فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۴۱ تا ۱٬۳۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۲۶)
185-209
حوزههای تخصصی:
بنا به ماینونگ گراییِ وجهیِ پریست، متناظر با مطلقاً هر شرطِ قابل بیان که روی خاصیت ها گذاشته شود، می توان شیئی سرِشت که آن شرط را، حال در جهانِ واقع یا در جهانی دیگر، برآورده کند. تعهد به چنین نسخه ی نامقیدی از اصل سرشتار (اصل فراگیر)، ماینونگ گرایانِ رقیب را به پارادکس کلارک مبتلا می کند. نشان می دهیم که نشتِ میان جهانیِ اطلاعات در نظام پریست می تواند مشکلات مشابهی بیافریند. سپس با کاربست ظرفیت های معناشناختیِ هیچ گرا، راهکاری برای حصول نشتِ میان جهانیِ اطلاعات پیش می نهیم که فراتر از تناقض، به بی مایگی منجر می شود. پریست ناگزیر است اصل سرشتار را مقید کند. بنا به ماینونگ گراییِ وجهیِ پریست، متناظر با مطلقاً هر شرطِ قابل بیان که روی خاصیت ها گذاشته شود، می توان شیئی سرِشت که آن شرط را، حال در جهانِ واقع یا در جهانی دیگر، برآورده کند. تعهد به چنین نسخه ی نامقیدی از اصل سرشتار (اصل فراگیر)، ماینونگ گرایانِ رقیب را به پارادکس کلارک مبتلا می کند. نشان می دهیم که نشتِ میان جهانیِ اطلاعات در نظام پریست می تواند مشکلات مشابهی بیافریند. سپس با کاربست ظرفیت های معناشناختیِ هیچ گرا، راهکاری برای حصول نشتِ میان جهانیِ اطلاعات پیش می نهیم که فراتر از تناقض، به بی مایگی منجر می شود. پریست ناگزیر است اصل سرشتار را مقید کند.
برهان عینیت ذهن و ذهنی بر اتحاد عاقل و معقول(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۱ شماره ۹۲
191 - 212
حوزههای تخصصی:
حکیم سبزواری در فضای حکمت متعالیه و با مبانی مسلّم متعالی و گذر از چارچوب مماشات با مبانی فلاسفه پیشین، به اقامه براهینی در اثبات اتحاد عقل و عاقل همت گماشته است. برخی مبادی این براهین در پوسته و ظاهر، نه در مغز و محتوا، همان مبادی حکمای پیشین است. از جمله این براهین، تکیه بر عینیت ذهن و ذهنی است. این برهان بر مبانی مسلّم و متقن حکمت متعالیه مبتنی است. از جمله این مبانی است: شناخت دقیق ذهن و رابطه وجودی آن با ذهنیات، نیز چیستی و هویت علم و رابطه نفس و قوا که همه از مبانی خاص حکمت متعالیه است. این برهان در گام اول به عنوان تأییدیه ای بر اتحاد عاقل و معقول مطرح شده است زیرا به نظر می رسد از تشبیه رابطه ذهن و ذهنی با رابطه خارج و خارجی و تمثیل آن دو به یکدیگر کمک می گیرد. اما در گام واپسین، استناد به مبانی ویژه حکمت متعالیه و فضای حاکم بر آن، به قوت خود می گراید و به عنوان برهان مطرح می گردد و شائبه تشبیه و تمثیل ذهن به خارج را می زداید، از این منظر که ذهن از مراتب خارج است و رابطه خارج و خارجی بر همه مراتب عین حاکم است.
بررسی انتقادی مؤلفه های انفسی و آفاقی نظریه معنای زندگی تدئوس متز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تدئوس متز با ارائه نظریه ای غیرنتیجه گرایانه در معنای زندگی کوشیده است تا تبیین جامعی از معناداری زندگی بیشتر انسان ها ارائه دهد. نظریه وی بر سه مؤلفه استوار است: (1) مؤلفه انفسی، یعنی «گرایش مثبت ساحت عقلانی» انسان ها به ارزش های آفاقی؛ (2) مؤلفه آفاقی، یعنی ارزش های برخاسته از خوبی، حقیقت و زیبایی به عنوان بسترهای معنابخش؛ و (3) ارائه راه های تشخیص ارزش های آفاقی معنابخش. در این مقاله، با روش تحلیلی-انتقادی، ابتدا نظریه متز و مؤلفه های آن تبیین خواهد شد. سپس مهم ترین انتقادات به دو مؤلفه انفسی و آفاقی نظریه متز ارائه می شود که این انتقادها از این قرارند: (1) دفاع از معنابخشی نگاه نتیجه گرایانه به معنای زندگی، (2) ناسازگاری نظریه متز با شهود انسان ها، (3) عدم توجه آن به نقش جنبه های عاطفی در معناداری زندگی، (4) معنابخشی برخی شروط ضروری، (5) تردید در معنابخشی شروط اساسی، (6) ناتوانی شروط اساسی از تبیین معناداری برخی کارهای هنری، و (7) عدم توجه به معناداری کنش های ربات های هوشمند. در ادامه نشان داده می شود که اگرچه متز توانسته به بسیاری از انتقادات پاسخ دهد، ولی به معناداری کنش های ربات های هوشمند توجه نکرده است. اگر بتوان توان محاسباتی در ربات های هوشمند را از قابلیت های ساحت عقلانی انسان شمرد، می توان حدی از ساحت عقلانی را در آن ها پذیرفت و بدون نیاز به فرارفتن از ساحت حیوانی از معناداری کنش های ربات های هوشمند نیز دفاع کرد.
رابطه منطقی معجزه با صدق گفتار آورنده آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۰۳
149 - 178
حوزههای تخصصی:
موضوع این مقاله یکی از مسائل پرپیشینه و ریشه دار کلامی و قرآنی است و آن «رابطه معجزه با صدق ادعای آورنده معجزه» است و اینکه چگونه مثلاً انداختن عصا و تبدیل آن به افعی، دلیل بر حقانیت قول آورنده و رسالت او از جانب خداست و به اصطلاح چه رابطه ای بین یک عمل تکوینی و نبوت که یک منصب معنوی است، وجود دارد. ما در این مقاله در صددیم دلالت آن را به صورت برهانی ثابت کنیم. دلایلی برای اثبات این مدّعی مطرح شده است؛ مانند قول مشهور «قبح اغراءِ به جهل» و بیان علامه طباطبایی با قاعده فلسفی «حکم الامثال فی ما یجوز». دلالت معجزه بر صدق مدعی دلالت لفظی نیست. به تبع دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی مورد بحث ما نیست؛ بلکه دلالت آن عقلی و به صورت برهان لمّی است؛ زیرا با درنظرگرفتن صفات خدا مانند حکیم بودن و اینکه وجود او منزه از قبیح است، و از آنجا که این مسائل جنبه علّی و معلولی دارد، درنهایت به لازم آن پی می بریم؛ یعنی درواقع آوررنده این معجزات در ادعای خود راستگوست و لازمه صفات جمال و جلال خداوند اقتضا می کند که در ادعای خود راستگو باشد. خدا هرگز چنین قدرت فوق العاده ای را به فردِ دروغگو نمی دهد و اگر هم بر فرض ممکن، فردی صاحب چنین قدرتی شد، بر خدا لازم است، مانع گمراهی بندگان شود. بیان دوم اینکه رخداد معجزه به عنوان یک خارق عادت و ادعاى ارتباط با عالم بالا به عنوان خرق عادت دوم، مطرح شده اند و هر دو مماثل یکدیگر می باشند. اگر اولى را پذیرفتیم، دومى (ادعاى نزول وحى) نیز به جهت قاعده «حکم الأمثال فى ما یجوز وما لا یجوز واحد» بالضروره پذیرفته مى شود. قول کسانی که معتقدند معجزه برای اقناع عوام الناس است و آن را حرکتی فریبکارانه تلقی می کنند، با اثبات نظریه نخست، شأن و جایگاه معجزه را به بالاترین درجه خود که مرتبه منطق و عقل است، ارتقا داده ایم. اگر ما دلالت معجزه را برهانی ندانیم، درواقع بر یکی از مهم ترین و اساسی ترین مسئله اعتقادی خود برهان اقامه نکرده ایم.
نقد دلیل خودمتناقض بودن خدا در بیان مایکل مارتین جهت معقول سازی الحاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۵۰)
1 - 26
حوزههای تخصصی:
خداباوری و الحاد دوسویه همیشه در تقابل جریان تاریخ بشر، در پاسخ به منشأ هستی و وجود هستند که بحث های فراوانی در خصوص گفتمان، ادله، شواهد و لوازم آنها شده است. یکی از نقدهای آتئیست ها بر خداباوران این است که وجود خداوند و قبول آن با صفاتی که در ادیان بیان می شود، امری خودمتناقض بوده و در صورت تصور درست، پذیرفته نخواهد شد. مایکل مارتین، ملحد و فیلسوف عصر حاضر، صفاتی چون عالم مطلق بودن و خیر مطلق بودن خدا را سبب تناقض و انکار وجود خدا دانسته و سعی کرده است تا الحاد را از این طریق معقول جلوه دهد. نوشتار حاضر با روش توصیفی-تحلیلی درصدد بررسی انتقادی این گفتار مارتین و نشان دادن ضعف های این رویکرد در محدود دانستن عالم هستی به ماده و جسمانیت و قیاس خداوند به انسان در شیوه حصولی کسب علوم است و حال آنکه علم حضوری خدا که بالاترین مرتبه علم است، خدا را از انواع دیگر علوم بشری بی نیاز می کند. خطای مارتین نگاه انسان انگارانه به خدا و نیز عدم فهم درست از عالم مطلق است و وی نباید با تقسیمی غیرفلسفی از علم به قضاوت درباره علم الهی می پرداخت.
معناشناسی الهیات عملی بر مبنای متافیزیک عمل در اندیشه علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معناشناسی الهیات عملی متوقف است بر انگاره عمل و نسبت آن با الهیات. متافیزیکِ عمل به بررسی شأن هستی شناختی عمل، جایگاه آن در میان سایر امور و نسبت آن با سایر اشیاء می پردازد. با نگاهی منظومه وار به آثار علامه طباطبائی، می توان دیدگاه ویژه ای در باب متافیزیک عمل از آن استخراج کرد. از نظر طباطبائی، عمل -به مثابه یک هویت خارجی- نوعی حرکت است، حرکتی که دارای یک سلسله مبادی در درون آدمی است. مشخصه عامل مختار این است که با وساطتِ افکاری برساخته (امور اعتباری) عمل می کند. حرکت انسان چیزی بر اشیای بیرونی نمی افزاید، بلکه صرفاً نحوه نسبتِ انسانِ بدن مند با بیرون از خود را تغییر می دهد. هر تغییری در جهان به تغییرات دیگر و در نتیجه به تغییر وضع جهان می انجامد. پس انسان جهان را از طریق افکار برساخته تغییر می دهد. هر آن چیزی که از سنخ اندیشه است و می خواهد به گونه ای به ساحت کنش آدمی وارد شود باید از معبر امور اعتباری گذر کند. روشن است که الهیات در وهله اول ساحتی نظری و مربوط به حوزه باورها است. مسئله این است که الهیات چگونه وارد این معبر می شود، چگونه مبنا و مبدأ عمل واقع می گردد، و به دیگر سخن چگونه مبدأ تغییر جهان می گردد، و چه مزیتی بر سایر مبادیِ نظری عمل دارد. به باور طباطبائی دین ترجیحات همسو با هستی و آفرینش را به انسان گوشزد می کند. بر این اساس می توان به معناشناسی الهیات عملی رسید: الهیات عملی دانشِ تبیین و توجیه نحوه ترجح مبدأ الهیاتیِ عمل در شکل گیری کنش های فردی و اجتماعی آدمی است. آدمی مادامی که عملی را راجح نیابد دست به انتخاب آن نمی زند. دنیای جدید انسان را به ترجیحات گوناگونی دعوت می کند، و الهیات عملی در این میان می تواند نقش سرنوشت سازی داشته باشد، بدین صورت که نشان دهد چگونه عمل دینی، قطع نظر از تکلیف بودنش، با وضع بشر هماهنگ است.
خوانش بینامتنی دیالوگیسم باختین بر اساس دیالکتیک هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
362 - 388
حوزههای تخصصی:
با وجود این که اندیشه باختین و هگل در نظر اول ارتباط چندان روشنی با یکدیگر ندارند و به خصوص که باختین در اظهارنظرهای صریح خود منتقد هگل و روش دیالکتیکی اوست، اما می توان بر اساس اصول خود باختین خوانشی بینامتنی از متون باختین داشت و دیالوگیسم او را که در حکم چهارچوب اندیشه اوست بر اساس دیالکتیک هگل خوانش کرد. این خوانش بینامتنی از سه بخش تشکیل شده: در بخش نخست وضعیت های دیالکتیکی که عبارت اند از «وضعیت در – خود»، «وضعیت برای – خود» و «وضعیت در – خود و برای – خود»، در دیالوگیسم باختین شناسایی می شوند. بخش دوم به بازبینی دیالوگیسم باختین با کمک مفاهیم منطقی «کل، جزء و فرد» از فلسفه هگل، اختصاص داده شده است. در بخش سوم نیز ادعای باختین مبنی بر مونولوگی بودن دیالکتیک هگل بررسی و رد می شود. در نتیجه این خوانش بینامتنی از دیالوگیسم باختین هر چند گفت وگوی پنهان او با هگل آشکار می شود اما این گفت وگو هنوز به معنای تطابق صددرصدی اندیشه او با هگل نیست.
خدا و تصادف تکاملی؛ ناساز یا همساز؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۲)
347 - 370
حوزههای تخصصی:
از دعاوی مهم طبیعت گرایان تکاملی و سردمداران الحاد جدید، ناسازی نظریه تکامل با نقش هدایت گرانه الهی در فرایند پیدایش حیات و تنوعات زیستی و پایان علمی نظریه فرگشتی برای خداباوری است. دستاویز اساسی این گروه مسئله شانس یا تصادف، و جایگاه آن در فرایند تطورات زیستی است. مقاله پیش رو بر آن است تا فارغ از درستی یا نادرستی اصل نظریه تکامل، با کاوش در معنا و کاربردهای متعدد مفهوم تصادف در زیست شناسی، نسبت منطقی آن با نقش آفرینی خداوند در این زمینه را بررسی کند. روش تحقیق در مقام گردآوری اسنادی و کتابخانه ای و در مقام داوری عقلی تحلیلی است. ماحصل تحقیق این است که هیچ یک از کاربردهای رایج واژه شانس و تصادف در زیست شناسی و به طور خاص در نظریه تکامل، تعارضی با نقش آفرینی خدا در آن ندارد و آنچه می تواند چنین تعارضی را پدید آورد، مفهوم فلسفی تصادف است. همچنین برخی نگره های حداکثری در تبیین تصادف فرگشتی که هیچ گونه پشتوانه علمی هم ندارد، تنها می تواند به محدودیت نقش خدا در این زمینه، نه انکار کامل آن، دلالت کند.
رابطه انسان و اهوره مزدا در شکل گیری اخلاق دینی براساس نظریه کارکردگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۲)
371 - 388
حوزههای تخصصی:
در همه ادیان شخصیتی محوری و اسطوره ای وجود دارد. مطابق با نظریه کارکردگرایی، اسطوره رابطه ای با جامعه برقرار می کند که در ابعاد مختلف زندگی افراد جامعه تأثیرگذار است. اخلاق دینی، عبادات، آیین ها و سنت های فرهنگی و اجتماعی براساس وجود او شکل می گیرد و رابطه ای متقابل بین اسطوره و انسان برقرار می شود. این پژوهش با هدف بررسی و تحلیل اسطوره اهوره مزدا و نقش او در شکل گیری اخلاق دینی زرتشتی و تحلیل رابطه بین انسان و اهوره مزدا براساس نظریه کارکردگرایی انجام گرفته است. اهمیت مطالعه و پژوهش در خصوص اسطوره اهوره مزدا و رابطه آن با انسان براساس نظریه کارکردگرایی این است که اسطوره اهوره مزدا در زندگی دینی، اجتماعی و فردی زرتشتیان کارکردی هویت ساز دارد. طبق جهان بینی زرتشتی و همکاری انسان با اهوره مزدا سه نوع رابطه وجودشناختی، معرفت شناختی و فرجام شناختی بین انسان و اهوره مزدا شکل می گیرد. پرسش این است که کارکرد و نقش اسطوره اهوره مزدا در زندگی اجتماعی، دینی و فردی زرتشتیان چیست و نظریه کارکردگرایی چگونه می تواند این نقش را بررسی و تبیین کند؟ این مقاله با استفاده از روش توصیفی_تحلیلی و بر پایه منابع کتابخانه ای و نوع تاریخی به بررسی و تحلیل رابطه انسان و اهورامزدا براساس نظریه کارکردگرایی پرداخته است. برخی یافته های پژوهش بیانگر این است که اسطوره ها نمی توانند به آیین ها تبدیل شوند و سبب شکل گیری اخلاق دینی، هویت اجتماعی و فردی و سنت ها در جامعه شوند.
The Promise of Passional Reason(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
In some contexts, philosophical debate can be rancorous even when the volume is kept low. In other contexts, certain stripes of “evangelical apologetics” can be equally adversarial and inimical in tone. In the name of preserving a professional, if not an irenic spirit, some unspoken ground rules have been adopted for interreligious dialogue. First is the demand to avoid all appearance of circular reasoning, which is to say avoid making any rhetorical moves that depend upon metaphysical presuppositions about the reality of God. Second, it is understood that (supposedly) unimportant theologically-laden details are to be left off until the (supposedly) prior task of establishing God’s reality is achieved. Such ground rules put philosophical theologians at a distinct disadvantage in interreligious dialogue as they sideline the very voices that have the highest stake in the conversation. William Wainwright offers the concept of “passional reason” as a way to counter the ground rules. Wainwright has shown that charges of circularity and subjectivism fail in the cases of such thinkers as Jonathan Edwards, John Henry Newman, and William James. Read in one way, Wainwright’s work may be taken as a strategic defense that prevents antagonists from excluding religious voices from philosophical conversation. I argue that there is an even more fruitful way to read Wainwright. Simply put, Wainwright’s recapture and rehabilitation of “passional reason” for philosophy of religion simultaneously opens the door for more constructive approaches to interreligious dialogue than an agonistic-styled philosophical debate can allow.
بررسی متناقض نمای اختیار انسان و تقدیر الهی در فلسفه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
395 - 406
حوزههای تخصصی:
برخی تعارضاتِ فلسفی - کلامی در مبحث علم پیشین، اراده و قدرت خداوند با مساله جبر و اختیار انسان همچنان مورد نزاع و گفتگوی شارحان و صاحب نظران است. بازخوانی و تحلیل آراء ابن سینا درباره تأثیر اراده انسان در نظام علی و معلولی عالم و راهکار وی در حل متناقض نمای اختیار و تقدیر الهی تحقیق در این مسأله را ضرورت می بخشد. ابن سینا نظام اراده و اختیار را ضمن علم عنایی خداوند به نظامِ احسن تبیین می کند. نزد ابن سینا قضای الهی همان علم کلی خداوند به نظام احسن است و از این علم، موجودات ممکن پدید می آیند. به نظر او بر اساس قضای الهی، انسان دارای نوعی اراده است که با اختیار آنچه که قوه ناطقه آن را خیر تشخیص می دهد مورد اراده و مشیت خداوند قرار گرفته است. اختیار و اراده انسان می تواند قوه شوقیه یا عملی خود را - بجای آنکه تحتِ انگیزش قوای پست تر حیوانی نظیر قوای شهوانی یا غضبی باشد- در جهتِ تحقق صور عقلی متحقق سازد. در اخذ و التفات به چنین امکانی است که انسان در مسیر تقدیر یعنی اعطای اختیار به معنای گزینش خیر و زیبایی و خوبی، از طریق قوه عاقله قرار می گیرد. از دیدگاه شیخ الرییس اختیار انسان، به معنای قرار گرفتن در طول اراده الهی و عنایت او برای فعلیت و تحقق نظام احسن است. این جستار با روش توصیفی-تحلیلی انجام شده است.
روایتی منسجم از ساختارشناسی مسائل عرفان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
27 - 68
حوزههای تخصصی:
شناخت اسمای الهی به عنوان حقایقی که خلیفه حق در ظهورند و تجلیات الهی که به واسطه آنها عالم آراسته شده و تعین یافته است، شناخت شریعت از آن روی که عرفان شهود مقید به شرع است، معرفت کمال وجود که مصداق آن ذات باری است و شناخت حقیقت وجود انسان که لازمه آن تبیین مفهوم انسان کامل و معرفت نسبت به حقیقت محمدیه است، معرفت کشف خیالی که واسطه تحصیل معرفت شهودی است، شناخت اسمای الهی به عنوان حقایقی که خلیفه حق در ظهورند و تجلیات الهی که به واسطه آنها عالم آراسته شده و تعین یافته است، شناخت شریعت از آن روی که عرفان شهود مقید به شرع است، معرفت کمال وجود که مصداق آن ذات باری است و شناخت حقیقت وجود انسان که لازمه آن تبیین مفهوم انسان کامل و معرفت نسبت به حقیقت محمدیه است، معرفت کشف خیالی که واسطه تحصیل معرفت شهودی است، همچنین شناخت علل و ادویه که موانع سلوک و راه های برطرف ساختن آنها در عرفان عملی را مورد توجه قرار می دهد. مسائل هفت گانه ای هستند که ابن عربی از آنها به عنوان مسائل عرفان نام برده است و در این مقاله به توضیح آنها پرداخته شده است. واژگان کلیدی: اسمای الهی، تجلیات الهی، وحدت وجود، انسان کامل، حقیقت محمدیه ، عالم مثال، کشف خیالی.
مناط علیّت در نظر ملاصدرا و حکمای پس از ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
5 - 28
حوزههای تخصصی:
موضوع این مقاله مناط علیت در نظر ملاصدرا و حکمای پس از ملاصدراست. مناط علیت ناظر به ملاک نیازمندی اشیاء به علت است؛ یعنی سرّ نیاز و احتیاج به علت از کجا ناشی می شود. بطور کلی پنج نظر در این خصوص وجود دارد: برخی ملاک نیاز را به وجود می برند که این گروه عمدتا ماتریالیست ها هستند؛ برخی ملاک نیاز را به حدوث بر می گردانند که اینها عمدتا متکلم هستند؛ فیلسوفان مشایی و اشراقی، ملاک احتیاج را امکان ماهوی می دانند؛ چهارمین نظر درباره مناط علیت، امکان فقری است که این نظر براساس اصالت وجود مطرح می شود. حکمای صدرایی با نقد امکان ماهوی، ملاک احتیاج معلول به علت را فقر و فاقت وجودی معلول می دانند که هم در حدوث و هم بقا همراه معلول است. در این میان وجود فقری ذات دارای فقر نیست که فقر عارض بر او شود، بلکه فقر و نداری عین هویت و ذات اوست. اما درباره نظر پنجم باید گفت که برخی استدلال حکما در امکان فقری را کافی ندانسته و این نظر را به چالش کشیده اند. براساس روایات وارده از برخی ائمه، به نظر می رسد ملاک نیاز معلول در وجود قائم به غیر است. این نظر علاوه بر داشتن امتیازات نظر امکان فقری، از اشکالات آن مبری است وبه درستی مناط علیت را تبیین می کند.
پیوند سیاست و طبیعت به مثابه یک تمهید رتوریکال: تاملی در کتاب اول سیاست ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روایت افلاطون از سرشت تربیتی فلسفه سیاسی سقراطی، در نهایت به موضع سلبی او نسبت به شیوه زندگی سیاسی منتهی می گردد. در مقابل، ارسطو می کوشد تا روایتی از فلسفه سیاسی سقراطی به دست دهد که در آن در عین تاکید بر غرض نهایی سقراط، یعنی دفاع از شیوه زندگی فلسفی در برابر شیوه های غیرفلسفی، زمینه برای دفاعی ایجابی از شیوه زندگی سیاسی نیز لحاظ گردد. ما در این مقاله می کوشیم تا نشان دهیم که نخستین گام ارسطو در این مسیر ضرورتاً دفاع از شیوه زندگی سیاسی به مثابه شیوه ای طبیعی برای انسان است. ما در اینجا نشان می دهیم که طرح این دعوی از سوی ارسطو که «انسان بنا به طبیعت موجودی سیاسی است»، خصلتی اساساً آیرونیک و به تعبیری خطابی دارد، و از سوی دیگر این گزاره آیرونیک و خطابی، جزئی ضروری از تمهید تربیتی بدیلی است که وی در کنار تمهید تربیتی افلاطونی و به عنوان رقیب آن مطرح می سازد. بنابراین مواجهه با پیچیدگی تعبیر مد نظر ارسطو از اصطلاح «طبیعت»، به نوعی در کانون ملاحظات ما در این مقاله قرار می گیرد.
مبانی مابعدالطبیعی هنر اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم مبانی فلسفی یا مابعدالطبیعی هنر اسلامی را با تکیه بر جریان های اصلی فلسفه های اسلامی مثل فلسفه های مشایی و اشراقی و حکمت متعالیه بر تمرکز بر چند مفهوم کلیدی مثل مفاهیم اصل نور، اصل وحدت و کثرت، اصل قوه خیال و اصل تجلی و غیره تبیین نماییم و نشان دهیم که فهم فلسفه هنر یا زیبایی شناسی به معنای عام کلمه در فرهنگ اسلامی بر خلاف فرهنگ غربی از مبانی فلسفی و دینی و حتی عرفانی تغذیه می کند. مساجد به عنوان مصداقی از معماری اسلامی به مثابه یک اثر هنر بزرگ اسلامی در طول تاریخ تمامی این چهار اصل را با اشکال مختلف خود در خود جمع کرده است. هنرمند اسلامی قبل از دست زدن به آفرینش هنری ذهن و روان خود را به آموزه های دینی و عرفانی ملبس می سازد. در این نوشته با تکیه بر گفته های فیلسوفان و عرفایی مثل سهروردی یا ابن عربی یا ملاصدرا سعی داریم عناصر یا بهتر بگوییم اصول مابدالطبیعی چهارگانه مذکور را با استناد به آثار این متفکران و مفسران این اندیشمندان نشان دهیم که محتوای هنر اسلامی امری کاملاً معنوی است و جوشش این امر معنوی مایه جوشش هنر اسلامی در طول تاریخ طولانی آن گشته است. شماره ی مقاله: ۱۷
رویکرد نظری به فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
196 - 207
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم به فلسفه تعلیم و ترِبیت نگاهی فلسفی کلی داشته باشیم. درباره تعلیم و تربیت و مراحل آن مربیان بزرگ تعلیم و تربیت سخن فراوان گفته اند. به تعبیر آنان تنها راه رسیدن به کمال انسان در سایه تعلیم و تربیت میسر است. با اینکه تعلیم و تربیت شرط لازم جهت به کمال رسیدن انسان است اما تحقق آن سخت و دشوار است. تعلیم و تربیت در زندگی دارای ارزش فراوان است و نیازمند زمان طولانی و انعطاف پذیری است. شکل گیری شخصیت انسان به چگونگی تعلیم و تربیت بستگی دارد. با تربیت مناسب انسان راه کمال را طی می کند و اگر تعلیم و تربیت فرد مورد غفلت قرار گیرد تا پایین تر از حیوان تنزل می یابد. برای حل مسائل تعلیم و تربیت نیاز به کار فردی و گروهی است. علاوه بر این، استفاده از تجربیات پیشینیان و نظرات و دیدگاه ها و چشم اندازهای فلسفی مربیان جدید در این زمینه می تواند راه گشا باشد. پیچیدگی زندگی در عصر حاضر در حدی است که نیاز به آشنایی به آشنایی با جدیدترین دیدگاه های نظری چه در علوم تربیتی چه در فلسفه ضرورتی اجتناب ناپذیر است. از این رو در این مقاله سعی می کنیم این موضوع را بیشتر مورد تأکید قرار دهیم.
نقشه مفهومی علم گرایی و برخی مفاهیم مرتبط با آن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
127 - 157
حوزههای تخصصی:
علم جدید نقش منحصر بفرد و غیر قابل انکاری در شکل گیری تمدن جدید دارد. موفقیت این حوزه معرفتی بشر در حل مسائل معرفتی دامنه موضوعات خود و دستاوردهای عملی آن در بهبود وضع زندگی بشر، به تدریج، منجر به شکل گیری آموزه ای گردید که به دنبال تعمیم مرزهای علم به سایر حوزه های معرفت یا زیست انسانی است. اصطلاحاً به این آموزه «علم گرایی» می گویند. هدف این مقاله به دست دادن تصویری روشن از مدعای علم گرایی، انواع مختلف آن و نسبت آن با سایر مفاهیم مرتبط می باشد. بدین منظور، در ابتدا تاریخچه تکوین این ایده مرور شده و پس از آن انواع مختلف آن بیان شده است؛ بحث از انواع علم گرایی با تعیین وجه جامع آن پایان یافته است. در گام بعدی، مفاهیم اصلی مرتبط با این آموزه فهرست شده و وجه مشترک میان سه مفهوم اصلی مرتبط با علم گرایی بیان شده است و نهایتاً مقاله با نسبت سنجی دو آموزه علم گرایی و طبیعی گرایی به پایان رسیده است.
کاربرد تجربیات زنانه در الهیات فمینیستی: جسمانیت، فرهنگ و زبان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در راستای ارائه خوانشی از الهیّات که معطوف به تجربه زنانه باشد، توجه الهی دانان به سه ساحت جلب شد. در ساحت نخست، در تاریخ فلسفه غرب همواره جسمانیت زنانه متناظر با طبیعت دانسته شده و با جلوه دادن عقلانیت به مثابه حق انحصاری مردانه، زنان از تحصیل در حوزه الهیّات منع شده اند. الهی دانان فمینیست بر آن هستند که ضمن به رسمیت شناختن جسمانیت زنانه، راهی برای ورود به عرصه عقلانیت بگشایند. افزون بر این، در همین ساحت است که الهی دانان فمینیست بدن زنان را منبعی برای بازتاب الهیّات فمینیستی دانسته و تجربیاتی را که از طریق بدن خود به دست می آورند به عرصه های گوناگون الهیّاتی تعمیم داده و حتی به بازتفسیر وجه زنانه خدا پرداخته اند. ضمناً ایشان در این راستا دست به ارائه آیین های جدید دینی با هدف ایجاد فضایی معطوف به تجربیات جسمانی می زنند تا به رویدادهای مخصوص بدن زنان وجهی دینی ببخشند. در ساحت دوم، توجه الهی دانان فمینیست پساساختارگرا به تکثر فرهنگی جلب شده و تأثیر فرهنگ های گوناگون را بر تجربیات زنانه از دین مد نظر قرار داده اند. در این ساحت، کوشش می شود تا با نظر به شخصیت های متون مقدس که تجریبات زنان از فرهنگ های غیرغربی را در بر دارند، تفسیری چندفرهنگی ارائه شود که طیف فراگیرتری از زنان را شامل شود. در ساحت سوم، در متون مقدس از یک سو زبان جنسیتی بوده و تصوری مردانه از خدا در ذهن مؤمنان ایجاد می کند و از سوی دیگر نگارش این متون به دست مردان عمدتاً از تجربیات زنانه غافل مانده است. پژوهش حاضر، در مقام یک پژوهش بنیادی-کاربردی، بر آن است که کاربرد تجربیات زنانه در الهیّات فمینیستی به مثابه الهیّاتی عملی را با نظر به سه ساحت یادشده مورد بررسی قرار دهد.
بازخوانی تفسیر هایدگر از تفکر شاعرانه هولدرلین در پرتو روی آورندگی به غیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
55 - 75
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر تأملات هایدگر را درباره تفکر شاعرانه هولدرلین از منظر مسئله اساسی روی آورندگی به غیر در نظر می آورد. پس از خارج شدن فلسفه های غربی از اطلاق اولیه شان، این مسئله پیش روی متفکران غربی قرار گرفت که اگر دیگر امکان دفاع از اطلاق فلسفه و تمدن غربی میسر نیست، چگونه می توان به دیگری و غیر نظر کرد؟ متفکران غربی، از جمله هایدگر، پرسش مذکور را چنان جدی مطرح کردند که از پی طرح آن، در جست وجوی راه های تازه ای در تفکر به قصد پی جویی سرآغازهای اصیل تر برآمدند. در این مقاله کوشش های هایدگر در پیمودن این راه را با نظر به آنچه خود او «تفکر شاعرانه هولدرلین» نامیده است، دنبال می کنیم. بدون تردید، از نظر هایدگر شعر برخلاف تصور اندیشه متافیزیکی که آن را در مرتبه ای فروتر از مفهوم پردازی فلسفی قرار می دهد، جایگاه اصیلی است که در آن امکان آشکارگی اصیل عالم فراهم می شود. هایدگر در این آشکارگی اصیل، امکان فراروی از ضابطه غالب فرادهش غربی، یعنی ضابطه سوژه-ابژه را دنبال می کند. مادام که غیر (دیگری) به مثابه ابژه ای بی روح و خالی از هر نوع تمایز پیشاروی ما قرار گیرد، آنچه از مواجهه با دیگری برجا می ماند، فقط شبحی رنگ پریده از دگربودگی است که به سختی نشانی از حقیقتِ دیگری دارد؛ بنابراین، پرسش های راهنمای مقاله حاضر این است که چگونه می توان در پرتو تفکر شاعرانه هولدرلین در جوار دیگری سکنی گزید؟ تفکر شاعرانه چه امکاناتی برای روی آورندگی اصیل به غیر فراهم می آورد؟
تنش انسان شناختی؛ پرسش از ذات انسان و متافیزیکِ سوبژکتیویته نزد کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
133 - 150
حوزههای تخصصی:
کانت هر سه مسئله اساسی فلسفه را به مسئله ای یگانه و نهایی (انسان چیست؟) بازمی گرداند و حلّ آن را بر عهده انسان شناسی فلسفی می گذارد. باری، اگر از این دید در مهم ترین اثر فلسفی کانت، یعنی نقادی عقل محض نظر کنیم، جای شگفتی است که این پرسش، دست کم با این صورت بندی، از آن غایب است؛ البته، اقتضای فلسفه استعلایی همین است که این پرسش، بدین صورت ماهوی اساساً در آن قابل طرح نباشد؛ چراکه سیر فکر استعلایی سرانجام به سوژه منتهی می شود و نه انسان. اما به رغم خوانش هایدگر از کانت، نباید گمان کرد که وی پرسش از ذات انسان را سرانجام در جهت تثبیت یک متافیزیک سوبژکتیویته به جریان می اندازد. آموزه وحدتِ استعلاییِ ادراکِ نفسانی کانت، نه تنها بیانگر یک نظریه متافیزیکی بر محور سوژه نیست، بلکه صورت بندی دیدگاه کلی انسان شناختی کانت است در بستر فلسفه استعلایی و در چارچوب عقل نظری، که صورت متکامل آن در انسان شناسی اخلاقی او تبلور یافته است. هسته مرکزی این دیدگاه انسان شناختی را موقعِ دوگانه انسان در کیهان تشکیل می دهد، که بر حسب آن می توان تنش میان مرکزیت و هم زمان، حاشیه ای بودن موقع او نسبت به جهان را در فروکاستْ ناپذیری اش بیان کرد. این دیدگاه انسان شناختی کانت را از جهت دوگانگی فروکاست ناپذیر نهفته در آن، «تنش انسان شناختی» می نامیم.