فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۵۴۱ تا ۳٬۵۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
نظریه شکل گرا بر این باور است که سینما متناظر با نظام ادراکی انسان، واقعیت بیرونی را در زمان، مکان، علیت، و سایر شاکله های درونی خودش صورت بندی می کند. بنابراین نظریه، فیلم چون نتیجه ی ذهن آگاه و نیت هدف مند بازنمود کننده است، پس مصداق بازنمایی که مولفه ی اصلی هنر است تلقی می شود؛ و نظریه رقیب، یعنی واقع گرا به دلیل آن که سینما را روند مکانیکی تقلید از واقعیت قلمداد می کند اساساً مصداق بازنمایی تلقی نمی شود و از این رو راهی به جانب آفرینش هنری پیدا نمی کند. این نوشتار بر آن است تا با تبیین و بررسی وجوه شناختیِ نظریه شکل گرا و تقرر آن در پارادایم «وجود ذهنی وجود عینی» و واکاوی واضح و متمایز از مفهوم «بازنمایی» در فلسفه کلاسیک، صحت ادعای شکل گرایی را در تحقق بازنمایی در سپهر نظریه خود و نفی آن در نظریه رقیب، مورد پرسش قرار دهد.
An Argument in Defense of Voluntary Euthanasia(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲۸
221-234
حوزههای تخصصی:
One of the most challenging issues in medical ethics is a permission or prohibition of euthanasia. Is a patient with an incurable disease who has lots of pain permitted to kill oneself or ask others to do that? The main reason advanced by the opponents is the absolute prohibition of murder. Accordingly, the meaning of murder plays a key role in determining the moral judgment of euthanasia. The aim of this paper is to confirm the role of intention in moral judgment of euthanasia and eliminate the name of unjust murder from voluntary euthanasia. The Intention of an agent determines the name of the act and whether it is right or wrong. An important point that dose not taken into account in the definitions of murder, killing as well as their ethical judgment is considering the attributes of being unjust and forcible. Killing a human being is neither intrinsically good nor bad, but its ethical judgment depends on the way that happens, i.e. just or unjust. Every killing is neither bad nor unethical except unjust one which is both bad and unethical. The attribute of “unjust” has been mentioned in the definition of murder in Islamic jurisprudence, law, traditions, and Quran. Owing to this argument, on one hand, it is true to state that voluntary euthanasia is not unjust and forcible murder (the test of correct negation), and on the other hand, it is not true to say that voluntary euthanasia is unjust and forcible murder (the test of incorrect predication). It can be concluded that voluntary euthanasia is an independent title other than unjust murder and does not have its judgment.
تأویل روان شناسانه اندیشه ملاصدرا در مسئله خواب و بررسی مبانی فلسفی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۷ پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
87 - 105
حوزههای تخصصی:
مسأله رویا از جمله مسائل مورد توجه انسان ها در اعصار مختلف بوده است و روان شناسان نیز تا حد زیادی درباره آن به تحقیق و بررسی پرداخته اند؛ با این حال بسیاری از مسائل آن مانند ماهیت و حقیقت رویاهای صادقه در پاره ای از ابهام به سر می برد. در این میان ملاصدرا در مقامیک فیلسوف و به مثابهیک روان شناس، این مساله را تا حدودی در کتب خود مطرح کرده است و این نوشتار پس از استخراج مبانی فلسفی مرتبط به خواب و مسائل روان شناسی آن، نشان داده است که با توجه به دستگاه فکری ملاصدرا مبتنی بر اصالت وجود، تشکی ک وجود، حرکت جوهری، جسمانی ه الحدوث و روحانیه البقا و به تبع آن دو بعدی بودن انسان و اعتقاد صدرا به اختیار، شالوده ای مناسب برای تعریف رویا، انواع رویا و منشأ رویا به وجود می آید. البته باید توجه کرد که گرچه برخی از نظرات ملاصدرا به دلیل توجه به بعد مادی (بدنی) انسان و درنظر گرفتنیکی از ابعاد وجودی وی تا حدودی با روان شناسی سازگار است، اما به علت فقدان جنبه تجردی در روان شناسی معاصر می توان نظرات خاص و دقیقی درباره انواع خواب و به خصوص رویاهای صادقه از دیدگاه ملاصدرا استخراج کرد.
اصالت روح: از منظر قرآن، فلاسفه اسلامی و عالمان معاصر غربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از قدیم مساله دو بعدی بودن انسان، یعنی واجد جسم و روح بودن او، مورد مناقشه بوده است. در عصر جدید که فلسفه تجربه گرائی حاکم گردید، بیشتر این نظر رایج شد که اصالت با ماده است و روح و حیات ناشی از فعل و انفعالات ماده هستند. در دهه های اخیر تعداد رو به افزایشی از محققان معتقدند که ذهن (شعور یا روح) مادی است ، اما علم امروز نمی تواند مساله شعور انسانی را توضیح دهد، و این به دلیل پیچیدگی ذهن است. اما علم آینده آن را توضیح خواهد داد. بعضی دیگر، مثلاً پوپر، علیرغم اعتقاد به مادی بودن شعور، آن را به دلیل اینکه یک سیستم پیچیده است ، هیچوقت قابل توضیح برحسب فعالیتهای مغز نمی دانند. اما ، از نظرعده ای از سرآمدان علم معاصر شعور مادی نیست و آنها آن را هیچوقت قابل توضیح به وسیله علم تجربی نمی دانند. از گروه اخیر ، عده ای شعور را افاضه خاص خداوند تلقی می کنند. متاسفانه اظهارات جالب بعضی از سرآمدان علم معاصر در مورد شعور، در دهه های اخیر، کمتر به محیط ما منتقل شده است. در این مقاله سعی می شود تا مروری بر برخی از تحولات اخیر و رویکردهای مختلف نسبت به مسئله شعور و روح از منظر حکمای اسلامی و عالمان معاصر غربی صورت گیرد.
برهان نظم و تکلیف مضاعف متکلم در قبال آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در میان براهین متعددی که برای اثبات وجود خدا اقامه شده، برهان نظم از جهاتی ویژه است. از یک سو اکثریت قاطع دینداران به همین برهان استناد می کنند و از سوی دیگر متون دینی، به ویژه متون اسلامی، بارها این برهان را مطرح و مردم را به توجه به آن دعوت کرده اند. بنابراین متکلم نمی تواند با این برهان مانند دیگر برهان ها برخورد کند. او می تواند از کنار هر برهانی بگذرد و آن را نپذیرد؛ اما اگر برهان نظم را نپذیرد، اولاً باید جایگزینی برای ارائه به توده های مردم پیدا کند و ثانیاً باید از متون دینی دفاع کند که چرا با ارائه یک برهان مخدوش مردم را فریب داده اند. نکته عجیب اینکه در حالی که متون مقدس اسلامی بسیار بیشتر از متون مسیحی به این برهان توجه داشته اند، عالمان و الاهیدانان مسیحی بیش از عالمان مسلمان به این برهان توجه و از آن دفاع کرده اند. به نظر می رسد در تاریخ فلسفه و کلام اسلامی به این برهان توجه لازم نشده است. در عصر جدید در غرب کسانی مانند دیوید هیوم و کانت اشکالات مهم متعددی به این برهان وارد کرده اند که بررسی شان نشان می دهد که آن ها مسلّم نیستند و نمی توانند برهان نظم را از ادامه حیات بازدارند و از اعتبار بیندازند.
جایگاه استقراء در قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در علم منطق یکی از اقسام استدلال، استقراء است که به رغم تنزل اعتبار آن نسبت به قیاس برهانی، از اهمیت و رواج قابل توجهی برخوردار است. یکی از بهترین راهها برای ایجاد انگیزه، عبرت آموزی، تقویت باورها و نیز هدایت عموم انسان ها، طریقه استقراء است. قرآن کریم گرچه از طرق مختلف استدلال در موارد خاص، برای امر هدایت استفاده کرده است، اما در این میان، شیوه استقراء، فراوانی قابل توجهی دارد. روش های دیگر استدلال، از جمله برهان عقلی در قرآن در مقایسه با استقراء کمتر دیده می شود. توصیه خداوند به بررسی و نگریستن در سرنوشت گذشتگان و بیان نمونه-های زیادی از اقوامی که وضعیت مشابهی داشتند، از جمله شواهد این ادعاست. یکی از استدلالهای قرآن کریم در برخی از آیات به این شکل است که شما مردم اگر رفتار و برخوردی همانند اقوام پیشین داشته باشید، سرنوشتی مشابه آنان خواهید داشت. به نظر می رسد یکی از اهداف خداوند از بیان سرنوشت اقوام گذشته، هشدار به مخاطبین خود و عبرت آموزی می-باشد تا از این طریق مسیر هدایت را برای آنان هموار سازد و حجت را بر آنان تمام کند. با توجه به حجم بالا و تعدد موضوعات در روش استقرایی قرآن، این نوشتار تنها به تحقیق مواردی می پردازد که با تعبیر «سیروا» و «انظروا» و مشتقات آنها بیان شده است. نتیجه این بررسی نشان می دهد که استقراء کاربرد بیشتری نسبت به سایر اقسام استدلال دارد و تاثیرگذاری آن نیز غیر قابل انکار است.
انگیزه ها و استدلال های پریست در دفاع از دوحقیقت باوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دوحقیقت باوری(dialetheism) دیدگاهی است که می گوید برخی از تناقض های صادق وجود دارند. ازآنجایی که در منطق سنتی(ارسطوئی-کلاسیک) اصل امتناع تناقض(LNC) معتبر و برقرار است، این دیدگاه چالش برانگیز است. در این مقاله سعی می شود که مسئله ی اساسیِ دوحقیقت باوری توضیح داده شود، و استدلال ها و انگیزه های گراهام پریست را در عدم پذیرش اصل امتناع تناقض و روی آوردن به منطق های فراسازگار بررسی شود. بنابر این، در بخش های پی در پی، سعی می کنیم وجودِ دوصدقه ها یا تناقض های صادق را در نظام های حقوقی، زبان طبیعی و زبان فرمال و جهان خارج نشان دهیم و دلایل پریست برای پذیرفتنِ آن ها و نقدِ وی از دیدگاه های رقیب را بیان کنیم. با انجام این کارها به نظر می رسد برای مان مشخص می شود به شرط آنکه نقضی بر استدلال های پریست وارد نباشد، دیدگاه پریست در پذیرشِ تناقض های صادق، می تواند پذیرفتنی یاشد. واژگان کلیدی: دوحقیقت باوری، گراهام پریست، اصل امتناع تناقض، منطق فراسازگار
مفهوم «جهان غیرمنطقی» از نظر ویتگنشتاین متقدم و رایل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ویتگنشتاین در رساله منطقی-فلسفی در شمار ه های ۳.۰۳۱-۳.۰۲ می گوید که جهانی غیرمنطقی تصورناپذیر است و درباره اش نمی توان سخن گفت. رایل (1946) مدعی شده است که اصولاً چیزی به نام معمای تصورناپذیری جهان غیرمنطقی و ناممکنی سخن در مورد چنین جهانی وجود ندارد. به زعم وی چنین معمایی وجود ندارد و بحث بر سر معناداری سخن در باب جهانی غیرمنطقی محصول خطای مقولهای است. رایل با نظر به معانی مختلف مفهوم «کاربست منطق» کوشیده است مفهوم «جهان (غیر)منطقی» را توضیح دهد. به باور او مفهوم «(غیر)منطقی» را تنها و تنها می توان بر اجراکنندگان قواعد منطق یا متخطیان از آن به کار بست، چرا که جهان و واقعیات سازنده آن به هیچ روی اجراکننده قواعد منطق یا متخطی از آنها نیستند. تنها زمانی می توان چیزی را (غیر)منطقی دانست که آن چیز توانا به پیروی یا تخطی از قواعد منطق باشد. جهان و واقعیات آن فاقد چنین توانی هستند. این بدان معنا است که اندیشناکی در مورد حمل مفهوم «(غیر)منطقی» بر جهان یکسر بیوجه و عبث است. حمل مفهوم «(غیر)منطقی» بر جهان مصداقی از خطای مقولهای است. در این مقاله خواهم کوشید با استفاده از تمایز هارمن میان منطق (استلزام) و عقلانیت (استنتاج) نشان دهم استدلال رایل علیه ویتگنشتاین برهانی ناکام است. استدلال خواهم کرد که دلیل رایل بر امتناع اسناد مفهوم «(غیر)منطقی» بر جهان ریشه در نادیده گرفتن تمایز مهمی است که هارمن بدان اشاره کرده است.
عدم به مثابه علت در فیزیک ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از مسائلی که در دوران باستان ذهن بسیاری از متفکران را به خود مشغول داشته بود، مسئله تغییر، کون و فساد و نقش مبادی در این فرایندها بود. مواضع برخی فیلسوفان نخستین به تناقضاتی هم چون انکار حرکت و هرگونه تقرر در موجودات منجر شده بود؛ اما ارسطو طبیعت را در معرض حرکت می داند و با وجود اینکه ماده و صورت را به عنوان مبدأ و علت اصلی هرگونه ایجاد و تغییری در نظر می گیرد، همچنین عنصر سومی با عنوان «عدم» را نیز برای تغییر و کون و فساد در طبیعت ضروری دانسته و از این طریق معمای قدیمی فوق را حل می کند. چنانکه مشهور است، ماده و صورت در میان علل چهارگانه ارسطو قرار دارند ولی علیرغم مطالب صریح درباره عدم، این مورد جزو علل نیست؛ درحالی که بررسی نقش آن نشان می دهد که می توان آن را نیز به مثابه نوعی علت در نظر گرفت، زیرا زمینه را برای ایجاد و تغییر اشیاء فراهم می آورد. در این مقاله می کوشیم با بررسی نقش عدم در طبیعت نشان دهیم که بدون آن پیدایش و تغییر در موجودات ممکن نیست و در واقع نوعی علت است.
نسبت سنجی اندیشه متقدم و متأخر ویتگنشتاین با طرح معرفت شناختی سوبژکتیویسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۵۷)
91 - 116
حوزههای تخصصی:
سوبژکتیویسم به مثابه یک طرح معرفت شناختی، از مؤلفات بنیادین تفکر مدرن شناخته می شود. این طرح با کوژیتوی دکارتی و تلقی انسان به عنوان «جوهر اندیشنده» پایه گذاری شد و با فلسفه استعلایی کانت و اعطای نقش خودبنیادی به بشر در عمل شناخت اهمیتی بی مانند در معارف بشری دوران جدید یافت. اما با آغاز قرن بیستم و تغییرات پارادایمیکی که در فلسفه رخ داد، اندیشه هایی پدیدار شد که طرح سوبژکتیویسم، این بنیاد مستحکم تفکر مدرن را با چالش های جدی مواجه کرد. در این میان، ویتگنشتاین یکی از فیلسوفانی است که در فلسفه خود بیش ترین کوشش ها را در جهت گذار از این طرح به انجام رسانده است. این نوشتار می کوشد ضمن نسبت سنجی فلسفه متقدم و متأخر ویتگنشتاین با سوبژکتیویسم مدرن، نشان دهد که کوشش های ویتگنشتاین در هر دوره، تا چه حد در گذار از طرح سوبژکتیویسم کامیاب بوده است. بر همین اساس، بخش نخست مقاله با خوانش استعلایی از رساله منطقی- فلسفی نشان خواهد داد که ویتگنشتاین در عین تلاش برای کنار گذاشتن طرح سوبژکتیویسم هم چنان پای بند روش سوبژکتیویستی، کانت است و بخش دوم نیز ضمن اشاره به روش بدیع ویتگنشتاین در پرداختن به مسائل فلسفی، چگونگی گذار از سوبژکتیویسم را در اندیشه متأخر او واکاوی خواهد کرد.
ماهیت زبان در اندیشه سوسور و فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سوسور با نقد جریان های تاریخی – تطبیقی پیرامون زبان، نقطه عزیمت تفکر خود را بررسی مختصات و عناصر درون زبانی قرار می دهد. از نظر وی، وجه تحقق یافته و پویای زبان نمی تواند ماهیت حقیقی آن را نشان دهد. بنابراین باید به وجه ایستای زبان و یا، بنیادهای همزمانی زبان توجه عمیق داشت. سوسور تحت تأثیر معرفت شناسی کانت حدود قلمرو زبان را از طریق لانگاژ، لانگ و پارول از هم متمایز می کند و ابژه انضمامی و یا به نحوی ساحات تقرر زبان را به لانگ محدود می کند. فارابی در سنت فلسفه اسلامی در نسبتی بسیار نزدیک با سوسور، به تاملات زبان شناسانه پرداخته است. وی مطالعات زبان شناختی خود را با برداشتی تازه از روابط میان زبان و منطق آغاز می کند و با ریشه یابی واژه نطق از منطق، خاستگاه منطق را به سمت زبان سوق می دهد. در تلقی فارابی، نطق وجه بنیادین و عام زبان است. وی سه ساحت زبان را به نفس ناطقه، نطق درونی و نطق بیرونی تلخیص می کند که نطق درونی محل تقرر عناصر زبانی تعیین شده است. صرف نظر از این مساله؛ در نشانه شناسی، روابط میان دال و مدلول نیز در نسبتی متناظر با لفظ و معقول، به شکل قراردادی مطرح شده است. مقاله حاضر با بررسی ساحات سه گانه زبان در اندیشه سوسور می خواهد نشان دهد این تلقی ساختارگرایانه تلقی تازه ای نیست. قرن ها پیش در سنت فلسفه اسلامی نیز، فارابی به چنین تاملاتی پرداخته است. تلقی فارابی با تقسیم بندی نشانه های زبان به دو بخش الفاظ و معقولات و تقسیم سه گانه ساحات زبان، تلقی تازه ای در زبان شناسی است که به نوعی آغاز سیر مطالعاتی تازه در حیطه زبان شناسی اسلامی است.
سخن نخست: حکمت چیست و حکیم کیست؟
حوزههای تخصصی:
حکمت (wisdom) مساوی با فلسفه نیست. فلسفه عقل ورزی نظری است. فلسفه ارسطو و فلسفه کانت دو نمونه از فلسفه هستند. حکمت/خردمندی/فرزانگی، واجد این بعد هست، اما در آن خلاصه نمی شود. افزون بر خردورزی نظری، حکمت دو بعد دیگر نیز دارد: بهره مندی از وحی و برخورداری از شهود. خردورزیِ حکیم او را به محدودیت عقل و ضرورت روآوردن به دین حق رهنمون می شود. حکیم در کنار بهره گیری از عقل و در ادامه مسیر حقیقت جویی، از مشکات نبوت نور می گیرد و بر سفره صحف آسمانی می نشیند. حکیمِ مؤمن به نبوت ختمی، معتکف درگاه قرآن و سنت می شود و در اقیانوس بی کران حکمت نبوی و ولوی سبّاحی و از آن گوهر معرفت صید می کند. او عقلش را با تعالیم وحی تصحیح و تکمیل می کند و بدین سان به خِردش هم از جهت عمق و هم از حیث گستره غنا می بخشد. اگر از بختیاران صاحب همت و توفیق باشد به فهم ظاهر دین بسنده نمی کند، بل با تهذیب نفس و تطهیر درون چشم شهودش گشوده می شود و آنچه نادیدنی است آن می بیند و از چشمه سار قلبش حکمت می جوشد و بر زبانش جاری می شود. جان کلام آنکه حکمت جمع بین عقل و نقل و شهود، و فلسفه و دین و عرفان است. حکیم کسی است که از همه قوای معرفتی و همه راه های دانش و منابع معرفت بهره می برد. افزون بر این، حکیم تنها به کسب دانش بسنده نمی کند، بلکه همراه با آن با عمل و سلوکش به سوی تعالی وجودی و کمال باطنی سیر می کند. اصولاً چنان معرفتی جز با چنین سلوکی حاصل نمی شود. علم و عمل دو بال حکیم برای پرواز هستند و از هم جدایی ندارند. حکیم حقیقی (الحکیم) خداوند است، اگر به مخلوقی حکمت نسبت داده می شود از باب مجاز و تشبّه به حکیم علی الاطلاق است. حکیم متصل به سرچشمه حکمت الهی و خدامحور است. معرفت خدا، محبت به خدا و اطاعت از خدا و با تمام وجود کوشش و اهتمام در تقرب و وصل به او و لقای او تمام فکر و ذکر و رفتار حکیم را فرامی گیرد. همه کارش خالصانه برای اوست، ربّش فقط الله است. او موحد محض و از هر شرکی پیراسته است و ابراهیم وار می گوید: «... إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ. قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ» (انعام: 162 164). این حکمتی است که خداوند به لقمان عطا کرد: «وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَهَ» (لقمان: 12). شمه ای از حکمت لقمان همان است که در سوره «لقمان» از قول او به صورت پند به فرزندش توصیه شده است. آموزگار اصلی حکمت خداونداست که آن را به انبیا آموخت. «فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (نساء: 54) در میان خلق انبیا آموزگاران نخستین حکمت به مردم هستند. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ» (آل عمران: 164) پس از انبیا عالمان راستین که وارثان انبیا هستند آموزگاران حکمت اند.
بازنمایی غرب در گفتمان سیاسی علی شریعتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نحوه مواجهه با غرب یکی از مولفه های اصلی فضای اندیشه ای ایران است که وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز محصول همین دغدغه مندی می باشد. شریعتی در قالب پارادایم نقد غرب زدگی سعی داشت تا با خلق معناها و مضامین جدید برگرفته از عناصر سنتی، مذهبی، اسطوره ای و مدرن به ارائه تصویری از غرب در چارچوب گفتمان سیاسی خود بپردازد که دارای جلوه ای متمایز از قبل باشد. در این مقاله از آموزه های مطالعات پسااستعماری و بطور مشخص دو مفهوم غیریت و دیگری سازی به عنوان چارچوب نظری استفاده شده و روش تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه نیز به مثابه روش مورد استفاده قرار گرفته تا به این سوال پاسخ داده شود که غرب در گفتمان سیاسی شریعتی چگونه بازنمایی شده است؟ یافته های این مقاله نشان می دهد وی از طریق مکانسیم بازنمایی و غیریت سازی به ترسیم یک مرز هویتی میان «ما»ی ایرانی و «دیگری» غربی پرداخته و به تولید تصویری از غرب اقدام کرده که واجد دلالت کننده هایی چون امپریالیست، استثمارگر، شیطان، ظالم و مستکبر می باشد.
غربشناسی: آغاز بصیرت و نارسایی ناگزیر مفهومی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشته از متنی سخن به میان خواهدآمد که از واژه غربشناسی جهت بیان مفهومی بنیادین و هنوز فهم نشده در تاریخ اندیشه معاصر ایران بهره گرفته است؛ متن مورد نظر درباره غرب رضا داوری اردکانی است که در آن واژه غرب همچون کلیت و شرط و واژه غربشناسی همچون ناظم و هادی ما جهت شناخت غرب و نسبت ما با آن به کار گرفته شده است. پیشتر از این متن و پس از آن همین واژه ها اغلب با طیفهای معنایی بسیار آشنا و نخ نماشده توسط درکی عوامزده و ضدتفکر هم به کارگرفته شده است که بعضا دارای بار معنایی سیاسی وهمراه با نفرتی از استعمار و استثمارغرب بوده و البته آن درک سیاسی در کنار علم و تکنیک و حاکمیت سرمایه و دمکراسی و آزادی و عدالت غرب شانی از حقیقت کلی غرب و بلکه نشانهایی از وجه عریان و عیان توتالیتر بودن یا همان اطلاق جهانگسترغرب همچون تاریخ مطلق انسان را نیز داراست. هدف مقاله پیش رو جمعبندی کارِ ویژه چند گفتار نخستین درباره غرب است که کلیت و شرط بودن غرب را متذکر شده زیرا درک اهمیت بنیادی دو وجه معنایی واژه غرب در متن درباره غرب و دست آخر نشاندادن و تبیین توان و نقص آن برای گامهای نخستین اندیشه معاصر ما حیاتی است.
شأن وجودشناختی هنر و صنعت نزد هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۷ بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱
69 - 87
حوزههای تخصصی:
در مقام تعریف غالبا صنعت را مجموعه ابزار و وسایلی می دانیم که توسط صنعتگر تولید شده است. همچنین است نگاه مان به هنر؛ مجموعه آثاری همچون نقاشی، شعر و غیره که هنرمند آن ها را به وجود آورده است. در نگرشی موجودشناسانه تعریف های انسان مدار از این قبیل صحیح هستند، اما اگر در پی ذات یا حقیقت چیز ها باشیم و بخواهیم شأن وجودشناسانه آن ها را تعیین کنیم تعریف های صحیح کافی نیستند؛ چرا که ذات هر چیز عبارت است از آن چه امکان داده تا آن چیز همان که هست باشد. بر این اساس، ذات صنعت و هنر نمی تواند تنها از شخص صنعتگر یا شخص هنرمند و نیز از دست ساخته های آن ها تعین پذیرفته باشد. در این نوشتار تلاش شده تا شأن وجودشناختی هنر و صنعت بر اساس نسبت انسان با وجود از نگاه هیدگر معلوم گردد؛ و با در نظر گرفتن این نکته که وی دوره های گوناگون تاریخ را اعصار وجود می داند و معتقد است وجود در اعصار گوناگون به انحاء متفاوت از جمله پوئسیس و گشتل خود را مکشوف کرده است، به این پرسش پاسخ داده شود که چرا این متفکر دوران یونان باستان را عصر هنر و روزگار کنونی را عصر صنعت نامیده است.
تحلیلی بر زیبایی شناسی تکاملی از منظر استیون دیویس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زیبایی شناسی تکاملی از منظری طبیعت باورانه در پی تبیینی تکاملی از هنر و زیبایی است. استیون دیویس در زمره ی شاخص ترین فیلسوفانی است که در این عرصه فعالیت می کند. وی به ویژه در کتابِ گونه هنرور، در مقامِ یک فیلسوفِ نقاد، نظریه های متنوعی را که در برنامه ی پژوهشی زیبایی شناسی تکاملی ارائه شده است معرفی و نقد می کند. اما درنهایت هیچکدام از تبیین های تکاملی موجود از هنر را قانع کننده نمی یابد و در عین حال بر این رأی است که هنر و زیبایی محصول فرایند تکاملِ زیستی هستند. نتیجه آنکه وی باور دارد موضعی شک گرایانه دراین باره موضعی موجه است. در انتهای مقاله نشان داده خواهد شد که برخلاف نظر دیویس، اتخاذ موضع تکثرگرایانه، هم با نقدهای او همخوان است و هم ضرورت اتخاذ موضع شک گرایانه را برطرف می کند.
Muslim Philosophers on the Relation between Metaphysics and Theology(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
In different parts of Metaphysics , Aristotle presents different (and apparently, conflicting) views on the nature and subject matter of the discipline in question. These different characterizations led to wide-ranging interpretations of the relation between metaphysics and philosophical theology. Muslim Philosophers adopted two different views. Al-Kindi and al-Farabi (in some of his works) endorsed the view that metaphysics is the same as theology as far as its subject matter is the First Cause (God) and it deals essentially with incorporeal entities. After Avicenna, however, a second view became dominant according to which metaphysics has a broader realm that embraces theology as its most noble part. The rationale behind this view is that the subject matter of metaphysics is “being qua being”, or unconditioned existent, in its broad sense so that philosophical theology can be taken as discussing some of the proper accidents of the unconditioned existent. This view requires that metaphysics cannot be a secular discipline and should be totally consistent with theology. It also provides us with a certain interpretation of what is usually called “Islamic philosophy.”
Avicenna’s View on the Role of Practical Intellect in Performing Moral Action(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
In Avicenna’s view, the practical intellect plays a basic and foundational role in producing moral action. By investigating this notion in the framework of Avicenna’s philosophy, we find that he regards perception and cognition as the main functions of the practical intellect. However, he considers this perception as particular, introducing it as different from the particularity of imaginary and estimative cognitions (animal perceptive faculties). This difference makes the action produced by an animal essentially different from the action produced by the practical intellect. This view, however, is contrary to the views of some other philosophers and theologians who disagree with him on the perceptive function of the practical intellect and maintain just a motivational function for it. In addition, Avicenna enumerates the following as other roles of the practical intellect in producing moral action: motivational and incentive function; dominance over motivational and inclinative (to or against) faculties, etc and being served by them; serving the speculative intellect and purifying, completing and refining the speculative intellect in the realm of the practical intellect. Many other points have also been mentioned in this regard within this article. Overall, the central role of the practical intellect in producing moral action in Avicenna’s view gives rise to other discussions regarding moral action as well, in a way that those discussions are based on, or lead to it directly or indirectly.
کارکردگرایی تحققگر و زندگی پس از مرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در فلسفه ذهن معاصر، برخی با ارائه مدلی تلفیقی از کارکردگرایی و نظریه این همانی، به دنبال تحویل حالات نفسانی به حالات بدنی و فیزیکی و به این ترتیب تحویل شخصیت آدمی به بدن و دستگاه عصبی او هستند. از آنجا که این رویکرد از یک سو می تواند به عنوان مدل تکامل یافته و جرح وتعدیل شده نظریه این همانی به شمار آید، گاهی مدل «کارکردی تحویل» یا «این همانی کارکردی» خوانده می شود. از دیگر سو، همین رویکرد، از آنجا که نسخه ای از کارکردگرایی نیز به شمار می آید، گاهی با عنوان «کارکردگرایی تحققگر» نیز خوانده می شود. در این مقاله استدلال شده است که دفاع از امکان زندگی پس از مرگ بر اساس این رویکرد تقریباً هیچ مزیتی در مقایسه با سایر صورت بندی های فیزیکالیستی امکان زندگی پس از مرگ نخواهد داشت؛ چرا که این ایده عملاً، برای دور ماندن از مشکل ناسازگاری درونی، به نسخه ای از نظریه این همانی نوعی و یا این همانی نمونه ایِ شخص و بدن تبدیل می شود. به این ترتیب در به کارگیری مفاهیمی چون «تحقق» به منظور تبیین رابطه شخص و بدن و همچنین دفاع از تحقق پذیری چندگانه شخص ناکام خواهد بود.
توجیه ساختاری به مثابه دستاورد درون گروی آئودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۱۸
45 - 63
حوزههای تخصصی:
تحلیل سه جزئی متعارف درباره معرفت، معرفت را «باورِ صادقِ موجه» می داند و ضابطه ی معرفت را تحقق سه شرط باور، صدق، و توجیه معرفی می کند. در این میان شرط توجیه بیش از دو شرط دیگر محل بحث بوده است. معرفت شناسان عموماً توجیه را در دو قسم توجیه باوری و توجیه وضعیتی پیگیری می کنند. لیکن آئودی، توجیه را چهار قسم می داند؛ توجیه باوری، توجیه وضعیتی، توجیه گزاره ای و توجیه ساختاری. توجیه ساختاری نوآوری و حاصل دیدگاه درون گروانه ی آئودی به توجیه است. درون-گروی و برون گروی دو دیدگاه رقیب در تبیین معرفت و توجیه هستند. آئودی در توجیه قائل به درون-گروی مبتنی بر دسترسی اقلّی است و توجیه ساختاری ثمره ی دیدگاه خاص وی به توجیه است. با عنایت به اینکه، یکی از انتقادات مهم برون گروان به درون گروی، نامتعیّن و ذهنی دانستن آن است، پیامد نوآوری آئودی، صورت بندی و تعیّن توجیه در رویکرد درون گروانه به عنوان یک فرآیند از ابتدا تا رسیدن به توجیه باوریِ مورد نیاز برای معرفت، و در نتیجه تقویت دیدگاه درون گروی به توجیه در مقابل برون گروی است. در این پژوهش از روش تحلیل محتوا استفاده شده است.