بدون شک عبرت دهی یکی از روش های تربیتی است که همه پیامبران(ع) به طور عام، و پیامبر اسلام(ص) به طور خاص، آن را برای هدایت و تربیت انسان ها به کار برده اند. و شاهد این مدعا تعالیم قرآن کریم است، چرا که در جای جای این کتاب آسمانی از موضوعاتی چون تاریخ اقوام و ملل و سرنوشت آن ها، و شگفتی های خلقت و سایر امور سخن به میان آمده و بر وجود عبرت در آن ها تصریح شده است و حتی در مواردی بر گرفتن عبرت امر کرده است که این را می توان به روش عبرت دهی قرآن کریم تعبیر کرد. بررسی ابعاد مختلف این روش از نگاه قرآن کریم، امری است که این مقاله در پی آن است. آنچه در این نوشتار می آید عبارت است از: ماهیت عبرت و مفهوم شناسی آن در قرآن، مقومات عبرت، تعریف روش عبرت دهی، مبانی عبرت، شرایط اثر گذاری عبرت، موضوعات عبرت آموز، و درنهایت، شیوه های عبرت دهی. مقاله سعی کرده است در محدوده آیات قرآن و تفاسیر مربوطه به بررسی این امور بپردازد.
در این نوشتار بر آن شدیم تا از اندیشه، انگیزه، بینش، گرایش و جنبش عرفانى استاد مطهرى و قرآنشناسى و قرآنپژوهى آن استاد متفکر با تبیین روش تفسیرى استاد و رویکرد و رهیافت عرفانى او به قرآن و معارف قرآن و معارف قرآنى، مطالبى را فرا روى اهل فکر و پژوهش قرار دهیم، تا حداقل چند نکته تبیین گردد: الف) قرآن منبع زلال، غنى و قویم عرفان اصیل، کارآمد، کمالزا، تعهدآفرین و حرارتزا و مسؤولیتبخش است. ب) معرفت عرفانى قرآن و سلوک معنوى و باطنى قرآن از سنخ و هویت و سرشتى ویژه و در عین حال جامع، جاودان و جهانى است که با فطرت همه آدمیان همگرایى و سازگارى داشته بلکه جز آن نیست. ج) از دیدگاه استاد مطهرى بایسته و شایسته است با عنایت به مقتضیات زمان، شرایط فرهنگى ـ ایدئولوژیکى خاص به دوباره نگرى و بازشناسى عرفان و آسیبشناسى و آسیب درمانى عرفان و تفکر و رفتار عرفانى بپردازیم تا عرفان ناب یا سلوک محمّدى صلىاللهعلیهوآله و عرفان علوى حاصل گردد و عرفان و عارفان در تأسیس و توسعه جامعه نورانى و عدالت محور و مدینه فاضله اسلامى نقش برجسته ایفا نمایند و...
مسئله بداء که از ویژگیهای تفکر شیعی و متأثر از نصوص دینی است به معنای نسخ در امور تکوینی است. این مفهوم در مورد خدا و انسان به کار میرود. بر این مبنا که موجودات جهان هستی به دو دسته مادی و مجرد تقسیم میشوند. مجردات تحت تأثیر علل مختلف و تغییر و تحول قرار نمیگیرند، امّا موجودات مادی دائماً دستخوش تغییر و تحول و جانشین شدن سلسله علتها به جای یکدیگر قرار میگیرند، بنابراین محدوده بداء مختص این مرحله میباشد. البته نه به این معنا که نظام هستی از ثبات برخوردار نباشد زیرا نظام ماده خود تجلی عالم مثال و عالم عقل است و در آن عوالم از ثبات بر خوردار است. پس وقوع مسئله بداء در مورد خداوند به معنای تغییر و تحول در علم خداوند یا به معنای تبدیل علم خداوند به جهل چنان که منکرین بداء معتقدند هم نیست.