فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۶۴۱ تا ۳٬۶۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۹۲
162 - 185
حوزههای تخصصی:
علامه جعفری فیلسوف شهیر معاصر اسلامی است که نظراتش در باب زیبایی و هنر نسبت به سایر فلاسفه معاصر اسلامی با زیبایی شناسی معاصر تشابهات بیشتری دارد. نظرات علامه به دو جهت متمایل به زیبایی شناسی در غرب است؛ اول به جهت توجه به قطب ذهنی سوبژه در زیبایی شناسی و دوم انحصار هنر در هنرهای زیبا. علامه در نحوه و معیار داوری استحسانی از نحوه تعقل کلیات در حکمت متعالیه بهره گرفته است؛ اما به نظر می رسد این معیار صرفاً برای زیبایی های معقول کارآمد باشد و ازاین رو در این تحقیق معیار داوری مطمح نظر علامه در زیبایی های صوری، خیالی و فوق عقلی بر اساس مبانی حکمت متعالیه و به خصوص آرای امام خمینیw محک زده شده است. از دیگر مباحث این تحقیق، اقسام هنر از دیدگاه علامه است که از مسائل نو در زیبایی شناسی اسلامی است که چه بسا سابقه آن را میان فیلسوفان و محققان اسلامی ماقبل نمی توان یافت.
مروری بر کاربرد مفهوم نامتناهی بالفعل در برهان جهان شناختی کلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از موضوعاتی که ریاضیات و فلسفه را به یکدیگر پیوند داده است، مسئله «بعد نامتناهی» است. ویلیام کریگ، فیلسوف و متکلم آمریکایی سعی کرده است، با توسل به ریاضیات، عدم تحقق حوادث نامتناهی در عالم و حدوث زمانی جهان را اثبات نماید. وی نام برهان خود را برهان جهان شناختی کلامی می گذارد و در تقریر آن از برهان حدوث غزالی بهره می جوید. هدف این مقاله، بررسی یکی از دلایل فلسفی کریگ در اثبات مقدمه دوم این برهان در پی پاسخ گویی به این سؤال است: آیا این دلیل فلسفی- ریاضی کارایی لازم را در جهت اثبات حدوث زمانی عالم دارد؟ تحقیق حاضر با رویکردی توصیفی-انتقادی، دلیل اول از مقدمه دوم برهان کریگ را که دربردارنده مباحث نامتناهی بالفعل و نظریه مجموعه ها است، تبیین و سپس با تکیه بر آرای متفکران اسلامی ارزیابی می کند. یافته های پژوهش نشان می دهد که اثبات حدوث زمانی عالم از طریق عدم امکان سیر قهقرایی رویدادهای جهان، شرایط تسلسل محال را ندارد و نمی توان نامتناهی بودن آن را انکار کرد و از آن جا که عدد را نمی توان به مجموعه نامتناهی نسبت داد؛ سخن از تعداد اعضای یک مجموعه نامتناهی، معنایی ندارد و از فرض وجود بعد نامتناهی حتی نامتناهی بالفعل تناقضی حاصل نمی آید و به همین دلیل، اغلب فلاسفه اسلامی، حدوث زمانی عالم را نپذیرفته اند.
«تناسخ» در نظام فلسفی شیخ اشراق و محمدبن زکریای رازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله تناسخ به مثابه ایده ای فلسفی در پاسخ به مسئله سرنوشت نفس انسان پس از مرگ، جزو مسائل مهم در حوزه نفس شناسی است. غالب فیلسوفان مسلمان تناسخ را محال دانسته و براهینی در راستای اثبات استحاله آن اقامه کرده اند؛ اما در این میان، محمدبن زکریای رازی و شهاب الدین سهروردی جایگاه ویژه ای دارند که نوشتار حاضر به بررسی نظرات ایشان در این باره پرداخته است. از رهگذر این جستار مشخص می شود که محمدبن زکریای رازی نخستین فیلسوف برجسته طرفدار ایده تناسخ در جهان اسلام قلمداد می شود و این آموزه در جهان بینی فلسفی وی در حوزه قدم نفس و هیولا ریشه دارد. شیخ اشراق در غالب آثارش نظریه استحاله تناسخ را مطرح می کند، اما در حکمه الاشراق، ادله طرف داران نظریه امکان و استحاله تناسخ را ضعیف می داند. میان این دو دیدگاه در «میزان اهتمام به مسئله تناسخ»، «قلمرو امکان تناسخ»، «ضرورت تناسخ»، «میزان نوآوری در این مسئله»، «روش شناسی بحث» و «رابطه تناسخ با حدوث و قدم نفس» اختلافاتی وجود دارد؛ چنان که این دو دیدگاه در «امکان رهایی از چرخه تناسخ» و «نفی استحاله برخی اقسام تناسخ» با یکدیگر اشتراک دارند.
بررسی رابطه تفسیر مفاهیم فلسفی با مسئله اصالت وجود در اندیشه شیخ اشراق و صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تفسیر «معقولات ثانی» پیوند ناگسستنی با مسئله «اصالت وجود» دارد که این دادوستد متقابل، در نظام فلسفی شیخ اشراق و حکمت متعالیه بیشتر مشهود است. از رهگذر این جستار مشخص می شود که سهروردی نه تنها معقولات ثانی منطقی و فلسفی را فاقد وجود خارجی مغایر می داند، بلکه به نفی مطلق تحقق خارجی آنها پرداخته، آنها را امور ذهنی صرف قلمداد می نماید و در پرتو همین مبنا، نظریه اصالت ماهیت و اعتباریت وجود را مطرح می سازد. این در حالی است که به باور صدرالمتألهین ازآنجاکه ظرف تحقق ربط، ظرف تحقق طرفین ربط است، هر دو طرف در ظرف واحد که همان ظرف اتصاف موضوع به حکم است تحقق دارند؛ بنابراین چون اتصاف در مفاهیم فلسفی در ظرف خارج سامان می پذیرد، مفاهیم فلسفی نیز باید تحقق خارجی داشته باشند. صدرالمتألهین در پرتو این مبنا، ضمن نقد برهان شیخ اشراق بر اعتباریت وجود، در سایه براهین نظریه اصالت وجود به تفسیر نحوه تحقق مفاهیم وجودی پرداخته است.
تطبیق و نقد رویکرد فخر رازی و استیس به زبان دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۳۹)
257 - 278
حوزههای تخصصی:
مطالعه تطبیقی رویکرد فخر رازی و استیس به زبان دینی، حاکی از این بوده که در حیطه روش شناسی، تأکید آنها بر روش عرفانی و شهود دینی است. در حوزه توجیه باورهای دینی، رویکرد مبناگرایانه به گزاره های دینی داشته اند. استیس کل دین را برابر با عرفان و ورای عقل و نطق و متناقض نما دانسته است. در حالی که فخر رازی تنها بخشی از دین را بیان ناپذیر و زبان ناظر به آن را حقیقی پنداشته است. به همین نحو ایمان دینی و تلقی از وحی، از منظر آنها نیز تفاوت دارد. در حوزه نقد و ارزیابی این گونه است که در دیدگاه استیس، علاوه بر تناقض درونی، دو عالم مادی و غیرمادی جدا و در عرض هم تصور شده اند. رویکرد استیس دارای لوازمی چون ایمان گرایی، غیرشناختاری بودن زبان دینی، بی نیازی انسان از وحی و ... است. اما فخر رازی روش ایمان گرایانه- عقل گرایانه به زبان دینی داشته و با تحلیل اسما و اوصاف الهی با دو رویکرد سلبی و ایجابی، انسان را نیازمند وحی دانسته است. از این رو دیدگاه فخر رازی نسبت به استیس در حوزه زبان دینی، کامل تر محسوب می شود.
نقد و ارزیابی عدالت در اندیشه افلاطون (نظریه عدالت در رساله جمهوری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
279-298
حوزههای تخصصی:
افلاطون این سئوال را اساسی می دانست که کدام دولت بهتر وکدام نظم منصفانه تر و چه کسی صلاحیت حکومت بر مردم را دارد؟ از نظر افلاطون، عدالت می بایست در درون فرد و درون جامعه تحقق یابد. عدالت در شهر در سلسله مراتب طبیعی و تقسیم کار یافت می گردد. عدالت در نفس آن هنگام صورت می گیرد که هر جزء از نفس مشغول به کار خویش باشد تا هماهنگی نفس پدیدار آید. افلاطون حکومت را هنری می داند که حاکم باید نفع کسانی را که تحت حاکمیت قرار دارند را ملاحظه نماید و با در نظر داشتن میانه روی و هماهنگی از افراط و تفریط دوری کند. افلاطون دولت را مانند بدن انسان دارای سه بخش تصور می کند که در آن به جای سر و سینه و شکم، حکمرانان و پاسداران و زحمت کشان وجود دارند. آنگونه که آدم سالم و هماهنگ تعادل و تناسب به خرج می دهد، نشانه دولت بافضیلت نیز این است که هر کسی جایگاه خود را بداند. این مقاله بدنبال تبیین مبانی نظریه عدالت افلاطونی بر پایه رساله ی جمهوری و ایرادات مترتب بر آن بوده و دنبال ارایه پاسخی مطلوب به این پرسش است که از منظر افلاطون آیا عدالت، فضیلت است؟
پنداره گرایی ارزشی در فلسفه نیچه (بازنگری تقریری از ندیم حسین)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
389-409
حوزههای تخصصی:
به نظر نیچه هر فرهنگی و هر شکلی از زندگی در هر سطحی که باشد، در تحلیل نهایی بر اساس قسمی توهم بنیاد شده است، خواه آن فرهنگ فرهنگ سقراطی باشد، یا آپولونی یا تراژیک. در روزگار مدرن نیز ما همچنان برای اینکه نیروی محرک فرهنگ را در اختیار داشته باشیم به توهم ها نیاز داریم. اما در همینجا دچار پارادوکس، پارادوکس توهم های روراست، شفاف یا آگاهانه می شویم. پارادوکس ما در اینجا این است که آگاهی و خودآگاهی روزگار مدرن بی مبنایی و ناراستی همه توهم های تاریخِ گذشته امان را برای ما برملا ساخته و ما فهمیده ایم که هر گونه ارزش یا باور ارزشی چیزی بیش از شکلی از توهم نیست. اکنون پرسش این است که چگونه می توانیم با توهم هایی زندگی کنیم که می دانیم توهم هستند. توسل نیچه به هنر و کندو کاو در نحوه فراهم آوردن توهم های روراست و آگاهانه از سوی هنر، به همین جهت است. بنا به یک تفسیر، هنر جایی است که در آن یاد می گیریم چگونه با توهم های آگاهانه و در قالبی پنداره گرایانه زندگی کنیم. هنر جایی است که ما در آن از زندگی کردن با توهم ها لذت می بریم و ما به عنوان آزاده جانان آینده و فرماندهان ارزش های نوین، می بایست از این لحاظ از هنر تقلید کنیم و شاعران زندگی خویش گردیم. مقاله حاضر به تقریر و بازنگری این خط فکری و تفسیری آنگونه که ندیم حسین مطرح ساخته می پردازد و نشان می دهد که چگونه پاسخ نیچه را می توان در قالب پنداره گرایی ارزشی فهمید و تفسیر کرد.
بررسی و نقد استدلال سایمون بلک برن از طریق سوپروینینس در نفی اوصاف اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۳
327 - 354
حوزههای تخصصی:
سوپروینینس به معنای فرارویدگی، ابتناء و ترتب بوده و عبارت از نوعی نسبت و ارتباط نامتقارن بین دو دسته از ویژگی های خاص و متفاوت مثل A و B است. به این صورت که دو دسته از ویژگی ها مثل A و B به نحوی ارتباط و وابستگی وجودی دارند که تغییر در ویژگی A بدون تغییر در ویژگی B ممکن نیست و ویژگی A تنها در صورتی بر ویژگی B سوپروین ( مبتنی و مترتب) می شود که تغییر در ویژگی A مستلزم تغییر در ویژگی B باشد. این مقاله به دنبال بررسی و نقد استدلال از طریق سوپروینینس در ردّ واقع گرائی اخلاقی است. جان مکی با استفاده از سوپروینینس اخلاقی – به عنوان یک مقدمه- استدلالی در مقابل واقع گرائی اخلاقی ارائه می کند. سایمون بلک برن این استدلال را در مقابل واقع گرائی اخلاقی توسعه داد. او آثاری را منتشر کرد که بر اساس آنها، این استدلال در حوزه طبیعی اشکالات و نگرانی هائی برای واقع گرائی اخلاقی ایجاد می کند و بنابراین پروجکتیویسم ردّ می شود. او برای استدلال خویش از ترکیب دو نظریه سوپروینینس اخلاقی و فقدان استلزام بهره می برد و به این نتیجه می رسد که واقع گرائی اخلاقی نمی تواند "ممنوعیت جهان های ترکیبی" را تبیین کند، ولی ناواقع گرائی اخلاقی از عهده این کار برمی آید. البته واقع گرایانی از قبیل راس شفر لانداو به این استدلال پاسخ داده اند و در مقابل ادعا کرده اند که امکان سوپروین شدن اوصاف اخلاقی بر امور توصیفی وجود دارد. در این نوشتار – با تمرکز بر استدلال سایمون بلک برن- ابتدا گزارشی از سوپروینینس و قلمرو آن به حوزه اخلاق ارائه می شود. سپس استدلال از طریق سوپروینینس در نقد واقع گرائی اخلاقی تبیین و تحلیل می شود. در نهایت این استدلال توسط واقع گرا پاسخ گفته می شود. نتیجه این پژوهش این خواهد بود که نمی توان با کمک چنین استدلالی به راحتی واقع گرائی اخلاقی را ردّ کرد، هر چند همچنین به معنای پذیرش واقع گرایی اخلاقی نیز نیست.
تقلیل و برآیش در فلسفه شیمی: مروری نقادانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اخیراً در مطبوعاتِ فلسفه ی علم موضوعی تحت عنوان «فلسفه ی شیمی» به چشم می خورد. یکی از مسائلی که تحت این مقوله درباره ی آن صحبت می شود موضوع برآیش و اهمیت علم شیمی و جایگاه آن در روشن سازی این موضوع است. علاوه بر موضوع برآیش ، مسئله ی تقلیل هم در شیمی محل بحث است. اهمیت این دو مسئله در شاخه های مختلف علوم ، ازجمله شیمی، ازآنجاست که استقلال (نسبی) این علوم، با این دو مفهوم گره خورده است. در این مقاله بعد ارائه ی یک چهارچوبِ مفهومی، به نقد و بررسی آرای آلکس مانافو در مورد اهمیت علمِ شیمی در مطالعه موضوعِ تقلیل و برآیش در شیمی می پردازیم. مانافو با استدلالی قصد دارد نقش ویژه ای به علم شیمی در رابطه بامطالعه ی موضوع برآیش و تقلیل ببخشد. در ضمنِ نقد محتوی این استدلال، تمایزی بینِ مفهوم «پیچیده گی وجودشناسانه» و «پیچیده گی هستی شناسانه» ارائه می دهیم. سپس نشان می دهیم خلط بین این دو مفهوم، موجباتِ شکل گیری مغالطه ای شده که دامنگیرِ مانافو در روند استدلالش شده است
جمع نقیضین در اندیشه ابوسعید خرّاز و ابن عربی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال چهارم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۷
95 - 116
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با تکیه بر تفکیکِ میانِ حوزه هایِ معرفتیِ وجودشناسی، خداشناسی و جهان شناسی، موضوعِ جمعِ نقیضین در اندیشه یِ ابوسعید خرّاز و ابن عربی تبیین می گردد. جمعِ اضداد در شناختِ خداوند در اندیشه یِ ابوسعید خرّاز و بسط و انتقالِ آن توسّطِ ابن عربی به جمعِ نقیضین که وی از آن به هو لا هو تعبیر کرده است، بنیاد اساسیِ اندیشه یِ ابن عربی است، و هیچ حوزه ای از تاثیر آن خالی نیست، بلکه محوریّتی آن به گونه ای است که، موضوعِ هو لا هو از مقامِ ذات الهی آغاز گشته، در تمامیِ مراتب وجود، بسط می یابد. مهمترین جنبه یِ این اندیشه را می توان در مساله یِ خیال نزد ابن عربی یافت، چه آنجایی که از خیال برای شناختِ تشبیهیِ خداوند سخن می گوید و چه خیال به منزله یِ تناقضِ متحقّق در سه مرتبه یِ ماسوی الله، عالمِ میانیِ خیال و خیال به مثابه امری میانِ حس و عقلِ انسان صغیر؛ و همزمان قوه بشری خیال، که ذیلِ جهان شناسی ابن عربی بیان می گردد. بدونِ فهم خیال در اندیشه یِ ابن عربی نه به شناختِ خداوند می توان نائل شد و فهمِ محصّلی از وحدتِ وجود ابن عربی یافت و نه چیستیِ وجود عالم، به عنوانِ امرِ متناقضِ متحقّق در پرتو افکنده می شود.
ابتنای علوم انسانی بر پزشکی بالینی: خوانشی نو از تولد کلینیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۱۷)
139-162
حوزههای تخصصی:
در کتاب تولد کلینیک فوکو نشان می دهد این نه علوم طبیعی بلکه پزشکی بالینی بود که بنیان علوم انسانی را بنا نهاد. در انتهای کتاب تولد کلینیک او این مدعا را مطرح می کند که علوم انسانی بر بنیان پزشکی بالینی مدرن بنا شده است. او می گوید: اهمیت علم پزشکی در تأسیس علوم انسانی اهمیتی که صرفاً روش شناختی نیست زیرا هستی انسان به منزله ابژه علم پوزیتیو تعریف یا تلقی می شود.» البته فوکو بیشتر از این مدعای خود را توضیح نمی دهد و به همین میزان بسنده می کند. در این مقاله تلاش خواهم کرد نشان دهم چگونه بر مبنای صورت بندی او از پزشکی بالینی می توان از این مدعا دفاع کرد و این مدعا چه استلزاماتی برای علوم انسانی به همراه خواهد داشت. برای فهم و دریافت این مدعا باید تمهیداتی فراهم کرد. هر دو تمهید مبتنی بر آراء فیلسوفان پزشکی است تا صورت بندی دقیق و قابل فهمی از پزشکی بالینی موردنظر فوکو به دست داده شود. بدون این تمهیدات فهم مدعای فوکو دشوار خواهد بود چون به نظر می رسد او در کتاب تولد کلینیک بسیاری از این موارد را مسکوت گذاشته یا بدیهی فرض کرده است یا نادیده گرفته است و شارحان اش هم با سنت فلسفه پزشکی ناآشنا بوده اند. در ابتدا تلاش می کنم نشان دهم که پزشکی نوع متفاوتی از شیوه تفکر در مقایسه با علوم طبیعی است که اگر چنین نبود مدعای فوکو به تفسیری سطحی و پیش پاافتاده خلاصه می شد: پزشکی انسان را ابژه علم بدل کرد و پس از آن بود که با الهام از علوم طبیعی تأسیس علوم انسانی محقق شد که باور ناروایی است. این بخش بر اساس آراء لودویگ فلک تفاوت های جدی تفکر پزشکی و علوم طبیعی تقریر خواهد شد. ساختار پزشکی بالینی و علوم مختلفی که در این حوزه وجود دارند را تعریف و تعامل آنها را نشان می دهم. در این بخش از آراء کاظم صادق زاده وام گرفته شده است. در بخش بعدی تلاش خواهم کرد بر مبنای تمهیدات صورت گرفته نشان دهم فوکو چگونه پزشکی بالینی مدرن و سیر تطورش را چگونه در قالب فضابخشی های سه گانه صورت بندی کرده است. در فصل پایان نشان خواهم داد چگونه صورت بندی فوکو از پزشکی بالینی می تواند بنیان علوم انسانی قرار گیرد. بدین ترتیب به نظر می رسد این نوشتار تلاشی است برای پیوند زدن فلسفه پزشکی و فلسفه علوم انسانی با خوانشی جدید از کتاب «تولد کلینیک».
استقرا در سیر تحول فکری راسل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
1-24
حوزههای تخصصی:
فلسفه راسل را می توان به دو دوره مجزا تفکیک کرد. در دوره اول او تحت تأثیر فلاسفه پیش از خود سعی در حفظ مبناگرایی دارد و لی در دوره دوم تلاش می کند این مبناگرایی را به حداقل برساند. او در آثار اولیه اش استقرا را به دلیل بداهت ذاتی و کاربرد وسیع آن در زندگی می پذیرد و استنتاجهای استقرایی را احتمالی و نه قطعی می داند. اما در دوره دوم همانند یک تجربه گرای محض از تحلیل پدیده های تجربی، اصولی را استنتاج می کند که اصول موضوعه علوم تجربی هستند. این اصول، ماهیت فرا منطقی دارند و جالب اینجاست که استقرا در زمره این اصول نیست. در واقع در نظر راسل ، علم وحتی فهم عادی که از طریق استنتاج نابرهانی حاصل می شود محتاج این اصول هستند. در این مقاله ما به دنبال شناخت دیدگاه راسل در باب استقرا هستیم لذا به تفصیل آنرا در دو دوره مجزا بررسی می کنیم. در دوره اول علاوه بر بیان دیدگاه راسل، به عنوان نمونه یکی از اثباتهای احتمالاتی ارائه شده برای آن خواهد آمد و در دوره دوم، علاوه بر بیان دلایل تغییر در نگرش او و تبیین دیدگاه جدیدش، اصول فرامنطقی حاکم بر استنتاج نابرهانی به همراه برخی ویژگیهای آنها ارائه می شود و در آخر، هرچند به اجمال به نقدهایی که به آن وارد شده، اشاره می شود.
دو روایت از تکوین مفهوم هنرهای زیبا: ارزیابی مجدد کریستلر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
361-388
حوزههای تخصصی:
پُل اسکار کریستلر در سال های 1951 و 1952 این نظر را مطرح کرد که آنچه به عنوان هنرهای زیبا می شناسیم، تا پیش از قرن هژدهم وجود نداشته است. این نظر در اندک زمانی مورد موافقت عمومی بسیاری از نظریه پردازان قرار گرفت و بعدتر برخی از دیگر نویسندگان همچون لری شاینر نظر او را بسط دادند. با این حال، برخی از نویسندگان نیز با نظر او موافق نبودند و برای مثال این نظر را مطرح کردند که مفهوم «هنرهای تقلیدی» نزد فلاسفه یونانی معادل هنرهای زیبای دوره مدرن است. از میان این منتقدان می توان به یانگ – مترجم انگلیسی کتاب شارل باتو- اشاره کرد. این مقاله نخست این دو روایت را مختصرا شرح می دهد، سپس با ذکر برخی از ملاحظات، از نظر کریستلر دفاع می کند. این دفاع از دو جنبه مطرح می شود: یکی توجه به ماهیت هنر در عصر جدید و دیگری اشاره ای به مفهوم هنرهای زیبا در ایران و سهیم شدن ما با غرب در مفهوم جدید هنرهای زیبا.
تبیین لذت خیالی از دیدگاه صدرالمتالهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در مقاله حاضر، با استناد به نظریات صدرالمتألهین، ضمن تبیین فلسفی لذت به امر وجودی به عنوان صفت کمالیه وجود و مساوقت با آن و تعریف خیال به امری مجرد، لذت خیالی بسط داده می شود تا اهمیت و جایگاه این لذت در قیاس با لذات دیگر روشن گردد. در ادامه، پس از بیان شروط رؤیت و تعریف آن مبتنی بر غایت انکشاف حقیقت هر موجودی، اثبات می شود که صور خیالی همانند صور حسی، بی هیچ تفاوتی مورد ابصار و ادراک قرار می گیرند و به دلیل حرکت جوهری، ادراک صور خیالی موجب استکمال نفس می شود که این استکمال به انکشاف نفس می انجامد و این خود لذتی مبنی بر رسیدن به غایتی را دربردارد. در نهایت، تبیین می شود که لذت درک صور خیالی به دلیل بهره بیشتری از وجود، لذتی تام تر و کامل تر از لذایذ محسوس است که تنها صاحبان نفوس عالیه، به دلیل اشتغال کمتر به محسوسات، مشمول برخورداری از این لذت وافر خواهند بود.
امکان سنجی اثبات پذیری گزاره های دینی با تأکید بر مبناگروی کلاسیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال شانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۳۸)
51 - 73
حوزههای تخصصی:
یکی از اصلی ترین مباحث فلسفه دین بدون کمترین تردید، بحث اثبات پذیری گزاره های دینی است. در این بحث به امکان سنجی اثبات گزاره های دینی بر اساس بنیان های عقلی به گونه ای که ارضاکننده حس حقیقت طلب انسان باشد، پرداخته می شود. دسته ای از مخالفان عقل گرایانی هستند که به نظر می رسد قصد دارند، بساط ایمان را به بهانه ارزش عقل جمع کنند و عده ای ایمان گرایانی که ایمان را فوق طور و مقام عقل می دانند و بخشی هم پوزیتویست هایی که معیار معناداری یک گزاره را تجربی بودن آن می دانند. در مقابل عده ای با مصلحت سنجی یا با اختیار مبناگرایی سنتی یا معرفت شناسی اصلاح شده، به عنوان مبنای معرفت شناختی خود، در تلاش برای اثبات گزاره های دینی هستند. یقین بالمعنی الاخص متاع ارزشمندی است که هر گروهی برای امکان یا عدم امکان رسیدن به آن استدلال می کند و بر این اساس مدعی اثبات پذیری یا عدم اثبات پذیری گزاره های دینی می شوند از میان روش های مذکور، روش مبناگرایی با رویکرد کلاسیک مدعی تأمین این غایت قصوی است. در این پژوهش مدعیات هر یک از انظار مختلف و نقدهای وارد بر آن بررسی و تلاش شده است تا تحقق چنین معرفتی در حیطه گزاره های پیشینی دینی را نه تنها ممکن، بلکه واقع و محقق شده نشان دهد.
تحلیلی بر مفهوم نسبی گرایی معرفتی (چیستی، اقسام و محل نزاع)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۸ شماره ۷۷
27 - 50
حوزههای تخصصی:
با وجود تأثیرات عمیق نسبی گرایی معرفتی در زمینه های مختلف نظری و عملی و اختلاف نظرهای فراوان درباره اعتبار آن، به تبیین حدود و ثغور این مفهوم و نیز اقسام آن و محل نزاع دقیق در این زمینه، به اندازه کافی توجه نشده است. با تحلیل مفهوم نسبیت، می توان نشان داد نسبی بودن به معنای وابستگی یک «موضوع» به یک «محور» است؛ چنان که تغییرات «عناصر» آن محور موجب تعیین و تعیّن «ارزش»های موضوع می گردند. موضوع نسبی گرایی معرفتی، معنای عام معرفت است که ارزش «اعتبار» یا «تحقق» آن وابسته به محور «عین» یا «ذهن» است. این نوع نسبی گرایی مبتنی بر تبیینی هنجاری (و نه صرفاً توصیفی) بوده و چهار قسم دارد: تحقق گرایی عین محور، تحقق گرایی ذهن محور، اعتبارگرایی عین محور و اعتبارگرایی ذهن محور. تنها قسم اخیر از نسبی گرایی معرفتی محل نزاع بوده و نقدهایی مانند خودتخریبی و استلزام شکاکیت، از سوی مخالفان بر آن وارد شده است.
ملاحظاتی در نظر ویلیامسن درباره تنش میان منطق غیرکلاسیک و کاربردپذیری ریاضیات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مشگلات منطق کلاسیک در توضیح مسائلی همچون پارادکسهای معنا شناختی، مسئله ابهام و پدیده های کوانتمی موجب شده تا منطقدانها در صدد صورتبندی منطقی غیرکلاسیک برآیند که اینگونه مسائل در آن برنخیزد. با این حال، رشد غیرقابل انکار علم ریاضی و نفوذ گسترده آن در سایر شاخه های علمی اغلب منطقدانهای غیرکلاسیک را برآن داشته تا با جداکردن حوزه استدلالی ریاضیات از غیر ریاضی، بر پیروی استدلالهای ریاضیات از اصول منطق کلاسیک تاکید کنند. اما، ویلیامسن نشان می دهد که راهبرد جداسازی حوزه ریاضیات از غیر آن و پایبندی به منطق غیرکلاسیک در حوزه های غیرریاضی موجب اختلال در کاربردپذیری ریاضیات می شود و منطقدان غیر کلاسیک باید به فکر حل این مسئله باشد . در این نوشتار ضمن بیان استدلالهای ویلیامسن در تنش میان طرفداری از منطق غیرکلاسیک و کاربردپذیری ریاضیات و تاکید بر برخی از آنها، نشان می دهیم که برخلاف نظر ویلیامسن، فعالیت علمی مبتنی بر استنتاج قیاسی یکسره از منطق کلاسیک تبعیت نمی کند و بنابراین تنش مذکور گاهی فروکش می کند.
مبانی سنتی هنرهای اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۳۵
121 - 138
حوزههای تخصصی:
شکل گیری هنر اسلامی بحثی است که از دیدگاه های مختلف به آن پرداخته شده است. منظر سنت-گرایانه با نگاهی کل نگر و جامع به این مبحث می پردازد و ضمن توضیح درباره خاستگاه این هنر به عوامل آن می پردازد و سیر تاریخی آن را از این دیدگاه توجیه می کند. در نوشتار پیش رو، با مبنا قرار دادن آرای اصیل سنت گرایان به بحث درباره شکل گیری هنر اسلامی پرداخته می شود، در همین راستا سیر تاریخی برخی انواع شاخص هنر اسلامی نیز بر همین مبنا مطرح می گردد. در عین حال، برخی آرای غیرسنتی و مدرن نیز مورد اشاره اجمالی قرار گرفته و به اختصار به نقد کشیده می شوند. ضمن اشاره ای بسیار کلی به میراث گذشته ایران، تأثیرگذاری اسلام بر آن به بحث گذاشته می شود و نحوه بروز جلوه های جدید توضیح داده می شود. سیر شکل گیری برخی گونه های اصلی هنر اسلامی نیز برای نمونه در همین چهارچوب مطرح خواهند شد. گردآوری اطلاعات و داده ها بر مبنای فعالیت کتابخانه ای است.
تبیین کشف و شهود و تعیین جایگاه و حجیت آن با تکیه بر نظام معرفتی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱۷
123 - 138
حوزههای تخصصی:
کشف و شهود یکی از مهمترین ابزار های کسب معرفت در فلسفه اسلامی می باشد. و همواره یکی از عناصر اصلی حکمت در اسلام به لحاظ روش، اتکا به یافته های شهودی بوده است.<br /> نگارنده در این مقاله تلاش نموده است تا با ایضاح مفهوم کشف و شهود و دستیابی به معنایی روشن از آن، به بیان ویژگی های اصلی آن پرداخته و این ویژگی ها که به نظر می رسد در سه عنوانِ اصلی خطا ناپذیری، شخصی بودن و مشکک بودن خلاصه می شود را شرح و تحلیل نماید؛ سپس به بیان کاربرد ها و تاثیرات شهود بر دستگاه فلسفی صدرایی پرداخته و در این راستا با رجوع به منابع دست اول نسبت به روشن ساختن تاثیر کشف و شهود در این نحله فلسفی اقدام نموده است. و ضمن بیان برخی از انواع و تقسیمات شهود بر اساس ملاک های مختلف و مرسوم در بین حکما و عرفا، به ذکر نکاتی در خصوص انواع شهود بر اساس سعه وجودی مدرِک های گوناگون و عدم حصر عقلیِ تقسیمات شهود پرداخته و کشف و شهود را به تعداد وجودات دارای شهود صاحب انواع متعدد و مختلف می داند و سپس با توجه به دو ویژگی انتقال ناپذیری و تشکیکی بودن شهود، حجیت آن را مورد بررسی قرار می دهد.
فلسفه اسلامی متأخر و مسئله هیومی علیّت(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال چهارم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۷
141 - 159
حوزههای تخصصی:
دیوید هیوم استدلال مشهوری در باره علیّت اقامه کرده است. بنا به این استدلال، باورهای معمول ما در باره روابط علّی به خاطر در برداشتنِ ایده ربط ضروری موجّه نیستند. ایده ربط ضروری مولود عادت ذهنی است و اطلاق آن بر امور واقع اشتباه است. از آنجا که باورهای ما در باره قوانین طبیعت و آینده یکسره بر تجارب ما از علّت و معلول مبتنی اند، باورهای معمول ما در باره قوانین طبیعت و پیش بینی آینده نیز موجّه نیستند. در باره این استدلال در تاریخ فلسفه بحث های زیادی درگرفته است و از جمله برخی فیلسوفان معاصر اسلامی پاسخ هایی برای آن پیش نهاده اند. وجه مشترک این پاسخ ها این است که راهبرد همکاری عقل و تجربه را اتخاذ کرده اند. رهیافت کلی این پاسخ ها این است که باور ما به رابطه ضروری میان رویدادهای طبیعی پیشین و عقلی است اما کشف دقیق مصادیق علت و معلول از طریق تجربه حاصل می شود. من در این مقاله نشان می دهم که این پاسخ ها قانع کننده نیستند. در عین حال شاید چشم انداز بهتری را برای حلّ این مسئله در فضای فلسفه اسلامی بتوان ترسیم کرد.