in the Department of Philosophy at the University of Tabriz, asked eleven questions (via email ) to Professor Susan Haack, a distinguished professor of philosophy at the University of Miami. This American philosopher eagerly and patiently emailed me the answers to the questions. The questions in this interview are mainly about analytic philosophy and pragmatist philosophy.This interview was conducted via personal email between me and Professor Susan Haack in July 2020. This interview, which Professor Hawk eagerly accepted, includes eleven questions about her biography and roles of various philosophers in her thought and finally about the influence of the philosophy of pragmatism on her thought. Of course, it goes without saying that the Haack's book Philosophy of Logic in Iran has been translated into Persian and he has published two articles in the quarterly journal of Philosophical Investigations (University of Tabriz) and I also have translated one of her articles into Persian. What was most interesting to me was the influence of pragmatism on Haack's thought that Charles Sanders Pierce, among classical American pragmatists, had as much influence on this philosopher's thought as John Dewey had in Rorty's thought. Here I thank Professor Susan Haack for answering my questions patiently and eagerly.
Philosophy and Corona : A new philosophy of man and humanism(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
83 - 94
حوزههای تخصصی:
The main objective of human beings as absolute entities is related to our urge for survival, because in a material sense we are not self-supporting, but completely dependent on what nature offers us. In earlier times survival instincts meant that we lived as hunters, guided by our functional antennas (hunger, thirst, fatigue, sexual feelings, etc.). Today, this activity can be described as economically motivated, basically including everything that can be assumed to be serviceable, so it must therefore be construed very broadly – not merely providing in our primary needs, but everything else that is necessary for this. As our human society becomes more complex and more prosperous, secondary activities to attain the primary necessities of life become more comprehensive. In our present day and age they are even so multi-faceted that we can now expect to be occupied with such activity for perhaps the greatest part of life, possibly even without being truly aware of it on a daily basis.
عالم مثال و نظام نوری شیخ اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۳
117 - 130
حوزههای تخصصی:
الم مُثُلِ معلّقه به عنوان رابط میان دو عالم معقول و عالم محسوس در حکمت اشراق از اهمیت به سزایی برخوردار است. سهروردی اولین حکیمی است که در فلسفه اسلامی از عالم مثال سخن می گوید. این عالم در فلسفه سهروردی کارکردهای زیادی دارد و بسیاری از عجایب عالم از جمله قیامت و رستاخیز، معجزات پیامبران و کرامات اولیا را توجیه می کند. در این تحقیق، که به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده، ابتدا به شرح و بسط تقسیم بندی عوالم بر مبنای نور در حکمت اشراق و سپس به بررسی جایگاه مثل معلّقه در نظام نوری سهروردی پرداخته شده است. سهروردی در کتاب حکمت الاشراق علاوه بر عالم معقول و عالم محسوس (یا سه عالم عقل و نفس و جسم)، از عالم چهارمی سخن می گوید که جایگاه صور معلّقه ظلمانیّه و مستنیر است. عالم مثال مانند عالمی واسطه میان عالم معقول و عالم محسوس قرار گرفته و عالمی است که در آن حوادث نفس اتفاق می افتد. صعود به این عالم با اَبدان عنصری ممکن نیست، بلکه با بدن هورقلیایی که لطیف و روحانی است ممکن است، و درک و مشاهده آن نیز با حواس لطیف روحانی امکان پذیر است.
برآمدن دازاین از فاکتیستیه (فعلیت) در آغاز راه فکری هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۶۴)
93 - 117
حوزههای تخصصی:
مقاله پیش رو بر آن است که مفهوم هایدگری فاکتیسته (فعلیت) صورت اولیه دازاین است. در وهله اول برای فعلیت، که در حدود اندیشه هایدگر به فعلیت ترجمه اش می کند، سه رکن معنایی بازمی شناسد: 1. واقعیت، عینیت و انضمامیت. 2. خودیت انسانی و شخصیت فرد گونه. 3. تاریخی بودن، که از خودیت متوسط الاحوالانه انسان وروزمرّگی او برمی آید. سپس برای منظور خود بر دو متن هایدگر تکیه می کند: نوشته موسوم به گزارش به ناتوپ (اول پاییز 1922) و درسگفتار هستی شناسی (تأویل به فعلیت) (تابستان 1923). این مقاله بر اساس این دو متن بر این همانی فعلیت و دازاین استدلال می کند که: هایدگر برای فعلیت همان شئونی را قائل می شود که بعدا برای دازاین برمی شمارد؛ همانند ترس، روزمرگی، مرگ، همّ وغم (اهتمام)، در-عالم-بودن، ارتباط زبانی با عالم، زمانمندی و اصلاً خود شأن تکوینی (اگزیستنس). هدف اصلی مقاله آن است که با اعمال روشی خاص از مطالعات متداول هایدگر که به طور افراطی بر وجود و زمان اتکا می کند، فاصله بگیرد.
نسبت میان نظر و عمل در ارسطو بنا بر تفسیر هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۷
59 - 84
حوزههای تخصصی:
ارسطو به نسبت نظر و عمل در دفتر ششم از کتاب اخلاق نیکوماخُس در طی تعریف دو مفهوم کیاست (phrónesis) و درایت (sophía) می پردازد. این دو مفهوم هر دو از فضایل عقلی اند و با مفهوم عقل (noûs) ارتباطی تنگاتنگ دارند. البته قرار گرفتن کیاست در کنار دیگر فضایل عقلی شامل درایت (sophía)، فن (techne) و معرفت (episteme) و بشمار آوردن آن چون یکی از انحاء ناپوشیده سازی (aletheuein) برای هیدگر این امکان را فراهم می آورد تا مانع از ورود این مفهوم به حوزه مباحث اخلاقی شود. او سه صفت برای مفهوم phrónesis قائل است: یکم دیدِ پیرامون نگر (umsichtig) داشتن؛ دوم مصمم (entschlossen) بودن و بالاخره وجدان یا شعورِ باطن (Gewissen) داشتن. بنا بر نظر هیدگر آنچه در نسبت میان phrónesis و sophía آشکار می شود، پیوند فلسفه با دانشی است که ما را در کارهای روزمره راهبر است.
درنگی در شبهه خدا به مثابه مولود جهل آدمی (نقد و بررسی الحاد کیهان شناختی هاوکینگ)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹۶
67 - 94
حوزههای تخصصی:
شبهه خدا به مثابه مولود جهل آدمی از سوی بسیاری از دانشمندان از جمله فیزیکدانان و زیست شناسان عصر جدید مطرح گردیده است. در این نوشتار به این شبهه از منظر استیفان هاوکینگ به عنوان یک فیزیکدان می پردازیم. از نظرگاه این دانشمند باور به خدا مولود جهل آدمی است. انسان ها تا زمانی به خداوند به عنوان علت پدیده های طبیعی باور دارند که علت این پدیده ها برای آنها کشف نشده باشد؛ اما وقتی علت آنها آشکار گردید، دیگر جایی برای اعتقاد به خداوند باقی نمی ماند. در گذشته جهان را به دلیل جهل متراکم معلول خداوند می دانستند؛ اما امروزه که به کمک علم علل طبیعی شکل گیری جهان نمایان شده است، دیگر نیازی به فرض وجود خداوند نیست. در این نوشتار که به شیوه تحلیلی- توصیفی سامان یافته، ابتدا واقع گرایی مدل محور، فیزیک کوانتوم، نظریه ام و خدا به مثابه موجود رخنه پوش به عنوان مبانی این نظریه مورد اشاره قرار گرفته و سپس اموری مانند تبیین علمی حدوث جهان، برتری تبیین علمی نسبت به دیگرتبیین ها و غیر قابل جمع بودن تبیین علمی با تبیین دینی به عنوان سه محور اصلی دیدگاه هاوکینگ مورد توجه واقع شده و در آخر نیز این سه محور با عنایت به دیدگاه فیلسوفان و الهی دانان مسلمان نقادی شده است.
بوم شناسی ژرف نگر: جنبشی علیه دوگانه انسان/طبیعت و نقد آن (روی آوردی الهیاتی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دوگانه انگاری انسان/طبیعت دیدگاهی است که با تبیین خاصی از ارتباط میان انسان و طبیعت نقشی تعیین کننده و سرنوشت ساز در اخلاق زیست محیطی یافته است. در این دیدگاه، انسان به عنوان وجه برتر این تقسیم بندی حق هر گونه استفاده و رفتار با طبیعت را دارد. در نظر جنبش بوم شناسی ژرف نگر، به دلیل درهم تنیدگیِ انسان و طبیعت نمی توان این دو را مجزا از یکدیگر دانست. این نگرش به دلیل نقد تفکر دوگانه انسان/طبیعت دارای نکات مفید و سودمندی در باب اخلاق زیست محیطی است، که از آن جمله است: خیزش علیه روحیه سلطه گر و انسان محورِ فرهنگی و تمدنی در مغرب زمین؛ خودشکوفاییِ اصیلِ انسانی از طریق فرارفتن از خود؛ توجه به احیای حقوق ازدست رفته موجودات غیرانسانی. این جنبش، به رغم داشتنِ این نقاط قوت، ضعف هایی نیز دارد و ما معتقدیم با نگاهی دینی-الهیاتی و از طریق اصلاح و بازاندیشی آرای این جنبش می توان به رهیافتی درست در مورد ارتباط انسان/طبیعت دست یافت. این موارد از این قرارند: نداشتن یک فلسفه منسجم که نتیجه آن مبهم اندیشی و کلی گویی در خصوص مسائل محیط زیستی است؛ نبود برنامه ای جامع به منظور ایجاد بستری برای یک سلسله مراتب معین حیاتی؛ غفلت از مقام والای انسانی؛ عدم کارآمدی در کشورهای توسعه نیافته. هدف از این نوشتار نقد نظریه دوگانگی انسان/طبیعت در اخلاق زیست محیطی طبقِ هنجارهای بوم شناسی ژرف نگر و نیز اصلاح و تکمیل نقاط ضعف این جنبش با تکیه بر آموزه های الهیاتی در مسئله حاضر است.
خلاقیت به مثابه فهم اصیل و دلالت های آن برای تعلیم و تربیت بحثی در هرمنوتیک فلسفی گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۶۱)
150 - 179
حوزههای تخصصی:
پرورش خلاقیت یکی از عالی ترین اهداف نظام های آموزشی است. اما ماهیت و چگونگی خلاقیت امری پیچیده و مبهم است. هدف این پژوهش آن بوده که تا حدودی این ابهام را برطرف کند. گادامر یکی از مهم ترین فیلسوفان هرمنوتیک فلسفی است که فهم و شرایط امکان آن را مورد تأمل قرار داده است. در این پژوهش در چارچوب نظریه هرمنوتیک فلسفی گادامر یک تبیین جدید از خلاقیت ارائه شده است. بر اساس این تبیین خلاقیت نوع خاصی از فهم دانسته شده، فهمی که در چارچوب نظریه گادامر معنا می یابد؛ لذا با به کارگیری روش تحلیلی-استنباطی، ضمن تبیین دیدگاه گادامر درباره فهم، خلاقیت به عنوان اصیل ترین نوع فهم و به عنوان مصداقی از حکمت عملی مورد نظر گادامر، معرفی شده است. بر حسب این تبیین از خلاقیت، اصول راهنمای عمل مربیان برای پرورش خلاقیت عبارتند از: اصل پرورش پذیربودن خلاقیت، اصل آموزش ناپذیر بودن خلاقیت، اصل اختصاصی بودن خلاقیت و اصل سنجش نا پذیربودن خلاقیت. دلالت های دیگر تربیتی که ناظر به هدف آموزش و پرورش، شکل نظام آموزشی، روش تدریس، برنامه درسی، یادگیری، ارزشیابی، انگیزش و روش تحقیق بود نیز استخراج گردید.
هرمنوتیک، فهم و تفسیر: بازخوانی تطبیقی در مبانی آرای شبستری و گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک آوردگاه نظریه های جدید در حوزه فهم و تفسیر است. شناخت مبانی نظریه های هرمنوتیکی از آن رو اهمیت دارد که بستر مناسبی برای نقد و تحلیل فراهم می کند. فهم و تفسیر به عنوان محور کانونی مباحث هرمنوتیکی بر ارکان چهارگانه مؤلف، متن، مفسر و زمینه استوار است. تمایز رویکرد های هرمنوتیکی به میزان نقش هریک از ارکان چهارگانه در فرایند فهم و تفسیر بستگی دارد. در این مقاله مبانی آرای هرمنوتیکی اندیشمند معاصر اسلامی، محمد مجتهد شبستری، و هرمنوتیست معاصر غربی، هانس گئورگ گادامر، بررسی و تحلیل شده است. بررسی تطبیقی در محور های چهارگانه یادشده نشان می دهد اختلاف آرای شبستری و گادامر در اولین رکن از ارکان چهار گانه فهم و تفسیر، یعنی نقش مؤلف، قطعی و مطلق است؛ ولی مبانی آن دو در سه رکن دیگر، هم وجوه اشتراک دارد و هم افتراق. اهم اشتراکات شبستری و گادامر در مقوله های قرائت پذیری متن، تاریخ مندی فهم، ضرورت استنطاق، دور هرمنوتیکی و تأثیر پیش دانسته ها در فرایند فهم و تفسیر است و اهم اختلافاتشان بر سر تأثیر نقش قصد مؤلف یا حذف آن در فرایند فهم و روش مندی یا ناروش مندی فرایند فهم است.