فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۰۱ تا ۶۲۰ مورد از کل ۲۹٬۵۴۵ مورد.
منبع:
رهپویه حکمت هنر دوره ۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۵)
95 - 105
حوزههای تخصصی:
جهان اساطیر شامل موضوعات و مفاهیم گسترده ای است که با مظاهر مادی و معنوی طبیعت در ارتباط اند. اساطیر جزء جدایی ناپذیر از فرهنگ باستانی هستند که به مرور زمان تمثیل های عینی آن ها در ادبیات و هنر تجسم یافته است. اسطوره سرزمین باشکوه زرتشتیان «خونیرث» با عناصر طبیعی چون کوه، آب، سرو و گیاهان... نمادی از بهشت موعود است که پس از سقوط سلسله ساسانی با شاخصه های اسلامی استمرار یافته است. با پذیرش اسلام توسط ایرانیان باورهای اساطیری با رویکرد مذهبی ادامه می یابد و در نسخه های مصور ادبی ظاهر می شود. گلچین اشعار مرقوم سال 801 ه. ق از نسخه های نفیس مکتب شیراز دوره تیموری است. این نسخه نگاره هایی را در بر دارد که به خوبی توانسته خیال انگیزی جهان اساطیری و عناصر طبیعی را به صورت نمادین به نمایش بگذارد و مناظری را عرضه کند که به جای بازنمایی عینی طبیعت جلوه های رمزگونه آن را متجلی کرده است. هدف مقاله شناسایی تاثیرات اندیشه های اسطوره ای و دینی قبل از اسلام در نگاره های گلچین اشعار مکتب شیراز دوره تیموری و دستیابی به مفاهیم آرایه های نگاره هاست. پرسش مهم در زمینه مطرح شده، بررسی ویژگی های بصری عناصر و میزان تاثیر پذیری از اساطیر زرتشتی است. این مقاله سعی دارد مفاهیم اسطوره ای که پیش از اسلام در باور ایرانیان وجود داشته و پس از ظهور اسلام در ذهن روشن-بین ایرانیان رنگ و بوی مذهبی به خود گرفته است را مورد تتبع قرار دهد.
نسبت منظر شهری و گردشگری در فرایند توسعه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
گردشگری فرهنگ دوره ۵ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۷
3 - 3
حوزههای تخصصی:
برای بیش از یک قرن، شهرنشینی و گردشگری دو فرایند اصلی توسعه را در جوامع غربی و سپس جهانی تشکیل داده که مرتباً یکدیگر را تحت تأثیر قرار می داده اند. به عبارتی، در فرایند توسعه، عوامل متعددی برای حفظ رقابت پذیری و تضمین جذابیت شهرها دخیل هستند که ازجمله مهم ترین آن ها ارتقای گردشگری شهری است. گردشگری شهری فرصتی راهبردی برای شهرها فراهم می کند تا رشد اقتصادی خود را تقویت کنند، ظرفیت های فرهنگی، طبیعی و هویت خود را به نمایش بگذارند و دید بین المللی خود را تضمین نمایند. این در حالیست که برای مدت طولانی، گردشگری تنها مترادف با گذران اوقات فراغت در فضاهای طبیعی خارج از شهر چون کوهستان، ساحل، جنگل یا کویر قلمداد می شد.منظر شهر، به عنوان اولین تصویری که در حافظه گردشگر شکل می گیرد، از ادراک وی جدا نیست؛ لذا حتماً نیاز به محافظت، ارتقا و توسعه دارد. همان طور که فلورنت هبرت (Florent Hebert) اشاره می کند، هر شهر دارای امکانات خاصی برای تشکیل منظر خود است که از فرم ها و ریتم های گذشته تغذیه می شود. بنابراین ظرفیت منظرینی که شهر از آن ها بهره می برد (دریا، رودخانه، جنگل، بناهای تاریخی و غیره) دارایی هایی محسوب می شوند که می بایست در قالب پروژه های اولویت دار مدنظر قرار گیرند تا امکان ساخت تصویری منحصربه فرد از شهر را به مخاطب ارائه دهند. جهت تحقق این امر، شهر از منظر خود برای متمایزشدن استفاده می کند که توانایی پاسخگویی به چالش های هویتی، زیبایی شناسانه، عملکردی و اقتصادی را طی سال های متمادی داشته است. شخصیت متمایز و منحصربه فردی که شهر از منظر خود ارائه می کند، به عاملی تأثیرگذار در پویایی و رقابت تبدیل می شود و بدین ترتیب، می توان گفت ارتقای کیفیت منظرشهری، راهبردی برای توسعه و ترویج گردشگری پایدار محسوب می شود. تجربه های جهانی نیز، تأکیدی بر اهمیت نقش منظرشهری در گردشگری شهر است:منظر طبیعی شهر: تولد دوباره رودخانه Cheonggyecheon در قلب سئول، پروژه ای شاخص برای بهبود تصویر جهانی از کره.منظر صنعتی شهر: محدوده وسیع Emsherpark و قلمرو حساس آن در حوزه Rhur، به مثابه پل بین طبیعت و فرهنگ در آلمان.منظر تاریخی شهر: پیاده راه ساحلی خلیج الجزیره، تداوم تصویر سرزمینی غنی از تاریخ و مناظر آن در الجزایر.در ایران اما موضوع کمی متفاوت است. در فرایند توسعه، دو امر گردشگری و منظرشهری به صورت منفصل از هم فعالیت دارند که باعث شده توسعه گردشگری به بناهای خاص تاریخی و گردشگری طبیعت به خارج از شهر محدود شود و سایر ظرفیت های موجود در عرصه منظر نادیده انگاشته شده است. آسیب چنین رویکردی. درجا زدن نهادهای اجتماعی و مردمی در بهره گیری از منافع توسعه گردشگری است که اتفاقاً بیشتر در مناطق محروم و کم بضاعت واقع هستند. گردشگری جنوب از بارزترین نمونه هاست؛ مسافران قشم، کمتر به مؤلفه های معنایی و شکل دهنده سرزمین می پرازند، لذا سهم مردم محلی از منافع حاصل از این گردشگری بسیار محدود است. آنچه امروز از منظر سرزمینی قشم مشاهده می شود، غلبه فضای احساسی به جای فضای ادراکی است. به عبارتی، منظر سرزمینی قشم به جای این که متشکل از کل های هویتی مرتبط و معرف مؤلفه های منظر قشم باشد، کل های هویتی مستقلی را تشکیل داده که برای مخاطب جذابیت های هیجانی، احساسی، بصری و زودگذر تولید می کند. آسیب چنین فرایندی نگاه سطحی به گردشگری در شهرهاست که به تفرج های شخصی تقلیل خواهد یافت.
شناخت الگوهای اجرایی آیین کرب زنی و نقش این الگوها در تثبیت جایگاه آن به عنوان رقص سنتی- مذهبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۹۶)
83 - 96
حوزههای تخصصی:
با افزایش سطح آگاهی و شناخت بشر نسبت به پدیده های پیرامونش، برخی از آیین ها کارکرد خود را در تفسیر و توجیه پدیده های فوق به تدریج از دست دادند و یا به طورکلی متروک و مطرود شدند و یا با تغییراتی در فرم و ساختار، کارکردهایی تازه یافتند. از جمله این آیین ها مراسم آیینی کرب زنی است که در جایگاه رقص سنتی مذهبی مانند سایر رقص های همگون خود دارای الگوی اجرایی است. این الگوی اجرایی، دارای دلالت های معنایی قابل ارجاع به بافت فرهنگی هستند و در همان عرصه قابلیت رمزگشایی دارند. در این پژوهش تلاش گردیده است تا با بررسی الگوهای حرکتی و عناصر زمینه ای مرتبط با این رقص سنتی مذهبی به این پرسش ها پاسخ داده شود؛ وجود کدام مؤلفه ها در حالات و حرکات یک منسک می تواند آن را در زمره طبقه بندی تشریفات آیینیِ رقص قرار دهد؟ الگوهای اجرایی مراسم کرب زنی، بازنمود و بازنمایی کدام دلالت های فرهنگی است؟ در راستای رسیدن به پاسخ پرسش ها از شیوه تحقیق کیفی و روش توصیفی- تحلیلی استفاده شده است.این پژوهش در تعیین جایگاه همسانی این آیین با حرکات موزون به بررسی عناصر همبسته با رقص پرداخته و در آیین کرب زنی شاهد عناصر زمینه ای همبسته با رقص بوده است. عنصر موسیقی با دو مؤلفه «ابزار تولید موسیقی» و «کلام موزون» در «دستگاه نوا» خلق می گردد. کرب نیز به عنوان نماد سوگواری و اندوه نیز به عنوان ابزار و ادوات مرتبط با رقص که موجب افزایش اثرگذاری در مخاطبان می شود، استفاده می گردد. فنون بدنی کنشگران آیین کرب زنی دارای دلالت های نشانه ای بر بدن به عنوان حامل ارزش های قدسی و ارتباط با جهان زمینی و بازنمایی تمثیلی پیروزی خیر بر شر و امر قدسی بر امر ناقدسی دارد. بنابراین می توان گفت که این آیین در مراسم سوگواری شیعی، بازنمایی و بازتولید دلالت های فرهنگی با هسته قدسی و مذهبی است.
رویکردهای عکاسی خیابانی در ثبت وقایع انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از ژانرهای عکاسی که وابسته به زندگی مردم است، عکاسی خیابانی است. این ژانر، شکلی از عکاسی مستند است، اما قطعاً گزارش نیست و به ندرت داستانی را بیان می کند. تحقیق حاضر بر آن است تا رویکردهای عکاسی خیابانی را در رویدادهای ثبت شده انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ایران شناسایی و موردبررسی قرار دهد؛ رویدادهایی که مهم ترین مقاطع سیاسی و اجتماعی ایران را در سال های 1357 و 1360ه.ش در برمی گیرند و مجموعه ای از سوژه های ناب را فراهم می سازند. عکاسانی که از جوامع مختلف در این وقایع حضور داشتند؛ توانستند از ژانر عکاسی خیابانی به خوبی استفاده کنند و رویکردهای متنوعی را به نمایش بگذارند. به همین دلیل و با توجه به اینکه تاکنون، چه در نمایشگاه های عکاسی و چه در تحقیقات کاربردی، توجه بسیار کمی به این ژانر عکاسی در این مقطع زمانی خاص شده، مطالعه این آثار اهمیت می یابد. پرسش اصلی این است که: چه رویکردهایی در عکاسی خیابانی وقایع انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ایران به کار گرفته شده است؟ این تحقیق در دسته پژوهش های کاربردی قرار می گیرد و به روش توصیفی-تحلیلی با رویکرد تطبیقی و شیوه گردآوری اطلاعات اسنادی، مطالعات کتابخانه ای و الکترونیکی تنظیم شده است. یافته های تحقیق نشان می دهند که از میان رویکردهای شش گانه، رویکرد تهاجمی در هر دو واقعه بیشتر مورداستفاده قرار گرفته و رویکرد کلاسیک و مستند اجتماعی در واقعه جنگ تحمیلی کمتر مدنظر بوده است. علت این امر را می توان در ماهیت و جز جدانشدنی این قبیل واقعه ها که درگیری و تهاجم است، جستجو کرد.
تبیین ابعادِ نمایشیِ نگاره ی اردشیر و گلنار از شاهنامه ی بایسنقری با تکیه بر دیدگاهِ مشاهده ی مرتبه ی دومِ نیکلاس لومان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نگارگران همواره تلاش نمودهاند تا معانی غنی در ادبیات را بسته به نوع نگاه و تخیلشان، به شکلی متفاوت، به زبان تصویر درآورند. این تفاوت در تجلیِ معنا، گاه یادآور هنرهای تصویریِ دیگری همچون هنر نمایش میباشد که خود وام دار ادبیات و روایت است. یکی از مهمترین نمونههای تصویرسازی شده که نمودی برای این مدعاست، نگارهی اردشیر و گلنار از شاهنامهی بایسنقری است که به دلیل فضاسازی منحصربفردی که در آن جریان دارد، به نظر میرسد دارای ساختاری نمایش گونه است. این فرضیه با دقت در نظریهی نیکلاس لومان دربارهی جایگاه مشاهده و ادراک در هنر میتواند قوت بیشتری پیدا کند، لومان بر این باور است که فرایند ادراکِ یک اثر هنری با سه مشاهدهگر فعال، یعنی سیستم هنر، هنرمند و مخاطب حاصل میگردد و مشاهده برآیند نشانهگذاری و تمایزات است، بدین صورت که وقتی چیزی مشاهده میشود، یک سوی تمایز از نظر پنهان میماند تا سویهی دیگر آن جلوه کند. به عقیدهی او مشاهدهی مرتبهی دوم، مشاهدهی تمایزاتی است که مشاهدهگر اول از آن استفاده کرده است اما توجهی به آن نکرده است. بر این اساس هدف از پژوهش حاضر، شناسایی و معرفی نظریهی مشاهدهی مرتبهی دوم لومان و تبیین ویژگیهای نمایشی نگاره اردشیر و گلنار با توجه به آن نظریه است و پرسش اصلی عبارتاست از: مولفههای هنر نمایش با توجه به نظریهی مشاهدهی لومان چگونه در نگارهی اردشیر و گلنار بازتاب داشته است؟ نتیجهی بنیادین این پژوهش، که به صورت توصیفی-تحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای انجام پذیرفته است، حاکی از آن است که کلیهی عناصر صحنهای از قبیل: عناصر طبیعت و معماری، نوع پوشش و طراحی لباس، نوع ایستایی وژستِ پیکرهها در قامت بازیگران همراه با زاویهی دید ناظران، با ایجاد ترکیببندی و فضاسازیِ متناسب، موجب انعکاسِ سکوتیِ رازآلود در اثر شده که یادآور صحنهای از یک نمایش در فضای باز است.
بررسی کارکرد بادگیر یک طرفه در تهویه طبیعی مسکن روستایی استان یزد؛ مطالعه موردی: روستای بُندرآباد شهرستان اشکذر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسکن و محیط روستا دوره ۴۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۸۶
15 - 28
حوزههای تخصصی:
هدف: امروزه تحقیق بر روی کارکرد بادگیرها به عنوان سامانه غیرفعال در پهنه گرم وخشک مسکن روستایی کشور جهت برقراری شرایط آسایش حرارتی بسیار حائز اهمیت است. بادگیرها به عنوان یک عنصر اقلیمی در ساخت وسازهای جدید جایگاه پیشین خود را از دست داده اند و بومیان مناطق گرم وخشک به جای این گونه اندام ها به سیستم های سرمایشی متداول نظیر کولر آبی و گازی روی آورده اند. یکی از مظاهر معماری بومی در کشورمان در پهنه گرم وخشک، استان یزد است. هدف این پژوهش بررسی تأثیر بادگیر یک طرفه در تأمین آسایش حرارتی از طریق تهویه طبیعی در مسکن روستایی این استان است. روش پژوهش: در این پژوهش، ابتدا به روش کیفی به صورت توصیفی تحلیلی و سپس با مطالعات میدانی از الگوی مسکن روستایی این پهنه (روستای بُندُرآباد) به بررسی روش های استفاده از باد در تهویه طبیعی این پهنه با استفاده از اندام اقلیمی بادگیر پرداخته شد. متغیر وابسته پژوهش آسایش حرارتی و متغیر مستقل سرعت باد است. در ادامه با استفاده از نرم افزار های تحلیل دینامیک سیالاتی محاسباتی (CFD) به بررسی رابطه بین متغیرها پرداخته شده است که در نهایت به بررسی تأثیر حالت های مختلف بادگیر یعنی وضع موجود، افزایش ارتفاع پایه بادگیر به میزان دو متر و کاهش ارتفاع پایه بادگیر (دو متر) منجر شد. یافته ها: مطالعات نشان می دهد عملکرد بادگیر در حالت وضع موجود که در ارتفاع چهارمتری از کف بام قرار دارد و باد به صورت عمود بر دهانه بادگیر وارد می شود بهترین عملکرد را دارد و در حالت ارتفاع بیشتر با وجود این که سرعت جریان باد در فضای مورد بررسی بیشتر است، اما سرعت جریان باد در محدوده ای است که ایجاد جریان های نامنظم در فضای مذکور (تابستان نشین) ایجاد می کند. با بررسی حالت دیگر (ارتفاع کمتر بادگیر) در بررسی شبیه سازی ها مشاهده گردید که با کم شدن ارتفاع، سرعت باد در فضای تابستان نشین کاهش می یابد و عملکرد مورد قبولی را ندارد. یافته های پژوهش نشان می دهد که سایر اجزا در کالبد ساختمان در تکمیل فرآیند آسایش حرارتی مؤثر بوده و با حذف هر یک از آنها، فرآیند مذکور ناقص می ماند. نتیجه گیری: پیشنهاد می گردد در این نوع مسکن از ایجاد روزنه های بزرگ در دیوار اتاق های تابستانی خودداری گردد و به جای آن از دهانه های کوچک استفاده شود که نقش تکمیلی در فرآیند تهویه طبیعی را فراهم می سازند؛ زیرا ایجاد دهانه های بزرگ باعث کاهش فشار منفی در اتاق مورد بررسی شده و فرآیند آسایش حرارتی را مختل می سازد.
هنر و هوش مصنوعی از منظر رفتارگرایی و آزمون تورینگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جلوه هنر سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
77 - 88
حوزههای تخصصی:
در سال های اخیر هوش مصنوعی با ارائه امکانات، ابزارها و تکنیک های نوآورانه، تحولات چشمگیری را در حوزه هنر پدید آورده است. از اینرو، مانند هر فناوری دگرگون کننده دیگری، ادغام هوش مصنوعی در دنیای هنر و نقش غیر قابل انکار آن در خلق آثار هنری، سؤالات و ملاحظات متعددی را مطرح می کند که ممکن است تاکنون با دقت لازم مورد بررسی و ارزیابی قرار نگرفته باشند. از جمله مهمترین این پرسش ها به عملکرد هوش مصنوعی در خلق اثر هنری اصیل باز می گردد. به طور مشخص، این پرسش که آیا هوش مصنوعی می تواند آثاری همتراز آثار هنری انسان به وجود آورد؟ هوش مصنوعی با رفتارگرایی، به عنوان یکی از مهم ترین نظریه های فلسفه و روانشناسی، پیوند نزدیکی دارد. تاکید این نظریه بر عملکرد یا «رفتار قابل مشاهده» به عنوان کانون اصلی درک و تحلیل می باشد. از اینرو عملکرد هوش مصنوعی بر اساس این رویکرد در سطح رفتار مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. به این منظور در ابتدا به طور مختصر به رویکرد رفتارگرایی و ارتباط آن با هوش مصنوعی پرداخته خواهد شد. سپس آزمون تورینگ به عنوان یک آزمون محوری در زمینه هوش مصنوعی شرح داده خواهد شد. این آزمون معیاری رفتارگرایانه در جهت سنجش هوش و خلاقیت ماشین به دست می دهد. در بخش بعدی با نظر به معیار رفتارگرایانه آزمون تورینگ و ملاحظه عناصر اصلی آثار هنری اصیل، دو دسته از آثار هنری مورد سنجش قرار خواهند گرفت. این دو دسته شامل آثار تولید شده توسط هوش مصنوعی و آثار خلق شده توسط انسان می باشد. این بررسی زمینه مناسبی را برای ارزیابی عملکرد ماشین در مقایسه با انسان به دست خواهد داد. بنابر این روش پژوهش حاضر به این صورت است که با استفاده از منابع مختلف، داده هایی در ارتباط با آثار هنری حاصل از هوش مصنوعی جمع آوری و به شیوه ای کیفی توصیف می گردند. سپس این داده ها با عناصر موجود در آثار هنری انسان مقایسه می شوند و بر اساس معیار اصلی آزمون تورینگ مورد تحلیل قرار می گیرند. در نهایت این نتیجه حاصل می گردد که عملکرد هوش مصنوعی دست کم بر اساس معیارهای رفتارگرایانه یعنی از لحاظ رفتار مشاهده پذیر، می تواند منجر به پدید آمدن آثاری همتراز آثار هنری خلق شده توسط انسان شود.
کاخ استانداری خوزستان؛ تاریخ نگاری یک بنای معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات معماری ایران بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۵
63 - 78
حوزههای تخصصی:
کاخ استانداری خوزستان، براساس پرونده ثبتی اثر و روایت های رایج محلی، بنایی متعلق به عصر پهلوی اول است؛ اما سیمای موجود بنا با سبک رایج در کاخ های دوره پهلوی اول همخوانی چندانی ندارد و بنا را به اثری از عصر پهلوی دوم شبیه تر می سازد. در مقاله حاضر، این تناقض به بحث گذاشته و تلاش شده با استفاده از راهبرد پژوهش تاریخی، به تبیین سیر تحول و روشن ساختن ابعاد مغفول بنا اقدام شود. در این جست وجو علاوه بر بررسی بنا به مثابه شاهدی مادی، در شواهد متنی و اسناد موجود در آرشیوهایی چون مرکز اسناد ملی نیز جست وجویی هدفمند انجام گرفته و حاصل این جست وجوها به شکل گیری روایت تاریخی جامعی درباره بنا انجامیده که علاوه بر تبیین تاریخ ساخت و سیر تحولات بنا، علت تفاوت سبکی آن با سایر کاخ های هم دوره اش را نیز تبیین و اطلاعات تازه ای درباره این بنای کمترشناخته شده عرضه می کند. مطابق یافته های تحقیق حاضر، بنای کاخ استانداری خوزستان بی تردید در عصر پهلوی اول ساخته و مورد بهره برداری قرار گرفته است؛ اما در اواخر سال های 1320 و احتمالاً در پی برنامه توسعه عمرانی اول تصمیم به تعمیرات و تغییراتی در این بنا گرفته می شود. این تعمیرات که تا نیمه دهه 1330 به طول می انجامد، پای سه تن از معماران برجسته تاریخ معماری معاصر ایران، یعنی محسن فروغی، علی صادق و کیقباد ظفربختیار را به این پروژه باز کرد و سیمای کاخ و منظر پیرامون آن را به کل تغییر داد. باغ مجموعه از طرح مرسوم باغ های فرنگیِ رایج در اواخر قاجار-اوایل پهلوی به طرح چهارباغ ایرانی و کاخ نیز از کلاه فرنگی های مرسوم در این دوره به طرحی مدرن با اشاراتی به معماری ایرانی تغییر یافت. قاعدتاً موفقیت این تجربه در انتخابِ چند سال بعدِ فروغی برای عمارت کاخ تازه تأسیس نیاوران بی تأثیر نبود. نوسازی کاخ استانداری خوزستان علاوه بر جنبه های معماری، از سایر جنبه های فنی نیز حائز اهمیت است؛ به طوری که تأسیسات این کاخ هم تماماً با شیوه های مهندسی جدید نوسازی گردید. سیستم گرمایش کاخ را، که امروزه از بین رفته، شرکت بوتان و سیستم سرمایش آن را مهندس مهدی بازرگان، مهندس تأسیسات و فعال سیاسی مشهور معاصر، طراحی کردند.
عوامل اثرگذار بر معماری، شکل گیری و توزیع فضایی قلعه های سده های میانی دوران اسلامی بیجار گروس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات معماری ایران بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۵
211 - 235
حوزههای تخصصی:
یکی از چشم اندازهای مهم فرهنگ در محیط، معماری است. ویژگی های طبیعی و موقعیت جغرافیایی بیجار گروس در استان کردستان موجب آن شده است که در قرون میانی دوران اسلامی، پیروان فرقه اسماعیلی با توجه به شرایط محیطی و تلاش برای گسترش مذهب خود، دست به ساخت استحکامات دفاعی در این منطقه بزنند. در همین راستا تعداد پنج قلعه شناسایی شده است که پژوهش حاضر سعی در تبیین ویژگی های معماری، کارکرد آن ها و پی بردن به موقعیت معابر و پهنه ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک منطقه در دوران اسلامی (قرون 5 تا 9 ﻫ.ق) دارد. دژهای ازلحاظ معماری دارای قسمت های مختلف ازجمله برج، بارو، ارگ، مکتب خانه، دیوار دفاعی دوم، حوض انبار و... هستند و از مصالح بوم آورد مانند لاشه سنگ (قلوه سنگ و سنگ تراشیده) و ملاط گچ و در جاهای خاص آجر، خشت و ساروج در ساخت آن ها استفاده شده است. پلان قلعه ها از الگوی خاصی پیروی نمی کند. این دژها برای مقابله با تهاجمات انسانی، تأمین امنیت و تعیین مرزها شکل گرفته اند که شرایط محیطی همچون دسترسی آسان به آب، غلات و دورافتادگی از مراکز جمعیتی در انتخاب محل آن ها تأثیر داشته است. قلعه ها به آسانی با یکدیگر در ارتباط بوده اند. نتیجه پژوهش نشان می دهد یک الگوی خطی در توزیع فضایی قلاع منطقه دیده می شود که از شمال منطقه بیجار به جنوب شرقی کشیده شده و به عبارتی، یک مسیر از تخت سلیمان آذربایجان) به سمت دشت همدان را ترسیم می کند. دژهای شناسایی شده قابل مقایسه با قلاع برجای مانده از اسماعیلیان در مناطق قومس، قهستان و ارجان است.
اقتباس اپرای حیدربابایه سلام از منظومه حیدربابایه سلام استاد شهریار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات ایرانی منبعی بزرگ برای اقتباس و خلق آثار نمایشی به شمار می رود که یکی از آن ها منظومه «حیدربابایه سلام» شهریار است. این منظومه اخیراً به هنرهای نمایشی تأثیر گذاشته و اپرای حیدربابایه سلام با اقتباس از این شعر به اجرا درآمده است. در میان نظریه پردازان در خصوص اقتباس، لیندا هاچن را می توان نام برد که اقتباس را بازآفرینی آثار ادبی بر بنیاد یک اثر تجسمی یا برعکس آن می پندارد که خلاقیت بر آن دخیل است. یکی از شیوه های خلاقانه در آفرینش آثار هنری و ادبی، تصویرپردازی است که از آن به عنوان تصاویر ادبی (ذهنی) و تصاویر هنری (دیداری)، یاد می شود. این پژوهش با رویکرد توصیفی تحلیلی ابتدا سعی در تبیین تصویرگرایی منظومه «حیدربابایه سلام» دارد و سپس به مؤلفه های اقتباس شده از این منظومه که برای خلق تصاویر نمایشی استفاده گردیده، پرداخته است. با توجه به ابعاد تأثیرپذیری اپرای حیدربابایه سلام از این منظومه، این نتیجه حاصل گردیده است که نویسنده و کارگردان اپرای حیدربابایه سلام با تکیه بر منظومه «حیدربابایه سلام» استاد شهریار علاوه بر اینکه سعی در بازآفرینی و معرفی این شاهکار ادبی در قالب نمایش در سطح ملی و بین المللی داشته، همچنین در تلاش برای احیای گونه نمایشی اپرا بعد از انقلاب اسلامی با تأکید بر جنبه فرهنگ قومی بوده است.
تصاویر کودکان در نگاره های نسخه هفت اورنگ جامی محفوظ در مجموعه فریر، بر اساس نظریه پیش ساختگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴
33 - 48
حوزههای تخصصی:
پیش ساختگرایی نظریه ای ست که برمبنای آن، انسان از بدو لقاح، ازپیش ساخته شده است و تا هنگام تولد، صرفاً به جهت اندازه و ابعاد رشدمی کند. بدین شکل که در هنگام لقاح، انسانی کوچک و کاملاً شکل گرفته، در اسپرم یا تخمک وجود دارد. برمبنای این دیدگاه که طی قرون وسطی بر فضای فکری آن روزگار سیطره می یابد، کودکان به مثابه بزرگسالانی کوچک درنظر گرفته می شدند. اعتقاد به این نظریه، موجب گردید، در بسیاری از آثار نقاشی آن دوره، کودکان با اندامها و ویژگیهای افراد بالغ نمایش داده شوند. نشانه های باور به این اندیشه را می توان در آثار هنرمندان و نقاشان ایرانی نیز مشاهده نمود. یکی از این نمونه ها، نگاره های حاوی کودک در نسخه هفت اورنگ جامی محفوظ در مجموعه فریر است.نوشتار حاضر با رویکرد تاریخی و روش تحقیق توصیفی تحلیلی به انجام رسیده و شیوه گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای بوده است و بر آن است، به واکاوی نحوه تعمیم یافتگی نظریه پیش ساختگرایی در ترسیم تصاویر کودکان در نگاره های نسخه مصور هفت اورنگ محفوظ در مجموعه فریر بپردازد. بدین منظور، در این پژوهش، به این پرسش پاسخ داده می شود؛ چگونه نظریه پیش ساختگرایی در نسخه هفت اورنگ جامی، نمود یافته است؟ نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد، نمودیافتگی نظریه پیش ساختگرایی در این نگاره ها، در حالات چهره، البسه، موقعیت قرارگیری، ابعاد اندام شخصیت ها، ملموس است. کودکان در نگاره های این نسخه به گونه ای ترسیم شده اند، که نگاه به کودک، به مثابه انسان بزرگسال، مشهود می نماید.
کارکرد آستانه ها در سه فیلم اصغر فرهادی بر اساس نظریات باختین و کریستوا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله کارکرد آستانه ها در سه فیلم جدایی نادر از سیمین، گذشته و فروشنده، مورد توجه قرار گرفته است که با توجه به پژوهش های پیشین درباره سینمای فرهادی، رویکرد نوینی است. مفهوم آستانه در کرونوتوپ یا زمان-مکان داستان، توسط باختین وضع شده است و در نظریات ژولیا کریستوا بسط یافته است. هدف این مقاله آن است که بر اساس نظریات این دو متفکر و با تحلیل سه فیلم مذکور، وجوه مختلف آستانه ها در نظریات باختین و کریستوا، از جمله آستانه ها در روایت، آستانه های بدن، آشپزخانه به مثابه مهمانخانه، آستانه ها در میزانسن، دینامیک فقدان/ظهور سوژه، آستانه امر نشانیک/نمادین و پایان باز مکالمه، بررسی شود. در تحلیل اجتماعی روان کاوانه این سه فیلم مشخص شد کاربرد آستانه ها تمهید مؤثری در روایت، شخصیت پردازی و همراه کردن مخاطب بوده است. بیان چالش های اخلاقی شخصی در خلال روابط اجتماعی، خصیصه مهم سینمای فرهادی است، که با تکیه بر مفهوم آستانه باختینی و بسط این مفهوم در تحلیل اجتماعی/روانکاوانه ژولیا کریستوا، می توان آن را تبیین کرد. کریستوا در پی سقوط نظام های مفهومی در جامعه مدرن، هنر و روانکاوی را تنها امکان های تحلیل اجتماعی در عصر مدرن می داند و پژوهش حاضر نشان می دهد این سه اثر فرهادی، با تأکید بر مفهوم آستانه، امر اجتماعی را در بیان قصه های رنج شخصی در سینما بازنمایی کرده است.
جایگاه تطبیقی اسطوره ها در زندگی انبیای الهی و شخصیت های اساطیری شاهنامه با استناد بر دو نسخه قصص الانبیا و شاهنامه شاه طهماسبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۵۳
118 - 135
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی اسطوره های گذر از آب وآتش و اسطوره کودک رهاشده در زندگی انبیای الهی و شخصیت های اساطیری شاهنامه می پردازد. قسمت های اساطیری و پهلوانی شاهنامه مشحون از اساطیری کهن است که از باورهای اقوام قدیم ایرانی نشأت گرفته است و بازتاب این باورها و سنت ها، گاه در میان مردمان عصر حاضر هم دیده می شود. این اسطوره ها شامل شخصیت های اساطیری، باورها، اماکن، موجودات و ابزارهای اساطیری می باشند؛ آنچه در این پژوهش بدان پرداخته می شود، ذکر سه مورد از اساطیر شاهنامه است که مشابه آن ها را در زندگی انبیای اولوالعزم الهی نیز می بینیم و ما برآنیم کهن الگوی گذر از آب و آتش و پرواز به آسمان را در میان شخصیت های اساطیری شاهنامه چون فریدون، سیاوش و کاووس و وجوه مشترکش را در زندگی پیامبرانی چون حضرت موسی، ابراهیم و سلیمان علیهم السلام بررسی کنیم. روش تحقیق در این پژوهش کیفی و با استفاده از روش کتابخانه ای به بررسی متون مختلف می پردازد، همچنین برای تحلیل و تفسیر از رویکرد استدلالی بهره گرفته شده است. نتیجه اینکه بن مایه های اساطیری مشاهده شده در زندگی پیامبران الهی به داستان های اساطیری ایران ازجمله «شاهنامه فردوسی» راه یافته و می توان رد پای برخی از آیین های اساطیری مشابه ها را در زندگی پیامبران و شخصیت های اساطیری شاهنامه یافت.اهداف پژوهش:شناخت اسطوره گذر از آب و آتش و کودک رهاشده و نمونه های آن در زندگی پیامبران الهی.مقایسه اسطوره گذر از آب و آتش و کودک رهاشده در میان شخصیت های اساطیری شاهنامه و زندگی پیامبران.سؤالات پژوهش:جایگاه کلی اسطوره در میان شخصیت های اساطیری شاهنامه و پیامبران الهی چگونه بوده است؟وجوه مشترک اسطوره گذر از آب و آتش و پرواز به آسمان در میان شخصیت های اساطیری شاهنامه و پیامبران الهی به چه شکلی بوده است؟
بررسی کارکردهای مذهبی (آیینی) و سیاسی تخت جمشید در دوره هخامنشان با تکیه بر سبک معماری آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۵۳
540 - 559
حوزههای تخصصی:
نقش آیین های باستانی و مذهبی تخت جمشید به دلیل اینکه جزء پدیده های تأثیرگذار بود و در دوره هخامنشی پارسه نام داشت به عنوان پایتخت، در این پژوهش موردبررسی قرار می گیرد. صاحب نظران نظریه های متفاوتی درباره کارکرد اصلی تخت جمشید مطرح کرده اند. برخی این مجتمع را یک مجموعه سیاسی و اداری دانسته اند و گروهی نیز آن را تختگاهی آیینی و فقط یک معبد و پرستشگاه می دانند. آن چنان که از شواهد و مدارک به دست آمده، مانند سنگ نوشته های پارسی و الواح ایلامی می توان دید این است که تخت جمشید علاوه بر امور سیاسی و تشکیلات اداری، محل برگزاری تشریفات آیینی فراوانی ازجمله نوروز و مهرگان بوده است. به همین دلیل می توان بر فرضیه تختگاه آیینی پارسه تأکید بیشتری داشت و جنبه مرکزی اداری و سیاسی آن را کم اهمیت تر دانست، ولی نمی توان آن را فقط یک معبد و پرستشگاه مذهبی در نظر گرفت. روش ﺗﺤﻘیﻖ در این پژوهش ﺑﺎﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻫیﺖ ﻧﻈﺮی آن، تاریخی و به شیوه تبیینی ﺗﺤﻠیﻠی و در گردآوری اطلاعات از روش کتابخانه ای استفاده شده است.اهداف پژوهش:بیان تأثیرگذاری عوامل مؤثر بر انتخاب تخت جمشید به عنوان پایتخت و نقش آن در توسعه و گسترش دولت هخامنشی.بررسی کارکردهای مذهبی و آیینی تخت جمشید با تکیه بر سبک معماری آن.سؤالات پژوهش:چه عواملی مؤثر بر انتخاب تخت جمشید به عنوان پایتخت مؤثر بودند؟کارکردهای مذهبی و آیینی تخت جمشید و بازتاب آن ها در سبک معماری آن چگونه بود؟
مقدمه ای بر پیوندهای فرهنگی-اجتماعی شمال باختری و جنوب خاوری فلات ایرانِ دوران مفرغ ؛ مطالعه موردی سفالینه های منقوش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنر و تمدن شرق سال ۱۲ بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۳
52 - 67
حوزههای تخصصی:
چگونگی پیوندها و تشابهات فرهنگی-اجتماعی مردمان پهنه های گوناگون فلات ایرانِ پیش ازتاریخِ پایانی، از مسائل مهم باستان شناسی ایران است. با وجود شرایط اقلیمی متفاوت ، فاصله جغرافیایی و هم جوارنبودن مناطق شمال باختری و جنوب خاوری ایران با یکدیگر ، براساس شواهد باستان شناختی و نقاشی های رنگی روی سفالینه ها، همگونی ها و شباهت های قابل توجهی در نقش مایه ها دیده می شود و بنابراین با این پرسش مواجه می شویم که علت این تشابهات چیست و زمینه های فرهنگی-اجتماعی بروز این تشابهات علی رغم بُعد جغرافیایی و ناهمگونی اقلیمی چه بوده است؟ در پاسخ بدین پرسش، فرضیه پیشنهادی این پژوهش این است که علی رغم نظریه «موزاییک اقوام و اقالیم» حسن طلایی که ناهمگونی اقلیمی و مَسافات بعید جغرافیایی در فلات ایران را سد و مانع هم گرایی فرهنگی در ایرانِ روزگارانِ پیش ازتاریخ می دانست، این تشابهات را می توان در چهارچوب نظریه «جامعه بزرگ شرق» شاپور رواسانی و «ساختارگرایی فرهنگی» لِوی اشتروس تبیین کرد. طبقه بندی نقش مایه ها ، اساس روش شناختی این پژوهش را تشکیل می دهد؛ نقوشِ روی سفالینه ها -براساس توصیف و دسته بندی گونه شناختی نقش مایه ها و گاه نگاری نسبی آن ها- به تفکیک مناطق طبقه بندی و درنهایت با هم مقایسه شده و وجوه اشتراک آن ها بررسی شده است . لازم به ذکر است که در این پژوهش، بافتار باستان شناختی (کانتکست) و نیز گونه شناسی فرم و شکل سفالینه ها بحث نشده است. همانندیِ نقش مایه های سنت سفالگری دوران مفرغ در سرزمین های شمال باختری و جنوب خاوری فلات ایران، براساس نظریه جامعه بزرگ شرق رواسانی، بر وجود هم گرایی فرهنگی در دو جغرافیای متفاوت دلالت دارد که این هم گرایی در بستر نظریه مردم شناختی ساختارگرایی لِوی اشتروس تفسیرپذیر است.
بررسی تأثیر نقاشی نگارگری ایرانی بر نگارگری معاصر پاکستان (2021- 1947م)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۹
39 - 61
حوزههای تخصصی:
با حضور هنرمندان ایرانی در دربار حاکمان گورکانی مغول در شبه قاره از سال 1549م، شکل جدیدی از هنر نگارگری مغولی، با ترکیب دو سبک هندو فارسی، ایجاد شد که آثار قابل توجهی از آن بر جامانده است. پژوهش حاضر به بررسی تاثیر نقاشی های نگارگری ایرانی بر نگارگری پاکستان (2021-1947) می پردازد. هنرمندان پاکستانی پس از استقلال پاکستان و هند در سال 1947م، بنا به دلایل سیاسی در پی ایجاد شکل هنری جدیدی بودند که تأثیرات کمی از هنر هند در آن نمایان باشد. به این ترتیب تلاش هنرمندان پاکستانی برای رسیدن به استقلال هنری، با تاثیر پذیری از هنر مسلمانان هند و ایران در دوران گورکانیان همراه شد و از این طریق زمینه هویت هنری مستقلی برای خود ایجاد نمود. به همین دلیل، با مطالعه آثار نگارگری در پاکستان، می توان تاثیر هنر نگارگری ایرانی را در دوره های مختلف بر نگارگری پاکستانی به وضوح مشاهده کرد. هدف از این پژوهش نیز شناسایی و درک عمیق و غنای تأثیر نگارگری ایرانی بر نگارگری پاکستان و مطالعه عناصر هنری در نگارگری آن هاست، بنابراین مساله تحقیق بر این امر استوار بوده و تمرکز سؤالات بر این است که: چه عناصری از سبک ایرانی در هنر نگارگری جدید پاکستان وجود دارد؟ شیوه بازنمایی این عناصر در آثار نگارگری پاکستان چگونه است؟ نگارگری های پاکستان ازلحاظ بیان موضوع، متأثر از نگارگری های ایرانی هستند ؟روش تحقیق در این پژوهش, روش توصیفی –تجلیلی و جمع آوری روشی توصیفی تحلیلی با مراجعه به اسناد و منابع کتابخانه ای و مصاحبه میدانی با هنرمندان نگارگر معاصر پاکستانی و در کنار بازنمایی منتخبی از آثار نگارگری پاکستانی؛ تأثیر شگرف سبک ایرانی بر آثار پاکستانی به خصوص هنر جدید نگارگری پاکستان امروزی نمایان شد؛ نتایج حاکی از آن است که تاثیر نگارگری ایرانی بیشتر در جنبه های صوری و بیان بصری آشکار است ولی در جنبه های بیان موضوع اختلافات قابل توجهی وجود دارد، همچنین قابل ذکر است که اگرچه با گذشت زمان این تأثیر با کاستی و تغییرات مختلفی همراه بوده اما به طور کامل از بین نرفته است.
هنر و رسانه در عصر پسا حقیقت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ شماره ۱۳۱
55 - 66
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: در سال 2016، پساحقیقت به عنوان کلمه سال توسط انجمن فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد انتخاب شد. در دوران پساحقیقت در سال 2016، شکاف بین واقعیت و حقیقت شروع به شکل گیری فضایی توأم با حقایق جایگزینی کرد. هنر در این فضا خروجی دیگری است که به مثابه توسعه یک رسانه تصویری همه جانبه، برای برانگیختن یک تجربه فوری یا معتبر فراتر از مرزهای بازنمایی، وارد بازی سیاسی شده و حقایق جایگزین را در خدمت مخاطب قرار داده است تا حقایق فراتر از مرزهای سنت را دریابند. سؤالات پژوهش به شرح زیرمی باشد:ماهیت پساحقیقت چیست؟ و هنر در این دنیای پساحقیقت چطور عمل می کند؟هدف پژوهش: هدف این پژوهش شناخت ماهیت دوران پساحقیقت و بررسی عملکرد هنر با توجه به ماهیت پیچیده دوران پساحقیقت است.روش پژوهش: روش پژوهش، کیفی به شیوه توصیفی- تحلیلی است. ابزار گردآوری اطلاعات فیش، مشاهده و ابزار پویشگری نوین است.نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان می دهد، عصر پساحقیقت، زمانی است که عرصه هنر به مقوله ای انتقادی تبدیل می شود. عرصه هنر روابط فضایی را بررسی می کند که مخاطب را در مرکز یک بازی حسی قرار می دهد و ایده ای می شود که پویایی غوطه ور شدن در حقایق جایگزین را بررسی می کند. غوطه وری بی زمان است و این بی زمانی در حال پالایش مرزهای سنتی بین مخاطب، رسانه و شخصیت هنرمند است.
تعامل توسعه و حفاظت، راهبرد حفاظت پایدار در محوطه های تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
محوطه های تاریخی و سایت های باستان شناسی از طرفی متاثر از تغییرات و مداخلات ناشی از توسعه های بی ضابطه و از طرفی با حفاظت صرف، بدون ارائه راهکارهای عملیِ تدوام حیات، در معرض پدیده های مخرب هستند. ایجاد تعامل سازنده ما بین توسعه و حفاظت در محوطه های تاریخی، بخصوص محوطه هایی که در مجاورت و یا در فاصله نزدیکی از جوامع محلی واقع شده اند، شرایط را برای حفاظت دائم این میراث و ارتقا کیفیت زندگی جوامع محلی پیرامون فراهم خواهد کرد. این پژوهش تلاش برای تبیین جایگاه حفاظت و توسعه در محوطه های تاریخی و چگونگی رابطه آن ها دارد که درصورت پاسخگویی به پرسش های زیر حاصل خواهد شد. چگونه می توان رابطه ای مکمل میان حفاظت و توسعه در محوطه های تاریخی برقرار کرد؟ چگونه توسعه پایدار می تواند به عنوان ابزاری موثر در حفاظت از محوطه های تاریخی عمل کند؟ این تحقیق با رویکرد کیفی و راهبرد تفسیری-تاریخی، بر اساس مطالعات و تحقیق پیرامون نظریات، منشورها و کنوانسیون ها در زمینه حفاظت، توسعه و محوطه های تاریخی انجام شده است؛ و با مد نظر قراردادن رابطه حفاظت و توسعه در محوطه های تاریخی، سعی بر اثباتِ امکانِ سوق دادنِ رویکرد حفاظت صرف یا توسعه یک جانبه، به حفاظت و توسعه پایدار به صورت توامان دارد، که با ارتباط مناسب و پیشبرد همزمان آن ها در یک راستا با هدفی مشترک، و با مدیریت دقیق تغییرات، محقق خواهد شد؛ که با پررنگ شدنِ نقش جوامع محلی در حفاظت از محوطه های تاریخی، توسعه پایدار محوطه و جامعه محلی از طریق مدیریت دقیق و یکپارچه و توسعه گردشگری خلاق، رقم خواهد خورد، و بدین صورت حفاظت از محوطه تاریخی به امری تداومی تبدیل خواهد شد.
نقش مدیریت شهری در افزایش کیفیت نگهداشت بناهای تاریخی
حوزههای تخصصی:
در دنیای امروز، مدیریت شهری فراتر از وظایف سنتی خود عمل می کند و به عنوان یک مسئولیت استراتژیک با پیامدهای عملیاتی متعدد، با حوزه های قدرت، سیاست، اجتماع و اقتصاد شهری تعاملات ناگسستنی برقرار می سازد. در این راستا، حفظ و نگهداری میراث فرهنگی، به ویژه بناهای تاریخی، به عنوان هویت ساز و معرف فرهنگ و تمدن، نقشی کلیدی در توسعه پایدار شهری ایفا می کند. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش مدیریت شهری در ارتقای کیفیت نگهداری بناهای تاریخی در کلانشهر تهران به انجام رسید. این پژوهش از نوع همبستگی بوده و با گردآوری اطلاعات از 373 نفر از کارکنان و مدیران شهرداری تهران، به بررسی رابطه بین متغیرهای مرتبط با مدیریت شهری و کیفیت نگهداری بناهای تاریخی پرداخته است. داده ها با استفاده از پرسشنامه جمع آوری و با روش معادلات ساختاری و نرم افزار SmartPLS تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که بین متغیرهای شهرداری، شورای شهر، اتاق بازرگانی و سایر ارگان ها با کیفیت نگهداری بناهای تاریخی، همبستگی معنی داری وجود دارد. این یافته ها حاکی از آن است که مدیریت شهری در سطوح مختلف سازمانی و در تعامل با سایر ذینفعان، نقشی کلیدی در ارتقای کیفیت نگهداری این میراث ارزشمند ایفا می کند مدیریت شهری در حفظ و ارتقای کیفیت بناهای تاریخی به عنوان نماد هویت و فرهنگ شهری، نقشی اساسی بر عهده دارد. یافته های این پژوهش نشان می دهد که تعامل سازنده بین سطوح مختلف سازمانی شهرداری، شورای شهر، اتاق بازرگانی و سایر ذینفعان، در کنار برنامه ریزی و اجرای سیاست های کارآمد، می تواند به ارتقای کیفیت نگهداری بناهای تاریخی و حفظ این میراث ارزشمند برای نسل های آینده کمک کند.
اولویت بندی مؤلفه های بازآفرینی فضاهای شهری (نمونه مطالعاتی: مسجد میدان شهر بناب)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هویت شهر سال ۱۸ بهار ۱۴۰۳ شماره ۵۷
101 - 114
حوزههای تخصصی:
مسجد تاریخی میدان بناب به عنوان یک بافت تاریخی ارزشمند دارای مسائل و مشکلاتی شده است. پژوهش حاضر با هدف شناسایی و اولویت بندی مؤلفه های بازآفرینی فضاهای شهری، مسجد میدان شهر بناب از دیدگاه خبرگان انجام گرفته است و از نظر هدف کاربردی و از نظر روش شناسی به شیوه کیفی-کمی انجام شده است. در بخش کیفی اطلاعات از طریق مصاحبه با 40 نفر خبره که به شکل هدفمند انتخاب شده بودند و هفت معیار کالبدی-فضایی، حرکت-دسترسی، کاربری-فعالیت، اجتماعی-فرهنگی، اقتصادی، زیست محیطی و منظرشهری شناسایی شد. در بخش کمی با استفاده از روش MARCOS و وزن معیارها محاسبه شده است. براساس نتایج مؤلفه کالبدی -فضایی (722/0)، بیشترین تأثیر و مؤلفه حرکت – دسترسی ( 579/0) کمترین تأثیر را در بازآفرینی فضاهای شهری، مسجد میدان بناب داشته اند و در نهایت پیشنهاد می شود جهت بازآفرینی فضاهای شهری، مسجد میدان بناب به 7 معیار به دست آمده در این تحقیق بالاخص مؤلفه های کالبدی -فضایی نگاه ویژه ای داشت.